شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

غنا نیم قرن پس از استقلال


غنا نیم قرن پس از استقلال
پنجاه سال پیش مستعمره غنا اولین سرزمین آفریقایی بود که به استقلال دست یافت و مردم این کشور در آن زمان رویای یک معجزه اقتصادی را در سر داشتند. اما امروز از آن رویا چه باقی مانده است؟
«ادوکو آووسی» از یک حیوان وحشی آفریقایی می گوید که البته به قول وی در زبان استعمارگران برای آن نامی وجود ندارد؛ حیوانی با یال های شیر و شاخ هایی سیاه و پوزه یی شبیه به کفتار. حیوانی را که این پیرترین مرد دهکده به آن اشاره می کند همانند مردی که از او صحبت می کنیم اسرارآمیز و معماگونه است. مرد مورد نظر ما همان «قوام نکرومه» است و آووسی به خوبی وی را می شناسد.
او در سال ۱۹۱۱ یعنی دو سال پس از نکرومه متولد شده و به یاد می آورد که در دوران کودکی شاهد وساطت نکرومه کوچک در دعواهای میان پدر و مادر بوده است. آووسی به یاد دارد که آن دانش آموز مدرسه مذهبی توانست برای تحصیل به امریکا برود و در کسوت سیاستمداری رهایی بخش به کشورش بازگردد. هنگامی که آن دوست عزیز دوران کودکی به ریاست جمهوری رسید، آووسی جشن گرفت و آن هنگام که از کودتاگران شکست خورد و کتاب هایش به آتش کشیده شد، آووسی زانوی غم بغل گرفت و آووسی به یاد می آورد روزی را که نکرومه در این دهکده آبا و اجدادی اش یعنی «نکروفول» به خاک سپرده شد.
قوام نکرومه یعنی همان اولین رئیس دولت غنای استقلال یافته زمانی گفت؛ «مشعلی که من برافروختم هرگز خاموش نخواهد شد.» و آن هنگام که به حرف های ادوکو آووسی ۹۵ساله گوش می دهیم احساس می کنیم که آن مشعل همچنان در قلب او روشن است.
آن مشعل در تاریخ ۶ مارس ۱۹۵۷ افروخته شد یعنی در همان روزی که پایان دوران استعمار غنا و آغاز استقلال این کشور اعلام شد، همان روزی که سرزمین «سواحل طلایی» به عنوان اولین کشور مستقل آفریقایی اعلام شد و به «غنا» تغییر نام داد و طولی نکشید که شعله های آن مشعل سرود آزادی را به سراسر آفریقا سرایت داد. در سال های آغازین دهه ۶۰ سراسر قاره سیاه برای استقلال مبارزه می کرد و تنها کشورهای زیمبابوه، نامیبیا و آفریقای جنوبی بودند که سال ها بعد و در اواخر قرن بیستم از قید و بند استعمار اروپاییان خلاص شدند.
گزارشگران آفریقایی و غیرآفریقایی در اولین ساعات اعلام استقلال غنا از شور و نشاط مثال زدنی و گروهی مردم آن کشور گزارش ها فرستادند و خود نیز با شور و شعف از پاره شدن زنجیرهای بخشی از کره زمین گفتند. پایان دوران استعمار آفریقا با نام هایی چون «جومو کنیاتا» (کنیا)، «لئوپوله سنگهور» (سنگال) و «جولیوس نایرره» عجین است، مردانی که از آنان به عنوان بنیادگذاران آفریقای مدرن یاد می شود اما بی تردید افسانه یی ترین شخصیت ضداستعماری آفریقا همان قوام نکرومه است یعنی همان دولتمرد، فیلسوف و نظریه پرداز پان آفریقائیست از کشور غنا.
ادوکو آووسی در حالی که با عصایش به زمین می کوبد، می گوید؛ «حال همه می دانیم که او چه مرد بزرگی بود، حتی اگر همین حالا زنده بود می توانست بار دیگر به ریاست جمهوری انتخاب شود.» احتمالاً این پیرمرد کاملاً حق دارد زیرا در حال حاضر نوعی رنسانس نکرومه یی در این سرزمین ها در جریان است. در پنجامین سالگرد استقلال غنا از قوام نکرومه نه فقط به عنوان قهرمان ملی این کشور بلکه به عنوان چهره درخشان قاره سیاه یاد می شود. نشریه معتبر و حرفه یی «آفریقای نو» طی مقاله یی آورده است که اگر رهبر فقید غنا از کار برکنار نمی شد، آفریقا حال و روزی به مراتب بهتر از آنچه امروز دارد، می داشت.
اما حال و نیم قرن پس از استقلال، وضعیت قاره آفریقا به مراتب بدتر از آنی است که در پایان عصر استعمار بود. آمارهای جهانی حکایت از بدترین وضعیت این بخش از جهان نسبت به بخش های دیگر دارد و بیسوادی در بالاترین درجه و امکانات پزشکی در بحرانی ترین شرایط قرار دارد. گزارش های ارسالی از آفریقا هم همواره داستان تلخ جنگ های داخلی و قحطی و سیل پناهندگان و کودکان سرباز و دیکتاتورها را نقل می کنند. در سال های اخیر آنچه بر دردهای مردم آفریقا افزوده همان ویروس ایدز است و گویی مردم این قاره هیچ پناهی برای دوری جستن از این بیماری مهلک ندارند.
اما حال به همان دهکده نکروفول بازمی گردیم یعنی همان جایی که نطفه تغییر و دگرگونی ها بسته شد و افسانه نکرومه شکل گرفت. گرچه که چندین سال پیش باقی مانده کالبد فانی وی به آرامگاهی باشکوه در آترا پایتخت غنا نقل مکان داده شد اما آرامگاه اولیه نکرومه در دهکده محل تولدش نکروفول به صورت زیارتگاهی ملی درآمده است.
امروز اتاق محل تولد او، کلبه پدر و مادرش، حمام و همه آن چیزهایی که مربوط به نکرومه می شده است به صورتی دقیق بازسازی شده و از یک افسانه چیزی کم ندارد. آن ماهی چسبیده به دیوار این محل هم نشانی از روزهایی است که قوام کوچک به همراه مادرش در رودخانه دهکده به دنبال غذا می گشت. اما پس از سقوط قوام نکرومه مردم خشمگین دهکده، کلبه گلی او را با خاک یکسان کردند. ادوکو در این مورد می گوید؛ «طرفدارانش از او روی برگردانده بودند و به غلط خیال می کردند که قوام ثروتمند شده است در حالی که او تقریباً هیچ مایملک شخصی نداشت. اما اصل ماجرا چیزی جز یک حسادت کور نبود. در آفریقا وضعیت به همین منوال می گذرد.»
با این حال و با توجه به وضعیت اسف بار بسیاری از کشورهای آفریقایی چندین پرسش ناگوار همچنان در جای خود باقی مانده است. چرا مردان شریفی که زمانی جنگ های رهایی بخش را رهبری کرده و بر رژیم های استعماری غلبه کردند و با ایده آل های بزرگ قدم به میدان گذاشتند، رفته رفته به حاکمانی مستبد و کثیف تبدیل شدند؟
چه اتفاقی افتاد که اومانیستی چون قوام نکرومه که یکی از پرنبوغ ترین چهره های آفریقا به شمار می آمد، در آخر با تلخکامی و به دور از مام میهن و در تبعیدگاه رومانی و در کنار مستبدی به نام «نیکلای چائوشسکو» از دنیا رفت؟ تاریخ و داستان غنا به برخی از این پرسش ها پاسخ می دهد زیرا داستان غنا در واقع بازتاب رشد و تشکیل آفریقای پسااستعماری، خوش بینی های سال های اولیه استقلال، انتظارات عظیم و نومیدی های تلخ است، بازتاب اغراق های بی پایان و پیامدهایی فاجعه بار.
با این حال نباید میراث شومی را فراموش کرد که غنا و دیگر ملت های تازه متولد شده را فلج کرد. این میراث شوم عبارتند از جدایی یا الحاق اجباری مناطقی از کشورهای مختلف آفریقایی، ساختار اداری به شدت متمرکز رژیم های استعماری و فرهنگ تک محصولی اقتصادی که هر کشوری را وادار به تولید یک یا دو محصول مشخص می کند و در نهایت پایگاه فکری و فرهنگی سست و بی مایه نخبگان قاره سیاه.
به عنوان مثال بلژیکی ها بیشتر از آنکه استادان و دانشگاهیان بومی را در کشور کنگو افزایش دهند، زندان و اسارتگاه از خود باقی گذاشتند اما جالب آنکه در روز استقلال کنگو، از هر هفت شهروند این کشور یک نفر فارغ التحصیل دانشگاه بود.
غنا پس از دوران استعمار انگلیس نسبت به برخی کشورهای دیگر وضعیت خوبی داشت. درآمد سرانه این کشور در سال ۱۹۵۱ با درآمد سرانه در اسپانیا برابری می کرد و بزرگترین تولیدکننده کاکائوی جهان بود و منابع عظیمی از طلا و چوب های استوایی در اختیار داشت و شاید به همین خاطر بود که قوام نکرومه رهبر کاریزماتیک این کشور در نظر داشت تا با راهکارهایی سریع غنا را صنعتی کرده و در عرض یک نسل کشورش را تبدیل به کشوری مرفه و ثروتمند سازد. در دوران نکرومه بود که به دستور وی آزادراه ها و کارخانه ها و دانشگاه ها و مدرسه ها و بیمارستان ها و صد البته ساختمان های اداری باشکوه ساخته شد. اما عظیم ترین پروژه نکرومه سدی بود که بر روی بزرگ ترین دریاچه مصنوعی جهان ساخته شد تا با نیروی آب بتواند الکتریسیته مورد نیاز غنا و همسایگانش را تامین کند.
اما در مقابل هیچ سرمایه گذاری بر روی راه آهن این کشور صورت نگرفت و هنوز هم وقتی گذار کسی به ایستگاه های قدیمی و کهنه راه آهن غنا می افتد همان نقشه های دوران استعمار را می بیند و این به معنای آن است که هنوز هم راه آهن غنا با پنجاه سال پیش تفاوتی ندارد. دیگر کشورهای همسایه و دوست غنا نیز طرح هایی بلندپروازانه داشتند. زمانی کنیا تصمیم گرفت که اتومبیلی بومی و ساخت داخل تولید کند.
کنگو هم در فکر راه اندازی و اجرای یک برنامه تولید موشک بود. زامبیا هم دوره های آموزشی فضانوردی را در دست تهیه داشت، اما هیچ یک از این طرح های جاه طلبانه اجرایی نشد و سراسر آفریقا ناگهان از ناله ها و فریادهای اپوزیسیون های سرکوب شده آکنده گشت. اپوزیسیون غنا پرزیدنت نکرومه را متهم می کرد که پول های دولت را خرج به قول خودشان «فیل های سفیدرنگ» و پروژه های بی مصرف کرده است.
رفته رفته خزانه دولت خالی شد و به ناگاه قیمت جهانی کاکائو به شدت نزول کرد، اما نکرومه همچنان با سماجت و عبرت ناپذیر بر سر جای خود ماند. او نمی خواست این واقعیت را بپذیرد که نسخه مدرنیزاسیون وی (که تلفیقی بود از اقتصاد آمرانه و دستوری قدیمی آفریقایی و کمونیست) کشورش را فلج کرده است و بدین ترتیب دولت قوام نکرومه در ۲۹ فوریه ۱۹۶۶ و از طریق یک کودتای نظامی سقوط کرد. طرفداران و همقطاران نکرومه از این کودتا به عنوان توطئه یی یاد می کنند که حاصل دوران استعمار نو بود و غربی ها بدین صورت قیمت جهانی کاکائو را به شدت کاهش دادند تا به گفته آنها این آزمون مارکسیستی با شکست روبه رو شود. نکرومه هرگز به عرصه و صحنه بزرگ سیاست بازنگشت و راه تبعید را در پیش گرفت.اما جانشینان نکرومه هم از همان نقطه یی که وی کار را به پایان رسانده بود، آغاز کردند. آن مدرنیزاسیون با پشتوانه مالی اعتبارهای میلیاردی حاصلی جز بدهکاری برای غنا نداشت و بدین صورت زمانی رسید که هفتاد درصد از درآمدهای صادراتی این کشور صرف بازپرداخت بدهی ها می شد.
بدین ترتیب عقبگرد وحشتناک غنا به سوی فقر آغاز شد. اما این پایان کار نبود و حال نوبت به برنامه های به اصطلاح تطبیق ساختاری رسید و برای مدت کوتاهی غنا نورچشمی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول شد. این به اصطلاح تجدید قوای غنا در دوران رژیم «جری راولینگز» که در سال ۱۹۸۱ با کودتا بر سر کار آمده بود، اتفاق افتاد اما اشتباهات آغاز کار چنان عمیق بود که دیگر امکان جبران خسارت ها وجود نداشت. این چنین رشد و توسعه هایی در اکثر دیگر کشورهای جدیدالتاسیس آفریقایی نیز واقع شد.
فاکتورهایی چون فربهی دستگاه دولت، سوءمدیریت، فساد بومی و خویشاوند سالاری، سوءاستفاده های مالی اقلیت حاکم، مناقشات و کشمکش های درون حکومت ها، تلاش برای کودتا و ناآرامی های سیاسی، همه و همه در فلاکت قاره آفریقا نقش داشته اند و عاقبت هم آن پیش بینی شوم و بدبینانه «فرانتس فانون» روشنفکر معروف انقلاب ضداستعماری به تحقق پیوست؛ «شخصیت های سیاه پوست رهایی بخش پس از کسب استقلال همگی از همان نقطه یی شروع کردند که استعمارگران سفیدپوست کار خود را به پایان رسانده بودند. حاکمان جدید با قدرت هرچه تمام تر سعی در جهت تحکیم امتیازها و موقعیت خود کرده و از مواهب قدرت یعنی میز تحریرهای زیبا، استخرهای باشکوه، رختخواب های ابریشم و نوکر و خدمتکار به تمامی بهره بردند.
استعمار بیگانه تبدیل به استعمار خودی شد و بدین ترتیب صاحبان پسااستعماری قدرت بدون هرگونه ممانعتی کشورهای خود را غارت کردند زیرا آنها هنوز هم متحدان قدرتمندی در واشنگتن، مسکو، پاریس، لندن یا پکن داشتند. ابرقدرت های جهان و متحدان آنها جنگ سرد خود را به جهان سوم کشاندند و دست پروردگان خود را در کمک های اقتصادی و صدالبته تجهیزات نظامی غوطه ور ساختند.
اما با همه این احوال و با وجود همه خطاها و کشمکش ها، کشور غنا در مقایسه با دیگر کشورهای قاره آفریقا موقعیت به مراتب بهتری داشت و دارد. این کشور در منطقه خشونت بار غرب آفریقا به عنوان جزیره صلح معروف است و تا اندازه یی از دموکراسی بهره دارد و تا همین اواخر نوعی رشد اقتصادی در آن متصور بود.
اما اگر سری به شهرهای کوچک و ساحلی غنا مثلا شهر «پرنسس تاون» بزنیم و از مردم در مورد بیلان پنجاه سال استقلال بپرسیم، تنها با پاسخ هایی یأس آور روبه رو می شویم. یکی از کشاورزان خرده پای این منطقه به نام «استفان بلای» می گوید؛ «ما کار نداریم و خیابان ها و مدرسه ها و بیمارستان ها وضعیت فلاکت باری دارند. هیچ چیز بهتر نشده و از زمانی که متولد شدم همین وضع را دیده ام.» او با کار در مزرعه یی کوچک امورات خانواده اش را می گذراند و با اینکه تنها ۲۵ سال دارد چنان حرف می زند که گویی هیچ آینده یی را در برابر خود نمی بیند.
حال این سوال پیش می آید که چرا پنجاه سال پس از استقلال هنوز هم امور بهداشت و درمان و آموزش چنان وضعیت فلاکت بار و نابسامانی دارد. دلیل این مساله را نمی توان طبق معمول به گردن سیستم ناعادلانه تجارت جهانی و امثالهم انداخت. مشکل کشور غنا کاملاً داخلی است و این مساله هم به بی کفایتی دستگاه دولتی مربوط می شود. کابینه کشور بیست میلیونی غنا تنها شصت وزیر و معاون وزیر دارد، به عنوان مثال وزیر راه این کشور کم جمعیت چهار معاون اصلی در امور خیابان ها، ترابری هوایی، بنادر و راه آهن دارد.
بهترین مثال برای رشد وحشتناک بوروکراسی در غنا وضعیت تجارت کاکائوی این کشور است. تنها ۱۰۵ هزار نفر در ادارات مسوول صادرات کاکائو که مهم ترین منبع ارزی غنا به شمار می آید مشغول به کار هستند. نتیجه بررسی های یکی از نهادهای مستقل نشان می دهد که این تعداد دو برابر آن چیزی است که باید باشد، اما جالب آنکه یک بررسی دقیق تر نشان می دهد که براساس مدارک بایگانی تنها پانزده هزار نفر از این عده حقوق بگیر ثابت به حساب می آ یند. هنگامی که از رئیس جمهور یعنی «جان ای کوفور» خواستیم تا در مصاحبه یی با ما شرکت کرده تا در مورد نابسامانی های حال و گذشته غنا صحبت کنیم، وی پذیرفت و زمانی را برای مصاحبه در شش هفته بعد تعیین کرد.
اما تاسف بار اینکه تا به امروز پنج بار چنین قولی به ما داده شده و با وجود پادرمیانی سفارت آلمان در غنا، باز هم شاهد خلف وعده دستگاه ریاست جمهوری بوده ایم. پس معلوم می شود که آن پیر روستایی یعنی ادوکو درست می گفت؛ «در آفریقا وضعیت به این منوال می گذرد.» ظاهراً جناب رئیس جمهور و وزرای شان در تدارک جشن های پنجاهمین سالروز استقلال غنا هستند.
قرار است از قوام نکرومه هم که همه چیز برای استقلال با او شروع شد، تقدیر به عمل آید و البته این کار درستی است زیرا هر کسی که جسارت کرده و چهره قهرمانان ملی خود را ملکوک کند، گویی به خرد و اندیشه یک ملت توهین روا داشته است. یک ضرب المثل قدیمی می گوید؛ «کسی که به آسمان آب دهان اندازد، صورت خود را کثیف می کند.»
بارتولومویس گریل
ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی
منبع: Die Zeit
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید