سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

گزینه های بعد از جنگ لبنان ... سازش یا جنگ مجدد؟


گزینه های بعد از جنگ لبنان ... سازش یا جنگ مجدد؟
با وجود آنكه آتش بس میان طرف لبنانی و صهیونیستی به صورت كامل برقرار نشده است و قطع نامه ۱۷۰۱ شورای امنیت، به ویژه بعد از خودداری برخی كشورهای اروپایی از مشاركت در نیروهای حافظ صلح، شكل یك آتش بس شكننده را دارد ؛ از داخل "اسرائیل" و برخی كشورهای عربی نواهایی به گوش می رسد مبنی بر اینكه نتایج جنگ لبنان، فرصتی را برای حل و فصل قسمت و یا تمامی مسائل حل ناشده میان دو طرف و همچنین انجام مذاكرات ایجاد می كند. تاریخ نشان داده است كه بعد از پایان یافتن جنگ های بزرگ، اصولا این احساس بر فضای كلی جوامع درگیر حاكم می شود كه استفاده از راهكارهای سیاسی بهتر از خونریزی است.
جنگ ـ همان طور كه می دانید ـ در درجه اول یك تصمیم سیاسی مبنی بر استفاده از توان نظامی برای تحقق اهداف استراتژیك، اقتصادی، تغییر معادلات، الحاق اراضی و وارد آوردن ضربات مهلك بر دشمن است. هنگامی كه پیروزی قاطع برای یك طرف به دست می آید، نتایج جنگ شكل معاهدات و توافق نامه را به خود می گیرد كه این معاهدات تامین كننده اهداف طرف پیروز است و طرف شسكت خورده را نیز وادار می كند كه یك سری امتیازات را به طرف مقابلش بدهد.
اگر نتیجه جنگ نه یك پیروزی تمام عیار برای یك طرف و نه یك شكست نابودكننده برای طرف مقابل باشد، امور شكل یك آتش بس موقت را می گیرد تا آنكه مرحله بعدی جنگ آغاز شود یا اینكه دو طرف متخاصم به این نتیجه برسند كه جنگ وسیله ای مناسب برای دست یابی به اهداف نیست و بهتر آن است كه راه سازش مسالمت آمیز را پیش بگیرند و به تبادل امتیاز بپردازند و یا اینكه منافع همدیگر را به رسمیت بشناسند.
آنچه كه در جنگ "اسرائیل" علیه لبنان اتفاق افتاد، یك جنگ ناتمام بود. یك پیروزی قاطعانه برای یك طرف و یك شكست مسلم و همه جانبه برای طرف دیگر به دست نیامد، بلكه نتیجه آن نیمی شكست و نیمی پیروزی ـ با میزانی متفاوت ـ برای هر كدام از طرف ها بود.
جنگ لبنان نمونه ای از جنگ نابرابر است كه یك طرف آن سازمانی (حزب الله) است كه با وجود برخورداری از حمایت های داخلی و خارجی، نماینده هیچ دولتی نیست و تنها به جنگ چریكی می پردازد و با ارتشی مقابله می كند كه به جدیدترین سلاح ها و فناوری های نظامی مجهز است و از همین رو، به علت نابرابر بودن شكل جنگ، نتایج نهایی آن مخلوطی از پیروزی و شكست برای دو طرف است. در این میان، چیزی كه باعث پیچیده تر شدن اوضاع می شود، آن است كه قطع نامه شورای امنیت كه از نظر تئوریك باید پژواك واقعیت های جاری باشد، به شكلی پنهان كه محتمل تفسیرات گوناگون بود، آنچه را كه "اسرائیل" با زور خود نتوانست به دست بیاورد، با سیاست و دیپلماسی تهیه كند.
بالاخره جنگ، جنگ است ؛ خواه برابر باشد و خواه نابرابر. جنگ با خود خرابی، ویرانی، كشتار بی گناهان، توقف فعالیت های اقتصادی، مشكلات روانی و بهایی سنگین با خود دارد و با نظر به تمامی این مسائل، افكار عمومی خواستار یافتن راهكارهای سیاسی و مسالمت آمیز برای حل تناقضاتی هستند كه میان اهداف و منافع دو طرف دارد. مسئله مهم اینجاست كه نخبگان و تصمیم گیران سیاسی چگونه با این درخواست ها برخورد می كنند و چگونه شكل عملی به آنها می بخشند. در حالتی مانند چالش عربی ـ "اسرائیلی"، چندین تصمیم گیر منطقه ای و بین المللی هستند كه اتخاذ بخشی از تصمیم ها در مورد جایگزین كردن جنگ و توان نظامی با سیاست و دیپلماسی را به عهده دارند ؛ علاوه بر تمامی این مسائل، یك گره محكمی میان تحولات این چالش و مناقشه با استراتژی های قدرت های بزرگ دارد كه هر كدام نگاه مختلفی نسبت به رخدادهای جاری و آنچه در آینده باید رخ دهد، دارند.
این جنبه كلی از تصویر منطقه ای و بین المللی جنگ ها و درگیری های مرتبط با مناقشه اعراب و "اسرائیل"، به ویژه افكاری كه خواستار استفاده از سیاست به جای قدرت هستند، نمود خود را در راهكارهایی می یابد كه از سوی كشورهای عربی و اروپایی ارائه می شود، ولی این درخواست ها و راهكارها هنوز به سطح تشكیل یك تصمیم "منطقه ای ـ بین المللی" برای كنار گذاشتن جنگ و تاكید بر استفاده از گزینه مذاكرات نرسیده است.
در اروپا، كشورهایی همچون یونان، انگلستان و آلمان راهكار ایجاد یك بستر جدی سیاسی را برای حل مسئله فلسطین ارائه می دهند و آن را به عنوان شرط لازم برای جلوگیری از هر گونه درگیری نظامی مانند آنچه در لبنان رخ داد، می دانند. عرب ها نیز ـ همچنانكه از تصمیمات اتخاذ شده شان در نشست ۲۰ آگوست وزرای خارجه عرب در قاهره پیداست ـ معتقدند كه زمان اقتضا می كند با تكیه بر مصوبات شورای امنیت، در پی احیای روند صلح با اساس و پایه های جدید باشیم ؛ البته روی آوردن به قطع نامه های شورای امنیت پس از آنی صورت گرفت كه عرب ها دریافتند عملكرد آمریكا در شش سال گذشته تنها مانعی بر سر راه تحقق صلح بوده و باعث پیچیده تر شدن اوضاع گشته و فرصت ها را یكی پس از دیگری در اختیار "اسرائیل" گذاشته است تا بتواند تنها با فلسطینیان مظلوم و بی دفاع به جنگ بپردازد. آمریكا حتی تیر خلاص را به سمت راهكار مذاكرات به عنوان ابزاری برای تحقق صلح و سازش مقبول دو طرف شلیك كرده است.
به تاریخ باز می گردیم و می بینیم كه سازمان آزادیبخش فلسطین طرح برگزاری كنفرانس بین المللی صلح را پذیرفت و قرار بود به همان شیوه كنفرانس شماره یك مادرید كه در اكتبر ۱۹۹۱ برگزار شد، صورت پذیرد. سازمان آزادیبخش تاكید كرد: با نظر به اینكه مسئله فلسطین به عنوان ریشه بی ثباتی در منطقه نیاز به محرك و تضمین های روشن بین المللی دارد، باید اولین ماموریت كنفرانس صلح و اصلی ترین آن بررسی مجدد پرونده مسئله فلسطین باشد كه بعد از توافق نامه اسلو، فعالیت های بی ثمر كمیته چهارجانبه صلح و شكست طرح نقشه راه بسته مانده است، به ویژه موضوع اشغالگری های رژیم صهیونیستی به این اعتبار كه عامل اصلی ظهور مسئله فلسطین به شمار می رود و حل ریشه ای آن، اساس هر گونه سازش مدت دار است.
توجه به این نكته بسیار مهم است كه طرح های عالی و خوب، تنها از طریق كسانی كه به سیاست های عملی مبدل شان می سازند، تاثیر خود را می گذارند.
در وضعیت كنونی، برگزاری كنفرانس بین المللی مسئله فلسطین به هیچ وجه مورد تایید قدرت های بزرگ نیست. ایالات متحده در پی آن است كه افسار برقراری صلح و سازش میان "اسرائیل" و همسایگانش را در اختیار خود داشته باشد و به هیچ وجه نمی خواهد این اختیار به طرف دیگر محول شود. ضمنا هیچ نشانه ای از رغبت و تمایل حقیقی به برقراری صلح میان دو طرف از جانب كشورهایی مانند روسیه و چین و همچنین اتحادیه اروپا دیده نمی شود ؛ علاوه بر این، "اسرائیل" كه همیشه از غیاب ناظر بین المللی در برخوردهایش با فلسطینیان استفاده و همچنان بر عملكرد و نقش آمریكا تاكید می كند، به نظر می رسد كه توجهی به طرح صلح ندارد.
"اسرائیل" از یك سو همچنان تاكید می كند كه مسئله حزب الله هنوز پایان نیافته است و باید خود را برای دور جدیدی از درگیری ها و نابودی كامل این حزب آماده كند ؛ از سوی دیگر نیز به نظر می رسد كه تصمیم وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی مبنی بر تشكیل كمیته بسترسازی مذاكره با سوریه چیزی جز بسترسازی برای یك دور جدید و سرنوشت ساز از جنگ با حزب الله نیست.
در مورد چگونگی این مسئله باید گفت كه اسرائیل تلاش می كند كه رابطه تنگاتنگ میان حزب الله و سوریه را قطع كند و تا حد زیادی بر پیمان محكم سوریه و ایران تاثیر بگذارد یعنی اینكه سوریه را به بهانه تعیین سرنوشت جولان، به سمت نوعی از مذاكرات دوجانبه بكشاند و در این مذاكرات، یكی از شرایط خود را این مسئله عنوان كند كه دمشق باید بر حزب الله فشار وارد آورد، مانع از دست یابی این حزب به سلاح های مختلف شوند و شرط پیشین خود مبنی بر همگامی سیاست های سوریه و لبنان را به فراموشی بسپارد. برای تببین بیشتر این نكته می توانید به اظهارات اولمرت توجه كنید، آنجا كه می گفت باید پیش از انجام هر گونه مذاكره با طرف سوری، دمشق باید رابطه خود را با تروریسم قطع كند. معنای عبارت اولمرت چیزی نیست جز اینكه هدف اصلی از مذاكره با سوریه، حل مسئله جولان و مرزهای بین المللی مشترك نیست ؛ بلكه در اندیشه تغییر سیاست هایی است كه سوریه در پیش گرفته و در تعارض با منافع تل آویو به شمار می رود.
به هر رو، تغییری كه در رفتار "اسرائیل" به وجود می آید، ارتباط مستقیم با نتایج تجاوزاتش به لبنان و شكستی دارد كه در تحقیق دو هدف اصلی اش یعنی از بین بردن كامل حزب الله با استفاده از شیوه های نظامی و كاهش میزان محبوبیت و نفوذ ایران در لبنان بود.
در یك جمع بندی كلی می توان گفت كه اولویت اصلی رژیم اشغالگر قدس از انجام مذاكرات دوجانبه با سوریه، تغییر در ساختار همپیمانی های منطقه است و این رژیم به هیچ وجه قصد دست یابی به صلح ها و سازش های تاریخی را ندارد. با نظر به تمامی این مسائل، نتیجه می گیریم كه تناقض بسیار زیادی میان درخواست هایی كه برای برگزاری كنفرانس های بین المللی صلح صورت می گیرد با موضع "اسرائیل" كه مبتنی بر به راه انداختن درگیری های جدید با لبنان است، وجود دارد.
در این میان، سوریه نیز تا حدی خود را با یك مسئله سیاسی رو به رو می بیند. دمشق از یك سو خود را یكی از پیروزهای جنگ لبنان می داند و رئیس جمهورش نیز اعلام كرده است كه جنگ فرصت ها و بسترها را برای برقراری صلح و سازش سیاسی برقرار می كند (یعنی اینكه ما آماده حضور در پای میز مذاكرات هستیم.) و از طرف دیگر به نظر می رسد كه این آمادگی را ندارد تا رابطه تنگاتنگ خود را با طرف های منطقه ای و لبنانی كه باعث تقویت موضع و جایگاهش شده است، قطع كند.
مسئله كنكاش برای یافتن یك چارچوب موثر جهت ایجاد محركی برای مسئله سازش تنها منحصر به سوریه و یا عرب ها نمی شود ؛ بلكه طرف های اروپایی همچون فرانسه، انگلستان، آلمان، بلژیك نیز معتقدند وضعیت كنونی و همچنین نتایج جنگ لبنان از سر گیری روند مذاكرات در مورد مسئله فلسطین را به یك ضرورت بدل كرده است و این خود نوعی امید در دل ملت فلسطین به وجود می آورد و از خشونت ملت های عرب و مسلمان و صداهای فریادی كه غرب را مسئول ویرانگری و ناآرامی جاری در منطقه، به ویژه فلسطین می دانند، می كاهد ؛ اما توجه داشته باشید كشورهایی كه نام شان را ذكر كردیم تا چه حد قدرت داشته باشند كه دیگر كشورهای عضو اتحادیه اروپا را برای ایفای نقش فعال در این زمینه اقناع كنند، هیچ تصمینی وجود ندارد ؛ ضمنا مخالفت آمریكا نیز پژواك خود را در بیشتر سیاست های اروپا می یابد. در پایان باید گفت كه فاكتورهای مختلف بیش از آنكه بشارت به یك صلح و سازش بدهند، از آغاز یك درگیری جدید خبر می دهند.
نویسنده: حسن ابوطالب
منبع:مركز اطلاع رسانی فلسطین
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید