چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
دیوانه های عادی
فیلم «Be kind Rewind» آخرین فیلم میشل گوندری است که چندی پیش اکران شد و ترجمه نام آن با توجه به داستان جذابش میتواند شکلهای مختلفی داشته باشد. داستان فیلم راجع مردی میانسال به نام آقای فلچر (دنی گلاور) است که صاحب یک ویدئو کلوپ است و این در حالی است که در ویدئو کلوپ او (به رقم اینکه فیلم در زمان حال میگذرد) فقط نوارهای ویدئویی کرایه داده میشود. از سویی دیگر ویدئو کلوپ به علت قدیمی بودن و تغییر معماری از سوی شهرداری در معرض خطر تخریب قرار دارد. آقای فلچر تصمیم میگیرد برای مدتی به مسافرت برود و به همین خاطر ویدئو کلوپ را به دست پسری به نام مایک (موس دف) میسپارد.
مایک دوستی به نام جری (جک بلک) دارد که وقتی از وضعیت مغازه با خبر میشود تصمیم میگیرد به قصد کمک به حفظ ویدئو کلوپ وارد پست برق فشار قوی کنار مغازه شده و آن را تخریب کند و در کار شهرداری اخلال کند. اما در اثر اشتباهی که مرتکب میشود دچار برق گرفتگی شدید شده و بدنش دارای میدان مغناطیسی قویای میشود. صبح روز بعد وقتی جری به مغازه میآید میدان مغناطیسی او نوارهای ویدئو را پاک میکند و وقتی مایک مسئله را میفهمد سعی میکند با جستجو در سایر فروشگاهها، فیلمها را جایگزین کند ولی نمیتواند نسخههای ویدئویی درخواستهای مشتریانش را پیدا کند و برای جلوگیری از ایجاد بدبینی بین مشتریان با کمک جری تصمیم میگیرند فیلمها را خودشان با یک دوربین ویدئویی و سایر امکاناتی که دارند بازسازی کنند. با انجام این کار مردم محل که از فعالیت آنها با خبر شدهاند برای کرایه کردن فیلمها به مغازه هجوم میآورند و کمکم روال کار به شکلی میشود که هر کس پولی پرداخت میکند و در نسخه بازسازی فیلم مورد علاقهاش بازی میکند. اما همین مسئله مشکلاتی را برای مایک و آقای فلچر به وجود میآورد.
طبق این داستان، نام فیلم اشاره به پس آوردن نوارها دارد و البته اسم ویدئو کلوپ هم هست و شاید اشاره به این واقعیت نیز دارد که در روزگاری که کرایه فیلم ویدئویی در امریکا مرسوم بود حتما میبایست فیلمها را پس از دیدن به اول برمیگرداندند و سپس به مغازه پس میدادند تا نفر بعدی برای دیدن فیلم راحت باشد و به این ترتیب میتوان نام این فیلم آن را «لطفا نوار را برگردانید» ترجمه کرد.
تم ثابت اغلب آثار گوندری و بخصوص متاخرین آنها راجع به آدمهایی خیالاتی و غیر عادی است که موقعیت اجتماعی معمولی دارند و دچار مشکل بعضا سادهای میشوند، اما روشی که برای حل این مشکلات انتخاب میکنند اغلب کمی و گاه بسیار عجیب است. حال گاه این مشکل مانند همین فیلم خاص است و گاه مانند «طلوع ابدی یک ذهن پاک» (محصول ۲۰۰۴) یک داستان عاشقانه ساده. اما اتفاقی که میافتد این است که شخصیتهای فیلمهای گوندری به حدی در تخیلات خود فرو میروند که عملا این تخیلات به زندگی واقعی ارجحیت پیدا میکنند و این امر، گاه مانند «طلوع ابدی یک ذهن پاک» ناخواسته اتفاق میافتد که جوئل (جیم کری) نمیتواند از علاقه فانتزی خود نسبت به زنان و بعضا بیش از حد احساساتی بودنش دست بردارد، و گاه مانند «علم خواب» (محصول ۲۰۰۶) به شکلی خودخواسته اتفاق میافتد، به شکلی که مثلا در این فیلم استفان (گائل گارسیا برنال) اصلا فرقی بین دنیای فانتزی برآمده از ذهناش و واقعیتی که در طول روز با آن روبرو است قائل نیست و عملا بیشتر اوقات تحت تاثیر فضای تخیلاتش است. به همین دلیل موقعیت قهرمانهای گوندری و مشکلات آنها از منظر خود قهرمان اغلب به خودی خود تبدیل به وضعیتی عجیب، پیچیده و مضحک میشود و بالطبع راه حل این مشکلات نیز خود تبدیل به معضل دیگری میشود و ناگهان، شخصیتها در موقعیت آشفته و عجیب و متناقضی قرار میگیرند که خود دلیل به وجود آمدن آن هستند و حتی ممکن است مسئله به اندازهای حاد شود که باعث شود مشکل اصلی و آغازین در حاشیه وضعیت جدید قرار گیرد.
برای مثال در «لطفا نوار را برگردانید» مایک و جری در ابتدا صرفا سعی میکنند مشتریهای مغازه را حفظ کنند تا موجب ناراحتی آقای فلچر نشود، ولی با اقبال فیلمها و بالا رفتن درآمد اساسا آن مشکل تبدیل به گرفتاری جدیدی میشود. یعنی این دو نفر در تلاششان برای راضی نگهداشتن مشتری حالا به جای کرایه دادن فیلم به یک مشتری باید همان فیلم را برای او بسازند و راضی نگهداشتن مشتری به حدی مهم میشود که آنها حتی فراموش میکنند که این کار را به این قصد انجام میدادهاند که آقای فلچر راضی باشد و اکنون مهم نیست که آقای فلچر پس از بازگشت از سفر قصد دارد مانند بقیه مغازهها به جای نوار ویدئویی دیویدی کرایه بدهد، مایک و جری قصد دارند با جدیت به کار خود ادامه بدهند. و ناگهان در این بین پیدا شدن نماینده دولت امریکا که این نوع کپی برداری آنها را غیر قانونی میداند و قصد دارد فیلمها را از بین ببرد خود به معضل دیگری تبدیل میشود. اتفاقی که مشابهاش در «طلوع ابدی یک ذهن پاک» هم میافتد و جوئل که ابتدا قصد داشته کلمنتاین و خاطرات او را مستقیما از ذهن خود پاک کند، در میانه راه از کاری که مشغول انجامش است یا به بیانی بهتر مشغول انجام آن بر روی او هستند پشیمان میشود و در اجرای مقصود خود شروع به فرار به نقاط تاریک و غیر مستقیم ذهنش میکند، تا پاک کنندگان موفق به حذف همه چیز نشوند و این بار مشکل کاملا معکوس میشود، قهرمان بر ضد قصد اولیهاش شروع به عمل میکند.
در نهایت معمولا در فیلمهای گوندری قهرمان در تلاشش برای حل مشکل به آن شکل که میخواهد شکست میخورد و با روشی دیگر به موفقیت دست مییابد. روشی که حتی ممکن است کوچکترین ارتباطی با روش قبلی نداشته باشد و شاید با آن در تضاد نیز باشد و این، شاید یکی از ابزارهای موفقیت گوندری باشد، کنار هم قرار دادن متضادها در جهت یک هدف.
داود زادمهر
منبع : لوح
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست