شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

بدان در چپ و بدکاران در راست


بدان در چپ و بدکاران در راست
در یک استعاره مجازی کلاسیک ضد استبداد، در باره حکومتهای استبدادی گفته می شود زمانی که واقعا دشمن وجود ندارد، حکومتهای استبدادی نیاز دارند که دشمن بتراشند. دلیل اصلی این کار هم آن است که دولتهای استبدادی بتوانند وجود خود را توجیه کنند.
اینکه آیا حکومتها بدون خطر دشمن فرضی می توانند وجود داشته باشند یا نه، محل اختلاف است، اما تصور اینکه علت اصلی وجود ارتش در کشورها دقیقا همان خطر فرضی است، زیاد دشوار نیست.
اگر اینطور نبود، آیا هیچ ملت عاقلی اگر احساس خطر نمی کرد، اینگونه تمام ذخایر مالی خود را صرف حفظ بزرگترین دستگاه جنگ افروزی جهان می ساخت؟ البته آن خطر فرضی ممکن است واقعا وجود داشته باشد، و ممکن است واقعا وجود نداشته باشد، بنابر این، محض اطمینان عرض شود که، نقش مابقی جناح سیاسی و رسانه تحت امر آن القای این معنا است که آن خطر واقعیت دارد. که یعنی ارزشش را دارد که دارائی خزانه مان و آینده مان را به خاطرش هدر بدهیم.
و هم اینکه در واقع ارزشش را دارد که فرزندانمان را به خاطرش به جنگ بفرستیم تا بکشند و کشته شوند.
● دشمن نشان دادن روسیه
با همه این حرفها، این سوال مطرح می شود که: آیا روسیه واقعا دشمن است؟ یا دسیسه های اخیر ارتش آمریکا و سپاه دیپلماتیک آن تنها نتیجه تمایل واشنگتن برای دست و پا کردن دشمنی واقعا بزرگ بمنظور توجیه افزایش هنگفت بودجه نظامی اش بوده است؟ هرچه باشد، به نظر می رسد که اشغال عراق نتوانسته است حمایت مردم از ایالات متحده را حفظ کند، و همچنین گویا جنگ افغانستان هرگز آنگونه مهم جلوه نخواهد کرد که دیگر بتوان صرف هزینه های گزافی را که صنعت جنگ طلب می کند، توجیه کرد.
اما روسیه نه تنها کشور بزرگی است که دوست دارد از ارتشش هم استفاده کند، بلکه به عنوان دشمن واشنگتن، سابقه تاریخی هم دارد. اهمیتی هم ندارد که دشمن روس قبلی، یک دولت کاملا متفاوت از این یکی بود که هم با اقدامات واشنگتن در سراسر جهان مخالف بود و هم اینکه مدعی بود به لحاظ ایدئولوژیکی نقطه مقابل واشنگتن است.
نه، اینکه دولت روسیه ارتش خود را به گرجستان فرستاد و به لهستان هشدار داد که اجازه ندهد موشکهای آمریکا در خاکش مستقر شوند، به خاطر ایدئولوژی نبود، بلکه به خاطر قلمرو بود. منظور همان قلمروئی است که ایالات متحده لااقل از زمان جنگ جهانی دوم به این سو در تلاش بوده آنرا ضمیمه حوزه نفوذ خود کند. استالین و جانشینانش بمدت حدود پنجاه سال، نقشه های واشنتگن در این خصوص را نقش بر آب کردند.
اما به محض آنکه حکومتی را که آنها برپاکرده بودند در اثر سالها فشار جنگ سرد فروپاشید، سیاستمداران و ژنرالهای واشنگتن نشین فرصت را غنیمت شمرده و حمله کردند. نهادهای سرمایه داری جهانی، پول می خواستند و گرسنگی ملتها را. و این در حالی بود که حافظان نظامی و دیپلماتیک آنها خواستار افزایش قلمرو و تشکیل ائتلاف با اقمار سابق مسکو بودند.
ناتو، در جنگ صلیبی برای خارج ساختن متحدان سابق مسکو از زیر چتر حفاظتی آن، به سلاح مبدل شد. با استفاده از هواپیماهای بمب افکن و جنگنده ناتو، پرهای یوگسلاوی را کشیدند و استخوانهایش را درآوردند.
در مقابل چشمان دولتهای تازه در بلوک شرق، که تقاضاهای والستریت و بورسهای اروپائی را پذیرفتند، دلارها و یوروها به رقص درآمدند.
رهبران استالینیست استانهای سابق شوروی، حالا به سرمایه داران پرجراتی مبدل شده بودند که زیر بار منت غرب و گاهی هم تبهکاران بین المللی بودند. روسیه هرآنچه در توان داشت انجام داد تا مناطقی را که برای تجارت، به راه انداختن جنگی خونین علیه چچنستان، و بلا آوردن بر سر گرجستان و دیگر جمهوری های سابق شوروی، لازم می دید را تحت نفوذ خود نگه دارد و سعی کرد بنادر و منابع و ذخایر آنها را از دسترس غرب دور نگاه دارد.
بهای انرژی به شدت افزایش یافته بود. مسکو حالا ثروتی را در مقابل خود می دید که در روزهای وحشتناک بعد از گورباچف تنها خوابش را می توانست ببیند. اروپا به نفت و گاز طبیعی نیاز داشت و مسکو قادر به تامین آن بود. واشنگتن از این موضوع اصلا خوشحال نبود چون انرژی و توان تامین آن توسط روسیه برگ برنده ای در دستان مسکو شده بود که مانع ائتلاف آمریکا و اروپا تحت پرچم ناتو بر ضد مسکو و همچنین مانعی بر سر راه تحقق هرگونه امید برای ایجاد یک امپراتوری جدید بود.
همزمان، مسکو هم با قدرت اقتصادی تازه خود به عرض اندام پرداخت، دست اندازی ناتو به قلمرو خود را به چالش گرفت، با تمایل واشنگتن برای منزوی ساختن ایران مخالفت کرد، و نهایتا به حمله گرجستان به اوستیای جنوبی و آبخازیا پاسخ نظامی داد. اما واشنگتن نمی بایست از این اقدام تعجب کند. مثل روز روشن بود که چنین اتفاقی خواهد افتاد.
● تروریسم - دشمن دیگر
افزایش این احتمال که روسیه دشمن غرب است، مانع از آن نمی شود که آمریکا ادعا نکند دشمن دیگری وجود دارد که هم اکنون واشنگتن با آن در عراق و افغانستان در حال نبرد است. البته، مادامیکه ایالات متحده همچنان به اشغال آن کشورها و کشتار در آنها ادامه می دهد، آن دشمن پنهان - که “تروریستها” نام گرفته نیز همچنان وجود خواهد داشت.
به رغم پیچیدگی های معنائی که از جنگیدن با یک استراتژی (تروریسم) افاده می شود، واشنگتن بطور فزاینده موفق شده جهان را متقاعد سازد که بهترین راه برای برخورد با گروههای دینی که امید استقرار دولتهای عادلانه تر از رژیم های کنونی دنیا را دارند، این است که تا جائی که می شود از آنها و طرفدارانشان کشتار کرد.
طبیعتا، این استراتژی بسیاری از کسانی را متقاعد ساخت که عزیزانشان به بهانه عضویت در آن گروهها کشته شدند (هرچند عزیزان آنها هیچ ارتباطی با آن گروهها نداشتند.) بعلاوه، اکنون خیلی ها ایدئولوژی چنان گروههائی را ایدئولوژی رهائی ملی و ضد امپریالیسم می دانند.
راحتی ادعای جنگ علیه “تروریسم” این است که آدم می تواند هر گروه و یا هر کشوری را عضو دشمن جلوه دهد. زمانی که بوش در سال ۲۰۰۱ به دنیا اعلام کرد که “شما یا با مائید و یا علیه ما” این موضوع را می دانست. در نظر این امپراتوری جائی برای بی طرفی وجود ندارد. متعاقبا، هر کسی که در مورد دشمن نظری نداشته و یا علیه آن نباشد، خودش دشمن محسوب می شود. در واقع گاهی هم فرد، با اینکه مخالف “تروریستها” است، باز دشمن تلقی می شود.
یکی از مثالهای این واقعیت اخیر را می توان در گزارشهای خبری روز ۲۸ اوت ۲۰۰۸ روزنامه لس آنجلس تایمز، در باره ونزوئلا و حزب ا... مشاهده کرد. با اینکه بسیاری از ملتها و کشورهای جهان حزب ا... را یک موجودیت مشروع و نه یک گروه “تروریستی” قلمداد می کنند، واشنگتن و تل آویو، (که خود را تنها داوران نهائی اینگونه احکام نهائی می دانند،) با آن نظر مخالفت دارند. به تبع آن، تا جائی که به واشنگتن و برخی دیگر از پایتختها مربوط می شود، حزب ا... مشروعیت ندارد.
به مقاله مذکور بازگردیم؛ جوهر آن مقاله این است که به خاطر روابط ونزوئلا با تهران، سازمانهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل، “نگران آنند که ونزوئلا به پایگاهی برای گروههای ضد آمریکائی و سرویسهای جاسوسی مبدل شود”.
این مقاله در تلاشی مزبوحانه بمنظور ارتباط دادن تعدادی فرضیه، شایعه و بیانه صادره از تل آویو، این نتیجه گیری را می کند احتمالا برخی از حامیان حزب ا... در ونزوئلا زندگی می کنند. و حالا چون آنها آنجا زندگی می کنند، ممکن است مشغول تامین مالی و عملیات دیگری از محل اقامت خود در آن کشور باشند.
از این گذشته، این مقاله می افزاید، با اینکه دولت ونزوئلا نظارت بر هرگونه فعالیت جمع آوری اعانه توسط حزب ا... را تشدید کرده است، این موضوع که در آن کشور چندین شرکت و تشکیلات مشترک اقتصادی ایرانی - ونزوئلائی افتتاح شده، این احتمال را ایجاد می کند که از ونزوئلا به عنوان پایگاهی برای جمع آوری اعانه برای حزب ا... استفاده می شود.
با توجه به اینکه ایالات متحده هم محل جمع آوری اعانه برای گروههای مختلفی است که واشنگتن آنها را دشمن تلقی می کند، پس این مقاله تنها در خدمت یک هدف است - و آن ادعای وجود ارتباط میان هوگو چاوز و کسانی که آمریکا آنها را تروریست می نامد.
البته چنان ارتباطی وجود ندارد، اما اگر ادعای وجود آنرا هم مانند ادعای وجود ارتباطی که میان صدام و القاعده وجود نداشت، به اندازه کافی تکرار کنند، بسیاری تصور خواهند کرد که چنان ارتباطی وجود دارد. بعلاوه، شاید از این ادعا به عنوان اساسی برای اعمال سیاستهای دلخواه واشنگتن استفاده شود. با اینکه حزب ا... یک گروه تروریستی نیست، و ثابت شده که انقلاب بولیواری، چاوز هم هیچگونه ارتباطی به هیچ نوع تروریسمی ندارد، اما گزارشهائی از این دست با هدف تلقین وجود چنین ارتباطاتی نگارش و منتشر می شود.
گذشته از این، قصد آنهائی که اینگونه القائات را می کنند منزوی ساختن حکومتهائی مانند حکومت ونزوئلا است که با توطئه های امپریالیستی واشنگتن مخالفت می وزرند. با تروریستی جلوه دادن حزب ا... و القای وجود ارتباط خیالی میان آن و ونزوئلا، دشمنی برای واشنگتن دست و پا و بزرگ جلوه داده می شود.
با بزرگ جلوه دادن آن دشمن، صنعت جنگ هم این ادراک را تقویت می کند که وجودش برای حفاظت ما در برابر آن دشمنانی که دولت خودمان خلقشان کرده، لازم است. در مقابل، منافع و عواید صنعت جنگ هم به هزینه ما افزایش می یابد.
ران جیکبس، مولف کتاب “آنگونه که باد وزید: تاریخچه جریانات زیرزمینی” است. نشانی پست الکترونیکی وی عبارت است از: charter.net؛۳۶۲۵rjacobs
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید