جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
انقلاب اسلامی، پرسشها و چالشهای فراروی آن
بیشک کارآمدی و پویایی انقلاب اسلامی در گرو بنیانهای نظری و عملکرد نظام سیاسی ـ اخلاقی آن است که همواره در قبال عناصر دگرگونکننده و تغییردهنده به پاسخی منطقی دست یازد و خود را با پرسشها و مسایل جدیدی که تحولات اجتماعی و مسأله جهانی شدن بر آن تحمیل میکند، آشنا سازد و در درون نظام خود به چارهجویی بپردازد از جمله عناصری که میتوانند در نظام انقلاب اسلامی مشکلات و معضلات اجتماعی ـ سیاسی را فراهم آورند، مسأله شکاف نسلها و بحران هویت است که در این نوشتار سعی شده است این قبیل مسائلی در دهه سوم انقلاب اسلامی مورد کنکاش و بررسی قرار گیرند که بهطور خلاصه مطالب موردنظر شامل موارد ذیل میباشد:
۱ - جایگاه بحث هویتیابی و هویتسازی در ایران معاصر
۲ - مفاهیم و کلیات بحث هویت (تعریف هویت ـ فرق آن با شخصیت ـ پارادوکسهای مطرح در مبحث هویت ـ عناصر ثابت و متغیر هویت)
۳ - تقسیمبندی هویت و مقصود ما (هویت فردی ـ خانوادگی ـ تاریخی ـ فرهنگی)
۵ - مؤلفههای تشکیلدهنده هویت
۶ - سیر تاریخی هویت جامعه ایران
۷ - فرآیند شکلگیری هویت
۸ - مسأله بحران هویت، نشانههای فقدان هویت، و ویژگیهای نسل جدید در دهه سوم انقلاب اسلامی
۹ - راههای بیرونرفت از بحران هویت در دهه سوم انقلاب اسلامی
● هویتیابی در عرصه سیاست و دین در ایران معاصر
▪ جایگاه بحث هویتیابی
بیشک برای دستیابی به هویت (تاریخی ـ فرهنگی) خویش یا همان معنیداری خود، سخت نیازمند بررسی و کنکاش در فراز و نشیبهای حوادث تاریخی، پدیدههای فرهنگی و ... میباشیم تا عبرت آموخته و از این عبرتها بتوانیم جایگاه بحث هویتیابی را توصیف و تبیین نمائیم. بهطور کلی در تبیین این بحث میتوان به حوادث قرن ۱۳ ه . ق به بعد در جهان اسلام و بهویژه ایران اشاره کرد. در این دوره متفکرین جوامع اسلامی در واکنش به انحطاط درونی و خطر سلطه غرب، جریانهای اصلاحی و نهضتهای فکری ـ سیاسی به راه انداخته و این در حالی بود که متفکرین جهان اسلام در طی قرون گذشته در اثر بحرانهای مختلف داخلی و خارجی لطمات جبرانناپذیری را متحمل شده بودند و با شکستهای مکرر مسلمین در مواجهه با غرب ضرورت مداوم بررسی هویتیابی و هویتسازی را احساس میکردند، و پاسخ منطقی و مناسب به این بحران هویت را در بازگشت به اسلام و اصول بنیادیاش میدانستند. چنین پاسخی را در موضعگیریهای سید جمال، عبده، کواکبی، رشید رضا، اقبال و پس از آن در حرکتها و جنبشهای اجتماعی نقاط مختلف جهان اسلام به عینه میتوان گزارش کرد. بهقول استاد مطهری: «حرکتی که از سید جمال آغاز شد و توسط مصلحین سنی و شیعه دیگر تا دوره مورد بحث استمرار یافت، وجه مشترک اصلاحطلبان دینی طی یکصد ساله اخیر در این بود که آنها در صدر بودند اثبات کنند اسلام توانایی آنرا دارد که بهصورت یک مکتب و یک ایدئولوژی، راهنما و تکیهگاه اندیشه جامعه اسلامی قرار گیرد و آنها را به عزت دنیایی و سعادت اخروی برساند.»]۱[
این امور در رابطه با ایران نیز مستثنی نبوده و در طی دوران مورد بحث نه فقط متأثر از شرایط و جریانات داخلی ناگزیر از اتخاذ موضع بودند بلکه بهعنوان جزئی از پیکره اسلام، متفکرین ایرانی، متأثر از فضای حاکم بر جهان اسلام بودند.
در دنیای عرب سه رهیافت عمده در بحث هویتسازی قابل ذکر است:
۱ - رهیافت احیاگر اسلامی
۲ - رهیافت رادیکال اسلامی
۳ - رهیافت تجددگرایی اسلامی
رهیافت اول: در آغاز دهه ۱۹۳۰ میلادی اولین رهیافت بهوجود آمد که این نگرش با اضمحلال خلافت عثمانی و پیدایش جماعتهای هویتمدار به یکبار، بر اهمیت خصوصیت اسلامی در برابر هویت جهانشمول غرب تأکید داشت و بر وجود تاریخ و فرهنگ خود اصرار کرد. در این مقطع دو نگرش عمده از جنبش احیاگری پدید آمد، نگرش اول: اسلامگرایان سنتی در سایه تفکرات افرادی مانند مودودی و سید قطب در دو دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی وارد عرصه فکری و سیاسی اسلام معاصر شدند، رهیافت این گروه بر این باور بود که هویت اسلامی در جهان اسلام را میتوان با بازگشت به حکمِ خدا که در قرآن عرضه شده است بهدست آورد. این گروه الگوی خلافت تاریخی اسلامی را مطرح مینمودند.
در مقابل احیاگران سلفی یا جهادی با الگوپذیری از جنبش وهابیت در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ اقدام به فعالیت نمودند.
این گروه به لحاظ مبانی به واژههای کافر و مؤمن و نیز به واژههای مطیع و عاصی تأکید میکردند و همچنین دو عنصر مهم تطبیق با شریعت و لزوم مبارزه با غرب را دائما تکرار میکردند که همین امر منجر شد تا مفهوم دولت اسلامی در برابر مفهوم سنتی خلافت اسلامی در این دوران ظهور کند، هر دو جناح رهیافت احیاگری عناصر سهگانه احیای فرهنگ اسلامی، دشمنی با غرب و ایده تطبیق شریعت را برای کسب هویت اسلامی معاصر ضروری میدانستند و از اینرو هر دو جناح این رهیافت به شکل ایدئولوژیک عناصر فرهنگی و سیاسی را سامان دادند و از طریق مشابهسازی عناوین و موضوعات نظامهای غربی مانند دموکراسی را زیر عناوین ایدئولوژیک اسلامی همچون شورا طرح کردند.]۲[
رهیافت دوم: در دهه ۱۹۸۰ رهیافت رادیکال اسلامی عرب بهوسیله حسن حنفی در عصر تفکر اسلامی معاصر مطرح شد. رادیکال اسلامی عرب به بازسازی ایجاد ایدئولوژی انقلابی مستند به عقاید الهیات رهاییبخش پرداخت، با اولویت دادن به سنت، آنرا نقطه آغاز مسئولیت فرهنگی و قومی اسلامی دانست و حیات اسلامی را در مقابل تجدد با تفسیر دوباره از سنت قرار میدهد که البته در این سنت از نگاههای چپ و سوسیالیستی استفاده میکنند.]۳[
رهیافت سوم: رهیافت تجددگرای اسلامی: این دیدگاه در بحث هویتسازی از دهه ۱۹۸۰ به بعد پا به عرصه حیات فکری اسلامی معاصر گذاشت نظریه این گروه نه تابع اندیشههای سلفی و گذشتهگرایی بود و نه ابعاد ایدئولوژیک بهخود گرفت بلکه با «نقد آموزههای اسلامی برخاسته از دوران بازخیزی معاصر اسلامی» موافقت و مقارنت بیشتری دارد.
از جمله اندیشمندان مطرح این گروه را میتوان نصر حامد ابوزید، محمد حامد الجابری و محمد ارکون قرار داد، که بطور کلی در دو عنصر مباحث معرفتشناسی و نقد عقل برای رسیدن به هویت مدرن اسلامی پافشاری مینمایند.]۴[
در ایران نیز سه رهیافت عمده قابل ذکر میباشد که شامل:
۱ - رهیافت سنتگرا: جریانی که با غیرتورزی و پافشاری بر معارف و احکام دینی تنها به مقابله و طرد فرهنگ و تمدن غرب پرداختهاند و برخی از آنها با تأکید بر عناصر عرفان و معنویت در تقابل با فرهنگ مدرن غرب قرار میگیرند که بهطور کلی در پنج مؤلفه اندیشههای آنها خلاصه میشود (اصولگرایی ـ تکلیف محوری ـ اجتهادگرایی و روشمندی در فهم دین ـ التقاطستیزی ـ گذشتهگرایی)
۲ - رهیافت تجددگرا: جریانی از دانشآموختگان علوم جدید را شامل میشود که در هنگام مواجهه با دستاوردهای علمی و فنآوری غرب بهعلت رکود اندیشه فلسفی، فقر تئوریک در حوزههای اجتماعی و نیز انحطاط سیاسی و اجتماعی جوامع اسلامی سبب شد که بخشی از نسل جدید در چارهجویی معضلات و آسیبهای پیرامونی و در رقابت با جریان غربگرا بهطور اجمال به پذیرش اصول و چارچوبهای بازسازی شده و نزدیک به مدرنیته تن دهند و تلاش خود را صرف همخوانی اسلام با مؤلفههای فرهنگ مدرن کنند که بهطور کلی در پنج مؤلفه اندیشههای آنها قابل شناسایی است (اهمیت بیش از حد به سوژه ـ توسعهگرایی ـ علمگرایی و تکیه بر عقل ـ تاریخیت و نسبیت در فهم ـ آیندهگرایی)۳ - رهیافت جامعنگر: جریانی که بهدنبال رفع نواقص دو جریان سنتگرا و تجددگرا شکل گرفته است زیرا سنتگرایان بهرغم تأکید بر نصوص و حقایق وحیانی از ارائه طرحی برای حضور اسلام در صحنه حیات اجتماعی بشر ناتوان است و تجددگرایان با آنکه بر ضرورت حضور و پویایی دین در فرآیند تحولات زمان اصرار میورزد امّا چون این پویایی را به قیمت استحاله ارزشها و احکام جاودان اسلام را خواستار است رهیافت جامعنگر مطرح شد. این جریان معتقد است پویایی و پایایی اسلام را در یک نظریه واحد و در یک نسبت منطقی و هماهنگ تأمین نماید که بهطور خلاصه در پنج مؤلفه مورد شناسایی قرار میگیرند (نگرش نظامند به مسائل اجتماعی ـ اصولگرا در حوزه فهم دین و توسعهگرا در حوزه تحقق دین ـ تکامل در روش اجتهاد و تجدیدنظر در روش علوم ـ ضرورت تدوین الگوی جامع ـ پیریزی تمدن نوین اسلامی).]۵[
بهطور اجمال برای بررسی رهیافتهای سهگانه میتوان از آغاز مشروطه شروع کرد و با تحولات بعد از انقلاب اسلامی آنها را تعقیب نمود.
رهیافت اول: مهمترین واکنش آنها در جریان مشروطه بود که بسیاری از مواضع سنتی مخالف مشروطه و تأکید بر ناسازگاری سنت اصیل اسلامی با فرهنگ بیگانه را مطرح میکند جریانی که سعی میکند به گذشته خود برگردد و در واقع در تحولات بعد از انقلاب اسلامی ایران نماینده سنت گفتمان انقلاب اسلامی است و از طریق جهتگیری ضدغربی برای بازسازی سنت تلاش میکند دغدغه این رهیافت بیشتر در زمینههای نشان دادن بحران هویت در جهان غرب، افول و فروپاشی حاکمیت غرب و پایان هژمونی غرب خلاصه میشود. این رهیافت بهدنبال هویتسازی براساس تاریخ مقبول گذشته خود که عاری از تحولات و تغییرات جهانی باشد میپردازد شاید بتوان از چهرههای مؤسس این رهیافت در ایران با احمد فردید و رضا داوری نام برد.]۶[
رهیافت دوم: در سه گرایش شکل گرفته است. گرایش اول از آغاز جنبش مشروطه تا دهه ۴۰ دورهای است که دستاوردهای مدرن و نهادهای مدرنیته از جمله عقل، علم و پیشرفت در نظر آنها مطلوب مینماید. در این دوره روشنفکران دینی کموبیش نسبت به مدرنیته نگاهی مثبت و پذیرا دارند و در پی این نگاه گاه تلاش میکنند سازگاری اسلام را با انگارههای مدرنیته و سیستمهای آن ثابت کنند، مهمترین و ثمربخشترین این تلاشها در آخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰ توسط مهدی بازرگان صورت گرفت، بازرگان تلاش میکرد سازگاری میان دستاوردهای علمی دموکراسی و حقوق بشر را با اعتقادات اسلامی نشان دهد هرچند در مصاحبههای خود در بعد از انقلاب اسلامی به آفتهای این گرایش اشاره میکند (یعنی خطر التقاط) این گرایش درصدد داشتن دو حوزه علم و دین یا به تعبیری آشتی دو حوزه عقل و وحی هستند و هویت اسلامی را در تعارض با اصول مدرنیته نمیبینند.
گرایش دوم: در اوایل دهه ۵۰ توسط علی شریعتی پایهگذاری میشود که بهطور جدی نقد مدرنیته را در پی میگیرد و از طریق انتقاد توأم به مدرنیته و مذهب سنتی جنبههای مثبت و منفی هر دو را متذکر میشود و بحث بازگشت به خویشتن و هویت اسلامی را مطرح مینماید البته او هویتیابی را الهام از مدل بازسازی شد. اقبال میگیرد در واقع دکتر علی شریعتی دین را از علم و فلسفه جدا میکند و آنرا با ایدئولوژی یکسان میانگارد]۷[ گرایش سوم با رویکردی معرفتشناسانه مبتنی بر فلسفه تحلیلی مرجعیت عقل و علم مدرن را میپذیرد و اینکار را با نشان دادن تفسیر تکثرگرائی از دین به انجام میرسانند این جریان در بحث هویتیابی معتقد است تصور هر فرد از دین تنها فهم او از دین است نه حقیقت دین، البته در این هویتیابی مذهب بیشتر به زندگی اخلاقی فرد مرتبط و به قلمرو شخصی محدود میشود، از مهمترین افراد این گرایش دکتر عبدالکریم سروش را میتوان نام برد.]۸[
رهیافت سوم: همانطور که اشاره شد این رهیافت در جستجوی رفع نواقص دو رهیافت سنتگرا و تجددگرا شکل گرفت این جریان در بحث هویتیابی به هویت دینی تأکید میورزد و اعتقاد دارد تمدنسازی اسلامی پایه اصل هویتیابی در دنیای معاصر میباشد از مؤسسین این رهیافت میتوان امام خمینی(ره)، شهید مطهری و شهید صدر را نام برد.
در مجموع هر سه رهیافت با صرفنظر از حوزههای روششناسی و هدف و تبیین میزان نقش عقل و شریعت باید به فال نیک گرفت زیرا هرکدام بهعنوان نماینده یک جریان فکری اسلامی در ایران امروز هستند تا دین را در وضعیت مدرن بازنمایی کنند و به شکلی مسأله هویتیابی در جامعه معاصر ایران را تبیین نمایند. تا اینجای بحث بهقول مولوی:
خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
اما کسانی هستند بدون آنکه عنادی داشته باشند در اینگونه بحثها با ما اختلاف مبنایی دارند. این گروه از منظر شک و تردید در وحدت و انجام هویت نظر مینمایند. بهعبارت دقیقتر در حوزه نظریههای فرهنگی در پستمدرنیسم قرار میگیرند.
برای توضیح این مطلب لازم است بهطور اختصار نقطهنظرات این گروه را درخصوص هویت و هویتیابی مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم. در بررسیهای فرهنگی در قرن بیست که مبتنی بر تشدید هویتها به سبب وجود ایدئولوژیهای مختلف بود با اندک تأملی اگر بررسی نمائیم درمییابیم ایدئولوژیهایی مانند فاشیسم، لیبرالیسم، مارکسیسم، انواع ناسیونالیسم، اسلام، فمنیسم و ... بهدنبال تشدید یا تشکیل هویتهای جدید برای فرد بودند که عمدتا بر تغییرناپذیری و ثبات هویت بهعنوان سرشت بنیادین انسان تأکید ورزیده و نیز در مباحث جامعهپذیری و فرهنگپذیری بر نقش نهادهای اجتماعی در تشکیل هویت ثابت برای انسان صحه گذاردهاند و فیالجمله بهعنوان رویکرد ذاتگرایانه به بحث هویت نظر داشتهاند و به تغییرناپذیری هویت بهعنوان سرشت ذاتی انسان تأکید ورزیدهاند.
اما پستمدرنیسم یا (پسامدرنیسم) در نقد همه این نظریههای ذاتگرایانه از جمله بحث نگارنده (هویتیابی در عرصه سیاست و دین) بههویت متکثر، تغییرپذیر و وجود سوژههای چند پاره در ناخودآگاه فرد اشاره دارند. بر این اساس، هویت محصول روایتی است که ما درباره خود میسازیم یا درباره ما میسازند، فرهنگها، ارزشها، هنجارها، باورها و غیره همگی تعبیرات هستند و از نو تعبیر میشوند، هویت ذات نیست بلکه فرآیند است و هرگونه تلاش فرهنگی برای ایجاد وحدت در هویت محکوم به شکست است.
از جمله نظریهپردازان این گروه شامل افرادی مانند ژاک لاکان، ژاک دریدا، میشل فوکو، فرانسوا لیوتار و چالز جنکز میباشد.]۹[ مطلب را با یکی از شارحان و نظریهپردازان برجسته پستمدرنیسم فردریک جیمسون به پایان میرسانیم، وی معتقد است: فرهنگ پستمدرنیسم عمدتا واکنشی است نسبت به گسلها و بحرانهای مدرنیته یا به عبارتی بازتابی است از آشفتگی و ناتوانی انسانهای این روزگار، در پیدا کردن نقشهای برای پیمودن راه پستمدرنیسم پژواک عجز انسان معاصر است، این فرهنگ بیش از آنکه علاج و التیامی برای بحرانها و آشفتگیها باشد پیامد و عارضه آنهاست.]۱۰[
شکی نیست که انسان همواره خواستار برطرف کردن رنجهای خویش و معناداری خود بوده است. بهقول نظامی گنجوی در مخزنالاسرار:
خاک تو آن روز که میبیختند از پی معجون دل آمیختند
خاک تو آمیخته رنجهاست در دل این خاک بسی گنجهاست
شاید رنج برای تطهیر انسان لازم دانسته شده است کما اینکه در میراث فرهنگی ما نیز آمده است.در قرآن کریم در سوره بلد آیه ۴ هم آمده است: «لقد خلقناالانسان فی کبد» ما نوع انسان را به حقیقت در رنج و مشقت آفریدیم.
و در سرودههای سعدی نیز آمده است:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
آنچه از میراث فرهنگی دریافت میشود وجود رابطه میان رنجها و سرشت آدمی است احتمالاً از این باب باشد که انسانها معنویت خواه به دنبال تقریر حقیقت و تقلیل مرارتاند. معناخواهی افراد را با گوهر وجودی خودشان آشنا میسازد تا با همان به جنگ ناکامیها بروند وقتی حضرت زینب(س) را مینگریم در توفان پربلای کربلا به جز زیبایی چیزی نمیبیند (ما رایت الا جمیلا) بهقول مولوی:
چون بلای دوست، تطهیر شماست علم او بالای تدبیر شماست
در دنیای معاصر انسان آرامش و امنیت را توأمان با استقلال و آزادی و بها دادن به کیستی، چیستی و نقش خود در جامعه خواهان گشته است به تعبیر دیگر انسان معاصر در رسیدن به نیازهای مادی و معنوی خود به آرامش و اطمینان، سعادت و رفاه خویش همواره در مورد انسان کیست، جهان چیست و او چه نقشی در جهان و جامعه دارد؟ پرسشهای متعددی را مطرح ساخته که عصاره همه پرسشهای او در گرو شفاف و روشن شدن یک پاسخ است و آن پاسخ و جواب یعنی هویت چیست؟ آیا تعریف هویت امری شخصی است یا اینکه در ارتباط با فرهنگ، اجتماع و سیاست تعریف میشود؟ آیا برای درک عمیق و دقیق از هویت نیازمند علم تاریخ هستیم؟ آیا رویکردها و رهیافتها عامل تعیینکننده در تعریف هویت نیستند؟ آیا هویت در گرو معرفتشناسی بهخود است؟
این پرسشها و پاسخها حاکی از این است که راه کمال آدمی «خود» اوست و اعمال ظاهری و باطنی تنها نگاه به استکمال او مدد میرساند که در نفس او تأثیر کنند و آنرا رفعت و تعالی بخشند از اینرو، هر امری که بیرون از ذات انسان و بیارتباط با آن باشد. نظیر شهرت، ثروت، جاه و مقام کمال حقیقی انسان نخواهد بود زیرا مراتب معنوی همچون مقامات اعتباری دنیوی نیست که کسی را به آن نصیب یا از آن عزل کنند بلکه هر کسی خود، مقام و مرتبهای از کمال است «هم درجات عنداللّه» ایشان را نزد خداوند درجاتی است (آلعمران آیه ۱۶۳) همانطور که اشاره شد انسان موجودی با ابعاد مختلف است از اینرو کمال او در گرو آن است که تمام ابعاد وجودی او در کنار هم و بهصورت هماهنگ رشد کنند و همه استعدادها و قابلیتهایش چه در ساحت روحانی و چه در حوزه جسمانی بهگونهای مطلوب به فعلیت درآیند. منتها انسانها برخی نیازها را بر دیگری ترجیح میدهند یا اولویتبندی مینهند. حداقل از اینرو میتوان گفت آدمی در هر صورت موجودی معناخواه یا ارزشگذار است و از این امر گریزی ندارد. در این میان انسان، نیازمند مرجع و منبعی انسانی با فراانسانی است که بر ارزشگذاریهای او مهر تأیید و صحت بگذارد و آنها را به رسمیت بشناسد اینگونه مطالبات را نیاز به معناخواهی تعبیر میکنیم. پس هویت یعنی معناداری و در چارچوب آن معنا عمل کردند. احتمالاً بهتوان گفت انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ پاسخی به خودباختگی در مقابل غیر بود، مفهوم این عبارت این است که مردم ایران بهدنبال هویت گمگشته خود بودند تحت عنوان بازگشت به خویشتن خویش به قول حافظ:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
به دیگر سخن حرکت مردمی ایران مبنا و زیربنایش مسائل فرهنگی و هویتی بود ولو اینکه در این مدت بیستوپنج سال بعد از انقلاب در حوزه فرهنگ حرف و حدیثها داشته باشیم، در دهه پنجاه بهخصوص در سالهای (۵۵ - ۵۷) اوج فساد اخلاقی و اجتماعی و انحطاط فرهنگی در ایران بود، نسل جوان دوره انقلاب در این سالها با اینکه به لحاظ روانشناسی تابع شورش امیال خود بودند و اصولاً طبیعی است که کنش و واکنشهای جوانان بیشتر از سنخ غرایز باشند تا عقلانیت ولی تحولی قابل تأمل رخ داد تابعین شورش امیال به یکباره شورشی علیه امیال و غرایز و حب ذاتها کردند و به دنبال هویتیابی و بازگشت به خویشتن خویش بودند]۱۱[ و موفق هم شدند. حال سؤال و پرسش این است که هویتیابی و معناخواهی چیست؟ هویت جمعی چه جایگاهی دارد که میتواند نظامهای سیاسی را واژگون سازد این هویت جمعی در ساحتهای اجتماعی و سیاسی یک اصل و قاعده سیاسی است وقتی قرآن کریم را مطالعه میکنید نشان میدهد که فرعون ابتدا هویت و معناخواهی قوم خود را گرفت و آنها را به موجوداتی منفعل تبدیل کرد در سوره زخرف آیه ۵۴ آمده است: «فاستخف قومه فاطاعوه» سوره زخرف آیه ۵۴ پس قوم خویش را تحقیر کرد و چنین بود که از او اطاعت کردند و در مجموع مسأله هویت فردی و جمعی از اهمیت خاصی برخوردار است که متأسفانه ما در عصر جمهوری اسلامی از آن غافل شدهایم یا اگر ادعا میکنیم آگاهیم هنوز برای ما دغدغه نشده است. امید است تلاش در این نوشتار بهمنظور قرابت به حوزههای معرفتشناسی هویتیابی و معناخواهی در دوره انقلاب اسلامی تلقی گردد.
● تعریف هویت از نظر لغتشناسان
در فرهنگ معین هویت به معنی هستی، وجود یا آنچه موجب شناسایی مشخص میشود آمده است. در فرهنگ عمید هویت به معنی حقیقت شی یا شخصی که مشتمل بر صفات جوهری او باشد تلقی شده است و در فرهنگ دهخدا به معنی تشخص انسان در نظر گرفته شده است.
● تعاریف اصطلاحی
برخی گفتهاند: هویت یعنی معناداری در جامعه.]۱۲[
گروهی دیگر گفتهاند: فرآیند پاسخگویی آگاهانه به پرسشهایی از گذشته و در حال حاضر یا احساس تعلق به مجموعهای مادی و معنوی است که عناصر آن از قبل شکل گرفتهاند.]۱۳[
بعضی هویت را بهصورت یک احساس نسبتا پایدار از یگانگی خود تعریف میکنند بهرغم تغییر رفتارها و احساسات برداشت یک فرد از خودش همواره مشابه است.
گروهی نیز گفتهاند: انسجامی که افراد میتوانند در زمینه ارزشها، آرمانها و هدفهای زندگی و باورهای خودشان داشته باشند که همان پاسخ به سه پرسش چیستی، کیستی و نقش انسان در جامعه است.]۱۴[
جمعبندی تعاریف اصطلاحی: شاید بتوان گفت ویژگیها و صفاتی که از طریق خود و رابطه با دیگران بهدست میآید هویت نام دارد که دو مشخصه دارد: ۱ - یکپارچگی (Self) ۲ - تمایز (Other)
تفاوت هویت و شخصیت: شخصیت عبارت است از احساسات و ادراکاتی که هر فرد از کل وجود خود دارد، در واقع شخصیت زیرمجموعه هویت است و هویت مفهومی گستردهتر از شخصیت است اما در هم تأثیر گذارند.]۱۵[
منظور ما در این نوشتار از هویت مفهوم تاریخی ـ فرهنگی آن است، پس در اینجا هویت جمعی از مفاهیم بین رشتهای در علوم انسانی است و نقطه آغازین آشنایی با مفهوم هویت خودشناسی است که در ادبیات فلسفی و الهیات بر خود به مثابه جایگاه انتخابها و مسؤولیتی اخلاقی اشاره میشود و در ادبیات روانشناسی خود به منزله بنیان یکتایی و روانکاوی فرد تلقی میشود و در ادبیات جامعهشناسی تأکید بر تعاملات فرد در اجتماع و احساس تعلق شخصی به گروه خاص را نمایان میکند که بیشتر جنبه عمومی هویت را از زمینههای خصوصیتر متمایز میسازد در مجموع هویت توانایی انسانها یا خودآگاهی به من فاعلی خود به مثابه «داننده» و من مفعولی خود به مثابه «دانسته شده» مفهومبندی میشود.
نکته حائز اهمیت دیگر که در تعاریف هویت وجود دارد این است که در رابطه با خود و غیر تعریفی تناقضنما و پارادوکسیکال بهنظر میآید به دیگر سخن چگونه میشود با یک رویکرد جوهرگرایانه هویت تعریفی ایستا و در همان حال تعریفی پویا داشته باشد.پاسخ به این پرسش به این شکل میباشد که عناصر هویت به دو دسته تقسیم میشوند: ۱ - عناصر ثابت ۲ - عناصر متغیر
منظور از عناصر ثابت هویت این است که سرچشمه و منبع آن لایههای زیرین فرهنگ یا ارزشهای بنیادین معرفتی انسان است که مربوط به من فاعلی است. مانند اعتقادات، اندیشهها، باورها، ارزشها و ... و منظور از عناصر متغیر هویت: لایههای بیرونی فرهنگ یا روئین معرفت انسان است مانند شرایط اجتماعی و سیاسی در جامعه، عوامل محیطی و ...
توضیح مطلب این است که انسان، نان باورهایش را میخورد و به آنها زنده است. مجموعهای از باورها، هستیشناسیها و اعتقادات زیرین فرهنگی برای انسان بینش فرهنگی ایجاد مینمایند که کمک شایانی به معناداری و معناخواهی انسان مینماید. این عناصر ثابت هویت تا زمانی که از سنخ و جنس فکر و اندیشه باشند و بهصورت یک باور درآمده باشند از بین نخواهد رفت و تنها در مقابل فکر و اندیشه برتر و قویتر خود حالت تداخل و اشتراک پیدا مینمایند یا اینکه از اندیشه برتر به لحاظ منابع تغذیهای خود را وامدار و مدیون اندیشه برتر میدانند و یا اینکه حالت تدافعی و تهاجمی در مقابل اندیشه ضعیفتر و سخیفتر به خود میگیرند. پس عنصر ثابت هویت چون از سنخ و جنس اندیشه و فکر است از بین نمیرود بلکه یا در شکل تکامل یافته و تحول یافتهتر تجلی میکند یا اینکه حاشیهنشین میشود و چون از مقوله فرهنگ است شکلگیری یا حاشیهنشینی مدت مدیدی را بهخود اختصاص میدهد و از اینرو ما از طریق آثار و نتایج آن با توجه به عنصر زمان و مکان آگاه میشویم. برای نمونه هویت جمعی (تاریخی ـ فرهنگی) ما ایرانیان که اسلام را پذیرفته است حالت تکاملی و تحولی خود را داشته است و ریشه در توحیدی بودن هر دو هویت عامل اصلی جمع شدن هویت ایرانی و اسلامی است ولی در مقابل هویت بیگانه مانند هویت مغولی، بنیامیه موضعگیری کرده است و در زمانهای مناسب آن هویت متعدد را مانند هویتهای هلنی که هویت سخیف و ضعیف در مقابل هویت ایرانی بوده است طرد و نفی کرده زیرا نقطه یا نقاط مشترک در آن نیافته وگرنه معنی ندارد آنها را نپذیرد.
شایان ذکر است انسانهایی که در باورهای پایهای خود ضعیف عمل نمودهاند یعنی تقلیدی و براساس آداب و سنن گذشته اقدام نمودهاند با هر اندیشه و فکر یا شبه اندیشه و فکر متزلزل خواهند گردید و دائما باورهای آنها حاشیهنشین خواهند شد که موضوعاً از بحث ما خارج میشوند.
اما عناصر تغییر که از لایههای بیرونی و روئین فرهنگ برخاسته شده و مربوط به من مفعولی هستند بیشتر از سنخ و جنس شرایط اجتماعی و سیاسی تلقی میگردند و از نظر جامعهشناسی معرفت نمیتوان آنها را تأثیرگذار تلقی نکرد بلکه همین عوامل محیطی یا شرایط سیاسی ـ اجتماعی در جامعه خود محصول اندیشه و فکر خاصی بودهاند که میتوانند در حوزه تعامل با عناصر ثابت فرهنگ قرار گیرند و چون ما آنها را بهصورت یک نگاه کلگرایانه میبینیم نباید از روابط اجزا یا نگاه استقرایی در سیستم و نظام هویت غافل بمانیم یعنی شرایط سیاسی و اجتماعی چون از سنخ عمل هستند در بادی نظر به ظاهر عِده و عُده آنها نگاه میشود حمله و تهاجم اسکندر، مغول، محمود افغان به ظاهر بر هویت ایرانی پیروز شدهاند و چون از سنخ عملاند ما به لحظهها و عِده و عُدهها نظر میافکنیم در حالی که اینها حامل فرهنگ هلنی، فرهنگ شمنی، فرهنگ ایلی و قومی هستند که از سنخ و جنس اندیشهاند و در تعامل با فکر و اندیشه ایرانی باید از قواعد و اصول منطقی فرهنگ ایرانی اطاعت کند و چون در دستگاه و سیستم هویت ایرانی سنخیت و انسجام درونی نداشتند در باطن شکست خوردند و در ظاهر پیروز شدند اما اندیشه اسلامی چون در ریشه فکری و اندیشه با باورهای توحیدی نقطه مشترک داشتند تعامل ایجاد شد و پیروزی و شکست در آنجا معنی نداشت، کما اینکه امروز هویت تاریخی ـ فرهنگی ما همان هویت ایرانی ـ اسلامی ماست پس با دقت نظر و اندک تأملی میتوان گفت در هویت حالت تناقض و پارادوکسیکال قابل رفع است.
تقسیمبندی هویت به سه دسته تقسیم میگردد:
۱ - هویت فردی: منظور نقش روانکاوی و حوزه روانی فرد. احساس نسبتا پایدار از یگانگی خود در مقابل دیگری.
۲ - هویت خانوادگی: ورود به یک بخش دیگر بهنام ایفای نقش شخصیت و هویت فردی در شکل ساده ما قبل از اجتماع است.]۱۶[
شخصیت در هر دو هویت فردی و خانوادگی شکل میگیرد. برای مثال در خانوادهای که از نوع گسترده است با خانوادهای که از نوع خانواده هستهای است شخصیتها فرق میکنند و یا شخصیت در خانوادههایی که سیستم تمرکز و متصلب در آن وجود دارد غالبا شخص اقتدارگرا تحویل جامعه میدهد و خانواده غیرمتمرکز با سیستم غیرمتصلب غالبا شخص آزادیجو و آزادیطلب تحویل جامعه میدهد.
۳ - هویت (تاریخی ـ فرهنگی): هویت جمعی که میتواند هویتهای متعددی مانند قومی ـ ملی ـ دینی و ... را پوشش دهد]۱۷[ منظور و تأکید ما در این نوشته حاضر بر روی این قسمت است که در برخی موارد تحت عنوان هویت جمعی با ریشه توحیدی نام بردهایم. در این قسمت سوم منظور هویت جمعی در جامعه ایران برخاسته از لایههای فرهنگ بههم پیوسته چه بهصورت متداخل و چه بهصورت همپوشی هویت تاریخی ـ فرهنگی ما را بهوجود آورده است، بهرغم اینکه در هر لایه زیرین فرهنگی باورهای جزماندیشی و خیالپرداز که خارج از قاعدهبازی منطقی و عقلانی میخواهند بهطور سیال وجود داشته باشند کما اینکه تا بهحال اینطور بودهاند. بهنظر میرسد آنها بهتدریج از حوزه تعامل و تفاهم اندیشههای اسلام و ایران دور خواهند شد هرچند در بادی نظر آنها مانع تلقی میشوند ولی صرفا در حوزه فردی و شخصی قرار میگیرند و ممکن است افرادی پیدا شوند که قائل باشند ایرانی بودن با اسلامی بودن پیوندی برقرار نمیکند یا نکرده است و همچنین برعکس افرادی یافت شوند که قائل باشند اسلامی بودند با ایرانی بودند پیوندی برقرار نمینمایند همانطور که گفتیم اینها موانع فردی تلقی میشوند که در پروسه تاریخی ـ فرهنگی جامعه ایران در چرخدندههای هویت جمعی خرد شده و روغن استمرار چرخدندههای اجتماعی و جمعی شدهاند و یا اینکه وارد مکانیسم بازی و قواعد جمعی تحت پوشش معناخواهی توحیدی نمیشوند که در این صورت مانع تلقی نمیشوند که به مثابه شی خنثی و بیخاصیت تصور میگردند.
مؤلفههای تشکیلدهنده «هویت جمعی»]۱۸[
۱ - سرزمین و قلمرو: سرزمین فلات ایران را با سابقهای طولانی میتوان یکی از عناصر تشکیلدهنده هویت تلقی کرد هرچند جغرافیا و ژئوپلتیک عنصر معنوی نیستند اما در طول تاریخ وضعیت فیزیکی و مرزهای جغرافیایی تعیینکننده بودهاند برای مثال کشور نپال در مقایسه با کشور ایران به لحاظ محصور بودن در میان کوههای سر به فلک کشیده از نظر تاریخ کمتر مورد هجوم و حمله قرار گرفته است در حالی که سرزمین ایران به لحاظ موقعیت جغرافیایی در حدود ۱۰ قرن مورد حمله قرار گرفته و با هویتهای متفاوتی روبهرو شده است. شایان ذکر است امروز، با پیشرفت بشر در فن تکنولوژی و عصر ارتباطات موفقیتهای جغرافیایی کمتر تعیینکننده هویت جمعی میتوانند باشند.۲ - دین و مذهب: یکی از عوامل وحدتبخش و معناداری در رابطه با هویت نقش دین و مذهب است. دین همواره پشتوانه محکمی برای اخلاق بوده است و بخش قابل توجهی از آموزههای دینی تعالیم ارزشی و اخلاقیاند. دین با ترسیم صحیح رابطه انسان با خدا، انسان با خود و انسان با دیگران با کمال و سعادت حقیقی خویش، شالودهای متعالی برای بایدها و نبایدهای اخلاقی پی میریزد. بیتردید بخشی از مبانی نظری بحرانهای روانی انسان معاصر در نگرش واژگونه به ماهیت انسان، استعدادها و قابلیتهای او و نیز غایت هستیاش برمیگردد، که با وجود دین این امکان همواره برای انسان فراهم است که کشتی توفانزده اندیشهاش که در گردباد تحیر و شکاکیت گرفتار آمده است در ساحل آرام ایمان پهلو گیرد. در ایران باستانشناسان و ایران معاصر دین و مذهب براساس توحیدی بودن توانسته است هویت جمعی در ایران پدید آورد و یکی از عوامل وحدت هویت جمعی تلقی گردد و عوامل دیگر تصویر واقعنمایی از عمق و ژرفای وجود آدمی و نیازهای اساسی و استعدادهای شگرف او را ندارند و بیشتر در پوستههای هویت او به کاوش میپردازند. به قول مولوی:
گر به ظاهر آن پری پنهان بود آدمی پنهانتر از پریان بود
نزد عاقل زان پری که مضمر است آدمی صدبار خود پنهانتر است
خویشتن نشناخت مسکین آدمی از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس، خویش را بر دلق فروخت
کوتاه سخن آنکه برای آدمیت، ارزشهای معنوی و معناخواهی در درجه اول اهمیت قرار دارند و دیر یا زود واقعیت سرابگونه انسان معاصر به او روشن خواهد شد و او را در اندیشه بازگشت به دین و معنویت دینی فرو خواهد برد و طعم هویت جمعی را در حلقه کانون توحید خواهد چشاند.
۳ - زبان: از آنجا که تولید مفاهیم مشترک کار زبان است، توانمندیهای زبان فارسی توانسته است فراتر از زبانهای قومی و محلی عامل وحدتبخشی مردم ایران باشد. برای مثال زبان فارسی بهراحتی از رخ اندیشه نقاب گشوده است و از وقتی که سر زلف سخن را شانه زدهاند جمال اندیشه نزد فارسیزبانان قهار مکشوف بوده است.
آنجا که میگوید:
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
و چون از رخ اندیشه نقاب میگشاید و چون زبان درمیکشد نوبت را به مولوی میدهد.
زبانت درکش ای حافظ زمانی حدیث بیزبانان بشنو از نی
بنابراین نقش کلیدی زبان فارسی در ارتباط عناصر معنوی موردنیاز انسان ایرانی مسلمان بر کسی پوشیده نیست و همین سر زبان فارسی است که توانسته است در مقابل زبانهای قومی و محلی متعدد یک سر و گردن بالاتر بایستد به حق تکلیف این زبان را امثال عطار، سنایی و نظامی، مولوی و حافظ روشن کردهاند و در طول تاریخ ایران، عامل حیاتبخش به هویت تاریخی ـ فرهنگی ما بوده است و سخن را با این بیت در بحث زبان به پایان میبرم.
شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
۴ - دانش و فرهنگ (عام ـ خاص): در واقع یک فرهنگ عامیانه داریم که مجموعهای از هنجارها و اعتقادات، سنتها، آداب و رسوم و آئینها آنرا بهوجود آوردهاند مانند عید فطر، عید قربان، عید نیمه شعبان، مراسم عاشورا، عید نوروز، شب یلدا و ... و یک فرهنگ خاصی داریم که مجموعهای تحت عنوان هستیشناسی توحیدی، نبرد حق و باطل، جنگ بین اهورامزدا و اهریمن، تلفیق دین و سیاست، عدالتخواهی نقش انسان در کمکرسانی به نیروهای اهورایی علیه اهریمنی، نگاه سلسله مراتبی به جهان در فلسفه تاریخ و ... که مجموعه این فرهنگها توانستهاند یک هویت تاریخی ـ فرهنگی در ایران اسلامی معاصر بهوجود آورند.
● سیر تاریخی هویت جامعه ایران
اگر هویت تاریخی ـ فرهنگی جامعه ایران را بخواهیم از نظر لایههای فرهنگی مورد بررسی قرار دهیم وجود دو عنصر ایرانی و اسلامی قطعی است اما عنصر سوم نوگرایی محل شک و تردید است از این نظر که در بخش عناصر ثابت هویت قرار گیرد بلکه برخی آنرا در عنصر متغیر و غیرثابت هویت تاریخی ـ فرهنگی ایران قرار دادهاند که قول دوم تا حدودی درستتر بهنظر میآید. به هر حال موارد زیر نشاندهنده هویت تاریخی ـ فرهنگی ایران است:
۱ - در دوره ایران باستان فرهنگ ایرانی با عدالتخواهی همراه بود و به دیگر سخن دیدگاه توحیدی بر فرهنگ ایرانیان قدیم حاکم بوده است منتها بر اثر حوادث متعدد این لایه زیرین کمرنگ میشود. اگر در مورد مفهوم ایرانی به لحاظ تاریخی بخواهیم تحقیق کنیم گریزی نیست به جز مراجعه به کتاب جرالد نولی البته نویسندگانی مانند ریچارد فرای ـ ویلیام هانوی که در مورد مفهوم ایرانی بحث کردهاند آنها هم حرفهای خود را به جرالد نولی در کتاب The Idea of Iran مستند ساختهاند.
به نقل از این کتاب متن سرودههای زرتشت (گاتها) فلسفه تاریخ اوستایی یعنی نبرد نیروهای اهورایی علیه نیروهای اهریمنی را ذکر کرده است و در ادامه میگوید: همین که شما پای انسان و یاریرسانی او به نیروهای اهورایی علیه اهریمنی را پیش میکشید زمینهای را برای امور سیاسی فراهم میکنید یعنی انسان اوستایی نمیتواند بیتفاوت نسبت به خلق و آفرینش نیکی باشد پس در فلسفه اوستایی نیز دین از سیاست جدا نیست مقابله با فرهنگ هلنیستی نشانه مبارزه ایرانیان با تهاجم فرهنگ و مبارزه با شر و بدی است زیرا عناصر ایرانی در وفاداری به مجموعهای از اصول و عقاید وحیانی متجلی میشود که در فرهنگ هلنیستی یافت نمیشود.]۱۹[
۲ - پس از سقوط دولت ساسانی فرهنگ اسلامی وارد حوزه ایرانیان شد و در حدود ۴۰۰۰ ایرانی با اختیار خود وارد حوزه و قلمرو حکومتی اسلام میشوند که متأسفانه در دوره خلافت اسلامی مورد بیمهری قرار میگیرند و حتی خلیفه دوم دستور میدهد به ایرانیان زن ندهند و شغلهای پست و سخت را از آن ایرانیان برمیشمرد اما به مرور زمان ایرانیان به لحاظ عدالتخواهی از علی(ع) و فرزندانش پیروی مینمایند و حتی در سپاه مختار که برای انتقامگیری از قاتلان امام حسین(ع) جنبشی اجتماعی راه میافتد بر طبق اسناد تاریخی گزارش شده است اکثر افراد سپاه مختار به فارسی تکلم میکردهاند. به هر حال در شرایط و مقاطعی که فرهنگ غیرتوحیدی به حوزه جغرافیایی ایران حملهور میشد عنصر ایرانی ـ اسلامی در مقابل آن مقاومت میکرد و سرانجام دولت صفویه تحت عنوان حکومت ایرانی شیعی برای اولین بار در ایران حکومت مستقل را تشکیل دهد.۳ - در مورد عنصر نوگرایی با همه حرف و حدیثهای آن میتوان گفت: از نهضت مشروطه (۱۲۸۵ ه . ش) که در مجموع مشروطهخواهان خواستار برخی از ویژگیهای کاربردی در مغرب زمین شدند.
مانند: پارلمان، قانون اساسی، محدود شدن قدرت شاه، کنترل و نظارت قدرت سیاسی و آزادی که قبل از ورود تجلیات مدرنیته به ایران این مسائل مطرح نبود. بنابراین قبل از ورود مدرنیته به ایران هویت فرهنگی ایرانیان از دو لایه زیرین فرهنگی ایران باستان و فرهنگ اسلامی تغذیه میشد و تعارضی جدی میان آن دو وجود نداشت، زیرا مساعی مشترک حول مفهوم کانونی توحید ایجاد شده بود. ولی با ورود مدرنیته به ایران بهعنوان عنصر متغیر هویت، برخی حرکتها و دگرگونیهای سیاسی ـ اجتماعی در ایران پدید آورد که مهمترین عوارض تحریکات عنصر متغیر هویت زیر سؤال بردن هویت فرهنگی قبلی و نفی گذشته «خود» بوده است پیدایش مجدد نظام پاتریمونیال با ظهور رضاخان و شکست مشروطیت باعث اوجگیری سیاستهای ضددینی و ترویج ملیگرایی افراطی شد که این امر خود تعارضات موجود میان لایههای فرهنگی در ایران را شدت بخشید که در ادامه منجر به پیدایش نظام «جمهوری اسلامی ایران» شد که حاصل عکسالعمل شدید معتقدان به بازگشت به خویشتن خود شد. اکنون بعد از بیست و پنج سال به علت اینکه ما در زمینههای فرهنگی ضعیف عمل کردهایم فرهنگ جهانی غرب بهعنوان یک رقیب؛ قابل چشمپوشی نیست. بهعلاوه شکاف نسلها را در پیش رو داریم.]۲۰[
● بحران هویت و نشانههای آن
شایان ذکر است که بحث بحران هویت با دو دیدگاه روبهروست: ۱ - رویکردی که بحران هویت را مرحلهای از مراحل رشد میداند که نظام سیاسی بهطور اجتنابناپذیر آنرا تجربه میکند و در واقع باید آنرا از نشانههای رشد و تحول دانست و نه نشانه ضعف و غیرعادی بودن این رویکرد متعلق به لوسین پای در دهه (۱۹۷۰ - ۱۹۸۰) میباشد. ۲ - رویکرد دوم که بحران هویت را مرحلهای از مراحل خطر و تهدید برای نظام سیاسی میداند و معتقد است بحران هویت سایر بحرانها را مانند بحران مشروعیت، مشارکت، سلطه و نفوذ را تشدید میکند.
این رویکرد متعلق به هابرماس در دوره معاصر میباشد.]۲۱[ البته رویکرد سومی نیز وجود دارد که مربوط به پستمدرنها میباشد که در مقاله پیشین رویکرد پستمدرنها را بهخاطر نداشتن مبنای منطقی از حوزه بحث خارج ساختیم.
تعریف بحران: یعنی شی در آستانه تحمل به بالاترین نقطه ظرفیت خود برسد که دو حالت انفجار و تخریب یا حالت برگشت و تعدیل خواهد داشت. اما منظور از بحران هویت عدم پاسخگویی به کیستی، چیستی و نقش فرد در جامعه مدنظر میباشد. یا به تعبیر دیگر از دست دادن معناداری در حوزه فردی و اجتماعی میباشد.
● نشانههای بحران هویت در یک فرد یا جامعه
۱ - اقدامات و تلاش بیهدف (در حوزه فردی ـ اجتماعی): اقدامات بیهدف و بیبرنامه معمولا باعث میشود بخش عظیمی از فرصتهای فردی ـ اجتماعی، انرژی فردی ـ اجتماعی هدر روند در واقع منابع و سرمایههای اصلی جامعه و فرد دائماً در حال از بین رفتن است، شاید بهطور مختصر بتوان نام این مورد را مشغولیت بیهدف نامید.
۲ - انفعالی بودن در تمامی موارد زندگی و حیات (فردی ـ اجتماعی): اصولاً انسانهایی که منفعلانه و واکنشی عمل میکنند محصول همان بیهدفی و بیبرنامگی هستند برای مثال شخصیت منفعل مرحله کودکی را به لحاظ جسمانی طی کرده ولی به لحاظ محتوایی هنوز در مرحله کودکی به سر میبرد که دچار بحران میشود. علامتهای آن بینظمی، قهر، پرخاشگری، خودباختگی، انزواطلبی و خصومت با اجتماع است در مورد جامعه نیز انسانها منتظرند دیگران برایشان الگو ارائه دهند چون هویت جمعی هنوز به یک عقلانیت جمعی نرسیده است و دائماً دچار پروسه خطا و انفعال میشوند.
۳ - عدم شناخت نسبت به زمان خود: در روایات مکرر داریم که باید فرزند زمان خود باشیم، زیرا آنچه مهم است مجموعه مؤلفههایی است که هویت هر زمان و دورهای را تشکیل میدهد یعنی پیشرفت عناصر ثابت بهصورت پروسه تحول عناصر و چالش با عناصر متغیر که فرزند شرایط و معلول تغییرات هستند حضرت علی(ع) میفرمایند: ای کمیل هیچ حرکتی نیست مگر اینکه تو در انجام آن محتاج شناخت هستی یا اینکه امام صادق(ع) میفرمایند: گمراهکنندهها به کسی که زمانش را میشناسد تهاجم و حمله نمیکنند. زیرا انسان اینگونه با هویت جمعی عناصر ثابت خود را شناخته و آنرا در حادثههای زمان گم نکرده پس باید زمینههای مثبت و منفی زمانه خود را بشناسد. زیرا انسانها ممکن است در امروز زندگی کنند ولی افراد گذشته و دیروز به حساب آیند. یعنی آگاهی به اوضاع و شرایط امروز ندارند.
۴ - در جایی که مرزها معلوم نباشد نظم و قاعده مشخص نباشد معناداری وجود ندارد. برای مثال دو شهر اصفهان و تهران را مقایسه میکنیم مرزها، حدود و جایگاه هر چیزی کاملاً مشخص است ولی در تهران ابتدا و انتها معلوم نیست، استفاده از وسایل شخصی و فردی به جای استفاده از وسایل عمومی حاکی از خروج از معناداری میباشد هرچند این مقایسه نسبی و قابل مناقشه میباشد.]۲۲[
۵ - جنگ و چالش علیه میراث فرهنگی نشانه عدم معناداری جامعه میباشد یعنی در جامعهای که آثار باستانی یا فرهنگیاش تحت هر عنوانی مورد تخریب قرار میگیرد حاکی از این است که جامعه دچار بحران شده است.]۲۳[
۶ - اگر روابط انسانها با انسانها در جامعه از حالت تعاملی تبدیل به حالت تقابلی و حذفی شوند جامعه معنادار نخواهد بود و در آستانه نزدیک شدن به بحران است و گاهی موارد بهصورت یک فرهنگ خود را نشان میدهد که در این صورت آن جامعه یک بحران تاریخی و عمیقی را با خود یدک میکشد.در یک جمعبندی درخصوص بحران هویت جمعی میتوان گفت وقتی سخن از بحران هویت به میان میآید منظور بحران در معرفت و ساختارهای هویتی و فرهنگی است این بحران اولین و مهمترین بحران بنیادی است که به چگونگی رسیدن جامعه به هویتی جمعی مربوط میشود. در واقع گسست میان پیشینه خود (یعنی اجزای معنوی و فرهنگ که افراد آن جامعه را به هم متصل میکند) که ناشی از فقدان شناخت و عدم علاقه به وجوه مشترک که پیونددهنده افراد یک جامعه به یکدیگر است. با گسست این پیوند انواع آشفتگی و بحرانهای سیاسی و اجتماعی ظهور خواهند یافت و جامعه را با چالشهای جدی در دنیای معاصر مواجه خواهد کرد. اما این بحرانها را میتوان بهطور کلاسیک به دو دسته در پنج محور تقسیمبندی کرد.
۱ - عوامل تأثیرگذار بر لایه زیرین و ثابت هویت ۲ - عوامل تأثیرگذار بر لایه بیرونی هویت.
۱ - عوامل تأثیرگذار بر لایه زیرین فرهنگ خود شامل
الف) فقدان شناخت و آگاهی نسبت به حوزه معرفتی و ارزشی هویت تاریخی ـ فرهنگی «خود».
ب) هجوم گسترده و سریع اندیشههای مدرنیته در برخورد با فکر و اندیشه ایرانی ـ اسلامی.
۲ - عوامل تأثیرگذار بر لایه بیرونی هویت جمعی
الف) نقش حکومت و نظام سیاسی
ب) شکافهای اجتماعی (نسلها)
ج) تحولات سیاسی خارجی تحت عنوان مسأله جهانی شدن
قبل از ارائه راهحلهای پیشنهادی به ویژگیهای نسل جدید عصر جمهوری اسلامی ایران اشاره خواهد شد و سپس به ارائه راهحلها خواهیم پرداخت.
● ویژگیهای نسل جدید عصر جمهوری اسلامی ایران
منظور از نسل گروه یا جمعیتی را گویند که از بُعد تاریخی تحول اجتماعی مؤید وقایع تاریخی مشترک میان افراد است و در اُبژهها و نمادهای جمعیتی تقریباً با گذشت دو الی سه دهه ظهور مینمایند که از فرهنگ، ارزشها، علائق هنری دیدگاههای سیاسی و قهرمانهای اجتماعی، تعریفی جدید ارائه میکنند. صرفنظر از اینکه پیرو نسل قبلی باشد یا منتقد و نفیکننده نسل قبل.]۲۴[
۱ - نسل جدید در پی اصلاح مفاهیم و واژگانهایی که دارای نوعی ابهام است تأکید میورزد ولی نسل اول انقلاب بیشتر در مورد مفاهیم حالت محافظهکارانه در پیش گرفته است.
۲ - نسل جدید هنوز تعریف و حوزه مشخصی برای خود آغاز نکرده است ولی نسل اول بازگشت به خویشتن خود را آغاز کرده بود و مبارزه درونی و بیرونی با «از خود بیگانگی» را انتخاب کرد.
۳ - نسل جدید در جستجوی تحلیل و تفسیری جدید از چالش بین سنت و تجدد، دموکراسی و اقتدارگرایی و حضور دینی در عرصههای فردی و اجتماعی میباشد.
۴ - نسل جدید به لحاظ صوری از انباشت اطلاعات ساخته شده توسط رسانههای جهانی از جمله اینترنت ماهواره و ... دچار حیرتزدگی شده است و این یکی از آسیبهای جدی در حوزه معناداری است.
۵ - نسل جدید در مواجه با تفکر غربزدگی و فرهنگ غربی گاهی طرح مهاجرت را انتخاب میکند و گاهی پذیرش وضعیت موجود همراه با پرخاشگری را انتخاب میکند.
۶ - نسل جدید تا حدودی از تأملگرایی و تعقلگرایی فاصله گرفته و بیشتر در سطح و روئین مسائل تصمیم میگیرد.
۷ - نسل جدید در بحث و بررسی نظام سیاسی اسلام فوراً افراد حاکم در جمهوری اسلامی ایران را مثال میزند و به اصول و مبانی دینی کمتر توجه میکند (روی افراد دقت میکند تا اصول).
۸ - اغلب نسل جدیدها بهدنبال کرامت و شرافت انسانی بشر هستند ولی به شرایط اعتراض دارند.
۹ - اغلب نسل جدیدها تمایل دارند امور مختلف را خود تجربه کنند (بیشتر تجربهگرا هستند در مقابل نسل اول که عرفانی ـ معنوی) بودند.
۱۰ - نسل جدید غالباً به دنبال سود عاجل است و به دنبال افقهای بلند نیست (واقعگراست در مقابل نسل اول که آرمانگرا بود).
۱۱ - نسل جدید به دنبال کارآمدی نظام سیاسی است کاری به ماهیت حکومت ندارد.
۱۲ - ساحت دینی نسل جدید مانند نسل اول حفظ شده اما حالت دفاعی آن ضعیف گردیده است.
۱۳ - نسل جدید صریح و پرده دراست و کمتر حرمتهای تعریف شده را میپذیرد مگر اینکه خودش تجربه کند.]۲۵[همانطور که اشاره شد اگر با رویکرد خوشبینانه به قضایا نگاه کنیم بحران هویت نشانه رشد و تعالی در جامعه است که نظام سیاسی بهطور اجتنابناپذیر آنرا باید تجربه کند در واقع آنرا نشانههای مثبت باید تلقی کرد نه ضعف و غیرعادی بودن منتها باید بهصورت نظاممند و منسجم برای بحرانهای در حال شکلگیری یا شکل گرفته برنامهریزی نماید.
در پایان این نوشتار راههای برونرفت از بحرانهای احتمالی هویت در عصر جمهوری اسلامی بهطور مختصر گوشزد مینماییم و ارائه مبسوط و مفصل راهحلها را در نوشتاری دیگر بیان خواهیم کرد.
۱ - در مورد لایه زیرین فرهنگ بهخصوص عناصر ثابت هویت جمعی نیاز شدید به توصیف و تبیین منابع و مبانی فرهنگ ایرانی و اسلام توسط نخبگان فرهنگی و سیاسی است که در این صورت یا به امتناع ترکیب خواهیم رسید کما اینکه بایندر و داریوش شایگان قائلاند یا اینکه تداخل و همپوشی در مورد لایه زیرین فرهنگ ایران و اسلام خواهیم رسید. کما اینکه فرهنگ رجایی و بسیاری از روشنفکران دینی قائلاند در مجموع از مرحله فرار از شناخت و آگاهی به مرحله اقبال به شناخت و آگاهی نسبت به معرفتهای بنیادین فرهنگ خواهیم رسید.
۲ - در مورد هجوم گسترده اندیشههای مدرنیته در برخورد با فرهنگ ایرانی ـ اسلامی احتمالاً سه رویکرد اسلامی سنتگرا، تجددگرا و جامعگرا مناسب باشند منتها اول باید شناخت بهدست آورد به این معنی اول باید فرهنگ غرب را بشناسیم. بهعبارت دیگر یک دوره غربشناسی بهصورت تقسیم کار در جامعه باید صورت گیرد بعد چه باید کرد.
۳ - نقش حکومت و نظام سیاسی مهمترین بخشی که میتواند بحرانهای احتمالی هویت را کاهش دهد این بهعنوان اولین نقش است. یعنی نظام سیاسی و حکومت اسلامی باید حداکثر جاذبه در روابط اجتماعی ـ سیاسی و حداقل دافعه را اتخاذ نماید یا بهقول شهید بهشتی جاذبه ما باید بیشتر از دافعه ما باشد دوم اینکه احزاب سیاسی را به هر طوری شده فعالتر نماید زیرا در صورتی که احزاب سیاسی در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بهوجود آیند خود حافظ بقا و سلامتی نظام سیاسی اسلام هستند زیرا وظیفه انسانهای نصگرا با رویکرد مؤمنانه بیش از این نیست و تنها خواسته و آرزوی هویت جمعی در پوشش حزبی حاکمیت روح شریعت در جامعه است زیرا حکومت و دولت ابزارند نه هدف اسلام.
۴ - در مورد شکافهای اجتماعی شاید از همه مهمتر در ایران اسلامی «شکاف نسلها است در درک نسل جدید و توجه به آنها در بحث هویتیابی و معناداری باید برنامهریزی در زمینهها و گرایشهای زیباشناسی اولویت بیشتری قائل بود حوزههای زیباشناسی یعنی عرصههای هنر، موسیقی، سینما، عرفان که هرکدام سالها زمان میبرد که یک لحظهاش را از دست دادن به اندازه یک نسل جمعیتی عقب افتادن است و دوم اینکه در رابطه با نسل جدید هدایت و اصلاح را با مچگیری و تخریب روحیه باید تفاوت گذاشت. قرآن کریم به پیامبر(ص) میفرماید: «ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» (آلعمران - ۱۵۹) یعنی اینکه اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از گرد تو متفرق میشدند و حال آنکه تو با خلق خدا مهربانی و دائماً در پی اصلاح و ارشاد خلقی نه عیبجویی و مچگیری است.
۵ - در مورد تحولات سیاسی خارجی تحت عنوان مسأله جهانی شدن اگر جهانی شدن را به معنی پروژه بگیریم که در آن قدرت برتر در تمامی عرصههای سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی میخواهد هژمونی داشته باشد و اگر به معنی پروسه بگیریم که در آن گفتوگوی تمدنها مطرح است]۲۶[ که معمولاً فرهنگهای برتر جایی برای ماندن دارند آنوقت در مورد اول هویت جمعی ما متضرر میشود و در مورد دوم بهلحاظ اینکه ما نسبت به مبانی معرفتی خود کار فرهنگ قوی انجام ندادهایم ممکن است دچار چالشهای فرهنگی و به تبع در حوزه هویت جمعی با مشکل روبهرو شویم شاید بهترین شیوه در مورد مفهوم دوم مسأله جهانی شدن فعالیت در دو حوزه گفتوگو با بیرون برای بینالاذهانی کردن مفاهیم خود و تلاش برای شناخت و آگاهی در حوزه معرفتهای بنیادین فرهنگ خودی بهعنوان فعالیت دوم بتواند راهگشا باشد.
مسعود پورفرد - استاد دانشگاه شهید چمران
۱ - جایگاه بحث هویتیابی و هویتسازی در ایران معاصر
۲ - مفاهیم و کلیات بحث هویت (تعریف هویت ـ فرق آن با شخصیت ـ پارادوکسهای مطرح در مبحث هویت ـ عناصر ثابت و متغیر هویت)
۳ - تقسیمبندی هویت و مقصود ما (هویت فردی ـ خانوادگی ـ تاریخی ـ فرهنگی)
۵ - مؤلفههای تشکیلدهنده هویت
۶ - سیر تاریخی هویت جامعه ایران
۷ - فرآیند شکلگیری هویت
۸ - مسأله بحران هویت، نشانههای فقدان هویت، و ویژگیهای نسل جدید در دهه سوم انقلاب اسلامی
۹ - راههای بیرونرفت از بحران هویت در دهه سوم انقلاب اسلامی
● هویتیابی در عرصه سیاست و دین در ایران معاصر
▪ جایگاه بحث هویتیابی
بیشک برای دستیابی به هویت (تاریخی ـ فرهنگی) خویش یا همان معنیداری خود، سخت نیازمند بررسی و کنکاش در فراز و نشیبهای حوادث تاریخی، پدیدههای فرهنگی و ... میباشیم تا عبرت آموخته و از این عبرتها بتوانیم جایگاه بحث هویتیابی را توصیف و تبیین نمائیم. بهطور کلی در تبیین این بحث میتوان به حوادث قرن ۱۳ ه . ق به بعد در جهان اسلام و بهویژه ایران اشاره کرد. در این دوره متفکرین جوامع اسلامی در واکنش به انحطاط درونی و خطر سلطه غرب، جریانهای اصلاحی و نهضتهای فکری ـ سیاسی به راه انداخته و این در حالی بود که متفکرین جهان اسلام در طی قرون گذشته در اثر بحرانهای مختلف داخلی و خارجی لطمات جبرانناپذیری را متحمل شده بودند و با شکستهای مکرر مسلمین در مواجهه با غرب ضرورت مداوم بررسی هویتیابی و هویتسازی را احساس میکردند، و پاسخ منطقی و مناسب به این بحران هویت را در بازگشت به اسلام و اصول بنیادیاش میدانستند. چنین پاسخی را در موضعگیریهای سید جمال، عبده، کواکبی، رشید رضا، اقبال و پس از آن در حرکتها و جنبشهای اجتماعی نقاط مختلف جهان اسلام به عینه میتوان گزارش کرد. بهقول استاد مطهری: «حرکتی که از سید جمال آغاز شد و توسط مصلحین سنی و شیعه دیگر تا دوره مورد بحث استمرار یافت، وجه مشترک اصلاحطلبان دینی طی یکصد ساله اخیر در این بود که آنها در صدر بودند اثبات کنند اسلام توانایی آنرا دارد که بهصورت یک مکتب و یک ایدئولوژی، راهنما و تکیهگاه اندیشه جامعه اسلامی قرار گیرد و آنها را به عزت دنیایی و سعادت اخروی برساند.»]۱[
این امور در رابطه با ایران نیز مستثنی نبوده و در طی دوران مورد بحث نه فقط متأثر از شرایط و جریانات داخلی ناگزیر از اتخاذ موضع بودند بلکه بهعنوان جزئی از پیکره اسلام، متفکرین ایرانی، متأثر از فضای حاکم بر جهان اسلام بودند.
در دنیای عرب سه رهیافت عمده در بحث هویتسازی قابل ذکر است:
۱ - رهیافت احیاگر اسلامی
۲ - رهیافت رادیکال اسلامی
۳ - رهیافت تجددگرایی اسلامی
رهیافت اول: در آغاز دهه ۱۹۳۰ میلادی اولین رهیافت بهوجود آمد که این نگرش با اضمحلال خلافت عثمانی و پیدایش جماعتهای هویتمدار به یکبار، بر اهمیت خصوصیت اسلامی در برابر هویت جهانشمول غرب تأکید داشت و بر وجود تاریخ و فرهنگ خود اصرار کرد. در این مقطع دو نگرش عمده از جنبش احیاگری پدید آمد، نگرش اول: اسلامگرایان سنتی در سایه تفکرات افرادی مانند مودودی و سید قطب در دو دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی وارد عرصه فکری و سیاسی اسلام معاصر شدند، رهیافت این گروه بر این باور بود که هویت اسلامی در جهان اسلام را میتوان با بازگشت به حکمِ خدا که در قرآن عرضه شده است بهدست آورد. این گروه الگوی خلافت تاریخی اسلامی را مطرح مینمودند.
در مقابل احیاگران سلفی یا جهادی با الگوپذیری از جنبش وهابیت در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ اقدام به فعالیت نمودند.
این گروه به لحاظ مبانی به واژههای کافر و مؤمن و نیز به واژههای مطیع و عاصی تأکید میکردند و همچنین دو عنصر مهم تطبیق با شریعت و لزوم مبارزه با غرب را دائما تکرار میکردند که همین امر منجر شد تا مفهوم دولت اسلامی در برابر مفهوم سنتی خلافت اسلامی در این دوران ظهور کند، هر دو جناح رهیافت احیاگری عناصر سهگانه احیای فرهنگ اسلامی، دشمنی با غرب و ایده تطبیق شریعت را برای کسب هویت اسلامی معاصر ضروری میدانستند و از اینرو هر دو جناح این رهیافت به شکل ایدئولوژیک عناصر فرهنگی و سیاسی را سامان دادند و از طریق مشابهسازی عناوین و موضوعات نظامهای غربی مانند دموکراسی را زیر عناوین ایدئولوژیک اسلامی همچون شورا طرح کردند.]۲[
رهیافت دوم: در دهه ۱۹۸۰ رهیافت رادیکال اسلامی عرب بهوسیله حسن حنفی در عصر تفکر اسلامی معاصر مطرح شد. رادیکال اسلامی عرب به بازسازی ایجاد ایدئولوژی انقلابی مستند به عقاید الهیات رهاییبخش پرداخت، با اولویت دادن به سنت، آنرا نقطه آغاز مسئولیت فرهنگی و قومی اسلامی دانست و حیات اسلامی را در مقابل تجدد با تفسیر دوباره از سنت قرار میدهد که البته در این سنت از نگاههای چپ و سوسیالیستی استفاده میکنند.]۳[
رهیافت سوم: رهیافت تجددگرای اسلامی: این دیدگاه در بحث هویتسازی از دهه ۱۹۸۰ به بعد پا به عرصه حیات فکری اسلامی معاصر گذاشت نظریه این گروه نه تابع اندیشههای سلفی و گذشتهگرایی بود و نه ابعاد ایدئولوژیک بهخود گرفت بلکه با «نقد آموزههای اسلامی برخاسته از دوران بازخیزی معاصر اسلامی» موافقت و مقارنت بیشتری دارد.
از جمله اندیشمندان مطرح این گروه را میتوان نصر حامد ابوزید، محمد حامد الجابری و محمد ارکون قرار داد، که بطور کلی در دو عنصر مباحث معرفتشناسی و نقد عقل برای رسیدن به هویت مدرن اسلامی پافشاری مینمایند.]۴[
در ایران نیز سه رهیافت عمده قابل ذکر میباشد که شامل:
۱ - رهیافت سنتگرا: جریانی که با غیرتورزی و پافشاری بر معارف و احکام دینی تنها به مقابله و طرد فرهنگ و تمدن غرب پرداختهاند و برخی از آنها با تأکید بر عناصر عرفان و معنویت در تقابل با فرهنگ مدرن غرب قرار میگیرند که بهطور کلی در پنج مؤلفه اندیشههای آنها خلاصه میشود (اصولگرایی ـ تکلیف محوری ـ اجتهادگرایی و روشمندی در فهم دین ـ التقاطستیزی ـ گذشتهگرایی)
۲ - رهیافت تجددگرا: جریانی از دانشآموختگان علوم جدید را شامل میشود که در هنگام مواجهه با دستاوردهای علمی و فنآوری غرب بهعلت رکود اندیشه فلسفی، فقر تئوریک در حوزههای اجتماعی و نیز انحطاط سیاسی و اجتماعی جوامع اسلامی سبب شد که بخشی از نسل جدید در چارهجویی معضلات و آسیبهای پیرامونی و در رقابت با جریان غربگرا بهطور اجمال به پذیرش اصول و چارچوبهای بازسازی شده و نزدیک به مدرنیته تن دهند و تلاش خود را صرف همخوانی اسلام با مؤلفههای فرهنگ مدرن کنند که بهطور کلی در پنج مؤلفه اندیشههای آنها قابل شناسایی است (اهمیت بیش از حد به سوژه ـ توسعهگرایی ـ علمگرایی و تکیه بر عقل ـ تاریخیت و نسبیت در فهم ـ آیندهگرایی)۳ - رهیافت جامعنگر: جریانی که بهدنبال رفع نواقص دو جریان سنتگرا و تجددگرا شکل گرفته است زیرا سنتگرایان بهرغم تأکید بر نصوص و حقایق وحیانی از ارائه طرحی برای حضور اسلام در صحنه حیات اجتماعی بشر ناتوان است و تجددگرایان با آنکه بر ضرورت حضور و پویایی دین در فرآیند تحولات زمان اصرار میورزد امّا چون این پویایی را به قیمت استحاله ارزشها و احکام جاودان اسلام را خواستار است رهیافت جامعنگر مطرح شد. این جریان معتقد است پویایی و پایایی اسلام را در یک نظریه واحد و در یک نسبت منطقی و هماهنگ تأمین نماید که بهطور خلاصه در پنج مؤلفه مورد شناسایی قرار میگیرند (نگرش نظامند به مسائل اجتماعی ـ اصولگرا در حوزه فهم دین و توسعهگرا در حوزه تحقق دین ـ تکامل در روش اجتهاد و تجدیدنظر در روش علوم ـ ضرورت تدوین الگوی جامع ـ پیریزی تمدن نوین اسلامی).]۵[
بهطور اجمال برای بررسی رهیافتهای سهگانه میتوان از آغاز مشروطه شروع کرد و با تحولات بعد از انقلاب اسلامی آنها را تعقیب نمود.
رهیافت اول: مهمترین واکنش آنها در جریان مشروطه بود که بسیاری از مواضع سنتی مخالف مشروطه و تأکید بر ناسازگاری سنت اصیل اسلامی با فرهنگ بیگانه را مطرح میکند جریانی که سعی میکند به گذشته خود برگردد و در واقع در تحولات بعد از انقلاب اسلامی ایران نماینده سنت گفتمان انقلاب اسلامی است و از طریق جهتگیری ضدغربی برای بازسازی سنت تلاش میکند دغدغه این رهیافت بیشتر در زمینههای نشان دادن بحران هویت در جهان غرب، افول و فروپاشی حاکمیت غرب و پایان هژمونی غرب خلاصه میشود. این رهیافت بهدنبال هویتسازی براساس تاریخ مقبول گذشته خود که عاری از تحولات و تغییرات جهانی باشد میپردازد شاید بتوان از چهرههای مؤسس این رهیافت در ایران با احمد فردید و رضا داوری نام برد.]۶[
رهیافت دوم: در سه گرایش شکل گرفته است. گرایش اول از آغاز جنبش مشروطه تا دهه ۴۰ دورهای است که دستاوردهای مدرن و نهادهای مدرنیته از جمله عقل، علم و پیشرفت در نظر آنها مطلوب مینماید. در این دوره روشنفکران دینی کموبیش نسبت به مدرنیته نگاهی مثبت و پذیرا دارند و در پی این نگاه گاه تلاش میکنند سازگاری اسلام را با انگارههای مدرنیته و سیستمهای آن ثابت کنند، مهمترین و ثمربخشترین این تلاشها در آخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰ توسط مهدی بازرگان صورت گرفت، بازرگان تلاش میکرد سازگاری میان دستاوردهای علمی دموکراسی و حقوق بشر را با اعتقادات اسلامی نشان دهد هرچند در مصاحبههای خود در بعد از انقلاب اسلامی به آفتهای این گرایش اشاره میکند (یعنی خطر التقاط) این گرایش درصدد داشتن دو حوزه علم و دین یا به تعبیری آشتی دو حوزه عقل و وحی هستند و هویت اسلامی را در تعارض با اصول مدرنیته نمیبینند.
گرایش دوم: در اوایل دهه ۵۰ توسط علی شریعتی پایهگذاری میشود که بهطور جدی نقد مدرنیته را در پی میگیرد و از طریق انتقاد توأم به مدرنیته و مذهب سنتی جنبههای مثبت و منفی هر دو را متذکر میشود و بحث بازگشت به خویشتن و هویت اسلامی را مطرح مینماید البته او هویتیابی را الهام از مدل بازسازی شد. اقبال میگیرد در واقع دکتر علی شریعتی دین را از علم و فلسفه جدا میکند و آنرا با ایدئولوژی یکسان میانگارد]۷[ گرایش سوم با رویکردی معرفتشناسانه مبتنی بر فلسفه تحلیلی مرجعیت عقل و علم مدرن را میپذیرد و اینکار را با نشان دادن تفسیر تکثرگرائی از دین به انجام میرسانند این جریان در بحث هویتیابی معتقد است تصور هر فرد از دین تنها فهم او از دین است نه حقیقت دین، البته در این هویتیابی مذهب بیشتر به زندگی اخلاقی فرد مرتبط و به قلمرو شخصی محدود میشود، از مهمترین افراد این گرایش دکتر عبدالکریم سروش را میتوان نام برد.]۸[
رهیافت سوم: همانطور که اشاره شد این رهیافت در جستجوی رفع نواقص دو رهیافت سنتگرا و تجددگرا شکل گرفت این جریان در بحث هویتیابی به هویت دینی تأکید میورزد و اعتقاد دارد تمدنسازی اسلامی پایه اصل هویتیابی در دنیای معاصر میباشد از مؤسسین این رهیافت میتوان امام خمینی(ره)، شهید مطهری و شهید صدر را نام برد.
در مجموع هر سه رهیافت با صرفنظر از حوزههای روششناسی و هدف و تبیین میزان نقش عقل و شریعت باید به فال نیک گرفت زیرا هرکدام بهعنوان نماینده یک جریان فکری اسلامی در ایران امروز هستند تا دین را در وضعیت مدرن بازنمایی کنند و به شکلی مسأله هویتیابی در جامعه معاصر ایران را تبیین نمایند. تا اینجای بحث بهقول مولوی:
خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
اما کسانی هستند بدون آنکه عنادی داشته باشند در اینگونه بحثها با ما اختلاف مبنایی دارند. این گروه از منظر شک و تردید در وحدت و انجام هویت نظر مینمایند. بهعبارت دقیقتر در حوزه نظریههای فرهنگی در پستمدرنیسم قرار میگیرند.
برای توضیح این مطلب لازم است بهطور اختصار نقطهنظرات این گروه را درخصوص هویت و هویتیابی مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم. در بررسیهای فرهنگی در قرن بیست که مبتنی بر تشدید هویتها به سبب وجود ایدئولوژیهای مختلف بود با اندک تأملی اگر بررسی نمائیم درمییابیم ایدئولوژیهایی مانند فاشیسم، لیبرالیسم، مارکسیسم، انواع ناسیونالیسم، اسلام، فمنیسم و ... بهدنبال تشدید یا تشکیل هویتهای جدید برای فرد بودند که عمدتا بر تغییرناپذیری و ثبات هویت بهعنوان سرشت بنیادین انسان تأکید ورزیده و نیز در مباحث جامعهپذیری و فرهنگپذیری بر نقش نهادهای اجتماعی در تشکیل هویت ثابت برای انسان صحه گذاردهاند و فیالجمله بهعنوان رویکرد ذاتگرایانه به بحث هویت نظر داشتهاند و به تغییرناپذیری هویت بهعنوان سرشت ذاتی انسان تأکید ورزیدهاند.
اما پستمدرنیسم یا (پسامدرنیسم) در نقد همه این نظریههای ذاتگرایانه از جمله بحث نگارنده (هویتیابی در عرصه سیاست و دین) بههویت متکثر، تغییرپذیر و وجود سوژههای چند پاره در ناخودآگاه فرد اشاره دارند. بر این اساس، هویت محصول روایتی است که ما درباره خود میسازیم یا درباره ما میسازند، فرهنگها، ارزشها، هنجارها، باورها و غیره همگی تعبیرات هستند و از نو تعبیر میشوند، هویت ذات نیست بلکه فرآیند است و هرگونه تلاش فرهنگی برای ایجاد وحدت در هویت محکوم به شکست است.
از جمله نظریهپردازان این گروه شامل افرادی مانند ژاک لاکان، ژاک دریدا، میشل فوکو، فرانسوا لیوتار و چالز جنکز میباشد.]۹[ مطلب را با یکی از شارحان و نظریهپردازان برجسته پستمدرنیسم فردریک جیمسون به پایان میرسانیم، وی معتقد است: فرهنگ پستمدرنیسم عمدتا واکنشی است نسبت به گسلها و بحرانهای مدرنیته یا به عبارتی بازتابی است از آشفتگی و ناتوانی انسانهای این روزگار، در پیدا کردن نقشهای برای پیمودن راه پستمدرنیسم پژواک عجز انسان معاصر است، این فرهنگ بیش از آنکه علاج و التیامی برای بحرانها و آشفتگیها باشد پیامد و عارضه آنهاست.]۱۰[
شکی نیست که انسان همواره خواستار برطرف کردن رنجهای خویش و معناداری خود بوده است. بهقول نظامی گنجوی در مخزنالاسرار:
خاک تو آن روز که میبیختند از پی معجون دل آمیختند
خاک تو آمیخته رنجهاست در دل این خاک بسی گنجهاست
شاید رنج برای تطهیر انسان لازم دانسته شده است کما اینکه در میراث فرهنگی ما نیز آمده است.در قرآن کریم در سوره بلد آیه ۴ هم آمده است: «لقد خلقناالانسان فی کبد» ما نوع انسان را به حقیقت در رنج و مشقت آفریدیم.
و در سرودههای سعدی نیز آمده است:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
آنچه از میراث فرهنگی دریافت میشود وجود رابطه میان رنجها و سرشت آدمی است احتمالاً از این باب باشد که انسانها معنویت خواه به دنبال تقریر حقیقت و تقلیل مرارتاند. معناخواهی افراد را با گوهر وجودی خودشان آشنا میسازد تا با همان به جنگ ناکامیها بروند وقتی حضرت زینب(س) را مینگریم در توفان پربلای کربلا به جز زیبایی چیزی نمیبیند (ما رایت الا جمیلا) بهقول مولوی:
چون بلای دوست، تطهیر شماست علم او بالای تدبیر شماست
در دنیای معاصر انسان آرامش و امنیت را توأمان با استقلال و آزادی و بها دادن به کیستی، چیستی و نقش خود در جامعه خواهان گشته است به تعبیر دیگر انسان معاصر در رسیدن به نیازهای مادی و معنوی خود به آرامش و اطمینان، سعادت و رفاه خویش همواره در مورد انسان کیست، جهان چیست و او چه نقشی در جهان و جامعه دارد؟ پرسشهای متعددی را مطرح ساخته که عصاره همه پرسشهای او در گرو شفاف و روشن شدن یک پاسخ است و آن پاسخ و جواب یعنی هویت چیست؟ آیا تعریف هویت امری شخصی است یا اینکه در ارتباط با فرهنگ، اجتماع و سیاست تعریف میشود؟ آیا برای درک عمیق و دقیق از هویت نیازمند علم تاریخ هستیم؟ آیا رویکردها و رهیافتها عامل تعیینکننده در تعریف هویت نیستند؟ آیا هویت در گرو معرفتشناسی بهخود است؟
این پرسشها و پاسخها حاکی از این است که راه کمال آدمی «خود» اوست و اعمال ظاهری و باطنی تنها نگاه به استکمال او مدد میرساند که در نفس او تأثیر کنند و آنرا رفعت و تعالی بخشند از اینرو، هر امری که بیرون از ذات انسان و بیارتباط با آن باشد. نظیر شهرت، ثروت، جاه و مقام کمال حقیقی انسان نخواهد بود زیرا مراتب معنوی همچون مقامات اعتباری دنیوی نیست که کسی را به آن نصیب یا از آن عزل کنند بلکه هر کسی خود، مقام و مرتبهای از کمال است «هم درجات عنداللّه» ایشان را نزد خداوند درجاتی است (آلعمران آیه ۱۶۳) همانطور که اشاره شد انسان موجودی با ابعاد مختلف است از اینرو کمال او در گرو آن است که تمام ابعاد وجودی او در کنار هم و بهصورت هماهنگ رشد کنند و همه استعدادها و قابلیتهایش چه در ساحت روحانی و چه در حوزه جسمانی بهگونهای مطلوب به فعلیت درآیند. منتها انسانها برخی نیازها را بر دیگری ترجیح میدهند یا اولویتبندی مینهند. حداقل از اینرو میتوان گفت آدمی در هر صورت موجودی معناخواه یا ارزشگذار است و از این امر گریزی ندارد. در این میان انسان، نیازمند مرجع و منبعی انسانی با فراانسانی است که بر ارزشگذاریهای او مهر تأیید و صحت بگذارد و آنها را به رسمیت بشناسد اینگونه مطالبات را نیاز به معناخواهی تعبیر میکنیم. پس هویت یعنی معناداری و در چارچوب آن معنا عمل کردند. احتمالاً بهتوان گفت انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ پاسخی به خودباختگی در مقابل غیر بود، مفهوم این عبارت این است که مردم ایران بهدنبال هویت گمگشته خود بودند تحت عنوان بازگشت به خویشتن خویش به قول حافظ:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
به دیگر سخن حرکت مردمی ایران مبنا و زیربنایش مسائل فرهنگی و هویتی بود ولو اینکه در این مدت بیستوپنج سال بعد از انقلاب در حوزه فرهنگ حرف و حدیثها داشته باشیم، در دهه پنجاه بهخصوص در سالهای (۵۵ - ۵۷) اوج فساد اخلاقی و اجتماعی و انحطاط فرهنگی در ایران بود، نسل جوان دوره انقلاب در این سالها با اینکه به لحاظ روانشناسی تابع شورش امیال خود بودند و اصولاً طبیعی است که کنش و واکنشهای جوانان بیشتر از سنخ غرایز باشند تا عقلانیت ولی تحولی قابل تأمل رخ داد تابعین شورش امیال به یکباره شورشی علیه امیال و غرایز و حب ذاتها کردند و به دنبال هویتیابی و بازگشت به خویشتن خویش بودند]۱۱[ و موفق هم شدند. حال سؤال و پرسش این است که هویتیابی و معناخواهی چیست؟ هویت جمعی چه جایگاهی دارد که میتواند نظامهای سیاسی را واژگون سازد این هویت جمعی در ساحتهای اجتماعی و سیاسی یک اصل و قاعده سیاسی است وقتی قرآن کریم را مطالعه میکنید نشان میدهد که فرعون ابتدا هویت و معناخواهی قوم خود را گرفت و آنها را به موجوداتی منفعل تبدیل کرد در سوره زخرف آیه ۵۴ آمده است: «فاستخف قومه فاطاعوه» سوره زخرف آیه ۵۴ پس قوم خویش را تحقیر کرد و چنین بود که از او اطاعت کردند و در مجموع مسأله هویت فردی و جمعی از اهمیت خاصی برخوردار است که متأسفانه ما در عصر جمهوری اسلامی از آن غافل شدهایم یا اگر ادعا میکنیم آگاهیم هنوز برای ما دغدغه نشده است. امید است تلاش در این نوشتار بهمنظور قرابت به حوزههای معرفتشناسی هویتیابی و معناخواهی در دوره انقلاب اسلامی تلقی گردد.
● تعریف هویت از نظر لغتشناسان
در فرهنگ معین هویت به معنی هستی، وجود یا آنچه موجب شناسایی مشخص میشود آمده است. در فرهنگ عمید هویت به معنی حقیقت شی یا شخصی که مشتمل بر صفات جوهری او باشد تلقی شده است و در فرهنگ دهخدا به معنی تشخص انسان در نظر گرفته شده است.
● تعاریف اصطلاحی
برخی گفتهاند: هویت یعنی معناداری در جامعه.]۱۲[
گروهی دیگر گفتهاند: فرآیند پاسخگویی آگاهانه به پرسشهایی از گذشته و در حال حاضر یا احساس تعلق به مجموعهای مادی و معنوی است که عناصر آن از قبل شکل گرفتهاند.]۱۳[
بعضی هویت را بهصورت یک احساس نسبتا پایدار از یگانگی خود تعریف میکنند بهرغم تغییر رفتارها و احساسات برداشت یک فرد از خودش همواره مشابه است.
گروهی نیز گفتهاند: انسجامی که افراد میتوانند در زمینه ارزشها، آرمانها و هدفهای زندگی و باورهای خودشان داشته باشند که همان پاسخ به سه پرسش چیستی، کیستی و نقش انسان در جامعه است.]۱۴[
جمعبندی تعاریف اصطلاحی: شاید بتوان گفت ویژگیها و صفاتی که از طریق خود و رابطه با دیگران بهدست میآید هویت نام دارد که دو مشخصه دارد: ۱ - یکپارچگی (Self) ۲ - تمایز (Other)
تفاوت هویت و شخصیت: شخصیت عبارت است از احساسات و ادراکاتی که هر فرد از کل وجود خود دارد، در واقع شخصیت زیرمجموعه هویت است و هویت مفهومی گستردهتر از شخصیت است اما در هم تأثیر گذارند.]۱۵[
منظور ما در این نوشتار از هویت مفهوم تاریخی ـ فرهنگی آن است، پس در اینجا هویت جمعی از مفاهیم بین رشتهای در علوم انسانی است و نقطه آغازین آشنایی با مفهوم هویت خودشناسی است که در ادبیات فلسفی و الهیات بر خود به مثابه جایگاه انتخابها و مسؤولیتی اخلاقی اشاره میشود و در ادبیات روانشناسی خود به منزله بنیان یکتایی و روانکاوی فرد تلقی میشود و در ادبیات جامعهشناسی تأکید بر تعاملات فرد در اجتماع و احساس تعلق شخصی به گروه خاص را نمایان میکند که بیشتر جنبه عمومی هویت را از زمینههای خصوصیتر متمایز میسازد در مجموع هویت توانایی انسانها یا خودآگاهی به من فاعلی خود به مثابه «داننده» و من مفعولی خود به مثابه «دانسته شده» مفهومبندی میشود.
نکته حائز اهمیت دیگر که در تعاریف هویت وجود دارد این است که در رابطه با خود و غیر تعریفی تناقضنما و پارادوکسیکال بهنظر میآید به دیگر سخن چگونه میشود با یک رویکرد جوهرگرایانه هویت تعریفی ایستا و در همان حال تعریفی پویا داشته باشد.پاسخ به این پرسش به این شکل میباشد که عناصر هویت به دو دسته تقسیم میشوند: ۱ - عناصر ثابت ۲ - عناصر متغیر
منظور از عناصر ثابت هویت این است که سرچشمه و منبع آن لایههای زیرین فرهنگ یا ارزشهای بنیادین معرفتی انسان است که مربوط به من فاعلی است. مانند اعتقادات، اندیشهها، باورها، ارزشها و ... و منظور از عناصر متغیر هویت: لایههای بیرونی فرهنگ یا روئین معرفت انسان است مانند شرایط اجتماعی و سیاسی در جامعه، عوامل محیطی و ...
توضیح مطلب این است که انسان، نان باورهایش را میخورد و به آنها زنده است. مجموعهای از باورها، هستیشناسیها و اعتقادات زیرین فرهنگی برای انسان بینش فرهنگی ایجاد مینمایند که کمک شایانی به معناداری و معناخواهی انسان مینماید. این عناصر ثابت هویت تا زمانی که از سنخ و جنس فکر و اندیشه باشند و بهصورت یک باور درآمده باشند از بین نخواهد رفت و تنها در مقابل فکر و اندیشه برتر و قویتر خود حالت تداخل و اشتراک پیدا مینمایند یا اینکه از اندیشه برتر به لحاظ منابع تغذیهای خود را وامدار و مدیون اندیشه برتر میدانند و یا اینکه حالت تدافعی و تهاجمی در مقابل اندیشه ضعیفتر و سخیفتر به خود میگیرند. پس عنصر ثابت هویت چون از سنخ و جنس اندیشه و فکر است از بین نمیرود بلکه یا در شکل تکامل یافته و تحول یافتهتر تجلی میکند یا اینکه حاشیهنشین میشود و چون از مقوله فرهنگ است شکلگیری یا حاشیهنشینی مدت مدیدی را بهخود اختصاص میدهد و از اینرو ما از طریق آثار و نتایج آن با توجه به عنصر زمان و مکان آگاه میشویم. برای نمونه هویت جمعی (تاریخی ـ فرهنگی) ما ایرانیان که اسلام را پذیرفته است حالت تکاملی و تحولی خود را داشته است و ریشه در توحیدی بودن هر دو هویت عامل اصلی جمع شدن هویت ایرانی و اسلامی است ولی در مقابل هویت بیگانه مانند هویت مغولی، بنیامیه موضعگیری کرده است و در زمانهای مناسب آن هویت متعدد را مانند هویتهای هلنی که هویت سخیف و ضعیف در مقابل هویت ایرانی بوده است طرد و نفی کرده زیرا نقطه یا نقاط مشترک در آن نیافته وگرنه معنی ندارد آنها را نپذیرد.
شایان ذکر است انسانهایی که در باورهای پایهای خود ضعیف عمل نمودهاند یعنی تقلیدی و براساس آداب و سنن گذشته اقدام نمودهاند با هر اندیشه و فکر یا شبه اندیشه و فکر متزلزل خواهند گردید و دائما باورهای آنها حاشیهنشین خواهند شد که موضوعاً از بحث ما خارج میشوند.
اما عناصر تغییر که از لایههای بیرونی و روئین فرهنگ برخاسته شده و مربوط به من مفعولی هستند بیشتر از سنخ و جنس شرایط اجتماعی و سیاسی تلقی میگردند و از نظر جامعهشناسی معرفت نمیتوان آنها را تأثیرگذار تلقی نکرد بلکه همین عوامل محیطی یا شرایط سیاسی ـ اجتماعی در جامعه خود محصول اندیشه و فکر خاصی بودهاند که میتوانند در حوزه تعامل با عناصر ثابت فرهنگ قرار گیرند و چون ما آنها را بهصورت یک نگاه کلگرایانه میبینیم نباید از روابط اجزا یا نگاه استقرایی در سیستم و نظام هویت غافل بمانیم یعنی شرایط سیاسی و اجتماعی چون از سنخ عمل هستند در بادی نظر به ظاهر عِده و عُده آنها نگاه میشود حمله و تهاجم اسکندر، مغول، محمود افغان به ظاهر بر هویت ایرانی پیروز شدهاند و چون از سنخ عملاند ما به لحظهها و عِده و عُدهها نظر میافکنیم در حالی که اینها حامل فرهنگ هلنی، فرهنگ شمنی، فرهنگ ایلی و قومی هستند که از سنخ و جنس اندیشهاند و در تعامل با فکر و اندیشه ایرانی باید از قواعد و اصول منطقی فرهنگ ایرانی اطاعت کند و چون در دستگاه و سیستم هویت ایرانی سنخیت و انسجام درونی نداشتند در باطن شکست خوردند و در ظاهر پیروز شدند اما اندیشه اسلامی چون در ریشه فکری و اندیشه با باورهای توحیدی نقطه مشترک داشتند تعامل ایجاد شد و پیروزی و شکست در آنجا معنی نداشت، کما اینکه امروز هویت تاریخی ـ فرهنگی ما همان هویت ایرانی ـ اسلامی ماست پس با دقت نظر و اندک تأملی میتوان گفت در هویت حالت تناقض و پارادوکسیکال قابل رفع است.
تقسیمبندی هویت به سه دسته تقسیم میگردد:
۱ - هویت فردی: منظور نقش روانکاوی و حوزه روانی فرد. احساس نسبتا پایدار از یگانگی خود در مقابل دیگری.
۲ - هویت خانوادگی: ورود به یک بخش دیگر بهنام ایفای نقش شخصیت و هویت فردی در شکل ساده ما قبل از اجتماع است.]۱۶[
شخصیت در هر دو هویت فردی و خانوادگی شکل میگیرد. برای مثال در خانوادهای که از نوع گسترده است با خانوادهای که از نوع خانواده هستهای است شخصیتها فرق میکنند و یا شخصیت در خانوادههایی که سیستم تمرکز و متصلب در آن وجود دارد غالبا شخص اقتدارگرا تحویل جامعه میدهد و خانواده غیرمتمرکز با سیستم غیرمتصلب غالبا شخص آزادیجو و آزادیطلب تحویل جامعه میدهد.
۳ - هویت (تاریخی ـ فرهنگی): هویت جمعی که میتواند هویتهای متعددی مانند قومی ـ ملی ـ دینی و ... را پوشش دهد]۱۷[ منظور و تأکید ما در این نوشته حاضر بر روی این قسمت است که در برخی موارد تحت عنوان هویت جمعی با ریشه توحیدی نام بردهایم. در این قسمت سوم منظور هویت جمعی در جامعه ایران برخاسته از لایههای فرهنگ بههم پیوسته چه بهصورت متداخل و چه بهصورت همپوشی هویت تاریخی ـ فرهنگی ما را بهوجود آورده است، بهرغم اینکه در هر لایه زیرین فرهنگی باورهای جزماندیشی و خیالپرداز که خارج از قاعدهبازی منطقی و عقلانی میخواهند بهطور سیال وجود داشته باشند کما اینکه تا بهحال اینطور بودهاند. بهنظر میرسد آنها بهتدریج از حوزه تعامل و تفاهم اندیشههای اسلام و ایران دور خواهند شد هرچند در بادی نظر آنها مانع تلقی میشوند ولی صرفا در حوزه فردی و شخصی قرار میگیرند و ممکن است افرادی پیدا شوند که قائل باشند ایرانی بودن با اسلامی بودن پیوندی برقرار نمیکند یا نکرده است و همچنین برعکس افرادی یافت شوند که قائل باشند اسلامی بودند با ایرانی بودند پیوندی برقرار نمینمایند همانطور که گفتیم اینها موانع فردی تلقی میشوند که در پروسه تاریخی ـ فرهنگی جامعه ایران در چرخدندههای هویت جمعی خرد شده و روغن استمرار چرخدندههای اجتماعی و جمعی شدهاند و یا اینکه وارد مکانیسم بازی و قواعد جمعی تحت پوشش معناخواهی توحیدی نمیشوند که در این صورت مانع تلقی نمیشوند که به مثابه شی خنثی و بیخاصیت تصور میگردند.
مؤلفههای تشکیلدهنده «هویت جمعی»]۱۸[
۱ - سرزمین و قلمرو: سرزمین فلات ایران را با سابقهای طولانی میتوان یکی از عناصر تشکیلدهنده هویت تلقی کرد هرچند جغرافیا و ژئوپلتیک عنصر معنوی نیستند اما در طول تاریخ وضعیت فیزیکی و مرزهای جغرافیایی تعیینکننده بودهاند برای مثال کشور نپال در مقایسه با کشور ایران به لحاظ محصور بودن در میان کوههای سر به فلک کشیده از نظر تاریخ کمتر مورد هجوم و حمله قرار گرفته است در حالی که سرزمین ایران به لحاظ موقعیت جغرافیایی در حدود ۱۰ قرن مورد حمله قرار گرفته و با هویتهای متفاوتی روبهرو شده است. شایان ذکر است امروز، با پیشرفت بشر در فن تکنولوژی و عصر ارتباطات موفقیتهای جغرافیایی کمتر تعیینکننده هویت جمعی میتوانند باشند.۲ - دین و مذهب: یکی از عوامل وحدتبخش و معناداری در رابطه با هویت نقش دین و مذهب است. دین همواره پشتوانه محکمی برای اخلاق بوده است و بخش قابل توجهی از آموزههای دینی تعالیم ارزشی و اخلاقیاند. دین با ترسیم صحیح رابطه انسان با خدا، انسان با خود و انسان با دیگران با کمال و سعادت حقیقی خویش، شالودهای متعالی برای بایدها و نبایدهای اخلاقی پی میریزد. بیتردید بخشی از مبانی نظری بحرانهای روانی انسان معاصر در نگرش واژگونه به ماهیت انسان، استعدادها و قابلیتهای او و نیز غایت هستیاش برمیگردد، که با وجود دین این امکان همواره برای انسان فراهم است که کشتی توفانزده اندیشهاش که در گردباد تحیر و شکاکیت گرفتار آمده است در ساحل آرام ایمان پهلو گیرد. در ایران باستانشناسان و ایران معاصر دین و مذهب براساس توحیدی بودن توانسته است هویت جمعی در ایران پدید آورد و یکی از عوامل وحدت هویت جمعی تلقی گردد و عوامل دیگر تصویر واقعنمایی از عمق و ژرفای وجود آدمی و نیازهای اساسی و استعدادهای شگرف او را ندارند و بیشتر در پوستههای هویت او به کاوش میپردازند. به قول مولوی:
گر به ظاهر آن پری پنهان بود آدمی پنهانتر از پریان بود
نزد عاقل زان پری که مضمر است آدمی صدبار خود پنهانتر است
خویشتن نشناخت مسکین آدمی از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس، خویش را بر دلق فروخت
کوتاه سخن آنکه برای آدمیت، ارزشهای معنوی و معناخواهی در درجه اول اهمیت قرار دارند و دیر یا زود واقعیت سرابگونه انسان معاصر به او روشن خواهد شد و او را در اندیشه بازگشت به دین و معنویت دینی فرو خواهد برد و طعم هویت جمعی را در حلقه کانون توحید خواهد چشاند.
۳ - زبان: از آنجا که تولید مفاهیم مشترک کار زبان است، توانمندیهای زبان فارسی توانسته است فراتر از زبانهای قومی و محلی عامل وحدتبخشی مردم ایران باشد. برای مثال زبان فارسی بهراحتی از رخ اندیشه نقاب گشوده است و از وقتی که سر زلف سخن را شانه زدهاند جمال اندیشه نزد فارسیزبانان قهار مکشوف بوده است.
آنجا که میگوید:
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
و چون از رخ اندیشه نقاب میگشاید و چون زبان درمیکشد نوبت را به مولوی میدهد.
زبانت درکش ای حافظ زمانی حدیث بیزبانان بشنو از نی
بنابراین نقش کلیدی زبان فارسی در ارتباط عناصر معنوی موردنیاز انسان ایرانی مسلمان بر کسی پوشیده نیست و همین سر زبان فارسی است که توانسته است در مقابل زبانهای قومی و محلی متعدد یک سر و گردن بالاتر بایستد به حق تکلیف این زبان را امثال عطار، سنایی و نظامی، مولوی و حافظ روشن کردهاند و در طول تاریخ ایران، عامل حیاتبخش به هویت تاریخی ـ فرهنگی ما بوده است و سخن را با این بیت در بحث زبان به پایان میبرم.
شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
۴ - دانش و فرهنگ (عام ـ خاص): در واقع یک فرهنگ عامیانه داریم که مجموعهای از هنجارها و اعتقادات، سنتها، آداب و رسوم و آئینها آنرا بهوجود آوردهاند مانند عید فطر، عید قربان، عید نیمه شعبان، مراسم عاشورا، عید نوروز، شب یلدا و ... و یک فرهنگ خاصی داریم که مجموعهای تحت عنوان هستیشناسی توحیدی، نبرد حق و باطل، جنگ بین اهورامزدا و اهریمن، تلفیق دین و سیاست، عدالتخواهی نقش انسان در کمکرسانی به نیروهای اهورایی علیه اهریمنی، نگاه سلسله مراتبی به جهان در فلسفه تاریخ و ... که مجموعه این فرهنگها توانستهاند یک هویت تاریخی ـ فرهنگی در ایران اسلامی معاصر بهوجود آورند.
● سیر تاریخی هویت جامعه ایران
اگر هویت تاریخی ـ فرهنگی جامعه ایران را بخواهیم از نظر لایههای فرهنگی مورد بررسی قرار دهیم وجود دو عنصر ایرانی و اسلامی قطعی است اما عنصر سوم نوگرایی محل شک و تردید است از این نظر که در بخش عناصر ثابت هویت قرار گیرد بلکه برخی آنرا در عنصر متغیر و غیرثابت هویت تاریخی ـ فرهنگی ایران قرار دادهاند که قول دوم تا حدودی درستتر بهنظر میآید. به هر حال موارد زیر نشاندهنده هویت تاریخی ـ فرهنگی ایران است:
۱ - در دوره ایران باستان فرهنگ ایرانی با عدالتخواهی همراه بود و به دیگر سخن دیدگاه توحیدی بر فرهنگ ایرانیان قدیم حاکم بوده است منتها بر اثر حوادث متعدد این لایه زیرین کمرنگ میشود. اگر در مورد مفهوم ایرانی به لحاظ تاریخی بخواهیم تحقیق کنیم گریزی نیست به جز مراجعه به کتاب جرالد نولی البته نویسندگانی مانند ریچارد فرای ـ ویلیام هانوی که در مورد مفهوم ایرانی بحث کردهاند آنها هم حرفهای خود را به جرالد نولی در کتاب The Idea of Iran مستند ساختهاند.
به نقل از این کتاب متن سرودههای زرتشت (گاتها) فلسفه تاریخ اوستایی یعنی نبرد نیروهای اهورایی علیه نیروهای اهریمنی را ذکر کرده است و در ادامه میگوید: همین که شما پای انسان و یاریرسانی او به نیروهای اهورایی علیه اهریمنی را پیش میکشید زمینهای را برای امور سیاسی فراهم میکنید یعنی انسان اوستایی نمیتواند بیتفاوت نسبت به خلق و آفرینش نیکی باشد پس در فلسفه اوستایی نیز دین از سیاست جدا نیست مقابله با فرهنگ هلنیستی نشانه مبارزه ایرانیان با تهاجم فرهنگ و مبارزه با شر و بدی است زیرا عناصر ایرانی در وفاداری به مجموعهای از اصول و عقاید وحیانی متجلی میشود که در فرهنگ هلنیستی یافت نمیشود.]۱۹[
۲ - پس از سقوط دولت ساسانی فرهنگ اسلامی وارد حوزه ایرانیان شد و در حدود ۴۰۰۰ ایرانی با اختیار خود وارد حوزه و قلمرو حکومتی اسلام میشوند که متأسفانه در دوره خلافت اسلامی مورد بیمهری قرار میگیرند و حتی خلیفه دوم دستور میدهد به ایرانیان زن ندهند و شغلهای پست و سخت را از آن ایرانیان برمیشمرد اما به مرور زمان ایرانیان به لحاظ عدالتخواهی از علی(ع) و فرزندانش پیروی مینمایند و حتی در سپاه مختار که برای انتقامگیری از قاتلان امام حسین(ع) جنبشی اجتماعی راه میافتد بر طبق اسناد تاریخی گزارش شده است اکثر افراد سپاه مختار به فارسی تکلم میکردهاند. به هر حال در شرایط و مقاطعی که فرهنگ غیرتوحیدی به حوزه جغرافیایی ایران حملهور میشد عنصر ایرانی ـ اسلامی در مقابل آن مقاومت میکرد و سرانجام دولت صفویه تحت عنوان حکومت ایرانی شیعی برای اولین بار در ایران حکومت مستقل را تشکیل دهد.۳ - در مورد عنصر نوگرایی با همه حرف و حدیثهای آن میتوان گفت: از نهضت مشروطه (۱۲۸۵ ه . ش) که در مجموع مشروطهخواهان خواستار برخی از ویژگیهای کاربردی در مغرب زمین شدند.
مانند: پارلمان، قانون اساسی، محدود شدن قدرت شاه، کنترل و نظارت قدرت سیاسی و آزادی که قبل از ورود تجلیات مدرنیته به ایران این مسائل مطرح نبود. بنابراین قبل از ورود مدرنیته به ایران هویت فرهنگی ایرانیان از دو لایه زیرین فرهنگی ایران باستان و فرهنگ اسلامی تغذیه میشد و تعارضی جدی میان آن دو وجود نداشت، زیرا مساعی مشترک حول مفهوم کانونی توحید ایجاد شده بود. ولی با ورود مدرنیته به ایران بهعنوان عنصر متغیر هویت، برخی حرکتها و دگرگونیهای سیاسی ـ اجتماعی در ایران پدید آورد که مهمترین عوارض تحریکات عنصر متغیر هویت زیر سؤال بردن هویت فرهنگی قبلی و نفی گذشته «خود» بوده است پیدایش مجدد نظام پاتریمونیال با ظهور رضاخان و شکست مشروطیت باعث اوجگیری سیاستهای ضددینی و ترویج ملیگرایی افراطی شد که این امر خود تعارضات موجود میان لایههای فرهنگی در ایران را شدت بخشید که در ادامه منجر به پیدایش نظام «جمهوری اسلامی ایران» شد که حاصل عکسالعمل شدید معتقدان به بازگشت به خویشتن خود شد. اکنون بعد از بیست و پنج سال به علت اینکه ما در زمینههای فرهنگی ضعیف عمل کردهایم فرهنگ جهانی غرب بهعنوان یک رقیب؛ قابل چشمپوشی نیست. بهعلاوه شکاف نسلها را در پیش رو داریم.]۲۰[
● بحران هویت و نشانههای آن
شایان ذکر است که بحث بحران هویت با دو دیدگاه روبهروست: ۱ - رویکردی که بحران هویت را مرحلهای از مراحل رشد میداند که نظام سیاسی بهطور اجتنابناپذیر آنرا تجربه میکند و در واقع باید آنرا از نشانههای رشد و تحول دانست و نه نشانه ضعف و غیرعادی بودن این رویکرد متعلق به لوسین پای در دهه (۱۹۷۰ - ۱۹۸۰) میباشد. ۲ - رویکرد دوم که بحران هویت را مرحلهای از مراحل خطر و تهدید برای نظام سیاسی میداند و معتقد است بحران هویت سایر بحرانها را مانند بحران مشروعیت، مشارکت، سلطه و نفوذ را تشدید میکند.
این رویکرد متعلق به هابرماس در دوره معاصر میباشد.]۲۱[ البته رویکرد سومی نیز وجود دارد که مربوط به پستمدرنها میباشد که در مقاله پیشین رویکرد پستمدرنها را بهخاطر نداشتن مبنای منطقی از حوزه بحث خارج ساختیم.
تعریف بحران: یعنی شی در آستانه تحمل به بالاترین نقطه ظرفیت خود برسد که دو حالت انفجار و تخریب یا حالت برگشت و تعدیل خواهد داشت. اما منظور از بحران هویت عدم پاسخگویی به کیستی، چیستی و نقش فرد در جامعه مدنظر میباشد. یا به تعبیر دیگر از دست دادن معناداری در حوزه فردی و اجتماعی میباشد.
● نشانههای بحران هویت در یک فرد یا جامعه
۱ - اقدامات و تلاش بیهدف (در حوزه فردی ـ اجتماعی): اقدامات بیهدف و بیبرنامه معمولا باعث میشود بخش عظیمی از فرصتهای فردی ـ اجتماعی، انرژی فردی ـ اجتماعی هدر روند در واقع منابع و سرمایههای اصلی جامعه و فرد دائماً در حال از بین رفتن است، شاید بهطور مختصر بتوان نام این مورد را مشغولیت بیهدف نامید.
۲ - انفعالی بودن در تمامی موارد زندگی و حیات (فردی ـ اجتماعی): اصولاً انسانهایی که منفعلانه و واکنشی عمل میکنند محصول همان بیهدفی و بیبرنامگی هستند برای مثال شخصیت منفعل مرحله کودکی را به لحاظ جسمانی طی کرده ولی به لحاظ محتوایی هنوز در مرحله کودکی به سر میبرد که دچار بحران میشود. علامتهای آن بینظمی، قهر، پرخاشگری، خودباختگی، انزواطلبی و خصومت با اجتماع است در مورد جامعه نیز انسانها منتظرند دیگران برایشان الگو ارائه دهند چون هویت جمعی هنوز به یک عقلانیت جمعی نرسیده است و دائماً دچار پروسه خطا و انفعال میشوند.
۳ - عدم شناخت نسبت به زمان خود: در روایات مکرر داریم که باید فرزند زمان خود باشیم، زیرا آنچه مهم است مجموعه مؤلفههایی است که هویت هر زمان و دورهای را تشکیل میدهد یعنی پیشرفت عناصر ثابت بهصورت پروسه تحول عناصر و چالش با عناصر متغیر که فرزند شرایط و معلول تغییرات هستند حضرت علی(ع) میفرمایند: ای کمیل هیچ حرکتی نیست مگر اینکه تو در انجام آن محتاج شناخت هستی یا اینکه امام صادق(ع) میفرمایند: گمراهکنندهها به کسی که زمانش را میشناسد تهاجم و حمله نمیکنند. زیرا انسان اینگونه با هویت جمعی عناصر ثابت خود را شناخته و آنرا در حادثههای زمان گم نکرده پس باید زمینههای مثبت و منفی زمانه خود را بشناسد. زیرا انسانها ممکن است در امروز زندگی کنند ولی افراد گذشته و دیروز به حساب آیند. یعنی آگاهی به اوضاع و شرایط امروز ندارند.
۴ - در جایی که مرزها معلوم نباشد نظم و قاعده مشخص نباشد معناداری وجود ندارد. برای مثال دو شهر اصفهان و تهران را مقایسه میکنیم مرزها، حدود و جایگاه هر چیزی کاملاً مشخص است ولی در تهران ابتدا و انتها معلوم نیست، استفاده از وسایل شخصی و فردی به جای استفاده از وسایل عمومی حاکی از خروج از معناداری میباشد هرچند این مقایسه نسبی و قابل مناقشه میباشد.]۲۲[
۵ - جنگ و چالش علیه میراث فرهنگی نشانه عدم معناداری جامعه میباشد یعنی در جامعهای که آثار باستانی یا فرهنگیاش تحت هر عنوانی مورد تخریب قرار میگیرد حاکی از این است که جامعه دچار بحران شده است.]۲۳[
۶ - اگر روابط انسانها با انسانها در جامعه از حالت تعاملی تبدیل به حالت تقابلی و حذفی شوند جامعه معنادار نخواهد بود و در آستانه نزدیک شدن به بحران است و گاهی موارد بهصورت یک فرهنگ خود را نشان میدهد که در این صورت آن جامعه یک بحران تاریخی و عمیقی را با خود یدک میکشد.در یک جمعبندی درخصوص بحران هویت جمعی میتوان گفت وقتی سخن از بحران هویت به میان میآید منظور بحران در معرفت و ساختارهای هویتی و فرهنگی است این بحران اولین و مهمترین بحران بنیادی است که به چگونگی رسیدن جامعه به هویتی جمعی مربوط میشود. در واقع گسست میان پیشینه خود (یعنی اجزای معنوی و فرهنگ که افراد آن جامعه را به هم متصل میکند) که ناشی از فقدان شناخت و عدم علاقه به وجوه مشترک که پیونددهنده افراد یک جامعه به یکدیگر است. با گسست این پیوند انواع آشفتگی و بحرانهای سیاسی و اجتماعی ظهور خواهند یافت و جامعه را با چالشهای جدی در دنیای معاصر مواجه خواهد کرد. اما این بحرانها را میتوان بهطور کلاسیک به دو دسته در پنج محور تقسیمبندی کرد.
۱ - عوامل تأثیرگذار بر لایه زیرین و ثابت هویت ۲ - عوامل تأثیرگذار بر لایه بیرونی هویت.
۱ - عوامل تأثیرگذار بر لایه زیرین فرهنگ خود شامل
الف) فقدان شناخت و آگاهی نسبت به حوزه معرفتی و ارزشی هویت تاریخی ـ فرهنگی «خود».
ب) هجوم گسترده و سریع اندیشههای مدرنیته در برخورد با فکر و اندیشه ایرانی ـ اسلامی.
۲ - عوامل تأثیرگذار بر لایه بیرونی هویت جمعی
الف) نقش حکومت و نظام سیاسی
ب) شکافهای اجتماعی (نسلها)
ج) تحولات سیاسی خارجی تحت عنوان مسأله جهانی شدن
قبل از ارائه راهحلهای پیشنهادی به ویژگیهای نسل جدید عصر جمهوری اسلامی ایران اشاره خواهد شد و سپس به ارائه راهحلها خواهیم پرداخت.
● ویژگیهای نسل جدید عصر جمهوری اسلامی ایران
منظور از نسل گروه یا جمعیتی را گویند که از بُعد تاریخی تحول اجتماعی مؤید وقایع تاریخی مشترک میان افراد است و در اُبژهها و نمادهای جمعیتی تقریباً با گذشت دو الی سه دهه ظهور مینمایند که از فرهنگ، ارزشها، علائق هنری دیدگاههای سیاسی و قهرمانهای اجتماعی، تعریفی جدید ارائه میکنند. صرفنظر از اینکه پیرو نسل قبلی باشد یا منتقد و نفیکننده نسل قبل.]۲۴[
۱ - نسل جدید در پی اصلاح مفاهیم و واژگانهایی که دارای نوعی ابهام است تأکید میورزد ولی نسل اول انقلاب بیشتر در مورد مفاهیم حالت محافظهکارانه در پیش گرفته است.
۲ - نسل جدید هنوز تعریف و حوزه مشخصی برای خود آغاز نکرده است ولی نسل اول بازگشت به خویشتن خود را آغاز کرده بود و مبارزه درونی و بیرونی با «از خود بیگانگی» را انتخاب کرد.
۳ - نسل جدید در جستجوی تحلیل و تفسیری جدید از چالش بین سنت و تجدد، دموکراسی و اقتدارگرایی و حضور دینی در عرصههای فردی و اجتماعی میباشد.
۴ - نسل جدید به لحاظ صوری از انباشت اطلاعات ساخته شده توسط رسانههای جهانی از جمله اینترنت ماهواره و ... دچار حیرتزدگی شده است و این یکی از آسیبهای جدی در حوزه معناداری است.
۵ - نسل جدید در مواجه با تفکر غربزدگی و فرهنگ غربی گاهی طرح مهاجرت را انتخاب میکند و گاهی پذیرش وضعیت موجود همراه با پرخاشگری را انتخاب میکند.
۶ - نسل جدید تا حدودی از تأملگرایی و تعقلگرایی فاصله گرفته و بیشتر در سطح و روئین مسائل تصمیم میگیرد.
۷ - نسل جدید در بحث و بررسی نظام سیاسی اسلام فوراً افراد حاکم در جمهوری اسلامی ایران را مثال میزند و به اصول و مبانی دینی کمتر توجه میکند (روی افراد دقت میکند تا اصول).
۸ - اغلب نسل جدیدها بهدنبال کرامت و شرافت انسانی بشر هستند ولی به شرایط اعتراض دارند.
۹ - اغلب نسل جدیدها تمایل دارند امور مختلف را خود تجربه کنند (بیشتر تجربهگرا هستند در مقابل نسل اول که عرفانی ـ معنوی) بودند.
۱۰ - نسل جدید غالباً به دنبال سود عاجل است و به دنبال افقهای بلند نیست (واقعگراست در مقابل نسل اول که آرمانگرا بود).
۱۱ - نسل جدید به دنبال کارآمدی نظام سیاسی است کاری به ماهیت حکومت ندارد.
۱۲ - ساحت دینی نسل جدید مانند نسل اول حفظ شده اما حالت دفاعی آن ضعیف گردیده است.
۱۳ - نسل جدید صریح و پرده دراست و کمتر حرمتهای تعریف شده را میپذیرد مگر اینکه خودش تجربه کند.]۲۵[همانطور که اشاره شد اگر با رویکرد خوشبینانه به قضایا نگاه کنیم بحران هویت نشانه رشد و تعالی در جامعه است که نظام سیاسی بهطور اجتنابناپذیر آنرا باید تجربه کند در واقع آنرا نشانههای مثبت باید تلقی کرد نه ضعف و غیرعادی بودن منتها باید بهصورت نظاممند و منسجم برای بحرانهای در حال شکلگیری یا شکل گرفته برنامهریزی نماید.
در پایان این نوشتار راههای برونرفت از بحرانهای احتمالی هویت در عصر جمهوری اسلامی بهطور مختصر گوشزد مینماییم و ارائه مبسوط و مفصل راهحلها را در نوشتاری دیگر بیان خواهیم کرد.
۱ - در مورد لایه زیرین فرهنگ بهخصوص عناصر ثابت هویت جمعی نیاز شدید به توصیف و تبیین منابع و مبانی فرهنگ ایرانی و اسلام توسط نخبگان فرهنگی و سیاسی است که در این صورت یا به امتناع ترکیب خواهیم رسید کما اینکه بایندر و داریوش شایگان قائلاند یا اینکه تداخل و همپوشی در مورد لایه زیرین فرهنگ ایران و اسلام خواهیم رسید. کما اینکه فرهنگ رجایی و بسیاری از روشنفکران دینی قائلاند در مجموع از مرحله فرار از شناخت و آگاهی به مرحله اقبال به شناخت و آگاهی نسبت به معرفتهای بنیادین فرهنگ خواهیم رسید.
۲ - در مورد هجوم گسترده اندیشههای مدرنیته در برخورد با فرهنگ ایرانی ـ اسلامی احتمالاً سه رویکرد اسلامی سنتگرا، تجددگرا و جامعگرا مناسب باشند منتها اول باید شناخت بهدست آورد به این معنی اول باید فرهنگ غرب را بشناسیم. بهعبارت دیگر یک دوره غربشناسی بهصورت تقسیم کار در جامعه باید صورت گیرد بعد چه باید کرد.
۳ - نقش حکومت و نظام سیاسی مهمترین بخشی که میتواند بحرانهای احتمالی هویت را کاهش دهد این بهعنوان اولین نقش است. یعنی نظام سیاسی و حکومت اسلامی باید حداکثر جاذبه در روابط اجتماعی ـ سیاسی و حداقل دافعه را اتخاذ نماید یا بهقول شهید بهشتی جاذبه ما باید بیشتر از دافعه ما باشد دوم اینکه احزاب سیاسی را به هر طوری شده فعالتر نماید زیرا در صورتی که احزاب سیاسی در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بهوجود آیند خود حافظ بقا و سلامتی نظام سیاسی اسلام هستند زیرا وظیفه انسانهای نصگرا با رویکرد مؤمنانه بیش از این نیست و تنها خواسته و آرزوی هویت جمعی در پوشش حزبی حاکمیت روح شریعت در جامعه است زیرا حکومت و دولت ابزارند نه هدف اسلام.
۴ - در مورد شکافهای اجتماعی شاید از همه مهمتر در ایران اسلامی «شکاف نسلها است در درک نسل جدید و توجه به آنها در بحث هویتیابی و معناداری باید برنامهریزی در زمینهها و گرایشهای زیباشناسی اولویت بیشتری قائل بود حوزههای زیباشناسی یعنی عرصههای هنر، موسیقی، سینما، عرفان که هرکدام سالها زمان میبرد که یک لحظهاش را از دست دادن به اندازه یک نسل جمعیتی عقب افتادن است و دوم اینکه در رابطه با نسل جدید هدایت و اصلاح را با مچگیری و تخریب روحیه باید تفاوت گذاشت. قرآن کریم به پیامبر(ص) میفرماید: «ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» (آلعمران - ۱۵۹) یعنی اینکه اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از گرد تو متفرق میشدند و حال آنکه تو با خلق خدا مهربانی و دائماً در پی اصلاح و ارشاد خلقی نه عیبجویی و مچگیری است.
۵ - در مورد تحولات سیاسی خارجی تحت عنوان مسأله جهانی شدن اگر جهانی شدن را به معنی پروژه بگیریم که در آن قدرت برتر در تمامی عرصههای سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی میخواهد هژمونی داشته باشد و اگر به معنی پروسه بگیریم که در آن گفتوگوی تمدنها مطرح است]۲۶[ که معمولاً فرهنگهای برتر جایی برای ماندن دارند آنوقت در مورد اول هویت جمعی ما متضرر میشود و در مورد دوم بهلحاظ اینکه ما نسبت به مبانی معرفتی خود کار فرهنگ قوی انجام ندادهایم ممکن است دچار چالشهای فرهنگی و به تبع در حوزه هویت جمعی با مشکل روبهرو شویم شاید بهترین شیوه در مورد مفهوم دوم مسأله جهانی شدن فعالیت در دو حوزه گفتوگو با بیرون برای بینالاذهانی کردن مفاهیم خود و تلاش برای شناخت و آگاهی در حوزه معرفتهای بنیادین فرهنگ خودی بهعنوان فعالیت دوم بتواند راهگشا باشد.
مسعود پورفرد - استاد دانشگاه شهید چمران
منبع : فصلنامه علوم سیاسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست