پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا
آوارهها - Jaws
سال تولید : ۱۹۷۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : ریچارد د. زانوک و دیوید براون
کارگردان : استیون اسپیلبرگ
فیلمنامهنویس : پیتر بنچلی و کارل گاتلیب، برمبنای نوشته بنچلی.
فیلمبردار : بیل باتلر
آهنگساز(موسیقی متن) : جان ویلیامز
هنرپیشگان : روی شایدر، رابرت شا، ریچارد دریفوس، لورین گری، مورای هامیلتن، گاتلیب و جفری کریمر.
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۵ دقیقه.
با پیدا شدن بقایای جسد دختری که مورد حمله کوسه قرار گرفته، «مارتین برودی» (شایدر) - رئیس پلیس شهرکی ساحلی - تصمیم به بستن ساحل میگیرد، اما زیر فشار مقامات شهر به گذاشتن پستهای نگهبانی و علامتهای هشدار دهنده رضایت میدهد. تا اینکه پسربچهای طعمه کوسه میشود و شکارچیان محلی برای شکار کوسه به دریا میروند. «مت هوپر» (دریفوس)، اقیانوسشناس، اعلام میکند که کوسه شکار شده، کوسه سفید بزرگ مورد نظر نیست، اقیانوسشناس، اعلام میکند که کوسه شکار شده، کوسه سفید بزرگ مورد نظر نیست، و انجمن شهر میپذیرد تا برای کشتن کوسه، دستمزد دههزار دلاری «کوئینت» (شا) را بپردازد و «برودی» و «هوپر» همراه «کوئینت» رهسپار شکار بزرگ میشوند. «هوپر» زیر آب، در قفسی، گیر میافتد و «کوئینت» طعمه کوسه میشود؛ اما در رویاروئی پایانی، «برودی» که تنها مانده به کمک کپسول اکسیژن کوسه را تکهتکه میکند و با «هوپر» به ساحل باز میگردد.
* فیلمی درشان از کارگردانی که بعدها نماد سینمای موفق تجاری شد. بازیهای خوب سه بازیگر اصلی، فیلمنامهای حساب شده با جزئیات کامل (از میان سه شخصیت اصلی، «برودی» تنها کسی است که تجربه رویاروئی با کوسه را ندارد و از دریا هم میترسد، و بالاخره هم او است که کوسه را میکشد و بر ترسش غلبه میکند)، تقسیم درست اطلاعات (بهخصوص در زمینه نشان دادن هیولا)، موسیقی فوقالعاده (کار ویلیامز) و بالاخره کوسه مکانیکیای که بسیار طبیعی از کار درآمده، از آروارهها فیلمی تأثیرگذار ساختهاند که تا مدتها از ذهن تماشاگرش پاک نمیشود. استفاده اسپیلبرگ از دنیای ناشناخته زیر آب (که هر لحظه ممکن است هیولائی از آن بیرون بزند) و بهرهای که از پرده عریض و نماهای نقطهنظر کوسه میگیرد، حیرتانگیز است. تدوین بینظیر فیلم کار ورنافیلدز است. سه دنباله بر فیلم ساخته میشود: آروارهها 2 (ژانو سوآرک، 1978)، آروارهها: سهبُعدی (جوالوز، 1983) و آروارهها، انتقام (جوزف سارجنت، 1987).
آروارهها
هر سینمادوستی، با اندکی دقت میتواند دریابد که هرفیلم هالیوودی به گونهای عناصر شبه اسطورهای وسترن را در خود دارد. این عناصر یا شخصیتهای سنتی وسترناند یا موضوع و گرههای داستانی. فیلم آروارهها نیز نمیتواند از این قاعده جدا باشد. هرچند در برخورد نخست به ظاهر چنین ادعائی پذیرفتنی به نظر نمیرسد. زیرا کمتر وسترنی آغازی پرتحرک چون آروارهها دارد. وسترن با مقدمهچینی شروع میشود. و پس از معرفی شخصیتهای اصلی و فضاسازی به حادثه میرسد. اما وسترنهای بسیاری را به خاطر داریم که در آغاز، یا به یکی از ساکنان قلعهای، یا به پیشقراول کاروانی نظامی، یا به جوبندهای از جویندگان طلا حمله میشود. البته مهاجمان یا سرخپوستاند یا راهزن - احتمالاً مکزیکی.
کلانتر آروارهها میتواند «وایت ارپ» مارشال پرآوازهی تامبستون باشد که زمانی بعد درگیر یاغیان اوکی کورال خواهد شد - کلمانتاین عزیز من، 1946 - جدال دراوکی کورال، 1957. اما تفاوت عمدهای که «مارتین برادی / برودی» (روی شایدر) با کلانتر تامبستون و در کل با تمام کلانترهای سنتی وسترن دارد، داشتن زن و فرزندست. هرچند میتوان تصور کرد، او کسی نیست جز همان کلانتر ماجرای نیمروز [نیمروز] که میخواست ستارهاش را پس بدهد و ششلولش را بیاویزد تا زندگی آرامی را با عروسش آغاز کند، اما در چنین موقعیتی خبردار میشود که مردی با قطار نیمروز میآید تا او را بکشد. (این مرد را کلانتر پیشتر به زندان انداخته بود) و اکنون او بیآنکه ستارهاش را پس بدهد و ششلولش را بیاویزد، ازدواج کرده و صاحب دو پسر نیز شده است.
صحنهاش پیدا شدن بقایای جسد دخترک در ساحل، بانوع پرداختن، میتوانست فصل یافتن جسد گمشدهای از فیلمی وسترن باشد که یا سرخپوستان راکندهاند یا راهزنان زندهبگورش کردهاند. یا هنگامی که کلانتر پس از آگاهی از علت مرگ دخترک خود را با کارشکنیهای شهردار بانفوذ روبرو میبیند، (در واقع او دو دشمن در برابر دارد، یکی در شهر و دیگری بیرون از شهر، که مانندش را کلانتر وسترن همیشه داراست). همچون هر کلانتر وسترونی نرمش نشان میدهد و همچنان از ساحل، دریا از زیر نظر میگیرد تا فرصتی مناسب بیابد. و همین سببی است تا دوئل نهائی در فصل پایانی فیلم اتفاق بیافتد.
پس از بلعیده شدن فرزند یکی از اهالی شهر صلح و دوستی، انجمن شهر جلسهای تشکیل میدهد تا به موضوع کوسه رسیدگی کند. اما پیش از جلسه مالک پلازها، در مطبوعات آگهی کرده: «به شکارچیانی که کوسهی مهاجم را صید کنند، جایزه میدهد». که ایجا دیگر نمیشود عکس کوسه راچاب کرد و زیرش نوشت «وانتد».
در جلسهی انجمن شهر با «کاپیتان کوئینت / کوئینت» (رابرت شاو / شا) آشنا میشویم که ویژگیهای جایزهبگیران را دارد: پخته، مطمئن و تکرو. هنگامی که «کوئینت» از گذشتهاش میگوید، «وایلدبیل هیکاک» به یادمان میآید، (بزرگ مرد کوچکِآرتور پن) که پس از شرکت در جنگهای انفصال، سرخپوستان بیشماری را به خاک و خون کشید و بیشتر عمرش را در جنگلهای کانزاس گذرانید. تفاوت «کوئینت» با «وایلد بیل هیکاک» اینست که او به جای شکار سرخپوست، کوسه صید میکند و به جای جنگل در دریا عمر میگذراند.
همچنین خانهی «کوئینت» با آن همه «آروارها»ی آویخته از در و دیوارش، خانهی شکارچی وسترنی را تداعی میکند که خانهاش پر از سر بوفالو یا خرس است. شخصیت «هوپر» نیز، که از 12 سالگی به شکار پرداخته، خاطرهی «دانیل بون» - جرج اوبراین در سال 1935 نقش او را در فیلم دانیل بون بازی کرد - شکارچی غرب وحشی را در یادها زنده میکند.
فصلی که جایزهبگیران در کنار لاشهی کوسهای، تفنگ به دست، به همراه شهردار و کلانتر، عکسی به یادگار میگیرند، یادآور شکارچیان خرس یا بوفالوئی است که در کنار شکار خود عکس یادگاری گرفتهاند. و همچنین خاطرهی عکس دسته جمعی اهالی شهری را تداعی میکند که در کنار جسد به دار آویختهی یک جانی یا یک سرخپوست خاطی ایستادهاند - دنیای قاضی روی بین [زندگی و روزگار قاضی روی بین]، ساخته جان هیوستن.
هنگامی که هزینهی شکار کوسه تأمین میشود، «کوئینت» میخواهد مانند تعقیبکنندگان وسترن به تنهائی کوسه را شکار کند و «هوپر» ناوارد و خام را نمیپسندد و از ریشخند کردن «برادی» نیز نمیگذرد که شبیه این اختلافها را در فیلمهای وسترن فراوان دیدهایم: تعقیب کنندگان ناهمرنگی که هیچ یک دیگری را قبول ندارد.
قایق فیلم آروارهها میتواند قلعهی دورافتادهی فیلم وسترنی باشد و دریا دشتی خشک و کوسه سرخپوستانی که وقت و بیوقت حمله میکنند و سرانجام از آن طرف رئیس قبیله میماند و از این طرف ششلولبندی سفیدپوست که ما مبارزهی تن به تن آنها را شاهد میشویم. یا قایق میتواند دلیجانی باشد و دریاگذرگاهی خطرناک و کوسه راهزنانی بیرحم و وحشی. «برادی» میتواند ششلولبندی باشد، تازهکار یا انتقامجوئی ناشی که بیهوده تیراندازی میکند. (بیاد بیاورید صحنهای را که «برادی» با هفتتیر کمری به سوی کوسه شلیک میکند). هرچند در پایان، این «مارتین برادی» است که مجبور میشود با کوسه «مبارزهای» تن به تن (دوئل) داشته باشد. و میدانیم که در هر دوئلی یکی برنده است. اما مگر میشود همیشه برنده را شجاعترین خواند؟
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست