یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کروبی، شیخ عصیانگر!


کروبی، شیخ عصیانگر!
حمله شدید سه تن از نزدیک ­ترین افراد به شیخ مهدی کروبی دبیرکل حزب اعتماد ملی به یکی از اعضای شاخه جوانان جبهه مشارکت که هفته پیش در گفت­وگویی اعلام کرده­بود «شاخه جوانان پیشنهاد می­کند کروبی به عنوان کاندیدای انتخاباتی اصلاح­طلبان در شهر الیگودرز معرفی گردد»، منازعات این دو حزب سیاسی مشهور را وارد مرحله تازه­ای نمود.
منازعه­ای که از روزهای پس از انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری و به دنبال شکست همزمان مهدی کروبی و دکتر مصطفی معین نامزد اصلاح­طلبان پیشرو آغاز شد و البته آنگونه که عموم ناظران و فعالان سیاسی و خبری آگاهند، تا پیش از انتشار خبر فوق، به شکلی مستمر و دنباله دار توسط مسئولان ارشد حزب اعتماد ملی و نزدیکان کروبی به آن پرداخته می­شد.
آنچه تاکنون به عنوان «علت» روشن شدن آتشبار پردامنه اعتماد ملی علیه طیف پیشروی اصلاحات در نزد تحلیلگران مطرح بوده نیز مسئله­ای است که همگان کمابیش از آنها آگاهند و آن وقایع و حوادث از یاد نرفتنی مجلس ششم و انتخابات ریاست جمهوری نهم است.
مسائلی مانند از دستور خارج شدن اصلاحیه قانون مطبوعات توسط کروبی، نقش مجلس ششم در حوادثی مانند کوی دانشگاه و قتل­های زنجیره­ای، بحث بر سر توقیف فله­ای مطبوعات، تمکین یا عدم تمکین به حکم حکومتی، تصویب نشدن لوایح دوقلو، ردصلاحیت گسترده کاندیداهای انتخابات مجلس هفتم، تحصن و استعفای تاریخی نمایندگان مجلس ششم و در نهایت به اجماع نرسیدن مجموعه اصلاح­طلبان بر روی یک نامزد در انتخابات نهم ریاست جمهوری پس از عدم پذیرش این امر از جانب میرحسین موسوی، مسائلی بودند که در تمام سال­های عصر اصلاحات، محل بیشترین اختلاف نظر میان اصلاح­طلبانی که بعدها پیشرو نام گرفتند با آنهایی که این روزها در حزب اعتماد ملی متشکل شده­اند، بوده‌است.
تبعات ناشی از همان اختلافات هم بود که باعث شد تا چهره­های شاخص اصلاح­طلب پس از رد درخواست کاندیداتوری توسط میرحسین موسوی به عنوان تنها مردی که می­توانست با ورود به انتخابات نهم کلیه طیف­های جریان اصلاحات را حول خود سازماندهی کند، کمترین گوشه چشمی نیز به کروبی نداشته­باشند و بی­گدار به سراغ مصطفی معینی بروند که حاضر شده­بود با برعهده گرفتن نمایندگی اصلاح­طلبان پیشرو آخرین پلهای ارتباطی خود با طیف سنتی اصلاحات را که حتی تا اواسط دهه ۷۰ سخنگویی آن را برعهده داشت، خراب کند.
این حربه اما به مذاق کروبی خوش نیامد. او که به واسطه آرای نمایندگان فراکسیون مشارکت در مجلس ششم، ریاست آن مجلس را بر عهده گرفت و به واسطه لابی­ها و ارتباطات گسترده خود با نهادهای گوناگونی چون دفتر رهبری، شورای نگهبان، قوه قضائیه و حتی نهاد ریاست جمهوری که در اختیار اصلاح­طلبان قرار داشت «شیخ اصلاحات» خوانده می‌شد، تحمل آن شرایط را نداشت.
اینگونه بود که شیخ پس از چشیدن طعم نلخ شکست در انتخات ریاست جمهوری نهم، عصیان را آغاز کرد و در این راه چشم بر همه چیز بست و همه کس را از دم تیغ تیز زبان خود گذراند. ابتدا آن «نامه معروف» را به رهبری نگاشت و سپس بر محمد خاتمی و موسوی لاری تاخت که چرا انتخاباتی با آن فضاحت را برگزار کردند. اما تب انتخابات که خوابید، کروبی به یاد آورد که باید انتقام از کسانی بستاند که «ریش سفیدیش» را دیگر «راهگشا» و «دوای درد» نمی­دانستند تا خود را راضی نمایند این بار نیز به سان دوران مجلس ششم «از سر ناچاری» و «بر خلاف میل حامیان خود» رای خویش را به نام او در صندوق بریزند.
عصیانی که به صور گوناگون هنوز ادامه دارد؛ یک روز خود شیخ است که با خبرگزاری نشان دار جریان اقتدارگرا به مصاحبه می­نشیند و هرآنچه «کیهان» و ۲۰.۳۰ خوراک نیاز داشتند، برایشان فراهم می نماید و روزی دیگر رئیس شاخه جوانان و دانشجویی حزبش نقدی –خارج از عرف و ادب- بر سخنان محمدرضا خاتمی، یکی از موجه­ترین و محبوب­ترین چهره­های اصلاحات می­نویسد و با عقده گشایی، حتی ابایی هم از خرج کردن از کیسه سید محمد خاتمی علیه برادرش نمی­کند.
در این حال کافی­است نام شیخ به عنوان کاندیدای پیشنهادی از شهر الیگودرز معرفی شود تا همسر و قائم مقام و دیگران همه فغان سر دهند که «آی از آبروی از دست رفته شیخ و وای بر آبروریزان!»، غافل از آنکه شهر پیشنهاد شده زادگاه و موطن شیخ است؛ شهری که کشاورزان و اهالی ساده دلش، در هر انتخاباتی با دستان پینه بسته­شان آرای خود را به نام «مهدی کروبی» به صندوق می­ریزند اما نمی­توانند در مخیله خود هم تصور کنند که شیخ و اطرافیانش تا چه حد از اینکه نام خود را در کنار نام «الیگودرز» ببینند و بشنوند خشمگین و عصبانی می­شوند.
شاید هم تقصیر از «ما» باشد! «ما» را که می­گوییم منظور همان­هایی است که داعیه پیشروی داریم اما منتظر شدیم تا شیخ و اطرافیانش دو سال تمام هرآنچه مایل بودند نثار«ما»ن کنند و هر گناه ناکرده­ای را به پای «ما» بنویسند و ما دلخوش به «وحدتی موهوم و موعود» پاسخی به آنها ندهیم.
شاید اگر از ابتدا «ما» شفاف سخن می­گفتیم امروز کار به جایی نمی­رسید که یکی از «حواریون» شیخ رسما به مسئولان مشارکت امر کند که بی­ادب­ها و نادان­ها را از حزب خود اخراج کنید والا چنان می­شود و چنین...
النهایه، حال «ما» مانده­ایم و یک «دور»؛ دوری که «شیخ» باید بداند همانگونه که خود روزی آن را آغاز نمود، امروز نیز خود اوست که باید پایانش بخشد.
مهدی محسنی و محمدرضا یزدان پناه
منبع : اخبار روز


همچنین مشاهده کنید