جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
اولیس
نخستین واكنش اكثر ناقدان و برخی خوانندگان در برابر «اولیس» آنبود كه این اثر ادبی را یكسره نوعی "طنز" بهشمار آورند. زمانی گذشتتا با توجه به روشهایی كه در آن بهكار رفته بود ـ «تكگویی درونی» و«سیلان خودآگاهی» ـ و با تعمق در انبوه حقایق و اموری كه در اولیسمطرح شده است معلوم شد كه این اثر یكسره طنز نیست اما از طنز همخالی نیست. شاید طنزآمیزترین تكّهٔ «اولیس» قطعهای از بخشدوازدهم آن «سیكلوپ» باشد كه در اینجا ترجمهٔ آن آمده است. بهخوانندگان پیشنهاد میشود كه نخست آنچه دربارهٔ تمامی بخش ۱۲،پیش از یادداشتهای شمارهگذاری شده، نوشته شده است بخوانند وپس از آن به خواندن متن همراه با یادداشتها بپردازند.م. ب.
آخرین وداع بینهایت تأثرآور بود۱. از منارههای دور و نزدیك صدایناقوس مرگ لاینقطع بلند بود و همه را به تشییع جنازه میخواند و در گوشه وكنار محلههای غمزده دهها طبل پوشیده در نمد كه صدای پوك توپها آنهارا قطع میكرد ندایی شوم سر میداد. غرش كركنندهٔ رعد و روشناییكوركنندهٔ برق كه این صحنهٔ مرگبار را روشن میكرد گواهی میداد كه توپخانهٔآسمان از قبل تمام طنطنهٔ مافوق طبیعی خود را به این منظرهٔ مخوف عاریهداده است.
از دریچههای سیلبند آسمانِ خشمگین بارانی سیلآسا بر سربرهنهٔ خلایقی كه گرد آمده بودند فرو ریخت و عدهٔ اینان به كمترین تخمینپانصدهزار بود. دستهای از پاسبانهای شهر دبلین بزرگ به فرماندهی شخصسركلانتر در میان آن جمع عظیم به حفظ نظم مشغول بودند و برای آنكه آنجمع عظیم سرگرم شوند دستهٔ موزیكانچی سنج و سازهای بادی خیابانیورك۲ با آلات پوشیده در پوشش سیاه ماهرانه همان نغمهٔ بیهمتایی رامینواختند كه قریحهٔ نالان «اسپرانتزا»۳ از گهواره در دل ما نشانده است.
قطارهای تفریحی سریعالسیر فوقالعاده و دلیجانهای موتوری بانیمكتهای روكشدار تهیه دیده بودند تا پسرعموهای روستایی ما كه جمعكثیری از آنان به آنجا آمده بودند در آسایش باشند. وقتی خوانندگان دورهگردمحبوب دبلین لـ نـ هـ ـ ن و مـ لـ گـ ن ترانهٔ «شب پیش از آنروز كه لاریدراز شد»۴ را با آن طرز نشاطانگیز مرسوم خود خواندند تفرج خاطر فراوانیپدید آمد.
آن دو مزهپران بیمثل و مانند ما با تصنیفهای یكورقی خود داد وستد پرغوغایی در میان دوستداران طنز و هجا برپا كردند كه اگر كسی درگوشهٔ دل عنایتی به طنز عاری از لودگی ایرلندی داشته باشد به آن چند پولسیاهی كه به زحمت به كف میآورند غبطه نخواهد خورد. بچههایی كه در«یتیمخانهٔ دختران و پسران» بودند لبِ پنجرهها جمع شده بودند و به اینصحنه نگاه میكرند و از اینكه چنان برنامهٔ غیرمنتظری به سرگرمیهایآنروز افزوده شده بود شادیها كردند و باید از «خواهران نازنین بینوایان»۵تقدیر و تمجید كنیم كه به فكر افتادند تا برای یتیمان پدر و مادر از كف دادهبرنامهٔ تفریحی بهراستی آموزندهای فراهم آورند.
جمع مدعویننایبالسلطنه كه در میانشان بانوان معروف بسیار بود در سایهٔ همراهیعُلیامخدرات مكرّمات به بهترین جای جایگاه هدایت شدند و سفیرانبدیعمنظر خارجی كه به «دوستان جزیرهٔ زمرد» شهرت دارند در جایگاهیدرست روبهروی آنان جای داده شدند. سفیران كه با هیبت تمام حاضر بودندعبارت بودند از كومنداتوره باچی باچی بنینو بنونه۶ (كه شیخالسفرا بود ونیمهفلج و ناگزیر بودند او را با یك جرثقیل نجاری قوی به صندلیاشبرسانند)، مسیو پیر پل پتیت اپتان۷، گراند ژوكر ولادیمنجلاب حیضلتهتشف، آركژوكرلئوپوك رودلف فون شوانزنباد ـ هودنتالر۸، كنتس مارهاویراگاكیسا سزونی پوتراپستی،۹ حرمخان فیسافاده، كنت آتاناتوسكاراملوپولیس،۱۰ علیبابا بخشش راحتالقوم افندی، سنیور هیداگلوكابالرودون پكادیلوای پالا براس ای پاترنوسترد و لامالورا و دولا مالاریا۱۱،هوكوپوكو هاراكیری،۱۲ هی هونگ چانگ،۱۳ اولاف كوبركدلسن،۱۴ ماینهیر حقه وان كلك، پان پولاكس پادی ریسكی،۱۵ گوزپوند پره كلشتر كراچینابریچیسیچ، بوروس هوپینكوف،۱۷ هرهورهوس دیركتور پرازیدنت هانسچوچلی ـ اشتورلی،۱۸ دكتر پروفسور ورزشگاه ملیوم موزیوم آسایشگاهیومفتقبندیوم مبتذلیوم اختصاصیوم سنتیوم تاریخ عمومیوم ویژگیوم كریگفریداوبرآل گماینه.۱۹ كلیهٔ سُفرا بدون استثنا با عباراتی بسیار محكم كه ناهنجارتراز آنها ممكن نبود دربارهٔ عملیات وحشیانهٔ بینامی كه آنان را به تماشای آندعوت كرده بودند سخن راندند. سپس مناقشهٔ پرحرارتی (كه همه در آنشركت كردند) در میان «د.ج. ز۲۰» بر سر آن درگرفت كه روز تولد قدیسنگهبان ایرلند روز هشتم مارس بوده است یا روز نهم مارس.۲۱ در ضمن اینمباحثه به توپ و شمشیر و تیر برگرد و قرهمینا و نارنجك گازی و ساطور وچتر و منجنیق و پنجهبُكس و كیسهشن و پارهآهن نیز متوسل شدند و بیمحابابرهم ضرب و شتم وارد آوردند.
پیك ویژه فرستادند و پاسبان كوچول،آجدان مكفادن، را از بوترزتاؤن خبر كردند كه آمد و به شتاب نظم را اعادهكرد و به سرعت برق پیشنهاد كرد كه هر دو طرف متخاصم با قبول روزهفدهم قضیه را فیصله دهند. پیشنهاد آن پاسبان تیزهوش سهمتری۲۲بیدرنگ مورد پسند همگان واقع شد و به اتفاق آرا مورد قبول قرار گرفت.تمامی «د. ج. ز» به آجدان مكفادان از ته دل تبریك گفتند، در حالی كه از بدنچند تن از آنان خون فراوانی میرفت. كومنداتوره بنینو بنونه را از زیر كرسیریاست بیرون كشیدند و مشاور حقوقی او آووكاتو پاگامیمی۲۳ توضیح دادكه او فقرات متنوعی را كه در سی و دو جیبش۲۴ پنهان شده است در بحبوحهٔغوغا از جیب همكاران فرودستتر خود اقتباس كرده است بدان امید كه شایدآنان بر سر عقل بیایند. آنچیزها (كه مشتمل بر چندصد ساعت زنانه و مردانهٔنقره و طلا بود) بیدرنگ به صاحبان برحقش اعاده گردید و هماهنگی عمومیحاكم مطلق شد.
رامبولد، آرام و بیتكلّف، در لباس بینقص صبحگاهی كه گل مورد پسندخود، Gladiolus Cruentus] گلایول خونآلود۲۵] را زده بود قدم به سوی چوبهٔدار برداشت. حضور خود را با همان سرفهٔ ملایم رامبولدی اعلام داشت كهبسیاری كوشیدهاند تا آن را تقلید كنند (و ناكام ماندهاند) ـ سرفهای كوتاه ودقیق و با اینهمه مختص خود او. آمدن جلادی كه شهرت جهانی داشت باغریو تحسین آن جمع كثیر روبهرو شد، بانوانی كه از اطرافیان نایبالسلطنهبودند در عین شور و شادی دستمالهای خود را تكان میدادند در حالی كه سفرای خارجی كه از آنان هم پرشورتر بودند نعرهٔ تحسین میكشیدند وملغمهای از فریادهای هوخ، بانزایی، الجن، زیویو، چینچین، پولاكرونیا،هیپهیپ، ویو، الاه، برداشته بودند كه در میان آن فریاد زنگدارِ اوویوای۲۶سفیر سرزمینِ ترانهها (یك نت «فا»ی بلند مضاعف كه یادآور نُتهای دِلدوززیبایی بود كه خواجهٔ كاتالانی۲۷ جدهٔ جدههای ما را با آن بهوجد میآورد) بهآسانی تشخیص داده میشد. ساعت دقیقاً هفده بود. سپس علامت شروع نمازبیدرنگ از پشت بلندگو داده شد و در یك چشم بههم زدن همهٔ سرها برهنهشد، كلاه سروری كومنداتوره كه از زمان انقلاب رینزی۲۸ در تصرف خانوادهٔاو بود به دست مستشار پزشكی او، دكتر پ پ۲۹، از سرش برداشته شد.
اسقف فاضلی كه تقبل كرده بود تا به آن قهرمان شهید كه در شُرُف تأدیهٔ دِینخود با مجازات اعدام بود واپسین تسلاهای دیانت مقدس ما را بدهد باحضور قلب بسیار مسیحایی خود در گودالی پر از آبِ باران زانو زد، و در عیناینكه ردایش روی موهای سفیدش بود، در برابر بارگاه رحمت الهی به دعا ونُدبه و زاری مشغول شد.
جلاد با آن هیكل مهیب، در كنار كُندهٔ چوب، زیر تبرایستاده بود، چهرهاش در یك ظرف دهگالنی كه دو سوراخ در آن بریده بودندپنهان بود و چشمانش از میان آن دو سوراخ برق غضب بیرون میداد.همچنانكه در انتظار علامت مرگبار بود لبهٔ سلاح مخوف خود را با مالاندن آنبه ساعد ورزیدهٔ خود امتحان میكرد، یك نفس پشت سر هم سر از تنگوسفندان گلهای جدا میكرد كه دوستداران حرفهٔ ظالمانه اما ضروری اوفراهم آورده بودند. روی میز ماهون زیبایی در كنار او یك كارد سلاخی قرارداشت و انواع ابزارهای فولادی آبدیده برای درآوردن دل و روده (آنها رامؤسسهٔ كارد و چنگالفروشی آقایان جان راوند و پسران، شفیلد كه شهرتجهانی دارد به سفارش مخصوص آورده بودند)، یك ماهیتابهٔ سُفالی برایآنكه وقتی اثناعشر و ستون فقرات و رودهٔ كور و آپاندیس و غیره را باموفقیت بیرون كشیدند در آن قرار دهند و دو پارچ شیرِ بزرگ برای آنكه خونِبسیار عزیز قربانی بسیار عزیز را در آن بریزند.
مباشرِ خانهٔ مختلط گربهها وسگها شرف حضور داشت تا این ظرفها را پس از آنكه پر میشوند به آنمؤسسهٔ خیریه ببرد. مقامات مربوطه طعامی بسیار عالی مشتمل بر قاچهاینازك گوشت خوك و تخم مرغ، بیفتكِ برشته و پیاز، كه همه را لذیذ پختهبودند با گردههای نانِ داغِ خوشمزهٔ مخصوص صبحانه و چای قوتبخش بهمقدار فراوان تهیه كرده بودند تا شمع این محفل غمبار آن را صرف كند،همانكه وقتی او را برای سربریدن آماده میكردند در عین سرخوشی بود و بهتشریفات اعدام منالبدو الی الختم توجهی دقیق میكرد اما وی با كفنفسی كهدر زمانهٔ ما كمیاب است، در كمال نجابت از جا برخاست و گفت كه آرزوی اودر دمِ مرگ آن است كه طعام را به نشانهٔ عنایت و احترام او در بخشهای قابلقسمت در میان اعضای «جمعیت نظافتچیان تنگدست و بیمار»۳۰ تقسیم كنند(و این آرزو بیدرنگ برآورده شد) و هیجان nec and non plus ultra ] در نقطهٔاعلای قابل حصول] وقتی به اوج خود رسید كه نامزد برگزیدهاش صفهایمسلسل تماشاگران را شكافت و خود را در بغل عضلانی او انداخت، در بغلهمان مردی كه در شرف آن بود تا در راه وصل او به عالم ابدیت پرتاب شود.قهرمان، اندام باریك او را در آغوش پُرمهر خود جای داد و زیر لب عاشقانهگفت: شیلای من.
۳۱ دختر كه از این طرز استعمال نام كوچك خود به شوقآمده بود ــــ. وقتی كه رودهای شور اشكهایشان درهم آمیخت به آنقهرمان قول داد كه یاد او را همواره عزیز خواهد داشت و هرگز آن یار قهرمانخود را از یاد نخواهد برد كه ترانهگویان چنان بهسوی مرگ رفت كه گویی بهتماشای مسابقهٔ چوگانبازی در پارك كلانتورك میرود. آن روزگاران خوشپربركت كودكی را به خاطرش آورد كه دست در دست یكدیگر بر سواحلآنالیفی در سرگرمیهای معصومانهٔ جوانی غرق میشدند و آنگاه هر دوروزگار دهشتناكِ كنونی خود را از یاد بردند و هر دو از ته دل خندیدند و همهٔتماشاگران، از جمله حضرت كشیش، در سرور همگانی شریك شدند. جمعهیولاوار تماشاگران از شادی بیرودرواسی تلوتلو میخوردند.اما در دم غمبر آنان چیره شد و برای آخرینبار انگشتانشان را درهم فرو كردند. سیلتازهای از اشك از مجاری اشكی آنان جاری شد و جمع كثیر مردمان كه تااعماق جانشان متأثر شده بود به هقهق دلخراشی افتادند و تأثر حضرتكشیش پیر بههیچوجه از دیگران كمتر نبود. مردان تنومند پرزور، اُمنای صلحو غولان خوشمشرب شهربانی سلطنتی ایرلند بیرودرواسی دستمالهایخود را به كار میبردند و بیاغراق میتوان گفت كه در آن جمع بینظیر حتییك چشم خشك پیدا نمیشد. پرشورترین واقعهای كه روی داد آن بود كهجوان زیبایی از فارغالتحصیلان آكسفورد۳۲ كه به فداكاری در راه جنسلطیف معروف بود پا پیش نهاد و با ارائهٔ كارت ویزیت و دستهچك وشجرهنامهٔ خود از آن دوشیزهٔ جوانِ تیرهروز خواستگاری كرد و از اوخواست تا روز عروسی را تعیین كند و خواستگاری او بیمعطلی پذیرفتهشد.
۳۳ به كلیهٔ بانوانی كه در میان تماشاگران بودند در كمال خوشسلیقگییادگاری به مناسبت آن روز دادند كه عبارت بود از جمجمهای با یك دستهگلسینه از دو استخوان متقاطع و این كار، كاری بود به موقع و سخاوتمندانه كهبار دیگر چشمهٔ احساسات همگان را به جوش آورد: و وقتیكه آن جوانزندوستِ آكسی (كه، ضمناً دارای یكی از معروفترین نامهایی بود كه درتاریخ انگلستان پیدا میشود) حلقهٔ نامزدی گرانقیمتی با زمردهایی كه بهصورت شبدر چهارپر بر آن سوار شده بود به انگشت نامزد پرآزَرم خود كردهیجان و احساسات را دیگر حد و مرزی نبود. كار بهجایی رسید كه حتیرییس سنگدلِ امنیه، سرهنگ دوم تامكین ماكسول فرنچمولان تاملینسون كهریاست آن مجلس را بر عهده داشت، حتی او كه جمع كثیری از سپاهیان هندیرا بیآنكه خم به ابرو بیاورد دم توپ گذاشته بود،۳۴ نمیتوانست جلو بروزاحساسات طبیعی خود را بگیرد. با دستكش آهنین خود اشك دزدانهای را ازچشم زدود و همشهریان برجستهای كه افتخار داشتند در جوار ایشان حضورداشته باشند شنیدند كه او زیرلبی و با لكنت زبان میگوید: های جانمی ــــ.هایهای كه وقتی چشمم بهش میافته دلم میخاد بزنم زیر گریه برا اینكه بهیاد آن خمره خودم میافتم كه آنجا ته جاده لایمهاوس۳۵ چشم به راه منه.
● یادداشتها
▪ زمان: ساعت پنج بعد از ظهر روز پنجشنبه شانزدهم ژوئن ۱۹۰۴
▪ مكان: پیالهفروشی بارنی كیرنان.
▪ عضو بدن: عضله.
▪ هنر، علم یا فن: سیاست.
▪ رنگ: هیچ.
▪ نماد: فنیان. (نگاه كنید به یاداشت ۴۳/۲۱ـ۲۴ در یادداشتهای بخش [۲])
شیوهٔ بیان: مبالغه. در فاصلهٔ قسمتهای مختلف وصفی كه از زبان راوی در این بخشنقل شده است، سی و سه بند به صورت تقلید طنزآمیز (نقیضه) از سبكهای ادبیپُرطنطنه، هیجانانگیز یا احساساتی آمده است. در یادداشتهای این بخش هر كدام از اینسی و سه بند با واژهٔ «نقیضه» مشخص شده است و بهسبكی كه با طنز از آن تقلید گردیدهاشارهٔ كوتاهی شده است.
● نظیرهها: من ضمیر اول شخص مفرد، (راوی ناشناس ماجرا) نظیر «هیچكس»، سیگارنظیر چوب نیمسوخته؛ «عروج» بلوم در پایان فصل نظیر سخنان پرستیزی كه اولیس بهپولیفم (سیكلوپ یا غولِ یكچشم میگوید). تا این اندازه را جویس خود تصریح كردهاست اما همهٔ شارحان بر این متفقند كه «هموطن» نیز نظیر «سیكلوپ» یا غول یكچشماست.
اودیسه: عنوان هومری این بخش «سیكلوپ» است. در سرودِ نهمِ «اودیسه»، اولیسداستان گرفتاری خود را در میان «سیكلوپ»ها یا غولهای یكچشم حكایت میكند. اینغولان «نه انجمنی برای رایزنی دارند و نه آیینی. هر كدام بر فراز كوههای بلند در میانغارهای میانتهی جایگزیناند و هر كس آیینی سخت برای فرزندان و زنان خود مینهد.» با آنكه جزیرهٔ آنان «هیچ استرون نیست؛ میتوان میوههای هر فصل را بار آورد.» و «برایكشتزارها زمین هموار دارند؛ در بازگشت فصل میتوانند خرمنهای بلند فراهم كنند.» «اما نه چراگاه در آنجا هست نه كشتزاری، بلكه تخمافشانی و شخمزدنی هم نیست،آدمیزاده در آن نیست و تنها بزهایی را كه بانگ برمیآورند میپرورند.» اولیس و چند تناز همراهانش در غار یكی از این غولان، به نام «پولیفم» گرفتار میشوند، غول همراه با گلهٔگوسفندانش فرا میرسد، دو تن از همراهان اولیس را با هم برمیدارد و اندام ایشان را ازهم میدرد و میخورد.
روز بعد نیز پولیفم دو تن دیگر از همراهان اولیس را میدرد واولیس و بقیهٔ همراهانش را در غار زندانی میكند. اما به هنگام شب اولیس غول را با شرابمست میكند و گُرز گران خود او را، كه نوك آن را تراشیده و در «آتشی شرارهافكن» سختكرده، به چشم غول فرو میبرد و او را كور میكند. در ضمن شرابخواری پولیفم ازاولیس میپرسد كه نامت چیست و اولیس پاسخ میدهد نام من «هیچكس» است. وقتی آنگرز شرارهافكن به چشم غول فرو میرود و او فریادی سهمگین میكشد و سیكلوپهاییرا كه در غارهای گرداگرد آنجا بودهاند به كمك میخواند، سیلكوپهای دیگر از پشتدخمه میپرسند كیست كه میخواهد تو را بكشد و پولیفم پاسخ میدهد «هیچكس».سیكلوپها نیز پی كار خود میروند.
صبح روز بعد اولیس و همراهانش خود را در میانگلهٔ پولیفم پنهان میكنند و میگریزند و به كشتی خود میروند. اولیس از همانجا بانگبرمیدارد و سیكلوپ را ریشخند میكند. خشم در دل غول یكچشم افزون میشود وتختهسنگی را از فراز كوه بزرگی میكند و بهسوی كشتی میاندازد. افتادن آن آب دریا را بهكشاكش میآورد اما اولیس چوب بسیار بلندی برمیدارد و با آن كشتی خود را دور میكند.پولیفم از پدر خود، پوزئیدون، میخواهد كه: «ای پوزئیدون، كه زمین بر دوشِ تو است، ایخدایی كه موهای تیرهرنگ داری، درخواست مرا برآور. اگر راستی من پسر تو هستم و تومیگویی پدر منی، روا دار كه این اولیس، ویرانكنندهٔ شهرها، پسر لائرت، كه در ایتاكجایگاه دارد، هرگز به خانهٔ خود بازنگردد؛ و اگر سرنوشت او این است كه كسان خود رابازبیند و به خانهٔ خود كه بام بلند دارد بازگردد، در سرزمین پدرانش، پس از سفری درازباشد، پس از رنج فراوان و نابودشدن همهٔ یارانش، در روی كشتی بیگانهای و بدبختی رادر خانه خود ببیند.» چون سرنوشت آن است كه اولیس به خانهٔ خود بازگردد، پوزئیدونمیتواند فقط دومین خواستهٔ فرزند خود را برآورد.
مسیحیت: در این بخش، مانند بخشهای دیگری كه استیون در آنها ظاهر نمیشود،بیشتر با مضامینِ «عهد عتیق» سر و كار داریم. در آخرین سطرهای این بخش كه به سبك«كتاب مقدس» نوشته شده، از «ایلیا» نام برده میشود. ایلیا در عهد عتیق، پیامبری است كه باارابهٔ آتشین به آسمان صعود میكند و یهودیان معتقدند كه پیش از ظهور مجدد «مسیح»ابتدا ایلیا ظهور میكند. اما انبیای بنی اسرائیل همه ظهور عیسی را پیشبینی كردهاند و دراین بخش مانند سایر بخشها از عیسی نیز آثاری هست، از جمله صحنهٔ دارزدن در ملأ عامیادآور مصلوبشدن عیسی است. این نیز گفتنی است كه مشتریان پیالهفروشی سیزده تنهستند و این یادآور «آخرین شام» عیسی است با دوازده تن حوّاری خود. از یكسومیتوان گفت كه بلوم «یهودا» است و «هموطن» نوعی مسیح فنیانی؛ از سوی دیگر میتوانگفت كه «هموطن» یهودا است و بلوم نوعی مسیح است كه همهٔ انسانها را، قطعِ نظر ازملیت آنها، دوست میدارد.
۱. آخرین وداع بینهایت تأثرآور بود... كه آنجا ته جاده لایم هاوس چشم به راه منه (نقیضه) بهتقلید از سبك روزنامهها در شرح وقایع و حوادث مهم مورد توجه مردم. توصیف اعدامرابرت امت اندكی نیز به سبك داستان «دلشكسته» اثر واشینگتن ایروینگ (۱۷۸۳ـ۱۸۵۳)است.
۲. دستهٔ موزیكانچی سنج و سازهای بادی خیابان یورك ـ این دستهٔ موزیك را باشگاهكارگران محافظهكار شهر و استان دبلین راه انداخته بود. آن باشگاه در خیابان یورك قرارداشت.
۳. نغمهٔ بیهمتایی... كه قریحهٔ نالان «اسپرانتزا» از گهواره در دل ما نشانده است ـ «اسپرانتزا» ناممستعار جین فرانسیسكا الجی، لیدی وایلد (۱۸۲۶ـ۱۸۹۶) مادر اسكار وایلد است. وییكی از فعالان نهضت ادبی ـ انقلابی ایرلند جوان در سال ۱۸۴۸ بود و چند شعر مهیجسروده است؛ از اینرو صفت «نالان» برای قریحهٔ شاعری او چندان مناسب نیست. منظوراز نغمهٔ «بیهمتا» روشن نیست اما تورنتون معتقد است كه این عبارت اشاره به شعر«برادران: هنری و جان شیرز» است كه ابتدا حالتی «نالان» و حزین دارد اما از بند سوم بهبعد بهحماسهای دربارهٔ «افتخار شهادت» بدل میشود.
۴. شب پیش از آنروز كه لاری دراز شد ـ عنوان یك ترانهٔ ایرلندی است كه در قرن هجدهمسروده شده است و چنین آغاز میشود «شب پیش از آنروز كه لاری دراز شد / بچهها همهاز او دیدار كردند.» لاری و دوستانش با راحتی خیال مینوشند و ورقبازی میكنند ولاری شفاعت كشیش را رد میكند و تنها از این نگران است كه «ماری دلبند»ش وقتیروح او به سراغش میرود وحشتزده میشود.
۵. «خواهران نازنین بینوایان» ـ شعبهای از بنیاد خواهران نیكوكار فرقهٔ كاتولیك.تشكیلات آنان در دبلین منحصر به یك خانهٔ پیران بود.
۶. كومنداتوره باچی باچی بنینو بنونه ـ به ایتالیایی یعنی «فرمانده ماچ ماچ سلامتسلامت.»
۷. پیر پل پتیت اپتان ـ به فرانسه یعنی «پیر پل بُهتآور كوچولو».
۸. شوانزنباد ـ هودنتالر ـ به آلمانی یعنی ــــ.
۹. كنتس مارها ویراگاكیسا سزونی پوتراپستی ـ گذشته از چند واژهٔ ركیك انگلیسی كه بهطنز در میان نام این "كنتس" نهاده شده است، این نام دراز به زبان مجاری یعنی: «كنتس گاوِمادموازل دلبند فلانكس گند و گه پِستی» («پِستی» از «پِست» كه جزء آخر بوداپِست است.)
۱۰. آتاناتوس كاراملوپولیس ـ به یونانی جدید یعنی «كنت شوكولاتفروشی بیمرگ.»
۱۱. سینیور هیداگلو كابالرودون پكادیلوای پالابراس ای پاترنوستردولا مالورا دولا مالاریا ـ بهاسپانیایی یعنی «خدایگان شهسوار شریف آقای پكادیلو و كلمات و دعای الهی برایساعت نحس مالاریا.»
۱۲. هوكوپوكو هاراكیری ـ هوكوپوكو نزدیك به واژهٔ انگلیسی «هاكی پاكی» به معنی «دوزو كلك» است. هاراكیری واژهای ژاپنی به معنی خودكشی است.۱۳. هی هونگ چانگ ـ برگرفته از روی نام هونگ چانگ (۱۸۲۳-۱۹۰۱)، سیاستمدارتوانای چینی كه مدت بیست و پنج سال (۱۸۷۰ـ۱۸۹۵) پس از امپراتور چین مقتدرترینمرد آن سرزمین بود.
۱۴. اولاف كوبركدلسن ـ واژههای این نام ظاهراً دانماركی در زبان انگلیسی به معنی «آهای بخند، پسر كتری مسی» است، اما با توجه به یادداشت بعدی ممكن است اشارهای باشد به اینكه وقایع هملت در دانمارك روی میدهد. و همچنین شاید اشارهای است به «گوندراستورپ كلدن» (دیگ گوندراستورپ) و «رینكبی كلدن» (دیگ رینكبی)، دو دیگبرنزی سلتی كه اولی در سال ۱۸۹۱ و دومی در سال ۱۹۴۵ كشف شد و اكنون در موزهٔ ملیدانمارك است. در سُنت سلتی دیگ یكی از مهمترین لوازم منزل بوده و مانند شمشیر وسپر از اموال اختصاصی رییس قبیله به شمار میآمده است.
۱۵. پان پولاكس پادی ریسكی ـ «پان» در زبان لهستانی به معنی «آقا» است. بقیهٔ واژههایاین نام یادآور پیانوزن مشهور لهستانی یان پادروسكی (۱۸۶۰ـ۱۹۴۱) و پادی، نمونهٔ مردایرلندی است كه در نمایشها ظاهر میشود. «پولاكس» واژهای است كه «هوراشیو» درصحنهٔ اول پردهٔ اول هملت ضمن توصیف روح بر زبان میآورد و میگوید: «و نیز روزیكه پس از یك گفت و گوی خشمآلود «پولاك»های سورتمهسوار روی یخها را شكست دادبه همینگونه ابرو درهم كشیده بود.» اما در طرز املاء و همچنین معنای «پولاك» بینپژوهشگران آثار شكسپیر اختلاف نظر وجود دارد.
۱۶. گوزپوند ـ واژهٔ روسی «گاسپادین» به معنی آقا به این صورت درآمده است.
۱۷. بوروس هوپینكوف ـ «بوروس» صورت هجوآمیز نام «بوریس» است كه اشاره بهبوریس گودونوف (۱۵۵۱-۱۶۰۵) دارد كه از ۱۵۹۸ تا ۱۶۰۵ تزار روسیه بود.«هوپینكوف» نیز نامی است كه با تغییر دو واژهٔ انگلیسی به معنی «سیاه سرفه» ساخته شدهاست و یادآور حملهٔ شدید سیاه سرفه است كه در ماه می ۱۹۰۷ به بوریس كنراد پسرجوزف كنراد نویسندهٔ معروف دست داد.
۱۸. هرهورهوس دیركتور پرازیدنت هانس چوچلی ـ اشتورلی ـ یعنی «رییس هیأت مدیره ومدیرعامل فاحشهخانهٔ آقای هانس چوچلی ـ اشتورلی». چوچلی ـ اشتورلی به معنی «كیككوچك، مالیات اندك» نام یك خانوادهٔ معروف سوییسی ـ آلمانی است.
۱۹. كریگفرید اوبرآل گماینه ـ «كریگفرید» به معنی «جنگ ـ صلح» در استهزای «زیگفرید»؛ «اوبرآل گماینه» در زبان آلمانی به معنای «كلی، عمومی» است اما در سرودملی آلمان واژهای شبیه به آن آمده است كه معنی «برتر از همه» دارد: «آلمان، آلمان، برتر ازهمه». جویس قصد استهزای این عبارت را نیز داشته است.
۲۰. «د. ج. ز» ـ حروف اول «دوستان جزیرهٔ زمرد.»
۲۱. روز تولد قدیس نگهبان ایرلند روز هشتم مارس بوده است یا روز نهم مارس ـ اشاره به پاتریك قدیس (۳۸۵-۴۶۱) است كه نه تنها روز تولدش نامعلوم است بلكه در سال ومحل تولدش نیز تردید كردهاند (آیا در اسكاتلند متولد شده است یا در ویلز یا گال).راه حل مزاحآمیزی كه برای تعیین روز تولد او پیشنهاد شده، یعنی با جمع عددهای هشتو نه به عدد هفده رسیدن و آن را روز تولد پاتریك قدیس دانستن، از سامول لاور است كهدر شعر «تولد پاتریك قدیس» میگوید نزاع بر سر روز تولد پاتریك قدیس نخستین نزاعفرقهای ایرلند باستان بوده است، تا آنكه «پدر مولكاهی» مصالحهای پیشنهاد میكند: «گفتابچهها بر سر هشت و نه نزاع نكنید / اینقدر اختلاف نكنید ـ بلكه گاهی هم ائتلاف كنید /هشت را با نه ائتلاف كنید میشود هفده / پس همین روز تولدش باشد / منشیاش گفت،سلمنا،.../ سپس همه سیاهمست شدند ـ كه نعمت بر آنها كامل كرد / و ما از آن روز تاكنونبه همین سیره عمل میكنیم.»
اما از شوخی گذشته، اختلاف و نزاع بر سر زمان و مكان تولد قدیس پاتریك و تاریخآغاز كار تبلیغی او در ایرلند چنان بالا گرفت كه در كتاب «سؤال و جواب دینی» كلیسایایرلند اعتقاد به سال ورود او به ایرلند جزء یكی از مبانی ایمان شمرده شد: «سؤال: برای نخستین بار ایرلند به دست چه كسی به دین راستین گروید؟ جواب: ایرلند به دستپاتریك قدیس به دین راستین گروید، پاتریك قدیس را پاپ سلستین فرستاده بود و درسال ۴۳۲ به جزیرهٔ ما پا نهاد.»
۲۲. پاسبان كوچول، آجدان مكفادن را از بوترزتاون خبر كردند... آن پاسبان تیزهوش سهمتری ـ«بوترزتاون» دهكدهای در نزدیكی دبلین است، كه كلانتری بزرگی داشت. شوخی مربوطبه پاسبان در این است كه یكی از شرایط اشتغال به كار پاسبانی آن بود كه قد داوطلبدستكم ۱۶۰ سانتیمتر باشد و مردم میگفتند كه معمولاً جوانان روستایی كه قیافهٔسادهلوحانه و بچگانهای دارند به این كار رو میكنند.
۲۳. آووكاتو پاگامیمی ـ به زبان ایتالیایی به معنی: «وكیل پولم بده بده» و نیز بازی با اسمنیكولو پاگانینی (۱۷۸۲-۱۸۴۰) ویولونزن مشهور ایتالیایی .
۲۴. سی و دو جیبش ـ هر جیب برای یكی از سی و دو استان ایرلند.
۲۵. گلایول خونآلود ـ واژههای لاتینی نام نوعی گلایول (كه البته در عالم خارج وجود ندارد.) نام گلایول از واژهای به معنی «شمشیر» گرفته شده و واژهٔ «خونآلود» را جویس به آن افزوده است.
۲۶. هوخ، بانزابی، الجن، زیویو، چین چین، پولاكرونیا، هیپ هیپ، ویو، الاه... اوویوا ـ كلماتندا به زبانهای گوناگون: «هوخ به آلمانی یعنی «والا، شریف، عالی» و به معنی آرزوی عمردراز نیز هست؛ «بانزابی» به ژاپنی یعنی «عمرت دههزار سال به درازا كشد» كه نوعی دعا درهنگام نبرد و نیز كلمهٔ درود به امپراتور است؛ «الجن» به مجارستانی یعنی «عمرت درازباد»؛ زیویو به زبان صرب و كروات یعنی «درود، عمرت دراز باد»؛ «چین چین» به زبانعامیانهٔ انگلیسی یعنی «سلام عرض میكنم»؛ «پولاكرونیا» به زبان یونانی كنونی یعنی«عمرت دراز باد»؛ هیپ هیپ به زبان انگلیسی آمریكایی نوعی «هورا» است (هیپ هیپهورا)؛ ویو به زبان فرانسه یعنی «زنده باشی»؛ الاه نیز به زبان عربی یعنی «خداوند»؛ اوویوابه ایتالیایی یعنی «هورا.»
۲۷. خواجهٔ كاتالانی ـ اشاره به آنجلیكا كاتالانی (۱۷۷۹-۱۸۴۹)، خوانندهٔ زنی كه صدایزیر او شهرت داشت و مانند صدای پسربچه یا جوانی اخته شده بود.
۲۸. انقلاب رینزی ـ كولادی رینزی (یا رینزو) (۱۳۱۳-۱۳۵۴) یكی از رهبران رومیبود كه در سال ۱۳۴۷ انقلابی بهپا كرد و اشراف رومی را بركنار ساخت و اصلاحاتی درحكومت روم پدید آورد. اما همینكه به ریاست حكومت رسید غرور و استبداد فراوان ازخود نشان داد و مردم و دستگاه پاپ را از خود بیزار كرد زیرا به فكر احیاء عظمت رومقدیم در وضع غیر مذهبی آن افتاده بود. در سال ۱۳۴۸ از روم بیرونش كردند اما در سال۱۳۵۴ پاپ اینوسان ششم از او خواست تا برگردد، او نیز برگشت و شورشی به راه انداختو در همان شورش كشته شد.
۲۹. دكتر پ پ ـ اشاره به پاپ و روحانیت و سلسلهمراتب كلیسای كاتولیكی است.
۳۰. «جمعیت نظافتچیان تنگدست و بیمار» ـ در واقع نیز چنین جمعیتی در دبلین وجودداشته است.
۳۱. شیلای من ـ «شیلانی ـ گارا» یكی دیگر از نامهای استعاری ایرلند است. خانمسیوماز ماك مانوس (نام مستعار اتنا كاربری ۱۸۶۶-۱۹۰۲) شعری به این عنوان سرودهاست. نام نامزد رابرت امت شیلا نبوده بلكه ساراكوران بوده است.
۳۲. جوان زیبایی از فارغالتحصیلان آكسفورد ـ در سال ۱۸۰۶ (سه سال پس از اعدام امت) ساراكوران با سروان هنری استارجیون (۱۸۱۴-۱۷۸۱) یكی از افسران قشون سلطنتیانگلیس ازدواج كرد. وی برادرزادهٔ لرد راكینگام (۱۷۳۰-۱۷۸۲)، سیاستمدار ونخستوزیر انگلیس بود كه به طرفداری از آمریكا و ایرلند شهرت داشت. استارجیون ازفارغالتحصیلان دانشكدهٔ سلطنتی افسری بود نه فارغالتحصیل آكسفورد.
۳۳. از آن دوشیزهٔ جوان تیرهروز خواستگاری كرد... خواستگاری او بیمعطلی پذیرفته شد ـازدواج ساراكوران احساسات ملی ایرلندیها را كه اخلاق دوران ویكتوریا بر آنان حاكمبود آزرده ساخت. جاستین هانتلی مكارتی (۱۸۳۰-۱۹۱۲)، یكی از رماننویسان وسیاستپیشگان ایرلندی در كتابی به عنوان «ایرلند از زمان اتحاد» مینویسد: «حیرتآوراست كه سه زنی كه نامشان با سه چهره از بزرگترین چهرههای جنبش انقلابی [ایرلندیانمتحد و شورش سال ۱۷۸۹] ـ ارتباط مییابد ـ یعنی لرد ادوارد فیتزجرالد، زن وولفتون ونامزد رابرت امت ـ با قبول عشق و نام دیگران یاد آن مردان بزرگ را كه با زندگی آنان پیوندداشتند لكهدار كردند.»
۳۴. جمع كثیری از سپاهیان هندی را... دم توپ گذاشته بود. ـ دستههای هندی را كه در قشونانگلیس بودند هرگاه شورش میكردند دم توپ میگذاشتند تا «عبرت» دیگران باشد. اینمجازات از زمان امپراتوران مغول(۱۸۵۷-۱۵۲۶) در هند مرسوم شد و بعداً انگلیسیهااین رسم را در هندوستان ادامه دادند.
۳۵. اشك دزدانه ـ نام قطعهای است در اپرای ایتالیایی «اكسیر عشق» اثر دونیزتی. دراین اپرای كمدی، دختری به نام آدینا دل از روستایی الكن كمرویی به نام نمورینو میربایدو از ابراز عشق لكنتآمیز او آنقدر كلافه میشود كه حاضر میشود با سرباز قلدرپرهیاهویی ازدواج كند. نمورینو سعی میكند تا بلكه به یاری اكسیر عشق (شراب كمبها)كه میگفتند نوشابهٔ تریستان و ایزوت بوده است خود را عوض كند. پیش از آنكه نمورینوبه مال و منالی برسد و با آدینا ازدواج كند، در چشم آدینا «اشك دزدانه»ای میبیند و ازآنجا میفهمد كه آدینا او را دوست میدارد و از ازدواج با آن سرباز گریزان است. نمورینوقطعهٔ «اشك دزدانه» را میخواند (در پردهٔ دوم، صحنهٔ دوم اُپرا)، آدینا برمیگردد، به گریهمیافتد و به نمورینو ابراز عشق میكند و سپس هركدام یك بطری دیگر از اكسیر عشق میخرند.
جیمز جویس
برگردان: منوچهر بدیعی
برگردان: منوچهر بدیعی
منبع : پایگاه اطلاعرسانی دیباچه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست