دوشنبه, ۱۹ آذر, ۱۴۰۳ / 9 December, 2024
مجله ویستا

حمله به یونان


حمله به یونان
فارابی در فصل بیستم «آراء اهل المدینه الفاضله» نخستین قوه نفس را غاذیه،سپس لامسه و پس از آن قوه نزوعیه ( قوه اراده، میل و شوق به چیزی)می داند.فارابی پس از ذکر این قوا، ازقوه ای سخن میگوید که قادر است مشاهدات حواس(ازمحسوسات) را حتی پس از غیبت آنان در خود حفظ نموده وهمچنین برخی از محسوسات را با برخی دیگر ترکیب و برخی را از برخی دیگر تفصیل دهد (جدا کند). فارابی این قوه را «متخیله»می نامد و معتقد است ترکیب و تجزیه هایی که به وسیله این قوه صورت می گیرد گاه صادق و گاه کاذب است.قوه بعدی ناطقه است که آدمی به واسطه آن امکان تعقل معقولات را یافته و ضمن قدرت بر کسب صناعات و علوم، قادر به تمییز بین امور زشت و زیبا می گردد.
فارابی در ادامه مباحث خود در این فصل و نیز فصول بعدی شرح و تفصیل بیشتری از قوه متخیله ارائه می دهد. از دیدگاه او این قوه بر خلاف قوای دیگر که رؤسا و خادمانی دارند (مثلاً قوه غاذیه که رئیس است و خادمانی چون معده و کبد دارد) دایه و خادمی ندارد جز قلب که «کار او حفظ محسوسات بود بعد از غیبت از حس» لکن کارکرد متخیله صرفاً نه حفظ است نه ترکیب و نه تجزیه، بلکه به واسطه این امور حاکم بر محسوسات یا متحکم بر آنان است.گرچه همچنان که گفتیم این قوه در همه احکام خود صادق نیست و ممکن است برخی ترکیباتش«موافق با چیزهای محسوس بود و در بعضی مخالف با محسوس بود» .همچنین ازدیدگاه فارابی متخیله از ابواب حصول علم در نفس است( که از چند طریق صورت می گیرد: از طریق تخیل امری که در آینده مورد انتظار است و قوه متخیله آن را از ترکیبات خود به دست آورده است(بدون آنکه از حواس کمکی بگیرد) و نیز از طریق احساسی که به متخیله وارد گشته و نفس بر اثر آن چیزی را آرزو کرده یا از چیزی بترسد و نیز هنگامی که از سوی قوه ناطقه ،امری بر قوه متخیله وارد شود.پس از دیدگاه فارابی قوه متخیله،قوه ای است که می تواند در نفس سبب آگاهی و دانش گردد.
در فصل بیست و چهارم کتاب که اختصاص به «اسباب خوابها» دارد،فارابی مجدد به بحث قوه متخیله باز می گردد و ضمن این که این قوه را قوه متوسط بین قوای حاسه و ناطقه می داند یکبار دیگر ضمن تأکید بر دو کارکرد قوه متخیله(حفظ صور و ترکیب و تجزیه آنها ) کارکرد سومی برای این قوه بر می شمرد:«و کار سومی بوَدکه عبارت از محاکات و مصور کردن آنها [صور محسوسات] بوَد» (همان ۲۳۴) بدین معنا که متخیله قادر است با محاکات از حواس و قوه ناطقه،باعث حرکت و ادراک در انسان شود فارابی ضمن برشمردن انواع تخیلاتی که از حواس سرچشمه گرفته و باعث ظهور حرکاتی در انسان می شوند از محاکات مهمتری سخن می گوید که قوه متخیله از قوه ناطقه دارد و آن محاکاتِ از معقولاتی است که در نهایت کمال قرار دارند،همچون سبب اول(یعنی موجود اولی که سبب همه موجودات است:الله)، اشیاء مفارقه از ماده(یعنی عقول و نفوس مجرده همچون عقل فعال) و سماویات(جواهر و ذوات آسمانی): «و البته محاکات از آنها را به واسطه برترین محسوسات و کاملترین آنها از قبیل چیزهای نیکو منظر انجام دهدچنان که محاکات از معقولات ناقصه را به وسیله پست ترین محسوسات و ناقص ترین آنها از قبیل اشیاء زشت منظر انجام می دهد»
دیدگاه مهم دیگر فارابی پیرامون متخیله، تأکید بر این معناست که قوه متخیله واصل دو جنبه قوه ناطقه، یعنی وجه نظری و وجه عملی آن است. بدین صورت که عقل فعال، یا عقل واهب الصور(عقلی که در پایین ترین مرتبه عقول مجرده قرار داشته وعامل صدور همه موجودات تحت فلک قمر یعنی نفوس ارضیه و ارکان اربعه-آب،هوا،آتش و خاک- است) گاه از طریق برخی معقولات(که منطقاً به عقل نظری اختصاص دارند) و گاه از طریق برخی جزییات محسوس(که با عقل عملی مرتبطند) صوری را به قوه متخیله اعطا می کند. مثال فارابی در مورد صور معقولی که توسط متخیله از عقل فعال دریافت می شود اخبار غیبی و خبر دادن از امور الهی و درمورد جزییات محسوس، خوابها و رؤیاهای صادقه است(چون هردو از عقل فعال افاضه می شود الزاماً صادق است).
بنا به این که آراء فارابی متمایز از فلاسفه ماقبل خویش و به ویژ فلسفه یونانی است، تأمل در آراء او را ضروری می دانیم (گرچه محور مقاله،شرح این معنا نیست لکن از این رو که فارابی برای نخستین بار از متخیله، سنگ بنایی برای توجیه و تبیین ماهیت وحی در تمدن اسلامی می سازد این ضرورت حتی مضاعف نیز می شود) فارابی در فصل بیست و پنجم «آراء اهل مدینة الفاضله» و پس از اثبات اتصال قوه متخیله به عقل فعال، وحی و رؤیت فرشتگان را مورد بحث قرار می دهد. از دیدگاه او چنانچه قوه متخیله در انسانی، کامل و نیرومند باشد و محسوسات خارجی چنان آن را فرانگیرد که تمامی متخیله را به خود مشغول سازد و همچنین کاملاً در خدمت قوه ناطقه قرار نگیرد و به عبارتی چنان باشد که به هنگام بیداری ،همچون خواب، از دست آن دو (محسوسات و صور قوه ناطقه)آزاد باشد در این صورت بسیاری از اموری که از ناحیه عقل فعال به متخیله افاضه می شود توسط این قوه با محاکاتی که از محسوسات مرئی صورت گرفته در حس مشترک رسم می گردد .پس آنگاه که حس مشترک آنها را دریافت قطعاً این دریافت در قوه باصره تأثیر می گذارد. تأثیر پذیری قوه باصره از این صورسبب ایجاد تصاویری از آنها در هوای نورانی می شود («فی الهواء المضیئی المواصل للبصر»)سپس مجدد این صور رسم شده در هوای نورانی به قوه باصره و پس از آن به حس مشترک و نهایت قوه متخیله باز می گردد: «وچون همه این قوا و مراحل آن، بعضی به بعضی دیگر متصل بوده در این صورت آن چه را که عقل فعال از اینگونه امور به او[متخیله] اعطا کرده است مرئی آن انسان واقع می شود» بدین صورت فارابی نه از تخیل این صور که از رویت بصری آنها توسط چشم سخن می گوید.
فارابی با این شرح و تفصیل که در متون سلف خود سابقه ندارد به نتیجه حیرت انگیزی از کارکرد تخیل می رسد،یعنی رویت صوری در نهایت جمال و کمال:«در این صورت آن انسان که این گونه امور را بیندگوید:«خدای را عظمت و جلالی عجیب بود» و اموری شگفت آور بیند که ممکن نبود چیزی از آنها مطلقاً و اصلا،در موجودات دیگر وجود داشته باشد و البته مانعی نیست که هرگاه قوه متخیله انسانی به نهایت خود برسد در حال بیداری، از ناحیه عقل فعال، جزئیات حاضره و یا آینده را و یا محسوساتی که محاکی آنهاست قبول کند[یعنی همه این مراحل در عالم بیداری انجام پذیرد] و همچنین محاکیات معقولات مفارقه و سایر موجودات شریفه را در حال بیداری بپذیرد و ببیند. پس او را به سبب معقولاتی که از ناحیه عقل فعال پذیرفته است نبوتی حاصل شود به امور الهی[یعنی به امور الهی آگاه شده و می تواند از آنها خبر دهد] و این مرتبت،کاملترین مراتبی بود که قوه متخیله بدان می رسد و کاملترین مراتبی است که انسان می تواند به واسطه قوه متخیله خود بدان برسد»(همان) مراتب پایین تر، رویت همه این امور، برخی در خواب و برخی در بیداری است(برخلاف مرتبه اول که همه را در حال بیداری می دید) و سپس تخیل همه این امور در قوه متخیله( بدون آنکه با چشم ببیند) و نهایت رویت این امور صرفاً درعالم خواب است.
چنانچه مشاهده نمودید فارابی بحث جامعتر و کاملتری پیرامون تخیل ارائه کرده است اما همچنان از دیدگاه او (ونیز پیش از او، در آراء کندی)همه این امور در یک قوه (با عناوینی چون، قوه مصوره، مخیله یا متخیله) صورت می پذیرد در حالی که ابن سینا با تحول بنیادین خود در این فضا، خیال و تخیل را ازهم متمایز کرده است.
دکتر حسن بلخاری‎
رئیس پژوهشکده هنر
منبع : روزنامه ایران