شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دعای شیخ


دعای شیخ
روزی « یعقوب لیث » بیمار شد. طبیبان او هر کاری کردند، نتوانستند معالجه اش کنند. آنها گفتند: « هر کاری از دست ما بر می آمد برای درمان تو کردیم اما فایده ای نداشت. حالا باید از بزرگان دین کمک بگیری، شاید نجات پیدا کنی. » بزرگان دربار، شیخ « سهل عبدالله تستری » را خبر کردند و از او خواستند تا دعایی در حق یعقوب کند. شیخ دعا کرد و گفت: « خدایا، سزای گناهان او را دادی، اینک پاداش عبادت های مرا به او بده تا از بیماری نجات پیدا کند.»
بعد از این دعا، یعقوب لیث بلافاصله شفا یافت، تا حدی که دیگر هیچ دردی احساس نمی کرد. او دستور داد که هزار دینار بیاورند و پیش شیخ بگذارند. شیخ نگاهی به او کرد و گفت: «ما با قناعت کردن و چیزی نگرفتن از دیگران به این درجه رسیده ایم، نه با حرص زدن و گرفتن.»
یعقوب دستور داد ارابه مخصوصی آورند و شیخ را سوار آن کردند تا به خانه اش برگردد. در بین راه، خدمتکار دربار به او گفت: « ای شیخ: اگر آن پول را می گرفتی و به مردم فقیر می دادی بهتر نبود؟ »
شیخ گفت: « بندگان خدا روزی خود را از خدای خویش می گیرند. نباید در کار خداوند فضولی کرد. »
منبع : واحد مرکزی خبر


همچنین مشاهده کنید