چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


روایت زندگی به سبک پیراندلو


روایت زندگی به سبک پیراندلو
لوئیجی پیراندلو (Luigi Pirandello) به سال ۱۸۶۷ میلادی در سیسیل ایتالیا به دنیا آمد و تمام سال های كودكی اش را همانجا گذراند. پدرش مرد ثروتمندی بود و معدنی بزرگ داشت.
پیراندلو در جوانی به كارتجارت مشغول گشت. اما همواره میل به ادامه تحصیل با او بود. تا عاقبت به سال ۱۸۸۷ به دانشگاه رم راه یافت و در پی آن به دانشگاه بن وارد شد. او توانست تا دریافت مدرك دكترا به تحصیل خود ادامه دهد و در رشته زبانشناسی فارغ التحصیل گشت. لوئیجی در سال ۱۸۹۴ ازدواج كرد. در طی سالیان متمادی در دانشگاه رم به تدریس ادبیات ایتالیایی پرداخت تا این كه در سال ۱۹۲۵ تأسیس تئاتر ملی به او واگذار شد. در آن دوران بحرانی موسولینی زمامدار كشور بود، وی راساً بر كار تئاتر ملی نظارت داشت. او به كار نمایشنامه نویسی روی آورد. همچنین به خلق داستان كوتاه علاقه داشت. وی توانست در سال ۱۹۳۴ جایزه نوبل ادبی را از آن خود سازد. پیراندلو به كشورهای امریكای لاتین، فرانسه و امریكا سفر كرد و از تجارب به دست آورده در آثارش سود برد.
پیراندلو زندگی آرامی نداشت. در سال ۱۹۰۴ وی به خاطر از دست رفتن معدنشان به روز سیاه نشست. همسرش دچار اختلال روانی شد تا این كه به سال ۱۹۱۸ درگذشت. دختر پیراندلو كه تحمل از دست رفتن مادرش را نداشت اقدام به خودكشی كرد كه خوشبختانه جان سالم به در برد.
پیراندلو پس از رویارویی با مشكلات بسیار به این باور رسید كه زندگی انسان در اختیارش نیست و محیط خارجی تعیین كننده سرنوشت انسان است. او ناراحتی ها و اندوه خود را در نمایشنامه هایش مطرح ساخت و از طرح آلام و اندوه هایش باكی نداشت. وی در داستان های كوتاه و نمایشنامه هایش نشان داد كه انسان از حیوان بدبخت تر است. او معتقد بود كه انسان به راحتی نمی تواند از غرایزش رهایی یابد و در این راستا قدرت ادراكش او را فریب می دهد و به گونه ای دیگر او را نشان می دهد. او انسان های آرمان گرا را تمسخر می كرد و بر این باور بود كه ایده های آرمان گرایانه سرابی بیش نیست.
پیراندلو در غالب آثارش حقیقت و توهم را رودرروی هم قرار داد به گونه ای كه مخاطبان آثارش گاه در جداسازی حقیقت و خیال دچار مشكل می شوند. برخی از منتقدین آثار او می گویند كه حقیقت گرایی پیراندلو بسیار سطحی است و بیانگر ابعاد پیچیده و عمیق زندگی نیست. در هر حال در آثار این نویسنده هیچ گونه طرحی از محبت، تأثیرپذیری و تأثیرگذاری شخصیت ها سخنی به میان نمی آید. از سویی دیگر برخی منتقدین براین باورند كه پیراندلو توانسته تصویری قابل حس از زندگی را ارایه دهد هر چند كه در آثارش حقیقت و تخیل درهم تنیده شده اند. نكته قابل تعمق حضور چشمگیر طنز و كنایه در لابه لای حوادث داستانی است. انسان در برخی صحنه ها نمی داند باید بخندد و یا بگرید. مخاطبان آثار پیراندلو در عین حال كه می خندند گاه غمی بزرگ را در وجودشان احساس می كنند و همین هنر اصلی پیراندلو در روایت زندگی است. پیراندلو در این خصوص می گوید: «من همواره گفته جور دانو برونو را به كار می بندم. او می گوید: باید در وقت غم شاد بود و در وقت شادی غمگین.»
پیراندلو همواره از توانمندی لازم جهت برطرف كردن موانع و مشكلات زندگی برخوردار نبود به همین دلیل در غالب آثارش شخصیت ها در پایان داستان به نتیجه دلخواه خود نمی رسند. در واقع پایان آثار او به گونه ای تدوین شده كه خواننده گمان دارد، در نیمه های راه است. در عین حال كه همواره سرنوشتی شوم و دلخراش در انتظار قهرمانان داستان ها و نمایشنامه های اوست.
برخی آثار او عبارتند از: شش شخصیت در پی یك نویسنده، هنری چهارم، همه در جست وجوی بهترین. در نمایشنامه شش شخصیت در پی یك نویسنده، پیراندلو مكنونات درونی خود را مطرح می سازد. شخصیت این نمایش به طور غیرمتعارف با حوادث غم انگیز و مضحك روبه رو می گردد و در میان جهان سیال حقیقت و توهم سرگردان است. در این نمایش شش شخصیت كه اعضای یك خانواده هستند در یك صحنه ساده و بدون دكورهای مرسوم حاضر می شوند و به تماشاچیان می گویند كه موجوداتی ناقص و دست پرورده نویسنده هستند. آن ها از بازیگران می خواهند تا با بازی آن ها را زنده كنند. بازیگران قبول می كنند و حاضر می شوند زندگی پیشین خود را بازی كنند. او در آثاری از این دست زندگی بسیار تیره و وحشتناكی را به تصویر می كشد و به گونه ای حوادث را پیش می برد كه خواننده دچار احساس یأس و ناامیدی گردد.
از دیگر نمایش های پیراندلو می توان به «همان طور كه مرا خواستید» و «امشب خواهم ساخت» اشاره داشت. نمایش ها و داستان های او در گونه های مختلف طبیعت گرایی، اجتماعی، مسایل خانوادگی، هنر و زندگی تقسیم می شوند.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید