شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مجتمع بیمارستانی امام خمینی در روزهای انقلاب


مجتمع بیمارستانی امام خمینی در روزهای انقلاب
در ماه های بحرانی و توفان زای انقلا ب، خاطرات من باز می گردد به بیمارستان هزار تختخوابی که بعدا از طریق همان جنبشی که در درون بیمارستان تراوش یافته از تمام جنبش های مردمی که در سراسر کشور شکل گرفته بود به نام مجتمع بیمارستانی امام خمینی موسوم گشت.
این بیمارستان بزرگترین بیمارستان پایتخت بوده و اعتبار بیمارستان نیز علا وه بر تجهیزات و امکانات و وسعت منحصر به فرد آن در دانشگاهی بودنش بود.
من آن زمان دستیار فعال تخصص گوش و حلق و بینی بودم. بیمارستان پذیرای مجروحان انقلا ب بود و از این رهگذر آن گروه از مجروحانی که از ناحیه سر و گردن مصدوم می شدند از درمانگاه اورژانس جدا و در سرویس ها پذیرش می شدند و به آنها رسیدگی می کردیم.
ماهها، پس از آن هفته ها، پس از آن روزهای پیش از انقلا ب تمام هم و غم ما صرف مجروحان و مصدومانی می گردید و تجربه تخصصی ما با پتروما یا صدمات ناشی از برخوردهای خیابانی توده های مردم با ارتش ضد انقلا ب گره می خورد و ما تقریبا تخت و امکاناتی برای پذیرش بیماران معمولی و جراحی های متعارف نداشتیم. پس از انقلا ب نیز با بروز هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران این تجربه فزونی یافت و به عقیده من جراحانی که در این دوره تربیت می شدند شاید در «تروماتولوژی» یا رشته های مر تبط به صدمات جنگی سرآمد تجربیات و تحقیقات همه جراحان دنیا بود که چنین درگیری ها را نداشتند. حتی در تجربیات جنگ داخلی لبنان و جنگ آزادی بخش فلسطین بعدا تمام این پژوهش ها و نقطه نظرها مربوط به ترومای زمان انقلاب و جنگ در همایش بین المللی صدمات ناشی از جنگ در هتل استقلال در سال ۱۳۶۲ که بزرگترین و شکوهمند ترین همایش پزشکی بود جمع آوری شد که بی تردید پردستاوردترین همایش آن زمان بود.
در روزشمار انقلاب اسلامی هجوم خیل مجروحان به مجتمع بیمارستان امام خمینی زیادتر می شد و هر آینه مجروحی به علت جراحات شدید وارده از پای در می آمد به کاروان شهدا می پیوست. جنازه گلباران شده او را روی برانکار می کشیدیم و پیشاپیش، ما سفید پوشان بیمارستان اعم از پزشک و پرستار و در پی ما توده های سیاه پوش عزادار پیکر شهید را دور محوطه بیمارستان می چرخاندند و شعار می دادند که: این سند جنایت پهلوی است! و مردم انقلابی از پشت میله های بیمارستان مشت هایشان را گره کرده و فریاد «مرگ بر شاه» سر می دادند و آنگاه پیکر شهید را در برابر سردخانه بیمارستان می گذاشتند و جمعیت گریان دور پیکر حلقه می زدند و سخنرانان شعر می خواندند و خطابه های انقلابی قرائت می کردند و قطعنامه صادر می نمودند.
در تمام این برنامه ریزی ها من از پیشتازان بیمارستان بودم و هم از این رو بود که ساواک روی سه نفر نشان کرده بود که یکی از آنها من بودم. حتی شنیده بودم که دستور تیر داده اند که کار ما سه تا را بسازند.
پیش خود گفتم حالا که اینطور شده است چاره ای جز پیروز شدن نداریم و اگر این جنبش سراسری، خدای ناکرده به شکست بینجامد دریای خون راه خواهد افتاد و همان اول خدمت سه تایمان خواهند رسید.
به تدریج مجتمع بیمارستانی امام خمینی شکل سنگری برای مبارزان و انقلا بیون درآمده بود.
در آن روزهایی که رژیم در برابر فشار مردم ناچار به آزادکردن حضرت آیت الله طالقانی شده بود ایشان برای عیادت مجروحان به معیت همراهانی آمده بودند. ازدحام مردم در کوچه بودند و حضرت آیت الله از کوچه انسانی عبور کردند و برای ما سخنرانی نمودند. بسیاری از شخصیت های سیاسی در آن روز بودند مانند شادروان کریم سنجابی و زنده یاد داریوش فروهر آنها هم سخنرانی کردند و یادم میآید که دکتر محمد درخشش هم خواست پشت تریبون برود. جمعیت اعتراض کردند که او وزیر آموزش و پرورش رژیم شاه بوده و عده ای خواستند به او میدان بدهندکه حرف خود را بزند و در برائت از وی می گفتند: وزیر بود ولی حالا پشیمان است!
مردم این قبیل افراد را نمی پذیرفتند و او را از بالا ی تریبون پایین کشیدند.
و یادم می آید مسعود کیمیایی کارگردان فیلم «قیصر» هم آمده بودند با نمایش فیلم «گوزن ها» محبوبیتی به دست آورد. از صحنه ها فیلم مستند تهیه می کردند. فیلمبرداری به طول انجامید و سروصدای اطرافیان درآمد که: دیگر بس است آقا دوربینت را بردار و اینجا را خلوت کن!
در بین مجروحان هم مامورانی بودند، بازخوب یادم می آید که به بالین دکتر سیاوش مطهری شاعر انقلا بی رفته بودیم. از ناحیه سینه گلوله خورده بود و در حالی که پیکر او در خون غرقه بود دستهایش را به هم می فشرد و شعار می داد.
استوار حسینی، شکنجه گر معروف زندان اوین، هم تحت الحفظ در یکی از اتاق ها بود. او در حالت اغما بود و بعد هم در همان روزها درگذشت.
یکی دو روز مانده به انقلاب که پادگان ها یکی پس از دیگری سقوط می کردند و توسط مردم فتح می شدند و اسلحه بین مردم توزیع می شد چون مجروحان بسیار زیاد بودند ما هم کار جراحی می کردیم، هم پرستاری و هم بیماربری!
مجروحان را از اورژانس با برانکار حمل می کردیم و به اتاق عمل می بردیم. هر کاری که از دست ما بر می آمد انجام می دادیم.
در هنگام حمل و نقل از کنار زمین هلیکوپتر حیاط بیمارستان که چشم اندازی در برابر پادگان جمشیدیه بود ضد انقلاب از پادگان به طرف ما تیراندازی می کرد و ما در زیر رگباری از گلوله ها مجروحان را انتقال می دادیم و در اثنای این حمل و نقل های مرگبار بسا دوستان و همکاران ما زخم بر می داشتند و به انبوه مجروحانی که در کریدور و سالن بیمارستان خوابانده بودیم افزوده می شد.

نویسنده : دکتر عبدالحمید حسین نیا
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید