جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
آزادی و مردمسالاری در اندیشه مطهری
آقای آغاجری در این سخنرانی دیدگاههای استاد مطهری را در باب آزادی و مردسالاری چنین تقریر میكند: هم دموكراسی و حتی لیبرالیسم اسلامی و هم نوعی جامعهگرایی و سوسیالیسم مقبول است. حقوق طبیعی مانند آنچه در اعلامیه حقوق بشر آمده مقبول است. حسن و قبح عقلی مورد پذیرش است و بر این اساس عدل معیاری پیشین برای سنجش و نقادی دین است. آزادی بشر تكامل انسان است و ایمان و تفكر جز بر مبنای آزادی تحقق پیدا نمیكند. انسانها در انتخاب دین آزادند و میتوانند اسلام یا هر دین و ایدئولوژی دیگر را برگزینند و لذا آزادی عقیده نیز مقبول است. نباید به خاطر خطای مردم آزادی آنها را محدود كرد. مشروعیت قدرت، الهی - مردمی است و مردم به عنوان جانشینان خداوند حق حاكمیت را اعمال میكنند. حكومت دینی حكومت فقیهان نیست. انسانها در تفسیر اسلام به عنوان چارچوب كلی دولت اختیار دارند. روحانیت حامل علم دین است و عرصه او فكر و قلم و گفتار و نه قدرت. ایدئولوگهای حكومت دینی باید از طرف خود مردم انتخاب شوند. در جامعه اسلامی همه افراد حتی كمونیستها هم از نظر سیاسی و هم از نظر فكری آزادند. آزادی و مردمسالاری فقط در ساختاری عادلانه و سوسیالیستی تحقق مییابد.
متن :
مطهری اصلاحطلب دین بود و دوم خرداد اصلاحطلب انقلاب و دولت است. پیوند این دو نوع اصلاحات میتواند راهگشا باشد. در یك حكومت دینی نمیتوان قدرت و دولت را نقد كرد، مگر با نقادی دین و مطهری به عنوان ایدئولوگ انقلاب و نظام، میتواند معیار و میزان خوبی باشد، هم برای نقادی دین و هم برای نقادی دولت. مطهری جامعه را یك مركب حقیقی میداند كه نه مانند مجموعه اشیا یا حیواناتی است كه جامعه فقط جمع عددی آنهاست و نه مانند یك ارگانیسم طبیعی است كه اجزا و عناصر، كاملاً در ساختار مجموعه منحل است. ضمن آنكه جامعه حقیقت و اصالت دارد و مستقل از تكتك افراد خود، دارای هویت است، در عین حال افراد در جامعه از نوعی استقلال برخوردارند. این نگرش بنیادی در روبنای سیاسی فكر مطهری حضور و بروز دارد. مطهری از یك سو دموكراسی و حتی لیبرالیسم اسلامی را قبول دارد و از سوی دیگر نوعی جامعهگرایی و سوسیالیسم را باور دارد. مطهری دین را به عنوان حجت ظاهری و عقل را به عنوان حجت باطن در نظر میگیرد. فلسفه سیاسی او هم در نهایت برآیند این دو وجه وحیانی و عقلانی است. مطهری چون فیلسوف است برخلاف فقیهان برای انسان حقوق طبیعی و مستقل از دین قائل است. از نظر او حقوق طبیعی (مانند آنچه در اعلامیه حقوق بشر آمده) حقوق حداقل است و حقوق الهی، حقوق حداكثری انسان است. سه اصل مهم در تفكر مطهری عبارتند از: عقلانیت، عدالت و آزادی. مطهری قائل به حسن و قبح عقلی است و برخلاف بسیاری از فقیهان، معتقد است كه عدل معیاری « پیشادینی» است و بر همین اساس عدل را نسبت به دین معیاری پیشین میداند. عدل معیاری برای سنجش و نقادی دین است. عدل ضابطه دین و ضابطه احكام دینی است. شیعه با تكیه بر همین مبنا میتوانست حكومتهای به ظاهر دینی را نقادی كند. در حالی كه از نظر تفكر قشری، ما هیچ معیاری پیشین برای نقادی قدرت عرفی و حكومت، بویژه حكومت دینی نداریم. اصل آزادی برای مطهری پیش از آنكه در حیطه تعاملات اجتماعی مطرح باشد، اصل اصیلی است كه با هستی انسان تبیین میشود و براساس نگرش ذاتی فلسفی برای انسان محترم است. آزادی بستر « شدن» انسان است. جز بر بستر آزادی نمیتوان شكل انسان را تصور كرد. لذا اصل آزادی برای مطهری، پیش از آنكه اصلی سیاسی باشد، اصلی انسانشناسانه تاریخی و هستیشناسانه است. مطهری میان دین و سیاست رابطه میبیند، زیرا دین، بخصوص اسلام، علاوه بر اینكه یك آیین شخصی، است یك نظریه سیاسی هم هست. در دیدگاه او هم دین و هم دولت بر مبنای آزادی تفسیر میشود. از نظر او چون كار انبیا (چه انبیای صاحب شریعت و دولت و چه غیر آنها) نهایتاً آزادی بشر است. بر این اساس اسلام به عنوان دین نمیتواند جز بر بستر آزادی تحقق پیدا كند.
به نظر مطهری ایمان از یك سو و تفكر از سوی دیگر چه در سطح توصیفی و چه در سطح تجویزی، جز بر مبنای آزادی تحقق پیدا نمیكند. ایمان همچون تفكر، گُلی است كه جز در زمین آزادی نمیروید. اگر قرار است دین و دولت با ایمان و تفكر رابطه داشته باشد، این سنت جز بر مبنای آزادی معنی و مفهومی نخواهد داشت. وقتی مطهری به رابطه دین و آزادی میپردازد و تفسیر آیاتی را در این مورد عرضه میكند، به خوبی با فقیهان و متكلمانی كه از دین قرائتی آمرانه و اقتدارگرایانه دارند، مرزبندی میكند. او با اشاره به شأن نزول آیه « لا إكْراهَ فِی الدّین» در باب عدهای از اوس و خزرج كه تحت تأثیر بنینضیر یهودی شده بودند، میگوید: هیچ انسانی را نمیتوان اجبار به انتخاب دین كرد. انسانها در انتخاب دین آزادند، میتوانند اسلام یا هر دین و ایدئولوژی دیگر را برگزینند. بر همین اساس مطهری علاوه بر آزادی ایمان و آزادی تفكر، به آزادی عقیده میرسد. آزادی عقیده مرحله بالاتری از آزادی تفكر است.
برخی میگویند آزادی مطلوب است تا جایی كه خطایی رخ ندهد و وقتی خطایی رخ داد، ما موظفیم براساس منطق دینی دولت، جلوی آزادی را بگیریم. در تفكر مطهری، چنین نگرش پدرسالارانه و قیممآبانهای وجود ندارد. او تشخیص خیر مردم را هیچ وقت به صاحبان اقتدار دینی و سیاسی نمیسپارد. مطهری میداند كه در دنیا گل بیخار وجود ندارد. قبول اصل آزادی، آن قدر ارزشمند است كه بپذیریم در كنار شكوفههای برآمده از درخت آزادی، خارهایی هم روییده باشد و این همان اصل مشهور آزمون و خطاست. هیچ تكاملی بدون آزادی و هیچ آزادی بدون آزمون و خطا وجود ندارد.
منطق دیكتاتورها، خصوصاً آنها كه خود را بر مسند پیامبران و مصلحان مینشانند، این است كه « نباید گذاشت مردم خطا كنند»؛ اما به نظر مطهری پیامبر اسلام نخواسته است كه مردم را در كودكی و بلوغ، بدون شكوفایی و رشد خرد و اندیشه به بهشت ببرد. بهشت ابلهان عین جهنم است. بهشت پیامبران بهشت خردمندان و انسانهای متكامل است. ورود به این بهشت جز از طریق عقلانیت و آزمون و خطا امكانپذیر نیست. در امور دنیوی هم این چنین است. كودكی كه پدرش، از سر دلسوزی مانع از تجربه آزمون و خطای او شود، به دنیای كمال وارد نمیشود.
در اندیشه مطهری « تئوری دولت» وجود دارد. به نظر میرسد مبانی حاكمیت و مشروعیت قدرت در نظر مطهری مبنای « الهی - مردمی» است. اگرچه مطهری به این قضیه تصریح نكرده است، اما به خوبی میتوان آن را برداشت كرد. خداوند از طریق مردم، قدرت دنیوی را اعمال میكند. حكام، روحانیان، فقیهان، فیلسوفان و نخبگان مستقیماً مشروعیت را از خداوند نمیگیرند. حاكمیت از آن خداوند است و مردم به عنوان جانشینان خداوند این حق را دارند و اعمال میكنند. همین جاست كه مطهری حاكمیت روحانی سالار كلیسایی را نقادی میكند. اساساً در نظر او دین در حكومتهای دینی بیشتر در معرض خطر است. تجربه نشان داده است كه بزرگترین دشمن دین، استبداد دینی است. مطهری یكی از مهمترین علل ماتریالیسم و سكولاریسم را در اروپا، وجود حكومتهای روحانی سالار كلیسا و كشیشیان مسیحی اروپا میداند؛ زیرا در این تجربه، طبقه دینی (روحانیان) خود را به عنوان نمایندگان خدا و مفسران دین و صاحبان قدرت در مقابل مردم قرار دادند و وقتی مردم قدرت را نقد كردند همراه با آن دین را نقد كردند. از نظر مطهری حكومت دینی حكومتی نیست كه مشروعیت آن در گرو قدرت روحانیان باشد. او صریحاً گفته است « جمهوری اسلامی»، « جمهوری روحانی» نیست. حكومت دینی، حكومت فقیهان نیست. برخلاف آنچه امروز مشروعیت حكومت منوط به حضور فقیهان و روحانیان در رأس حكومت دانسته میشود.
از نظر مطهری، ضمن اینكه اسلام را به عنوان چارچوب كلی دولت میپذیریم، اما انسانها در تفسیر این چارچوب كلی در كاربست عقل و علم و تجربه، برای روزآمد كردن اندیشه دینی در سیستمسازی، اختیار دارند.
مطهری ادامه آیهٔاللَّه نایینی است و به عقیده فكری - تاریخی مشروطهخواهان متصل میشود. او میگوید منطق مشروعهطلبان منطق خوارج بود كه میگفتند كتاب خدا ما را بس. مشروعهطلبان هم میگفتند ما قانون اساسی و مجلس و.. نمیخواهیم چون قرآن داریم. به گمان من اگر سلطنت را از قانون اساسی مشروطیت برداریم ساختار قانون اساسی مشروطه با توجه به مبانی اندیشه مطهری یك قانون اساسی اسلامی خواهد شد.
از نظر شهید مطهری روحانیت هیچ نسبت مستقیمی با قدرت ندارد. روحانیت حامل علم دین و تبلیغ مذهب است و در نتیجه عرصه او جز در عرصه فكر و قلم و گفتار چیز دیگری نیست. از نظر او عالمان و دینشناسان به عنوان ایدئولوگهای دولت دینی مطرح هستند و لذا فقیه، متصدی قدرت سیاسی نیست. ایدئولوگ یعنی نظریهپرداز و این ایدئولوگ میتواند با توجه به نهادهای مختلف، حدود و ثغور دولت دینی را حفظ كند. ضمن اینكه این ایدئولوگها خود باید از طرف مردم انتخاب شوند. اما امروزه میگویند اسلام متخصص میخواهد و متخصص را هم باید متخصصان تشخیص بدهند.
از نظر مطهری آزادی یعنی آزادی مخالف نه تنها مخالف قدرت بلكه مخالف دین. مطهری نوشته است كه در یك جامعه اسلامی، همه كسانی كه به ایدئولوژیها و ادیان دیگری غیر از اسلام اعتقاد دارند آزادند. آزاداند كه با منطق و استدلال، مذهب و ایدئولوژی خود را بیان كنند. ایشان صریحاً اعلام كرده است كه در جمهوری اسلامی حتی كمونیستها هم آزادانه نه تنها از نظر سیاسی، حتی از نظر فكری آزادند. دموكراسیهای تودهای معمولاً حقوق اكثریت را به قیمت تضییع حقوق اقلیت تأمین میكنند. اما در اندیشه مطهری، مردمسالاری عبارت است از حاكمیت اكثریت در كنار حفظ حقوق اقلیت، چراكه ممكن است دموكراسی از طریق یك مكانیزم تودهای انبوه به نوعی دیكتاتوری تبدیل شود. این امر در یك حكومت دینی احتمال وقوع بیشتری دارد. آزادی و دموكراسی در نظر مطهری تفاوت معناداری با آزادی و دموكراسی در تفكر لیبرالی و بورژوایی دارد. مطهری تحت تأثیر جنبش روشنفكری دینی و به عنوان بیان خواستههای عمیق مردم و روشنفكران ایران در دهه ۵۰ همچون دكتر شریعتی، اصل آزادی را همراه با اصل عدالت و اصل معنویت مدنظر دارد. به همین سبب در مباحث اقتصادی او شاهدیم كه اجتهاد مطهری رنگ و بوی سوسیالیسم اسلامی دارد. به نظر او آزادی و مردمسالاری، به معنی واقعی كلمه، جز در یك ساختار عادلانه - كه در عصر گاهی ناساختار عمدتاً سوسیالیستی است - تحقق پیدا نمیكند.
● اشاره
این مقاله صورت مكتوب یك سخنرانی است كه سال گذشته جناب آغاجری در مراسمی به مناسبت یادبود شهید مطهری القا كرده است. مقتضای سخنرانی و بیان شفاهی اندیشهها، طبعاً مجالی برای مستندسازی و بیان منابع و مآخذ استنادها باقی نگذاشته است. در این نوشته سعی ما بر این خواهد بود كه میزان انتساب دیدگاههای مطرح شده در مقاله را به اندیشههای استاد مطهری بررسی كنیم.
۱) اصلاحطلبی بسیار مطلوب و موردنیاز است. استاد مطهری نیز این مطلب را كه در طول تاریخ تمدن اسلامی و در مقایسه با ادبا، حكما، فقها، عرفا، سیاستمداران و... مصلحین دینی و اجتماعی نداشتهایم و یا بسیار كمتر داشتهایم، نقیصه میشمارد و میگوید: « این قدر مصلح نداشتهایم و سخن از اصلاح كمتر شنیدهایم كه فكر نمیكنیم این هم یك شأن بزرگی است و شایسته مردان بزرگ است.»(۱) البته استاد در جای دیگر تصریح میكند كه در میان جنبشهای اصلاحی برخی واقعاً مصلح بودهاند و برخی به نام و بهانه اصلاح افساد كردهاند و برخی در آغاز جنبه اصلاحی داشتهاند و به تدریج منحرف شدهاند.(۲)
۲) تلازمی منطقی و اجتنابناپذیر میان نقادی دین و نقادی دولت و قدرت وجود ندارد. البته ممكن است در یك گذر روانشناختی با نقد دولت در حكومت دینی، به نادرستی، دین هم نقد شود. اما خود جناب آغاجری میگوید شیعه حكومتهای به ظاهر دینی را نقد میكرد و این نشان میدهد كه میتوان فقط به نقد حكومت و نه دین پرداخت.
۳) آری استاد مطهری جامعه را مركب حقیقی میداند كه در آن هم فرد اصالت دارد و هم به نوعی جامعه، اما نتیجه درستتر این است كه بگوییم ایشان نه دموكراسی و لیبرالیسم را قبول دارد و نه سوسیالیسم را نه اینكه به هر دو باور دارد. ایشان در باب دموكراسی اسلامی میگوید: « دموكراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده، حال آنكه این واژه در قاموس غرب معنای حیوانیت رهاشده را متضمن است.»(۳) در باب لیبرالیسم اسلامی سخنی از استاد مطهری یافت نشد. در باب سوسیالیسم، استاد مطهری ابعاد مختلف انسانشناسی، اقتصادی و سیاسی این مكتب را نقد میكند.
۴) فلسفه سیاسی استاد مطهری همچون دیگر ابعاد تفكر ایشان، بر آیند وی وجه وحیانی و عقلانی است. اما در قرائت و تقریری كه جناب آغاجری از اندیشه استاد ارائه میدهد، نقد وحیانی به كلی نادیده گرفته شده است.۵) استاد مطهری هم فیلسوف بود هم فقیه و قبول یا رد حقوق طبیعی ربطی به فلسفه و فقه ندارد و البته طبیعی است كه چون علم فقه در باب تكالیف سخن میگوید از حقوق طبیعی سخن به میان نیاورد. برخلاف آنچه ادعا شده، استاد مطهری تفكیك حقوق فطری و حقوق الهی را صحیح نمیداند و میگوید:
در فلسفه اروپا هر وقت سخن از حقوق الهی به میان میآید آن را با حقوق طبیعی و فطری دو تا میدانند. آنها حقوق الهی را جز به نحو تشریعی تصور نمیكنند. در صورتی كه ... حقوق الهی با حقوق طبیعی مغایر و مباین نیست، بلكه حقوق طبیعی را اگر جنبه غایی بدهیم و طبیعت را ذیهدف بدانیم، نام « حقوق الهی» به خود میگیرد؛ بلكه اگر دقت كنیم حقوق طبیعیِ غیرغایی و غیرالهی بیمعنی است.(۴)
۶) با توجه به معانی مختلف آزادی كه در كلام شهید مطهری نیز آمده است، معنا ندارد بگوییم: « اصل آزادی برای مطهری بیش از آنكه اصل سیاسی باشد، اصل انسانشناسانه، تاریخی [ ؟!] و هستیشناسانه است.» اتفاقاً اگر به لحاظ كمی قضاوت كنیم استاد مطهری آزادی را به معنای سیاسی آن مورد توجه و بحث قرار داده است.(۵)
۷) توضیح بیانشده در تفسیر آیه « لا اكراه فی الدین» دقیق نیست؛ زیرا همانطور كه استاد مطهری بیان میكند، شأن نزول این آیه درباره فرزندان انصار است كه پیش از اسلام یهودی شده بودند و پدرانشان پس از مسلمان شدن، خواستند آنها را از مهاجرت همراه یهودیان باز دارند.(۶) از آیه مذكور میتوان نتیجه گرفت كه هیچ انسانی را نمیتوان اجبار به انتخاب دین كرد؛ اما نمیتوان نتیجه گرفت كه « انسانها میتوانند اسلام یا هر دین و ایدئولوژی دیگر (!) را برگزینند.» میان جایز نبودن اجبار و آزادی در انتخاب تفاوت هست و از یكی، دیگری استنتاج نمیشود. استاد مطهری نیز چنین چیزی نفرموده است. قرآن كریم صریحاً فرموده است:
« إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ»(آلعمران: ۱۹) « وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَهِٔ مِنَ الْخاسِرینَ»(آلعمران: ۸۵).
نسبت دادن این مطلب به استاد مطهری كه « آزادی عقیده مرحله بالاتری از آزادی تفكر است» نشانگر بیگانگی با اندیشههای استاد مطهری است؛ زیرا دیدگاه استاد مطهری در باب آزادی تفكر و تفاوت آن با آزادی عقیده به قدری صریح است كه حتی با مراجعه به فهرست مطالب آثار ایشان به وضوح فهمیده میشود. از جمله ایشان میفرماید: « ما باید میان فكر و آنچه كه امروز غالباً عقیده نامیده میشود، فرق بگذاریم.»(۷) یا « در واقع آنچه باید آزاد باشد و زمینه آزادی آن فراهم شود آزادی تفكر و پرورش تفكر است و این غیر از آزادی عقیده است.»(۸) حتی در فهرست كتاب جمهوری اسلامی عنوان « فرق فكر و عقیده» آمده است. استاد مطهری در مواضع متعدد تصریح میكند كه اسلام با آزادی عقیده مخالف است(۹) این مطلب در اشاره بعدی روشنتر میشود.
۸) برخلاف آنچه جناب آغاجری جلوه داد، استاد مطهری علیرغم پذیرش اصل آزادی معتقد است در برخی موارد میتوان بلكه باید متوسل به زور و تحمیل شد. « انسان از آن نظر محترم است كه به سوی هدف تكاملی طبیعی حركت میكند. پس تكامل محترم است. هر عقیدهای - هرچند زاییده انتخاب خود انسان باشد - كه نیروهای كمالی او را در زنجیر قرار دهد احترام ندارد و باید آن زنجیر را از دست و پای آن انسان باز كرد و هر عقیدهایكه نیروهای او را آزاد میكند و او را در مسیر تكامل رهبری میكند ولو زاییده انتخاب خود او نباشد، باید به انسان عرضه داشت و اگر امكان تحمیل دارد باید تحمیل كرد.(۱۰) برخلاف آنچه جناب آغاجری نتیجه میگیرد یك پدر عاقل وقتی كودك خود را میبیند كه میخواهد مرتكب خطای بزرگی شود كه آثار زیانباری به همراه خواهد داشت از ارتكاب آن خطا جلوگیری میكند، حتی با توسل به جبر و زور. استاد مطهری میگوید:
بلی آزادی از آن جهت كه بشر را وارد صحنه تنازع بقا میكند و گوهر انسان در محیط آزاد بهتر و بیشتر رشد میكند خوب است. اما این به معنی این نیست كه هیچ گونه محیط اجباری برای بشر به وجود نیاوریم.(۱۱)
۹) موضوع مشروعیت قدرت با اینكه خداوند از طریق مردم قدرت دنیوی را اعمال میكند متفاوت است. جانشینان خداوند پیامبران و اولیای الهی هستند و نه توده مردم. در حالی كه با تقریر آقای آغاجری معانی حاكمیت و مشروعیت قدرت یكسره مردمی میشود و نمیتوان آن را « الهی - مردمی» دانست.
نقد استاد مطهری بر حاكمیت كلیسا در قرون وسطا بیشتر ناظر به ابعاد دینشناختی و انسانشناختی عملكرد كشیشان است (جداانگاری عقل و ایمان، تفتیش عقاید، تكفیر دانشمندان و...) و نه مربوط به فلسفه سیاسی آنها. اینكه استاد مطهری میفرماید: « جمهوری اسلامی حكومت طبقه روحانی نیست.»(۱۲) برای جلوگیری از نوعی بدفهمی در باب حكومت طبقه روحانیان به عنوان تنها طبقه شایسته حكومت است؛ اما از آن نمیتوان مدعای آقای آغاجری را نتیجه گرفت. شهید مطهری در جای دیگر میفرماید: « بدیهی است افرادی میتوانند عهدهدار چنین رهبری ای شود كه در متن فرهنگ اسلامی پرورش یافته باشند و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامی آشنایی كامل داشته باشند و از این رو تنها روحانیت است كه میتواند نهضت اسلامی را رهبری كند.»(۱۳)
استاد مطهری سادهانگاری در تفسیر معارف دینی و پیشگامی در جنبشهای اجتماعی را تخطئه كرده و میگوید: « اگر این پرچمداری از دست روحانیون و روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح « روشنفكر» بیفتد، یك قرن كه هیچ، یك نسل كه بگذرید اسلام به كلی مسخ میشود.»(۱۴)
۱۰) این مطلب كه « استاد مطهری به عقیده فكری و تاریخی مشروطه خواهان متصل است و ادامه آیهٔاللَّه نایینی است و با مشروعه و مشروعهخواهانی كه ادامه شیخ فضلاللَّه نوری هستند، مرزبندی كرده، صرف ادعاست كه دلیلی آن را تأیید نمیكند، بلكه شواهد مخالف آن بیشتر است:
آنكه طرفدار مشروطیت بود میخواست بعد از مشروطیت، سیاست خودش را بر ایران تحمیل كند؛ كما اینكه همین كار را كرد... . كسانی كه مخالف با مشروطیت بودند میگفتند این مشروطیت كه میخواهد بیاید غیر از آن مشروطیتی است كه دارند صحبتش را میكنند، مشروطه مشروعه به اصطلاح نیست و نخواهد آمد، مانند مرحوم شیخ فضلاللَّه نوری و.... كه مردی بزرگ، بسیار پاك و باتقوا و مجتهد مسلم العدالهٔ و عادل مسلم الاجتهادی بوده است.(۱۵)
نكته دیگر آن كهاستاد مطهری نمیگوید منطق مشروعهطلبان منطق خوارج بود و نسبت دادن این مطلب به ایشان ناشی از عدم دقت و شتابزدگی در مطالعه آثار استاد است؛ زیرا ایشان میگوید اگر كسی نیاز مملكت به حكومت را نفی كند هم مشروطه را رد كرده و هم مشروعه را و منطق چنین كسی منطق خوارج است.(۱۶)
استاد مطهری درباره قانون اساسی مشروطه سخنی نگفته تا آن را از نظر ایشان اسلامی بدانیم. آنچه استاد میگوید در باب یكی از موارد قانون اساسی در رابطه با ساختار قوه مقننه است.
[ مشروطهخواهان میگویند]: در قانون اساسی، قطعی و مسلم شده است كه یك هیئتی كه از پنج نفر كمتر نباشد و افراد آن مجتهد باشند و عارف به مقتضیات زمان هم باشند، باید ناظر باشند كه قوانینی كه مجلس طرح میكند انطباق با قوانین اسلامی داشته باشد.(۱۷)
استاد مطهری البته این ساختار را اسلامی میداند و در ادامه از آن دفاع میكند(۱۸) ؛ اما مشكل این جاست، كه جناب آغاجری این ساختار را نمیپذیرد. این ساختار همان نظارت فقهای شورای نگهبان بر مصوبات مجلس در جمهوری اسلامی است كه جناب آغاجری و دیگر روشنفكرمآبان به شدت منتقد و مخالف آن هستند.
۱۱) نه تنها روحانیت، بلكه هیچ طبقهای نسبت مستقیم با قدرت ندارد. اینكه روحانیت حامل علم دین و تبلیغ مذهب است، جایگاهی والاتر از تصدی قدرت سیاسی به روحانیت میدهد و نه آن چنان كه جناب آغاجری جلوه میدهد كه روحانیان شایستگی ورود به عالم سیاست را ندارند. حضور یك فقیه در رأس حكومت با حضور روحانیان در حكومت و تصدی پستهای اجرایی كه به آن اشاره خواهد شد، فرق میكند و همانطور كه پیشتر ملاحظه شد، استاد تصریح میكند كه « تنها روحانیت است كه میتواند نهضت اسلامی را رهبری كند.»
ایدئولوگ بودن ولی فقیه در حكومت اسلامی به چه معناست؟ آیا الگویی همچون ملكه یا پادشاه در برخی كشورها مراد است كه هیچ قدرت سیاسی ندارد و فقط زینتالمجالس است؟! اینكه جناب آغاجری خود میگوید: « این ایدئولوگ میتواند با توجه به نهادهای مختلف حدود و ثغور دولت دینی را حفظ كند»، آیا بدون تعریف و تعیین قدرت سیاسی شخص برای ولی فقیه در عزل و نصبها و امر و نهیها قابل تصور است؟
این مطلب كه طبقه روحانی بهتر است متصدی پستهای اجرایی (كه مخصوصاً رئیس جمهور و نخستوزیر مراد بود) نشود، در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی مورد قبول حضرت امام و استاد مطهری بود، اما تكرار این نكته ضروری است كه این نظر به خاطر برتر و عالیتر بودن وظیفه اصلی روحانیت، یعنی تعلیم و تبلیغ معارف دینی نسبت به تصدی امور اجرایی حكومت بود. دخالت در امور حكومت برای روحانیت نه منع ذاتی دارد و نه به دلیل عدم شایستگی روحانیت مانعی بر سر راه آن وجود دارد. اما نشیب و فراز و مشكلات اداره حكومت و توطئههای دشمنان و عدم شایستگی برخی از افراد غیرروحانی متصدی مقامهای بالای اجرایی، موجب بازنگری در دیدگاه نخست شد و حضرت امام به این امر رضایت دادند كه رئیس جمهور كشور به عنوان بالاترین مقام اجرایی كشور، مردی روحانی باشد و یقیناً استاد مطهری نیز در صورت حضور نظری غیر از این نمیداشتند. حضرت امامقدس سره در این باره چنین میفرمایند:
لكن وقتی كه ما آمدیم و وارد معركه شدیم، دیدیم كه اگر روحانیون را بگوییم همه بروید سراغ مسجدتان، این كشور به حلقوم آمریكا یا شوروی میرود و لذا چون آنجا دیدیم كه ما نمیتوانیم در همه جا یك افرادی پیدا كنیم كه صد درصد برای آن مقصدی كه این ملت برای آن جوانهایشان را دادند، نمیتوانیم پیدا كنیم، ما تن دادیم به اینكه رئیس جمهورمان از علما باشد... .
الان هم عرض میكنم كه هر روزی كه میفهمیدیم كه این كشور را یك دسته از این افرادی كه روحانی نیستند، به آن طوری كه خدای تبارك و تعالی فرموده است اداره میكنند، آقای خامنهای [ رئیس جمهور وقت] تشریف میبرند سراغ شغل روحانی بزرگ خودشان و نظارت بر امور، و سایر آقایان هم همین طور.(۱۹)
این مطلب هم كه ادعا شده دیدگاه استاد مطهری غیر از نظر رایج امروز در باب ولایت فقیه است كه « اسلام» متخصص میخواهد و متخصص را هم باید متخصص تشخیص بدهد»، ناشی از عدم شناخت دیدگاههای استاد و یا تحریف آن است؛ زیرا ایشان در جمع نظر قابل انطباق بر فقه شیعه تصریح میكند كه یك فرض برای تعیین ولی فقیه، انتخاب او توسط سایر فقهاست.(۲۰) و فرض دیگر نظیر انتخاب مرجع تقلید با عامه كه این فرض هم با انتخابات به شیوه عمومی متفاوت است.
۱۰) تقسیم آزادی به موافق و مخالف كه در گفتار جناب آغاجری چند بار به آن اشاره شد در آثار استاد مطهری یافت نشد. بله استاد مطهری قائل به آزادی احزاب است و صریحاً از آن دفاع نموده، اما در عین حال تذكر میدهد كه آزادی اندیشه و تفكر غیر از توطئه و فریبكاری است:
همه باید آزاد باشند كه حاصل اندیشهها و تفكرات اصیلشان را عرضه كنند، البته تذكر میدهم كه این امر سوای توطئه و ریاكاری است. توطئه ممنوع است ... در حكومت اسلامی احزاب آزادند. هر حزبی اگر عقیده غیراسلامی هم دارد آزاد است. اما ما اجازه توطئهگری و فریبكاری نمیدهیم ... برخورد عقاید غیر از اغوا و اغفال است. اغوا و اغفال یعنی كاری توأم با دروغ، توأم با تبلیغات نادرست انجام دادن.(۲۱)
این ادعا بسیار عجیب است و به شطحیات میماند كه استاد مطهری تحت تأثیر جنبش روشنفكری دینی و كسانی همچون دكتر شریعتی اصل آزادی را همراه با اصل عدالت و اصل معنویت مدنظر دارد.
چنانكه ملاحظه شد، استاد مطهری در ابعاد مختلف و بویژه در بعد اقتصادی به شدت منتقد سوسیالیسم است و نباید و نمیتوان ساختار عادلانه موردنظر ایشان را سوسیالیستی خواند.
نكته پایانی: استاد مطهری به جریانی در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی اشاره میكند كه ماركسیستها سعی میكردند با ظاهرسازی خود را هماهنگ با گروههای مبارز مذهبی جلوه دهند. استاد در نقد عملكرد این گروه میفرماید:
آیا جز این است كه شما شعارتان را طوری در زیر لفافه و با یك عبارت مبهم مطرح میكنید كه مردم را یعنی آنهایی كه طرفدار مذهب هستند، بتوانید زیر این لوا جمع كنید و بعد به تدریج آنها را اغفال كنید؟ ... شما كه به آیتاللَّه خمینی اعتقاد ندارید، چرا عكس او را در تظاهرات خودتان بلند میكنید؟ چرا دروغ میگویید؟ او میگوید جمهوری اسلامی و حرفش را صریح میزند. شما هم حرف خودتان را بزنید آزادی ابزار عقیده یعنی اینكه فكر خودتان را یعنی آنچه را واقعاً به آن معتقد هستید بگویید. حال آنكه شما میخواهید به نام آزادی عقیده، دروغ بگویید، آنكه شما به او اعتقاد دارید لنین است.
ای كاش جناب آغاجری نیز بدون استناد دادن سخنان خود به شهید مطهری، با شهامت حرف خود را میزد تا اینكه این چنین دچار تحریف سخنان این شهید نشود.
متن هاشم آغاجری
(۱)ده گفتار، ص ۹۳.
(۲) نهضتهای اسلامی، ص ۱۱.
(۳)پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۰۴.
(۴) یادداشتهای استاد مطهری، حرف الف، ص ۷۵ و ۷۹.
(۵) همان، حرف الف، ص ۵۵ - ۱۳۱.
(۶) جهاد، ص ۳۵.
(۷)پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۹۳.
(۸) یادداشتهای استاد مطهری، حرف اول، ص ۸۰ .
(۹) پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۷ - ۱۱، پیرامون جمهوریت اسلامی، ص ۹۷ - ۱۱۲.
(۱۰) یادداشتهای استاد مطهری، حرف الف، ص ۷۸.
(۱۱) همان، ص ۷۵.
(۱۲) پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۸۶ - ۸۸ .
(۱۳) نهضتهای اسلامی، ص ۶۷.
(۱۴)پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۸۴.
(۱۵)اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۱۵۷ - ۱۵۹.
(۱۶) همان، ص ۱۶۰.
(۱۷) همان، ص ۱۶۳.
(۱۸)همان، ص ۱۶۳ - ۱۶۶.
(۱۹) صحیفه نور، ج ۱۶، ص ۲۱۱ - ۲۱۲ و ج ۱۸، ص ۱۷۸.
(۲۰) پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۴.
(۲۱) پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۱، ۱۷ و ۶۵.
(۱)ده گفتار، ص ۹۳.
(۲) نهضتهای اسلامی، ص ۱۱.
(۳)پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۰۴.
(۴) یادداشتهای استاد مطهری، حرف الف، ص ۷۵ و ۷۹.
(۵) همان، حرف الف، ص ۵۵ - ۱۳۱.
(۶) جهاد، ص ۳۵.
(۷)پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۹۳.
(۸) یادداشتهای استاد مطهری، حرف اول، ص ۸۰ .
(۹) پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۷ - ۱۱، پیرامون جمهوریت اسلامی، ص ۹۷ - ۱۱۲.
(۱۰) یادداشتهای استاد مطهری، حرف الف، ص ۷۸.
(۱۱) همان، ص ۷۵.
(۱۲) پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۸۶ - ۸۸ .
(۱۳) نهضتهای اسلامی، ص ۶۷.
(۱۴)پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۸۴.
(۱۵)اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۱۵۷ - ۱۵۹.
(۱۶) همان، ص ۱۶۰.
(۱۷) همان، ص ۱۶۳.
(۱۸)همان، ص ۱۶۳ - ۱۶۶.
(۱۹) صحیفه نور، ج ۱۶، ص ۲۱۱ - ۲۱۲ و ج ۱۸، ص ۱۷۸.
(۲۰) پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۴.
(۲۱) پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۱، ۱۷ و ۶۵.
منبع : بلاغ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست