جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
حالی از آن خوشحالها
با سپری شدن دی ماه، یک سال از درگذشت استاد دانشمند شادروان دکتر سید جعفر شهیدی گذشت.وی در سال ۱۲۹۷ ش در بروجرد به دنیا آمد و تحصیل ابتدایی و اندکی از متوسطه را در همان شهر و سپس تهران به انجام رساند. در سال ۱۳۲۰ برای تحصیل علوم دینی راهی نجف اشرف شد و تا نیل به درجه اجتهاد در آن دیار ماند .پس از بازگشت به ایران، به تدریس در دبیرستان پرداخت . برخورد با دکتر محمد معین، باب آشنایی وی را با مرحوم دهخدا فراهم کرد و بعد از تشکیل سازمان لغتنامه دهخدا، معاونت سازمان رابهعهده گرفت. سپس علامه دهخدا از وی دعوت به همکاری کرد و در نامهای به وزیر فرهنگ وقت نوشت:<او اگر نه در نوع خود بینظیر، ولی کمنظیر است.>استاد از سال ۱۳۴۰ با اخذ مدرک دکتری، تدریس در دانشگاه را آغاز کرد که تا حدود سال ۱۳۴۵ ادامه یافت.از آن پس دانشجویان خود را به لغتنامه برد که تا پایان عمر وی آنها روزهای چهارشنبه به لغتنامه میرفتند و درس می آموختند. بعد از درگذشت دکتر معین،استاد شهیدی مسوولیت اداره سازمان لغت نامه دهخدا را بر عهده گرفت.
او در زمینههای ادبیات عرب و فارسی استادی بنام بود و آشنایی ژرفش با تاریخ،وی را به قلم زدن در این وادی کشاند که نتیجه اش تالیف کتابهایی چند بود؛همچون:مهدویت و اسلام،جنایات تاریخ(در سه جلد)،چراغ روشن در دنیای تاریک(یا زندگانی امام سجاد)، تصحیح براهین العجم اثر مورخ الدوله سپهر،تصحیح و تلخیص درّه نادره،در راه خانه خدا، علی از زبان علی(ع) شرح زندگانی امیر مومنان، پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین(ع)، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، زندگانی حضرت فاطمه(س)، زندگانی علی بن الحسین(ع)، آشنایی با زندگانی امام صادق(ع)، ستایش و سوگ امام هشتم(ع) در شعر فارسی ،عرشیان، شرح لغات و مشکلات دیوان انوری،شرح مثنوی شریف(از جزو دوم دفتر اول تا پایان دفتر ششم ،دنباله کار مرحوم فروزانفر)،از دیروز تا امروز( مجموعه مقالههاو سفرنامهها)،ترجمه نهجالبلاغه،و شیر زن کربلا از عربی . گفتنی است که برخی آثار ایشان به زبانهای عربی، ترکی، آلمانی و یونانی ترجمه شدهاست؛ از جمله:علی بلسان علی (ع)، ثوره` الحسین (ع)، حیاه` فاطمه (س) ،و حیاه` الامام الصادق جعفر بن محمد (ع). از دیگر باقیات الصالحات آن بزرگوار، <کتابخانه عمومی دکتر شهیدی> در تهران است که در پی واگذاری منزل مسکونی ایشان در سال ۱۳۷۴ به شهرداری نارمک تأسیس شد.نوشتار زیر، ادای دین یکی از شاگردان قدیمی ایشان است.
از یاران همسفر، هیچ کس را نمیشناسم که کاروان راهبری استاد دکتر سید جعفر شهیدی را در طریق تعلیم و تعلم بیش از من رهروی کرده باشد؛ در این سیر و سفر اگرچه پیوسته بار خاطر بودهام، نه یار شاطر، با این همه اگر اندکی هم گوش دل به درای این کاروان سپرده باشم، سزاوار است که طنین دلکش و آهنگ خوش آن را به ترنم، در نای جان مشتاقان که از دور، گذار این راهگذار را مینگرند، زمزمه کنم:
جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو(حافظ)
من بازگشت استاد را از نجف اشرف به یاد ندارم، اما از مردی ثقه۱ شنیدهام که سیدی بود وجیه و فرزانهای نبیه در کسوت روحانیت و این جامه بر اندام او رسا و زیبا.این جوان درس خوانده و استاد دیده را به خواندن بسیاری از دروس و گذراندن دورههایی که دیگران را بدان نیاز است، حاجت نبود؛ اما مدرک جای دیگر نشیند! از این رو برای اخذ مدرک دیپلم ادبی داوطلبان امتحان داد و دوره لیسانس و دکتری را نیز کمابیش به همین صورت گذراند و شنیده آمد که بسیاری از استادان نه حضور او را در کلاس الزامی میدیدند و نه سد امتحان را فراراه ایشان میداشتند. استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی به مناسبتی فضای کلاس درس مرحوم استاد بدیع الزمان فروزانفر را مجسم کرده بودند و گوهر وجود استاد دکتر شهیدی را نیز در آن جمع به منصه حضور و ظهور نشانده. از استادان ایشان همه رفتهاند ،رحمه`الله علیهم اجمعین .
در آن روزگار با شهریه اندک خوش میزیست و آبرومند، و بعدها نیز با حقوق استادی به قناعت میزیست و آسوده، و این فضل و فضیلت را از آن داشت که <به فتوای خرد حرص به زندان کرده است> و در <خلاف آمد عادت کام طلبید> و به ریسمان دین چنگ یازید و در طوفان سهمناک حوادث قرآن را مستمسک خویش گزید:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
با اصحاب چهارشنبه به معنی اخص آن از نزدیک نرد آشنایی نباختهام که آنان همه صدرنشینان مصطبه فرهنگ و معرفت بودند و من از آن ساغر محبت جز جرعهای نچشیدم، اما برخی از آنان را در ساختمان قدیمی موسسه لغتنامه دیده بودم که عصا زنان از پلهها بالا و پایین میرفتند تا به اتفاق، ناهار را در جمع عالمانه خویش صرف کنند و خوش بگویند و بشنوند که:
رفیق مهربان و یار همدم
همه کس دوست میدارند و من هم (سعدی)
اینکه در این گردهماییها چه میگذشت، ما را خبر نیست، اما میتوان حدس زد که سوای گپ زدنهای معمولی، سخن از علم و ادب هم میرفت و اگر پای آن صحبتها به قید کتابت بسته میشد، کتابی فراهم میآمد که <متکلمان را به کار آید و مترسلان را بلاغت افزاید>:
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست(حافظ)
● اصحاب چهارشنبه
پیش از آنکه استاد در حجره طبقه فوقانی مدرسه عالی سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری) اقامت گزینند، هر چهارشنبه گروهی از اهل علم و معرفت در آن مدرسه و در محل معروف به <زیر ساعت> فراهم میآمدند. از بنیانگذاران این انجمن مرحوم استاد احمد راد و مرحوم علی محمد عامری را میتوان نام برد. در فاصله سالهای ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ استاد شهیدی نیز بدان حلقه درآمد. پس از انقلاب اسلامی از <زیر ساعت> به کتابخانه فرهنگستان قدیم رخت کشیدند و یکی دو بار نیز در موسسه لغتنامه فراهم نشستند و سپس ناهار خانه <پارادیزو> را مقر خویش ساختند. از اینان که به اصحاب چهارشنبه معروفند، بیشتر روی در نقاب خاک کشیده و از جام رحمت حق جرعهها نوشیده هنیئاً لهم. و از آن جملهاند: مرحوم استاد سید محمد محیط طباطبایی، مرحوم استاد مجتبی مینوی، استاد شهید مرتضی مطهری، مرحوم محمدعلی حکیم، مرحوم حبیب یغمایی، مرحوم استاد دکتر غلامحسین یوسفی، مرحوم حسین خدیو جم، استاد احمد آرام و مرحوم استاد دکتر سید جعفر شهیدی. و از آنان که ماندهاند و عمرشان به درازای خورشید باد ، این بزرگان را توان نام برد: استاد دکتر مهدی محقق، استاد دکتر سید علی موسوی بهبهانی و حضرت ابراهیم تیموری.چون <راد> از خوان جهان برخاست و <خدیو جم> به حجله گور در نشست، آن جمع بپراکند و آن مجلس انس پریشان گشت:
ننشستی و یاران دگر هم ننشستند
آن بزم که چیدیم تو برچیدی و رفتی
ابوالقاسم حالت
و باز هم اصحاب چهارشنبه
به خرمن دو جهان سر فرو نمیآرند
دماغ و کبر گدایان و خوشهچینان بین(حافظ)
در کنار آن گردهمایی که مجمع دوستان بود و یاران را باغ و بوستان، محفل انس دیگری در روزهای چهارشنبه در محل موسسه لغتنامه دهخدا شکل میگرفت و آن کلاس درس استاد دکتر شهیدی بود. دلیل انتخاب این روز را نمیدانم، اما تا به یاد دارم، ساعات درس صبح چهارشنبه بود . در آغاز سال تحصیلی ۱۳۵۶ دانشجویان فوق لیسانس ادبیات فارسی دانشگاه تهران و از جمله بنده باید به محضر استاد شهیدی میرفتند و ایشان که به سختگیری معروف بود، پیشاپیش در دل ما ایجاد وحشت و ابهت کرده بودند و این، البته چنان که خواهم گفت، پر بیچیزی نبود. آن وحشت پس از پایان امتحانها فرو نشست و ابهت توام با احترام هنوز در دل هست و خواهد بود.
بر سر کلاس به عادت معهود استادان سلف دانشجویانی از هر دست حضور مییافتند، آنان که سال آخر دکتری را میگذرانیدند، با آنان که هنوز گرد گردنه آزمون ورودی فوق لیسانس را بر سر و روی داشتند، در پشت یک میز فراهم میآمدند، میزی بیضوی شکل که استادش بر صدر مینشست و دیگران این سوی و آن سو - چشم بر حکم و گوش بر فرمان - به گونهای مینشستند که کسی بیفیض از جای برنخیزد. تا بر اوراق تاریخ ثبت افتد، هر کس را که حافظه یاری کند، به نام یاد میکنم، بیآنکه آدابی و ترتیبی بجویم، زیرا <بین الاحباب تسقط الآداب>. از دگر سو گرچه اینان هر یک امروز بر کرسی درس یا دروسی در دانشگاهی تکیه زدهاند، اما من بیهیچ عنوانی از اینان نام میبرم؛ چون میدانم که بالاتر از دانشجویی عنوانی نیست:
روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم
حرف من و تو چه محتاج زبان است امروز. عماد خراسانی
خانمها: تاجماه آصفی، سهیلا صارمی، هدی میرزا فضل الله از مصر. آقایان: محمد یوسف نیری، عباس کیمنش، احمد تمیمداری، ماشاءالله آجودانی، محمد حسن حائری، حسین خالقی راد، اصغر خرمشکوه و بنده کمترین. از بقیه السیف خانمها: نسرین محتشم، پوران کاشانچی و آقایان: حسین رزمجو، علیقلی محمودی بختیاری، محمد علی دهقان، کامل احمد نژاد، رحیم نژاد سلیم، سید محمد ترابی، حسین نجفدری، حجازی، ذاکری و شادروان یدالله شکری. گروهی از دوستان نیز از پژوهشکده فرهنگ در کلاس حضور مییافتند که از آن جملهاند، آقایان: عبدالحسین فرزاد، کاظم دزفولیان، سعید واعظ، ابوالقاسم رادفر و بر همه اینها بیفزایید آقایان سید علی موسویگرمارودی، مهدی ماحوزی، منصور ثروت، محمدحسین بیات، غلامعلی فلاح، محسن راثی، عطاءالله حسنی و خانمها سادات و پرتوی. از این گروه به تناوب برخی کولهبار علم برمیبستند و میرفتند تا بذر ادب و فرهنگ در اندیشه مشتاقان بیفشانند، اما بنده و یکی دو تن ماندند که هنوز هم ماندهاند.
● علوم چرکتاب
این عنوانی است که استاد به تبع مرحوم علی محمد عامری به علوم ادبی میدائند که البته جنبه طنز دارد، ولی کدام حقیقت گویاتر از طنز؟!بسیاری برآنند که ادبیات فارسی چونان آشنایی بیتکلف است که آسوده با او توان سخن گفت و رمز و رازش را دریافت. این است که برخی بیآنکه رنجی بر خود هموار سازند، متولی این امامزاده غریب میشوند و با فریب این و آن را سرگرم میدارند بیآنکه بدانند با دم شیر بازی کردن کار خردمندان نیست. عامل دیگر چرکتابی این دروس تنوع معنایی آنهاست. از این رو برخی بیآنکه از ایهام و تناسب و ابهام و استعاره و مجاز و کنایه بویی برده باشند، از سر ظن با آن یار میشوند و صدالبته نمیتوانند از درون آن اسراری را بازجویند و بدتر از همه آنکه نمیدانند که نمیدانند اینان مضمون لطیفهای را درذهن بیدار میکنند که استاد بدان اشارتی داشتند:
<چون اشرف افغان شهر اصفهان را به تصرف خویش درآورد، استاد او بر مسند تدریس مدرسه چهارباغ نشست. گروهی نیز کام و ناکام در حلقه درسش فراهم میآمدند. روزی سخن به این بیت از دیباچه گلستان رسید که:
گربه شیر است در گرفتن موش
لیک موش است در مصاف پلنگ
استاد حرف ربط <لیک> را با موش درمیآمیخت و <ل> را مفتوح میکرد و با وقار تمام میخواند: لیکموش است در مصاف پلنگ. و چون یکی از سر فراست درمییافت و جرات میکرد و میپرسید: <لیکموش به چه معنی است؟> جواب میشنید: حیوانی است کوچکتر از گربه و بزرگتر از موش!
این قصور و تقصیر اگر از بیگانه مدعی سرزند، بر او توان بخشود؛ اما چه میتوان کرد با آنان که بر رهوار فراغ از تحصیل دورههای بالای دانشگاهی رکاب مراد میزنند و بیهیچ مطالعه و بازبینی از آموختههای پیشی بر سر کلاس حضور مییابند و حداکثر یک تا دو صفحه از دانشجویان خود جلوترند و راستی را که تنگنای اقتصادی و حرص و افزونطلبی و رقابت در کسب درآمد و تدریس بیشتر، با جان استادان و مدرسان دانشگاه آن کند که باد خزان با برگ درختان.
من نمیگویم که باید با مرحوم استاد فروزانفر همراه شد که چون او را گفتند: <برنامه درسی شما شش ساعت در هفته است>، با تعجب گفت: <پس کی مطالعه کنم؟> ولی معتقدم میانگین ۳۰ ساعت تدریس به هر دلیل که باشد، درست نیست. سخن از گرفتاری بود و عدم فرصت مطالعه و از استاد بگویم که میگفتند: <من شرح ابن عقیل را بارها و بارها درس گفتهام؛ اما هم اکنون نیز محال است که بیمطالعه بر سر کلاس درس حاضر شوم و اگر روز و شب قبل این فرصت دست نداد، چهار بعد از نیمه شب برمیخیزم و درس را مرور میکنم!>
● سیستم واحدی
نمیدانم که این شیوه واحدی که دانشگاههای ما پذیرفتهاند تا چه حد علمی و عملی است، اما میدانم که با تدریس و تدرس ادبیات فارسی آن هم در سطوح بالا به هیچ عنوان سر سازگاری ندارد. این روش را استاد شیوه <ببین و برو> نامیدند؛ بدین معنی که دانشجو تا هفته حذف و اضافه را پشت سر گذارد و به کلاس خو بگیرد و از چهار جلسه غیبت استحقاقی خویش سود برد؛ بگذریم از غیبتهای آنچنانی که به قول یکی از بزرگان درگذشته هوا ابری است و احتمال بارندگی میرود: کلاسها تعطیل - هنوز کتاب نگشوده و استاد ندیده فرار را بر قرار ترجیح میدهد، از این شاخه بدان شاخه میپرد؛ از چرتکه مغز خود مدد میجوید که کی دیوار واحد زیر سقف میرسد تا در سایه آن از رنج تحصیل بیارامد.
از شاهنامه، غمنامه سهراب را میخوانند بیآنکه وقت کشتن سهراب را پیدا کنند. از رزم رستم و اسفندیار تیری از گز در کمان کین ننشانده، پای فرا میکشند و میدان را ترک میکنند و در دوره فوقلیسانس سیاوش را در میان کوهی از آتش رها میکنند و پی کار خویش میگیرند! از این فارغالتحصیلان باید پرسید که وقت یک بار خواندن شاهنامه را یافتهاید؟ پیش از این اگر کتابی میخواندند تا پایان میخواندند و اغلب هم خوب میخواندند و فیالمثل از مرحوم استاد فروزانفر میشنیدند که: <برو و پنج سال دیگر بیا.> اما دانشجوی امروز هنوز بهار درس را درنیافته، میوه پخته را در کنار خود میبیند و دامن از مطالعه فراهم میچیند.
من هیچ فارغالتحصیلی را نمیشناسم که در نیم سال اول از دست استاد دکتر شهیدی نمره گرفته باشد. اجازه امتحان هم نمییافت تا به نمره چه رسد! کلاس آمیختهای از خرد وکلان بود، اما بیحساب وکتاب نبود، دفتری بود که روز ورود هر دانشجو در آن ثبت میافتاد و چون نوبت امتحان نیمسال فرامیرسید، به پایان نیمسال بعدش حوالت میکردند. او باید که پیوسته در کلاس حضور مییافت و بهره میگرفت تا به راستی آمادگی امتحان پیدا کند و چون درس را - عربی یا فارسی - دانشجو قرائت میکرد، نه استاد مجبور بود که پیش مطالعهای داشته باشد، وگرنه عتاب مهرآمیز استاد بود و سرخرویی دانشجو!
گاه امتحان چون فرا میرسید، برخی را بار غم بر دل مینشست. به چشم خویش دیدهام دانشجویانی را که ساعتی چند بر پشت در کلاس قدم زدهاند، اما در پای خویش توان رفتن ندیدهاند و واپس خزیدهاند. چون دانشجویی دل به دریا میزد و قدم در جلسه امتحان مینهاد، با کوهی از کتاب روبرو میشد. فیالمثل اگر میخواست درس خاقانی را امتحان بدهد، دیوانهای انوری، ناصرخسرو، عنصری، کمالالدین اسماعیل و جمالالدین عبدالرزاق، خاقانی و خمسه نظامی در برابر او سدی آهنین میبستند. دانشجو مینشست و استاد دست میبردند و کتابی برمیگرفتند و میگشودند که: بخوان! دانشجو نمیدانست چیست و از کیست؟ میخواند و میخواند. استاد از معنی ابیات میپرسیدند و او پاسخ میداد و اغلب با نفی استاد که با حرکت سر و نمایاندن ابهام و انکار همراه بود روبرو میشد. اگر این کار به درازا میکشید، دانشجو سر خویش میگرفت و میرفت تا کی بازآید. البته برآنان که در طول سال، زحمت مطالعه را بر خود همواره کرده بودند، کار بدین حد دشوار نبود. تا سخن از محنت امتحان هست، به نکتهای دیگر باید اشارت کنم و آن اینکه استاد سعی بر آن داشتند که دانشجو مفهوم مختصر و مفید مطلب را فرا گیرد. حق هم همین است؛ زیرا اگر این را کس دریافت،به هر جان کندنی باشد، بدان پر و بالی میبخشد و به فضای ذهنی دانشآموز پرواز میدهد و اگر این دست نداد، کار او به گنجشکی میماند که در اتاقی دربسته گرفتار آمده باشد. خود را به در و دیوار میزند تا راهی یابد و نمییابد. به ناچار خسته و درمانده به گوشهای میافتد.
● آنچه آموختیم
دانشجو برحسب استعداد و شرایط زمانی و مکانی از محضر استادان خویش درسها و ادبها تواند آموخت: ادب درس و ادب نفس، و من بنده را اگر چیزی هست، همه و همه از پرتو وجود مشعلهای فروزانی است که خویشتن سوختند تا راه ما را روشن کنند.
از سال ۱۳۵۶ هیچ زمانی نبود که به عمد از کلاس درس استاد شهیدی غیبت کرده باشم. تا کلاس بود، بنده بیش از همه کس بر جای خویشتن بود، و چون تعطیلی دانشگاهها پیش آمد، من و یکی دو مشتاق دیگر از استاد درخواستیم در خانه خویش بر ما بگشایند و گشودند.
آنچه در کلاس درس رسماً تدریس میشد، <شرح ابن عقیل> بود که بیش از یک بار خواندیم و <جواهرالبلاغه> بود که بخشی از آن خوانده شد؛ اما لب لباب، <مثنوی معنوی> بود و <دیوان خاقانی>، غزلیات <حافظ> نیز گهگاه وقت ما را خوش میداشت.
بنده براین باور است که اگر کسی مثنوی شریف مولانا را خوب بخواند، عرفان ناب اسلامی ---- ایرانی را دریافته است و از بسیاری از کتب که پیش از آن به رشته نظم درآمده است، بینیاز خواهد شد. مثنوی، هم حدیقه سنایی است و هم مثنویهای عطار. دیوان خاقانی را نیز اگر کسی فهمید، از خوان عنصری و منوچهری گذشته است و راه ناصر خسرو را به سر برده و مسعود سعد را از محبس دیوان رهانیده است و بسیاری از مشکلات دیوان انوری و خمسه نظامی نیز بر او روشن گشته، لاجرم اگر روزگاری بر سر این دو کتاب نهادیم، زیانی ندیدهایم.
●ترجمه نهجالبلاغه
بنا بود معلقات سبعه در محضر استاد خوانده شود و یکی نیز خوانده شد؛ اما گفته آمد که اینها را هم ترجمه هست و هم شرح؛ چه شود اگر کار از لونی دیگر رود. سرودههای جاهلی به طاق نسیان نهیم و روی نیاز به کتابی آوریم که فراتر از سخن مخلوق و فروتر از کتاب خالق است: نهجالبلاغه مولا علی(ع)! اگر روزگار بر سر مهر بود، به معلقه و جز معلقه توان پرداخت چهارشنبه بعد، استاد بخشی از ترجمه نهجالبلاغه را ارائه دادند که زیبایی و رساییاش همه را دست حیرت به دندان برده، نثری بود با جوهر شعر یا شعری در قالب نثر و این شاهدی نبود که بر سر بازار نشیند.
نهجالبلاغه را به زبانهای مختلف ترجمه و شرح هست؛ اما از چیست که این یک، چنین شهره آفاق گشت و از لحاظ شهرت و کثرت انتشار <طاق>؟ بیگمان یکی عظمت گوینده و پدیدآرنده آن علی(ع) است که بزرگترین فصحای عرب و عجم را در برابر فخامت گفتار او سر تسلیم در پیش است. دو دیگر، اخلاص سید شریف رضی فراهم آورنده این سخنان آسمانی است که با کار خویش جهانی را منتدار جاودانه خود ساخت و کرد آنچه کرد؛ و سرانجام صفای عقیدت استاد شهیدی است.
چگونه میتوان از یاد برد لحظههایی را که نام زهرایاطهر اشک بر گونه استاد دکتر مهدوی دامغانی مینشاند و نام نبیاکرم(ص) سر استاد دکتر شهیدی را به احترام خم میکرد. هیچ صفحهای از این کتاب بدون وضوی مترجم پدید نیامده است.تا یقین راه را به گمان ببندد، هر شرح و ترجمهای از این اثر جاودانه را که یافتند، به دیده نقد نگریستند و غث و سمین آن را سنجیدند. کوتاه سخن اینکه، استاد جان بر سر این کار نهادند. با این همه نگران بودند که مبادا ضعف قوا یا خطای بشری گام ایشان را از جاده صواب لغزانده باشد.
● در سفر و حضر
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در نخستین سفر استادان زبان و ادبیات فارسی به هندوستان ساعاتی چند بنده افتخار هماتاقی ایشان را در هتلی در شهر کلکته داشتم. چون استاد جامهدان خویش گشود نخست چیز که برآورد، قرآن و قبلهنما بود و این برای بنده گرچه جالب بود، اما شگفت نمینمود. زیرا هم انس ایشان را با قرآن میدانستم و هم الزام ایشان را در نمازگزاردن به وقت. او به این سنت سنیه پایبند بود که پس از نماز صبح حتما و حتما باید قرآن خواند و اگر دزدیده نگاه میکردی، تاریخ ختم قرائت قرآن را در فواصل مشخص یک ماهه در صفحه آخر قرآنهایش توانی دید. چون قبله نما و تحری او در کلکته دیدم به یاد داستانی از شادروان استاد دکتر سید حسن سادات ناصری افتادم که:
سالی در معیت استاد شهیدی جهت شرکت در بزرگداشت و یادمان مرحوم علامه طباطبایی - قدس سره - به کازرون رفته بودیم. در اتاق، من بودم و استاد و تنی چند از مهمانان دیگر. نیمههای شب زمزمهای شنیدیم. گمان بردیم صبح است برخاستیم. استاد شهیدی نماز میخواند. ما نیز خواندیم و خفتیم؛ اما هنوز ساعتی نگذشته بود که باز هم صدای قرائت برخاست. برخاستیم و دوباره نماز خواندیم. معلوم شد که استاد را تهجد بوده است و ما دو بار نماز صبح گزاردهایم: یکی نیمهشب و دیگری بامدادان!
من اقرار ضمنی نماز شب خواندن را از زبان استاد در شوشتر نیز شنیدهام. زمانی که حجتالاسلام محمد کاظم شیخ برادر بزرگوار حضرت آیتالله شیخ شوشتری به مهمانان خویش هدیهای عنایت میکردند، از استاد پرسیدند: <نماز شب میخوانید؟> سکوت نشان ایجاب بود و عبایی متبرک از مکه مکرمه به ارمغان آمده نزل ایشان. در همین سفر بود که ظاهراً به بهانه سخنرانی در دانشگاه آزاد شوشتر و در باطن برای زیارت حضرت علامه شوشتری در معیت استاد به زیارت رجالی معروف عصر نایل آمدیم و مراتب ارادت استاد را به علامه شوشتری و محبت معظم له را به استاد شاهد بودیم؛ ارادت و محبتی که به سالها پیش باز میگشت.
از شوشتر و کازرون دوباره به کلکته بازمیگردم. بنا بود از کلکته تا <شانتی نکیتن>، زادگاه تاگور، را در دو ساعت طی کنیم. دو ساعت به هشت ساعت کشید و همه و همه خسته و کوفته شدند؛ اما عشق به زبان فارسی و دیدن استادان زبان و ادبیات فارسی هند این سختی را بر همگان آسان میکرد. در تاریکی شب که پروفسور امیرحسن عابدی و پروفسور اظهر دهلوی را دیدیم و دیدند و در آغوش کشیدند، همه خستگیها از تن به در رفت.
● نوای ایمان نمای ایران
پارسی زبان دوم عالم اسلام است و زبان اول جهان تشیع. از این رو پاس حرمت آن داشتن نه تنها نشان عرق ملی، بلکه وظیفهای مذهبی است. استاد بخش اعظم از عمر خویش بر سر این کار نهاد. علاوه بر تربیت صدها تن از عاشقان ادب و فرهنگ این مرز و بوم و سعی در پیراستن زبان فارسی از افزودنیها و کاستیهای ناروا جوایزی را که پس از احراز کتابهایشان به عنوان کتاب سال به چنگ آوردند، وقف گسترش و تقویت زبان فارسی کردند و این علاوه بر سرپرستی شورای گسترش زبان فارسی و انجمن بینالمللی استادان زبان فارسی بود که سالها عهدهدار بودند.
اشاره به یکی دو نکته از سلیقههای شخصی ایشان در باب ادب فارسی بیفایدت نیست: سعدی را شاعرتر از حافظ میدانستند و حافظ را هنرمندتر از سعدی، انوری را بر خاقانی مقدم میداشتند و برای شعر به عنوان یک اصل لایتغیر که شاعر باید بدان پایبند باشد، اصالتی قائل نبودند، بلکه شعر را برخاسته از احساس میشمردند و احساس را هر دم متفاوت. پس تضاد در گفتار و اندیشه شاعر را امری عادی میشمردند که از آن گریزی و گزیری نیست.
● شکیب و تمکین
در بحبوحه جنگ، کلاس درس بر جای بود؛ زیرا حضور در کلاس خود جهادی بود؛ اما استاد را دو واقعه دردانگیز در یک زمان پدید آمد و دانشجویان دیدند که ایستادگی و صبر در بلا که نشأت گرفته از ایمان است، تا چه حد با تاروپود وجود استاد عجین گشته است: یکی مرگ برادر بود و دیگری خبر ناپدید شدن فرزندشان احسان در میدان جنگ. احسان دانشجوی زیست شناسی دانشگاه شیراز بود و در حوزه علمیه قم نیز به کسب علم میپرداخت. استاد این دو داغ را کریمانه تحمل کرد و دم برنیاورد و کلاس درس را نیز تعطیل نکرد. شاگردان با سکوت خویش تسلیت گفتند و دیده بر پشت پای دوختند. به یاد ندارم که ایشان از فقدان فرزند سخنی گفته باشند یا کسی خواسته یا توانسته باشد با پرسشی درباره احسان، آرامش مهیبتر از طوفان استاد را بر هم زند. تنها در پایان کتاب زندگانی علی بن الحسین از او یادی رفته است و بس. عاش حمیدا و مات شهیدا!
او که در غم فرزند به گفتن استرجاعی خود را تسلیت میدهد، در غم از دست دادن فرزندان روحانی خویش عنان اختیار از دست مینهد، میگرید و میگریاند؛ چنانکه در فقدان اسفناک مرحوم دکتر یدالله شکری چنین کرد. آنان که بودند، دیدند و منظومه برخاسته از احساس او را شنیدند که:
ره سیلاب سرشک از مژگان باز کنید
سر زخم از جگر غمزدگان باز کنید
خرمن ماه ز سوز نفس آتش بزنید
شررش تا به ره کاهکشان بازکنید
خون ز غم در جگر افسرد و گره بست به دل
گرهش تا که نیارد خفقان، باز کنید
اشک در دیده و خون در جگر ار نیست کنون
ز تن کوفته باری، ره جان باز کنید
روزنی تا به طرف گر که گشاده است هنوز
بنهید و در غم مویهکنان باز کنید
شمع مارا چو فلک کشت ز سقفش به قصاص
حلقه مشعل شعرای یمان باز کنید
دستبردی سره زد حادثه، راهش ببرید
تا که آن بسته بند حدثان باز کنید
آن گلی را که بپروردمش از چشمه جان
از گزند دی و سرمای خزان باز کنید
آن امانت که گرفتید، چه کردید؟ کجاست؟
به من آریدش و گردن ز ضمان باز کنید
باری ار دفتر عمرش نتوانید گشود
دفتر نوحه آن زندهروان باز کنید
خاطراتی به یادماندنی
معلمی که میپندارد با سختگیری و خشونت و کلاسی خشک و بیروح میتواند در کار خود موفق شود، سخت اشتباه میکند. معلمی را باید از حضرت مولانا آموخت. او <داروی تلخ تربیت را به شهد ظرافت> درمیآمیزد و به دردمندان نیازمند میخوراند. هر جا که خستگی و ملال را در مستمع احساس کند با تمثیلی زیبا یا حکایتی شیرین گرد ملال از چهره او میزداید. استاد شهیدی نیز ره چنان رفت که رهروان رفتند. هیچ جلسهای نبود که بیلطیفهای یا نکتهای ظریف پایان یابد و ای کاش آن همه را در جایی گرد میآوردم. یکی دو تا از آنها را از دفتر حافظه خویش مینگارم و میگذرم.
الف) متن کشاف: روستازادهای تا علم آموزد و تجربه اندوزد راهی نجف گشت. بیست سال بماند و درس خواند. چون به روستای خویش بازآمد قرآنی بر سر طاقچه دید. گشود و گفت: عجب! این متن <کشاف> اینجا چه میکند؟
ب) کشور نوابغ: مخدومی با اشارت سر انگشت، جامی فلزی را نواخت. خادم با ظرفی پر از انار به حضور شتافت. گفتش: از کجا دانستی که ما را انار به کار است؟ گفت آهنگ برخاسته از جام در گوشم صدای <طن> برانگیخت، از تصحیف <طن>، <ظن> حاصل آمد و <ظن> گمان است و تصحیف گُمان، گَمان و کمان <قوس> تازی است و قلب آن <سوق> است و سوق بازار است و بازآر در تصحیف <نارآر> شود و <نار> انار است؛ به اشارت انار خواستید و آوردم!
● سخن آخر
دیگران را نمیدانم، اما اگر خداوند مرا عمری دوباره میداد همین راه میرفتم که اکنون میروم - راه معلمی، گو اینکه دیگرانش به چیزی نگیرند، و از استاد نیز به تصریح و کنایت شنیدم که از راه رفته پشیمان نبودند؛ از اینرو از حضرت مولانا مدد میجویم و از زبان او و استاد با خلق میگویم که:
آن طبیبان طبیعت دیگرند
که به دل از راه نبضی بنگرند
ما به دل بیواسطه خوش بنگریم
کز فراست ما تعالی منظریم
آن طبیبان غذااند و ثمار
جان حیوانی بدیشان استوار
ما طبیبان فعالیم و مقال
ملهم ما پرتو نور جلال
سید علی محمد سجادی
پی نوشت:
۱- استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی
پی نوشت:
۱- استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست