سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

ایران و منطق برتری امریکایی


ایران و منطق برتری امریکایی
یک پایگاه اینترنتی امریکایی در تحلیلی نوشت: اگر دولت بوش حمله‌ای را علیه ایران آغاز کند، دلیل آن مساله هسته‌ای ایران نخواهد بود، بلکه دلیل اصلی این اقدام، آن است که امریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان می‌خواهد نشان دهد که این کشور- و نه ایران- قدرت برتر در خاورمیانه است. جنگ با ایران کمی ایجاد ناامنی می‌کند، اما باید گفت که تاکید بر مساله تسلط امریکا بر خاورمیانه، ماهیت سیاست دولت بوش است. پایگاه اینترنتی هافینگتون پست در این تحلیل می‌نویسد: موضوع برتری امریکا در برابر سایر کشورها در خاورمیانه به <پیش نویس طرح دفاعی ۱۹۹۲> و دوران حضور گروه نو محافظه‌کار ولفوویتز در پنتاگون و افرادی همچون زلمای خلیل‌زاد و اسکوتر لیبی در این گروه باز می‌گردد.
این گروه بر این عقیده بود که ما -امریکایی‌ها- باید مکانیزم جلوگیری از ایجاد رقابت بالقوه در راستای نقش برتری جهانی و یا یک نقش بزرگ منطقه‌ای را حفظ کنیم. در دید نو محافظه‌کاران امریکایی و هم پیمانان آنها، این مساله به معنای آن است که نباید به ایران اجازه داد تا به عنوان یک قدرت مرکزی در خاورمیانه ظهور کند. البته، دولت بوش طرح‌های خود را به نحوی ترسیم‌ کرده است که ایران را به عنوان بدترین کشور پس از زمان هیتلر به تصویر می‌کشد.
<تام دانلی> از جمله برجسته‌ترین نویسندگان نومحافظه‌کار در دولت بوش در کتابی به نام <بازسازی دفاعی امریکا> در فصلی از آن به نام <آمادگی برای رویارویی با یک ایران هسته‌ای> که در سال ۲۰۰۵ به چاپ رسید، اعتراف می‌کند که بر خلا‌ف موضع رسمی امریکایی که ایران را به عنوان یک کشوررادیکال و تهدیدکننده منطقه می‌داند، ایران بیشتر به یک قدرت منطقه‌ای تبدیل شده است. وی در این کتاب می‌نویسد، مشکل ما با ایران این است که این کشور مستقیما بر ضد <پروژه تغییر منطقه‌ای> دولت بوش که همان حفظ برتری واشنگتن به عنوان قدرت برتر خاورمیانه می‌باشد، قرار گرفته است.
طرح بوش برای وارد کردن دموکراسی پیشرفته کاپیتالیستی به کشورهای عرب جهل‌زده خاورمیانه ثابت کرده است که این ایده بیش از یک رویای نومحافظه‌کارانه کنونی در عراق، لبنان و سرزمین‌های فلسطینی نیست. نویسنده می‌نویسد: ابعاد <ایران هسته‌ای> برای دولت بوش غیرقابل قبول است زیرا این امر استراتژی امریکا برای داشتن نقش بزرگتر در خاورمیانه را تهدید می‌کند. به عبارت دیگر، ایران نباید حتی گزینه هسته‌ای شدن را در اختیار داشته باشد، زیرا امریکا باید قادر باشد تا به طور کاملا‌ آزادانه و نظامی در منطقه عمل کند!
آنچه که تام دانلی و دوستان وی در دولت بوش از جمله اسکوتر لیبی، ولفوویتز، استفان کمبون و جان بولتون خطرناک‌ترین مساله در قبال ایران احساس می‌کنند، این است که <واقع‌گرایانی> در دولت امریکا، به دنبال استراتژی توازن قدرت با یک ایران هسته‌ای هستند.
با وجود این تفاسیر کلیدی و آگاهی از نگرش برجسته‌ترین و بانفوذترین افراد دولت بوش، می‌توانیم دریابیم که یک سری تصمیم‌گیری‌ها که درباره ایران تاکنون گرفته شده است، در راستای طرز تفکر واقعی محافظه‌کاران با نفوذ دولت بوش بوده است که می‌توان به مواردی در این خصوص، خصوصا مخالفت دولت بوش با پیشنهاد دولت ایران در اوایل ماه می ۲۰۰۳ برای مذاکره با امریکا در خصوص تمام مسائلی که به ادعای امریکا، اساس موضع خصومت‌آمیز تهران از جمله موضوع هسته‌ای، حمایت از حزب‌الله و سایر گروه‌های مسلح ضد اسرائیلی و مساله مخالفت ایران با توافق صلح با اسرائیل بود، اشاره کرد.
در واکنش به این پیشنهاد، پنتاگون در پی اتخاذ یک سیاست رسمی برای تغییر رژیم در ایران برآمد. اگر چه دولت بوش صریحا اعلا‌م نکرد که این سیاست را دنبال می‌کند، اما آشکارا تهدیدتغییر رژیم را به عنوان بخشی از اعمال فشارها علیه ایران، نشان داد. کاندولیزارایس وزیر امور خارجه امریکا نیز در سفر ماه می سال ۲۰۰۵ به خاورمیانه به مقامات ارشد ایران هشدار داد که آنها از تغییرات اساسی واشنگتن در منطقه مصون نیستند. در نتیجه، دولت بوش از انجام هر گونه مذاکرات حقیقی ایران با اروپایی‌ها بر سر برنامه هسته‌ای‌اش در سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵- اگر چه این مذاکرات می‌توانست منجر به توافقی بر سر غنی‌سازی محدود اورانیوم در ایران شود- مخالفت کرد.
این تحلیل در بخش دیگری می‌افزاید: ما می‌دانیم که سیاست حمله به ایران در امریکا از سوی یک مشت افراد با دیدگاه‌های افراطی حمایت می‌شود و از سوی دیگر، بسیاری در وزارت خارجه، جامعه اطلا‌عاتی و فرماندهی نظامی امریکا با چنین اقدامی مخالفند. اما میانه‌روها در دولت امریکا، همچون نامزدهای دموکرات ریاست جمهوری امریکا و در حقیقت تمام اعضا حزب دموکرات امریکا، از تهدید جنگ علیه ایران به مدت سالها حمایت کرده‌اند، زیرا آنها نظر مشترکی در خصوص ابرقدرتی نظامی امریکا در جهان دارند و اکنون چنین به نظر می‌رسد که تمام رهبران سیاسی امریکا این ایده را قبول دارند.
پذیرش کلی این ایده و تهدید جنگ علیه ایران به عنوان یک ابزار سیاستی واشنگتن است به طوری که نه میانه‌روهای درون دولت بوش و نه دموکرات‌ها- پیش از آنکه بسیار دیر شود- در موضعی قرار نخواهند گرفت که در برابر وقوع یک جنگ واقعی علیه ایران مقاومت نشان دهند، مگر آنکه شخصی پیدا شود و هر چه سریع‌تر در برابر این مساله- جنگ- مقاومت کند، زیرا سرانجام منطق نافرجام <برتری جهانی> ممکن است امریکا را وارد یک جنگ غیرعقلا‌نی و جنایی کند که عواقب آن هم برای خود امریکایی‌ها و هم برای جهانیان بسیار وحشتناک و غیرقابل تصور خواهد بود.
ترجمه: مسعود فروغی‌زاده
منبع : روزنامه آفتاب یزد


همچنین مشاهده کنید