جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

شخصیت های انفجاری


شخصیت های انفجاری
ابراهیم مدعی است تا پیش از قتل و حتی شب قبل از حادثه رابطه خوبی با همسرش داشته است. با توجه به اینکه در تحقیقات و جلسه محاکمه ثابت شده او به عمد زنش را کشته است، نمی توان این ادعای متهم را پذیرفت و قطعاً زمینه های قبلی نیز وجود داشته است. ابراهیم در یک لحظه و در پی خشم و عصبانیت بیش از حد مرتکب قتل شده و به همین سبب باید گذشته او را مورد بررسی قرار داد تا مشخص شود او قبلاً با اطرافیان چطور برخورد می کرده و با مشکلات چگونه رودررو می شده است. به طور کل آن طور که از گفته های این مرد پیدا است وی به اصطلاح روانشناسی دارای شخصیت انفجاری است. این شخصیت ها در برابر یک نارضایتی یا ناکامی بیش از حد عصبانی می شوند و کنترل خود را از دست می دهند. آنها ممکن است در طول زندگی بارها رفتارهای پرخاشگرایانه از خود بروز دهند که شدت آن متفاوت است. ابراهیم در حالی مرتکب قتل شده که با توجه به شرایط روحی و عاطفی که بر وی حاکم بوده قدرت کنترل رفتارش نسبت به گذشته بسیار کمتر بوده است.
افرادی که چنین شخصیت هایی دارند به سه دسته تقسیم می شوند؛ گروه اول آنهایی هستند که خشم آنها در یک لحظه به اوج می رسد و بلافاصله خاموش می شود. این دسته از افراد خطرناک تر از بقیه هستند و ممکن است در لحظه اوج خشم اعمالی همچون قتل انجام دهند. دسته دوم اشخاصی هستند که در یک دوره زمانی عصبی می شوند و خشم آنها تا مدتی ادامه دارد اما شدت آن پایین تر است. آنها تا زمانی که احساس خشم دارند از حالت تعادل خارج هستند. گروه سوم شخصیت های پرخاشگر آنانی هستند که در طول زمان و به مدت طولانی احساس خشم را با خود دارند و هر چند کمتر پرخاشگری فیزیکی انجام می دهند اما همیشه عبوس، عصبانی و ناراحت هستند. آنچه بین هر سه گروه مشترک است گلایه و شکایت نسبت به زندگی و احساس نارضایتی آنان است. این افراد به دلیل کمبودهایی که در گذشته داشته اند، فکر می کنند مشکلات در تمام ادوار زندگی شان وجود دارد و از بین نمی رود، بنابراین حتی اگر بهترین شرایط را داشته باشند باز هم گلایه مندند و هر رفتاری را حتی احترام دیدن را به معنای منفی برداشت می کنند.
نکته دیگری که درباره شخصیت های انفجاری وجود دارد این است که برخی از آنها در لحظه اوج خشم به خودشان آسیب می زنند؛ خودزنی یا خودکشی نمونه چنین رفتارهایی است. بعضی دیگر نیز به اطرافیان که معمولاً همسر یا فرزندان هستند صدمه می زنند. در مجموع این افراد محصول محیط خانوادگی و شرایط اجتماعی هستند. به طور معمول جامعه در تمام کشورها و همه نقاط دنیا خشن است، ضوابط خاص خودش را دارد و روحیه عاطفی در آن کمتر دیده می شود، به همین سبب این خانواده است که باید فرد را برای ورود به جامعه آماده کند. همه افراد در طول زندگی ممکن است با ناکامی یا محرومیت روبه رو شوند اما اشخاص سالم تلاش می کنند این تضاد و تعارض را حل کنند ولی آنهایی که شخصیت ناسالم و نامتعادل دارند دچار حالت های تهاجمی می شوند. آنان معمولاً در خانواده هایی رشد یافته اند که الگوهای اساسی رشد- پدر و مادر- رفتارهای غلط را آموزش داده اند، نیازهایشان بی پاسخ مانده است، در کودکی و نوجوانی مورد تنبیه جسمی یا روحی قرار گرفته اند و در نتیجه به مرور در روند رشد با این نوع رفتار خو می گیرند. آنها چون همیشه ناکامی را تجربه کرده اند، شرایط به وجود آمده را به عنوان الگوی رفتاری می پذیرند و بعدها آن را تکرار می کنند.
چنین کودکان و نوجوانانی در آینده همان رفتارهایی را از خود نشان می دهند که والدین شان به ویژه پدر با آنها انجام داده اند.علاوه بر این نکات باید به نقش اقتصاد نیز توجه داشت. زمانی که از ناکامی سخن به میان می آید شرایط شغلی، طبقه اجتماعی و وضعیت اقتصادی را نیز شامل می شود. هر چند نمی توان گفت فردی که از رفاه اقتصادی بهره مند است مرتکب رفتارهای پرخاشگرانه و این نوع قتل ها نمی شود، اما آمار نشان دهنده آن است که جنایتی که در شرایط مشابه ابراهیم رخ می دهد نزد افراد فقیر بیشتر است چرا که اصولاً اقتصاد پایه و اساس تمام نیازهای انسان است. طبق طبقه بندی نیازهای مزلو انسان برای رسیدن به کمال ابتدا باید نیازهای فیزیولوژیکش را برطرف کند، سپس نوبت به نیازهای جنسی و احساس دوست داشتن و دوست داشته شدن و کمال می رسد. طبیعتاً نیازهای فیزیولوژیکی نیز به اقتصاد گره خورده است. بنابراین هیچ گاه نمی توان از نقش وضعیت اقتصادی افراد در بروز آسیب های اجتماعی و چنین قتل هایی غافل شد.

ناصر قاسمزاد
روانشناس و استاد دانشگاه
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید