یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


خودپرستی، ریشه همه ترس ها


خودپرستی، ریشه همه ترس ها
با رواج بازرگانی دور به مثابه یکی از مهم ترین مراحل تکوین سرمایه داری، بنیان گسترده ی بانکداری ـ به معنای امروزی ـ استحکام می یابد. بانک ها، مؤسسات تجارتی غول آسایی هستند که موضوع تجارت آنها پول است و بدین ترتیب، ماهیت آنها با پول و سرمایه و همه انواع مبادلاتی که خود پول موضوع آن است متحد است.
کاپیتالیسم یا سرمایه داری وجه اقتصادی امپریالیسم است و تشکل بانک ها و بانکداری به شیوه ی کنونی، به طور کامل برآمده از نظام سرمایه داری است.
نظام بانکداری مرحله به مرحله به موازات تکوین سرمایه داری شکل می گیرد و وارد آخرین مراحل حیات خویش می شود. رواج بازرگانی دور که سیطره اقتصادی امپریالیسم را بر سراسر جهان کامل می کرد، به ایجاد یک بازار جهانی منجر شد. ضرورت ایجاد و گسترش نظام بانکداری جهانی را به عنوان یک صراف بزرگ باید در همین بازار جهانی جست و جو کرد.
...کلمه ی بانک از لفظ ایتالیائی «بانکو» مشتق می گردد، یعنی میزی که صرافان بر آن معاملات خود را انجام می دادند. در یونان باستان نیز نام بانکدار، «تاپزیتس» از «تاپزا»، یعنی میز معاوضه می آید.
در جهان باستانی، صرافان به صورت نخستین بانکداران حرفه ای درآمدند.(۱)
برای دریافت چگونگی تشکل بانک ها و نظام بانکداری به شیوه ی امروز لاجرم باید به تحلیل تاریخی امپریالیسم پرداخت و چگونگی پیدایش شیوه ی تولید سرمایه داری را در مراحل تکوین تاریخی آن جست و جو کرد. این یکی از مهم ترین وظایفی است که در این مجموعه مباحث بر عهده ی ماست. پیش از انجام این وظیفه، برای تفسیر و تشریح هر چه بیشتر رابطه ای که فی مابین نظام سرمایه داری و بانک وجود دارد به گفتاری از آیت الله شهید سید محمدباقر صدر مراجعه می کنیم که در مقاله ای تحت عنوان «بانک در جامعه اسلامی» چاپ شده است:
ـ اهداف تأسیس بانک در نظام سرمایه داری را در امور زیر می توان خلاصه کرد:
هدف اول) در به وجود آوردن سرمایه ای که با قدرت سرمایه داری، مالکیت سرمایه دار را فارغ از هرگونه عمل و کوششی گسترش دهد. مالکیت سرمایه داری که بدون عمل (کار) گسترش می یابد از کجا فراهم آمده؟ این مالکیت از راه جمع آوری مبلغ های کوچک فراهم آمده و از آنها سرمایه تشکیل شده است. سرمایه می تواند مولد باشد و برای صاحبان پول های کوچک سود ثابتی به نام بهره داشته باشد.
هدف دوم) در به وجود آوردن مالکیت های خصوصی بزرگ تا جایی که صاحبانش بتوانند زندگی اقتصادی را رهبری کرده، برای همه خط مشی معین کنند و به راهی که می خواهند بکشانند. زیرا فراهم آوردن مبالغ هنگفت از پول های پراکنده، همان گونه که از نظر تولیدی نیروی جدیدی برای سرمایه پدید می آورد، همان طور برای کسانی که به کار جمع آوری پول ها دست زده اند، یعنی صاحبان بانک ها که همه ی این مبالغ در صندوق آنها ریخته می شود، قدرت بزرگی به دست می دهد. این قدرت باعث می شود سرمایه داری در دست آنها جهش بزرگی به خود داده، مالکیت های خصوصی بزرگی تشکیل شود.
هدف سوم) در مسلط کردن نظام سرمایه داری حریص به وسایلی که بتواند با هرگونه خطری که از ناحیه ی سودهای درخواستی اش به عنوان بهره ی وام ها مواجه است، خود را حفظ کند. زیرا بانک وقتی سپرده ها را از صاحبانش دریافت کرد و بهره ای برای آنها در حدی که صاحبان اموال را به سپردن مالشان قانع کرده باشد قرار داد، بلافاصله خود بانک مبالغ جمع شده را با بهره ای بیشتر وام می دهد و بدین ترتیب برای سرمایه داری سودی ثابت، دور از کار و فارغ از هرگونه خطری تأمین می شود.
هدف چهارم) در رساندن نیروی لازم کمکی به تأسیسات تولیدی سرمایه داری؛ یعنی رساندن مال ضروری برای گسترش نیروی استثمار و کشاندن قدرت سرمایه داری به اوج خود است. زیرا صاحبان تأسیسات سرمایه داری با دائر کردن بانک پشت گرمی محکمی به دست می آورند، سرچشمه جوشانی که تمام نمی شود، و ازراه وام هایی که به آنها امداد می رساند، دائماً می توانند سود سرمایه داری خود را گسترش داده و روابط سرمایه داری را ریشه دارتر کنند و در زندگی اقتصادی مردم بیشتر فرو روند.
در نظام سرمایه داری، بانک ها مؤسسات رباخواری غول آسایی هستند که نظام صنعتی و شیوه ی تولید سرمایه داری تماماً بر آنها مبتنی است و ماهیتاً نیز نمی توان این دو ـ سیستم بانکداری و توسعه ی صنعتی ـ را از یکدیگر جدا کرد. در جهان غرب بانک ها در حقیقت مراکزی هستند که سرمایه ی همه ی مردم را در خدمت ایجاد مالکیت های خصوصی غول آسا و توسعه ی سرمایه داری و بسط سیطره ی امپریالیسم به کار می گیرند.(۲)
از سرمایه های کوچک همه ی مردم که در یک جا جمع می شود، سرمایه ای آنچنان عظیم فراهم می شود که برای ما هرگز امکان دریافت وسعت آن ممکن نیست. این سرمایه ی عظیم در کجا به کار می افتد و در خدمت منافع چه کسانی قرار می گیرد؟ جواب روشن است:
ـ مؤسسین بانک ها، سرمایه دارهایی که از یک سو نظام کاپیتالیستی اقتصاد امروز را شکل داده اند و از سوی دیگر، با استفاده از قدرت عظیمی که در قلمرو دیکتاتوری اقتصاد فراهم آمده است، سیطره ی سیاسی امپریالیسم را بر سراسر جهان حفظ می کنند.
برای تکمیل این بحث بهتر است به گفتاری از لنین درباره ی بانک ها نیز مراجعه کنیم، و البته، همان طور که بارها عرض کرده ایم، این مراجعات نه به عنوان احتجاج بلکه صرفاً به قصد «استماع قول» انجام می شود. لنین در فصل سوم کتاب «امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله ی سرمایه داری» درباره بانک ها می گوید:
ـ همان گونه که نظام بانکی گسترش می یابد و در تعداد اندکی از مؤسسه ها متمرکز می شود، بانک ها دگرگون می شوند و به جای اینکه یک واسطه ی کوچک باشند به انحصارهای بزرگی تبدیل می شوند که تقریباً همه ی سرمایه ی پولی همه ی سرمایه داران و سوداگران کوچک، و همچنین بخش بزرگی از وسایل تولید و منابع مواد خام کشور مربوط و تعدادی از کشورهای دیگر را در اختیار دارند... پیوندهای نزدیکی که بین بانک ها و صنایع وجود دارد در واقع همان چیزی است که به طور برجسته ای نقش تازه بانک ها را آشکار می سازد. عملیات بانکی به وضعی منجر می شود که در آن سرمایه دار صنعتی کاملاً به بانک ها وابسته می شود. به موازات این فرایند یک اتحاد شخصی نزدیک بین بانک ها و بزرگ ترین مؤسسه های صنعتی و بازرگانی به وجود می آید، یعنی از راه به دست آوردن سهام یکی می شوند... نتیجه دوگانه است:
از یک سو یکی شدن یا بدانگونه که بوخارین به درستی می نامد «آمیختن سرمایه ی بانکی و صنعتی» و از سوی دیگر تبدیل بانک ها به نهادهایی که واقعاً دارای یک خصلت جهانی اند...
آغاز قرن بیستم بیانگر نقطه ی تحولی است که در آن سرمایه داری کهن جای خود را به سرمایه داری نوین می دهد و سیادت سرمایه داری به طور کلی به سیادت سرمایه ی مالی تبدیل می شود.(۳)
در اینجا جای یک پرسش بسیار لازم وجود دارد: نقطه ی وابستگی مردم و نظام های سیاسی دنیا به این سیستم جهانی بانکداری که در خدمت سیطره سیاسی امپریالیسم عمل می کند، در کجاست؟
سودپرستی، بنیاد اقتصاد آزاد
حب نفس یا خودپرستی ریشه ی همه ی وابستگی هاست و نفی آن، منشأ همه ی قدرت هاست. این مطلب را در همه ی کتاب های اخلاق گفته اند و چه بسا معنای حقیقی آن را تا به امروز جز معدودی از انسان های وارسته کسی درنیافته باشد. امروز ما امت بزرگ اسلام معنای این حقیقت را به علم الیقین دریافته ایم و می دانیم که همه ی قدرت ما در همین یک نکته نهفته است:
ـ نفی خودپرستی. اسلام به ما آموخته است که برای مستقل ماندن، نخست باید وابستگی های درونی را برید، و برای قطع وابستگی های درونی باید ریشه ی خودپرستی را در درون خشکاند و از «خود» گذشت؛ و گذشتن از خود فی نفسه پیوستن به خداست. اینچنین است که انسان به مقام ولایت می رسد و در این مقام، این خود اوست که قلب عالم امکان می شود، از تبعیت زمان و مکان، جامعه و طبیعت و تاریخ خارج می شود و آسمان ها و زمین مسخر او می گردند. معنای «تسخیر» این است و برخلاف آنچه در تفسیرهای پیش پا افتاده دیده ایم با نشستن آپولو در کره ی ماه و فرستادن سفینه به مریخ یا مدار زحل و شکستن اتم و ساختن بمب هیدروژنی ارتباطی ندارد. معنای تسخیر همان است که اکنون با تولد جمهوری اسلامی عیناً تفسیر شده است.
اکنون اگر ایران را قدرتی همسنگ بزرگ ترین قدرت های جهان می شناسند نه از آن است که ما صاحب تکنولوژی پیشرفته تری هستیم یا گام های بلندی در زمینه ی توسعه ی اقتصادی برداشته ایم... این قدرت الهی است که همه دنیا را دیر یا زود مسخر اعتقادات ما خواهد کرد و پرچم اسلام را بر فراز همه ی بلندی های عالم به اهتزاز در خواهد آورد. تسخیر قلوب مردم حق طلب جهان و صدور انقلاب با پیشرفت های تکنولوژی میسر نیست، با تبعیت از این فرمان قرآنی میسر است که فاستقم کما امرت و من تاب معک(۴)، و کسی اهل استقامت است که از خود گذشته باشد.
خودپرستی ریشه ی همه ی ترس هاست. انسانی که از گرسنگی وحشت دارد، با اولین محاصره ی اقتصادی تسلیم می شود. آدمی که از جان خویش می ترسد، با اولین تهدید به زانو می افتد و از حقوق خویش در می گذرد. همه ی قدرت های جهنمی دنیا اکنون شب و روز در این اندیشه اند که نقطه ی ضعف و انفصام کار ما را پیدا کنند و از همان نقطه بر ما فشار بیاورند. هیچ یک از تجربیاتی که درباره ی انقلاب های دیگر داشته اند، در مورد ما کارگر نبوده و حیله ها یکی پس از دیگری شکست خورده است. این
عروه الوثقایی که ما بدان تمسک جسته ایم چیست و در کجاست؟ سپاه پیروزمند اسلام که اکنون بزرگ ترین قدرت جهان است، این قدرت عظیم را از کجا کسب کرده است؟... جواب روشن است: «حب نفس یا خودپرستی ریشه همه وابستگی هاست و نفی آن منشأ همه ی قدرت هاست.»
بالعکس در جهان امروز «خودپرستی» را منشأ همه ی خیرات می دانند. تفکر اومانیستی که تفکر غالب انسان امروز است، برخلاف آنچه اکثراً پنداشته اند، نه تنها انسان را در جایگاه حقیقی خویش نمی نشاند بلکه او را به سوی خودپرستی می راند. سودپرستی انسان امروز ناشی از خودپرستی اوست و همان طور که می دانیم، منفعت گرایی و سودپرستی بنیان اقتصاد سرمایه داری است، و بدون هیچ اغراقی می توان گفت که تمدن امروز استروکتور(۵) نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خویش را تماما بر همین بنیان پی افکنده است.(۶)
در کتاب های رایج اقتصادی معمولاً اقتصاد این گونه تعریف شده است:
ـ «اقتصاد مطالعه ی روش هایی است که انسان برای برآورده ساختن نیازهای نامحدودش با استفاده از منابع محدود به کار می گیرد.» در این تعریف پر روشن است که انسان صرفاً از جنبه ی نیازهای مادی اش مورد نظر قرار گرفته و بنابراین، روش های تأمین نیاز نیز لزوماً محدود به «مقیدات اخلاقی» نیست. با این نگرش بسیار طبیعی است اگر نفع شخصی به مثابه بزرگ ترین انگیزه ای که بشر را به کار و تلاش وا می دارد انگاشته شود. تعریفی که در اومانیسم از انسان به دست داده می شود، خواه ناخواه سیر تفکر بشر را بدین نقطه خواهد کشاند و تأسیسات مدنی و نهادهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نیز بر مبنای همین تفکر است که شکل می گیرند.
پی نوشت ها:
۱. علم اقتصاد، ص ۲۳۳.
۲. بگذریم از اینکه ما توانسته ایم با حذف ربا از بانکداری، موقتا آن را در خدمت اهداف الهی جمهوری اسلامی به کار بگیریم.
۳. لنین، امپریالیسم به مثابه ی بالاترین مرحله ی سرمایه داری، فصل ۲. ]متأسفانه متن اصلی جهت مقابله یافت نشد. : و.[
۴. هود. ۱۱۲
structure ۵، ساختار.
۶. ما در این کتاب بعد از آنکه سفر خود را در قلمرو دیکتاتوری اقتصاد به پایان بردیم، یکایک نهادهای سیاسی و اجتماعی این تمدن را بر مبنای اومانیسم تجزیه و تحلیل خواهیم کرد.
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید