سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

ایران – آمریکا؛ برداشت آخر


ایران – آمریکا؛ برداشت آخر
چالش میان ایران و آمریکا دربحرانی ترین وضعیت خود قراردارد. این جمله یامضامین نزدیک به آن درروزهای اخیر درمحافل عمومی یا سیاسی، اقتصادی و... وحتی مجامع خصوصی وخانوادگی بسیار مطرح بوده و افکارعمومی شاهد تحلیل های فراوانی پیرامون آن بوده است. بغیراز دستگاه تبلیغات رسمی ایران که تنها بازتاب دهندهٔ نظرات بخش محافظه کار و اخیراً اقتدارگرای حاکمیت است تقریباً اکثریت قریب به اتفاق رسانه های دنیا شرایط موجود را بسیار وخیم توصیف کرده و براین نکته تأکید دارندکه تندی شیب تقابل ایران و آمریکا بانقطهٔ برخورد و رویاروئی مستقیم فاصلهٔ اندکی داشته و به بهبود اوضاع نیز امید چندانی وجود ندارد.
اگرچه موضوع انرژی هسته ای و اتهام دخالت ایران درعراق اصلی ترین موضوعاتی هستندکه درحال حاضر میان میزهای مدیریت بحران کاخ سفید و رسانه ها درگردش هستند اما این همهٔ ماجرا نبوده و ریشه های بحران را باید درمسایل دیگری جستجوکرد که عمر برخی از آنها حداقل قدمتی به اندازهٔ حیات جمهوری اسلامی دارد. ساده سازی چالش موجود میان ایران و آمریکا به موضوع تلاش های هسته ای ایران ویا تقلیل آن درسطح مسئله عراق خطای آشکاری خواهدبود که مانع تحلیل درست وقایع می گردد. چالشی که بیش و پیش ازهرچیز دیگری تابعی ازتعریف نوع رابطه این دوکشور یا دراصل حاکمیت های آنها باهمدیگر است بگونه ای که ذات این تعریف بنوعی برخورد منتهی می گردد.
درشرایطی که آمریکا ، ایران را مظهر نوعی بنیادگرائی می داندکه توانسته است ازمرحلهٔ تئوری عبورکرده و به شکل یک نظام کامل حکومتی خودرا نشان دهد، طبیعی است که باتوجه به احتمال نفوذ ایران درمنطقه وایجادبی ثباتی برای کشورهای هم پیمان آمریکا، ایران به اصلی ترین عامل تهدید برای منافع ملی آمریکا تبدیل شده ودرنگاه سیاستمداران کاخ سفید تکمیل کنندهٔ محور شرارت باشد. درمقابل، حاکمان ایران نیزکه بنوعی دشمنی و مخالفت با آمریکا را ازویژگی های انقلابی میدانندکه زمینه های رسیدن آنان به حکومت را فراهم کرده است، بایک نگاه ایدئولوژیک آمریکا رامانع اصلی برسرراه تحقق اهداف انقلاب فرض کرده ولقب شیطان بزرگ راشایسته ترین تعبیر برای توصیف جایگاه اصلی ترین دشمن خود یافته اند. بنابراین هرکدام از آنها چون دیگری را تهدیدکنندهٔ اصلی بقا و تداوم خود می داند بصورت ذاتی خواهان حذف و نابودی آن دیگری است. یکی ازاساسی ترین ریشه های تنفر آزادیخواهان ایران از آمریکا، دخالت این کشور در امور داخلی ایران از دیرباز و بخصوص درجریان کودتای ۲۸مرداد سال۱۳۳۲ است. بهمین دلیل شکل گیری نگاه منفی بخش بزرگی ازروشنفکران و انقلابیون به قبل از انقلاب ۵۷ باز می گردد.باسرنگونی رژیم پهلوی اگرچه آمریکائی ها مثل بسیاری ازکشورهای دیگر دولت برخاسته از انقلاب رابه رسمیت شناختند اما به دلیل سابقه ذهنی منفی و عدم اعتمادی که درگفتار و رفتار انقلابیون نسبت به آمریکا تبلور می یافت هرگز سطح این رابطه ارتقاء نیافت و درنهایت نیز درپی تحولات سال های ۵۷ و ۵۸ روابط ایران و آمریکا درتمامی سطوح دیپلماتیک قطع شد.
بدبینی آمریکا نسبت به انقلاب ایران و پذیرش شاه مخلوع که بنوعی خاطرات تلخ کودتا را در اذهان ملت و رهبران انقلاب تداعی می کرد باعث بروز واکنش های شدیدی درسطح نخبگان و رهبران انقلاب گشت که درنهایت منجربه اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری کارکنان آن شد. اگرچه شاید بامعیارهای امروزی اشغال سفارت آمریکا عملی تند و خلاف عرف دیپلماتیک و قواعد محسوب گردد اما آمریکا نیز درآن مقطع بجای حل وفصل منطقی و دیپلماتیک مسایل دست به واکنش های نظیر قطع رابطه و حملهٔ نظامی زد که آن نیز خلاف قوانین بین المللی پذیرفته شده بود که خود باعث تشدید کینه ها و اختلافات گردید. براساس اسناد ومدارک موجود، آمریکائی ها درحملهٔ صدام به ایران نقش داشته و درطول جنگ نیز ازهیچگونه حمایت معنوی و مادی عراق دریغ نورزیدند.آمریکائی ها از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون ازهرفرصتی بصورت آشکار وپنهان برای تقابل باایران بهره گرفته اند و به جرأت می توان ادعانمودکه موضع آنها همواره علیه ایران و خصمانه بوده است و هرگز گامی درجهت جلب اعتماد ایران برنداشتند.
البته قابل انکارنیست که درکنار تفکر صدور انقلاب ایران که می توانست بافراهم نمودن زمینه های سقوط دولتهای دوست آمریکا منافع ملی تعریف شده اش را در منطقه مهم خاورمیانه باخطر جدی مواجه نماید، مسئله حمایت ایران از فلسطین و به رسمیت نشناختن اسرائیل بعنوان متحد استراتژیک آمریکا درخاورمیانه ازکلیدی ترین عوامل تیرگی روابط ایران و آمریکا و عمیق شدن شکاف و بلندترشدن دیوار بی اعتمادی میان آنها محسوب می گردد.
علیرغم فرازونشیب های فراوان و مسایل ریز ودرشت، دومسئله مهم وجود داردکه پایه های دیواربلند بی اعتمادی میان ایران و آمریکا روی آنها قرارگرفته است. یکی نقش آمریکا درکودتای ۲۸مرداد و سپس حمایت از رژیم استبدادی پهلوی و دیگری اشغال سفارت آمریکا درایران است. هردوی این وقایع علاوه برنقض قوانین بین المللی، احساسات دوملت را به شدت جریحه دار نموده است بگونه ای که اختلاف و تیرگی روابط میان ایران و آمریکا چیزی بسیارفراتر ازقطع رابطهٔ میان دو دولت بوده و بنظرمیرسد دامنهٔ آن به حریم ملت ها نیز گسترش یافته و شاید رمز تداوم این چالش تابه امروز همین مسئله باشد. اما اینک که بیش از یک ربع قرن ازبحران موجود میان ایران و آمریکا گذشته است اگر بگوئیم این چالش وارد برداشت آخر خود شده است سخنی به گزاف نگفته ایم زیرا درصورتی که آمریکا قصد داشته باشد براساس برنامهٔ زمان بندی شده خود برای تغییر ساختار نظام های خاورمیانه که به طرح خاورمیانه سال ۲۰۲۰ مشهور است عمل نماید می بایست شتاب بیشتری دربرنامه های عملیاتی خودبرای پیشبرد اهداف ذكرشده در طرح موصوف مانند گسترش دمكراسی و حقوق بشر در خاورمیانه ایجاد نماید. اگرچه نوع سیاست ورزی در آمریکا بگونه است که منافع ملی و استراتژی های ترسیم شده باتغییر احزاب حاکم چندان دستخوش تحول نمی گردد، اما افزایش این شتاب برای نومحافظه کاران حاکم برکاخ سفید از اهمیت بیشتری برخوردار است. زیرا تجربهٔ دوجنگ درخاورمیانه به آنها آموخته است که برای تداوم حضورشان درقوهٔ مجریه می بایست درفرصت کوتاه باقی مانده کارنامهٔ قابل قبول تری از خود ارائه دهند. درتصور آنها یکسره کردن کار ایران و پایان دادن به این خصومت استراتژیک، امتیازی است که ثبت آن درعملکرد بوش می تواند باردیگر اعتماد و رأی مردم آمریکا درانتخابات آیندهٔ ریاست جمهوری را برایشان به ارمغان آورد.
شواهد و قراین نشان می دهدکه باوجود کارنامهٔ فاجعه بار اشغال عراق توسط آمریکا در ارادهٔ دولت بوش برای گسترش دمکراسی درخاورمیانه ازطریق نظامی خللی وارد نشده است. بی توجهی رئیس جمهور ایالات متحده به گزارش فراحزبی بیکر- هامیلتون و اتخاذ استراتژئی کاملاً مخالف با آن، تغییر آرایش جنگی نیروهای نظامی مستقر درمنطقه و تقویت امکانات تهاجمی، دفاعی و لجستیک آنان و تلاش تعدادی از نمایندگان کنگره برای تصویب قانونی که رئیس جمهور را برای حمله به ایران موظف به نظرخواهی ازکنگره می نماید همه وهمه نشان می دهدکه علیرغم تحلیل های خوش بینانهٔ اقتدارگرایان حاکم برایران، آمریکائی ها ممکن است چندان هم برای آغاز یک جنگ دیگر بی تمایل نباشند. همانگونه که حاکمیت یکدست در تبلیغات یكسویه خود تاكید دارد، آمریکائی ها ازجنگ عراق درس های زیادی آموخته اند. البته طبیعی است که از این تجارب درجهت تامین منافع خود و نه محافظه کاران ایران به خوبی بهره گیرند .به همین دلیل آنها با زیركی خاصی در حال تشکیل و تكمیل یک پروندهٔ بین المللی علیه ایران هستند تا درقالب آن و باسرکش و یاغی جلوه دادن ایران دربرابر قطعنامه های شورای امنیت و خواست های جامعه جهانی، هرگونه برخورد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و درنهایت هم نظامی با ایران را مشروع جلوه داده و ازحمایت های سازمان های بین المللی، مجامع و سایرکشورها برخوردار باشند. زیرا آمریکا و تنها متحدش درجنگ عراق به درستی دریافته اند که درمورد ایران نمی توان و نمی بایست بدون همراهی سایرکشورهای اثرگذار جهان و منطقه دست به هیچ اقدامی زد.
درراستای این سناریو که مهمترین ممیزهٔ آن باسناریوهای افغانستان وعراق، شتاب بالای آن می باشد ایالات متحده با استقرار و تقویت نیرو درکشورهای مجاور ایران حلقهٔ محاصرهٔ نظامی را تکمیل کرده است. همچنین طی پروسه ای که از زمان برسرکارآمدن محمود احمدی نژاد و درنتیجهٔ عملکرد دولت نهم زمینه های تحقق آن افزایش یافته است، انزوای سیاسی و دیپلماتیک ایران مراحل نهائی خودرا طی می کند. صدور دو قطعنامه توسط شورای امنیت علیه ایران دریکسال گذشته بخوبی نشان می دهدکه سرمایه گذاری طولانی مدت آمریکا برای همراه کردن چین و روسیه – دوکشوری که ایران آنها را متحد استراتژیک خود می پندارد- به بازدهی رسیده و درآینده نیز قطعاً سود بیشتری را متوجه آمریکا خواهدکرد. درعین حال شرایط فعلی چه جنگ روانی باشد و چه مقدمات یک جنگ واقعی، متأسفانه آثار زیانبار خودرا براقتصاد نحیف وبیمار ایران وارد کرده و حتی میتوان گفت که قبل ازشروع تحریم های گسترده بازار و مردم ایران واکنش منفی خود را به بی ثباتی موجود نشان داده اند و این همان مطلوبی است که علیرغم انکارهای پی درپی حاکمیت یکدست، آمریکائی ها درراستای تضعیف روزافزون نظام ایران بصورت پیش ازموعد حاصل نموده اند.
تغییرنگاه و لحن کلام سیاستمداران عراقی که در روزگاران نه چندان دوری در ایران و تحت حمایت نظام موجود میزیسته اند را نیز باید در همین راستا دید اگرچه تبدیل شدن دوستان جمهوری اسلامی به دشمن امر
سابقه داری است اما درشرایط موجود می تواند القاگر معانی دیگری باشد. درعین حال نباید ازتلاش هائی که ایالات متحده برای برهم زدن اتحاد ایران و سوریه و کاهش اثرگذاری نقش حزب ا... لبنان درمعادلات منطقه غافل ماند. و آخرین قطعه ای که پازل اقدام جدی و قریب الوقوع علیه ایران را تکمیل کرده است، همگرائی بی سابقه میان اروپا و آمریکا علیه ایران هسته ای است.
اما با همه این اوصاف،برای پاسخ به این سئوال که آیا کشتی دیپلماسی ایران قادرخواهدبود باردیگر و به سلامت از این دریای طوفانی و پرتلاطم عبورنماید یاخیر، باید منتظر گذشت زمان ماند زیرا تجربه ۲۷سال گذشته نشان داده است که اگرچه از انقلاب ۵۷ تاکنون استراتژی آمریکا سرنگونی نظام جمهوری اسلامی بوده است اما جدای از شرایط تعیین کننده آمریکا- البته برحسب شرایط زمانی مختلف از وزن متفاوتی برخوردار بوده است- طرف ایرانی نیز برحسب نوع برخورد متولیان و جنس سیاستگزاران این صحنه ازقابلیت تعیین کنندگی دراین نامعادلهٔ دشوار برخوردار بوده است.
نگاهی به گذشته نشان می دهدکه افزایش وزن و قدرت تعیین کنندگی ایران به شدت تابعی ازسیاست های داخلی و خارجی کشور بوده است. هرگاه نگاه عقلانی ، رفتارهای دمکراتیک، حفظ منافع ملی، پشتیبانی واقعی مردم ازدولت و رویکرد مسالمت جویانه و تنش زدائی بامنطقه وجهان بستر اعمال سیاست های ایران بوده توانسته است نقش تعیین کننده ای درعبور ازبحران ها داشته باشد و برعکس هرگاه شعارهای تندوغیرمنطقی، رفتارهای فاشیستی، اهداف کوتاه مدت و پوپولیستی و بی تفاوتی مردم زمینه های سیاست ورزی بازیگران جمهوری اسلامی را شکل می داده است ضمن قرارگرفتن ایران درانزوای بین المللی و کاهش قدرت تعیین کنندگی ناچاربه کوتاه آمدن دیرهنگام و دادن امتیازاتی حتی برخلاف منافع ملی شده است. اگرچه محور سناریوی آمریکا برای خاورمیانه جدید، تغییر رژیم و تحول ساختارهای قدرت در ایران است اما این یك سرنوشت محتوم نبوده و به نظرمی رسدکه هوشیاری و درایت حاکمان و تدبیر عقلانی امور نظیر آنچه که در دوران اصلاحات شاهد آن بودیم یگانه راه حلی باشدکه به ما قدرت بازیگری تعیین کننده در حفظ منافع ملی خواهدداد. باید توجه داشت تنها در این صورت می توان امیدوار بود كه برداشت آخر این نامعادله دشوار همان چیزی كه آمریكایی ها در قالب برنامه خاورمیانه ۲۰۲۰ برای برخورد با نظام ایرن طراحی كرده اند نباشد وگرنه واکنش های احساسی، برپائی جشن و شادمانی های کودکانه نظیر آنچه که در سال های اخیر می بینیم ،القا اطمینان كاذب به جامعه، ناچیز دیدن حریف، بی توجهی به قواعد حاكم بر دنیای سیاست و نظم مورد قبول اكثر كشورهای جهان همان نقشی است که آمریکایی ها انتظار اجرای آن را از ایران دارند.
نویسنده : محمد علی توفیقی
منبع : امروز