جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حمایت سیاسی، شرط لا‌زم هویت ملی


حمایت سیاسی، شرط لا‌زم هویت ملی
یکی از تفاوت‌های حکومت‌های دموکراسی کنونی با حکومت‌های دیگر در حساسیتی است که آنها نسبت به سرنوشت تک‌تک شهروندان خود دارند، به‌طوری که اگر کسی به لحاظ خون و خاک تابعیت آنها را نداشته باشد و به دلا‌یل دیگر تبعه آنان شده باشد، باز هم مورد حمایت جدی آنهاست، حتی اگر آن افراد از سوی کشوری مورد تهدید واقع شوند که تبعه اصلی آنجا هستند. نمونه روشن آن برای ما، مساله خانم زهرا کاظمی بود. اما در همین روزها نیز واکنش‌های مقامات و دولت و مردم فرانسه نسبت به آزادی یک خانم کلمبیایی که تبعه فرانسه هم شده بود، نمونه دیگری است که می‌تواند مورد توجه قرار گیرد.
این رفتار حتی در اسرائیل هم چشمگیر است به‌طوری که درباره سرنوشت اتباعش (چه مرده و چه زنده) حساسیت زیادی دارد و حاضر می‌شود که در برابر تحویل جنازه آنان، صدها اسیر و زندانی را آزاد کند.
این حکومت‌ها حتی در برابر شهروندان خطاکار خود هم حساسیت دارند، رفتار چندی پیش دولت فرانسه با اتباع فرانسوی‌ای که در قاچاق کودکان در آفریقا شرکت داشتند نمونه‌های اخیر این نحوه برخورد کشورهای غربی با اتباعشان است. چرا چنین حساسیتی نزد آنان وجود دارد؟ چند دلیل مهم برای این حساسیت می‌توان برشمرد.
اول از همه اینکه در آن جوامع پدیده‌ای به نام دولت- ملت شکل گرفته است. پدیده‌ای که به موجب آن همه شهروندان از منظر حقوقی یکسان هستند و تشکیل ملتی را می‌دهند که دولت به عنوان نماینده آنها وظیفه <حمایت سیاسی> از آنان را در برابر هر دولت - ملت دیگری دارد.
‌ عناصری که به مردم یک کشور هویت ملی می‌بخشد، متعدد است، اما بدون تردید، <حمایت سیاسی> دولت از شهروندان رکن رکین این هویت‌بخشی است. <حمایت سیاسی> بدین معناست که وقتی شما شناسنامه یا گذرنامه یک کشور را در اختیار داشته باشید، به‌طور طبیعی در هر نقطه از جهان که به‌سر برید، خود را تحت حمایت سیاسی و کنسولی دولت صادرکننده آن گذرنامه می‌دانید و از طریق این حمایت سیاسی و کنسولی است که با آن دولت و ملت همبسته و دارای هویت مشترک می‌شوید. مثلا‌ وقتی که یک نفر می‌گوید من فرانسوی هستم، بیش از اینکه این جمله معرف زبان یا رنگ یا نژاد، یا مذهب یا حتی محل تولد یا سکونت وی باشد، معرف حمایت سیاسی و کنسولی دولت فرانسه از وی در هر نقطه از این جهان است زیرا ما می‌توانیم شهروند فرانسوی‌ای داشته باشیم که زبان فرانسوی بلد نباشد، سفید نباشد، اروپایی نباشد، مسیحی نباشد، در فرانسه به دنیا نیامده باشد یا حتی در آنجا زندگی نکند و تاکنون هم زندگی نکرده باشد، اما با داشتن گذرنامه مذکور می‌تواند و می‌باید از حمایت سیاسی و کنسولی دولت فرانسه بهره‌مند شود.طبیعی است که <حمایت سیاسی> از افراد مختلف، یکسان نیست. مثلا‌ وقتی که با یک خطاکار و مجرم یک کشور غربی در کشور دیگری برخورد شود (مثل مورد قاچاقچیان کودکان) با وقتی که با افراد عادی و یا دولتی آنان برخورد شود فرق می‌کند، اما در هر حال این حمایت از حداقل‌های لا‌زم برخوردار است. نکته مهم در حمایت سیاسی این است که برای این کشورها، خط قرمز محسوب می‌شود. به عبارت دیگر چشم‌پوشی از حمایت سیاسی و کنسولی مثل چشم‌پوشی از سرزمین و تمامیت ارضی است و این مساله کاملا‌ قابل درک و اصولی است زیرا نادیده‌گرفتن حمایت سیاسی از اتباع و شهروندان می‌تواند به معنای نادیده گرفتن مفهوم ملت، و در نتیجه نقض قدرت و اقتدار دولت تلقی شود.
علت دیگر این مساله، اهمیت داشتن انسان بما هو انسان است. در واقع انسان‌ها را برحسب عدد و رقم و شمارش ارزش‌گذاری نمی‌کنند. مثلا‌ اگر هزار تومان کسی گم شود، می‌خندیم و می‌گوییم مساله‌ای نیست فدای سرت، اما اگر ۱۰ میلیون تومان وی گم شود، متاثر می‌شویم، در اینجا کمیت مهم است. اما اگر یک سیلی به ناحق به کسی بزنند یا ۱۰ سیلی به ناحق بزنند، مساله تفاوت چندانی نمی‌کند، زیرا موضوع تعداد نیست، مشکل و مساله عدالت و ظلم است. چه یک سیلی و چه ۱۰ سیلی.
در اینجا و درباره انسان و عدالت و ظلم نگاه شیء‌انگاری و کمی حاکم نیست. از منظر دولت - ملت، هر انسانی به دلیل انسان بودنش واجد اهمیتی برابر با انسان‌های دیگر است، و اگر حقی از او ضایع شود، چون تضییع حق است، مساله واجد اهمیت است. این مساله در قرآن هم به خوبی آمده که زنده یا کشته شدن یک نفر به معنای زنده یا کشته شدن جمع مطرح شده است.
در این دیدگاه جامعه و ملت اهمیت دارد، اما فرد هم به جای خود واجد اهمیت است، و نمی‌توان آن را فدای منافع موهوم جامعه کرد، چرا که بدون فرد یا حقوق او جامعه‌ای وجود ندارد. از همین روست که نه تنها از افراد خود در برابر دولت‌های دیگر حمایت سیاسی و کنسولی می‌کنند، بلکه در داخل کشور هم نسبت به مساله حیات انسان و فرد حساسیت لا‌زم را دارند.
با این مقدمه باید پرسید که الا‌ن ماه‌ها است از بازداشت نیروهای دولتی ایران در اربیل عراق به دست آمریکایی‌ها می‌گذرد، اگر در ابتدا به دلیل جدید بودن وقوع رویداد، در این باره بحث و خبری مطرح می‌شد، اکنون ماه‌هاست که این افراد در فراموشی کامل قرار دارند. فرض کنید که آنان در اربیل به رسانه‌های ایران دسترسی داشته باشند، در این صورت چه حسی به آنان دست می‌دهد که می‌بینند، ماه‌هاست که حتی یک کلمه خبر هم درباره آنان مطرح نشده است؟ مگر نه اینکه برای دفاع از این دولت در ماموریت بوده‌اند؟ دیگرانی که در ایران هستند، به‌طور عادی چه فکری درباره حمایت سیاسی حکومت خود می‌کنند، وقتی که می‌بینند آن افراد مهم از نظر دولت که دیپلمات هم معرفی شده‌اند، به فراموشی سپرده شده‌اند و رئیس دولتشان به درخواست انداختن عکس یادگاری با افسران آمریکایی در بغداد پاسخ مثبت می‌دهد، اما آیا حال این شهروندان و کارمندانش را می‌پرسد؟ مگر ممکن است با وجود این تعداد زندانی مهم از یک کشور که اعتقاد به بی‌گناهی آنها هم ابراز می‌شود، رئیس دولتی به آن کشور برود و حتی جمله‌ای در این خصوص مطرح نشود؟ بله چنین رویدادی فقط در ایران ممکن است رخ دهد زیرا وقتی که به فکر اداره عالم و آدم و آزادی نوع بشر از یوغ ستم باشیم طبعا فرصتی برای فکر کردن به این امور کوچک و آزادی اتباع خویش نمی‌ماند.
ما برای حمایت از این افراد تاکنون چه هزینه‌هایی را حاضر شده‌ایم بپردازیم؟ آنچه که یک مردم را تبدیل به ملتی واحد با هویتی مستحکم می‌کند، تکنولوژی پیشرفته و ارتش بزرگ و تسلیحات قوی نیست. حتی پیشینه فرهنگی و اشتراکات مذهبی، زبانی و... نیز نمی‌تواند منشاء شکل‌گیری ملتی واحد باشد، گرچه همه اینها مهم است، اما اگر این موارد در نهایت نتواند خود را در قالب حمایت سیاسی و کنسولی از اتباع کشور در برابر بیگانگان نشان دهد، انتظار نداشته باشیم که شاهد شکل‌گیری ملت به معنای جدید آن باشیم.
عباس عبدی
منبع : روزنامه اعتماد ملی