دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

سیاست آمریکا در خاورمیانه


سیاست آمریکا در خاورمیانه
اما گرایش به جهانی شدن و یک پارچه شدن تمدن، از قرن نوزدهم با رشد و تکوین ناسیونالیزم و حضور دولت های ملی در اروپا آغاز شد و پایه های رشد و بلوغ آرمان ها و خواست های ملی - که در ذات خود انحصارگرا بود و منشأ جنگ ها و تصادم ها و از جمله دو جنگ جهانی گردید _ اندیشه جهانی شدن برای پرهیز از جنگ ها و نا امنی ها و بی عدالتی ها، رشد یافت.
تأسیس مجمع اتفاق ملل پس از جنگ جهانی اول و با تجربه از شکست آن، تأسیس سازمان ملل متحد پس از جنگ جهانی دوم، نقطه های تلاش جمعی برای رسیدن به این هدف بود.
در واقع ارکان مختلف سازمان ملل، در خدمت برنامه ریزی زیرسازی چنین آینده ای پدید آمد.
تأسیس صندوق بین المللی پول و بعدها بانک جهانی توسعه و عمران و قرارداد گات برای هماهنگ کردن مقررات گمرکی دادوستد جهانی، در دنیای دوقطبی شرق و غرب، به هموار کردن همکاری های اقتصادی در غرب، اختصاص داشت.
و پس از انحلال بلوک شرق _ که مروج اقتصاد هدایت شده و دولتی بود _ بلوک غرب به آستانه فضای باز و یک پارچه بازار آزاد جهانی رسید و سازمان جهانی تجارت را جایگزین قرار داد گات کرد؛ بر پایه تجربه اتحادیه اروپا، در آمریکا و آسیا و آفریقا، محورهای منطقه ای طراحی گردید.
اما این کوشش ها، هنوز با شرایط عینی حاکم بر افتصاد جهانی هم سازی ندارد، و سرمایه های بزرگ تمرکز در صنایع نظامی و انرژی، که از جبهه نبرد با اقتصاد دولتی پیروز بیرون آمده اند، از منظری دیگربه جهانی شدن، می نگرند.آنها با تمرکز و تسلطی که در متروپل اقتصاد آزاد بدست آورده اند، برنامه گسترده ای برای پیشروی خود طراحی کرده اند.
هرچند این طراحی ها از آغاز با تردید و بدگمانی و با واکنش های سخت در مرحله اجرا رویارو شد: ادغام سرمایه صنایع و مؤسسات بزرگ بین المللی، با همه سودهای کلان که برای صاحبان آنها داشت، به بحران اجتماعی دامن زد و موجی از مخالفت جهانی برانگیخت.
کنفرانس داووس که نقش مهندسی هماهنگی دولت ها و سازمان ها و بنیادهای مالی و اقتصادی جهان را ایفا می کند، خود را رو در روی سازمان ها، جمعیت ها و بنیادهای مدافعان انبوه مردمان آسیب پذیر در سطح بین المللی دید که برای مهار کردن جهانی شدن افسار گسیخته به تکاپو در آمده اند.
در جنگ نخست عراق سال ۱۹۹۱ واشنگتن به عنوان طلیعه نظم نوین جهانی (کروکی) طرحی را در خاورمیانه به اجرا سپرد که کشورهای عربی با حسن نیت از آن استقبال کردند.
قرارداد اسلو برای صلح فلسطین و اسرائیل به امضاء رسید و اعتبار بین المللی پیدا کرد.
و اسرائیل با کشورهای عرب منطقه _ تا شمال آفریقا _ در مراکش به گفتگوی همکاری نشست و حضور خود را تا امارات وخلیج فارس بسط داد.در این طرح اسرائیل پایه محوری بود که با پشتیبانی آمریکا خاورمیانه را تا شمال آفریقا می پوشاند.
اما اسرائیل مرتکب بزرگ ترین خطا پس از تأسیس خود شد و قرارداد اسلو را به سکوی سرکوب فلسطینی ها بدل ساخت و صلح را به بن بست کشاند و راه خشونت را در منطقه هموار کرد.
بحران اقتصادی تکان دهنده در ژاپن و کشورهای آسیای شرقی و آمریکای لاتین که در آمریکا نیز اثر گذاشت، صنایع نظامی و مؤسسات مالی آمریکا را به تکاپو واداشت تا ابتکار اجرای طرح های نظم نوین را به دست گیرند.آنها نخست در انتخابات آمریکا با هدف پیروزی به هر قیمت شرکت کردند و با پیروزی ناموجه جرج والتر بوش، تکنوکرات های صنایع نظامی و انرژی، جانشین دولت مردان در حکومت شدند و روی دوم برنامه نظم نوین را پیش کشیدند.
اسکاندال مؤسسه عظیم انرژی انرون _ که یک پای مبارزه برای انتخاب بوش بود _ می تواند دلیل شتاب زدگی حکومت دو بوش را در اعلام جنگ پیش گیرانه توضیح دهد.
در پیش دستی آمریکا برای نوع خاص نظم نوین جهانی ماهیت آنها که همراه او قدرت را قبضه کرده اند، تجسم یافته است؛ این دولتمردان سیاسی نیستند که برنامه ریزی و تعیین خط مشی می کنند، بلکه تکنوکرات های صنایع عظم انرژی و زرادخانه ها که سررشته امور را به دست گرفته اند، با شیوه های خودشان که از مردان سیاسی متفاوت است سیاست آن صنایع را پیش می برند.آنها در عین حال برای آن که افکار عمومی در داخل آمریکا، علیه جنگ برانگیخته نشوند می کوشند حمله به عراق را بی خطر و با کمترین تلفات انسانی نمایش دهند و برای اعزام نیرو به عراق از خیل بیکاران داوطلب کشورهای همجوار با وعده تابعیت آمریکایی پس از پایان جنگ استفاده کرده اند.
فراموش نکنیم که در شرق نزدیک و میانه و پاکستان و افغانستان، آمریکا از دهه ۵۰ قرن گذشته پشتیبان اصلی حکومت های مرتجع و مستبد و عامل استقرار این گونه دولت ها بوده است.همان طور که در لحظه های حساس نیز برای جابه جایی آنها با جانشینانی از همان قماش نقش اصلی داشته است.
بسیج قبایل افغانی و انتقال شبکه تروریستی القاعده و سکت وهابی از سرزمین های عربی به افغانستان برای برچیدن بساط حکومت وفادار به مسکو و پایگاه های شهری آن و کشاندن پای امارات و دولت سعودی و پاکستان به جنگ داخلی بیست ساله افغانستان، مراحل مختلف حرکت آمریکا در آنجا بود؛ تا در آغاز هزاره سوم، افغانستان با شعار سرکوب القاعده و طالبان زیر سلطه مستقیم نظامی و سیاسی آمریکا درآمد و نقطهء اتکا ء حضور نظامی آمریکا در آسیای مرکزی شد.
در خلیج فارس، امیران، سلطانها و شیوخ کانون های نفتی، متحد نظامی و مشتری عمده زرادخانه های آمریکا و بهانه حضور ارتش آمریکا بوده اند، و حالا واشنگتن حمله به عراق را، نقطه آغاز حمله به این وابستگان دیرین اعلام می کند.
صدام حسین که در بازی ایجاد رقابت بین قدرت ها ماهر بود، دوره درخشان این بازیگری را در حمایت آمریکا گذراند و در همین بازیگری بود که وسوسه قدرت او را به دام تعبیه شده آمریکا انداخت و به جنگ با سازمان ملل و نمایش قدرت جنگی آمریکا دچار ساخت.ماشین جنگی آمریکا که تکنوکرات های نظامی و نفتی به راه انداخته اند، در عراق و خاورمیانه توقف نخواهد کرد، و با هدفی که رئیس جمهور آمریکا اعلام کرده، آسیای مرکزی و خاور دور را هم در تیررس خود گذاشته است و نقشه مستعمرات قرن نوزده را برای سهمیه بندی جدید پیش رو دارد.هدایت کنندگان این ماشین، در پی استیلای مطلق بر سراسر کره زمین هستند.این که ماشین جنگی آمریکا تا کجا و چه مدت می تواند روی خط ترسیم شده پیش رود، به شیوه مقابله و حرکت قدرت های دیگر که در برابر آن قرار دارند؛ و شرایط پذیرش جهانی این تهاجم وابسته است وموضوع بحث دیگر است.
نقش انگلستان در هم گامی با آمریکا و تجاوز به منشور سازمان ملل متحد قابل تأمل است.
در آستانه جنگ جهانی دوم چمبرلن نخست وزیر وقت انگلیس به دیپلماسی مطالبه فضای حیاتی، هیتلر روی خوش، نشان داد، ولی در اعلام جنگ خیر و شر بوش که خاطره جنگ های صلیبی را تازه می کند، بلر، تا لشکر کشی به عراق هم دوش به دوش آمریکا پیش رفت.آنجا، جامعه ملل از پا درآمد و اینک سازمان ملل متحد است که زیر دست و پای سربازان آمریکا و انگلیس افتاده است، و واشنگتن آشکارا از اتحادی از همگامان آمریکا در برابر سازمان ملل - که دیگر بی مصرف شده _ یاد می کند.
معنای روشن این جبهه گیری آنست که آمریکا از پیش تصمیم گرفته است که سازمان ملل را هم چون مانعی از سر راه خود بردارد.(رفتار حاکمانه آمریکا و تأدیه نکردن بدهی تعهدهایش طی سالها، به سازمان، سابقه این قصد را نشان می دهد).انگلستان که همگامی با آمریکا را به قصد ملایم کردن سیاست واشنگتن توجیه می کند اکنون در برابر وضعی که برای سازمان ملل پیش آمده، چه راهی پیش خواهد گرفت ؟در منطقه آغاز حرکت جنگی آمریکا، وضع کشورها از این قرار است: پاره ای ارتباط و پیوند دیرین با اروپا دارند؛ سوریه و لبنان از گروه کشورهای فرانکوفون به شمار می آیند.در شمال آفریقا، الجزایر و تونس و مراکش هم این وابستگی را دارند.لیبی در پیوند با ایتالیا متحد دیگر آمریکاست.در کرانه های دریای عمان و خلیج فارس، منافع آمریکا و انگلیس، با برتری سهم آمریکابه هم گره خورده است و این کشورها یک سر از عارضه استهلاک و استعمار دراز مدت امپراطوری عثمانی و بعد امپراطوری های اروپایی رنج می برند.
هشتاد و پنج سال پس از انحلال امپراطوری عثمانی، تقسیم بندی های استعماری، مجال رشد طبیعی به آنها نداده است.نقش تقسیم بندی مستعمراتی در تأسیس حکومت های وابسته را طی یک قرن انگلیس به عهده داشت.
حکومت قبیله ای سعودی، متکی به وهابی ها، در حمایت سیاست استعماری انگلیس رویید و در حمایت سیاسی و نظامی آمریکا به قدرتی منطقه ای تبدیل شد.وضع ناموزون کویت بین عراق و سعودی، تلفیق ناموزون مردمی با خاستگاه متفاوت در عراق، سوریه، لبنان و سرانجام تأسیس حکومتی با ایدئولوژی افراطی مذهبی قومی، به نام اسرائیل در فلسطین مشکل مشترک کشورهای این منطقه از شمال آفریقا تا مرزهای ایران است و آن را در تقسیم شبه قاره هند براساس دین و سرپوش گذاشتن روی عقده های قومی که ریشه در نظام های ایلی مهاجم یا مدافع گذشته دارد، می توان یافت.سیاست های استعماری همه جا عامل رسوب جوامع دینی و قبیله ای و مانع رشد جوامع شهری متناسب با تمدن معاصر شده است.ترکیه، بازمانده امپراتوری بزرگ عثمانی، در کانون ارتباط اروپا، آسیا و آفریقا، یادآور استیلای دراز مدت قبایل ترک بر گهواره تمدن های این سه قاره است، امپراتوری که بر دو پایه نظامی و مذهبی استوار بود و پس از آخرین شکست از اروپا در جنگ جهانی اول، زوال یافت و بازمانده قدرت نظامی آن در تقاطع آسیا و اروپا، یکی از پایگاه های محاصره حکومت بلشویکی مستقر در قلمرو تزاری شد و کوشید از ساختار پیشوایی مذهبی صد ساله هم گام خود فاصله بگیرد و با ریشه کن کردن پیوند اسلامی و قطع ریشه اقوام بومی دیگر، هویت ترکی پیدا کند.
تا بلوک بندی شرق و غرب بر دوام بود موقعیت استراتژیک استثنائی و خصلت نظامی ترکیه وزنی استثنائی به این کشور داده بود و به حکومت برآمده از ارتش، فرصت بازی در رقابت های منطقه ای می داد.بعد از جنگ جهانی که آمریکا نقش حفاظت کمربند گرد بلوک شرق را بعهده گرفت، از جمله راه حضور سیاسی مذهب را در ترکیه باز کرد و حزب دموکرات تأسیس شد و به حکومت انحصاری حزب جمهوری پایان داد، و حکومت را به دست گرفت؛ تا ارتش در رأس آنچه انقلاب مه ۱۹۶۱ نام گرفت، کودتا کرد و سران حزب دموکرات را که دولت را در اختیار داشتند، به اعدام و تبعید فرستاد.
اما امروز عامل مذهب و جنبش کردها که حکومت، آنها را ترک های کوه نشین می نامد بزرگ ترین مشغله نظامی ها هستند و ارتش بار سنگینی است که بر پیکر ترکیه سنگینی می کند.با وجود کمک های آمریکا و ارزی که کارگران مهاجر ترک از اروپا می فرستند، وام های خارجی ترکیه، رقم سرسام آوری است و جز یک تغییر اساسی در ساختار حکومت _ که کاری بس خطرناک است _ را ه برون رفت از وضع کنونی به نظر نمی رسد.
ترکیه در بیرون مرزهایش نیز مسائل گروهی دارد، با آن که عضو پیمان ناتوست، در جزیره قبرس به نام حمایت از قبایل ترک، با یونان و اروپا درگیر است.
ترکیه برا ی حضور در اتحادیه اروپا نیز کوشش می کند؛ زیرا پیوسته به اروپاست.باتغییر خطوط استراتژیک در منطقه، ترکیه به عنوان یک متحد گران و پرخرج، دیگر علاقه آمریکا را برنمی انگیزد.
خشونت، فساد، تعصب قومی و سرکوب حاکم بر کشور، ترکیه را از درون ناامن ساخته و از بیرون، توقعات ترکیه در همسایگی هایش، روی دوستی با ترکیه علامت سئوال می گذارد.با تحولات ژئواستراتژیک منطقه، ارتش ترکیه دیگر تاب مقاومت در برابر مشکلات خود آفریده ندارد و آینده ترکیه از همین امروز مطرح است.دین سالاران و فرماندهان در کنار هم باید به آینده پاسخ دهند.کردها در شرایط تازه از موضوع های اصلی هستند و نبض منطقه با حرکات آنها می زند.
افول استراتژیک ترکیه، طلوع آنها را به همراه دارد: در عراق بر کانونی از نفت و درامتداد زاگرس تا درون ترکیه، بر سرچشمه های اصلی رودهای بزرگ دجله و فرات که نقش بزرگ در آینده منطقه دارد، و بر معادن گوناگون، گسترده شده اند و از طریق بندر اسکندرون به دریای سیاه می رسند، آنجا که قلمرو ترکیه از شمار ادعاهای معلق آن کشور با سوریه اما بسته به سرنوشت کردهاست.سرنوشت کردها در عراق بیشترین اثر را در وضع کردهای ترکیه در منطقه می گذارد.
احتمال تغییراتی در ساختار جغرافیایی کشورهای عربی، با هدف تأمین امنیت دلخواه اسرائیل در منطقه کم نیست.از جمله راندن سوریه و لبنان به سوی یک فدراسیون به امید جلب توافق دولت تازه بر سر اراضی اشغالی برای مصالحه با اسرائیل _ روی کار آمدن دیکتاتورهای جدید در رأس کشورهای سعودی و کرانه های خلیج فارس و دریای عمان _ تدارک ادغام فلسطین بی رمق در اردن... با این وصف به جای گره گشایی، استیلای چاره جویانه و تهاجمی آمریکا، از سویی به تشدید استبداد حکومتی و از سوی دیگر به تصعید هر چه بیشتر نفرت از آمریکا و اسرائیل و ترویج خشونت در سرزمین های عربی می انجامد.
شرایط اجتماعی موجود در کشورهای عربی تحمل فشارهای آمریکا را ندارد و نطفه خطرهای ناشناخته در آن بسته می شود.
خطری که از تهاجم آمریکا، کشورهای پرجمعیت و بزرگ منطقه را تهدید می کند، الگوبرداری آمریکا از تجربه یوگسلاوی برای کاستن از امکان مقاومت های بعدی در این کشورهاست.
این خوش خیالی که ارتش بیزینیس من آمریکا، دموکراسی بسته بندی شده با خود هدیه می آورد، حتی در قلمرو سیاه کارترین حکومت های منطقه چندان جا نیافتاده که نگرانی مردم از سیاست بالکانیزه کردن کشورشان.ترکیه، مصر و ایران در تیررس این خطر قرار دارند.از آنجا که نظم شکنی آمریکا در خاورمیانه، حرکتی دوراندیشانه و چاره گرانه نیست و تهاجمی است که هدف های نزدیک و اشغالگرانه پیش رو دارد، منطقه را به ناامنی ها و مصائب بزرگ دچار خواهد کرد.
عواملی که آمریکا امروز از سر راه خود برمی دارد، مهره های بازی سابق او در محل و منطقه بوده اند، و جای آنها را طبعا به مهره هایی می سپارد که پیش از اسلاف خود در خدمت طرح های آمریکا قرار گیرند.طرح هایی که در جهت تأمین منافع بیشتر آن دولت و در تضاد با منافع ملی و منطقه ای است.
این جابه جایی ها و دگرگونی ها در ساختار منطقه، به روشنی پیداست که گره عقب ماندگی ها را باز نمی کند بلکه در تمام زمینه ها از جمله صلح اسرائیل و عرب، افقی تازه تر برابر آینده می گذارد.باید توجه داشت که پیش دستی واشنگتن در آغاز کردن جنگ، حتی در خاورمیانه نمی تواند بی واکنش بماند.طراحان جنگ، با طبیعت بی جان طرف نیستند.امواج انسانی از یک سو و کشورهای ذی نفع از سوی دیگر، در برابر آنها ایستاده اند.در آستانه اشغال عراق، اقیانوس هند عرصه مانور دریایی مشترک روسیه و هند بود و این نخستین نشانه صف بندی های تازه است که در حال تکوین است.
اگر تلاش های جهانی برای مهار کردن جنگ تهاجمی آمریکا در خاورمیانه به ثمر نرسد، آمریکا در مراحل بعدی به احتمال زیاد، حتی بی اعلام قبلی و غافلگیرانه به جنگ پیش گیرانه یی که اعلام کرده مبادرت خواهد کرد.جوانه چنین حرکتی در عنوان جنگ پیش گیرانه که رئیس جمهور آمریکا مکرر به زبان آورده تعبیه شده است.فعلا هنوز یکه تاز جنگ، صاحبان صنایع جنگی و انرژی آمریکا هستند.
دکتر علی راست بین
مدیر عامل انستیتو بین المللی مطالعات استراتژیک در پاریس
منبع : روزنامه همشهری