شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

خرافه‌سازی سیاسی


خرافه‌سازی سیاسی
صرف‌نظر از تاثیر گرایش طبیعی انسان‌ها برای پرورش ذهنیت‌های موهوم و خیال‌پردازی‌های خرافه‌ای که از آغاز در زندگی انسان ابتدایی به چشم می‌خورد و به دنبال آن به برخی موجودات و پدیده‌هایی که به نوعی در زندگی او اثر داشته با دیده «تقدس» و «پرستش» یا برعکس نگاه «لعن» و«نفرین» می‌نگریسته ... بررسی تاریخی زندگی بشر در دوره‌های مختلف نیز نشان می‌دهد، بین خرافه‌پرستی و شرایط سیاسی جوامع همواره رابطه معناداری وجود داشته است. آن چنان که مروری بر مطالعات تاریخ اجتماعی جهان گویای آن است که همزمان با استقرار و تداوم نظام‌های استبدادی و دیکتاتوری در هرجا، گرایش مردمان به خرافه و اوهام افزایش یافته و نظام‌های بسته و خودکامه نیز زمینه‌های فکری و عملی اشاعه چنین دیدگاه‌هایی را میان عامه مردم تقویت و تشدید کرده‌اند.
اگر از نمونه‌های فراوان در تاریخ پر از افسانه و رمز و راز چین، هند و ایران و یونان باستان بگذریم، به گواهی متون تاریخی در سال‌های پیش از ظهور اسلام هر زمان که جامعه از رهبران دینی راستین خالی و تحت فشار استبداد و خفقان بوده، خرافه‌پرستی در آن اوج گرفته و جامعه را مبتلا کرده است. ابراهیم پیامبر(ع) که در دیکتاتوری «نمرود» و «شداد» می‌زیسته در شرایطی ندای توحید را آغاز کرد که مردم زمانه‌اش حتی خویشان نزدیک او بت‌پرست و حتی بت‌تراش بودند.
موسی(ع)، زمانی ظهور می‌کند که از طرفی فرعون حاکم است و از سوی دیگر ساحران و کاهنان می‌خواستند مردم را با سحر و ستاره‌شناسی فریب دهند و موسی در مقابله با این همه فریب و نیرنگ «ید بیضایی» رو می‌کند که نشانه روشنگری و قدرت الهی است؛ برای اینکه دام و دامنه این فریبکاری‌ها و خرافه‌گرایی‌ها و تلاش‌های فرعون و ساحران برای انجام رفتارهای خداگونه برچیده شود و مردم در مورد بطلان نیرنگ خدایان ساختگی (فرعون) و قدرت دروغین ساحران به یقین برسند. به شهادت قرآن یکی از مهمترین اهداف انبیا در همه زمان‌ها «آزادی مردم از قید و بند اسارت ظالمان» و «رهایی از جهل و خرافه‌پرستی» بوده است آنجا که می‌فرماید: «بندها را از دست و پای آنها و غل و زنجیر را از اندیشه و افکارشان فرو می‌نهد.»
تسلط وحشیانه و خشن حکام ستمگر و جهل و گرفتاری در اوهام و خیالات باطل میان مردمان را باید دو آفت بزرگ زندگی بشری دانست که همواره همراه هم بوده‌اند و هستند. در نهج‌البلاغه درباره محیط زندگی جامعه عرب در آستانه ظهور اسلام می‌خوانیم که: «وقتی پیغمبر ظهور کرد، سخت‌ترین نظام برده‌داری و بهره‌کشی در جهان حاکم بود. مردم در فضایی آلوده به اوهام و خرافات و شرک، روزگار می‌گذراندند. مردم روی زمین ملت‌هایی بودند متفرق و پیرو آیین‌هایی پراکنده و روش‌های جدا از هم. جمعی خدا را به مخلوقات او تشبیه می‌کردند، گروهی دیگر درباره نام خدا راه الحاد و بی دینی می‌پیمودند و برخی از مردم به غیر خدا اشاره می‌کردند (شرک می‌ورزیدند).»
نگاهی به این گونه تعبیرات به درستی نشان می‌دهد، شرک و حالت‌های غیر توحیدی در هر جامعه‌ای زمینه‌ای برای رواج خرافات، اوهام وخیالات باطل است که اگر نه این دو علت و معلول یکدیگرند اما باید آن دو را همیشه همنشین و قرین دانست. هر زمان بشر، انسان‌هایی را در جامعه به جای خدا نشانده و آنها را خدا یا خداگونه دیده، همزمان به این ورطه خطرناک کشیده شده که خدا نیز همسان انسان‌ها و موجودات مادی فرض شود و همین دیدگاه و رویه منشا خرافه‌پرستی است.
«انسان‌پنداری» خدا، ریشه در «خداپنداری» انسان‌ها دارد. از این جهت قرآن بر جدایی کامل و کلی خدا از مفاهیم مادی تاکید می‌کند و آمیختگی آنها را شرک و شرک را منشا مفاسد و مشکلات اساسی جامعه و زمینه‌ساز جهل و فساد بشر می‌داند تا جایی که حتی در مورد پیامبران خود بارها و بارها بر عبودیت و انسان‌گونگی آنها تاکید می‌کند که مبادا آنها در خیال انسان‌ها، خداگونه تصور شوند: «همانا من انسانی همانند شما هستم.» یا در جای دیگری می‌خوانیم: «هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید به جای خدا، بندگان من باشید و.. » یا «و [نیز] شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایی بگیرید آیا پس از آنکه سر به فرمان [خدا] نهاده‏اید [باز] شما را به کفر وامی‏دارد.»
بر اساس دستورات الهی باید خدا را به وحدانیت، یگانگی و عظمت بشناسیم و حساب او را از حساب مخلوق جدا کنیم. تنها زمانی که خدا را از آلودگی‌های پنداری منزه کنیم می‌توانیم از خرافه و اوهام نجات پیدا کرده و از خداپنداری انسان که در نهایت به استقرار استبداد‌ها منجر می‌شود، فاصله بگیریم. تقدیس و کاریزماسازی موجودات مادی (انسان‌ها) و نمایاندن آنها به صورت موجودات خداگونه به پرورش قدرت‌های مستبد و نیروهای ستمگری می‌انجامد که این‌ها چه در قالب عالم‌نمایان دینی و چه در قالب مستبدان خودکامه و قدرت‌طلب همواره و در همه جوامع موجب تنگنا، گرفتاری و عامل اصلی عقب‌افتادگی بوده و هستند. نمونه‌های فراوانی از این شرایط در قرآن بیان شده است، برخی نمونه‌های آن در سوره‌های نساء (۴۸-۵۸ و ۱۷۱) و مائده (۷۲-۷۷) آمده است.
آیات مزبور نشان می‌دهد که حتی ادیان الهی هم که حاکم می‌شوند پس از چندی در دست متولیان و حاکمان دینی به خاطر طبیعت مطلق‌گرایی قدرت، بندگان خدا را به عبادت خود می‌خوانند و به انحراف مفاهیم مذهبی کشیده می‌شوند و دین را در ورطه‌ای از اوهام و خرافات و شرک به سستی می‌کشانند. به ویژه آنجا که قدرت همه جانبه و همراه ثروت و اقتصاد باشد. آنچه از ده‌ها آیه قرآن در توصیف پیشینیان و روابط حاکم بر زندگی آنها فهمیده می‌شود و نیز از تاکید در آموزه‌های دینی بر یگانه‌پرستی و نفی شرک، (بارها و بارها با بیانات گوناگون و در قالب‌های متفاوت) این مفهوم به دست می‌آید که آمادگی حکومت‌گران برای تحمیل دیدگاه‌های خرافی و سازوکاری و هم روحیه‌پذیرشی که در میان خود مردم به خصوص در شرایط ناگوار اقتصادی و نیاز و عقب ماندگی وجود دارد زمینه فساد و تباهی جامعه است.
اگر کتاب خدا را کتاب زندگی برای بشر بدانیم و نه فقط کتابی کلامی‌ و فلسفی زمانی که در صدها آیه بر توحید و نفی شرک تاکید پی در پی شده راز این مساله بر ملا و اهمیت تفکرتوحیدی در مقابل روحیه پذیرش شرک، خرافه و اوهام مشخص می‌شود. قرآن حتی پیامبران، (پرچمداران توحید) را در نخستین مرحله و اولین کلام با این جمله مصونیت می‌بخشد: «من هم فردی معمولی مانند شما هستم» که مبادا روحیه کاریزماطلبی بشر از یک سو و جاه‌پرستی و قدرت‌خواهی، او را در سیمای موجودی فوق بشری و خداگونه ترسیم کند و بنیاد روابط غلط خرافه‌پرستی و جهل و شرک شکل بگیرد. اتفاقا این پیش‌بینی به درستی هم صورت گرفته بود و وقایع بعدی نیاز به آن تاکید را نشان داد. اگر گرایش پیامبران به دعوت مردم به توحید بود ولی بلافاصله برخی جانشینان و بسیاری از عالمان دینی که بنا بود دستورات الهی را از زبان پیامبر یکتاپرست به مردم ابلاغ کنند وسوسه قدرت و موقعیت آنها را به سوءاستفاده کشاند و به تعبیر قرآن «به دست خود مطالبی را می‌نویسند و به خدا نسبت می‌دهند.»
بدترین تعبیرات را کتاب خدا درباره این خصلت بیان داشته که متاسفانه درمی‌یابیم که نه تنها در گذشته قبل از اسلام، بشریت درگیر این نحو رفتار اندیشمندان دینی و راهبان صومعه‌نشین بوده که حتی در جهان مسیحیت پس از اسلام تا جایی این روال ادامه یافت که در قرن‌های اخیر نهضت آزادی خواهی پروتستانتیسم و رنسانس و حتی انقلاب کبیر فرانسه در اصل نهضتی در برابر رفتار کلیسا و جهل و خرافه و استبداد ناشی از آن بود. این نبرد و مقاومت تا آنجا ادامه یافت که نهایتا کلیسا در برابر اراده آزادی‌خواهی و روشن‌بینی جهانی تسلیم شد.
اگر در ۱۷۶۰ میلادی پاپ پل ششم در محکومیت انقلاب فرانسه می‌گفت: «این آزادی که به مردم حق اندیشیدن گستاخانه را می‌دهد حق نفرت‌آوری است که متاسفانه مجمع قانونگذاری فرانسه به عنوان برابری حقوق انسان‌ها بر آنها صحه گذاشته است ولی چه چیزی می‌تواند بی‌معنی‌تر از برقراری چنین آزادی لجام‌گسیخته‌ای باشد که مرادف با خفقان عقل و منطق است زیرا این حقی که به مردم داده می‌شود، حقی است که از خداوند سلب شده است.» نهایتا در سال ۱۹۶۲ در بالاترین شورای جهانی کلیسای کاتولیک و با شرکت ۲۵۰۰ تن از بلندپایگان جهانی کلیسا در شهر رم، منشور تاریخی خود را اعلام کرد: «هر فرد بشری از حق آزادی مذهبی برخوردار است و مفهوم این آزادی این است که همه مردم جهان حق دارند دور از هر گونه اجبار از جانب افراد یا سازمان‌ها یا هرگونه مراکز قدرت دیگری در مورد عقیده خود تصمیم بگیرند به نحوی که هیچ فردی در زمینه مذهب چه در زندگی خصوصی چه در زندگی اجتماعی خودش چه تنها و چه به صورت مشترک با دیگران در معرض هیچگونه تحمیلی بر خلاف وجدان خود قرار نگیرد.
شورا اعلام می‌دارد که حق آزادی مذهب جزیی جدایی‌ناپذیر از اصالت انسانی هر فرد آدمی ‌است. بدان صورت که اراده الهی و خرد انسانی بر آن تاکید نهاده‌اند.»
متاسفانه در تاریخ اسلام نیز با همه هشدارهای قرآنی و گوشزد رهبران دینی وقایع مشابهی تکرار شد اگر از آنچه در سایر فرقه‌های دینی رخ داده عبور کنیم. رسول خدا همواره می‌فرمود: «جز قرآن از قول من چیزی ننویسید.» ابن سعد، در طبقات‌الکبیر نقل می‌کند که رسول خدا فرمود: «پس از من مانند دیگر پیغمبران حدیث بسیار از من نقل خواهند کرد پس هرچه را که از من به شما رسید بر کتاب خدا عرضه دارید. اگر موافق آن بود من گفته‌ام اگر سازگار نبود بدانید که من نگفته‌ام.» مشابه این در خصال صدوق نیز ذکر شده است. حبیب السیر می‌گوید: ابو مسعود الرازی دو میلیون و ۵۰۰ هزار حدیث نوشته است و ابو هریره که فقط چهار سال در خدمت پیامبر بوده نزدیک ۵۰۳ هزار حدیث از ایشان نقل کرده است.
حسنین هیکل در کتاب زندگانی محمد(ص) آورده است که در قرن دوم هجری شمار احادیث منسوب به پیامبر ۶۷۰ هزار حدیث بوده که حدیث درست در بین آن بسیار کمیاب بوده است و نهایتا جرجی زیدان در کتاب تاریخ تمدن اسلامی‌می‌گوید: «پس از قتل عثمان که بر سرخلافت فتنه برخاست و بسیاری داوطلب احراز این مقام شدند هر دسته به طرفداری از گروه خود دنبال دلیل‌تراشی رفته و دلایل خود را به احادیث تحکیم کردند و هر جا که لازم می‌شد، حدیثی می‌ساختند و از آن استفاده می‌کردند و در نتیجه جعل حدیث معمول شد ... این موضوع را بسیاری هم می‌دانستند ولی معتقدند بودند که باید از هر نیرنگی در پیشرفت جنگ استفاده کرد مثلا همین که محمد بن سلیمان، والی کوفه در سال ۱۵۳ هجری فرمان قتل ابن ابوالعوجا را صادر کرد، وی گفت: «حالا که حتما مرا می‌کشید بدانید که ۴هزار حدیث جعلی ساخته و پرداخته‌ام و بدان وسیله حرام شما را حلال و حلال شما را حرام کردم.
با آن حدیث‌ها بی‌جهت روزه خود را گشودید و بی‌جهت روزه گرفتید.» بد نیست اینجا به نقل قولی منتشر شده در مجله پاسدار اسلام (آبان ۱۳۶۱) از آیت‌الله خامنه‌ای نیز توجه کنیم: «این خلفای جور بنی‌امیه و بنی‌عباس بودند که حداکثر استفاده را از محدثین و علمای دینی زمان خود می‌کردند و از آنها می‌خواستند احادیثی را از زبان پیامبر و صحابه آن حضرت طبق میل و خواست آنها جعل کنند. در کتب تذکره و رجال و حدیث از این قبیل احادیث زیاد است. جعل حدیث آنقدر آسان بود که به اندک منظوری یک حدیث علیه این و آن درست می‌کردند این وضعیت موجب شده بود یک ذهنیت و فرهنگی بسیار مخلوط و مجعول و نادرست از اسلام در جهان اسلام وجود داشته باشد و منشا این ذهنیت غلط همان محدثین و علما بودند و هیچ مانعی نبوده است که علیه امام سجاد(ع) و خاندان علوی هم احادیثی جعل کنند.»
با عبور از اینگونه موارد مستند و بسیار متعدد که در جهان اسلام وجود داشته لازم است در جمله کوتاهی به شیعیان افراطی یا «غلات شیعه» بپردازیم. فقط در عرض چند دهه از قرون سوم و چهارم هجری برخی تا ۱۲۸ فرقه از غلات را شمرده‌اند که از نام‌های گوناگونی استفاده کرده و عمدتا در حق حضرت علی مقاماتی بالاتر از پیامبر و احیانا خدا قایل بودند، برای مثال اعتقاد به تناسخ (حلول روح در کالبد دیگری) ومخطئه، (اعتقاد به اشتباه دانستن پیامبری حضرت محمد(ص) و اینکه بنا بوده وحی به سوی علی نازل شود) و مسایلی و اوهامی‌از این قبیل یا فرقه خصیبیه (اعتقاد به ارسال رسل از آغاز از جانب علی)، ابراهیمیه (اعتقاد به حلول روح عیسی در علی) و فرقه اهل حق یا علی‌اللهی ( که معتقدند خدا با علی از ازل ارتباط ناگسستنی دارد).
به طور خلاصه می‌توان نتیجه گرفت ادیان الهی در آغاز پیام‌آور آزادی و برابری و دانایی برای انسان بودند اما هر چه زمان می‌گذرد برخی متولیان ادیان به تعبیر قرآن برای متابعت از هوی و هوس و انگیزه‌های مادی و دنیا طلبی و جاه‌پرستی‌ها به بردگی کشیدن مردم روی آوردند و به نام خدا مفاهیم مذهبی را منحرف کرده و دین را در ورطه اوهام و خرافات کشیدند. به ویژه این مفهوم پیوند مستحکمی‌با قدرت و ثروت پیدا می‌کند و برخی علمای دینی و امرای کشور دست در دست هم می‌دهند و بهره‌کشی از مردم را توجیه می‌کنند. در واقع ما به تعبیر قرآن، می‌بینیم بسیاری از ادیان پس از گذشت مدتی از آغاز بعثت و زندگی پیامبران در دوران اولیه به دست کسانی سقوط کرده‌اند که اقدام آنها نه تنها ابعاد معنوی که حتی ابعاد مادی جامعه را هم دچار رکود و ورشکستگی کرد.
از طرفی طبیعت انسان به خاطر سستی و تنبلی که در تلاش برای پیروی و متابعت و پیامبرگونه شدن دارد، او را وا می‌دارد که به جای چنین تلاشی یک باره آنها را استثنایی و خداگونه فرض کند و با تعظیم و تکبیر آنان در حدی بالاتر از انسان عادی گریبان خود را از سرزنش وجدان رهایی دهند.
از سوی دیگر خرافه زمانی شروع می‌شود که بشر به جای اینکه دین را ابزار ارتقای روح خود قرار بدهد، ابزار کشف و شهود مسایل علمی ‌و مادی و فیزیکی کند. نمونه معاصر و روشن آن برای ما شستشوی مغزی و سوءاستفاده فاشیسم قرن بیستم از احساسات دینی است. برای مثال در کتاب اسطوره دولت می‌خوانیم که: «فاشیسم اعتقادی دینی است که در آن انسان خود را در رابطه‌ای نزدیک (با خدا) با اراده عینی و عالی‌تر می‌بیند. این ارتباط وجود فردی و جزیی او را تعالی می‌بخشد و او را به مقام عضویت در یک جماعت ربانی ارتقا می‌دهد.»
از موسیلینی نقل شده است که: «ما آن زندگی را خواستاریم که فرد از طریق قربانی کردن منافع خصوصی خود و از طریق مرگ خویش وجود روحانی کاملی را تحقق ببخشد که ارزش او در مقام یک انسان در آن قرار دارد.» حتی گفته شده که شعار فاشیسم در ایتالیا «مرگ بر عقل، زنده باد مرگ» بوده است.
گرچه اصولا به ذهن انسان غریب می‌آید که چگونه در دنیای بعد رنسانس و با حرکتی که به سوی آزادی‌خواهی و دموکراسی آغاز شد چنین پدیده‌ای و چنین جماعتی از یک طرف به سوءاستفاده از احساسات ملی و مذهبی و از سویی تن دادن به چنین منطقی شکل گرفت و آن فاجعه را به بار آورد.
هرچند هر جامعه‌ای به نوعی با خرافه‌پرستی مواجه است اما در جوامع بسته گرایش مردمان به خرافات بیشتر می‌شود و در مقابل در جوامع باز که تبادل افکار در آنها با محدودیت مواجه نیست و افراد برای بیان اندیشه‌هایشان دچار ترس و اضطراب نمی‌شوند، پیش‌زمینه‌های کمتری برای رواج این پدیده‌ها وجود دارد. هر چه انسان‌ها تحت فشار روحی و اختناق باشند، بیشتر تمایل پیدا می‌کنند که به اوهام و خیالات وابسته شوند و نقطه اوج چنین وابستگی این است که افراد فراتر از باورهای نادرست خرافی و اوهامی‌که عقلانیت و برداشت‌های منطقی آنها را با اختلال مواجه می‌کند در عالم واقع نیز در جست‌وجوی مکان‌هایی برمی‌آیند که به طور ملموس بتوانند به آن پناه ببرند و این گرایش‌ها منشا شکل‌گیری زیارتگاه‌های ساختگی و بدون مبنایی می‌شوند که در طول تاریخ نیز نمونه‌های بسیار داشته‌اند.‌
در چنین شرایطی است که انسان‌ها تحت تاثیر باورهای خرافی به جای توجه به اصل ارتباط با خداوند در جست‌وجوی واسطه‌هایی برای برقراری این ارتباط برمی‌آیند. نمونه روشن آن اینکه در جاهلیت عرب بت‌پرستی رایج بود و اگرچه بت‌پرستی نشانه اوج جهل افراد آن زمانه تلقی می‌شود اما همه بت‌پرستان بت‌ها را نه خود خدا که در واقع واسطه‌ای میان انسان و خدا می‌دانستند: «ما فقط بت‌ها را عبادت می‌کنیم که ما را به خدا نزدیک‌تر کنند»
فارغ از این نمونه‌ها و آموزه‌های قرآنی که انسان را از توجه به اوهام و خرافات پرهیز داده آنچه در جامعه امروز فرصتی را برای بازخوانی مضرات گسترش چنین خرافه‌هایی به دست می‌دهد شرایطی است که در کشور نشانه‌هایی از تلاش‌های افراد یا گروه‌هایی را برای گسترش دیدگاه‌های خرافی و القای برداشت‌های واهی از دین و مذهب را به نمایش گذاشته و تداوم چنین رویه‌ای که در آن عده‌ای سعی می‌کنند با تحلیل‌های سطحی ونادرست از دین زمینه‌های خرافه‌گرایی را گسترش دهند، نگرانی‌هایی را میان علمای مذهبی، رهبران دینی و نخبگان کشور به دنبال داشته است.
نگاهی به اخبار و تحلیل‌های رسانه‌ها در سال‌های اخیر گویای افزایش فزاینده انتقاد علمای دینی و شخصیت‌های سیاسی و برجسته نظام از گرایش به خرافه‌پرستی و اشاعه اوهام و افکار باطل است. صرف‌نظر از اینکه چه عوامل اجتماعی جامعه را به این سمت و سو سوق داده که به جای تکیه بر ارزش‌های راستین قرآن و اسلام و زندگی بر اساس دریافت‌ها و تحلیل‌های عقلانی به خرافات و اوهام روی بیاورند، آنچه زمینه‌های نگرانی‌های جدی‌تری را فراهم کرده، رویه و منشی است که برخی مدیران و رهبران سیاسی در سال‌های اخیر در پیش گرفته‌اند و به رغم همه انتقادات بر آن اصرار دارند و ارزش‌های مذهبی و باورهای دینی مردم را مستمسک قرار می‌دهند. تصمیم‌گیری‌ها و اقداماتشان را به ناروا به پای ائمه و معصومان می‌نویسند و به نام دین مردم را اسیر خرافات کرده‌اند.
یکی از مهمترین آفت‌های جامعه امروز کسانی‌اند که در مقام معتمدان مردم اوهام و خواب و خیال را به انحای مختلف در جامعه رواج می‌دهند و مجموعه حرکات و بیاناتشان مبین خرافه‌گرایی در لوایی فریبنده از ارزش‌های دینی و مذهبی است. حرکاتی که ناامیدی و سرگردانی را به جای امید و حرکت مردم القا می‌کند. این در حالی است که دین اسلام (وهمه ادیان آسمانی) چه در زمان محمد(ص) و چه بر اساس برداشت‌هایی که مسلمانان از قرآن در زمانه ما دارند باید احیاگر امید و آرزوهای انسان‌ها و آمال‌های بلند در زندگی بشری باشد. نوید به انسان ازجانب رهبران دینی و پیامبران همواره پیام‌هایی راهگشا و احیاگر روحیه کار و فعالیت بوده نه توصیه‌هایی که انسان‌ها را در گوشه‌ای به ورد و اوهام گرفتار کند: «انسان رهین تلاش‌های خویش است.»
پیام‌های دین،پیام‌های سستی‌آفرین و وهم‌گرایی نیست بلکه پیام تلاش و کوشش و حرکت است و چنین رویه‌ای در سراسر آیه‌های قرآن و دستورات الهی موج می‌زند در حالی که این روزها عده‌ای به بهانه دین و اسلام راه افسانه و اساطیر و خواب دیدن و وهم و خرافه را از لابه‌لای بیانات خودشان باز می‌کنند یا رفتاری که از آنها سر می‌زند خرافه‌گرایی را به نمایش می‌گذارد. نوید به زندگی بهتر انسان، بالا رفتن دانش بشری و پیشرفت همه جانبه جامعه، نوید نشانه‌های ظهور حضرت مهدی(عج) است و علایمی‌که از آن جامعه ایده‌آل نقل شده همه از توانمندی علمی‌ و عظمت کرامت و عزت ملت اسلامی‌ در مقابل دیگر ملت‌ها حکایت دارد و نیز دوری آنها از ظلم، بی‌عدالتی، جهل، شرک، خرافه، دروغ و فریب.
از معصوم نقل است که هرگاه بدعت‌های ناروا در دین ظاهر شود عالمان راست که دانش خود ظاهر کنند و با آن به مخالفت برخیزند و گرنه دچار لعن الهی خواهند بود. مبادا که بزرگان دین و علمای انقلابی و دانشمندان جوان در حالی که شاهد بدعت‌ها و نارواها در دین خدا هستند و این ندای آسمانی از پس قرن‌ها در اعماق جانشان طنین دارد از ترس برخی افراد بی‌سواد یا طمع موقعیت و پست و مقام و مدح و ذم این و آن زندگی را به سکوت آرام بگذرانند و این چنین، نسلی یا رویگردان از دین شود (به دلیل شعور و دانش و شرفی که دارد و زیر بار جهالت‌ها و بدعت‌ها نمی‌رود) یا فریب دروغ‌ها را خورد و از نسلی به نسل دیگر خرافه و دروغ و بدعت را منتقل کند.
اگر در کلیسا این روش ادامه یافت تا جامعه را در قرون جدید دچار جدایی دین از زندگی بشر کرد (که باید گناه اصلی آن را به قول قرآن به عهده علمای بنی‌اسرائیل و دنباله‌های آنها دانست) سزاوار نیست که بعد از این همه تجربه و گذشت قرن‌ها در تاریخ اسلام و ایران دوباره با دینی غرق در خرافه در انتظار حکومت توحیدی جهانی باشیم.اگر روزی در تاریخ ادیان چنان بود و در تاریخ اسلام و ایران چنین، امروز دیگر با این همه تجربه جهانی و آزادی مذهب حتی در کلیسا شایسته نیست که در مهد بابرکت تشیع و آزادگی فکری و فلسفی و فقاهتی که رشد و شکوفایی دین را نوید می‌دهد بازهم خرافه و اوهام رایج شود و بدعت بر سر زبان‌ها افتد.
با فریب دینی و مداحی‌های گزافه در جامعه، این و آن را بکوبند و از نقل و روایت نیز استفاده کنند تا بسیاری را به نام دین از میدان سیاست به در کنند. در این میان جامعه روحانیون آگاه و خداترس (که کم نیستند) به هر دلیل سکوت پیشه کنند و بار دیگر تاریخی شکل گیرد که آیندگان بخوانند که در حکومت اسلامی ‌ایران در آن سال‌ها بازهم حدیث تکراری اسارت در عقیده و زنجیر قدرت روی داد. امروز که زمام اختیار دین و دنیای مردم به طور کم‌سابقه‌ای در دست روحانیون و مردان دینی است باید بسیار دقیق باشیم که نه خود زمینه‌ای را فراهم کنیم و نه اجازه دهیم که برخی کج‌اندیشان و مغرضان به طمع یا از روی جهالت داستان مکرر تقدیس و تکریم اغراق‌آمیز را تکرار کنند.
در حالی که حتی خود ممکن است نخواهیم و متوجه نباشیم در لایه‌های پایین جامعه و گوشه‌های شهرها و روستاهای دور افتاده که توده‌های مذهبی به فرامین الهی خالصانه گردن می‌نهند و هر نوایی را به نام خدا بزرگ می‌دارند دچار چنین رویکرد اسارت‌بار و شرک‌آلود و فضای آمیخته با وهم و خرافه جهل شوند.یک بار دیگر به عظمت علوی علی(ع) بیاندیشیم که با آن همه مقام و علم و آگاهی هنگام خطبه فروتنانه سخن می‌گفت و از عمق جان فریاد برمی‌آورد که: «در این واقعیت جای تردیدی نیست که خداوند فرستاده‌ای رهنما و روشنگر را با کتابی گویا و جریانی پویا برانگیخت که در ارتباط با آن تنها کسانی به هلاکت محکومند که سقوط در سرشتشان جای گرفته باشد آنچه از این پس بعثت رهایی‌بخش ما را به هلاکت تهدید می‌کند بدعت‌های شبه‌آلود است که خدا ما را از شر آن حفظ فرماید.»
غلامحسین کرباسچی
منبع : شهروند امروز


همچنین مشاهده کنید