سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا
اهمیت ازدواج

رابطه نسب و خویشاوندی - یعنی همان رابطهای كه یك فرد از انسان را از جهت ولادت و اشتراك در رحم به فرد دیگر مرتبط میسازد، - اصل و ریشه رابطه طبیعی و تكوینی در پیدایش شعوب و قبائل است، و همین است كه صفات و خصال نوشته شده در خونها را با خون به هر جا كه او برود میبرد، مبدا آداب و رسوم و سنن قومی هم همین است، این رابطه است كه وقتی با سایر عوامل و اسباب مؤثر مخلوط میشود، آن آداب و رسوم را پدید میآورد. و مجتمعات بشری چه مترقیش و چه عقب ماندهاش یك نوع اعتنا به این رابطه دارند، كه این اعتنا در بررسی سنن و قوانین اجتماعی فی الجمله مشهود است، نظیر قوانین نكاح وارث و امثال آن، و این جوامع در عین اینكه این اعتنا را دارند، با این همه همواره در این رابطه یعنی رابطه خویشاوندی دخل و تصرف نموده، زمانی آن را توسعه میدهند، و زمانی دیگر تنگ میكنند، تا ببینی مصلحتش كه خاص مجتمع او است چه اقتضا كند، همچنان كه در مباحث گذشته از نظر شما گذشت، و گفتیم غالب امتهای سابق از یكسو اصلا برای زن قرابت رسمی قائل نبودند، و از سوی دیگر برای پسر خوانده قرابت قائل میشدند، و فرزندی را كه از دیگری متولد شده به خود ملحق میكردند، همچنانكه در اسلام نیز این دخل و تصرفها را میبینیم، قرابتبین مسلمان و كافر محارب را از بین برده، شخص را كه كافر است فرزند پدرش نمیداند كه ارث پدر را به او نمیدهد، و نیز پسر فرزندی را منحصر در بستر زناشوئی كرده، فرزندی را كه از نطفه مردی از راه زنا متولد شده فرزند آن مرد نمیداند، و از این قبیل تصرفات دیگر. و از آنجایی كه اسلام بر خلاف جوامعی كه بدان اشاره شد برای زنان قرابت قائل است، و بدان جهت كه آنانرا شركت تمام در اموال و حریت كامل در اراده و عمل داده كه توضیح آن را در مباحث گذشته شنیدی، در نتیجه پسر و دختر خانواده در یك درجه از قرابت و رحم رسمی قرار گرفتند، و نیز پدر و مادر و برادر و خواهر و جد و جده و عمو و عمه و دائی و خاله به یك جور و به یك درجه خویشاوند شدند، و خود به خود رشته خویشاوندی و عمود نسب از ناحیه دختران و پسران نیز به درجهای مساوی، پائین آمد یعنی همانطور كه پسر پسر، پسر انسان بود پسر دختر نیز پسر انسان شد و همچنین هر چه پائینتر رود، یعنی نوه پسر انسان، با نوه دختر انسان به یك درجه با انسان مرتبط شدند، و همچنین در دختران یعنی دختر پسر و دختر دختر آدمی به طور مساوی دو دختر آدمی شدند، و احكام نكاح و ارث نیز به همین منوال جاری شد، (یعنی همانطور كه فرزندان طبقه اول آدمی دختر و پسرش ارث میبرند، فرزندان طبقه دومش نیز ارث میبرند، و همانطور كه ازدواج با دختر حرام شد، ازدواج با دختر دختر نیز حرام شد).
و ما در سابق گفتیم كه آیه تحریم كه میفرماید:
"حرمت علیكم امهاتكم و بناتكم"
بر این معنا دلالت دارد، و لیكن متاسفانه دانشمندان اسلامی گذشته ما، در این مساله و نظایر آن كه مسائلی اجتماعی و حقوقی است كوتاهی كردهاند، و خیال كردهاند صرفا مسالهای لغوی است، به مراجعه و ارجاع به لغتخود را راحت میكردند، و گاهی بر سر معنای لغوی نزاعشان شدید میشد، عدهای معنای مثلا كلمه(ابن)را توسعه میدادند، و بعضی دیگر آنرا تنگ میگرفتند، در حالی كه همه آن حرفها از اصل خطا بود. و لذا میبینیم بعضی از آن علما گفتهاند: آنچه ما از لغت در معنای بنوت(پسر بودن) میفهمیم، این است كه باید از نسل پسر ما متولد شده باشد، اگر پسری از دختر ما و یا از دختر زاده ما متولد شده باشد، از نظر لغت پسر ما نیست، و از ناحیه دختر ما هر چه متولد شود(چه پسر و چه دختر)ملحق به پدر خودشان - یعنی داماد ما - میشوند، نه به ما كه جد آنها هستیم، عرب جد امی را پدر و جد نمیداند، و دختر زادگان را فرزندان آن جد نمیشمارد، و اما اینكه رسول خدا(ص)در باره حسن و حسین(علیهما السلام) فرمود: این دو فرزند من امام امتند، چه قیام كنند و چه قیام نكنند، و نیز در مواردی دیگر آن دو جناب را پسران خود خوانده، از باب احترام و تشریف بوده، نه اینكه به راستی دختر زادگان آن جناب فرزندان او باشند، آنگاه همین آقا برای اثبات نظریه خود شعر شاعر را آورده كه گفت:
(بنونا بنوا ابنائنا و بناتنا
بنوهن ابناء الرجال الاباعد)
(یعنی پسران ما تنها پسرزادگان مایند و اما دختران ما پسرهاشان پسران مردم غریبه و بیگانهاند)نظیر این شعر بیت دیگر است كه گفته:
(و انما امهات الناس اوعیهٔ
مستودعات و للانساب آباء)
(یعنی مادران برای نسل بشر جنبه تخمدان و محفظه را دارند، و نسل بشر تنها به پدران منسوبند).
و این شخص طریق بحث را گم كرده، خیال كرده، بحث در مورد پدر فرزندی صرفا بحثی لغوی است، تا اگر عرب لفظ(ابن)را برای معنایی وضع كرد كه شامل پسر دختر هم بشود آنوقت نتیجه بحث طوری دیگر شود، غفلت كرده از اینكه آثار و احكامی كه در مجتمعات مختلف بشری - نه تنها در عرب - بر مساله پدری و فرزندی و امثال آن مترتب میشود، تابع لغات نیستبلكه تابع نوعی بنیه مجتمع و سننی دایر در آن است كه چه بسا این احكام در اثر دگرگونی سنن و آداب دگرگون شود، در حالیكه اصل لغتبه حال خود باقی بماند، و این خود كاشف آن است كه بحثیك بحث اجتماعی است و یا به یك بحث اجتماعی منتهی میشود، و صرفا بحثی لفظی و لغوی نیست.
آن شعری هم كه سروده تنها شعر است، و شعر در بازار حقایق به یك پشیز نمیارزد چون شعر چیزی به جز یك آرایش خیالی و مشاطهگری و همی نیست - تا بشود به هر چه شاعر گفته و هر یاوهسرایی كه به هم بافته تكیه نمود، آن هم در مسالهای كه قرآن كه"قول فصل و ما هو بالهزل"است، در آن مداخله كرده. و اما اینكه گفت پسران به پدران خود ملحقند، و به پدر مادرشان ملحق نمیشوند، بنا بر اینكه آن هم مسالهای لفظی و لغوی نباشد از فروع نسب نیست، تا نتیجهاش این باشد كه رابطه نسبی بین پسر و دختر با مادر قطع شود، بلكه از فروع قیمومت مردان بر خانه و خانواده است، چون هزینه زندگی و تربیت فرزندان با مرد است(از این رو دختر مادام كه در خانه پدر است تحت قیمومت پدر است، و وقتی به خانه شوهر رفت تحت قیمومت او قرار میگیرد، و وقتی خود او تحت قیمومتشوهر است فرزندانی هم كه میآورد تحت قیمومتشوهر او خواهند بود، پس ملحق شدن فرزند به پدر از این بابت است، نه اینكه با مادرش هیچ خویشاوندی و رابطه نسبی نداشته باشد). و سخن كوتاه اینكه همانطور كه پدر رابطه نسبی را به پسر و دختر خود منتقل میكند مادر نیز منتقل میكند، و یكی از آثار روشن این انتقال در قانون اسلام مساله ارث و حرمت نكاح است، (یعنی اگر من به جز یك نبیره دختری اولادی و وارثی نداشته باشم او ارث مرا میبرد و اگر او دختر باشد به من كه جد مادری او هستم محرم است)، بله در این بین احكام و مسائل دیگری هست كه البته ملاكهای خاصی دارد، مانند ملحق شدن فرزند، و مساله نفقه و مساله سهم خویشاوندان رسول خدا(ص)از خمس، كه هر یك از اینها تابع ملاك و معیار خاص به خودش است.
بحث علمی دیگر(پیرامون حكمت ممنوعیت ازدواجهای محرم در شرع مقدس اسلام) نكاح و ازدواج از سنتهای اجتماعی است كه همواره و تا آنجا كه تاریخ بشر حكایت میكند در مجتمعات بشری هر قسم مجتمعی كه بوده دایر بوده، و این خود به تنهایی دلیل بر این است كه ازدواج امری است فطری، (نه تحمیلی از ناحیه عادت و یا ضروریات زندگی و یا عوامل دیگر). علاوه بر این یكی از محكمترین دلیلها بر فطری بودن ازدواج مجهز بودن ساختمان جسم(دو جنس نر و ماده)بشر به جهاز تناسل و توالد است، كه توضیحش در این تفسیر مكرر داده شد و علاقه هر یك از این دو جنس به جذب جنس دیگر به سوی خود یكسان است، هر چند كه زنان جهاز دیگری اضافه بر مردان در جسم و در روحشان دارند، در جسمشان جهاز شیر دادن، و در روحشان عواطف فطری ملایم و این بدان جهت است كه تحمل مشقت اداره و تربیت فرزند برایشان شیرین شود. علاوه بر آنچه گفته شد چیز دیگری در نهاد بشر نهفته شده كه او را به سوی محبت و علاقمندی به اولاد میكشاند، و این حكم تكوینی را به وی میقبولاند كه انسان با بقای نسلش باقی است، و باورش میدهد كه زن برای مرد، و مرد برای زن مایه سكونت و آرامش است، و وادارش میسازد كه بعد از احترام نهادن به اصل مالكیت و اختصاص، اصل وراثت را محترم بشمارد، و مساله تاسیس خانه و خانواده را امری مقدس بشمارد. و مجتمعاتی كه این اصول و این احكام فطری را تا حدودی محترم میشمارند، چارهای جز این ندارند، كه سنت نكاح و ازدواج اختصاصی را به وجهی از وجوه بپذیرد، به این معنا كه پذیرفتهاند كه نباید مردان و زنان طوری با هم آمیزش كنند كه انساب و شجره دودمان آنها در هم و بر هم شود، و خلاصه باید طوری به هم درآمیزند كه هر كس معلوم شود پدرش كیست، هر چند كه فرض كنیم بشر بتواند - به وسائل طبی از مضرات زنا یعنی فساد بهداشت عمومی و تباهی نیروی توالد جلوگیری كند، و خلاصه كلام اینكه اگر جوامع بشری ملتزم به ازدواج شدهاند به خاطر حفظ انساب است هر چند كه زنا، هم انساب را در هم و بر هم میكند، و هم انسانها را به بیماریهای مقاربتی مبتلا میسازد و گاهی نسل آدمی را قطع میكند، و در اثر زنا مردان و زنانی عقیم میگردند. اینها اصول معتبرهای است كه همه امتها آن را محترم شمرده و كم و بیش در بین خود اجرا میكردند، حال یا یك زن را به یك مرد اختصاص میدادند، و یا بیشتر از یكی را هم تجویز میكردند، و یا به عكس یك مرد را به یك زن و یا چند مرد را به یك زن و یا چند مرد را به چند زن، بر حسب اختلافی كه در سنن امتها بوده، چون به هر تقدیر خاصیت نكاح را كه همانا نوعی همزیستی و ملازمتبین زن و شوهر است محترم میشمردند. بنا بر این پس فحشا و سفاح كه باعث قطع نسل و فساد انساب است از اولین اموری است كه فطرت بشر كه حكم به نكاح میكند با آن مخالف است و لذا آثار تنفر از آن همواره در بین امتهای مختلف و مجتمعات گوناگون دیده میشود، حتی امتهایی كه در آمیزش زن و مردش آزادی كامل دارد، و ارتباطهای عاشقانه و شهوانی را زشت نمیداند، از این عمل خود وحشت دارد، و میبینید كه برای خود قوانینی درست كردهاند، كه در سایه آن، احكام انساب را به وجهی حفظ نمایند. و انسان با اینكه به سنت نكاح اذعان و اعتقاد دارد، و با اینكه فطرتش او را به داشتن حد و مرزی در شهوترانی محكوم میكند، در عین حال طبع و شهوت او نمیگذارد نسبتبه نكاح پای بند باشد، و مثلا به خواهر و مادر خود و یا به زن اجنبی و غیره دست درازی نكند، و یا زن به پدر و برادر و فرزند خود طمع نبندد، به شهادت اینكه تاریخ ازدواج مردان با مادران و خواهران و دختران و از این قبیل را در امتهای بسیار بزرگ و مترقی(و البته منحط از نظر اخلاقی)ثبت كرده اخبار امروز نیز از تحقق زنا و گسترش آن در ملل متمدن امروز خبر میدهد، آن هم زنای با خواهر و برادر و پدر و دختر و از این قبیل.
آری طغیان شهوت، سركشتر از آن است كه حكم فطرت و عقل و یا رسوم و سنن اجتماعی بتواند آن را مهار كند، و آنهائی هم كه با مادران و خواهران و دختران خود ازدواج نمیكنند، نه از این بابت است كه حكم فطرت به تنهائی مانعشان شده، بلكه از این جهت است كه سنت قومی، سنتی كه از نیاكان به ارث بردهاند چنین اجازهای به آنان نمیدهد.و خواننده عزیز اگر بین قوانینی كه در اسلام برای تنظیم امر ازدواج تشریع شده و سایر قوانین و سننی كه در دنیا دایر و مطرح است مقایسه كند، و با دید انصاف در آنها دقت نماید، خواهد دید كه قانون اسلام دقیقترین قانون است، و نسبتبه تمامی شؤون احتیاط در حفظ انساب و سایر مصالح بشری و فطری، ضمانتبیشتری دارد، و نیز خواهد دید كه آنچه قانون در امر نكاح و ملحقات آن تشریع كرده، برگشت همهاش به دو چیز است: حفظ انساب، یا بستن باب زنا. س از میان همه زنانی كه ازدواج با آنان حرام شده، یك طایفه به خاطر حفظ انساب به طور مستقیم تحریم شده، و آن ازدواج(یا همخوابگی و یا زنای)زنان شوهردار است، كه به همین ملاحظه فلسفه حرمت ازدواج یك زن با چند مرد نیز روشن میشود، چون اگر زنی در یك زمان چند شوهر داشته باشد نطفه آنها در رحم وی مخلوط گشته، فرزندی كه به دنیا میآید معلوم نمیشود فرزند كدام شوهر است، همچنان كه فلسفه عده طلاق و اینكه زن مطلقه باید قبل از اختیار همسر جدید سه حیض عده نگه دارد، روشن میشود، كه به خاطر در هم و بر هم نشدن نطفهها است. و اما بقیه طوایفی كه ازدواج با آنها حرام شده یعنی همان چهارده صنفی كه در آیات تحریم آمده ملاك در حرمت ازدواجشان تنها سد باب زنا است، زیرا انسان از این نظر كه فردی از مجتمع خانواده استبیشتر تماس و سر و كارش با همین چهارده صنف است، و اگر ازدواج با اینها تحریم نشده بود، كدام پهلوانی بود كه بتواند خود را از زنای با آنها نگه بدارد، با اینكه میدانیم مصاحبت همیشگی و تماس بی پرده باعث میشود نفس سركش در وراندازی فلان زن كمال توجه را داشته باشد، و فكرش در اینكه چه میشد من با او جمع میشدم تمركز پیدا میكند، و همین تمركز فكر میل و عواطف شهوانی را بیدار و شهوت را به هیجان در میآورد، و انسان را وادار میكند تا آنچه را كه طبعش از آن لذت میبرد به دست آورد، و نفسش تاب و توان را در برابر آن از دست میدهد، و معلوم است كه وقتی انسان در اطراف قرقگاه، گوسفند بچراند، خطر داخل شدن در آن برایش زیاد است. لذا واجب مینمود كه شارع اسلام تنها به نهی از زنای با این طوایف اكتفا نكند، چون همان طور كه گفتیم مصاحبت دائمی و تكرار همه روزه هجوم وسوسههای نفسانی و حملهور شدن هم بعد از هم نمیگذارد انسان با یك نهی خود را حفظ كند، بلكه واجب بود این چهارده طایفه تا ابد تحریم شوند، و افراد جامعه بر اساس این تربیت دینی بار بیایند، تا نفرت از چنین ازدواجی در دلها مستقر شود، و تا بطور كلی از این آرزو كه روزی فلان خواهر یا دختر به سن بلوغ برسد، تا با او ازدواج كنم مایوس گردند، و علقه شهوتشان از این طوائف مرده، و ریشه كن گردد، و اصلا در دلی پیدا نشود، و همین باعثشد كه میبینیم بسیاری از مسلمانان شهوتران و بی بند و بار با همه بی بند و باری كه در كارهای زشت دارند هرگز به فكرشان نمیافتد كه با محارم خود زنا كنند، مثلا پرده عفت مادر و دختر خود را بدرند، آری اگر آن منع ابدی نبود هیچ خانهای از خانهها از زنا و فواحشی امثال آن خالی نمیماند. و باز به خاطر همین معنا است كه اسلام با ایجاب حجاب بر زنان باب زنای در غیر محارم را نیز سد نمود، و از اختلاط زنان با مردان اجنبی جلوگیری كرد، و اگر این دو حكم نبود، صرف نهی از زنا هیچ سودی نمیبخشید، و نمیتوانستبین مردان و زنان و بین عمل شنیع زنا حائل شود.بنا بر آنچه گفته شد در این جا یكی از دو امر حاكم است، زیرا آن زنی كه ممكن است چشم مرد به او طمع ببندد یا شوهر دار است، كه اسلام به كلی ازدواج با او را تحریم نموده است، و یا یكی از آن چهارده طایفه است كه یك فرد مسلمان برای همیشه به یكبار، از كام گرفتن با یكی از آنها نومید است، و اسلام پیروان خود را بر این دو قسم حرمت تربیت كرده، و به چنین اعتقادی معتقد ساخته، به طوری كه هرگز هوس آن را نمیكنند، و تصورش را هم به خاطر نمیآورند.
مصدق این جریان وضعی است كه ما امروز از امم غربی مشاهده میكنیم، كه به دین مسیحیت هستند و معتقدند به اینكه زنا حرام و تعدد زوجات جرمی نزدیك به زنا است، و در عین حال اختلاط زن و مرد را امری مباح و پیش پا افتاده میدانند، و كار ایشان به جایی رسیده
كه آنچنان فحشا در بین آنان گسترش یافته كه حتی در بین هزار نفر یك نفر از این درد خانمانسوز سالم یافت نمیشود، و در هزار نفر از مردان آنان یك نفر پیدا نمیشود كه یقین داشته باشد فلان پسرش از نطفه خودش است، و چیزی نمیگذرد كه میبینیم این بیماری شدت مییابد و مردان با محارم خود یعنی خواهران و دختران و مادران و سپس به پسران تجاوز میكنند، سپس به جوانان و مردان سرایت میكند، و...و سپس، كار به جایی میرسد كه طایفه زنان كه خدای سبحان آنان را آفرید تا آرامش بخش بشر باشند و نعمتی باشند تا نسل بشر به وسیله آنها حفظ و زندگی او لذت بخش گردد، به صورت دامی در آید كه سیاستمداران با این دام به اغراض سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خود نائل گردند، و وسیلهای شوند كه با آن به هر هدف نامشروع برسند هدفهایی كه هم زندگی اجتماعی را تباه میكند، و هم زندگی فردی را تا آنجا كه امروز میبینیم زندگی بشر به صورت مشتی آرزوهای خیالی در آمده و لهو و لعب به تمام معنای كلمه شده است، و وصله جامه پاره از خود جامه بیشتر گشته است. این بود آن پایه و اساسی كه اسلام تحریم محرمات مطلق و مشروط از نكاح را بر آن پی نهاده، و از زنان تنها ازدواج با محصنات را اجازه داده است. و به طوری كه توجه فرمودید تاثیر این حكم در جلوگیری از گسترش زنا و راه یافتن آن در مجتمع خانوادگی كمتر از تاثیر حكم حجاب در منع از پیدایش زنا و گسترش فساد در مجتمع مدنی نیست. در سابق نیز به این حكمت اشاره كردیم و گفتیم: آیه شریفه"و ربائبكم اللاتی فی حجوركم"از اشاره به این حكمتخالی نیست، و ممكن هم هست اشاره به این حكمت را از جملهای كه در آخر آیات آمده است و فرموده"یرید الله ان یخفف عنكم، و خلق الانسان ضعیفا"استفاده كرد، چون تحریم این اصناف چهاردهگانه از ناحیه خدای سبحان از آنجا كه تحریمی است قطعی، و بدون شرط، و مسلمانان برای همیشه مایوس از كام گیری از آنان شدهاند، در حقیقتبار سنگین خویشتن داری در برابر عشق و میل شهوانی و كام گیری از آنان از دوششان افتاده، چون همه این خواهشهای تند و ملایم در صورت امكان تحقق آن است وقتی امكانش به وسیله شارع از بین رفته دیگر خواهشش نیز در دل نمیآید. آری انسان به حكم اینكه ضعیف خلق شده نمیتواند در برابر خواهشهای نفسی و دواعی شهوانی آن طاقتبیاورد، خدای تعالی هم فرموده: كه"ان كید كن عظیم" (۱) و این از ناگوارترین و دشوارترین صبرها است، كه انسان یك عمر در خلوت و جلوت با یك زن یا دو زن و یا بیشتر نشست و برخاست داشته باشد و شب و روز با او باشد، و چشم و گوشش پر از اشارات لطیف و شیرینی حركات او باشد، و آنگاه بخواهد در برابر وسوسههای درونی خود و هوسی كه به آن زنان دارد صبر كند، و دعوت شهوانی نفس خود را اجابت نكند، با اینكه گفتهاند حاجت انسان در زندگی دو چیز است: غذا و نكاح، و بقیه حوایجش همه برای تامین این دو حاجت است، و گویا به همین نكته اشاره فرموده است
رسول خدا(ص) كه فرمود:
(هر كس ازدواج كند نصف دین خود را حفظ كرده، از خدا بترسد در نصف دیگرش) (۲) . كتاب: ترجمه المیزان ج ۴ ص ۴۹۳
پینوشتها:
۱)همانا كید شما زنان عظیم است"سوره یوسف آیه ۲۸".
۲)وسائل الشیعه كتاب نكاح.
نویسنده: علامه طباطبایی
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست