سه شنبه, ۲۵ دی, ۱۴۰۳ / 14 January, 2025
مجله ویستا
شاعری که در آینه هستی را میجوید
صدای شعرخوانی به گوش میرسد. کفش از پا بیرون میکنی. آنکه شعر میخواند با لحنی همسو با مضمون شعر، صدایش را بلند و کوتاه میکند. قدم در محفلی میگذاری که عدهای نشستهاند و یکی شعر میخواند. در میان جمع مینشینی. شعر که خوانده شد، از لذتها گفته میشود و از شعری که خوانده شد. اینجا شعرهای بیدل خوانده میشود.
اینجا ایران نیست. اینجا افغانستان، تاجیکستان یا حتی هند و پاکستان است. در آنجا بیدل (مولانا عبدالقادر بیدل دهلوی) آنقدر شناخته شده و پرآوازه است که حافظ در ایران. در آنجا محافل زیادی شعر بیدل را میخوانند و لذت میبرند و درباره آن به گفتوگو مینشینند.فرید مرادی چند سالی است که به بیدل پرداخته است. او بر آن است که همه آثار این شاعر را تدوین و تصحیح کند. کار او تقریبا به سرانجام رسیده و میرود تا به ناشر سپرده شود.
مرادی در جای جای حرفهایش به تمجید از بیدل میپردازد. او دوست دارد بیدل در جامعه ایران آنگونه که شایسته شعر اوست شناخته شود. بیدل را از ابتدای زندگیاش معرفی کند تا بعد به آثارش برسد. بیدل در فیضآباد هند به دنیا میآید. انگار که از کودکی همچون بسیاری از بزرگان باید که طعم تلخ از دست دادن پدر و مادر را بچشد.
در همان ابتدا و به گفته مرادی زمانی که بسیار کوچک بوده پدرش را از دست میدهد. او هنوز معنای پدر را نمیفهمد که از داشتن او بینصیب میماند. کودک با دنیای کوچک خودش راه زندگی را در پیش میگیرد.
اما انگار زندگی سرناسازگاری با او را دارد. در شش سالگی مادرش را هم از دست میدهد. بیدل معنای عزاداری و گریه بر سوگ مادرش را که دیگران سر میدهند، نمیداند. او را بر بالین مادر میآورند و او بیآنکه مرگ را بشناسد، مادر را نگاهی میکند و میگذرد.
از اطرافیان بیدل، یکی از عموها و همینطور یکی از داییهایش او را سرپرستی میکنند که در هویت بخشیدن به این کودک نقش فراوانی دارند. آنها در ابتدا این کودک را به مکتب میسپارند. درسها آغاز میشود. میرزا ظریف و میرزا قلندر که دایی و عموی او بودند، در بیدل نشانههایی از بزرگی دیده بودند که نمیبایست به این راحتی از آنها گذشت.
روزی میرزا قلندر به مکتب میآید تا خواهرزاده خود (بیدل) را از مکتب به خانه ببرد. در آن دوره شاگردان مکتب، درسی داشتند که بر فقه آن دوره استوار بود. در لحظهای که میرزا قلندر به مکتب میرسد بحث شاگردان درباره درس فقه بالا گرفته بود. میرزا قلندر به شاگردان که در حال بحث و جدل بودند، نگاهی میاندازد، تامل و مکثی میکند، به سوی بیدل میرود و دست او را میگیرد و از مکتبخانه بیرون میآورد. بیدل، حیران و مبهوت به دایی خود چشم میدوزد. دایی حرفی نمیزند و بیدل، چون کودکی مطیع از مکتبخانه بلند میشود و همراه دایی میرود. در راه است که بیدل را همچنان آن پرسش در خود فرو برده است که چرا؟ دایی خود پاسخاش را میدهد. میرزا قلندر میگوید که دیگر لازم نیست در اینجا درس بیاموزی تو باید در پیش من درس ادب یاد بگیری. از آنجاست که میرزا قلندر کلام منظوم و منثور را به بیدل یاد میدهد. بیدل در نزد دایی درس ادب میآموزد و بزرگ میشود، سال از پی سال میرود. بیدل که اینک بزرگ شده و به سن عقل رسیده است باید که روی پای خود بایستد.
او مانند بسیاری از مردم آن زمان هند، شغل نظامیگری را انتخاب میکند که ظاهرا شغل پدرش نیز بوده است. او یک سپاهی میشود.
شاهزاده محمد در فیضآباد درباری داشته است که بیدل به عضویت سپاه او در میآید. روزی یکی از نزدیکان شاهزاده محمد که بیدل را میشناخته، به شاهزاده میگوید؛ شما یکی از بزرگترین سخنوران و شاعران را در نزد خود دارید که به شغل نظامیگری میپردازد. شاهزاده نام او را میپرسد.
با آنکه بیدل جوانی بیش نبوده اما شهرت سخنوری و شاعریاش در میان بسیاری از مردم پیچیده بود. وقتی به شاهزاده توضیح میدهند که او کیست، میگوید که بگویند مدیحهای برای من بسراید. به بیدل میگویند که شاهزادهمحمد چنین خواستهای دارد. بیدل در میماند که چه کند. روح آزاده او مانع از آن است که او را به سوی مدیحهسرایی بکشاند. فردای آن روز که میروند تا مدیحه را از او بگیرند و به شاهزاده بدهند، میبینند که بیدلی در کار نیست و او شغل و کار خود را ترک گفته و رفته است. خودش در زندگینامه خودنوشتی که دارد و چهار عنصر نام گرفته است در این باره میگوید که تصمیم گرفتم پشت پا بزنم به تنعمات دنیا و تن به اینگونه دریوزگیها ندهم.
با رفتن بیدل از سپاه شاهزاده محمد زندگی عرفانی او نیز آغاز میشود و حاصل این عمر هزاران بیت شعر و چندین کتاب نثر است.
وقتی مرادی همه اینها را میگوید و زندگی بیدل را شرح میدهد به وجد میآید، اما برای ادامه بحث آرام میگیرد. او هنگامی که میخواهد از آثار منثور و منظوم بیدل و کاری که روی آنها انجام داده سخن بگوید پیش از هر چیز از بزرگانی که پیش از این در معرفی بیدل تلاش کردهاند نام میبرد و قدردانی میکند. مرادی، تقدم بیدلشناسی در ایران را از آن دکتر شفیعی کدکنی میداند. به گمان مرادی در سال ۱۳۴۷ بود که در مجله هنر و مردم اولین مقالات و نوشتهها از کدکنی راجع به بیدل به چاپ رسید. <شاعر آینهها> نام کتابی است که ضمن توضیح در اطراف شهر بیدل، روشها و تکنیکهای بیانی او را نیز شرح داده است. این کتاب هم از آن شفیعی کدکنی است که در سال ۱۳۶۶ منتشر شده است. مرادی این کتاب را از جمله کتابهای راهگشا در شناخت بیدل معرفی میکند.
در سال ۱۳۶۲، آنچنانکه مرادی میگوید، حسین آهی نیز غزلیات بیدل را عینا از نسخهای که در کابل به چاپ میرسد، همراه با مقدمهای چاپ کردند. در سالهای گذشته هم احمد بهداروند قصاید، رباعیات و غزلیات بیدل را به چاپ رسانده است.
اما ویژگی کار مرادی آن است که برای اولینبار کلیات کار بیدل را در برمیگیرد. غزلیات، قصاید، رباعیات، قطعات، مثنویها، کتاب چهار عنصر که زندگینامه خودنوشت بیدل است، رقعات، نکات و آثار دیگری که بیدل نوشته است همگی موردنظر مرادی بوده است. کار از سه سال پیش آغاز شده. مرادی براساس سه نسخه اساسی تصحیح خود از آثار بیدل را انجام میدهد. این سه منبع عبارتند از: نسخهای که در موزه کابل محفوظ است، نسخه مطبع صفدری بمبئی و در نهایت تنها نسخه کامل از آثار بیدل که در بین سال های ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳ توسط وزارت معارف افغانستان چاپ شده است. این نسخه آخری با زحمات دانشمند فرهیخته افغان، خان محمد خسته تدوین شده و خلیلالله خلیلی هم بر آن مقدمهای نوشته است. براساس این سه نسخه، مرادی به تدوین آثار بیدل پرداخته است.
مرادی از ویژگیهای کار خود میگوید: <اول اینکه سعی شده براساس رسمالخط امروز فارسی یک متن ویراسته از آثار بیدل ارائه شود، نکات پیچیده و سختیهای لغوی تا آنجا که امکان داشته در پانوشتها توضیح داده شود و در نهایت آنجا که نیاز به توضیح بیشتری بوده در بخش توضیحات و تعلیقات این توضیحات آمده است که به پایان هر بخش کتاب اضافه شده است>.
علاوه بر اینها لغتنامه نسبتا مفصلی که راهگشا بر زندگی بیدل باشد نوشته و فهارس متعددی برای کتاب تهیه شده که برای پژوهشگر میتواند مفید باشد تا از این طریق دامنه گسترده اثر بیدل را بشناساند.
به نظر مرادی، بیدل از قلل رفیع شعر هندی است که شناخت سبک هندی بیشناخت او امکانپذیر نیست و از همینجاست که نیاز ما به شناخت بیدل مشخص میشود.
بیدل تباری ازبک داشته و هیچگاه به ایران نیامده است، با این حال و به دلیل حاکمیت زبان فارسی در شبهقاره هند او همه اشعارش را به فارسی سروده است. نزدیک به یکصدهزار بیت شعر فارسی از بیدل به جا مانده است که پر است از تعابیر و تصویرپردازیهای بدیع و شگفتانگیز. به این ترتیب اگر قرار است صائبتبریزی و کلیمکاشانی که از شاعران معروف سبک هندی هستند، در ایران شناخته شوند، بیتردید شناخت بیدل نیز اهمیت فراوان دارد. مرادی با چنین توضیحی هدف خود را بر این اساس قرار میدهد که با تدوین و تصحیح و توضیح آثار بیدل گامی برای شناخت او بردارد.
شعر بیدل، شعر سادهای نیست. شعر او گاه تا آنجا مشکل میشود که برخی این شعرها را بیمعنا و بیمفهوم معرفی میکنند.
اما مرادی در این باب حرف دیگری دارد. او بیدل را شاعری معرفی میکند که در بسیاری از انواع شعر میدانداری کرده است.
در مثنوی، در غزل، در قصیده و...، در همه اینها بیدل برای خود حرف و سخنی ویژه دارد. در کنار این، سبک هندی و شعر بیدل کلمات و واژههای کلیدی دارد که بیشناخت آنها نمیتوان درک درستی از شعر او داشت. واژهای چون آینه و ترکیباتی که با آن ساخته میشود، در سبک هندی وسعت فراوانی دارد و اگر همه اینها توضیح داده شود، این امکان فراهم میآید که بتوان شعر او را شناخت و به مفهوم آن رسید. مرادی سعی کرده است به توضیح آن چیزی بپردازد که دشواری شعر بیدل را ساده کند و از همینجاست که به نظر او شعر بیدل راحتتر خوانده و معنا میشود اگر دشواریهای شعر او توضیح داده شود. اگر ترکیباتی که در ذهن خواننده امروز نمیتواند مفهوم داشته باشد و یا دور از ذهن بهنظر برسد، توضیح داده شود میتوان امیدوار بود که شعر او از این دشواریابی بیرون آید. البته آنچنان که مرادی میگوید این سختیها را فقط در شعر بیدل میتوان دید و آثار منثور او چون رقعات، نکات و چهار عنصر برای خوانندهای که کمترین آشنایی با زبان فارسی داشته باشد، سخت و دشوار نیست.
آثار بیدل آنقدر گسترده و پردامنه است که این امکان را از مرادی گرفته است که بتواند علاوه بر تدوین و تصحیح به شرح ابیات بپردازد. خود او به این موضوع اینگونه اشاره میکند که <ما باید ابتدا مبنا را در اختیار داشته باشیم و بعد به شرح آن بپردازیم. وقتی ما هنوز متنی کامل از آثار بیدل نداریم چگونه به شرح آن بپردازیم.
مرادی میگوید طبق توافقاش با ناشر فقط کلیات بیدل را منتشر میکند. در عین حالی که به زعم مرادی وی در خود این توان و بضاعت را نمیبیند که وارد شرح بشود. مضامین عرفانی اشعار او آنقدر گسترده و پیچیده است که لازم است کسی با تسلط کاری به این حوزهها به شرح اشعار او بپردازد. اگرچه در کشورهای دیگر تلاشهای زیادی برای توضیح و شرح اشعار بیدل انجام شده است.
مرادی، عرفان بیدل را عرفانی عمیق و همراه با رمز و راز بسیاری میداند. عرفان او همچون عرفان مولاناست. حتی زندگی او نیز شباهتهای فراوانی به مولانا دارد.مرادی درباره این تشابه چنین توضیح میدهد: <بیدل، مرادی داشته است به نام شاه قاسم هواللهی. این شاه قاسم هواللهی، یک قلندر یکلاقبایی بوده و با ویژگیهایی مشابه ویژگیهای شمس مولوی. شاه قاسم نیز همچون شمس، گاه بر بیدل ظاهر میشود و گاه غایب میشود. اما تاثیر او بر بیدل چنان است که همواره از او یاد میکند و تا زمانی هم که زنده بوده تحتتاثیر شخصیت این انسان عجیب و غریب بوده است. عجیب اینجاست که در تذکرهها هیچ یادی از شاه قاسم هواللهی نیست و هرچه هست همان است که بیدل از او گفته است. در واقع او جزو شیخهایی بوده که شناخته شده نیست اما بر بیدل تاثیر زیاد و عمیقی داشته است. نکته جالب این است که این شیخ حتی بر بیدل تاثیر شفابخشی هم داشت. بیدل میگوید زمانی چشم درد داشتم به شاه قاسم برخوردم و او مرا به حجرهای برد و گفت که بهترین راه درمان آن است که بخوابی. وقتی خوابیدم و بیدار شدم دیدم شاه قاسم نیست اما درد چشمم خوب شد>.
با همه بزرگی بیدل او در ایران شناخته شده نیست و مرادی این مهجوربودن بیدل را نه به دلیل سختی شعر او که به دلیل کمکاری منتقدان و اهل ادب میداند. آنها بودند که روی آثار و بهویژه اشعار بیدل کاری نکردند و او به جامعه ما معرفی نشد. به باور مرادی وسعت کار بیدل مانع از آن شد که بزرگان ادب به سراغ او بروند و شعر و آثار او را عرضه کنند.مرادی از این بحث به نکتهای دیگری میرسد که برایش اهمیت فراوان دارد. او به وسعت کارهای بیدل اشاره میکند، وسعتی که هیچگاه به دربار سلاطین متصل نبوده است. در دوران بیدل، بسیاری و شاید بشود گفت همه شاعران با دربار در ارتباط بودند و سلاطین نیز از آنها حمایت میکردند. اما بیدل دل از همه این حمایتها برید و زندگی خود را دور از دربار قرار داد و عجیب اینکه گستردگی و بزرگی شعر او به دور از حمایتهای دربار بود. آنگونه که از زندگینامه او برمیآید، پس از کنارگذاشتن کار سپاهیگری و در زمان تنگدستی، با حمایت یکی دو نفر از دوستانش، در فیضآباد (محل تولدش) زندگی میگذراند و بعد از آن هم حلقهای از شاگردان را دارد که به آنها شعر گفتن را میآموزد و گاهی هم شعرهای آنها را تصحیح میکند که این، محل اصلی و به عبارتی تنها منبع درآمد او میشود. عجیب است، کسی که سخنگوی بزرگی است و میتواند با رفتن به دربار از درآمد زیادی بهره ببرد سخنوری و مدیحهسرایی را کنار میگذارد تا بتواند آزاده زندگی کند.مرادی آزادهبودن بیدل را از مهمترین وجوه زندگی او میداند. بیدل که به گفته خودش در چهار عنصر از ۱۲سالگی شعر سروده و سخنوری کرده است، حاضر نیست شعر و شاعری و سخنوری خود را به دربار ببرد.
بیدل که از ۷۷ سال زندگی خود ۶۵ سال را به شعر پرداخته است، هیچگاه خود را به حمایت دربار وابسته نکرد.بیدل، همه آثار خود را به فارسی نوشته است، شعرهایش همه فارسی است، اما حتی یکبار هم به ایران سفر نکرده. او در سنین پیری صاحب فرزند پسری میشود که میمیرد و بیدل در سن ۷۷ سالگی، بیهیچ فرزندی پای از این دنیا در میکشد.
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست