جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

میانکاله در گذر زمان


میانکاله در گذر زمان
در «چشم‌اندازشناسی علمی» مبحثی زیر عنوان «تاریخ چشم‌ا‌نداز» وجود دارد. هدف از بررسی تاریخ چشم‌انداز ردیابی و شناخت مجموعه تحولاتی است که، موجب شده چشم‌انداز طبیعی، سیمای (Physiognomy) کنونی خود را بیابد. به همین سبب معمولا صحبت از چشم‌اندازهای شبه طبیعی انسان ساخت به میان می‌آید. برای این منظور مرور اجمالی برخی سفرنامه‌ها، گزارش‌های تاریخی و یادداشت‌های علمی ضروری به نظر می‌رسد. تطور طبیعت– طبیعت به عنوان سیستمی پویا، باز و بسیار تو در تو– مسیر بسیار پیچیده‌ای را طی می‌نماید، زیرا از یک سو بدون هیچ گونه چون و چرایی از قوانین طبیعی پیروی می‌کند و از سوی دیگر، به عنوان یک سیستم باز و پویا، باید تغییرات ناشی از دخالت‌های انسان را جذب و دفع نماید. لیکن طبیعت همواره در جهت تکامل خود کار می‌کند و بدین سبب، چیزی را تحت عنوان «مسئله» نمی‌شناسد. آنچه طبیعت در گنجینه خود نهان دارد، تنها «راه‌حل» است و نه «مسئله». ولی باید توجه داشت، وقتی گفته می‌شود، طبیعت همواره در مسیر تکامل خود کار می‌کند و برای تداوم این روند، همیشه راه حل مناسب را می‌یابد، این بدان معنا نیست که، راه‌حل‌های طبیعت متناسب با حال و احوال انسان نیز هستند؛ ریختن فاضلاب و زباله به رودخانه‌ها و ورود زه‌آب کشاورزی که حاوی انواع کود و سموم است، از سمت جنوب و تجمع این همه در خلیج گرگان باعث مرگ و میر ماهیان و پرندگان و در مجموع کاهش تنوع زیستی می‌شود و دقیقا این یکی از راه حل‌های طبیعت است که به هیچ وجه به نفع انسان نیست.
در گذشته رود امیرآباد برای صید ماهیان کپور و کُلمه واجد اهمیت فراوان بود، لیکن بعدها به دلیل آلودگی و نیز رسوب فراوان، عمق رودخانه کاهش یافت و از قابلیت زیستی برای ماهی‌های مولد تهی شد. «در سال ۱۳۱۸– ۱۳۱۷خورشیدی تنها ۲۵۰ تن ماهی کُلمه از این رودخانه صید گردید». بین سال‌های۱۳۲۴– ۱۲۸۱ خورشیدی، یعنی در فاصله ۴۴ سال، بین ۵/۹۴ – ۵/۷۳ درصد از صید ماهی کُلمه ایران متعلق به رودخانه سیاه‌رود یا قره‌سو بوده است، حال آنکه امروز به تدریج باید ماهی کُلمه را در فهرست سرخ قرار داد. هرگز نباید فراموش کرد که، طبیعت حتی اگر بارها به آتش کشیده شده، رویش طبیعی و حیات وحش آن نیز نابود شود، باز هم راه حلی برای تداوم بقای خود می‌یابد؛ شکل‌گیری بیابان‌ها و ساوانه‌ها از جمله این راه حل‌ها می‌باشند. در نهایت این طبیعت نیست که به انسان نیاز دارد، بلکه قضیه معکوس است؛ انسان برای ادامه زندگی خود به طبیعت احتیاج دارد و هرچه این طبیعت سالم‌تر باشد، انسانی که در آن فضای طبیعی زندگی می‌کند نیز سالم‌تر خواهد بود.
با بررسی تاریخ فضای طبیعی که امروز ذخیره‌گاه زیستکره میانکاله نامیده می‌شود و طبیعت پیرامون آن، آشکار می‌شود که از کل فضای طبیعی منطقه، مخروبه‌ای بیش باقی نمانده است. بدیهی است که برخی تغییرات در کاربری زمین در گذشته دور– مانند افزایش مراکز جمعیتی، سطوح زیر کشت، گسترش شبکه راه‌ها– اقدامی اجتناب ناپذیر بوده است، هرچند که این تغییرات نیز می‌توانست در سازگاری با طبیعت صورت گیرد.
لیکن برخی دیگر از اقدامات– از احداث بندر آزاد امیرآباد و پالایشگاه نفت گرفته تا صید جنون‌آمیز از دریاچه مازندران و کاشت درختان غیر بومی در منطقه– شکلی تهاجمی داشته و دارد. سرانجام اینکه در این سرزمین بیش از ۴۰ سال است که درباره حفاظت از طبیعت و حیات وحش صحبت می‌شود؛ محصول این همه چه بوده است؟ متأسفانه آمارهای یاد شده نه در مورد کیفیت فضاهای طبیعی تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست اطلاعاتی را در اختیار قرار می‌دهند و نه اشاره‌ای به این نکته می‌نمایند که آیا فضاهای مذکور توسط اتحادیه جهانی حفاظت، کنوانسیون رامسر یا یونسکو به رسمیت شناخته می‌شوند یا خیر؟ زیرا تا جایی‌که تجربیات میدانی نشان می‌دهند، هیچ‌یک از فضاهای طبیعی‌ای تحت مدیریت سازمان، طبق الگوهای شناخته شده و رسمی جهانی مدیریت نمی‌شوند. از این رو در اینجا آنچه مهم است، نه تعداد فضاهای طبیعی تحت مدیریت که کیفیت اداره آن است و در این زمینه، مشاهدات میدانی آشکارا نشان‌دهنده ضعف‌های غیرقابل کتمان می‌باشند.
پرسش دیگر اینجاست: اگر در زمینه آثار پیامدهای بندر آزاد امیرآباد، صنایع پالایشگاه حاشیه میانکاله، سکوهای نفتی مستقر در دریاچه مازندران، هتل‌سازی و مانند آن ارزیابی زیست‌محیطی یا ریسک آنالیز انجام گرفته، چرا نتایج آن انتشار نیافته است؟ وضعیت ارزیابی زیست‌محیطی در مورد آزادراه بین صیدگاه امیرآباد و آشوراده چگونه است؟ این همه پرسش‌هایی است که مسوولان محیط زیست می‌بایست پاسخگوی آنها باشند. لیکن پرسش کلیدی عبارت است از اینکه: همه این تاسیسات با کدامین مجوز در محدوده و پیرامون ذخیره‌گاه میانکاله و لپوی زاغمرز سر از زمین بیرون آورده‌اند؟ هرچند در این زمینه باید حقوقدانان اظهار نظر نمایند، ولی به نظر نمی‌رسد که ارائه مجوز برای انجام این قبیل اقدامات که ناقض قوانین ملی و نیز تعهدات بین‌المللی دولت ایران است درحیطه اختیارات مقامات استانی قرار گیرد. در این قبیل موارد تنها شورای عالی حفاظت محیط زیست که ریاست آن با رئیس‌جمهور است، دارای حق تصمیم‌گیری است. در هر صورت اقداماتی از قبیل آنچه در بالا آمد ناقض معاهداتی چون، کنوانسیون حمایت میراث فرهنگی و طبیعی جهان، تعهدات در برابر اتحادیه جهانی حفاظت،‌ کنوانسیون رامسر، تعهدات جهانی در برابر برنامه انسان و زیستکره یونسکو،‌ تعهدات پذیرفته شده توسط شورای عالی محیط زیست در قبال دستور کار ۲۱، و قانون الحاق ایران به کنوانسیون تنوع زیستی است. آنگونه که منطق حکم می‌کند مقامات استانی نباید مبادرت به اقداماتی نمایند که در نهایت دولت جمهوری اسلامی ایران در برابر جامعه جهانی پاسخگوی پیامدهای آن گردد.
●‌ تحولات اکولوژیک در سیمای چشم‌اندازهای طبیعی
چشم‌انداز طبیعی ذخیره‌گاه زیستکره میانکاله نیز دارای تاریخ خاص خود است. در شکل‌گیری چشم‌انداز ذخیره‌گاه میانکاله هم عوامل طبیعی و هم عوامل اجتماعی و سیاسی دخیل بوده‌اند و آنچه امروز مشاهده می‌شود برآیند تاثیر تمامی عوامل یاد شده است؛ از یک سو می‌بایست اُفت‌و‌خیز‌های تاریخی دریاچه مازندران و از سوی دیگر، تهاجم‌های پی‌در‌پی ارتش روسیه تزاری برای اشغال آشوراده و خلیج گرگان و متعاقب آن، مقاومت ایلات ترکمن در برابر نفوذ خارجی را مورد توجه قرار داد.
بررسی سفرنامه‌ها و خاطرات نیز کمک شایانی به درک تحولات اکولوژیک در سیمای چشم‌اندازهای طبیعی میانکاله می‌کند. اما در ادامه می‌توان به نظریات محققانی پرداخت که در محدوده منطقه یا فضاهای پیرامون آن تحقیقات علمی به عمل آورده‌اند. از این میان توجه به تحقیقات X.de Misonne که در زمینه جغرافیای جانوری ایران، تحقیقات زیادی را به انجام رسانیده، حائز اهمیت است.
توجه به یادداشت‌های میسون که در طول ماه‌های اکتبر تا اوایل دسامبر ۱۹۵۳ در خلیج گرگان، کردکوی، بندر گز و تیرتاش انجام داده، گویای واقعیت‌هایی است که می‌تواند نشانگر گذشته نه‌چندان دور پرنده‌شناختی خلیج گرگان و فضاهای پیرامون آن باشد. میسون می‌نویسد: خلیج گرگان پرندگان آبی بیشماری را در پناه خود می‌گیرد. در روزهای نخست مشاهدات جمعیت کله سبز، با ۸۰ درصد از کل پرندگان برتری کامل داشت، اما به تدریج جمعیت اردک سیاه کاکل (در پایان نوامبر تا ۶۰ درصد نسبت به کل جمعیت) رو به افزایش نهاد. چنگرها به صورت توده‌های انبوه وارد می‌شدند و کل جمعیت اردک‌ها بین ۳ – ۵/۲ میلیون قطعه برآورد گردید. تا ۲۴ نوامبر دمای هوا روزها ۲۴ سانتی‌گراد و شب‌ها به ۱۹ سانتی‌گراد می‌رسید. از ۱۵ نوامبر به بعد موجی از هوای سرد، همراه با برف وارد منطقه گردید و در پایان اکتبر مهاجران از شمال برای زمستان‌گذرانی وارد شدند؛ انبوهی از فلامینگوها و پرندگان کنار آبچر تشکیل‌دهنده خیل مهاجران بودند. در اوایل دسامبر جمعیت‌هایی از اگرت کوچک و پلیکان‌ها نیز به سایر مهاجران پیوستند.
در ادامه می‌توان به نظریه M.I.Evans از کارشناسان برجسته موسسه Bird Life Internatinal که متخصص بخش خاورمیانه موسسه یاد شده است، اشاره نمود: «میانکاله با برخورداری از ۲۸۸ گونه پرنده که تعداد ۱۵ گونه آن در فهرست سرخ اتحادیه جهانی حفاظت قرار دارند، بدون شک یکی از زیباترین ذخیره‌گاه‌ها در قلمرو پاله آرکتیک می‌باشد». محققان اتریشی که در سال ۲۰۰۱ در محدوده تالاب‌های استان گلستان و نیز پارک ملی گلستان به تحقیق پرداخته‌اند، بیش و کم نتیجه‌گیری اِوانس را تایید می‌نمایند. محققان یاد شده می‌نویسند: «تنوع گونه‌ها، مخزن ژن عظیم و در پیوند با آن گنجینه بیولوژیک جنگل خزری، به عنوان مهم‌ترین باقی مانده جنگل‌های پهن‌برگ تابستان سبز، در کمربند جنگل‌های پهن‌برگ اقلیم معتدله در کل نیمکره شمالی به‌شمار می‌آیند؛ جنگل‌هایی که برای کل قلمرو اُراسیا واجد ارزش حفاظتی می‌باشند».
هرچند در آینده به نظریات اِوانس و گروه محققان اتریشی بیشتر پرداخته خواهد شد، لیکن در همین‌جا باید این ارزیابی را به خاطر سپرد‌؛ یکی میانکاله را در مقیاس قلمرو وسیع پاله آرکتیک بی‌همتا و دیگری در محدوده اُراسیا واجد ارزش حفاظتی ارزیابی می‌داند. هر دو نظریه بر ارزش‌های غیر قابل کتمان ذخیره‌گاه زیستکره میانکاله تاکید می‌نمایند.
در زمینه تخریب رویش طبیعی، با تاکید بر جنگل‌ها تا جایی که اطلاعات موجود و قابل دسترس نشان می‌دهد، نخستین محققی که به روشنی اظهار نظر نموده و نظریات او هنوز هم واجد اعتبار است، مرحوم کریم ساعی می‌باشد. در سال ۱۳۲۱ مرحوم کریم ساعی علل تخریب جنگل‌های هیرکانی را خطر زغال‌سوزی، چرای دام، خطر کت زدن درختان، آتش‌سوزی جنگل‌ها، قطع بی‌رویه درختان جنگل، تبدیل جنگل به زمین زراعتی و خسارت جنگل‌نشینان عنوان می‌کند. همانگونه که مشاهده می‌شود، از ۶۵ سال پیش تا به حال مشکلات جنگل‌های ایران نه‌تنها حل نشده که شدت هم یافته است. کلیه موارد یاد شده توسط پدر جنگل‌شناسی مدرن ایران، هنوز هم که هنوز است، در ذخیره‌گاه میانکاله و فضاهای پیرامون آن در جریان بوده و تا جایی‌که تجربه نشان می‌دهد، برای توقف این فرآیند مخرب هیچ خاتمه‌ای هم قابل تصور نیست. بدیهی است که تخریب و تغییر رویش طبیعی که در ساختار و کارکرد زیستگاه‌های حیات وحش نقشی جدی ایفا می‌نماید، تغییر و کاهش تنوع جامعه زیستی را نیز به همراه می‌آورد.
هانس بوبک نیز که سالیان دراز در زمینه جغرافیای گیاهی ایران به تحقیق پرداخته و یکی از مفسران بنام «چشم‌انداز شناسی علمی» می‌باشد، درباره تخریب فرماسیون‌های جنگلی ایران می‌نویسد: «مناطق طبیعی که در اثر قطع درختان به یک بیشه‌زار مبدل شده‌اند، خود را از یک بوته‌زار انبوه که به صورت ثانوی یا ثالثی روی زمین‌های زراعی متروکه به وجود آمده‌اند، متمایز می‌سازند. در این گونه بوته‌زارها گیاهان سریع‌الرشد نورپسندی مانند سیاه‌تلو و انار پراکندگی وسیعی دارند. در گرگان می‌توان همه جا قطع درختان را مشاهده کرد که به صورت بریدن یا سوزاندن پوشش زیر درختی انجام می‌گیرد. در همه جا اشخاصی که زغال تهیه می‌کنند مشاهده می‌شوند که شاخه‌ها و اندام درختان را به سرعت می‌برند ».
استاد حبیب‌الله ثابتی نخست به روند شکل‌گیری جنگل‌های هیرکانی می‌پردازد و در مراحل بعدی چگونگی تخریب آنها را تفسیر می‌نماید: «جنگل‌های جلگه‌ای دریای خزر از دو تیپ اصلی تشکیل یافته‌اند. بعضی از آنها کم و بیش باتلاقی هستند و سطح آنها را جامعه‌های توسکاستان، توسکا – لرگستان و سفیدپلت- توسکاستان می‌پوشاند». بدین ترتیب می‌توان به خوبی تصور نمود که، در نواحی ساحلی و کمی دورتر از ساحل خلیج گرگان هیچ الزامی وجود ندارد که صرفا رویش‌های باتلاقی مانند ‌سازیل، همراه با بیشه‌زارهای انبوه تمشک وجود داشته باشند. کما اینکه جنگل دستکاشت توسکای قشلاقی در بخشی از نواحی نزدیک به ساحل خلیج گرگان به‌خوبی عمل آمده است. تنها افزایش ارتفاع آب دریاچه مازندران و به تبع آن افزایش سطح آب خلیج گرگان و پیش‌روی آن به سمت جنگل‌های دستکاشت، باعث عقب‌نشینی جنگل شده است.
استاد حبیب اله ثابتی در ادامه می‌نویسد: «در این جامعه‌ها به ترتیب درختان توسکای قشلاقی و ییلاقی، یا به تنهایی یا همراه با درخت لرگ جوامعی تشکیل می‌دهند و در هریک از جوامع جلگه‌ای که در بالا از آنها یاد شد، درختان گروهی توسکا، سفید پلت، لرگ، شمشاد، بلوط، انجیلی، ممرز، تغز و نیز گونه‌های پراکنده چندی مانند بیدهای مختلف از قبیل فَک، فوکا، بیدمشک و همچنین زبان‌گنجشک، کلهو، پلت، شیردار، آزاد، نمدار، اوجا، سیاه اربه، سیاه آل، لیلکی، داغداغان، انار، ازگیل، سرخ ولیک، آلوچه، انجیر، توت گونه‌های مختلف آن را تشکیل می‌دهند. درختان توسکای قشلاقی و سفید پلت، دو گونه‌ای هستند که پس از عقب‌نشینی دریا ظاهر شده و جامعه‌های ساحلی را به وجود می‌آورند ».
استاد ثابتی همچنین می‌نویسد: «در جلگه‌های ساحلی دریای خزر که خاک زهکشی شده است، حتی خیلی نزدیک به دریا که اختلاف سطح فاحشی با آن ندارد، در محیطی مرطوب جامعه‌های بلوطستان، بلوط– ممرزستان و شمشادستان ظاهر می‌گردند و در آنها گونه‌های متنوع جلب توجه می‌نمایند».
هم هانس بوبک و هم حبیب‌الله ثابتی، یعنی هر دو استاد بزرگ گیاه‌شناسی، بر این نکته تاکید دارندکه رویشگاه جنگل‌هایی که مورد تخریب قرار گرفته‌اند توسط درختانی چون انار، ازگیل، سرخ ولیک‌ها، سیاه ولیک‌ها و آلوچه‌های جنگلی اشغال می‌شوند.
بر مبنای آنچه که گذشت می‌توان نتیجه گرفت، جنگل‌های انار- ازگیل میانکاله، جنگل‌های ثانویه‌ای بوده که پس از تخریب جنگل‌های اولیه امکان گسترش یافته و نقشگونه غالب را عهده‌دار شده‌اند. علاوه بر این باید بر نقش تهاجمی یا invasive گونه‌های تمشک تاکید گردد؛ در جنگل‌های هیرکانی تخریب شده، گونه‌های مختلف تمشک رو به پیشروی‌گذارده و به صورت گونه‌ای مهاجم عمل می‌نمایند. بنا بر این در مورد بیشه‌زارهای متراکم تمشک نیز می‌توان به این قضاوت دست یافت که، پیشروی گسترده این گیاه عمدتا محصول تخریب جنگل‌های اولیه می‌باشد. گذشته از قرن نوزدهم و قرون پیش از آن و آنچه در طول این دوران بر فضای طبیعی، که امروز ذخیره‌گاه زیستکره میانکاله نامیده می‌شود، گذشته، در تحلیل نهایی این نتیجه به دست می‌آید که، دامنه و عمق تحولات مخرب از نیمه قرن بیستم شدت بیشتری به خود گرفته و این روند همچنان سیر صعودی می‌پیماید.
مجموعه حاضر نشان می‌دهد که در طول چند دهه اخیر، انسان آزمند و سردمداران روند کنونی توسعه ناپایدار در کشور چه بر سر یکی از مهم‌ترین و ناب‌ترین اکوسیستم‌های طبیعی کشور آورده‌اند. یکی از دقیق‌ترین مشاهدات در مورد سیمای چشم‌انداز میانکاله،‌ توسط رابینو انجام پذیرفته که در کتاب «مازندران و استرآباد» به ثبت رسیده است. در عین حال باید توجه داشت، دقت مشاهدات رابینو، بیشتر به دلیل سنجش وضعیت استراتژیک روس‌ها در شمال ایران بوده است، زیرا مشاهدات وی به دوران رقابت انگلیس و روسیه در ایران باز‌می‌گردد. اچ. ال. رابینو از سال ۱۲۹۱ – ۱۲۸۵ خورشیدی کنسول دولت بریتانیا در شهر رشت بوده و ظرف این مدت یک بار در بهار ۱۲۸۸ خورشیدی و بار دیگر در پاییز ۱۲۸۹ خورشیدی در سراسر مازندران و گرگان مسافرت کرده و در طول تمام مسیر خود آنچه را ملاحظه کرده، به ثبت رسانده است.
فضایی که رابینو خود از منطقه مازندران و طبرستان ترسیم می‌نماید، فضایی مملو از جنگل‌های انبوه، رودهای کوتاه، ولی فراوان و مرداب‌هایی (= تالاب‌ها) است که سراسر منطقه را پوشانیده‌اند. سپس از فریزر (J.B.Fraser) که در تاریخ ایران هم به عنوان یک سیاستمرد حرفه‌ای و هم یک متخصص نظامی برجسته خود را نشان داده است (صد البته که از این صفات تنها در جهت حفظ منافع دولت انگلیس استفاده نموده) چنین نقل می‌کند: «زمین در هرجا که مزروع نباشد باتلاق‌های طبیعی یا مصنوعی و یا پر از درختان جنگلی و مخصوصا خارستان است. این درخت‌ها و خارها خیلی انبوه و عبور و مرور از میان آنها غیر ممکن است. کوه‌ها که به صورت دو رشته جلوه می‌کنند، مشرف بر قسمت‌های هموار و جلگه هستند. یکی از این دو رشته پوشیده از درخت مانند جنگل‌های پایین کوه انبوه است و از آن ارتفاعات فرعی و سلسله‌هایی منشعب می‌شود که گاهی تا ساحل دریا می‌رسد. تمام این کوه‌های پرجنگل دارای راه‌ها و معابری است که به قدری پیچ و خم دارند که فقط راهنماهای محلی می‌توانند راهی از میان آنها پیدا کنند. راه‌های طولانی پیچیده‌ای که از دامنه کوه‌ها می‌گذرند بسیار صعب‌العبور و اسباب سرگیجی می‌باشند. این راه‌ها معمولا در امتداد پیچ و خم رودخانه‌هایی قرار دارند که معلوم نیست به کجا می‌ریزند و مسافر را به مرداب‌ها و شن‌زارهایی می‌رسانند که حتی افراد بلد در برابر آنها بیچاره می‌مانند. اطراف این مرداب‌ها پر است از درختان بزرگ توسکا، چنار، نارون، زبان‌گنجشک، تبریزی و درخت‌های دیگر که معمولا در اراضی مرطوب فراوان می‌رویند. در موسم بارانی نواحی اطراف آن دستخوش طغیان‌های زیاد می‌شود که به خوبی منظره دیدنی جنگل‌های بی‌پایان را که در سراسر این سرزمین باتلاقی است، نشان می‌دهد.» رابینو در جایی دیگر اشاره می‌کند: «کوه‌های مازندران پر از حیوانات وحشی است که از آن جمله ببر، پلنگ، خرس، گرگ، بز و اقسام گوزن و گراز به مقدار زیاد یافت می‌شود. قرقاول، مرغابی و اردک در سراسر ایالت فراوان است و تمام رودخانه‌ها به حد وفور ماهی دارند که خوراک عمده اهالی دهات است.»
● ورود به میانکاله
رابینو در ادامه سفر خود از طریق زاغمرز به طرف میانکاله حرکت می‌نماید و طبق تاریخی که خود یادداشت نموده ورود او به میانکاله در هشتم دسامبر، یعنی مصادف با حضور پرندگان مهاجر در تالاب است. وی در این ارتباط می‌نویسد: « پس از خروج از جنگل، راه ما از میان مزارع پرحاصل سرخس بود. بعد از عبور از ده تازه آباد کلک به ذاغمرز (زاغمرز) رسیدیم. سپس از بیابان بی‌آب و علفی به نام صحرای شاه‌حسین [ممکن است همان محدوده روستای حسین‌آباد کنونی باشد] که از دهانه توسکارود تا یک میلی زاغمرز و هشت میلی پلنگان وسعت دارد، عبور کردیم. در مشرق توسکارود مراتع یک توت، گشاده، یک ورلپو(لپو= مرداب) و شیرین خان لپو واقع شده‌اند. شبه‌جزیره میان‌کله از اراضی نزدیک زاغمرز به سمت مشرق تا ۳۰ میلی دریا جریان دارد و به شبه‌جزیره آشوراده منتهی می‌شود که زمین شنزاری است. در ماورای آنها درختان انار و بیشه‌های خاردار هست که آن محل را غیرقابل عبور می‌نماید و در نزد اهالی اینجا و استرآباد به تلو معروف است. در جنوب آن اراضی باتلاقی و نیزار است.٭ [در مسیر خود ] به داغداغان اسل که مخزن پر از گل سیاه و کثیف است رسیدیم. شب را در آنجا چادر زدیم. شبه جزیره میان‌کله پر از حیوانات شکاری مانند مرال، گراز، قرقاول، یلوه، مرغابی و... است. به‌واسطه وفور آنها هنگام شب صدای مرغابی‌ها به‌قدری زیاد بود که ما را از خوابیدن بازداشت». مشاهدات گای لی استرنج نیز بیش و کم در تأیید نظریات رابینو است، با این تفاوت که، استرنج به تاریخ منطقه توجه بیشتری داشته و از منابع جغرافیدانان عرب‌زبان استفاده فراوان کرده است. در همین زمینه استرنج به نکته قابل‌ملاحظه‌ای اشاره می‌کند که ذکر آن ضروری می‌نماید.
در قرن چهارم، به قول مقدسی، محصول آن نواحی سیر، برنج، کتان، پرندگان دریایی و ماهی بود. بعد از قرن چهارم – به گفته قزوینی – اهالی آن منطقه به تربیت کرم ابریشم می‌پرداختند و به همین جهت ابریشم بسیار از آنجا حاصل و به دیگر بلاد صادر می‌شد. تهیه ظروف چوبی از قبیل انواع کاسه و اشیای دیگر که آنها را از چوب شمشاد می‌ساختند رواج داشت و به قول ابن حوقل خانه‌های آن ایالت [طبرستان] نیز بیشتر از چوب و نی ساخته می‌شد. از نقل قول لی استرنج چنین بر می‌آید که اولا در منطقه زراعت از قرن‌ها پیش رایج بوده و بدیهی است که برای ایجاد اراضی زراعی، تخریب جنگل‌ها و به تبع آن زیستگاه‌های جنگلی، امری غیر قابل اجتناب بوده است. ثانیا بر این نکته تاکید دارد که اهالی به تولید انبوه ابریشم مبادرت می‌نموده‌اند و از آنجا که کرم ابریشم جانوری تک غذایی بوده و تنها از برگ درخت توت تغذیه می‌کند، لاجرم برای تولید انبوه ابریشم، نیاز به احداث توتستان‌های گسترده بوده است. به منظور نیل به این مقصود، پاکتراشی بخش وسیعی از رویش طبیعی منطقه و تبدیل آن به توتستان ضروری بوده است. به همین ترتیب تهیه ظروف و ابزار از چوب شمشاد، که چوب بسیار مقاومی است، موجبات تخریب بخشی از شمشادستان‌ها را فرآهم آورده است.
نکته شناخته شده این است که رویش طبیعی نقشی کلیدی در ساختار زیستگاه‌های حیات وحش ایفا می‌نماید. بخش مهمی از ساختار فضایی زیستگاه توسط رویش طبیعی (فرماسیون گیاهی) تعیین می‌شود. علاوه براین ترکیب گیاهان در اجتماع گیاهی و نیز فنولوژی گیاهی، دارای تأثیری مستقیم بر اجتماع جانوری می‌باشند. از این رو تغییرات به وقوع پیوسته در رویش طبیعی، بازتابی کاملا آشکار بر ترکیب اجتماعات جانوری نیز داشته است.
● تغییرات وسعت در محدوده ذخیره‌گاه زیستکره میانکاله
به منظور خودداری از ورود به مباحث ریز و فنی تالاب‌ها، در گفتار حاضر برای تعیین مرزهای محدوده تالابی از یک شاخص سرانگشتی، ولی معتبر استفاده می‌شود. کل پهنه پیرامون تالاب که در آن هنوز خاک تحت تاثیر آب تالاب قرار داشته، حالت خیس و به تدریج مرطوب به خود گرفته و رویش طبیعی آن از شرایط رطوبت خاک تبعیت می‌کند و تشکیل‌دهنده مرز تقریبی تالاب می‌باشد. لیکن تعیین این مرز به تنهایی کافی نیست؛ اولا باید با استناد به داده‌های هیدرولوژیک، تغییرات سطح تالاب را نیز – به ویژه حداکثر ارتفاع آب در تالاب که نشان‌دهنده مرز اصلی تالاب می‌باشد – در محاسبات دخالت داد و ثانیا برای ایجاد هر گونه ساخت و‌سازی، حریمی بین تالاب و تاسیسات مورد نظر پیش‌بینی نمود به نحوی که تالاب از هرگونه تاثیرپذیری از تاسیسات جدید در امان بماند. این قاعده برای تمامی فضاهای طبیعی تحت مدیریت و حفاظت صادق بوده و در هر کتاب درسی محیط زیست، در شمار الفبای اولیه حفاظت از طبیعت قرار دارد. این قاعده در مورد پناهگاه حیات وحش، تالاب بین‌المللی و ذخیره‌گاه زیستکره میانکاله در هیچ زمانی رعایت نشده است.
زمانی که «پناهگاه حیات وحش میانکاله» به ثبت رسید، وسعت آن برابر ۶۸۸۰۰ هکتاربوده است. شاید از دیدگاه مدیریت حیات وحش و نیز با دانش دهه ۵۰ خورشیدی این وسعت کافی به نظر می‌رسیده است. لیکن زمانی که مجموعه میانکاله به عنوان « تالاب بین‌المللی » به رسمیت شناخته می‌شود – طبق اطلاعات پایگاه اینترنت کنوانسیون رامسر – وسعت آن به ۱۰۰ هزار هکتار افزایش می‌یابد. در این شرایط به نظر می‌رسد، وسعت واقعی محدوده‌ای که تالاب محسوب می‌شده است، مبنای محاسبه قرار گرفته باشد. چنانکه اِوانس نیز که آفت و خیز ارتفاع سطح آب دریاچه مازندران و نیز تاثیر آن بر خلیج گرگان و تالاب‌های ساحلی را مورد توجه قرار داده است، در سال ۱۹۹۴ وسعت ناحیه تالابی را برابر ۹۷هزار هکتار ذکر می‌کند. بررسی تصاویر ماهواره‌ای نیز موید صحت مساحت ذکر شده توسط اِوانس می‌باشد.
این در حالی است که کل وسعت کنونی و رسمی مجموعه میانکاله – اعم از خشکی و آبی – تنها به ۶۷۰۳۷ هکتارمی‌رسد؛ یعنی در مقایسه با وسعت پناهگاه حیات وحش، مساحتی برابر ۱۷۶۳ هکتار و در مقایسه با وسعت ذکر شده در سایت رامسر مساحتی برابر ۳۲۹۳۶ هکتارخود را از دست داده است. حتی اگر مساحت ۹۷۰۰۰ هکتاراِوانس نیز مبنا قرار گیرد، از مجموعه تالاب میانکاله وسعتی برابر۲۹۹۶۳ هکتارکاسته شده است. نخستین پرسش ساده عبارت است از اینکه این اراضی کجا، چگونه و در چه زمانی از دست رفته است؟ در وضعیت موجود کل اراضی ذخیره‌گاه میانکاله را می‌توان شامل محدوده‌های زیر دانست:
ناحیه خشکی به وسعت ۱۳۶۲۰ هکتارکه شامل ۱۲۹۵۰ هکتارخشکی میانکاله و ۶۷۰ هکتارجزیره آشوراده می‌گردد، ناحیه آبی خلیج گرگان ۵۳۴۱۷ هکتار(معادل ۲/۵۳۴ کیلومتر مربع)؛ با توجه به اینکه خلیج گرگان از طریق کانال خزینی با دریاچه مازندران در ارتباط است، از این رو ارتفاع آب و نیز وسعت خلیج نیز تابعی از نوسانات دوره‌ای دریاچه مازندران می‌باشد. برای مثال طبق تحقیقات مرحوم احمد بریمانی، درحدود اوایل دهه ۵۰ خورشیدی وسعت خلیج برابر ۴۰۰ کیلومتر مربع بوده است. پس مشاهده می‌شود که تحت تأثیر افت و خیز سطح آب دریاچه مازندران وسعت خلیج در حدود ۱۳۴ کیلومتر مربع افزایش یافته است. از دیگر سو افزایش وسعت خلیج گرگان را باید حاصل افزایش ورود رسوبات از طریق رودخانه‌های ورودی به خلیج و دریاچه مازندران و ترسیب این مواد بر بستر خلیج نیز دانست. بر این اساس تغییرات وسعت خلیج گرگان را می‌توان برآیند دو فرآیند یاد شده، یعنی نخست تغییرات سطح آب دریاچه مازندران و دیگری ترسیب مواد بر بستر خلیج محسوب نمود،
جزیره اسماعیل سای که داخل خلیج گرگان مستقر بوده و وسعتی در حدود ۱۸۲ – ۱۸۰ دارد. بدیهی است که وسعت این جزیره کوچک نیز تابعی از نوسانات ارتفاع سطح آب در خلیج گرگان است. جزیره اسماعیل سای محصول فرآیندی زمین‌شناختی نیست، بلکه حاصل پدیده‌ای است که در لیمنولوژی به آن «زمینی شدن» گفته می‌شود. یعنی در دوره‌ای که سطح آب خلیج پایین بوده، رسوبات وارده در بخشی از خلیج تجمع یافته و سپس همین رسوبات به تدریج توسط بذر گیاهان باتلاقی اشغال شده و به مرور زمان قلمرو خود را گسترش داده‌اند. یکی از دلایلی که نشان از ورود بار سنگین رسوب در خلیج گرگان دارد، تشکیل جزایر کوچک در پیرامون جزیره اسماعیل سای می‌باشد. این جزایر نیز آرام آرام گسترش یافته و سیمایی مشابه جزیره اسماعیل سای خواهند یافت.
در حال حاضر بیشترین تحولات و پیش‌روی‌ها از بندرگز، گلوگاه و بهشهر گذشته و سپس تا زاغمرز و به ویژه صیدگاه امیرآباد رخ داده است. حتی در دهه ۶۰ کل مسیری که از غرب به طرف صیدگاه امیرآباد منتهی می‌شد، یعنی جاده کنونی بندر امیرآباد، محدوده‌ای تالابی بود. علاوه بر این، ضمن آنکه در طول سال‌های طولانی به لپوی زاغمرز بی‌توجهی کامل اعمال گردیده است، احداث جاده جدید ورودی میانکاله که از کنار لپوی زاغمرز می‌گذرد، لپو را تحت تأثیر قرار خواهد داد. پاسخ به این پرسش که اصولا چه ضرورتی برای احداث جاده جدید وجود داشت، عبارت است از اینکه، بندر امیر آباد مایل به داشتن جاده اختصاصی خود بوده است؛ به عبارت دیگر این میهمان ناخوانده، حتی صاحبخانه را نیز وادار به‌ جا‌به‌جایی نمود.
طبق اطلاعات‌مندرج در پایگاه اینترنت بندر امیرآباد عملیات ساخت بندر در سال ۱۳۷۵ آغاز شده و در سال ۱۳۷۶ از سوی شورای عالی مناطق آزاد، به عنوان « منطقه ویژه اقتصادی » به تصویب رسیده است. مساحت کنونی بندر ۱۰۰۰ هکتار بوده و تا ۲۰۰۰ هکتارقابل گسترش است. از جمله مزایایی که برای این منطقه ویژه اقتصادی ذکر می‌شود، موارد زیر قابل ذکر می‌باشند:
اختصاص اراضی وسیع جهت ایجاد صنایع پالایش نفت و پتروشیمی، وجود اراضی فراوان جهت طرح‌های توسعه آتی، همجواری با بندر نفتی و استراتژیک نکا و امکان استفاده از خطوط لوله نفت نکا به ری،
وجود مراکز مهم صنعتی و تولیدی و جاذبه‌های گردشگری مانند شبه‌جزیره میانکاله و مرداب لپو ‍]لازم به ذکر است که مرداب = لپو است]، منطقه تاریخی عباس آباد و...
در ویژگی‌های ذکر شده در بالا نوعی عدم‌تجانس مشاهده می‌شود. اولا ذخیره‌گاه زیستکره میانکاله دارای برنامه تدوین شده برای گردشگری است و ظرفیت گردشگرپذیری آن نیز مشخص شده است و لذا به هیچ‌وجه یک منطقه ویژه اقتصادی نمی‌تواند در این زمینه صاحب اختیار باشد و آن را در شماره ویژگی‌های خود قرار دهد؛ برای مثال زمانی که ظرفیت گردشگرپذیری میانکاله پر شده باشد، درهای آن روی هر گردشگری بسته می‌شود.
ثانیا منطقه تاریخی عباس‌آباد در ارتفاعات جنوب بهشهر واقع شده است و بدین لحاظ فاقد هرگونه ارتباط فیزیکی و فضایی با بندر امیرآباد می‌باشد؛ آیا قرار است در آینده چنین ارتباطی برقرار گردد؟ که در این صورت بندر از اهداف اولیه خود دور شده است. حداقل در طرح‌های توسعه بندر، چنین سرفصلی مشاهده نمی‌شود. آنچه در طرح‌های توسعه بندرامیرآباد رخ می‌نمایاند، موارد زیر است:احداث ۳۴پست اسکله در فاز نهایی، احداث جاده دسترسی به طول ۱۲ کیلومتر مربع،احداث خط ریل آهن به منطقه ویژه،احداث خط لوله نفتی به زون ‍]ناحیه] نفتی، احداث دو اسکله نفتی و دو اسکله چند منظوره. در همین حال همواره باید به خاطر آورد که جملگی ساخت و سازهای یاد شده قرار است در جوار ذخیره‌گاه زیستکره میانکاله و دریاچه مازندران که خود از بقایای تِتیس بزرگ به شمار می‌آید و از این لحاظ واجد ارزش‌های تاریخی – ذاتی غیر قابل کتمان است، صورت گیرد؛ دریاچه‌ای که در حال حاظر نیز تحت فشارهای زیست محیطی مناطق نفتی آذربایجان (اَران) و به خصوص منطقه صنعتی ولگا قرار داشته و در عین حال مهم‌ترین زیستگاه تاسماهیان در دنیا به شمار می‌آید.
کامبیز بهرام سلطانی
کارشناس و صاحبنظر در امور محیط زیست
منبع : روزنامه کارگزاران