یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی پست مدرن


جامعه شناسی پست مدرن
زیگمونت باومن از برجسته ترین اندیشمندان اجتماعی حاضر است كه تأملات ژرفی در مؤلفه های فرهنگی جامعه جدید داشته است. او برخلاف بسیاری از اندیشمندان معاصر نه مسحور و مجذوب پست مدرنیته است تا بی قید و شرط به دفاع از آن برخیزد و نه چشم و گوش بسته آن را طرد می كند. آثار او حاوی دریافت های عمیقی از مدرنیته و پست مدرنیته است. مطلبی كه از پی می آید یكی از مقالات بی شمار وی درباره سرشت جامعه پست مدرن است.
در سپیده دم پست مدرنیته جامعه شناسی در قالب آنچه آنتونی گیدنز به درستی وفاق ارتودوكس می نامد، قدم به عرصه نهاد. این قالب بیش از هر چیز با راهبرد تحلیل عقلانی جامعه، كه همه به نام دولت _ ملت از آن یاد می كردند، پایه گذاری شد. همگان به گونه ای پذیرفته بودند كه چنین جامعه ای اگر چه گهگاه آشفتگی و تناقضاتی _ یا به بیانی پسرفت های گذرا- را به چشم می بیند، همواره در خطوط عقلانیت پیش خواهد رفت و در گذر زمان سیطره انكارناپذیری به دست می آورد تا در چارچوب هایی ایمن، علیه این آشوب ها و تناقضات دسیسه چینی كرده و واقعیت اجتماعی را در خود سازمان دهد. اما در چشم انداز ارتودوكس از واقعیت اجتماعی،ایده قدرتمند سیستم اجتماعی در آن سوی پرده نهان شده بود _ كه بیانگر فضایی ساخت یافته و نظام كند برای كنش متقابل بود كه از آن رهگذر كنش های محتمل به نوعی با مكانیزم های سلطه و ارزش های مشترك پیش گزینش شده بود. اگر بخواهیم از زبان پارسونز سخن بگوییم (آنجا كه می كوشید مفاهیم وبر را توسعه دهد)، این چارچوب فضایی همساز بود، فضایی كه در آن سطح فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در سازمان های فرافردی هم آوا بوده و كاركردهای یكدیگر را كامل می كردند. پارسونز در تعبیر به یادماندنی اش گفته بود كه جامعه شناسی بیش از همه به چشم تلاشی مستمر برای حل «مسئله هابز» نگریسته می شود: و آن ابهامی است كه در تصادفی نبودن و نظام یافتگی رفتار سوژه هایی نهفته است كه اصالتا آزاد و خودمختارند. از این رو وفاق ارتودوكس بر سازوكارهایی صحه گذاشت كه تصادف و چند خطی بودن كنش انسان را پالوده و كنار می نهد و برای اساس با تمام توان كوشید همسازی را بر سایر نهادهای مركز گریز چیره كند، انتظام بر شالوده آشوب.
نخستین قربانی بی دفاع پست مدرنیته، شبح ناپیدا، همیشه حاضر و بدیهی انگاشته شده سیستم بود كه همواره بر پروژه جامعه شناسی یا به بیانی وفاق ارتودوكس سایه افكنده بود و معناداری آن را تضمین می كرد. نتیجه بلافصل این امر، احساس غریب و فراگیری از بی قراری و فرسایش اطمینان بود. حتی پیش از آن كه ماهیت راستین دگرگونی پست مدرن آشكار شود، نشانه هایی مبنی بر نارضایتی از شیوه هایی كه از جامعه شناسی در وفاق ارتودوكس دستمایه كار خود ساخته بود، نمایان شده بود. در این شرایط بود كه نمادهای آن دوره (به ویژه كاركردگرایی ساختی پارسونز) غالباً به دلایلی نه چندان مرتبط با تغییرات جاری، بیش از پیش آماج حمله و انتقاد قرار گرفت. به راستی آنچه در این میان رخ داد: بیش از آن كه به اصطلاح شبیخون به حساب آید، گونه ای مشروعیت زدایی گسترده و ریشه كن از وفاق ارتودوكس و تلاش برای جایگزینی فرضیات نظری و اصول راهبردی متفاوت به شمار می رفت. همان گونه كه تی.اچ.مارشال در جای دیگری نوشت جامعه شناسان می دانستند كه از چه می گریزند، با این حال نمی دانستند به كجا پناه ببرند. هنگامی كه عصیان آغاز شد كمتر كسی از پیوند میان نگرش بدیهی كه در چهره بی قرار التهاب راهبردی و نظری متبلور شده بود و از یك سوء واقعیت اجتماعی در حال گذار از سوی دیگر، آگاه بود. در این بحبوحه، جهان یكپارچه و یكصدا خواستار بازنگری روش های جامعه شناسی شد. مسئله این نبود كه وفاق ارتودوكس فرسوده و دیگر كارایی ندارد و از این رو باید اصلاح یا بازسازی شود، بلكه برعكس همه این وفاق را از ریشه تباه و فاسد خواندند، یك خودفریبی باطل، اشتباهی غم انگیز یا واماندگی ایدئولوژیك كه ما را به قهقرا برده است، عجیب این كه تلاش برای خدشه دار ساختن بینش مدرن از جهان اجتماعی، خود نیازمند دركی بس مدرن از حقیقت و اعتبار بود. عصیانگران بی آن كه لزوماً در بیانیه های عریض و طویل گوشزد كنند، بر آن شدند تا وفاق جدید را جانشین وفاق كهنه و رنگ باخته كنند و اگر چه اغلب با عنوان یافتن پارادایمی جدید از آن یاد می كردند. به واقع، تلاش آنها به پایه گذاری جنبشی انجامید كه به درستی می توان جامعه شناسی پست مدرن نامید (كه البته متمایز از جامعه شناسی پست مدرنیته است) جامعه شناسی پست مدرن عمدتاً از تكنیك گادفینكل كمك گرفت كه از شكنندگی و بی ثباتی رایج واقعیت اجتماعی، زمینه های مطلقاً شفاهی و سنتی آن چانه زنی های بی وقفه،جریان مداوم و عدم قطعیتی التیام ناپذیر در بستر آن پرده برداشت. به زودی جامعه شناسی پست مدرن، آلفرد شوتزوانیای معنوی خود قلمداد كرد و دغدغه های او را از خود دانست، دغدغه هایی از جمله تأمل بر خصیصه شگفت كنش اجتماعی و خصلت خود پیش برنده آن، باطل دانستن تبیین های معطوف به علیت به عنوان انگیزه های عامرانه و پنهان، نفی نظم در سیستم ها، تأكید بر واقعیت های چندگانه و جهان های بی شمار معنا همه از دغدغه های اصیل این جامعه شناسی است. جامعه شناسی پست مدرن اندكی بعد برای پذیرش و حیثیت آكادمیك به ویتگنشتاین و گادامر رو آورد و آموزه های فلسفی آن دو را سرمشق خود ساخت. بدین سان ایده بازی های زبانی را از ویتگنشتاین وام گرفته و با مهارت آن را به گونه ای سازگار نمودند تا توجیهی برای كنار نهادن بنیادهای «شق و رق» و «فراگفتمانی» واقعیت اجتماعی بیابند. تلقی گادامر از زیست _ جهان به عنوان فراورده ای برساخته اجتماع و انبوهه ای از معانی كه صرفاً در سنت ارج و اعتبار یافته است، به آنها جرأت بخشید از جستجوی حقیقت كیهانی، فرامحلی و عینی (كه فارغ از تجارب محدود محلی است) دست شویند.
جامعه شناسی پست مدرن بازتابنده جهان پست مدرن است، همان گونه كه كلاژهای هنری پست مدرن به گونه ای واقع گرایانه تجارب جسته گریخته زندگی پست مدرن را بازتاب می دهند. با این حال جامعه شناسی پست مدرن از رویارویی با پست مدرنیته به مثابه فرم ویژه ای از واقعیت اجتماعی كه از آن ریشه گرفته رویگردان است و بدین گونه گسستی تازه با خصیصه های جدید متمایز می شود. جامعه شناسی پست مدرن خویشاوندی خود با برهه معینی از تاریخ و زندگی اجتماعی را انكار می كند و جالب این كه این جامعه شناسی كه خود مولود خشم و نارضایتی از دیدگاه های كیهانی سرشته در آرمان های زندگی سرمایه داری است، اینك خود را كیهانی و فارغ از زمان و مكان می پندارد. جامعه شناسی پست مدرن به جای این كه خود را پدیده ای انطباقی بداند كه در راستای دگردیسی ابژه نمایان شده دستاوردهای خود را اصلاح اشتباهات ابلهانه، كشف حقیقت و یافتن مسیر درست می داند. مؤلفه های واقعیت اجتماعی كه از پس امیدهای رو به زوال فرهنگ ارشادگر مدرن برآمده و در جهان بینی پست مدرن بالیده بودند، جامعه شناسی پست مدرن را برآن داشت تا خود را حامل جوهره ای جاودان (كه تا آن زمان نادیده انگاشته شده بود) بداند. ممكن است بگویید جامعه شناسی پست مدرن با پست مدرنیته بیگانه است. ممكن است تصور كنید جامعه شناسی پست مدرن نمی تواند مفهوم پست مدرنیته را فراوری كرده و مشروعیت بخشد، مگر آن كه آن را یكسره دگرگون كند. این وضعیت از آن رو است كه جامعه شناسی پست مدرن عمیقاً در پیكره فرهنگی پست مدرن سرشته شده و این كه جامعه شناسی پست مدرن (كه در همان حال بر آن است خصلت كیهان زدوده حقیقت را به شیوه ای كیهانی بیان دارد) نمی خواهد خود را رخدادی تاریخی بداند. در حقیقت، اگر دو پدیدار همزاد منطق تسلسل تاریخ و بستر اجتماعی ایده ها را جدا سازیم، به بیراهه رفته ایم.
جامعه شناسی پست مدرن به نوعی سامانه پست مدرن را در خود طنین انداز می كند، او این سامانه را غیرمستقیم و در قالب رمزگان در خود نمودار می سازد، ساختار آن را در قالبی دیگر پیاده می كند و همواره میان ساختار خود و ساختار آن واقعیت فراجامعه شناختی كه خود بخشی از آن است، در نوسان است. می توان گفت جامعه شناسی پست مدرن همچون دال و سامانه پست مدرن مدلول است. در واقع با تحلیل روش های جامعه شناسی پست مدرن می توان به بینشی راستین از سامان پست مدرن رسید. به هر حال، با درك دانش گفتمانی پست مدرنیته به مثابه گونه ای واقعیت اجتماعی كه دارای جایگاه ویژه ای در فضای اجتماعی و تاریخ است به پاسخ های اجتماعی دیگری احتیاج داریم.
باید یادآور شوم كه جامعه شناسی پست مدرن گونه ای گرته برداری از سامانه پست مدرن است. با این حال می توان آن را پاسخی پراگماتیك به این سامانه دانست. از این رو است كه توصیف جان اجتماعی در آن به گونه ای انكارناپذیر با گزینه های كنش گرا پیوند می خورد. در حقیقت پذیرش خودبنیادی اجتماع در چارچوبه فرآوری معنا و اعتبار حقیقت، آشكارا جامعه شناسان را بدل به تفسیرگران می كند و آنها را به عرصه رمزگشایی نشانه ها می كشاند تا ارتباط میان اجتماعات و سنت ها را بیش از پیش تسهیل كند. جامعه شناس پست مدرن كسی است كه به شدت در تار و پود سنت بومی خود تنیده شده و عمیقاً در لایه های پی درپی معنا فرو رفته است. لایه هایی كه با سنت های نسبتاً ناشناخته ای كه باید در بوته آزمون نهاده شوند، انسجام و روایی می یابند. این فرآیندهای كنكاش و بازیابی در عین حال مترادف ترجمه اند.از این رو همواره دو سنت یا بیشتر درون جامعه شناس با یكدیگر ارتباط و تماس دارند كه باید به یكدیگر ترجمه شوند و از این رهگذر بن مایه های منحصر به فرد خود را در متن یكدیگر بریزند و پیداست كه هر آنچه در این میان انتقال نیابد، مبهم و نامفهوم می ماند. جامعه شناس پست مدرن بر آن است تا فرهنگ هایی را كه بی نیازی او برای دیگران گنگ و نارسا می مانند، گویا كند.
جامعه شناس پست مدرن در تقاطع «بازی های زبانی» یا «فرم های زندگی» ایستاده است و امید می رود فعالیت میانجیگرایانه او طرفین را غنا دهد. محبوبیت بی اندازه رهنمود راهبردی كلیفورد گیدنز مبتنی بر «توصیف سرشار» كه بدان واسطه روش های مردم شناختی ابژه های خود را به مثابه ابژه های فرهنگی بیگانه تلقی می كند و از این رو آنها را نیازمند ترجمه و رمزگشایی می دانند. در میان، بسیاری از جامعه شناسان معاصر به خاطر پژواكی است كه این رهنمود از جهان بینی پست مدرن ارائه می دهد و به نوعی با راهبردهای جامعه شناسی پست مدرن همنواست. توضیح عامی از این راهبرد همچنان كه سوزان هكمن ارائه كرده است، سبك كارل مانهایم از جامعه شناسی شناخت را به یاد می آورد كه معطوف به پارادایم جامعه شناسی تام است (البته باید مفهوم ایدئولوژی منفی مانهایم به عنوان نیرویی كژدیسه و دشمن قدرت را جانشین مفهوم اثباتی ایدئولوژی كنیم. بگذارید بگویم مفهوم سنت اجتماع مند یا اجتماع زبانی یگانه چارچوب، مولد و سامانه حقیقت است.)
منبع : وبلاگ علوم اجتماعی


همچنین مشاهده کنید