شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

تناقضات پیچیده


تناقضات پیچیده
می توان از دو منظر «سیاست» را بررسی کرد:
۱) سیاست به مثابه «موضوع معرفت»
۲) سیاست به مثابه فن یا روش عملی. Practical.
به بیان ساده تر سیاست نظری و سیاست عملی. اما هرکدام از این دو منظر خود هزاران انشعاب را شامل می شود. مثلاً علم سیاست [در اینجا Since مدنظر نیست. بلکه مراد Knowledge است.] علاوه بر شاخه های گوناگون جامعه شناسی سیاسی، اقتصاد سیاسی و ... که هرکدام روش شناسی و معرفت شناسی های متفاوت و گاه متضادی را دربر می گیرند. همچنین شامل پارادایم ها [اصولاً پذیرش مفهوم پارادایم مستلزم پذیرش شکنندگی در معرفت و در نتیجه پارادایم های گونانگون است] و الگوهای نظری متفاوت می باشد. چرایی این امر موضوعی معرفت شناختی است که به فلسفه علم مربوط می شود و اختصاص بیان ساده اش برای توضیح آشفتگی در علم سیاست [به بیان درست تر معرفت سیاسی] به موضوع «سیالیت موضوع تحقیق» برمی گردد.
حدود و ثغور ربط دو دنیای «معرفت سیاسی» و «سیاست عملی» نیز به دلیل موضوع و عاملان آن، بسیار پیچیده و مبهم است اما با اینحال نباید از این سیالیت ناامید گشت چه آنکه عاملان (agents) در طول زمان طولانی شکل گیری «بازی سیاست» از اول خلقت تاکنون، موفق به کشف و ابداع و یا توافق درباب شیوه ها و ابزارهایی از «بازی سیاست» گشته اند و البته در این میان عرصه «معرفت سیاسی» همپا و همراه «سیاست عملی» تلاشهای وافری برای روشن ساختن دنیای پیچیده «بازی سیاست» انجام داده است که البته در این میان خود نیز روشنی ها یافته است.
آنچه در این مقدمه آمد (هرچند مختصر و احتمالاً مبهم) در جهت تلاشی است برای جامعه شناسی سیاسی امروز ایران با عطف به دو نکته؛
۱) فضیلت عدم قطعیت در شناختن علم سیاست
۲) فضیلت قطعیت اخلاق در سیاست عملی.
از آنجا که قصد نوشتن رساله ای علمی در باب جامعه شناسی سیاسی و یا اخلاق سیاسی را ندارم، سعی بر آن است تا هر بار یک موضوع مبتلابه را در عرصه جامعه شناسی سیاسی امروزی ایران مطرح و آن را بررسی نمایم و در این راستا ناچار از طرح مصادیق روشن آن موضوع می باشم. جمله ای از یکی از کارگزاران (agents) سیاسی کشور ذهن مرا به خود مشغول نمود و بر آن شدم تا در هر دو عرصه پیش گفته آن را بررسی نمایم؛
«این جمعی که امروز مدیریت کشور را برعهده دارند عقل جمعی ایرانیان نیستند.»
بدون شک چند نتیجه مهم از این جمله کوتاه بر می آید که دارای پیامدهایی در عرصه معرفت سیاسی و سیاست عملی است؛
۱) ابتدا اینکه چیزی به اسم «عقل جمعی ایرانیان» وجود خارجی دارد و یا اینکه حداقل گزینه جمله فوق قائل به یک معرفت شناسی ایده آلیستی می باشد که گزاره معرفتی «عقل جمعی ایرانیان» حتی اگر به صورت عینی در عالم واقع یافت نشود، می تواند در چارچوب ایدئالیسم ذهنی در فضای نظام حقیقت به مثابه مثل افلاطونی یافت شود.
۲) اثبات (در اینجا «اثبات» امری پوزیتوویستی) تجربی آن برای گوینده کاملاً محرز است و البته به ناچار این امر در چارچوب نکته اول محقق می گردد.
۳) «مدیریت کشور» در دست جمعی است که جدا از صاحبان «عقل جمعی ایرانیان» مشخص و واضح هستند (اینجا این نکته کاملاً پوزیتویستی و در تقابل با نکته اول می باشد)
اما در عرصه سیاست عملی نتایج جمله پیش گفته می تواند چنین باشد؛ «مدیریت کشور» لابد بخش هایی از «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، «مجلس خبرگان رهبری»، «مجلس شورای اسلامی»، «شورای عالی ورابط خارجی» و حتی آنجایی که سیاست های کلی نظام را تعیین می کند یعنی «رهبری» و ... نمی شود؟!
۴) اساس تعیین مدیریت کشور بر چه مبنای مشروعیتی استوار است؟ یعنی چرای الزام پذیرش اداره مملکت بر چه اساسی است؟
و آنچنان که روسو «صدای مردم را صدای خدا» می دانست، این «مدیریت» نیز نماینده «عقل جمعی ایرانیان» رأی دهنده می باشد پس در نهایت نتیجه آنکه گوینده جمله ابتدایی بحث ما مرادشان از «عقل جمعی ایرانیان» «جمهوری مردم بر مردم» بوده است، وگرنه خود واقف به رأی آنان به «مدیریت کشور» بوده اند.
▪ حال دو موضوع می ماند:
آیا واقعاً ایشان رأی مردم را نماینده عقلانیت مردم نمی داند؟ و یا آنکه عقل جمعی را جدا از رأی اکثریت می داند؟!
خسرو پایدار
منبع : رجا نیوز


همچنین مشاهده کنید