سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
ماهی مرکب و وال - THE SQUID AND THE WHALE
سال تولید : ۲۰۰۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : چارلی کوروین، وس آندرسن، کلارا مارکوویتس و پیتر نیومن
کارگردان : نوآ بومبک
فیلمنامهنویس : نوآ بومبک
فیلمبردار : رابرت د. یومن
آهنگساز(موسیقی متن) : بریتا فیلیپس و دین ویرم
هنرپیشگان : جف دانیلز، لورا لینی، جسی آیزنبرگ، اوئن کلاین، ویلیام بالدوین و آنا پاکوئین
نوع فیلم : رنگی، ۸۱ دقیقه
زندگی حرفهای ̎برنارد برکمن̎ (دانیلز) داستاننویسی که بیشتر اوقات خود را صرف تدریس کرده و دیگر بهندرت دست به قلم میبرد، در سرازیری افتاده است. از سوی دیگر همسرش، ̎جون̎ (لینی) نوشتههای خود را تازگی چاپ کرده و با موفقیت فراوانی روبهرو شده و همین مسئله، به تنش بین آن دو دامن زده است. یک روز، دو پسر ̎برنارد̎ و ̎جون̎ ـ ̎والتِ̎ شانزده ساله (آیزنبرگ) و ̎فرانک̎ (کلاین) دوازده ساله ـ باخبر میشوند که پدر مادرشان خیال جدا شدن از یکدیگر را دارند و پدرشان میخواهد به آپارتمان جدید در بروکلین و در همسایگیشان اسباب بکشد. در حالیکه والدین بچهها برنامه میریزند که حالا پس از جدائی چهطور ساعاتی را با فرزندانشان بگذرانند، ̎والت̎ و ̎فرانک̎ باورشان نمیشود که کار اختلاف پدر و مادرشان به جاهای باریکی بکشد. اما ̎جون̎ با ̎ایوان̎ (بالدوین) مربی تنیس ̎فرانک̎، بیرون میرود و ̎برنارد نیز با ̎لیلی̎ (پاکوئین)، یکی از دانشجوهایش رابطه برقرار میکند. در همین حال، بچهها نیز در این جنگ و دعواهای خانوادگی، موضعگیریهای خودشان را میکنند ـ ̎والت̎ طرف پدرش را میگیرد و ̎فرانک̎، طرف مادرش را....
● بازشناسی زندگی معاصر از طریق بازگشت به دههٔ هشتاد و کشف سلیقهها و احیاناً ضد سلیقههای آن دهه، برای فیلمسازان جوان آمریکائی آرامآرام تبدیل به نوعی چالش شده است، و یا شاید هم تخلیهٔ روانی. وقایعنگاری خانوادگی بهعنوان محملی مناسب برای این بازگشت، سکوی پرتاب ریچارد کلی در دانی دارکو (۲۰۰۱) نیز بود، ولی بومبک با زندگی در قلب نیویورک سروکار دارد و نه در حومهای که در خود دههٔ هشتاد، قلمرو استعاری استیون اسپیلبرگ بوده. ماهی مرکب و وال که بهزعم کارگردانش ̎فیلمی عاطفی دربارهٔ روشنفکران̎ است (و این شاید بهترین توصیف از آن باشد)، همانقدر با مثلاً فیلمهای دههٔ هشتادی وودی آلن در این حیطه فاصله دارد که دانی دارکو با تیئی (اسپیلبرگ، ۱۹۸۲). آشنائی فیلم با زندگی روشنفکرانهٔ پرتلاطم مرهون تجربهٔ دست اول بومبکِ کارگردان است. پدر او، جاناتان، رماننویس و مادرش، جرجیا براون منتقد فیلم سابق نشریهٔ ویلیج وویس بوده است و نوآ در خانوادهای سینمادوست بزرگ شده، و بحثهای خانوادگی دربارهٔ فیلمها جزئی از گفتوگوهای روزانه بوده است. ماهی مرکب و وال چهارمین فیلم کارگردان است (که ضمناً همکار فیلمنامهنویس وس آندرسن در زندگی در آب با استیو زیسو، ۲۰۰۴، بوده و آندرسن هم در عوض از تهیهکنندههای اجرائی این فیلم است ـ یافتن شباهتهائی در بینش این دو استعداد کار سختی نیست) و داستانی دارد که در آن فاصلهٔ چندانی میان محبت و بیرحمی نیست. طلاق پدر و مادر و اثرات آن روی دو پسر نوجوانشان هم تلخ است و هم پُر از جوانب خواهناخواه خندهدار و گاه شیرین. بومبک همهٔ اعضاء خانواده را از زیر تیغ میگذراند و شکارچی ماهر نقطه ضعفهای ناگوار اما دوستداشتنی اعضاء پراکنده و اکثراً بلاتکلیف خانوادهٔ ̎برکمن̎ است. همه با وضوح و صراحت در حرفهایشان، لحظههائی خود و دیگری را افشا میکنند، و به ویژه فیلم دغدغههای دوران بلوغ و نوجوانی پسرها را بیواهمه عرضه میکند. این یکی از بهترین فیلمنامههای معاصر هالیوودی است که ضمناً موفقیت بزرگش، نمایش ارجاعهای روشنفکرانهٔ شخصیتهایش بهطوری است که اصلاً متظاهرانه یا بیجا نباشد. در واقع، دست که نگاه کنیم، این ارجاعها در شمار لحظات اوج عاطفی و کمیک فیلم قرار میگیرند. شاید زیباترین نمونه، پس از سکتهٔ پدر/ دانیلز باشد، جائیکه حین انتقال به آمبولانس با مادر/ لینی خاطرهشان از صحنهٔ پایانی از نفس افتاده (ژان لوک گدار، ۱۹۶۰) و ژست و کلام ژانپل بلموندو را مرور میکنند. این صحنهٔ همزمان دلخراش و بامزه، فشردهٔ لحن استثنائی بومبک است، و در عین حال ادای دینی به موج نوی فرانسه که ذهن کارگردان ماهی مرکب و وال را خوراک داده است. ادای دین به دههٔ هشتاد، وجوه دیگری هم دارد، از جمله استفاده از فیلم سوپر ۱۶ (نوع فیلم کارهای اولهٔ جیم جارموش و اسپایک لی که در دههٔ هشتاد، مُدی نوگرایانه بود) و رفتن پدر، پسر و محبوبهاش به تماشای نامناسبترین فیلم برای یک قرار دوستانه یعنی مخمل آبیرنگ (دیوید لینچ، ۱۹۸۶) ـ و البته به توصیهٔ پدرِ روشنفکر و ̎هُنری̎دوست. فیلم در بیست و سه روز و اکثراً در پارک اسلوپ، که علاوه بر محلهٔ اقامت خانوادهٔ ̎برکمن̎، محلهٔ نوجوانی خود کارگردان بوده است، فیلمبرداری شد و در کمتر از یک ساعت و نیم، یکی از بهترین فیلمهای آمریکائی سالهای اخیر دربارهٔ تمام آن چیزهائی است که میخواهیم از زندگی با ـ و بدون ـ خانواده ببینیم و معمولاً نمیبینیم. نامِ نچسب فیلم از مجسمههای اثر معروف به ̎نبرد تایتانها̎ میآید که در موزهٔ تاریخ طبیعی نیویورک برپاست. تصویری که خاطرهٔ ̎والت̎ شانزده ساله از خوشبختی ایام قدیم را نشان میزند و او در آخرین نماهای فیلم دوباره به دیدنش میرود و معلوم نیست که حالا چه میبیند. مکانها سرجایشان هستند، ولی آدمها دیگر نه. بازیگرها، اما، واقعاً سرجایشان هستند و غافلگیر میکنند (دانیلز، لینی، آیزنبرگ و کلاین خانوادهای ساختهاند که در یاد تماشاگر میماند).
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست