سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


رمان از منظر میخائیل باختین


رمان از منظر میخائیل باختین
میخائیل باختین از برجسته ترین نظریه پردازان روس است که در نوشته هایش راجع به رمان، نظریه یی منسجم از نحوه پیدایش و نیز ویژگی های این ژانر پرورانده است. او از دهه ۱۹۲۰ مقالات و کتاب هایی درباره رمان نوشت، اما آثارش تا دهه ها بعد در غرب همچنان ناشناخته بود تا اینکه از راه ترجمه این نوشته ها، آرا و اندیشه های او ابتدا در دنیای انگلیسی زبان و سپس از راه زبان انگلیسی در سایر زبان های اروپایی مطرح شد.
آنچه در نوشته حاضر درباره دیدگاه های او می گوییم، مبتنی است بر آرایی که او در یکی از تاثیرگذار ترین کتاب هایش مطرح کرده است؛ تخیل گفت وگویی که ترجمه انگلیسی آن نخستین بار در سال ۱۹۸۱ منتشر شد. باختین ابتدا متذکر می شود که تحقیق درباره رمان دشواری خاصی دارد که یقیناً در مورد سایر ژانرها مصداق ندارد. آن دشواری این است که از میان همه ژانرها در ادبیات، رمان یگانه ژانری است که همچنان در حال تکوین و بسط یافتن است. به بیان دیگر، از آنجا که این ژانر هنوز کامل نشده است، نظریه پردازی درباره آن یا حتی تبیین همه ویژگی هایش، کاری بسیار دشوار و بلکه ناشدنی است.
به قول باختین، «سفت شدن استخوان های ژنریک رمان، هنوز مستلزم گذشت زمانی طولانی است و نمی توانیم غالانف امکانات شکل پذیرانه آن را پیش بینی کنیم». از این حیث، رمان وضعیتی متفاوت با سایر ژانرهای تثبیت شده دارد. برای مثال، حماسه یا حتی تراژدی ژانرهایی هستند که پیش از این به طور کامل شکل گرفته اند و شاید بتوان گفت که حماسه در زمره ژانرهای منسوخ شده قرار دارد. این ژانرها به صورت نیرویی تاریخی در ادبیات عمل می کنند و واجد نمونه های پذیرفته شده و مناقشه ناپذیر («کانن») هستند. همگی این ژانرها پیش از پیدایش کتابت و اختراع چاپ ظهور کردند و تا به امروز هم توانسته اند ویژگی های اساسی اولیه خود را حفظ کنند.
یگانه ژانر عمده یی که بعد از ابداع خط و اختراع چاپ به وجود آمد، رمان است. این تفاوت را باختین از راه قیاس با تحقیقات زبان شناسانه چنین بیان می کند؛ «مطالعه درباره سایر ژانرها، به پژوهش درباره زبان های مرده شباهت دارد؛ حال آنکه مطالعه درباره رمان، مانند پژوهش درباره زبان هایی است که نه فقط زنده بلکه همچنین هنوز جوان هستند».
دشواری ذاتی نظریه پردازی درباره چیستی رمان، از همین وضعیت ناشی می شود. برخلاف سایر ژانرها که به صورتی میراثی کهن از اعصار گذشته به دوره مدرن رسیدند، رمان خود زاده عصر جدید و منعکس کننده تحولات پرشتاب آن است. اقبال عمومی به رمان را از جمله در سنخیت داشتن آن با زمانه خود باید دید. رشد محبوبیت رمان همزمان بوده است با افول ژانرهایی که ریشه در گذشته تاریخی دارند.
رمان ژانر زمانه ما است زیرا به سبب تغییریابندگی خودش، توانایی منحصربه فردی برای انعکاس واقعیت های تغییریابنده دوره مدرن دارد. رمان دائماً در حال تغییر کردن است و حتی سنت های قبلی خود را با استفاده از صناعاتی مانند هجو (یا تقلید تمسخرآمیز) به سïخره می گیرد. رمان سنت ازلی ـ ابدی ندارد؛ رمان مدرن صناعات و شیوه های نگارشی را که در قرن هجدهم یا نوزدهم متداول بودند، ناکافی می شمارد و رد می کند و رمان پسامدرن تکنیک های رمان مدرن را به صورتی تشدیدیافته و افراطی با اهدافی متفاوت همزمان به کار می گیرد و دگرگون می کند. از این رو، «کانن» رمانی دائماً در حال تغییر است؛ آنچه زمانی نمونه اعلای این ژانر تلقی می شد، اکنون از کانون توجه خارج می شود و به حاشیه می رود و بدین ترتیب شکل های جدیدی از رمان به وجود می آیند.
این درست برخلاف وضعیتی است که شعر همیشه داشته است. «کانن» شعر شامل نمونه هایی سنخی و خصیصه نما از انواع شعر است که به رغم گذشت زمان اعتبار و کیفیت سرمشق گونه خود را حفظ کرده اند، هنوز هم سروده های هومر مثال هایی اعلا از حماسه اند؛ هنوز هم غزل های حافظ نمونه های درخشان شعر غنایی اند.
اما رمان در عصر تحول زاده شد و قدرتش دقیقاً در بازتاباندن همین تحول مستمر است. در روزگار ما، واقعیت فرآیندی دگرگون شونده است و رمان با حساسیتی بیش از هر نوع ادبی دیگری می تواند کنه این تحول را بنمایاند زیرا رمان دائماً در حال تجدید نظر در عرف های خود، یا به عبارتی دائماً در حال نو شدن است.
باختین برای تبیین رمان به منزله یک ژانر، آن را با حماسه تباین می دهد. از نظر او، حماسه سه ویژگی خصیصه نما دارد که برابرنهاد (یا «آنتی تز») ویژگی های رمان است:
الف) هر حماسه یی به یک گذشته حماسی ملی می پردازد. در فقدان چنین پس زمینه تاریخی یی، حماسه فاقد موضوع خواهد بود. از آنجا که حماسه در گذشته (یعنی امر خاتمه یافته) ریشه دارد، شکل آغاز شدنش اهمیت ندارد و به نحوی من عندی فرجام می یابد.
گذشته مطلقی که اشاره کردیم در کلیت و نیز تک تک اجزای حماسه تنیده می شود و به همین دلیل است که می توان هر جزئی از حماسه را از کل آن منتزع کرد و به صورتی مستقل ارائه داد. ساختار کلی هر حماسه یی در هر جزء آن تکرار می شود و خواننده کمابیش می تواند داستان را از هر جا که مایل است آغاز کند و هر جا که می خواهد آن را خاتمه دهد، همچنان که ــ به قول باختین ــ «ایلیاد برگرفته یی اتفاقی از چرخه جنگ های تروا است».
اما متقابلاً رمان دائماً این پرسش ها را به ذهن خواننده متبادر می کند که «بعد چه خواهد شد؟» و «داستان چگونه فرجام خواهد یافت؟» به اعتقاد باختین، این قبیل پرسش ها صرفاً در ساحتی مطرح می شوند که بین خواننده و دنیای توصیف شده در متن نوعی «تقرب و تماس» وجود داشته باشد.
دور بودن تصاویر متن، مطرح شدن چنین پرسش هایی را ناممکن می کند. هم از این روست که خواننده هنگام خواندن رمان می تواند در دنیای توصیف شده در رمان «زندگی» کند، حال آنکه خواندن حماسه با این بی واسطگی همراه نیست. بین دنیای واقعی و دنیای توصیف شده در حماسه، همواره فاصله یی وجود دارد، فاصله یی تاریخی و مطلق.
ب) خاستگاه هر حماسه یی، سنت ملی است و نه تجربه فردی. حماسه منعکس کننده روحی جمعی (ملی) است و لذا اندیشه آزادی که از تجربه های فردی برمی آید، جایی در آن ندارد. در حماسه، فرد همواره به گذشته یی مطلق تعلق دارد و تصویری که از او به ذهن خواننده متبادر می شود، القا کننده نوعی فاصله بین خواننده و قهرمان حماسه است.
قهرمان حماسه هرگز کامل تر نمی شود. او از ابتدا واجد ویژگی هایی فوق معمولی است و به شخصیت حاضر و آماده یی شباهت دارد که در کوران رویدادها پخته تر یا کلاً دگرگون نمی شود. جایگاه اجتماعی اش از هر حیث با او انطباق دارد، گویی که این شخصیت هیچ گونه جنبه درونی ندارد. حتی سرنوشتی از پیش مقرر دارد که فقط باید منتظر بود تا محقق شود. به طور کلی، ویژگی های شخصیت حماسی این احساس را به خواننده القا می کند که این فرد به ساحتی دیگر، ساحتی دور از واقعیت روزمره، تعلق دارد.
رمان این فاصله حماسی را از بین می برد و فرد را در تماس با رویدادهای فرجام نیافته یی قرار می دهد که در زمان حال جریان دارند (نه در گذشته یی مطلق و پایان یافته). با این نحوه شخصیت پردازی، رمان تصویر انسان را در ادبیات از بیخ و بن دگرگون کرده است. رمان جدیت حماسه را با خنده عوض کرد، خنده به ضعف های انسان، خنده به فاصله یی که بین تصویر بیرونی او و واقعیت درونی اش وجود دارد. به عبارتی، انسان در رمان از لاهوت به ناسوت نزول می کند و زمینی می شود.
درست برخلاف حماسه، شخصیت اصلی رمان نمی تواند یا نمی خواهد با سرنوشت یا وضعیت خود منطبق شود. یا توانمندی هایی دارد که او را به درگذشتن از سرنوشت و وضعیتش سوق می دهند و یا ضعف هایی دارد که بین آمال ذهنی او و وضعیت عینی اش تنش ایجاد می کنند. به همین سبب، واقعیت در رمان هرگز امری تعیین شده و تغییرناپذیر نیست.
به قول باختین، «واقعیت آن گونه که در رمان به ما نشان داده می شود، صرفاً یکی از واقعیت های متعدد ممکن است. این واقعیت ناگزیر نیست، دل بخواهانه نیست، بلکه درون خود متضمن واقعیت های ممکن دیگری نیز هست».
رمان همچنین با کاوش درباره ذهنیت فردی، تمامیت و یکپارچگی قهرمان حماسی را از بین می برد. برخلاف شخصیت حماسی که از هر حیث موجودیتی بیرونی دارد، فرد در رمان واجد حیات منفرد ذهنی است و غالباً بین جنبه های بیرونی شخصیتش از یک سو و نîفٍس درونی اش از سوی دیگر، تنش و کشمکش وجود دارد. شخصیت اصلی رمان معمولاً کسی است که آمال و آرمان های درونی اش با مقتضیات زندگی بیرونی و اجتماعی اش ناسازگارند و او بین این دو قطب ناهمساز در نوسان است. می توان گفت که در مجموع، تصویر فرد در رمان، تصویری به مراتب پیچیده تر و تامل برانگیزتر از شخصیت حماسی یا تراژیک است.
ج) بین دنیای توصیف شده در حماسه و واقعیت مشهود و معاصر، همواره فاصله یی حماسی و مطلق وجود دارد. این فاصله، در واقع فاصله یی در زمان است. حماسه نویس در برهه یی از زمان زندگی می کند و حماسه می نویسد که با برهه رویدادهای خود حماسه فرق دارد. متقابلاً رمان نویس از زمانه خود می نویسد و دنیایی ملموس و تصورپذیر و برآمده از تجربه را تصویر می کند. رابطه رمان با زمان حال، در زمره ویژگی های منحصربه فرد این ژانر است، زیرا رمان از بدو پیدایش خود، ادراک جدیدی را از زمان ارائه داده است که در سایر ژانرها مسبوق به سابقه نیست. رمان ژانری است که با گسستن از گذشته مطلق و سنت به وجود آمد و از ابتدا توجه خود را به امر معاصر معطوف کرد.
جای تعجب نیست که در حماسه به امر معاصر چندان توجه نمی شود. دنیای باستان فاقد نظرگاه (یا «پرسپکتیو») زمانی است و لذا نه ادراکی از آینده دارد و نه به آینده یی واقعی معطوف است. در دوره رنسانس بود که زمان حال و واقعیت معاصر تبدیل شد به استمرار ناقص گذشته و آغازی نو برای نیل به آینده یی متفاوت. در دوره رنسانس بود که زمان حال، بیش از اینکه به گذشته مربوط شود، به زمان آینده مرتبط شد. رمان، که پس از نهادینه شدن اندیشه های رنسانس و در قرن هجدهم متولد شد، مولود این ادراک نو از مفهوم زمان است.
آخرین نکته یی را که باختین در تبیین رمان برمی شمرد، در پرتو همین دیدگاه درباره اهمیت زمان حال در رمان و نگاه آن به آینده، می توان بهتر درک کرد. از نظر باختین، «در رمان، فرد ابتکار ایدئولوژیک و زبانی لازم برای دگرگون کردن جایگاه و تصویر خود را به دست می آورد». رمان ایماژی از انسان ارائه می دهد که به جای بسنده کردن به وضع موجود، در پی ایجاد تحول و در انداختن طرحی نو است.
میل به فراتر رفتن از واقعیت در زمان حال، گرایش به ترسیم چشم اندازی مطلوب تر از هستی و تصور آینده یی انسانی تر؛ این جهت گیری های بنیادستیز و چالش گر که ریشه در کمال مطلوب های رنسانس دارد، جزء اهداف ازلی ـ ادبی رمان به منزله ژانری است که همواره به آینده نظر دارد. از این رو، شخصیت اصلی رمان حکم ایدئولوگی را دارد که با کنش های دلالت مندش در پیرنگ، تصویری بدیل از انسان را به ذهن خواننده متبادر می کند.
حسین پاینده
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید