پنجشنبه, ۲۲ شهریور, ۱۴۰۳ / 12 September, 2024
مجله ویستا
آروزی رهایی
«وَ لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی کُتِبَتْ عَلَیْهِمْ لَمْ یَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْن»[۱] هرآینه اگر مرگ که مقرر ایشان است، نبود، روحهای آنان یک چشم برهم زدنی، قفس تن را تحمل نمیکردند.
این سخنان کسی است که وصف حال عاشقان و شیفتگان پرواز به سوی محبوبشان را توصیف میکند. این سخنان کسی است که بیقراری و بیتابی مردان خدا را برای لحظة وصل بیان میکند؛ اما گویی این حال خود او است که چنین موبهمو از بیقراری سخن میگوید. ماندن و بودن در دنیا و تحمل پستی و زبونی و بیوفایی آن برای او همچون زهری است که هر روز مینوشد و چون تیغی است که همواره چشمش را آزار میدهد و مثل تیغی است که گلویش را میفشارد.
از لحظهای که از حبیبت رسول خدا(ص) جدا ماندی و یار و یاورت فاطمه(س) را در خاک تیرة زمین پنهان کردی، سخن از تنگی قفس گفتی:
نَفْسـِی عَلَی زَفَـرَاتِهَا مَحْبُوسَـةٌ یَا لَیْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَاتِ
لَا خَیْرَ بَعْدَکَ فِی الْحَیَاةِ وَ إِنَّمَا أَبْکِی مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَیَاتِی[۲]
یعنی جان من با نالههای خود حبس شده. ای کاش جان من با نالههایم خارج میشد. بعد از تو خیری در زندگانی نخواهد بود، جز این نیست که خوف طولانی شدن زندگیام را دارم.
گاه سر فرو بردنت در چاه و هم ناله و شدن با او و نجوا کردن با سنگهای چاه نیز گواه سینة چاک چاک تو است که فریاد بر میآورد:«وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه»[۳] یعنی به خدا سوگند، فرزند ابی طالب با مرگ مأنوستر است از طفل بر پستان مادرش.
رمضان امسال برای علی(ع) حال و هوای متفاوت با سالهای پیشین دارد. از همان روزی که مژدة وصالش را از لبهای مبارک پیامبر(ص) شنید تا این رمضان چشم انتظار بوده است. مژدهای که در روزهای واپسین شعبان و در همان خطبهای که پیامبر در فضیلت رمضان میخواند، به علی(ع) داده شد. در این میان ناگهان اشک از دیدگان مبارک رسول خدا(ص) جاری گشت، علی(ع) برخاست و پرسید: ای رسول خدا! چه چیز شما را به گریه انداخت؟ پیامبر فرمود:«یَا عَلِیُّ أَبْکِی لِمَا یُسْتَحَلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِ کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ شَقِیقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلَی قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَک»[۴] یعنی ای علی! گریه میکنم برای اینکه گویا میبینم تو را که در برابر پروردگارت به نماز ایستادهای و بدبختترین انسانهای روی زمین از اولین و آخرین آنها، ضربتی به فرقت میزند که محاسنت را با خون سرت رنگین میکند.
نامش عبدالرحمن بود. پدرش ملجم و از مادری یهودی زاده شده بود[۵] همان شقیترین مردم را میگویم. بدترین انسانها از اولین تا آخرین. علی(ع) را به خوبی میشناخت و فراوان به او اظهار ارادت و اخلاص میکرد. وقتی که مردم با امیر مؤمنان دست بیعت برای خلافت دادند، او هم آمد که بیعت کند اما امام اجازه نداد و او را باز گرداند. دوباره آمد و تقاضای بیعت کرد؛ ولی باز هم مولا او را رد کرد. بار سوم آمد و بر خواستة خویش اصرار ورزید و سرانجام بیعت کرد. وقتی دستش را در دست مولا نهاد، و علی(ع) را خلیفة خویش پذیرفت، مولایش زیر لب زمزمه میکرد: چقدر شقاوتش را پنهان میکند. سپس مولا دست بر سر و روی خویش کشید و فرمود: سوگند به خدایی که جانم به دست او است، او محاسنم را با خون سرم رنگین میکند. وقتی ابن ملجم برمیگشت امیر مؤمنان، علی(ع) اشعاری را میخواند که عطر و بوی شهادت از آن استشمام میشد:
اشْدُدْ حَیَازِیمَکَ لِلْمَوْتِ فـَإِنَّ الْمَوْتَ لَاقِیکَ
وَ لَا تَجْـزَعْ مِنَ الْمَـوْتِ إِذَا حَـلَّ بـِوَادِیـکَ
کَمـَا أَضْحَکَـکَ الـدَّهْرُ کَذَاکَ الدَّهْرُ یُبْکِیکَ[۶]
یعنی کمرت را برای مرگ محکم کن که دیدار مرگ حتمی است. و چون در پهنة وجودت رحل اقامت افکند، فریاد سر مده و ناشکیبایی مکن که روزگار همانگونه که میخنداندت، به گریهات نیز وا میدارد.
● لحظات جدایی
آسمان در حال تپیدن و زمین شور خروشیدن داشت. گویی زمین و آسمان از واقعهای خبر دارند؛ مضطرب و نگران و منتظر فاجعهای هولناک. از پرندگان خانه تا زمین که گامهای آخر پایی مهربان را بر پیشانی خود میدید. آرام آرام قدم به مسلخ عشق میگذاشت. گویی همه و همه جا را دلهره فرا گرفته است؛ اما او آرام آرام قدم بر میدارد تا محراب بندگی. تا محل پرواز همیشگیاش به سوی دوست.
لحظة دیدار نزدیک است و آهنگ رهایی به گوش میرسد... فزت و ربِّ الکعبه...
این هنگام بود که خروشی در هفت آسمان به پا شد و جبرییل نوحه سرداد: «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَی وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَی وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قُتِلَ وَ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَی الْأَشْقِیَاء»[۱]
یعنی به خدا ارکان هدایت فرو ریخت و ستارگان نبوت خاموش شدند و نشانههای پرهیزکاری زایل و ریسمان محکم الهی گسسته شد. پسر عم مصطفی، علی مرتضی، سید اوصیا به دست شقیترین اشقیا کشته شد.
آری! آن که آسمان چشم انتظار حضورش و پروردگار بیقرار دیدارش است، باید با رفتنش ارکان هدایت به هم بریزد و دنیای بدون او تاریک و زمینیان از فیضش محروم شوند.
بعد از نوحه و زاری ملایک آسمان نوبت به خانه و اهل خانة علی(ع) رسید، زمانی که فرق شکافته و صورت خونین پدر را دیدند، زبان به نوحه و شیون گرفتند و با گریه میگفتند: «پدر جان! بعد تو در این وحشت فراگیر، مونسی نمیجوییم که توانمان رفته و شکیباییمان به سر آمده. پدر! دنیای پس از تو نفرت برانگیز است و تا نفس باقی است، گریه و فغانمان بر تو فرو نخواهد نشست. غم فراق تو هر روز فزونی یابد و جراحت هجرانت، همواره بر دل تازه میماند. پدر جان! یتیمان و بیوه زنان پس از تو که را دارند؟ بابا! ما در میان مردم به واسطة وجود تو محترم بودیم. پدر جان! میدانیم بهشت در اشتیاق دیدار تو بیتاب است و چشمان مادرمان زهرا در انتظار تو است؛ ولی ما را با مصیبتهای جانکاه پس از خود تنها مگذار»[۲]
اما این عزاداری فقط به خانة مولا ختم نمیشد و در بیرون از خانه غوغایی دیگر بود. این صدای گریة یتیمان کوفه بود که عرشیان را به گریه انداخته بود. یتیمانی که مادرانشان یارای ساکت کردن آنها را نداشتند. چگونه آرام باشد کودکی که تا صبح نه غذایی خورده و نه دست پدری مهربان را بر سرش دیده. به یاد آن گاهی که غریبهای آشنا از راه میرسید و گویی از همه چیز باخبر بود. با لبخندی مهربان دستی به سر کودک یتیمی میکشید و کاسة شیری را به دست یتیم میداد. اکنون این چند شبه آن غریبة مهربان نیامده و این یتیمان را نوازش نکرده است.
علی(ع) گاهی از هوش میرفت و ناله و شیون از خانة غربت زده او بلند میشد. پس از مدتی دومرتبه چشم گشوده و با چهرهای شاد و گشاده میفرمود:«هذا رسول الله ـ صلی الله علیه و آلهـ و عمی حمزة و أخی جعفر و أصحاب رسول الله و کلهم یقولون عجل قدومک علینا فإنا إلیک مشتاقون»[۳] یعنی اینک رسول خدا و عمویم حمزه و برادرم جعفر و اصحاب رسول خدا به دیدار من آمدند و گفتند؛ بشتاب که ما مشتاق و منتظر توایم.
سپس دیدة خویش را به یک یک اهل بیت و خانوادهاش انداخت و با آخرین نگاه، آنان را وداع کرد و فرمود: همة شما را به خدا میسپارم. آنگاه رو به جانب فرشتگان الهی کرد و آنان را چنین خطاب کرد: «سلام بر شما ای فرشتگان الهی! سلام من به شما ای فرشتگان خدا! فاطمه مرا با خود نبرد، شما ببرید»[۴]
... و درحالی که پیشانی مبارکش غرق عرق شده بود، پاهای ناتوان خویش را به سوی قبله کشید و فرمود:«أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له و أشهد أن محمدا عبده و رسوله...»[۵]
۱ـ أمالی الصدوق، ص ۵۷۱.
۲ـ بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۷.
۳ـ نهج البلاغه، ص ۵۲.
۴ـ امالی الصدوق، ص ۹۵.
۵ـ منتهی الآمال، ج ۱، ص ۳۳۱.
۶ـ ارشاد، ج ۱، ص ۱۱.
هادی الیاسی
۱ـ بحارالأنوار، ج ۴۲ ، ص ۲۸۰ .
۲ـ منتهی الآمال، ج ۱، ص ۳۳۳.
۳ـ بحارالانوار ، ج ۴۲، ص ۲۹۲.
۴ـ منتی الآمال، ج ۱، ص ۳۴۳.
۵ـ بحارالانوار ، ج ۴۲، ص ۲۹۳.
۲ـ بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۷.
۳ـ نهج البلاغه، ص ۵۲.
۴ـ امالی الصدوق، ص ۹۵.
۵ـ منتهی الآمال، ج ۱، ص ۳۳۱.
۶ـ ارشاد، ج ۱، ص ۱۱.
هادی الیاسی
۱ـ بحارالأنوار، ج ۴۲ ، ص ۲۸۰ .
۲ـ منتهی الآمال، ج ۱، ص ۳۳۳.
۳ـ بحارالانوار ، ج ۴۲، ص ۲۹۲.
۴ـ منتی الآمال، ج ۱، ص ۳۴۳.
۵ـ بحارالانوار ، ج ۴۲، ص ۲۹۳.
منبع : خبرگزاری رسا
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست