پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
ماهی مرکب و وال - THE SQUID AND THE WHALE
سال تولید : ۲۰۰۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : چارلی کوروین، وس آندرسن، کلارا مارکوویتس و پیتر نیومن
کارگردان : نوآ بومبک
فیلمنامهنویس : نوآ بومبک
فیلمبردار : رابرت د. یومن
آهنگساز(موسیقی متن) : بریتا فیلیپس و دین ویرم
هنرپیشگان : جف دانیلز، لورا لینی، جسی آیزنبرگ، اوئن کلاین، ویلیام بالدوین و آنا پاکوئین
نوع فیلم : رنگی، ۸۱ دقیقه
زندگی حرفهای ̎برنارد برکمن̎ (دانیلز) داستاننویسی که بیشتر اوقات خود را صرف تدریس کرده و دیگر بهندرت دست به قلم میبرد، در سرازیری افتاده است. از سوی دیگر همسرش، ̎جون̎ (لینی) نوشتههای خود را تازگی چاپ کرده و با موفقیت فراوانی روبهرو شده و همین مسئله، به تنش بین آن دو دامن زده است. یک روز، دو پسر ̎برنارد̎ و ̎جون̎ ـ ̎والتِ̎ شانزده ساله (آیزنبرگ) و ̎فرانک̎ (کلاین) دوازده ساله ـ باخبر میشوند که پدر مادرشان خیال جدا شدن از یکدیگر را دارند و پدرشان میخواهد به آپارتمان جدید در بروکلین و در همسایگیشان اسباب بکشد. در حالیکه والدین بچهها برنامه میریزند که حالا پس از جدائی چهطور ساعاتی را با فرزندانشان بگذرانند، ̎والت̎ و ̎فرانک̎ باورشان نمیشود که کار اختلاف پدر و مادرشان به جاهای باریکی بکشد. اما ̎جون̎ با ̎ایوان̎ (بالدوین) مربی تنیس ̎فرانک̎، بیرون میرود و ̎برنارد نیز با ̎لیلی̎ (پاکوئین)، یکی از دانشجوهایش رابطه برقرار میکند. در همین حال، بچهها نیز در این جنگ و دعواهای خانوادگی، موضعگیریهای خودشان را میکنند ـ ̎والت̎ طرف پدرش را میگیرد و ̎فرانک̎، طرف مادرش را....
● بازشناسی زندگی معاصر از طریق بازگشت به دههٔ هشتاد و کشف سلیقهها و احیاناً ضد سلیقههای آن دهه، برای فیلمسازان جوان آمریکائی آرامآرام تبدیل به نوعی چالش شده است، و یا شاید هم تخلیهٔ روانی. وقایعنگاری خانوادگی بهعنوان محملی مناسب برای این بازگشت، سکوی پرتاب ریچارد کلی در دانی دارکو (۲۰۰۱) نیز بود، ولی بومبک با زندگی در قلب نیویورک سروکار دارد و نه در حومهای که در خود دههٔ هشتاد، قلمرو استعاری استیون اسپیلبرگ بوده. ماهی مرکب و وال که بهزعم کارگردانش ̎فیلمی عاطفی دربارهٔ روشنفکران̎ است (و این شاید بهترین توصیف از آن باشد)، همانقدر با مثلاً فیلمهای دههٔ هشتادی وودی آلن در این حیطه فاصله دارد که دانی دارکو با تیئی (اسپیلبرگ، ۱۹۸۲). آشنائی فیلم با زندگی روشنفکرانهٔ پرتلاطم مرهون تجربهٔ دست اول بومبکِ کارگردان است. پدر او، جاناتان، رماننویس و مادرش، جرجیا براون منتقد فیلم سابق نشریهٔ ویلیج وویس بوده است و نوآ در خانوادهای سینمادوست بزرگ شده، و بحثهای خانوادگی دربارهٔ فیلمها جزئی از گفتوگوهای روزانه بوده است. ماهی مرکب و وال چهارمین فیلم کارگردان است (که ضمناً همکار فیلمنامهنویس وس آندرسن در زندگی در آب با استیو زیسو، ۲۰۰۴، بوده و آندرسن هم در عوض از تهیهکنندههای اجرائی این فیلم است ـ یافتن شباهتهائی در بینش این دو استعداد کار سختی نیست) و داستانی دارد که در آن فاصلهٔ چندانی میان محبت و بیرحمی نیست. طلاق پدر و مادر و اثرات آن روی دو پسر نوجوانشان هم تلخ است و هم پُر از جوانب خواهناخواه خندهدار و گاه شیرین. بومبک همهٔ اعضاء خانواده را از زیر تیغ میگذراند و شکارچی ماهر نقطه ضعفهای ناگوار اما دوستداشتنی اعضاء پراکنده و اکثراً بلاتکلیف خانوادهٔ ̎برکمن̎ است. همه با وضوح و صراحت در حرفهایشان، لحظههائی خود و دیگری را افشا میکنند، و به ویژه فیلم دغدغههای دوران بلوغ و نوجوانی پسرها را بیواهمه عرضه میکند. این یکی از بهترین فیلمنامههای معاصر هالیوودی است که ضمناً موفقیت بزرگش، نمایش ارجاعهای روشنفکرانهٔ شخصیتهایش بهطوری است که اصلاً متظاهرانه یا بیجا نباشد. در واقع، دست که نگاه کنیم، این ارجاعها در شمار لحظات اوج عاطفی و کمیک فیلم قرار میگیرند. شاید زیباترین نمونه، پس از سکتهٔ پدر/ دانیلز باشد، جائیکه حین انتقال به آمبولانس با مادر/ لینی خاطرهشان از صحنهٔ پایانی از نفس افتاده (ژان لوک گدار، ۱۹۶۰) و ژست و کلام ژانپل بلموندو را مرور میکنند. این صحنهٔ همزمان دلخراش و بامزه، فشردهٔ لحن استثنائی بومبک است، و در عین حال ادای دینی به موج نوی فرانسه که ذهن کارگردان ماهی مرکب و وال را خوراک داده است. ادای دین به دههٔ هشتاد، وجوه دیگری هم دارد، از جمله استفاده از فیلم سوپر ۱۶ (نوع فیلم کارهای اولهٔ جیم جارموش و اسپایک لی که در دههٔ هشتاد، مُدی نوگرایانه بود) و رفتن پدر، پسر و محبوبهاش به تماشای نامناسبترین فیلم برای یک قرار دوستانه یعنی مخمل آبیرنگ (دیوید لینچ، ۱۹۸۶) ـ و البته به توصیهٔ پدرِ روشنفکر و ̎هُنری̎دوست. فیلم در بیست و سه روز و اکثراً در پارک اسلوپ، که علاوه بر محلهٔ اقامت خانوادهٔ ̎برکمن̎، محلهٔ نوجوانی خود کارگردان بوده است، فیلمبرداری شد و در کمتر از یک ساعت و نیم، یکی از بهترین فیلمهای آمریکائی سالهای اخیر دربارهٔ تمام آن چیزهائی است که میخواهیم از زندگی با ـ و بدون ـ خانواده ببینیم و معمولاً نمیبینیم. نامِ نچسب فیلم از مجسمههای اثر معروف به ̎نبرد تایتانها̎ میآید که در موزهٔ تاریخ طبیعی نیویورک برپاست. تصویری که خاطرهٔ ̎والت̎ شانزده ساله از خوشبختی ایام قدیم را نشان میزند و او در آخرین نماهای فیلم دوباره به دیدنش میرود و معلوم نیست که حالا چه میبیند. مکانها سرجایشان هستند، ولی آدمها دیگر نه. بازیگرها، اما، واقعاً سرجایشان هستند و غافلگیر میکنند (دانیلز، لینی، آیزنبرگ و کلاین خانوادهای ساختهاند که در یاد تماشاگر میماند).
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل آمریکا روز معلم رهبر انقلاب معلمان مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس خلیج فارس دولت دولت سیزدهم
تهران فضای مجازی هواشناسی شهرداری تهران سیل پلیس قوه قضاییه آموزش و پرورش بارش باران سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
خودرو قیمت خودرو بازار خودرو قیمت دلار دلار قیمت طلا سایپا ایران خودرو بانک مرکزی کارگران تورم حقوق بازنشستگان
مسعود اسکویی تلویزیون رضا عطاران سریال سینمای ایران سینما دفاع مقدس تئاتر فیلم
دانشگاه علوم پزشکی مکزیک
رژیم صهیونیستی غزه جنگ غزه فلسطین چین روسیه حماس نوار غزه ترکیه عربستان اوکراین نتانیاهو
پرسپولیس فوتبال استقلال سپاهان تراکتور باشگاه استقلال لیگ برتر ایران رئال مادرید بایرن مونیخ لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی اینستاگرام همراه اول شبکه های اجتماعی اپل ناسا وزیر ارتباطات تبلیغات گوگل پهپاد
کبد چرب کاهش وزن دیابت قهوه فشار خون داروخانه