سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا
سرشت مفاهیم و جملات اخلاقی اشاره ـ بخش دوم
● چگونگی وجود مفاهیم اخلاقی
تحلیل یاد شده به ما امکان میدهد که ربط مفاهیم اخلاقی را با واقعیات حفظ کنیم; معقولات ثانی با نوعی فعالیت عقلانی از منشا خود انتزاع میشوند. یعنی عقل وقتی منشا انتزاع این مفاهیم را در نظر میگیرد، این مفاهیم خود به خود در ذهن پدید میآیند یا ابداع میشوند. حال اگر منشا انتزاع این مفاهیم عینی باشد، این مفاهیم نیز عینیتخواهند داشت. بنابراین عینیت مفاهیم اخلاقی به عینیت منشا انتزاع این مفاهیم وابسته است و چنانکه گذشت این مفاهیم منشا انتزاعهایی متفاوتی دارند.
۱) مفاهیم فعلی اخلاقی، عنوانهایی هستند که از کار متکلم انتزاع میشوند. این مفاهیم در حقیقت افعالی هستند که با بهرهگیری از زبان انجام میشوند. در این موارد فعلی که از متکلم صادر میشود، واقعیتی عینی است و مفهوم انتزاع شده با نظر به خود به کار متکلم صدق و کذب میپذیرد; وقتی میتوان گفت که شخص «الف» کار «ب» را تحسین میکند، که «الف» واقعا چنین کرده باشد و وقتی میتوان گفت که «الف» به کار «ب» امر کرده است، که واقعا چنین کرده باشد.
۲) اوصاف اخلاقی با در نظر گرفتن غایات، خصلتها (اشخاص) و افعال گوناگون، مثل راستگویی، امانتداری، دزدی، ایثار، احسان، عشقورزی، عدالت، سخاوت و... انتزاع، و بر این امور حمل میشوند. این اوصاف نیز از اموری عینی انتزاع میشوند و، به تبع، حاکی از واقعیتی نفسالامری و قابل صدق و کذبند.
۳) و سرانجام، مفاهیم ربطی اخلاقی نیز از خارج انتزاع میشوند و حاکی از ضرورت و امتناعی عینی اند. البته، همانگونه که گذشت، گاهی پارهای جهات غیر معرفتی موجب میشود که آدمیان از سر اعتبار، این مفاهیم را از موردی که در واقع منشا این مفاهیم نیست انتزاع و بر آن حمل کنند، اما تحلیل حقیقت اعتبار نشان میدهد که اعتبار، فرع حقیقت است و بدون این که مفهومی با واقعیت ارتباط داشته باشد، نه اعتبار آن ممکن است و نه، در صورت امکان، تاثیر لازم را خواهد داشت. اما به هر حال اعتباری بودن پارهای از مصادیق این مفاهیم یا کاربرد احساسی و عاطفی و سیاسی و دینی آنها نباید موجب شود که حقیقت این مفاهیم و عینیت آنها را در موارد دیگر منکر شویم.
● عینیت احکام و اصول اخلاقی
جملهها و عبارتهایی که حاوی اصول و احکام اخلاقیاند، به دو دسته کلی تقسیم میشوند:
۱) جملههای انشایی;
۲) جملههای خبری.
۱) دسته اول از جملههای اخلاقی، صرفا کارکردی غیر توصیفی دارند و هیچ حکایت و دلالتی ندارند، مگر به ملازمه و دلالت التزامی. مانند جمله «راستبگو» یا «دروغ نگو»، که اگر از منظر اخلاقی صادر شوند به دلالت التزامی بر خوبی و بدی فعل دلالتخواهند داشت; ولی مدلول خبری مستقیم و دلالت مطابقی ندارند. زیرا این جملهها در قیقتبرای صدور امر و نهی و دیگر افعال گفتاری وضع شدهاند، نه برای حکایت و دلالتبر این افعال. اما در قالب گزاره خبری میتوان از صدور امر و نهی خبر داد و این گزارهها صدق و کذب میپذیرند.
۲) دسته دوم از جملههای اخلاقی قابلیت کاربرد خبری و انشائی یا اعتباری را با هم دارند; این جملهها اولا و بالذات خبری و توصیفی و معرفتبخش هستند، ولی میتوان آنها را به قصد انشا و اعتبار نیز به کار برد. ما با این جملهها هم توصیف میکنیم و هم توصیه. انجام همزمان دو یا چند کار نیز با گفتن این جملهها ممکن است. مثلا وقتی میگوییم: «راستگویی خوب است» هم راستگویی را توصیف کردهایم، هم آن را ستوده و تحسین کردهایم، هم درجهبندی و ارزشگذاری کردهایم، هم احساسات و گرایش موافق خود را نسبتبه راستگویی ابراز کردهایم و هم مخاطبان را به راستگویی توصیه و ترغیب کردهایم، اما معنایی که در پشت همه این کاربردها نهفته است و مصحح عقلانیت آنهاست، همان معنای واقعی و توصیفی خوبی و همان مضمون معرفتبخش این گزاره است.
به همین دلیل اگر از گوینده سؤال کنیم که: «چرا راستگویی را تحسین میکنی؟» یا «چرا دیگران را به راستگویی ترغیب و تحریک میکنی؟» هیچگاه در جواب نخواهیم شنید که «چون دلم میخواهد» یا «چون این کار مورد پسند همگان است». این پاسخها دلیلی موجه و معقول برای به کار بردن این جمله در اختیار نمینهند، بلکه پاسخ طبیعی و موجه این است که «چون راستگویی واقعا خوب است»، اما اگر از دلیل خوبی سؤال کنیم، پاسخ گوینده بستگی به جهاتی دارد که در انتزاع خوبی و اتصاف به آن در نظر گرفته است. مثلا اگر خوبی را از فعلی انتزاع کرده باشد که مورد امر یا توصیه شرع است، در جواب خواهد گفت: «چون خدا گفته است» و اگر آن را از ذات فعل انتزاع کرده باشد، خواهد گفت: «خوبی این فعل بدیهی و مستغنی از دلیل است» یا اگر آن را با نظر به نتایج فعل انتزاع کرده باشد، خواهد گفت: «چون این فعل چنین نتایجی را در بر دارد» و همه این پاسخها مصحح و تضمینکننده عقلانیت کار اویند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که:
۱) دسته اول از مفاهیم اخلاقی که عنوان افعال گفتاریاند با به کار بردن عبارتهای اخلاقی ایجاد میشوند و در این موارد آن فعل گفتاری، خود پدیدهای واقعی و عینی است و گزاره حاکی از آن فعل، گزارهای خبری و قابل صدق و کذب است، اما عبارتی که این فعل گفتاری با آن انجام میشود، خبری و صدق و کذبپذیر نیست; موضوع صدق و کذب، خبر است نه انشا، و سخن است نه فعل. خود امر و نهی قابل صدق و کذب نیست، اما اخبار از صدور امر و نهی قابل صدق و کذب است و لذا گزارههای فقهی، گزارههایی خبری و صدق و کذبپذیرند، چراکه این گزارهها بیانگر صدور امر و نهی از شارعند و مدلول آنها افعال تشریعی خداوند است.
۲) دسته دوم و سوم از مفاهیم اخلاقی، یعنی اوصاف و روابطی که از افعال اختیاری یا اشخاص و یا غایات انتزاع میشوند و این امور را به لحاظ اخلاقی توصیف میکنند یا بر ضرورت و امتناع این موضوعات دلالت میکنند، چون در حقیقت وصف و ربطند نه فعل، گزارههای حاوی این مفاهیم از گزارههای خبری و صدق و کذبپذیر محسوب میشوند و مضمون آنها توصیفی و معرفتبخش خواهد بود. زیرا هم موضوع این گزارهها، که غایات یا اشخاص یا افعال و خصایل اختیاریاند، و هم محمول یا ربط آنها، که مفاهیم اخلاقیاند، همه عینیاند.
بدین ترتیب در اخلاق با دو رشته عبارت و جمله روبهروییم:
۱) رشته اول جملاتی است که صرفا به منظور امر و نهی، تحسین و تقبیح، تحریک و ترغیب، منع و تحذیر و... به کار میروند و فاقد مضمون عینی مستقیم و مدلول مطابقی خبری هستند.
۲) رشته دوم جملاتی است که قابلیت دارند که برای مقاصد گونهگون انشائی و اخباری به کار روند; این جملهها گاه به منظور توصیف و اطلاعرسانی و گاه به منظور توصیه و تحسین و مشورت و ارشاد و... به کار میروند. مثلا جمله «راستگویی خوب است» یا «باید راست گفت» دستکم به انگیزه انجام دو کار میتواند به کار رود; به کمک این جملهها هم میتوان خبر داد و هم میتوان انشا کرد، برخلاف جمله «راستبگو» که صرفا قابل انشاست و قابلیتحکایت از وصفی واقعی درباره راستگویی را ندارد.
▪ ربط دانش و ارزش یا علم و اخلاق
زبان اخلاق از دو بخش خبری و انشائی (یا اعتباری) تشکیل میشود. بخش انشائی زبان اخلاق همان جملههای انشائی است که به کمک آنها افعال گفتاری گوناگونی مانند امر و نهی از متکلم صادر میشود. این جملات را تنها برای انشا و به قصد انشا میتوان به کار برد. اما بخش خبری زبان اخلاق از جملههایی تشکیل میشود که کارکرد آنها تابع قصد و غرض متکلم است و بسته به این که وی آنها را به قصد اخبار به کار ببرد یا به قصد انشا یا اعتبار، مضمون آنها متفاوت میشود.
۱) در جملههای انشائی، مانند راستبگو یا دروغ نگو که به وسیله آنها عمل امر و نهی انجام میشود و نیز در جملات خبری، مانند باید راست گفتیا راستگویی خوب است، در صورتی که به قصد انشا و اعتبار به کار روند، ادعای ارتباط مستقیم دانش و ارزش بیمعناست. زیرا، برحسب فرض، این جملات خبری نیستند و به قصد اطلاعرسانی به کار نمیروند. اما ادعای ارتباط ریشهای و غیر مستقیم این جملات با واقعیات کاملا معقول و به طور منطقی پذیرفتنی است. زیرا:
اولا صدور امر و نهی اخلاقی، محکوم ضوابط و شرایطی عینی و ارزشی است که بدون آنها امر و نهی تاثیر لازم را نخواهد داشت و صدور آنها لغو و بیهوده خواهد بود.
و ثانیا تاثیرپذیری از امر و نهی و امتثال آنها محکوم ضوابط و معیارهایی است که بدون آنها اطاعت از امر و نهی یا پیروی از توصیه فاقد مبنای عقلپسند است. شخص عاقل و حکیم به مقتضای عقل و حکمتخود به فعل مفسدهانگیز امر نمیکند، آن را تحسین نمیکند و دیگران را به انجام آن ترغیب نمیکند. همین شخص، باز هم به مقتضای عقل و حکمتخویش، از هر امری و از هر آمری پیروی نمیکند و از هر تحسین و تقبیحی تاثیر نمیپذیرد و از هر ترغیبی تحریک نمیشود. انسان خردمند احساسات و گرایشهای موافق و مخالف خود نسبتبه افعال را پیرامون جوانب عقلانی و عینی مترتب بر آن افعال سامان میدهد و در ابراز احساسات خود یا برانگیختن احساسات دیگران معیارهای عقلانی را در نظر میگیرد. و این یعنی این که امر و نهی و تحسین و تقبیح و سایر گفتارهایی که به قصد وادار ساختن مخاطب به انجام یا ترک یک فعل صورت میگیرد، اگر بخواهد اخلاقی باشد، باید واجد شرایطی باشد که در مجموع پیشفرضهای افعال گفتاری در قلمرو اخلاق را تشکیل میدهند و بر کاربرد بخش انشائی زبان اخلاق حاکمند. این پیشفرضها به نوبه خود به پیشفرضهای اخلاقی و غیر اخلاقی تقسیم میشوند; یکی از پیشفرضهای غیر اخلاقی، قدرت و اختیار فاعل در انتخاب فعل و ترک است و بر این اساس اگر در موردی از طریق کشفیات علمی معلوم شود که شخصی به لحاظ تکوینی قدرت انجام کاری را ندارد، از این مقدمه علمی میتوان نتیجه گرفت که امر و نهی اخلاقی شامل او نمیشود.
مقصود از پیشفرضهای اخلاقی، همان ارزشهای اخلاقیای است که بر صدور امر و نهی و انشا و سایر افعال گفتاری حاکم است. امر و نهی، خود فعلی اختیاری است که از متکلم صادر میشود و لذا محکوم ارزشهای اخلاقی است; برای مثال، در صورت ناتوانی مخاطب، امر و نهی لغو و قبیح است و این قبح مانع صدور چنین امر و نهیی از انسان عاقل میشود. بدین ترتیب بخش انشائی زبان اخلاق از رهگذر پیشفرضها و به لحاظ مبدء و منتها با واقعیات ارتباط مییابد و از این طریق اثبات و ابطالپذیر میشود و این به معنای ارتباط غیر مستقیم علم و اخلاق است.
البته باید توجه داشت که این شرایط همواره سلبی نیستند تا فقط به کار ابطال امر و نهی اخلاقی بیایند، بلکه پارهای از آنها ایجابیاند و میتوانند برای اثبات امر و نهی اخلاقی به خدمت گرفته شوند. انسان عاقل و حکیم و خردمند تنها و تنها در شرایط خاصی از منظر اخلاقی امر و نهی میکند، دیگران را به انجام کاری ترغیب میکند، فعلی را تحسین یا تقبیح میکند و احساسات اخلاقی خود را ابراز میکند یا سعی میکند مشابه آن احساسات را در مخاطب پدید آورد. همه این کارها اگر بخواهد از منظر اخلاقی انجام شود باید تحتشرایطی خردپسند و حکیمانه صورت گیرد. این شرایط را در مجموع میتوان دیدگاه یا منظر اخلاقی (۳) نام نهاد; دیدگاه اخلاقی بر کاربرد این دسته از جملات اخلاقی حاکم است و بدون رعایت مقتضیات آن، احکام و داوریهای ارزشی به لحاظ اخلاقی فاقد اعتبارند و در حقیقت اخلاقی نیستند. بدین ترتیب میبینیم که ربط این قسم از عبارتهای اخلاقی با واقعیت، به صورت غیر مستقیم برقرار میشود و از طریق این شرایط که اموری عینیاند خواهیم توانست، امر و نهی کنیم یا وجود امر و نهی یا باید و نباید اخلاقی را نفی و اثبات یا تایید و ابطال کنیم، بدون این که مغالطهای منطقی را مرتکب شویم. امر و نهی اخلاقی ملاک و مصحح میخواهد و درستی و نادرستی آنها دائر مدار وجود و عدم این معیارهای تصحیحکننده است.
تذکر این نکته مهم است که بخش امری و انشائی زبان اخلاق مبتنی و متوقف بر بخش ارزشی آن است. زیرا پارهای از شرایط مصحح امر و نهی اخلاقی، همان ارزشهای حاکم بر صدور امر و نهی است و کسی که از منظر اخلاقی به امر و نهی و توصیه میپردازد، کارش محکوم ارزشهای اخلاقی است. مثلا آمر اخلاقی نمیتواند به کار بد امر کند و در صورت چنین کاری امر او اخلاقی و شایسته پیروی نیست و از همین روست که ما همواره امر و نهی اخلاقی خود را با تمسک به ارزشهای اخلاقی توجیه میکنیم.
▪ ارتباط ارزشهای اخلاقی با واقعیات
۲) اما ارتباط بخش خبری زبان اخلاق، یعنی جملات حاوی اوصاف یا روابط اخلاقی با واقعیات، ارتباطی مستقیم است; این اوصاف و روابط، خود چهرهای از جهان واقعیاند که با سایر وجوه و چهرههای این جهان در ارتباطند. عینیت اوصاف و روابط اخلاقی سبب میشود که گزارههای حاوی این مفاهیم نیز ناظر به واقع و دارای مضمونی معرفتبخش و صدق و کذبپذیر باشند.
بنابراین برقراری ارتباط منطقی و استنتاجی بین گزارههای اخلاقی و گزارههای غیر اخلاقی به لحاظ منطقی محال نیست، هرچند همانگونه که در قلمرو علم و فلسفه، هر گزارهای از هر گزاره دیگری قابل استنتاج نیست و از هر چیزی بر هر چیزی نمیتوان استدلال کرد، در اینجا نیز برقراری ارتباط بین دانش و ارزش محکوم همان قواعد منطقی است. دلایل نفی این ارتباط و وجود حایل منطقی بین دانش و ارزش ناتمام است. زیرا این دلایل تماما بر این پیشفرض نادرست مبتنی است که زبان اخلاق، زبانی توصیفی نیست و جملات اخلاقی، انشائی و غیر خبریاند و چنانکه دیدیم ارزشهای اخلاقی خود نوعی از واقعیاتند و اخلاق خود نوعی دانش است; دانشی که بخشی از موضوعات و محمولات و اوصاف و روابطی که در آن مورد بررسی قرار میگیرد، اموری حقیقی و عینی است.
بدین ترتیب گزارههای مشتمل بر خوبی و بدی یا باید و نباید در آنجا که از منظر اخلاقی و به قصد توصیف و اخبار به کار میروند، نه به قصد انشا یا اعتبار، گزارههایی ناظر به واقع و صدق و کذبپذیرند که علیالاصول میتوانند با سایر گزارههای ناظر به واقع ارتباط منطقی برقرار کنند. این گزارهها حاکی از اوصاف و روابطی واقعی و نفسالامریاند که با سایر اوصاف موضوع در ارتباطند.
برای مثال، خوبی و بدی یا باید و نباید پارهای از افعال تابع نتایج و مصالح و مفاسد آنها، و از طریق آن نتایج قابل اثبات و ابطال است و از آنجا که گزاره بیانگر نتیجه افعال، گزارهای علمی یا فلسفی است، اثبات و ابطال اوصاف اخلاقی از رهگذر نتایجیک فعل به معنای ارتباط منطقی علم و فلسفه با اخلاق است، هرچند اثبات این که آن نتایج معیار خوبی و بدی و باید و نباید اخلاقیاند نیز لازم است.
● ارتباط بایدها و نبایدهای اخلاقی با واقعیات
ارتباط جملات حاوی باید و نباید با واقعیات، در صورتی که به قصد انشا یا اعتبار به کار روند، دقیقا مانند ارتباط امر و نهی اخلاقی با واقعیات است که بحث آن پیشتر گذشت. اما این جملات در صورتی که به قصد اخبار به کار روند، دارای مضمونی توصیفیاند و از ضرورت و امتناع فعل خبر میدهند و لذا با مراجعه به عالم واقع صدق و کذب میپذیرند. وقتی کسی به قصد توصیف و اخبار میگوید: «باید کار علیه السلام را انجام داد»، اگر انجام علیه السلام واقعا ضرورت نداشته باشد، سخن وی با واقع مطابقت ندارد و تکذیب میشود. تامل در چگونگی کاربرد این جملات در گفتمان اخلاقی و نحوه استدلال به سود و زیان آنها به روشنی نشان میدهد که ضرورت مورد نظر در این جملات گاه ذاتی است و گاه اقتضایی و گاه عرضی و غیری، در حالت اخیر این ضرورت از رابطه افعال با غایات یا عنوانهای فعلی کلیتر انتزاع میشود. این جملات در حقیقتشرطیهاند و شرط آنها به خاطر روشنی حذف شده است.
این که آن غایات چیست، تابع اوضاع و احوالی است که این جملات در آنها به کار میرود. مثلا وقتی پزشکی به بیمارش میگوید: «باید داروی علیه السلام را مصرف کنی»، در حقیقت مفاد سخن او این است که «اگر خواهان تندرستی هستی باید این دارو را مصرف کنی». در اینجا غایت مورد نظر تندرستی است و رجوع بیمار به پزشک دلالتبر مطلوبیت این غایت دارد. بنابراین پزشک در اینجا از رابطه و ضرورتی واقعی خبر میدهد و سخن او حاکی از واقعیتی است که با رجوع به عالم خارج قابل تصدیق و تکذیب است; اگر مصرف آن دارو در تندرستی بیمار نقشی نداشته باشد، سخن پزشک نادرست و خلاف واقع خواهد بود.
در زمینههای اخلاقی نیز مطلب از همین قرار است و تفاوت، تنها در غایات است نه در مفاد جملات. غایت اخلاق با غایت طب و علوم دیگر فرق دارد، نه زبان آن. باید اخلاقی نوعی رابطه تکوینی است و از حیث معنا و مضمون هیچ تفاوتی با بایدهای علمی و فلسفی ندارد. اگر فرض کنیم که غایت اخلاق، سعادت است و سعادت در قلمرو اخلاق مطلوب بالذات است، معنای جمله «باید به عهد خود وفا کرد» این میشود که «برای نیل به سعادت باید به عهد خود وفا کرد». حال اگر معلوم شود که وفای به عهد در سعادت نقشی ندارد، این گزاره تکذیب میشود و از آنجا که رابطه سعادت با وفای به عهد رابطهای واقعی و نفسالامری است، گزاره حاکی از این رابطه نیز گزارهای خبری و ناظر به واقع است. این غایت، در حقیقت آرمانی است که شخص از اخلاقی زیستن امید و انتظار میبرد.
در محاورات اخلاقی، چنین غایتی بین متکلم و مخاطب مفروض و مسلم است و بهترین شاهد آن این است که گوینده در صورت مطالبه دلیل، در پارهای موارد از ضرورت ایتبر ضرورت فعل استدلال میکند. این امر نشان میدهد که ضرورت اخلاقی پارهای از افعال، ضرورتی بالغیر و وامگرفته از ضرورت غایات است. البته ممکن است ضرورت خود غایات نیز ذاتی نباشد، اما سرانجام باید به غایتی برسیم که ذاتا ضروری است و ضرورت آن نیازمند استدلال و برهان نیست. به تعبیر دیگر، پارهای از افعال مطلوب بالعرضند که سرانجام به مطلوبی بالذات منتهی میشوند.
بنابراین جملات حاوی بایدها و نبایدهای اخلاقی، در کارکرد خبری خود، در حقیقت گزارههایی هستند که از واقعیتی در جهان خارج خبر میدهند و با رجوع به این جهان قابل اثبات و ابطالند. البته این جملات را به قصد اعتبار و انشا نیز میتوان به کار برد، اما حتی در این کاربردها نیز ارتباط غیر مستقیم این جملات با واقعیات محفوظ است. از این رو میبینیم که این جملات حتی در کاربرد انشایی خود قابل تعلیل به واقعیاتند و گوینده میتواند برای توجیه کاربرد آنها به واقعیات خاصی استشهاد و استدلال کند. وقتی افعالی را که فاقد ضرورت ذاتیاند با غایات مطلوب و از پیش تعیین شده میسنجیم، درمییابیم که این افعال از سه دسته بیرون نیستند: یا چنانند که تحقق آن غایات متوقف بر آنهاست. این افعال به ضرورت و وجوب متصف میشوند و برای بیان این ضرورت از واژه باید و گزاره مشتمل بر باید استفاده میشود. دسته دوم از افعال چنانند که مانع دستیابی به غایت مطلوب میشوند. این افعال به امتناع متصف میگردند و واژه بیانگر این امتناع، واژه نباید است و سرانجام دسته سوم، افعالیاند که نسبتبه غایت مطلوب بیطرف و بیتفاوتند، و نه به ضرورت و نه به امتناع متصف نمیگردند.
گزاره حاوی باید و نباید اخلاقی گاه حاکی از ضرورت و امتناعی ذاتی و غیر قابل تعلیل و استدلال است و عقل در درک ضرورت این افعال نه به غایتی چشم میدوزد و نه نتایج و پیامدها را در نظر میگیرد. درک این گزارهها صرفا از طریق شهود عقلانی، که منبع درک بدیهیات است، امکانپذیر است. برای مثال، عقل هر قدر هم که تلاش کند و هر فرضی را که فرض کند نمیتواند موردی را تصور کند که در آن عدل، خوب نباشد. بدین ترتیب درک این که خوبی از لوازم ذاتی و انفکاکناپذیر عدل است، مرهون شهود عقلانی است و اگر از خود بپرسیم که چرا عدل خوب است، جوابی نخواهیم داشت، جز این که بگوییم: عدل ذاتا خوب است و خوبی آن علت نمیخواهد و بنابراین بینیاز از دلیل است.
اما در آنجا که برای توجیه این گزارهها به استدلال پناه میبریم، این استدلال دو صورت کلی به خود میگیرد و ضرورت و امتناع اخلاقی پارهای از افعال به دو صورت تعلیل و توجیه میشود: اول از طریق نتایج و پیامدهای فعل، و دوم از طریق تطبیق عنوان فعلی دیگری بر فعل مورد بحث. برای مثال، ضرورت وفای به عهد را هم از طریق برشمردن نتایج آن میتوان توجیه کرد و هم از رهگذر تطبیق عنوان دالتبر آن.
بنابراین، ضرورت اخلاقی گاه ذاتی است و گاه اقتضایی و گاه عرضی، و لذا مفاهیم ربطی اخلاقی مانند اوصاف اخلاقی سه نوع منشا انتزاع دارند:
الف) پارهای از افعال، با نظر به ذاتشان و با چشمپوشی از همه اغیار و حالات و عوارض، از نظر اخلاقی ضروری یا ممتنع هستند و این ویژگی را در هیچ حالی از دست نمیدهند. درک چنین بایدها و نبایدهایی بدیهی و شهودی است و اثبات آنها از طریق استدلال ممکن نیست. این افعال از منظر اخلاقی مطلوب بالذاتند و مطلوبیتشان تابع غایت و غرض یا عروض عنوان دیگری نیست.
ب) پاره دیگری از افعال از منظر اخلاقی به خودی خود یا ضرورت دارند و یا امتناع، اما این ضرورت و امتناع، ذاتی و انفکاکناپذیر نیست و در صورت عروض جهات مهمتر جای خود را به دیگری میدهد. یکی از اموری که در این ضرورت و امتناع نقش دارد نتایجی است که در پارهای موارد بر فعل مترتب میشود.
ج) بخش دیگری از افعال به خودی خود، نه واجبند و نه ممنوع، و ضرورت و امتناع آنها تابع شرایط و اوضاع و احوالی است که مصحح حکم اخلاقی است. این افعال از دو جهت ممکن است ضروری یا ممتنع شوند: اول از طریق غایاتی که از نظر اخلاقی مهمند و دوم از طریق انطباق عنوانهایی که از نظر اخلاقی ضروری یا ممتنعند.
د) و سرانجام بخشی از افعال در اثر اعتبار و قرارداد اجتماعی یا دینی ضروری یا ممتنع میشوند و این اعتبار از امور گوناگونی همچون تعلیم و تربیت، تقلید و عواطف و احساسات و ملاحظات سیاسی و فرهنگی و یا درک مصالح و مفاسد صورت میگیرد. درک این اعتبارات از دو راه امکانپذیر است: اول از راه بیان اعتبارکننده یا انجام اعتبار در حضور دیگران، در قالب صدور امر و نهی و باید و نباید; و دوم از رهگذر کشف معیارها و ضوابطی که اعتبارکننده براساس آنها اعتبار میکند و به همین خاطر، اگر اثبات شود که خداوند در تشریعات و اعتبارات خود مصالح و مفاسد تکوینی و خوبی و بدی اخلاقی افعال را در نظر میگیرد، این امور میتوانند دستمایه کشف اعتبارات شرعی گردند.
گفتیم که مفهوم باید و نباید مفهومی ربطی است; حال سؤال این است که دو طرف این ربط چیست. چراکه هر ربطی نیازمند دو طرف است. جواب این است که این مفاهیم حاکی از رابطه فعل و فاعلند، یعنی حاکی از این امرند که فعل «الف» برای فاعل «ب» ضرورت دارد. البته «ب» میتواند شخصی خاص یا گروهی از انسانها یا همه انسانها و یا حتی همه فاعلهای مختار باشد. اما رابطه فعل با غایت، حیثیت تعلیلی این رابطه است، یعنی در پارهای از موارد، ضرورت فعل برای فاعل از ضرورت غایت و نتیجه فعل سرچشمه میگیرد.
هرچند رابطه فعل و فاعل پیش از صدور فعل به لحاظ فلسفی رابطهای امکانی است، اما به لحاظ اخلاقی میتواند ضروری یا ممتنع باشد و این ضرورت در عرض ضرورت فلسفی، ضرورتی نفسالامری و عینی است. چراکه ضرورتهای خارجی در ضرورت فلسفی خلاصه نمیشوند و اختلاف فلسفه و اخلاق در این حکم از باب اختلاف منظر است; یک فعل میتواند از منظر فلسفی ممکن باشد و از منظر اخلاقی ضروری; اما این امر موجب نمیشود که ضرورت اخلاقی را امری اعتباری و پنداری تلقی کنیم. اتصاف به ضرورت و امکان پیش از وجود اطراف ربط ممکن و معقول است.
● حق و صلاحیت صدور امر و نهی اخلاقی
سؤال مهم دیگری که در اینجا قابل طرح است این است که چه کسی صلاحیت داوری اخلاقی و صدور امر و نهی و توصیه دارد. زیرا روشن است که امر و نهی هرکسی، از منظر اخلاقی، قابل پیروی و اطاعت نیست. به تعبیر دیگر، صدور امر و نهی و پیروی و اطاعت از امر و نهی دیگران هر دو فعلی اختیاری است که محکوم ارزشهای اخلاقی میباشد و به خوبی و بدی و باید و نباید متصف میشود. بنابراین معیار صلاحیت و حق صدور امر اخلاقی باید بروشنی بیان شود. چراکه بدون آن هر امری میتواند اخلاقی تلقی شود و دو امر ناسازگار، هر دو، به یک میزان صلاحیتخواهند داشت که اخلاقی نامیده شوند.
در جواب باید بگوییم که حق یا صلاحیت امر و نهی اخلاقی (و حقوقی) تابع شرایط و ضوابطی است که از عقل سلیم نشات میگیرد; یکی از آن شرایط خبرویت و بصیرت و تخصص امرکننده در تعیین وظیفه است. برای مثال، تنها پزشکان صلاحیت و حق امر و نهی در زمینه درمان بیماری را دارند و بیمار از نظر اخلاقی موظف است که تنها از دستورات پزشک پیروی کند; کسی که فاقد تخصص در این زمینه استحق امر و نهی ندارد و امر و نهی او فاقد اعتبار، و از منظر اخلاقی بیارزش است و بیمار، به لحاظ اخلاقی، وظیفهای در قبال این اوامر نخواهد داشت. این نکته در باب سایر تخصصها نیز ساری و جاری است. شرط دیگر، صداقت و مهربانی و دلسوزی آمر نسبتبه مامور است، یعنی امرکننده باید مصلحت و منفعت مامور را در نظر بگیرد، نه مصلحت و منفعتشخصی خود را.
حق صدور امر و نهی اولا و بالذات حقی طبیعی و عقلانی است و محدود به قیود و شرایطی است که بدون تحقق آنها نه کسی حق دارد امر و نهی کند و نه دیگران ملزم به امتثال امر او خواهند بود. براساس آموزهها و باورهای دینی، اولین و بالاترین کسی که دارای چنین حقی است، خداوند متعال است; حق خداوند در امر و نهی، مطلق است و در همه زمینهها صلاحیت صدور امر و نهی دارد. چراکه همه اوصاف لازم برای این کار به نحو مطلق در او جمعند; خداوند عالم مطلق است، حکیم مطلق است، خیرخواه و مهربان مطلق است و هیچ سود و زیانی در امر و نهی او نسبتبه خودش متصور نیست. در رتبه بعد، پیامبران و امامان معصوم قرار دارند که به خاطر اتصال به غیب و دارا بودن علم و حکمت لدنی و مصونیت از خطا و بهرهمندی کامل از اوصاف و کمالات اخلاقی، مانند امانتداری و دلسوزی و شفقتبر خلق و...، صلاحیت امر و نهی دارند و براساس پیشفرضهای مقبول، امر و نهی آنان همواره واجد شرایط لازم است و احتمال خطا در آن راه ندارد.
از این دو که بگذریم به انسانهای عادی و غیر معصوم میرسیم که دایره حق امر و نهی در مورد آنان محدود و مضیق است و کاملا تابع صلاحیتهای علمی، عملی، اخلاقی، تخصصی و تجربی آنهاست. حق صدور امر در انسانهای عادی میتواند اعتباری و قراردادی باشد، اما این اعتبار تنها تا آنجا ارزش دارد و شایسته پیروی است که آمر، صلاحیتهای اخلاقی و غیر اخلاقی لازم را کسب کرده باشد. چراکه در غیر این صورت از نظر اخلاقی هیچ الزامی در مورد اطاعت از امر او بر دوش کسی نخواهد آمد. حقوق اعتباری باید به حقی طبیعی منتهی شوند و حقانیت و مشروعیتخود را از آن کسب کنند و باید نخستین ضرورتا طبیعی و عقلی است، نه اعتباری و شرعی. تفویض مناصب دینی از سوی خداوند و تشریع حقوق قراردادی تابع صلاحیتها و ویژگیهای لازم و پیرو حقوق طبیعی است. چراکه افعال خداوند محکوم اصول و ارزشهای اخلاقی است. افعال تشریعی خداوند به گزاف و بدون ملاک نیست و ملاک آن نیز ارزشهای اخلاقی است.
بدین ترتیب اخلاق مبنا و پشتوانه حقوق میشود و سلسله اعتباریات به حقایق تکیه میزند. بدون پادرمیانی حقایق، اعتباریات پشتوانه و اعتبار لازم را نخواهند داشت و از منظر عقلی و اخلاقی هیچ خردمندی ملزم به پیروی و سلوک بر طبق آنها و تنظیم رفتار خود براساس آنها نخواهد بود; اعتبار فاقد چنین پشتوانهای لغو و بیهوده و فاقد ضمانت اجرایی است و از هیچ حکیم و فرزانهای سرنمیزند.
● روش شناخت احکام و گزارههای اخلاقی
تحلیلهای یاد شده نتایج زیر را در بر خواهند داشت:
۱) شناخت اوامر و فرمانهای اخلاقی از طریق شناخت مبادی و شرایط حاکم بر آنها به سهولت ممکن است، همان گونه که ابطال آنها از طریق شناخت واقعیاتی که مانع اجرای آنها و در نتیجه لغو بودن آنها میشود امکانپذیر است.
۲) درک گزارههای ارزشی اخلاقی، به خاطر مضمون توصیفی و خبری آنها از راه استدلال ممکن است، اما به خاطر این قاعده بدیهی منطقی که نتیجه یک استدلال باید به گونهای در مقدمات آن استدلال حضور داشته باشد، این استدلالها، به شرطی از نظر منطقی معتبرند که از گزارههای غیر ارزشی و گزارههای ارزشی ترکیب شده باشند. برای مثال، خوبی و بدی که در نتیجه این استدلال برای موضوعی اثبات میشود باید در مقدمات آن حضور داشته باشد و این امر مستلزم وجود یک یا چند گزاره بدیهی اخلاقی است که باید یا خوبی نخستین یا بدیهیات عقل عملی نامیده میشوند.
این تحلیل نشان میدهد که نفی بداهت همه گزارههای اخلاقی مقرون به صواب نیست و ادعای نیازمندی همه آنها به استدلال به شکاکیت اخلاقی خواهد انجامید. گزارههای بدیهی اخلاقی از راه شهود عقلانی به دست میآیند. مثلا اگر گزاره «عدل خوب است» را در نظر بگیریم و تلاش کنیم که خوبی را از عدل جدا کرده و موردی را فرض کنیم که در آن عدل خوب نباشد، تلاش ما با شکست رو به رو خواهد شد. این امر نشان میدهد که شک موقت و ابتدایی در خوبی عدل، دلیل نیازمندی آن به استدلال نیست; چنین شکی در سایر گزارههای بدیهی نیز ممکن است، و راه رفع آن این است که ذهن را در شرایطی قرار دهیم که صدق این گزارهها را درک کند. این سخن تعبیر دیگری است از گفته دانشمندان علم اصول در این مورد; آنان میگویند خوبی عدل ذاتی است و برای انتزاع آن نیازی به انضمام هیچ حیثیت تعلیلی یا تقییدی به عدل نیست. عقل وقتی خود عدل را، صرفنظر از همه اغیار، در نظر میگیرد میبیند که عدل خوب است.
بنابراین وجود باید نخستین یا خوبی نخستین یا بدیهیات عقل عملی را باید پذیرفت; و صرف بدیهیات عقل نظری برای اثبات گزارههای اخلاقی (حکمت عملی) کافی نیست. اما این باید نخستین نمیتواند فرمان الهی و باید و نباید و حسن و قبح شرعی باشد; این توجیه، حلال مشکل نیست و چنین اموری نمیتوانند به عنوان باید یا خوبی نخستین معرفی شوند. زیرا خوبی فرمانها و بایدها و نبایدهای شرعی و بایستگی پیروی از آنها نه بالذات است و نه با شهود عقلانی درک میشود و لذا نیازمند استدلال و تعلیل به بایدی دیگر است.
رسول بزرگواری
Ethics Since ،تالیف Mary Wornock
Ethics Since ،تالیف Mary Wornock
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست