یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

‌خسته‌ از دروغ‌ شنیدن‌


‌خسته‌ از دروغ‌ شنیدن‌
خواندن‌ نام‌ رابرت‌ فیسك‌(Robert Fisk) در ابتدای‌ مقالات‌ خارجی‌ و رغبت‌ زیادی‌ برای‌ ترجمه‌ آنها ایجاد می‌كند؛ چرا كه‌ گزارش‌های‌ دقیق‌ این‌ روزنامه‌نگار مشهور بین‌المللی‌ درخصوص‌ خاورمیانه‌ امكان‌ سنجش‌ و ارزیابی‌ سیاست‌های‌ رسمی‌ را برای‌ فعالان‌ سیاسی‌ سراسر دنیا فراهم‌ كرده‌ است. او كه‌ در نشریه‌ ایندیپندنت‌ لندن‌ مطلب‌ می‌نویسد، مقالات‌ كارسازی‌ برای‌ روشن‌ كردن‌ اذهان‌ ملت‌ها و سیاست‌مداران‌ دنیا نوشته‌ و به‌ چاپ‌ رسانده‌ است؛ از جمله‌ «توجیه‌ اشغال‌ از زبان‌ اسرائیل‌ توسط‌ امریكا»، «بوش‌ به‌ دنبال‌ جنگ‌ است‌ نه‌ عدالت!»، «معیار دوگانه‌ در جنگ» و...
مطالبی‌ كه‌ پیش‌ رو دارید یكی‌ از مقالات‌ جدید اوست‌ كه‌ گوشه‌ها و زوایای‌ صهیونیستی‌ طرح‌ حمله‌ به‌ عراق‌ توسط‌ امریكا را بازگو می‌كند.
تصورم‌ این‌ است‌ كه‌ در نهایت، چیزی‌ جز دروغ‌ شنیدن‌ عاید ما نشود. از این‌كه‌ با تحكم‌ با ماحرف‌ می‌زنند، ما را زیر بمباران‌ سیاست‌های‌ افراطی‌ میهن‌پرستانه‌ به‌ جای‌ مانده‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم، داستان‌های‌ ترسناك‌ و اطلاعات‌ غلط‌ قرار داده‌اند و انشاهای‌ بچگانه‌ را به‌ عنوان‌ اخبار و اطلاعات‌ به‌ خوردمان‌ می‌دهند، خسته‌ شده‌ایم. از این‌كه‌ مورد اهانت‌ كوتوله‌های‌ سیاسی‌ همچون‌ تونی‌ بلر، جك‌ استراو و افرادی‌ مثل‌ جورج‌ بوش‌ و عمال‌ محافظه‌كار نوین‌اش‌ قرار می‌گیریم‌ كه‌ برای‌ منافع‌ خود سال‌ها در حال‌ توطئه‌ و دسیسه‌چینی‌ و تغییر نقشه‌ سیاسی‌ خاورمیانه‌ بوده‌اند، حالت‌ تهوع‌ به‌ ما دست‌ می‌دهد.
پس‌ تعجب‌آور نیست‌ كه‌ تكذیب‌ صریح‌ اطلاعات‌ امریكا [درباره‌ عراق] در سازمان‌ ملل‌ متحد، از سوی‌ هانس‌ بلیكس‌ موجب‌ آرامش‌ و تسلی‌ خاطر بسیاری‌ شد. به‌ ناگاه‌ شاهدیم‌ كه‌ هانس‌ بلیكس‌های‌ این‌ عرصه‌ قادرند ماهیت‌ امریكایی‌ها را به‌ خاطر آن‌كه‌ به‌ متفقینی‌ غیرقابل‌ اعتماد تبدیل‌ شده‌اند، افشا كنند.
انگلیسی‌ها دلخوشی‌ زیادی‌ از صدام‌ حسین‌ ندارند، همان‌ طور كه‌ از عبدالناصر نداشتند. اما بسیاری‌ از انگلیسی‌ها برخلاف‌ بلر، جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ را به‌ یاد دارند؛ آنها فریب‌ قصه‌های‌ كودكانه‌ هیتلر، چرچیل، چمبرلین‌ و تسامح‌ و سیاست‌های‌ كج‌دار و مریز را نخواهند خورد. دوست‌ ندارند شنونده‌ سخنرانی‌ و آه‌ و ناله‌ مردانی‌ باشند كه‌ تجربه‌شان‌ از جنگ‌ محدود به‌ تجربیات‌ تلویزیونی‌ و هالیوودی‌ است.
مطمئنا هنوز معدود افرادی‌ وجود دارند كه‌ خواستار ورود به‌ جنگی‌ بی‌پایان‌ با فرماندار جلاد تگزاس‌ هستند؛ كسی‌ كه‌ از خدمت‌ زیر پرچم‌ برای‌ اعزام‌ به‌ ویتنام‌ فراركرد و كسی‌ كه‌ در حال‌ حاضر به‌ همراه‌ رفقای‌ نفتی‌اش‌ درصدد است‌ برای‌ نابودی‌ ملتی‌ مسلمان‌ -- كه‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ ارتباطی‌ با جنایات‌ و فجایع‌ ضد انسانی‌ ۱۱ سپتامبر ندارد -- امریكایی‌های‌ بیچاره‌ را به‌ آنجا اعزام‌ كند. جك‌ استراو و بلر از تمامی‌ این‌ نكات‌ غافلند. او با طرح‌ خطر تسلیحات‌ هسته‌ای‌ عراق‌ --- كه‌ البته‌ عراق‌ فاقد چنین‌ سلاح‌هایی‌ است‌ --- و شكنجه‌ و تجاوزگری‌های‌ یك‌ دیكتاتور [صدام] كه‌ زمانی‌ در «زمره‌ دوستان‌ ما» بود و امریكا و انگلیس‌ از او پشتیبانی‌ می‌كردند، درصدد فریب‌ دادن‌ ما است.
اما او و بلر نه‌ می‌توانند درباره‌ نقشه‌ سیاسی‌ تاریكی‌ كه‌ دولت‌ جورج‌ تهیه‌ دیده، بحث‌ كنند و نه‌ می‌توانند درباره‌ «مردان‌ شروری» (بنا به‌ تعبیر یكی‌ از مقامات‌ عالی‌رتبه‌ سازمان‌ ملل‌ متحد) كه‌ گرداگرد رئیس‌جمهور را گرفته‌اند، صحبت‌ كنند.
مخالفان‌ جنگ، ترسو نیستند. انگلیسی‌ها تا حدودی‌ تمایل‌ به‌ جنگیدن‌ دارند. در چند نسل‌ گذشته، آنها اعراب، افغان‌ها، مسلمانان، نازی‌ها، ناشیست‌های‌ ایتالیایی‌ و امپریالیست‌های‌ ژاپنی‌ را بی‌نصیب‌ از ضربات‌ و حملات‌ خود نگذاشته‌اند و عراقی‌ها نیز از جمله‌ آنها بودند؛ گر چه‌ ما سعی‌ كردیم‌ واقعیات‌ حمله‌ نیروی‌ هوایی‌ سلطنتی‌ انگلیس‌ به‌ شورشیان‌ كرد در دهه۱ ۱۹۳۰ را با استفاده‌ از گازهای‌ سمی، كم‌ اهمیت‌ جلوه‌ دهیم، اما هنگامی‌ كه‌ برای‌ جنگیدن‌ فراخوانده‌ شوند، تنها میهن‌پرستی‌ كافی‌ نیست. در مواجهه‌ با داستان‌های‌ ترسناك، انگلیسی‌ها و خیلی‌ از امریكایی‌ها بسیار شجاع‌تر از بلر و بوش‌ خواهند بود. همان‌ طور كه‌ توماس‌ مور در داستان‌ «مردی‌ برای‌ تمام‌ فصول» به‌ كرامول‌ می‌گوید، انگلیسی‌ها دوست‌ ندارند برای‌ ترساندن‌ بچه‌ها و قصه‌ تعریف‌ كنند.
شاید خشم‌ هنری‌ هشتم‌ در آن‌ نمایش، آنجا كه‌ می‌گوید: «آیا آنها مرا احمق‌ فرض‌ كرده‌اند؟» بهتر بتواند دیدگاه‌ مردم‌ انگلیس‌ را نسبت‌ به‌ بلر و بوش‌ بیان‌ كند. انگلیسی‌ها همچون‌ سایر مردم‌ اروپا، افرادی‌ تحصیل‌كرده‌ هستند. نكته‌ ظریف‌ آن‌ است‌ كه‌ موضع‌گیری‌ آنها در قبال‌ این‌ جنگ‌ شرم‌آور ممكن‌ است‌ سبب‌ شود خود را اروپایی‌تر فرض‌ كنند.
موضوع‌ فلسطین‌ بیشتر با این‌ مساله‌ ارتباط‌ پیدا می‌كند. انگلیسی‌ها هیچ‌ ارادتی‌ نسبت‌ به‌ اعراب‌ ندارند اما آنها به‌ سرعت‌ بوی‌ نامطبوع‌ بی‌عدالتی‌ را استشمام‌ می‌كنند و از این‌كه‌ ملتی‌ [اسرائیل] كه‌ در پیشبرد سیاست‌های‌ امریكا در خاورمیانه‌ نقش‌ مهم‌ دارد، بخواهد با استفاده‌ از یك‌ جنگ‌ استعماری‌ فلسطینی‌ها را در هم‌ بكوبد، برآشفته‌ خواهند شد. به‌ ما القا می‌كنند كه‌ تهاجم‌ به‌ عراق‌ ربطی‌ به‌ نبرد فلسطین‌ و اسرائیل‌ ندارد، جنگی‌ كه‌ همچون‌ زخمی‌ دردآور است. بوش‌ در سخنرانی‌ عوام‌فریبانه‌اش‌ تنها ۱۸ كلمه‌ به‌ این‌ موضوع‌ اختصاص‌ داده‌ است، در حالی‌ كه‌ بلر راه‌گریزی‌ در این‌ موضوع‌ نداشت؛ از این‌ رو كنفرانسی‌ به‌ منظور ایجاد اصلاحات‌ در دولت‌ فلسطین‌ بر پا كرد، اما از آنجا كه‌ آریل‌ شارون‌ --- نخست‌وزیر اسرائیل‌ -- به‌ هیات‌ فلسطینی‌ برای‌ شركت‌ در این‌ كنفرانس‌ اجازه‌ مسافرت‌ به‌ لندن‌ نداد، آنها مجبور شدند به‌ طریق‌ ویدیو-- كنفرانس‌ در این‌ نشست‌ حضور پیدا كنند.
برخلاف‌ تمام‌ نفوذی‌ كه‌ بلر بر كالین‌ پاول، وزیر امور خارج‌ امریكا دارد، باید بسیار متاسف‌ بود از این‌كه‌ او نتوانست‌ شارون‌ را متقاعد كند در تصمیمش‌ تجدیدنظر نماید.اما دست‌ كم‌ باید اذعان‌ كرد گر چه‌ ممكن‌ است‌ شارون‌ به‌ خاطر قتل‌عام‌هایی‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۸۲ در صبرا و شتیلا مرتكب‌ شد یك‌ جنایتكار جنگی‌ محسوب‌ می‌شود، اما رفتار تحقیرآمیزی‌ با بلر داشت‌ كه‌ البته‌ شایسته‌ چنین‌ رفتاری‌ نیز بود. امریكایی‌ها هم‌ نمی‌توانند رابطه‌ای‌ كه‌ میان‌ عراق، اسرائیل‌ و فلسطین‌ وجود دارد، كتمان‌ كنند. پاول‌ در سخنرانی‌ ترفندآمیزی‌ كه‌ در شورای‌ امنیت‌ سازمان‌ ملل‌ متحد ارائه‌ كرد، به‌ هنگام‌ ابراز نارضایتی‌ از حماس‌ كه‌ عملیات‌های‌ شهادت‌طلبانه‌اش‌ چنین‌ بیرحمانه‌ باعث‌ بدبختی‌ اسرائیلی‌ها می‌شود و دفتری‌ نیز در بغداد دارد، عملا میان‌ این‌ سه‌ رابطه‌ برقرار كرد.
درست‌ هنگامی‌ كه‌ پاول‌ درباره‌ مردان‌ مرموز القاعده‌ كه‌ حامی‌ خشونت‌ در چچن‌ و پانكیسی‌(pankisi) در گرجستان‌ هستند سخن‌ می‌گفت، امریكا با این‌ شیوه‌ مجددا دست‌ و لادیمیر پوتین‌ را برای‌ حملات‌ و كشتار تجاوزكارانه‌ بر ضد چچنی‌ها بازگذاشت. اظهارات‌ عجیب‌ پاول‌ در دوازدهم‌ سپتامبر گذشته‌ در مجمع‌ عمومی‌ سازمان‌ ملل‌ درباره‌ ضرورت‌ حمایت‌ از تركمن‌های‌ عراقی، وقتی‌ دقیقا روشن‌ می‌شود كه‌ متوجه‌ می‌شویم‌ تركمن‌ها دو سوم‌ جمعیت‌ كركوك‌ را تشكیل‌ می‌دهند و كركوك‌ یكی‌ از بزرگترین‌ حوزه‌های‌ نفتی‌ عراق‌ است.دولتمردانی‌ كه‌ بوش‌ را تحریك‌ به‌ جنگ‌ می‌كنند، اغلب‌ در گذشته‌ یا حال‌ از نمایندگان‌ فعال‌ گروه‌ فشار در كنگره‌ هستند كه‌ برای‌ منافع‌ اسرائیل‌ فعالیت‌ می‌كنند و سال‌هاست‌ خواستار نابودی‌ قدرتمندترین‌ كشور عربی‌ هستند. ریچارد پرل، یكی‌ از بانفوذترین‌ مشاوران‌ بوش، و داگلاس‌ فیت، پائول‌ و لفووتیز، جان‌ بولتون‌ ودونالد رامسفلد همگی‌ از سال‌ها پیش‌ از انتخاب‌ جورج‌ دبلیو بوش‌ به‌ ریاست‌ جمهوری‌ --- البته‌ اگر واقعا انتخاب‌ شده‌ باشد --- برای‌ سرنگونی‌ عراق‌ مبارزه‌ می‌كردند و البته‌ این‌ اقدام‌ آنها برای‌ حفظ‌ منافع‌ امریكایی‌ها و یا انگلیسی‌ها نبود. اطلاعیه‌ای‌ تحت‌ عنوان‌ «شكست‌ كامل: راهبردی‌ جدید در حفظ‌ امنیت‌ قلمرو» (www.israeleconomy .orgistarti. htm) برای‌ جنگ‌ با عراق‌ فراخوان‌ داد.
این‌ مطلب‌ برای‌ بنیامین‌ نتایناهو، نخست‌وزیر آینده‌ اسرائیل‌ و نه‌ امریكا و تحت‌ هدایت‌ گروهی‌ با سرپرستی‌ ریچارد پرل‌ نوشته‌ شده‌ بود. البته‌ نابودی‌ عراق‌ حافظ‌ انحصار تسلیحات‌ هسته‌ای‌ در دست‌ اسرائیل‌ خواهد بود و به‌ همین‌ ترتیب‌ اسرائیل‌ می‌تواند فلسطینی‌ها را سركوب‌ كند و شارون‌ نیز تمامی‌ شهرك‌های‌ یهودی‌نشین‌ آماده‌ بهره‌برداری‌ را بر فلسطینی‌ها تحمیل‌ كند.
هر چند بوش‌ و بلر جرات‌ ندارند موضوع‌ جنگیدن‌ به‌ نفع‌ اسرائیل‌ را با ما مطرح‌ كنند و بگویند برای‌ این‌ جنگ‌ قرار نیست‌ فرزندان‌ ما جلوی‌ اداره‌ نظام‌ وظیفه‌ صف‌ ببندند و به‌ سخنان‌ رهبران‌ یهودی‌ امریكا گوش‌ دهند كه‌ با شوق‌ و شور فراوان‌ از فواید جنگیدن‌ با عراق‌ صحبت‌ می‌كنند. در واقع‌ این‌ گروه‌های‌ شجاع‌ یهودیان‌ امریكا كه‌ در حال‌ حاضر اینچنین‌ بی‌محابا با این‌ حماقت‌ مخالفت‌ می‌كنند، جزو اولین‌ افرادی‌ بودند كه‌ به‌ این‌ موضوع‌ اشاره‌ می‌كردند؛ چگونه‌ سازمان‌های‌ طرفدار اسرائیل‌ به‌ عراق‌ نه‌ تنها به‌ عنوان‌ یك‌ منبع‌ جدید نفتی‌ و آبی‌ نظر دارند، بلكه‌ فكر می‌كنند چرا نباید با حفر تعدادی‌ كانال‌ آب‌ رودخانه‌ فرات‌ را به‌ نواحی‌ خشك‌ خاور نزدیك‌ (سرزمین‌های‌ واقع‌ در كرانه‌ خاوری‌ مدیترانه) سرازیر كرد. پس‌ جای‌ تعجب‌ نیست‌ كه‌ هرگونه‌ بحثی‌ در این‌ زمینه‌ باید سانسور شود. همان‌ طور كه‌ پس‌ از سخنرانی‌ پاول‌ در سازمان‌ ملل، پروفسور الیوت‌ كوهن‌ --- استاد دانشگاه‌ حانز هاپكینز-- قصد داشت‌ دست‌ به‌ چنین‌ كاری‌ بزند. نظر كوهن‌ این‌ بود كه‌ مخالفت‌ مردم‌ اروپا با جنگ‌ ممكن‌ است‌ باز هم‌ مربوط‌ به‌ «نوعی‌ یهودستیزی‌ و تنفر نسبت‌ به‌ یهودیان‌ به‌ عنوان‌ مردمی‌ شرور و بدجنس‌ باشد كه‌ تصور می‌شد سال‌ها پیش‌ در غرب‌ مرده‌ است. لازم‌ به‌ ذكر است‌ كه‌ این‌ چرندیات‌ با مخالفت‌ بسیاری‌ از روشنفكران‌ اسرائیلی‌ همچون‌ یوری‌ آونری‌ مواجه‌ شد كه‌ معتقدند جنگ‌ بر ضد عراق‌ باعث‌ افزایش‌ تعداد عرب‌های‌ دشمن‌ با اسرائیل‌ می‌شود، به‌ ویژه‌ اگر صدام‌ به‌ اسرائیل‌ حمله‌ كند و شارون‌ نیز در جنگ‌ بر ضد اعراب‌ به‌ امریكا ملحق‌ شود.
توهین‌ و اتهام‌ «ضدیهودبودن» را می‌توان‌ تلویحاً‌ در اظهارات‌ گستاخانه‌ رامسفلد درباره‌ «اروپای‌ پیر» مشاهده‌ كرد. او درباره‌ آلمان‌ «پیر» در دوره‌ نازیسم‌ و فرانسه‌ «پیر» متهم‌ به‌ خیانت‌كاری‌ صحبت‌ كرد. اما آلمان‌ و فرانسه‌ای‌ كه‌ با این‌ جنگ‌ مخالفند، نمایندگان‌ اروپای‌ «نوین» هستند؛ قاره‌ای‌ كه‌ گاه‌ به‌ گاه‌ به‌ مخالفت‌ با كشتار بیگناهان‌ برمی‌خیزد. این‌ رامسفلد و بوش‌ هستند كه‌ نماینده‌ امریكای‌ «پیر» و نه‌ امریكای‌ «نوین»، نه‌ امریكای‌ مهد آزادی‌ و نه‌ امریكای‌ فرانكلین‌ روزولت‌ محسوب‌ می‌شوند. رامسفلد و بوش‌ نماد امریكایی‌ پیر هستند كه‌ دست‌ به‌ كشتار سرخپوستان‌ بومی‌ این‌ كشور زد و ماجراجویی‌های‌ امپریالیستی‌ را آغاز كرد. این‌ امریكای‌ «پیر» است‌ كه‌ ما را به‌ جنگیدن‌ فرا می‌خواند، امریكایی‌ كه‌ به‌ صورت‌ جدیدی‌ از استعمار پیوند خورده‌ است، امریكایی‌ كه‌ در ابتدا تهدید به‌ كنار گذاشتن‌ سازمان‌ ملل‌ از این‌ موضوع‌ می‌كند و سپس‌ همین‌ اقدام‌ را در مورد ناتو عملی‌ می‌كند. برای‌ سازمان‌ ملل‌ یا ناتو این‌ آخرین‌ فرصت‌ نیست، اما ممكن‌ است‌ آخرین‌ فرصت‌ برای‌ امریكا باشد كه‌ از سوی‌ دشمنان‌ و دوستانش‌ جدی‌ تلقی‌ می‌شود.
در این‌ آخرین‌ روزهای‌ صلح‌ و آرامش، پس‌ از قطعنامه‌ دوم‌ سازمان‌ ملل، انگلیس‌ نباید دچار اشتباه‌ شود و بعد متوجه‌ شود كه‌ اصل‌ ماجرا چیست. صدور مجوز از سوی‌ سازمان‌ ملل‌ باری‌ امریكا به‌ مفهوم‌ مشروعیت‌بخشیدن‌ به‌ جنگ‌ نیست، بلكه‌ صرفا مبین‌ تاثیرپذیری‌ شورای‌ امنیت‌ از حق‌السكوت، تهدید و غیبت‌ سایر اعضاست. با این‌ اوصاف، غیبت‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ بود كه‌ به‌ امریكا اجازه‌ داد در لوای‌ پرچم‌ سازمان‌ ملل‌ جنگی‌ بی‌امان‌ را در شبه‌جزیره‌ كره‌ راه‌ بیندازد. شكی‌ نیست‌ كه‌ پس‌ از پیروزی‌ سریع‌ نظامی‌ امریكا بر عراق، در صورتی‌ كه‌ كشته‌های‌ آنها بیش‌ از كشته‌های‌ ما باشد، آنگاه‌ با خیل‌ بی‌شماری‌ از مخالفان‌ جنگ‌ مواجه‌ خواهیم‌ شد كه‌ مدعی‌ هستند از ابتدا طرفدار جنگ‌ بودند. تصاویر اولیه‌ از بغداد «آزاد شده»، كودكان‌ عراقی‌ را نشان‌ خواهند داد كه‌ برای‌ خدمه‌ تانك‌های‌ امریكایی‌ سرود پیروزی‌ می‌خوانند. اما آزار و اذیت‌ها و سوءرفتارهای‌ واقعی‌ وقتی‌ آشكار می‌شود كه‌ جنگ‌ پایان‌ یابد، آن‌ هنگام‌ كه‌ تصرف‌ استعماری‌ یك‌ كشور مسلمان‌ از سوی‌ امریكا و اسرائیل‌ آغاز می‌شود.
اشكال‌ همچنان‌ باقی‌ است. بوش، شارون‌ را «مرد صلح» می‌خواند. اما شارون‌ هنوز نگران‌ است‌ كه‌ به‌ خاطر كشتار صبرا و شتیلا محاكمه‌ شود و به‌ همین‌ علت‌ است‌ كه‌ به‌ تازگی‌ سفیر خود را از بلژیك‌ فراخوانده‌ است.
می‌خواهم‌ شاهد حضور صدام‌ در همان‌ دادگاه‌ باشم، همچنین‌ شاهد محاكمه‌ شدن‌ رفعت‌ اسد به‌ خاطر قتل‌عام‌ سال‌ ۱۹۸۲ در شهر حما در سوریه‌ و تمامی‌ شكنجه‌گران‌ اسرائیل‌ و دیكتاتورهای‌ عرب.
در حال‌ حاضر جاه‌طلبی‌های‌ امریكا و اسرائیل‌ به‌ هم‌ پیوند خورده‌ و تقریبا مترادف‌ هم‌ هستند. هدف‌ این‌ جنگ‌ نفت‌ و كنترل‌ منطقه‌ است. سردسته‌ این‌ غوغاسالاری، یك‌ سرباز فراری‌ [جورج‌ بوش] است‌ كه‌ فریبكارانه‌ به‌ ما می‌گوید این‌ نبردی‌ جاودان‌ بر ضد ترور است. انگلیسی‌ها و بیشتر اروپایی‌ها سخنان‌ او را باور نمی‌كنند. موضوع‌ این‌ نیست‌ كه‌ انگلیسی‌ها به‌ نفع‌ امریكا وارد جنگ‌ نمی‌شوند بلكه‌ آنها نمی‌خواهند كه‌ به‌ خاطر بوش‌ و دوستانش‌ بجنگند و اگر مساله‌ نخست‌وزیر مطرح‌ باشد، حتی‌ به‌ خاطر بلر هم‌ نمی‌خواهند بجنگند.
‌علی‌ گل‌محمدی‌
پی‌نوشت‌
۱- مترجم: تاریخ‌ دقیق‌ دهه‌ ۱۹۲۰ است. رجوع‌ شود به:
.۱۹۹۴Geoff Simons, Iraq, Frorm Sumer to saddam, Newyork:st . Martins . press,
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید