یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا


محبت بیامد، معصیت ببرد


محبت بیامد، معصیت ببرد
نیروی انتظامی، مدتی است طرحی را پیگیری و اجرا می کند که به طرح ارتقای امنیت اجتماعی موسوم شده است. این طرح از پاکسازی سطح شهرها از معتادان و تعقیب و دستگیری اراذل و اوباش و جرائم سازمان یافته تا مبارزه با بدپوشی، بدحجابی و عدم رعایت عرف و شئون اخلاقی در پوشش را در برمی گیرد. در حقیقت این طرح شامل بخش غالب وظایف و مأموریت های این نیروی خدوم و حساس و پرکار می شود؛ پلیس دو قسم وظیفه دارد و بدین خاطر به پلیس اداری و پلیس قضایی تقسیم می شود. پلیس آنگاه که به تأمین امنیت و آسایش عمومی می پردازد، پلیس اداری است و تحت امر دستگاه اجرایی. و آنگاه که با جرم و ناهنجاری های مجرمانه برخورد می کند پلیس قضایی است و تحت امر مقامات قضایی. و در این قسم وظیفه ضابط دادگستری خوانده می شود.
از عنوان طرح برمی آید که برنامه جامعی است که هر دو بخش را دربرمی گیرد. از کلمه «ارتقا» این گونه استنباط می شود. موضوع بحث، بخشی از طرح راجع به بدحجابی و عدم رعایت موازین شرعی در پوشش است. بخش کیفری این موضوع در قانون مجازات اسلامی ( بخش تعزیرات) در تبصره ماده ۶۳۸ این گونه ذکر شده است:
«زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دوماه و از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.»
● نیروی انتظامی، ضابط دادگستری
اگر نیروی انتظامی در مقام اعمال این حکم قانون جزایی باشد، طبیعی است که ضابط دادگستری است و باید طبق ضوابط و معیارهای آن و تحت نظر مقامات قضایی عمل نماید. در این صورت به اجازه دولت و هماهنگی با دولت نیازی نیست. نکته لازم این است که صفت ضابط را از سوی قانون داشته باشد که دارد. و در عمل هم با اشراف، نظارت و دستور مقام قضایی که به طور مشخص ریاست ضابطان با دادستان است، اقدام نمایند. سیاست کیفری و قضایی در اختیار قوه قضائیه بوده و طبیعی است که این قوه سیاست های مناسب خود را در این بخش باید پی بگیرد. ارزیابی ثمرات و رفع نواقص و اشکال های آن با اصلاح قانون یا ساختار یا رفتار نیز از همین طریق دنبال می شود. لذا چنانکه قبلاً اعلام شد، دولت به معنای رئیس جمهور یا هیأت وزیران فارغ از این مسئولیت است.
نکته مهم دیگر آن است که اگر طرح جامعی تدارک شده که اعم از بخش قضایی است و سیاست تربیتی، اصلاحی و بازدارندگی را دنبال می کند که مداخله همه بخش ها را لازم دارد و به نحوی اتخاذ همه ظرفیت ها و استعدادهای فرهنگی، اجتماعی، برای اصلاح یک رفتار فرهنگی است، باید به دولت نیز ارائه شود که چنین نشده است.
● در انتظار طرح جامع
رئیس جمهور، چندین بار از طریق وزیر کشور از نیروی انتظامی خواسته است که طرح خود را در این خصوص ارائه کنند و هنوز هم انتظار برنامه جامع این نیرو را در این خصوص دارد، اگر نیروی انتظامی خود را متولی طرح جامع می داند دولت آماده دریافت و بررسی طرح است چون تاکنون چنین برنامه جامعی ارائه نشده است.
● جامعه ایرانی، جامعه پاک زیست
۱) جامعه ایرانی، حتی قبل از اسلام، اهل عفاف، حجاب و پاک زیستی بوده است. پوشش سنتی ایران در همه ادوار تاریخی به دور از برهنگی، تن نمایی، در عین حال برخوردار از تنوع و زیبایی است.
۲) خصایص مثبت فرهنگی و زمینه ها و قابلیت های ارزشمند درونی این جامعه، استعداد پذیرش اسلام را در جامعه ایجاد کرد. این روح فرهنگی سبب شد که این جامعه برخوردار از سازوکارهای تمدنی، خیلی راحت آغوش به روی حقیقت اسلام بگشاید. و بی نیاز از جنگ و مقاومت، نه تنها پذیرای حقیقت اسلام بشود که خود حافظ آن از زنگارهای قدرت های انحرافی و کژراه ها و کج اندیشی ها بشود و این حقیقت زلال را از منشأ آن اهل بیت علیهم السلام دریافت کند که «اهل البیت ادری بما فی البیت.»
«سلمان فارسی» نماد فرهنگ توحیدی است که پیامبر اعظم (ص) در وصف او فرمود: «منا اهل البیت» و ما مفتخریم که سلمان از ماست و ایرانی است.
۳) ستیز رضاخانی با فرهنگ دینی و اسلامی مردم این سرزمین، نقطه سیاه تاریخ سیاسی ایران عزیز است. لذا فرهنگ سوزی قلدرانه و مقلدانه او هرگز از اذهان ملت بزرگ ایران پاک نخواهد شد. یکی از جلوه های این فرهنگ سوزی مبارزه با حجاب و پوشش اسلامی و ملی بود که با مقاومت تاریخی زنان جامعه ما مواجه شد. مقاومت زنان، در برابر این فرهنگ سوزی، بی نظیر و ماندگار است. زنانی که با اختیار خود از خود سلب آزادی کردند و در منازل خود را محبوس نمودند و تن به آزادی های ولنگارانه رضاخانی ندادند و آزادگی حقیقی را معنی کردند.
در خاطرات یکی از رجال برجسته و معروف دوره رضاخان می خواندم بعد از آن که با اکراه و اجبار همسرش را با پوشش پهلوی در یک جلسه عمومی برای چند ساعت، حاضر کرده بود، این زن از شدت تألم بیمار شد و به فاصله اندکی بعد از آن دق کرد و مرد.
۴) با وجود فساد زایدالوصف پهلوی دوم، که همه ابزارهای فرهنگی و اجتماعی را برای خشکاندن ریشه های دین، اخلاق و پاکدامنی به کار گرفته بود و در اوج افساد اخلاقی محمدرضا، ناگهان حرکتی خودجوش میان زنان خصوصاً جوانان دبیرستانی و دانشگاهی آغاز شد و حجاب به عنوان نماد دختران و زنان مسلمان فرهیخته در کامل ترین شکل خود -چادر- متجلی شد و رژیم شاه را به تأمل واداشت و به جد نگران کرد. این شرایط به تدریج منتهی به انقلاب اسلامی و تظاهرات گسترده خیابانی با پوشش کامل اسلامی گردید و به تدریج این حرکت متشکل از همه قشرها -باحجاب و بدون حجاب- به یکپارچگی منتهی شد. به گونه ای که حتی آنانی که در این حرکت وارد شده و حجاب را رعایت نمی کردند به فطرت پاک خود بازگشتند و به پوشش اسلامی روی آوردند و این روند رو به گسترش نهاد.
۵) با پیروزی انقلاب اسلامی، این تحول، درونی و نهادینه شد. به طوری که در اولین سال پیروزی انقلاب اسلامی وقتی زمزمه شد اقلیتی بسیار اندک درصددند که برهنگی و بی فرهنگی را در سواحل دریای شمال تکرار کنند امام با قاطعیت و اطمینان ویژه ای که به باورهای مردم داشتند، با استفهامی انکاری فرمودند مگر مردم شمال، می گذارند چنین شود ! یعنی که این فرهنگ درونی و پشتوانه اعتقادی مردمی دارد.
با فاصله زمانی دو سال از انقلاب اسلامی، بی هیچ بخشنامه دولتی، مردم ایران همگان حجاب و پوشش اسلامی را برگزیدند. با انقلاب فرهنگی و پس از بازگشایی دانشگاه ها، چهره دانشگاه ها به طور طبیعی تغییر کرد و پوشش اسلامی فراگیر شد آن هم با غلبه چادر. بی پشتوانه دستور اداری و تحکم حکومتی.
در مصاحبه ای یک اقلیت دینی ابراز داشت اقلیت ها نه تنها از استفاده از حجاب ناراحت نیستند که خانواده های مسیحی از این روند در جهت استحکام خانواده استقبال می کنند.
۶) پوشش فرهنگی و فرهنگ پوشش و پرهیز از برهنگی همیشه داخلی و برهنگی و فرهنگ برهنگی وارداتی، تحمیلی و تقلیدی بوده است. تهاجم فرهنگی بیگانگان که به دلیل ظرفیت های دینی و اخلاقی جامعه ما ناگزیر به گسترش این تهاجم تا شبیخون و ناتوی فرهنگی شدند، این نجابت و متانت را پیوسته هدف گرفته است تا از این طریق تفکر دینی را شست وشو دهند و از این مسیر اهداف شیطانی خود را دنبال کنند. مع الوصف توفیق آنان به رغم هزینه های گزافی که کردند به اندازه این هزینه ها نبوده است. انحطاط، حرکت در مسیر سراشیبی است که هر زمان سرعت سقوط افزونی می گیرد و قرار گرفتن در این مسیر شتاب نابودی را هر لحظه بیشتر می کند ولی مقاومت درونی جامعه موجب شد که جوانان خود را در این مسیر قرار ندهند. و همیشه دم خروس تمدن غربی را از آستین ابتذال در پوشش، مشاهده کرده و همین اسباب مقاومت شده است.
اگر به حجم این تهاجم در این سال ها توجه کرده، دغدغه های رهبری معظم انقلاب را هم مشاهده کنیم، سستی دستگاه های فرهنگی و اجرایی حکومت را هم در کنار آن بگذاریم، در می یابیم که مهمترین عامل بازدارنده «مقاومت درونی» بوده است. چه بسیار که متولیان فرهنگی خود را در مسیر تندباد این تهاجم قرار داده و در آتش این فتنه دمیده اند. اما بندهای اخلاقی و معنوی جامعه خصوصاً میان جوانان گسسته نشد. در عین حال آسیب های حاصل شده را هر چند اندک هم باشد نباید نادیده انگاشت و نباید نسبت به آن احساس نگرانی نکرد و بی مسئولیتی متصدیان فرهنگی را و گاهی همسویی آنان با این روند را بی مقدار شمرد.
مهم آن است که گناه خویش را بر عهده قربانیان گناهکاری خود قرار ندهیم.
۷) امروز حل برخی معضلات موجود ناشی از این تهاجم و وادادگی، گناه پذیری برخی متولیان و گناه زدگی جامعه، در گرو برنامه ای جامع و به سامان و فراگیر است و ملاحظات زیر در آن لازم است:
الف ) «حرام» و «حلال» الهی، دو کلید واژه اساسی زندگی فردی و اجتماعی است و بنیان حکومت دینی. چرا بی پروا از این «حلال» و «حرام» سخن نمی گوییم. البته تبیین عقلانی و آثار ملموس و محسوس این امور در زندگی و کمال و سعادت انسان، مفید و گاهی ضروری است. لکن فرهنگ سازی و تقویت فرهنگ عمومی در این خصوص و تعیین مرزها و حدود در این زمینه ضروری است. گریز و اجتناب در این عرصه ها، خود وادادگی فرهنگی و «دینی» است. مطمئن باشیم جامعه دینی ما بهترین ظرفیت پذیرش حلال و حرام را دارد.
مرز این حلال - حرام که در قانونگذاری چارچوب خود را دارد، در عمل و اجرا باید به وسیله متولیان واحد و دارای این صلاحیت ها و دقیق و قاطع برای جامعه بازگو شود، خروج از هر کدام از این حدود چه حلال خدا را حرام کردن و چه حرام الهی را حلال نمودن، خروج از اصول حکومت دینی است. استفاده سلیقگی و بی ضابطه از این امور آسیب بزرگ به دین است و آغازگر فتنه:
«انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع.» (نهج البلاغه)
این امور را باید واضح و شفاف تبیین کرد و هم با عمل و رفتار الگوسازی نمود.
ب ) تعارض های رفتاری میان این فکر و عمل، بزرگترین آفت اصلاح رفتار فرهنگی است.
نمی توان یک پوشش را در کوچه و خیابان «جرم» دانست و در صدا و سیما، آن را الگوی پوشش مترقی و روز، تعریف کرد.
یکی را به خاطر این پوشش به تذکر و اخطار و بند کشید و دیگری را با همین سلک و ... تشویق و تمجید کرد.
▪ یکی را فحشا دانست و دیگری را هنر!
نمی شود، «دست دادن» (مصافحه) مردان با زنان و دختران از یک سو موجه باشد و با لبخند اهل دین و نظر مواجه شود و در جای دیگر نگاه کردن گناه و قابل تعزیر!
در خیابان نوع خاصی از پوشش تبرج باشد و در مراسم دیگر «رقصیدن» مباح! «حلال» و «حرام» الهی تعارف بردار نیست!
این که کدام درست است، در اختیار صاحب نظران و فقیهان است و نظارت بر اجرای درست آن هم وظیفه متصدیان حکومت. ولی این یک گزاره اجتماعی است که جامعه را باید از این تعارض ها نجات بدهیم.
این بخش را به یک مسأله از تحریرالوسیله امام راحل در باب امر به معروف و نهی از منکر ختم می کنم:
مسأله ۱۵ - ج اول - ص ۴۸۲
- از والاترین مصادیق امر به معروف و نهی از منکر و بالاترین و لطیف ترین آنها و شدیدترین در تأثیرگذاری و نافذترین آن در قلوب و نفوس آدمیان، خصوصاً وقتی آمر یا ناهی از علماء و رؤسای مذهب (اعلی الله کلمتهم) باشد به این است که از کسی صادر شود که ملبس به ردای معروف - چه واجب و چه مستحب و اجتناب کننده از منکر بلکه مکروه باشد و متخلق به اخلاق انبیاء و روحانیون و منزه از اخلاق سفیهان و اهل دنیا به گونه ای که با فعل خود و «زی» و «اخلاق» خود آمر و ناهی باشد و مردمان به او اقتدا کنند.
جوانان نیاز به الگوی عملی در همه عرصه ها دارند. الگوهای متعارض، جامعه را به سامان نمی رساند.
ج ) امور فرهنگی و اخلاقی و خصوصاً دینی را نباید وجه المصالحه اهداف و اغراض سیاسی و حزبی نمود. کسانی که تلاش می کنند از فرهنگ و دین، بهره برداری ابزاری حزبی و انتخاباتی کنند هم به دین خیانت می کنند هم به جامعه جفا. مرزها را نباید در هم ریخت. به همین اشارت بسنده می کنم که در خانه اگر کس هست یک حرف بس است.
د ) رفتار انتظامی یا قضایی صرف یک مشکل یا معضل فرهنگی را حل نمی کند. رفتار قضایی یا انتظامی به عنوان آخرین راه و در حداقل لازم باید مورد استفاده قرار گیرد که (آخرالدواءالکی) سوزاندن آخرین چاره است. به نظر می رسد اصلاح الگوها و تبلیغ صحیح و مؤثر و کارآمد و رفع تعارض های فکری و رفتاری، نیاز به استفاده انتظامی و کیفری را منتفی کند.
از طرفی برخورد کیفری صرف، بدون حذف بسترها، چرخیدن بی حاصل به گرد خود بلکه حرکت مضر به خاطر تجری و بی اثری آن خواهد بود.
در عین حال برخورد انتظامی و کیفری هم حتی در حداقل خود ملاحظاتی دارد که اگر مراعات نشود چه بسا نقض غرض می باشد و سکنجبین، صفرا بیفزاید. برچسب و انگ مجرمانه خوردن خصوصاً بر پیشانی جوانان، خطر بزرگی است که ممکن است راه برگشت به زندگی سالم را غیرممکن کند.
اگر با رفتار ناشی از غفلت به گونه ای عمل کنیم که برچسب فساد و افساد بر زندگی فردی یا خانوادگی وارد شود غفلت را به فساد تبدیل می کنیم و پل های پشت سر این گروه را تخریب می کنیم. این برخوردها بسیار ظریف است و به سرنوشت جوانان برمی گردد. جامعه ما از حساسیت خوب و مناسب فرهنگی برخوردار است. در این فرهنگ اگر جوان یک خانواده ای در محله به فساد بدنام شود، آیا امکان زندگی سالم را در محیط خود خواهد داشت
این که خانواده ها تلاش می کنند فرزندانشان یک شب بیرون از خانه بسر نبرند به ضرب المثل های متعدد در زبان فارسی تبدیل شده است. از این حساسیت مثبت باید به نحو مناسب بهره گرفت و موجب دامن زدن به آن نشد. بی دقتی در این امور چه بسا که به دفع فاسد به افسد بینجامد که غیرعقلانی است. به ماجرای آن آدم می ماند که از شستن گربه نهی شد به خاطر جبران کار گربه را کشت زیرا آن قدر گربه را چلاند تا خشک شود.
قانون برای برخوردها و تعقیب حتی بزهکاران جوان، تمهیداتی فراهم کرده است. قانونگذار در برخورد با جرایم جوانان، حتی دادسرا و دادستان را از ورود به این حیطه نهی نموده و مستقیماً خواسته است از طریق دادگاه و بی واسطه نیروی انتظامی و از طریق مربیان و خانواده عمل شود.
قانون آئین دادرسی کیفری (تبصره ماده ۱۳۰) در بازجویی از زنان رعایت موازین شرعی را الزامی کرده و بدان تأکید کرده است. این اشاره اجمالی قانون گویای نگرانی قانونگذار متشرع و دقتی بوده که در این عرصه باید حتی نسبت به متهمین جرایم سنگین لحاظ کرد. چه رسد به اموری که ممکن است برخی از آنها حتی جرم نباشد.
و ـ نگاه یکسان به معضلات ناشی از بی توجهی و غفلت فردی در پوشش مجرمین حرفه ا ی و سازمان یافته و مفسدین و کسانی که با خانه های فساد و تولید و ترویج محصولات مبتذل نسل ها را به فساد می کشانند و قاچاقچیان موادمخدر... در یک برنامه و با یک عنوان، خطر برچسب خوردن و تحقیر را افزایش می دهد؛ باید مرز غفلت را از فساد و فساد را از افساد تفکیک کرد و همه را در یک قالب و در یک طرح قرار نداد.
در زبان گفتار با گروه ها و طبقات را باید از هم تفکیک کرد. نباید تصور کرد که جامعه تبهکار است و با مردم با زبان تبهکاران سخن بگوییم. همیشه باید حساب مردم را از اقلیت هنجارشکن تفکیک کرد. اگر اندکی اصرار و لجاجت بر قالب شکنی و هنجار شکنی وجود داشته باشد آن را نباید نماد همه جامعه بدانیم. اگر کسی در محله بدنامی قدم زد، او را بدنام نکنیم. آرام او را از این محیط خارج کنیم.
ه ـ صداقت در گفتار، هماهنگی در رفتار، پرهیز از چندگانگی در اندیشه و بیان اجتناب از الگوساز های مغایر و متعارض، تعمیق آموزش ها و تقویت باورهای ایمانی، محبت مربیان نرم، استفاده از واعظان متخلق فهیم و کارشناسان صاحب نظر، اساسی ترین مراقبت ها از این روح فرهنگی است. چراکه بستر درونی در جامعه فراهم است. این فطرت ها را باید تحریک و بیدار کرد. و محبت کارسازترین ابزار است.
غیرت دینی و حمیت فرهنگی برادر عزیزم جناب احمدی مقدم را می ستایم ولی بگویم که جامعه ایرانی اسلامی ما سرشار از این غیرت است. بنده نیز مسلمانم. حجاب را از احکام مسلم دین حنیف می دانم. هم قلباً باور دارم هم عقلاً آثار آن را در سلامت و تهذیب و ارتقاو کمال جامعه مؤثریافته ام.
هم در بیست وچند سال انقلاب اسلامی به عنوان یک چالش و مسأله با آن درگیر بوده ام. هم موضع مسئولان سیاسی و فرهنگی را در این خصوص می شناسم. و هم به سلامت و پاکی جامعه و خصوصاً جوانان اعتقاد دارم و خود آنان را ظرفیت مهمی بر این تهذیب و پاکی می دانم. فکر می کنم بخشی از مشکل خود ما هستیم. اگر جناب احمدی مقدم عزیز، باور دارد که مسأله فرهنگی ابعادی فرا انتظامی و امنیتی دارد و خود را متولی حل مشکل می داند طرح جامع خود را به دولت ارائه دهد. و اگر تصور آن دارد که نیازی به ارائه طرح به دولت نیست چرا انتظار دارد دولت را به روش هایی بکشاند که نمی دانیم به کجا می انجامد و چه بسا برخی نگرانی های ناشی از آن نیز محسوس است.
مناسب می دانم کلامی لطیف از تأثیر اعجاز گونه محبت را در مبارزه با ناهنجاری ها از تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار و حکمی دقیق و عمیق از فتوای امام (ره) عزیز و راحل را حسن ختام این نوشته قرار دهم: در «کشف الاسرار و عدة الابرار» گفته است:
«بویزید بسطامی قدس الله روحه در راهی می رفت، آواز جمعی به گوش وی رسید خواست که آن حال باز داند، فرا رسید، کودکی دید، درلژن سیاه افتاده و خلقی به نظاره ایستاده همی ناگاه مادر آن کودک ازگوشه ای در دوید و خود را در میان لژن افکند و آن کودک را برگرفت و برفت. بویزید، چون آن بدید وقتش خوش گشت نعره ای بزد، ایستاده و می گفت: «شفقت بیامد آلایش ببرد، محبت بیامد معصیت ببرد، عنایت بیامد جنایت ببرد.»
و امام عزیز در تحریر ج ۱ مسأله ۱۴ ص ۴۸۱ درباب امر به معروف و نهی از منکر چنین فرموده اند: «ینبغی ان یکون الامر بالمعروف و الناهی عن المنکر فی امره و نهیه و مراتب انکاره کالطبیب المعالج المشفق والاب الشفیق المراعی مصلحه المرتکب و ان یکون انکاره لطفاً و رحمه علیه خاصه و علی الامه عامه عمن یجرد قصده لله و لمرضاته و یخلص عمله ذلک و ان شوائب اهویه نفسانیه و اظهار العلو ان لایری نفسه منزهه ولالها علواً و رفعة علی المرتکب فربما کان المرتکب ولو لکبائر صفات نفسانیه مرضیه لله تعالی احبه تعالی لها و ان ابغض عمله و ربما کان الامر والناهی بعکس ذلک وان خفی علی نفسه
شایسته است که آمر به معروف و ناهی از منکر در امر و نهی و مراتب بازداشتن از منکر، همانند طبیبی معالج و دلسوز، پدری مهربان و حافظ مصلحت مرتکب، عمل نماید. و مراتب نهی و بازدارندگی او لطف و رحمت بر مرتکب و عموم مردم باشد. قصد و نیت خود را برای خداوند خالص کند و در پی رضایت او رفتار خود را خالص گرداند و از شائبه های خودخواهی های نفسانی پاک سازد.
در نهی از منکر نفس خود را منزه تر و برتر نداند و طینت و باطن خود را پاک تر و منزه تر از مرتکب گناه تصور نکند، چه بسا که مرتکب گناه هرچند گناه کبیره باشد صفات نفسانی خوبی داشته باشد که مورد رضایت حق تعالی است و خداوند متعال به خاطر این صفات او را دوست بدارد اگر چه از این عمل او مبغوض باشد و چه بسا که آمر یا ناهی به عکس این حالت، خصوصیات نفسانی زشتی داشته باشد که از خود او مخفی مانده است و این تذکار آخر، شرط اثرگذاری همه کسانی است که با ناهنجاری ها مقابله می کنند.
دکترغلامحسین الهام
منبع : روزنامه ایران