پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا
نمایشنامه "درد مختصر"
![نمایشنامه "درد مختصر"](/mag/i/2/37u6o.jpg)
اما دربارهی هارولد پینتر، ــ لابد در این روزها بارها در سایتها و مطبوعات بیوگرافیاش را خواندهاید ــ میدانید که هفتادوپنج سال سن دارد و حتی پیش از دریافت نوبل یکی از نمایشنامهنویسان مطرح دنیا به شمار میرود.
تا آنجا که من میدانم این نمایشنامهها از او به فارسی ترجمه و منتشر شده است: مهمانی، پیشخدمت لال، اتاق، جشن تولد و درد مختصر؛ از دیگر نمایشنامههای هارولد پینتر اینها را نام میبرم : فاسق، کلکسیون، ، ساعت مهمانی، سکوت، مهتاب، مهمانی چای، خاطرههای چیزهای گذشته و ساعتهای قدیمی.
نمایشنامهی "درد مختصر" جزء اولین آثار هارولد پینتر به حساب میآید. پینتر، این نمایشنامه را در سال ۱۹۵۸ و ابتدا بهصورت نمایش رادیویی نوشت، اما بعد از موفقیتی که به همراه آورد، آن را برای اجرای صحنهای نیز تنظیم کرد و به شکل نمایشنامه درآورد.
در مقدمهی کتاب جملهای آورده شده است که اتفاق اصلی "درد مختصر" را نیز توجیه میکند:
"در نمایشنامههای پینتر، حوادث و ماجراها با انگیزهای مبهم، نامشخص و بدون توضیح اتفاق میافتد و چرایی آنها معلوم نیست".
البته میتوان این جمله را اینگونه توضیح داد که پینتر، دست خواننده را برای برداشت از اثر باز میگذارد و به جای حاکمکردن قاطعیت بر متن، آن را در هالهای از ابهام قرار میدهد و هر خواننده با توجه به پیشفرضها و نوع نگاه خود میتواند برداشتی متفاوت از متن داشته باشد. این خصوصیت در آثار پینتر بیشباهت به نمایشنامههای ساموئل بکت نیست؛ با این حال آثار پینتر برخلاف اکثر نمایشنامههای بکت، علیرغم غیرواقعگرا بودن، بیشتر، واقعیتهای روزمره را دستمایه قرار میدهند.
"درد مختصر" نمایشنامهی کوتاهی است؛ در یک خانهی اربابی ِ روستایی اتفاق میافتد و سه شخصیت دارد: ادوارد، فلورا و پیرمرد کبریتفروش.
در صحنهی آغازین، ادوارد و فلورا را میبینیم که دور میزی نشستهاند و مشغول صرف صبحانه هستند. اتفاق اصلی و نمادین داستان به عقیدهی من همینجا رخ میدهد: زنبوری پیدا میشود و بعد از چندبار که دور میز میچرخد و اینجا و آنجا مینشیند، داخل ظرف مارمالاد میرود. ادوارد، در ظرف را میبندد و زنبور داخل آن محبوس میشود. بعد از یک کشمکش، ادوارد این موجود مزاحم را با ریختن آبجوش از سوراخ ِ جاقاشقی میکشد و ناگهان چشمش به پیرمردی میافتد که درست مقابل در عقبی منزل او ایستاده است
ادوارد: مرتیکه اونجاست.... چرا اونجا وامیسته؟
فلورا: اون که به کسی کاری نداره. هفتههاست همونجا وامیسته....
ادوارد: اونجا چیکار میکنه؟
فلورا: معلومه. کبریت میفروشه.
اما این، همهی ماجرا نیست. راهی که از در عقبی منزل ادوارد میگذرد، در واقع یک بیراهه است که کسی از آن عبور نمیکند و ادوارد به پیرمرد مشکوک است. او بارها دیده که پیرمرد در سرما و گرما آنجا ایستاده و از جایش هم تکان نمیخورد. پیرمرد، نحیف و ناتوان است و بهنظر بیآزار میآید اما ادوارد او را به چشم مزاحمی میبیند که به قصد خاصی آنجا ایستاده و قصد میکند که هرطور هست از کار او سر دربیاورد. بههمین دلیل از فلورا میخواهد که پیرمرد را به داخل منزل بیاورد تا او بتواند به قول خودش زیر زبانش را بکشد.
فلورا اینکار را میکند و پیرمرد و ادوارد را در اتاق مطالعه تنها میگذارد. ادوارد به خشونت با پیرمرد رفتار و صحبت میکند، اما او گویی تکهای از دیوار است و یا یکی از صندلیهای جورواجوری که ادوارد سالها پیش از حراجی خریده و مدام پیرمرد را دعوت به نشستن روی آنها میکند.
وقتی ادوراد از تکگویی با پیرمرد نتیجهای نمیگیرد، اجازه میدهد که فلورا نزد او برود تا بهقول خودش "حقیقت را کشف کند".
فلورا نام "بارناباس" را روی پیرمرد میگذارد و ناگهان تصمیم میگیرد که او را نزد خود نگه دارد و لبخند موذیانهای بر لبان پیرمرد نقش میبندد. در صحنهی آخر شاهد هستیم که جای "بارناباس" با ادوارد عوض میشود و فلورا سینی ِ کبریت مرد کبریتفروش را (که پر است از قوطیهای خیس و کپکزدهی کبریت) به دست ادوراد میدهد:
فلورا: ادوراد؛ این سینی ِ توئه. [با سینی کبریت بهطرف ادوراد میرود و آنرا در دست ادوارد میگذارد. سپس به همراه کبریتفروش از صحنه خارج میشوند. پرده به آرامی میافتد]
شاید بتوان زنبور مزاحمی را که در صحنهی اول داستان ظاهر میشود، نشانهای از حضور پیرمرد دانست که بیمقدمه وارد زندگی ادوارد میشود و جای او را میگیرد. پیرمرد در سرتاسر داستان کلامی بر زبان نمیآورد، اما سکوت او سرشار از کلام است.
خود پینتر دربارهی سکوت در کارهایش گفته است: "در سکوت است که شخصیتهای نمایش حضور بیشتری پیدا میکنند." و این دقیقن دربارهی سکوت پیرمرد مصداق پیدا میکند. پیرمرد، نمادی است از تمام چیزهایی که آهسته و در سکوت به زندگی انسان ره مییابند و هرچند در ابتدا بیآزار و فاقد هرگونه قدرت به نظر میآیند، اما در واقع به قول شکسپیر از بسیاری از بیمهای مشهود، دهشتناکتر هستند.
منبع : سایت سیمرغ
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات مسعود پزشکیان سعید جلیلی ایران انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم انتخابات ریاست جمهوری 1403 انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ ریاست جمهوری مناظره مناظره انتخاباتی سیاست
شهرداری تهران هواشناسی اربعین تهران گرما قتل سلامت پلیس فضای مجازی وزارت بهداشت سازمان هواشناسی حوادث
قیمت دلار قیمت طلا خودرو قیمت خودرو حقوق بازنشستگان واردات خودرو مسکن قیمت سکه بازار خودرو دولت سیزدهم دلار تورم
ماه محرم محرم تلویزیون فیلم سینمایی ثبت نام اربعین بازیگر سینما کتاب سینمای ایران رسانه ملی تئاتر
دانش بنیان کنکور ۱۴۰۳ ماهواره
سازمان همکاری شانگهای رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جو بایدن آمریکا روسیه جنگ غزه دونالد ترامپ حزب الله لبنان فرانسه چین
پرسپولیس فوتبال استقلال یورو 2024 باشگاه پرسپولیس علیرضا بیرانوند سپاهان کریستیانو رونالدو ترکیه لیگ برتر باشگاه استقلال لیگ برتر ایران
تبلیغات هوش مصنوعی سامسونگ گوگل اینستاگرام نمایشگاه الکامپ اپل عیسی زارع پور ربات
خواب دیابت پارکینسون افسردگی گلابی قهوه سرطان فشار خون