جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


آزاداندیشی بسترتحقق نظریه پردازی


آزاداندیشی بسترتحقق نظریه پردازی
بحث درباره وضعیت علوم انسانی در غرب وجهان اسلام از موضوعاتی است که همواره مورد توجه غرب شناسان واندیشمندان مسلمان بوده است. رسیدن به جایگاه و دوران طلایی ایامی که غربیها تمدن را از دنیای اسلام به غرب هجرت دادند و پس از آن راههای رشد را درپیش گرفتند و در بسیاری از مقاطع گوی سبقت را از دنیای اسلام ربودند...
اینکه وضعیت علوم انسانی در حال حاضر چگونه است وراه به کجا می برد موضوعی است که از زاویه دیگری قابل بررسی است.
دکتر فرزین بانکی در گفتگو با کرسی نیوز، ضمن برشمردن برخی مسائل و مشکلاتی که علوم انسانی امروز ما با آن روبروست، در بیانی ساده خواهان خودباوری و توجه بیشتر به داشته های خودی شده و در راستای رشد و توسعه ای همه جانبه و با اتکا به استعدادهای خودی، بسترسازی و فراهم کردن شرایط و امکانات، اندیشه و نوآوری را ضروری می شمارد.
دکتر فرزین بانکی که هم اکنون محقق مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران است، تحصیلات خود را تا مقطع دکتری در رشته فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه زوریخ سوئیس به پایان رسانده است. وی پیش از بازگشت به ایران، در دانشگاه زوریخ به تدریس اشتغال داشته است.
▪ آقای دکتر، صحبت را با بیان مشکلات علوم انسانی امروز آغاز می کنیم...
ـ مشکل بزرگی که علوم انسانی ما از دیرباز با آن روبرو بوده و هست، در روش است. اگر علوم انسانی را با علوم طبیعی مقایسه کنیم، باید گفت که علوم طبیعی نیازی به لحاظ داشتن مسائل اجتماعی ندارند و تحقیقات آن خارج از مقولات اجتماعی صورت می گیرد. شما اگر شرایطی را لحاظ بدارید که تحت آن شرایط آزمایشی انجام شود، فرقی نخواهد داشت که چه کسی این آزمایش را انجام دهد، و هرکسی و در هرکجا که باشد؛ مثلا باید آب را به درجه خاصی برساند و فلان ماده را با فلان ماده مخلوط کند و... اینجا فقط دقت عمل لازم است. علوم طبیعی در نسبت با علوم انسانی وضعیت دیگری دارد و چارچوب عملکرد آن کاملا واضح است و مهم نیست که مسلمان، مسیحی، هندو یا ...این آزمایشها را انجام دهد و فرقی هم نمی کند که چه نظری درباره انسان و زندگی و خدا و ...داشته باشد. اما علوم انسانی با انسان، اندیشه، فهم، زندگی و تشکلات اجتماعی او سروکار دارد. در اینجا نمی توان گفت شخص آزمایشگر در علوم انسانی یعنی محقق و پژوهشگر بی تفاوت است و معیارهایی ثابت و مشخص وجود دارد...
▪ اما تلاش های زیادی برای استفاده از روشهای علوم طبیعی در علوم انسانی صورت گرفته است...
ـ بله، اگرچه مدتی در علوم انسانی نیز این طور فکر می کردند و بر آن بودند که ادای علوم طبیعی را در آوردن جایز است و ما را پیش می برد و بنابر این اگر شرایطی را درست کنیم که شبیه شرایط آزمایشی علوم طبیعی باشد، در علوم انسانی موفق خواهیم بود، ولی به زودی متوجه شدند که مؤلفه ها و مسائلی وجود دارند که نمی توانیم آنها را نادیده بگیریم. یعنی شما اگر آزمایشی انجام می دهید این آزمایش در علوم طبیعی به این منظور است که متغیرهایی داریم که این متغیرها را می توانیم مرتب با ثابت نگه داشتن عناصر دیگر تغییر داده و واکنش آن را اندازه بگیریم.
اما اگر بخواهیم چنین کاری را در علوم انسانی انجام دهیم، با شکست مواجه خواهیم شد. در هیچ کاری فکر و حالت قبل و بعدمان یکی نیست. نه حالت چهره و نه حالات فکری و درونی، هیچکدام، از اینها یکی نیست و لحظه به لحظه عوض می شود. چون نمی توانیم این مؤلفه های فکری و حتی فیزیکی انسان را ثابت نگه داریم، نمی توانیم به دنبال نتایج متغیر بگردیم.
شاید بتوان این روشها را در مباحث کمی علوم انسانی لحاظ کرد و به کار برد که بیشتر به مسائل آماری مربوط می شود و در بسیاری از بررسیهای علوم انسانی نمی توان آن را مورد استفاده قرار داد، چون نتیجه نمی دهد. مثلا اینکه در طول سال چند نفر از یک مدرسه با معدل ۲۰ خارج می شوند را می شمارند و با اعلام آمار، آن مدرسه را موفق اعلام می کنند. اما این درست نیست، زیرا باید بررسی کرد که این نمرات چگونه و تحت چه شرایطی داده شده است و... .
نتیجه می گیریم که بسیاری از مسائل علوم انسانی را نمی توان در چارچوب اعداد و آمار و شاخصهای کمی ارائه داد و از این رو آنها را در بحث کیفیت جای داده و روشهای کیفی را برای سنجش آنها وضع کرده اند. کاربست روشهای کیفی هم مهارت و تجربه می خواهد که نمی توان از پژوهشگر بیست و چند ساله آن را طلب کرد. محقق و پژوهشگر علوم انسانی باید صدها تجربه و آزمایش را از سر گذرانده باشد تا بر زیروبم تفسیر و فهم کیفیات مسلط شده باشد.
طب سنتی را فرض کنید که در آن حکیم و فاضل داشتیم. حکیم و فاضل از زمین تا آسمان فرق دارد. حکیم کلیات را نظر می کند و مانند طب امروز، موضعی پیش نمی رود. اگر شما قلبتان درد بگیرد طب امروز فقط با قلب شما کار دارد. غافل از اینکه ما این اواخر بسیار سعی کردیم به انسانهای فرهیخته بفهمانیم که همه علوم مثل شبکه مرتبطند و ما نمی توانیم بگوییم اگر قلب شما از کار افتاد، این فقط تنها به آن دلیل است که بلایی سر قلب شما آمده است.
یکی از مسائلی که همواره باعث تعجب من می شده، این بوده است که هرگاه پیش یکی از این طبیب مدرسه ایها و دانشگاه رفته ها می رفتم، هرگز به من نمی گفتند آقا شما زندگی ات را عوض کن! خوراکت را عوض کن و مواظب باش که چه کاری می کنی، فقط می گوید شما نباید استرس داشته باشید، شما نباید فلان کار را انجام دهید و ...اما نمی گوید که چه کاری را انجام دهید. همیشه سلبی با شما حرف می زنند، هیچ گاه ایجابی حرف نمی زنند. اما حکیم های ما که هنوز هم گاهی پیدا می شوند، ایجابی با شما صحبت می کنند. اصلا می گوید طبیب یعنی چه؟ تو خودت طبیب خودت هستی و من تنها یک واسطه ام! اصلا تن تو بیمارستان است و تو خود را علاج می کنی. تفاوت دید این دو را باید در نظر بگیرید، یکی از اینها دید کلی دارد و دیگری دید موضعی. در علوم انسانی اصلا دیدگاه موضعی و ماشینی و امثال آن نگاه موقوف است. مثلا فرض کنید در رفتار شناسی یک آقای اسکینر نامی آمده و گفته اصلا ما درون انسان را نمی دانیم چیست و یک جعبه سیاهی است که ما فقط آنچه وارد این جعبه می شود و آنچه خارج می شود را می توانیم بدانیم (input&output) ما فقط اینها را می بینیم. می توانیم در مورد آنچه وارد می شود، یعنی تأثیرات محیطی و داده های محیطی و آنچه خارج می شود و نتیجه می گیریم را بررسی کنیم و ببینیم. اما آنچه را در درون و ذهن فرد اتفاق می افتد، نمی توان دید. به این علم می گویند رفتارشناسی. علمی که تنها متوجه رفتار شما می شود. به کنار از اینکه من معتقدم انسان رفتار ندارد؛ انسان ادب دارد...
در مجموع،هرگاه این دید کمی علوم طبیعی وارد علوم انسانی شد، افتضاح به بار آورد!چرا؟ چون خارج از حدود و ثغور خودش بحث و قضاوت و داوری می کند. اگر در حدود و ثغور خودش باقی بماند کمک می کند ولی در تفسیر مسائل انسانی نمی توان از روش و داده های کمی علوم طبیعی استفاده کرد و اینجا جایگاه روشهای کیفی است. روش های کیفی متعددند و دیدگاه خاصی نسبت به انسان دارند. هستی شناسی در آن دخالت دارد.
▪ اگر بخواهیم درباره تحقیقات علوم انسانی در ایران و غرب مقایسه ای انجام دهیم، وضعیت هریک در برابر دیگری به چه شکلی خواهد بود؟
ـ ببینید، علوم انسانی در غرب همیشه به این شکلی که امروز می بینیم نبوده است و در دورانی طولانی دین و کلیسا در آن دخالتهایی همه جانبه داشته و حتی در مواقعی به محققان می گفته است موضوعی که شما درباره آن کار می کنید از قبل معلوم است و در انجیل آمده و شما به این کارها چکار دارید که در کار خدا دخالت می کنید! اما ما مسلمانها از اول از آنها جلوتر بوده ایم. آنها اصلا پژوهش و علم را از ما دارند. اما ما در اینجا کاری به این مسائل نداریم که بخواهیم تاریخ علم را ورق بزنیم. مسأله اساسی این است که حتی هم اکنون هم روش های کمی در علوم انسانی اروپا حاکمند و به هیچ نتیجه ای نمی رسند و در بررسی امور انسانی نمی توانند به جایی راه ببرند. با این اوصاف باید گفت، ممکن است از لحاظ فناوری از غرب عقب تر باشیم، اما از حیث انسان شناسی نه تنها عقب نیستیم، بلکه جلوتر هم هستیم. منتها به این علم واقف نیستیم و هنوز این موضوع را درک نکرده ایم که ما از حیث انسان شناسی اگر از هر غربی جلو تر نباشیم، حداقل همسانیم. من نمی دانم چه کسی این موضوع را القا کرده که چون نمی توانیم ماشین درست کنیم، پس آدم نیستیم!
ما حتی در مراودات و نشست و برخاست هایی که با مردم و در معاشرت با آنها داریم، خیلی از مسائل را بهتر از غربیها می فهمیم. غربیها در نظر ما خشک هستند؛ به این دلیل است که آنها بسیاری از مسائل انسانی را فراموش کرده اند...
▪ شما می فرمایید که ما در علوم انسانی از غربیها جلوتر هم هستیم و یا حداقل چیزی کم نداریم، منتها از این توانایی و آگاهی خودمان آگاهی نداریم و به عبارتی خودآگاه نیستیم. شما چه راهکاری برای رسیدن به این خودآگاهی ارائه می دهید؟
ـ خیلی راحت است؛ اول اینکه توصیه می کنم به تاریخ خودمان عنایت بیشتری داشته باشیم، به ابن سینا، فارابی و...به همه بزرگان پژوهشگر مسلمان. ایرانی باشند یا عرب یا ترک و...فرقی ندارد. مهم این است که ما از طریق اسلام رشد کرده ایم، حتی به عنوان یک ایرانی. ما باید ببینیم چه کردیم و آنها چه کاری کردند و چه اتفاقی افتاد که یک دفعه احساس کرده ایم سرچشمه فیضان علوم انسانی و طبیعی ما خشکید. چه چیزی باعث شد دانشمندان ما رفتند به غرب و رنسانس را در آنجا رقم زدند. نوزایی در غرب را شرقی ها بوجود آوردند. خود آنها می گویند «از شرق نور می بارد» وقتی خود آنها چنین اعتقادی دارند، خود ما نباید غافل شویم. پس باید تاریخ را قدری با دقت بیشتر بررسی و مطالعه و کارهای گذشتگان را مطالعه کرد. نه فقط از نظر تاریخ به آنها ببالیم و از افتخارات آنها برای خودمان بقعه درست کنیم بلکه با دیدگاهی انتقادی به درون مطلب برویم و با امید و قصد به اینکه آن راه روشن انسانی را ادامه دهیم و ارتقا بخشیم.
مطلب دوم اینکه ما نمی توانیم علوم انسانی را مانند یک ماشین به ایران وارد کنیم. علوم انسانی رابطه تنگاتنگی با بافت اجتماعی خود دارند و حتی علوم انسانی ای که در آلمان رشد کرده، با انگلیس بسیار متفاوت است. این در جایی است که هر دو هم غربی هستند، دیگران که جای خود را دارند. ما نمی توانیم دستاوردهای آنها را مثل برخی دانش آموختگان خودمان؛ آقایان دکترهایی که در خارج درس خوانده اند! به همان شکل که هستند برداریم و مانند یک عضو بدن به بافت اجتماعی خود پیوند بزنیم. این غلط است و از اول هم غلط بود و سی سال پیش گفتیم و حالا هم می گوییم. همیشه چنین پیوندهای نافرجامی، مانند بافتی غریب خودش را در اجتماع ما نشان می دهد. یعنی نمی تواند هضم کند و جالب اینکه کسانی که به چنین پیوندهای نافرجامی دست می زنند، سماجت هم نشان می دهند که مثلا مبادا دست بزنید به چیزی که آقای پوپر گفته است، آقای فلان گفته و ... اینها بتهای مقدس علم غرب اند... . اما من می گویم به ما چه مربوط که فلانی در غرب چه گفت؟ اولا باید آنها را درست بفهمیم و بعد اینکه جرأت داشته باشیم و آنها را در محیط خودمان پردازش دهیم.
▪ به نظر شما لوازم و بایسته های اصلی اندیشیدن، نوآوری و نظریه پردازی در علوم انسانی در جامعه امروز خودمان کدامند؟
ـ برای رشد و تولید علم در علوم انسانی، فراهم کردن زمینه ها و شرایط امکان اندیشیدن، تجریه و تحلیل و نوآوری و نظریه پردازی، بسیار مهم و ضروری است. بی شک، بدون فراهم شدن محیط و بستر آزاداندیشی، چنین اندیشیدن و نظریه پردازی ای محقق نخواهد شد. در عین حال، باید توجه داشته باشیم که اگرچه در اندیشیدن می توانیم خطا هم داشته باشیم و خطا کنیم، در عین حال همواره باید مسوؤلیت بیشتری در این رابطه احساس کنیم، به خودمان و داشته ها و تواناییهایمان ایمان داشته باشیم.
منبع : روزنامه قدس