جمعه, ۱۶ آذر, ۱۴۰۳ / 6 December, 2024
مجله ویستا
نظریه مهدویت و حکومت واحد جهانی
مقاله حاضر به بحث و بررسی نظریههای آیندهنگر و فرجامگرایانه میپردازد. این مقاله میکوشد تا رهیافتها و نظریات گوناگونی را که در مورد آینده بشر مطرح شده است، بررسی کند. از اینرو، پس از طرح مسئله و تبیین آن، در مورد چهار نظریه اصلی بحث میکند که عبارتند از: نظریه نجات الهی، نظریه تکاملگرایی بشر، نظریه انسانگرایی مبتنی بر خرد علمی و نظریه مهدویت.
مقالة حاضر به بحث و بررسی نظریههای آیندهنگر و فرجامگرایانه میپردازد. این مقاله میکوشد تا رهیافتها و نظریات گوناگونی را که در مورد آینده بشر مطرح شده است، بررسی کند. از اینرو، پس از طرح مسئله و تبیین آن، در مورد چهار نظریه اصلی بحث میکند که عبارتند از: نظریه نجات الهی، نظریه تکاملگرایی بشر، نظریه انسانگرایی مبتنی بر خرد علمی و نظریه مهدویت.
نظریه اول، در بیشتر ادیان توحیدی منعکس شده و پیروان این ادیان به آن معتقدند. انسان از نظر علمی و عقلی میتواند به رشد و کمال خاصی برسد، اما همواره نیازمند راهنمای الهی و انسان کمالیافتهای است تا او را از تمام مشکلات و موانع رهایی بخشد.
نظریه تکاملگرایی بشر بر تشکیل حکومت واحد و جهانی که مبتنی بر عقل و حکمت باشد، تأکید میکند. اساس این نظریه، تشکیل مدینه فاضله مبتنی بر عقل و فضیلت، و عدالت، آرمان دیرینه آن بوده است.
نظریه سوم، نگرش علمگرایانه به آینده بشر است که در بررسی این نظریه، با اشاره به بحرانهای مدرنیته غربی، کاستیها و ناکارآمدی آن تبیین و نظریه «پایان تاریخ» فوکویاما نقد شده است.
در نظریه چهارم، ابتدا به ضرورت نجات از نظر دینی، تاریخی و عقلی میپردازد. آنگاه با اثبات نظریه تکامل تاریخی بشر و اثبات فطری بودن نظریه نجات و عقلانی بودن نیاز بشر به حکومت واحد جهانی مبتنی بر حکمت و عدالت، به این نتیجه منطقی و عقلانی خواهد رسید که تنها یک منجی الهی میتواند همچون پیامآوران و هدایتگران الهی، حکومت واحد جهانی بر اساس حق و عدالت را برپا کند.
انسان سرگشته امروز که از همه مسلکها، مکتبها و ایسمهای بشری، خسته و ناامید گشته، در طلب رهایی و در جستوجوی پناهگاهی روحی و معنوی و تکیهگاهی امن و مطمئن است و برای روزگاری سرشار از محبت، صلح و عدالت روزشماری میکند. وی در غرقاب تحیرها و تطاولها به امید طلیعه غیبی و منجی آسمانی است تا او را از همه مصایب، بدبختیها، ظلمها، بیعدالتیها، ناامنیها، استثمارها و بحرانهای روحی و فکری نجات دهد.
به همین علت، در طول تاریخ بشری، مصلحان و رهبران زیادی از میان مردم به پاخاسته و در برابر ستم و اختناق زمانه خویش، فریاد عدالتخواهی و حقطلبی سردادهاند. آنان برای رسیدن به این ارزش والای انسانی، مجاهدتهای بسیاری کرده و چه بسا بر سر این راه برای تحقق عدالت و نفی ستم، جان خویش نهادهاند.
این اندیشه آرمانی و انسانی در همه جوامع وجود داشته و همیشه مطلوب بوده و تلاشهای بسیاری برای دست یافتن به این حقیقت صرف گردیده است. با این حال، چرا آنگونه که باید، این خواسته واقعی و اصیل و ارزشمند، تحقق نیافته است و حکومتها بر محور کرامت و عدالت انسانی شکل نگرفته و در جهت حق و عدالت حرکت نکردهاند؟ جوامع بشری در طول تاریخ توانستهاند ساختار حکومتها را عوض کنند و حکومتهایی نو تشکیل دهند، ولی در دستیابی به امنیت روحی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی همیشه به انحراف رفتهاند.
چه موانعی بر سر این راه و این آرمان وجود دارد که آن را دستنایافتنی ساخته است؟ بشر به آیندة خود چه نگرشی دارد؟ آیا سرنوشت او این است که صرفاً مانند چهارپایان به بهرهبرداری از طبیعت بپردازد و کمال و هدفی عقلانی و معنوی برای او متصور نیست؟ اگر هست، چرا به آن اعتنایی ندارد؟ دلیل این همه اضطراب و نگرانی بشر چیست؟
امروزه بسیاری از فیلسوفان و متفکران در بررسی مشکلات بشر، همین ویژگی اضطراب انسان را دستمایه پژوهشهای فلسفی، روانشناختی و جامعهشناختی خود قرار دادهاند، اما متأسفانه راه حل و راه برونرفت از این مصایب را در همان خطاهای گذشته و راههای به اشتباه رفته جستوجو میکنند.[۱]
● نظریههای آینده نگر
استاد مرتضی مطهری،[۲] دیدگاههای آیندهنگر و رهیافتهایی را که درباره فرجام جهان وجود دارد، اینگونه توصیف میکند:
۱) بعضی معتقدند که شر و فساد و بدبختی جزء جداییناپذیر حیات بشری به شمار میرود. بنابراین، زندگی ارزش ندارد و عاقلانهترین کارها خاتمه دادن به حیات و زندگی است.
۲) برخی دیگر اساساً حیات بشر را ابتر میدانند و معتقدند بشر بر اثر پیشرفت حیرتآور تکنیک و ذخیره کردن انبارهای تسلیحات وحشتناک تخریبی، به مرحلهای رسیده که با دست خود، گورش را کنده است.
۳) نظریه دیگری در مقابل این دو نظریه وجود دارد که معتقد است شر و فساد جزء جداییناپذیر طبیعت بشر نیست، بلکه شرور و تباهی معلول مالکیت فردی است. تا این مالکیت فردی و امالفساد هست، شر و فساد هم وجود دارد. مالکیت فردی، خود، معلول درجهای از تکامل ابزار تولید است، ولی نهایتاً تکامل ابزار تولید و جبر ماشین، روزی ریشه این امّالفساد را خواهد کند. پس مایه و پایه خوشبختی، تکامل ماشین است.
۴) بنابر نظریه چهارم، فسادها و تباهیها به خاطر نقص روحی و معنوی انسان است. انسان هنوز دوره جوانی و ناپختگی را میپیماید و خشم و شهوت بر عقل او حاکم است و فطرتاً در راه تکامل فکری، اخلاقی و معنوی پیش میرود. بنابراین، نه شرف و کمال جزء جداییناپذیر طبیعت بشر است و نه جبر تمدن مستلزم فاجعه خودکشی دسته جمعی انسانها خواهد بود، بلکه آینده ای روشن و سعادتبخش و انسانی که در آن شر و فساد از بیخ و بن برکنده خواهد شد، در انتظار بشر است. دین این نظریة الهامی را نوید میدهد.[۳]
در یک نگاه کلی می توان نظریههای فرجامگرایانه و آیندهنگر را در قالب چهار نظریه ترسیم و تبیین کرد:
الف) نظریه نجات الهی
بر اساس تعالیم ادیان الهی، آینده تاریخ و حیات بشر، روشن و رو به سوی کمال معنوی و عقلانی است و بسط ارزشهای دینی به شکل فراگیر خواهد بود که این هم آرمانی بشری و هم وعدهای الهی است.
امید به جهانی روشن که در آن، آدمیان در همه خواستههای انسانی و مفید خود کامیاب شوند و از گناهان، زشتیها، ظلمها و پلیدیها در امان بمانند، اقتضا میکند نجاتدهندهای که خود مظهر پاکی، تقوا، عصمت، عدالت و ملکات عالی اخلاقی و انسانی است، وجود داشته باشد... .
مطالعه ادیان الهی به ویژه کتب مقدس و در رأس آن قرآن، نشان میدهد که این وعده به اشکال گوناگون ترسیم شده و مفهوم نجات با آموزههای دینی، پیوند کاملاً عمیق و وثیقی دارد.
اصل نجات تنها در توان خداوند متعال است؛ نجات او، رحمت عامه است و لطف و عنایت او در همه حال بندگان را شامل میشود و آنها را از انواع خطرها، وسوسههای فکری و روحی و القائات شیاطین در امان میدارد. برای همین هدف اساسی، خداوند متعال، پیامبرانش را برای نجات بشر از ظلمت، گمراهیها و تباهیها فرستاده است. پس نجات، گسترة وسیعی از حیات آدمی ـ از بدو خلقت و حیات فکری و مادی او گرفته تا حیات دینی و معنوی و اخرویاش ـ را شامل میشود. بنابراین، فلسفة نجات در اندیشة کمالطلبی و تعالیجویی انسان نهفته است. در همین زمینه، استاد مطهری استدلال میکند که نجات یا رستگاری، تصمیم دلبخواهی خداوند نیست، بلکه نتیجه طبیعی زندگی انسان است. به همین دلیل، نجات امری تکوینی است، نه قراردادی.[۴]
موضوع اعتقاد به ظهور منجی در تاریخ بشری با ضرورت نجات، ارتباطی عمیق دارد. از اینرو، قبل از بحث در مورد ضرورت منجی، باید از ضرورت و فلسفة نجات سخن گفت. به تعبیر دیگر، آنچه سبب شده تا اندیشه ظهور منجی در ادیان شکل گیرد، درماندگی، گرفتاری و بحرانهای خانمانبراندازی بوده است که تمامی موجودیت و حیات انسانها را تهدید میکند.
بنابراین، مسئله نجات با موضوع فلسفة هدایت و کمال بشر و فلسفه ادیان مرتبط است. اگر دینها آمدهاند تا برای بشر بهروزی، سعادت، صلح، امنیت و زندگی بیدغدغه را به ارمغان بیاورند و نجات به معنای رهایی انسان از ظلمت، ظلم، انحراف، طغیان و انحطاط است، پس باید گفت نیاز به نجات و فلسفة نجات، همواره وجود خواهد داشت.
در قرآن کریم، کلمة «نجات» با همین لفظ برای پیامبرانی مانند نوح، لوط، شعیب و موسی و برخی دیگر از رسولان الهی: آمده است. قرآن یکی از الطاف بزرگ خداوند را نجات انسانها و امتها از شرک و بتپرستی، کفر و سلطة طاغوتها و ظالمان برشمرده است.
بررسی دقیق اینگونه آیات، نشان میدهد که هرگاه مردم دچار انحراف و گمراهی یا طاغوت و بحرانهای فکری، اخلاقی و دینی شدند، به منجی نیاز دارند. در همین زمینه، مطالعه سرگذشت نجاتیافتگان در قرآن یا عذاب شدگان و افراد مغضوب درگاه حقتعالی برای انسانهای امروز عبرتآموز است.
پس میتوان بر این نظریه تأکید کرد که انسانها همواره از نظر ادیان الهی مستحق دستگیری و نجات بودهاند و مسئله نجات با هدایت و ایمان انسانها مرتبط است. از این جهت، نجات را باید تداوم رابطه خدا با مخلوقات خویش و عنایت او برای رساندن انسانها به کمال تلقی کرد. علاوه بر اینکه در کتب آسمانی و آموزههای وحیانی بر این حقیقت تأکید شده، در واقع، فلسفه بعثت پیامبران الهی برای نجات بشر بوده است. این نجات وقتی محقق میشود که انسان به خداوند، ایمان راستین و کامل بیاورد.
این تسلیم ذاتی انسان، مبتنی بر شناخت، اعتقاد و ایمان او به خداوند است. این تسلیم مطلق ارتباط مطلق، خداوند با بنده را تضمین میکند؛ ارتباطی که موجب میشود تا مخلوق در کمالیابی به خالق خود شبیه گردد و رفتار او صبغة الهی بگیرد. پس این کمال و سلوک باید در همه ابعاد و شئون وجودی از جمله کردار، افکار و روح انسان صورت بگیرد. راهنر در مورد رابطه ایمان با مسیح و تکامل روحی و معنوی بشر چنین میگوید:
به نظر من، ما نباید در نشان دادن تاریخ جهان و روح و روان خودمان که تاریخچهای از تعالی ذات بشری است، در ارتباط با خداوند، با هیچ مشکلی مواجه باشیم؛ زیرا تعالی ذاتی و نهایی انسان در ارتباط با ذات مطلق خداوندی حاصل میشود.
عقیده به ظهور منجی بزرگ برای برچیدن بساط ستم و برقراری حکومت حق و عدالت، به شرقیها و مذاهب شرقی منحصر نیست، بلکه اعتقادی عمومی و جهانی است که چهرههای مختلف و (مصادیق آن) در عقاید اقوام گوناگون دیده می شود. همه این باورها و انتظارها روشنگر این حقیقت است که این اعتقاد کهن از فطرت و نهاد انسانی سرچشمه میگیرد و در دعوت همه پیامبران تجلی یافته است.[۵]
اصل اندیشه نجات در همه امتها و همه ادیان به نوعی مطرح بوده است؛ از سوشیانت، موعود آیین زرتشتی گرفته تا شیوه، موعود یهود و عیسی مسیح در مسیحیت و مهدی موعود در اسلام به نوعی از فراگیر و جهانی بودن این حقیقت حکایت دارد.
از نظر عقلی نیز اگر چنین انتظاری وجود نداشته باشد یا این موضوع یک باور جهانی نباشد، زمینه آن وعده بزرگ الهی محقق نخواهد شد. زیرا:
۱) با موانع بیشماری روبهرو خواهد بود و همه مردم آمادگیهای لازم فکری، روحی و دینی برای پذیرش چنین امر غیرمنتظرهای را نخواهند داشت.
۲) نقض غرض پیش خواهد آمد؛ زیرا با این فرض، خداوند، منجی را مخصوص یک قوم و یک کیش قرار داده و دیگران را از وجود پر فیض او محروم ساخته است.
پس منجی باید جهانی و برنامههایش نیز برای همه ملتها باشد. اساساً عقیده به آمدن منجی به معنای پایان یافتن مکاتب پوچ و الحادی و سلطة ستمکاران و استثمارگران و تحقق برنامههای الهی تمام انبیاست که در رأس و بطن آن، بسط توحید و عدالت قرار دارد.
اگر امید به نجات و رهایی، صلح، عدالت و گشایش و فردایی بهتر نباشد، باید پرسید: آن همه خون دلها و رنجها برای چه بوده است؟ پیامبران برای چه مبعوث شدند؟ اسلام چرا آمد؟ محمد و علی، چرا آن همه کوشیدند و در برابر آن همه آزارها صبر کردند؟ عاشورا چرا به وقوع پیوست؟... مگر اینها همه برای آن نبود که ظالمان را از میان بردارند و محرومان را به آسایش برسانند. پس در این صورت، اگر نپذیریم که مسائل و مصایب زندگی، ساخته ستمکاران است نه دست تقدیر، باید بگوییم که آن مصلحان با اصول تغییرناپذیر خلقت به ستیز برخاسته بودند و با اراده ازلی پیکار میکردند! آیا چنین است، یا اینکه برعکس، در راه خدا و رضای او به پا خاستند.[۶]
تاگور میگوید: ... اکنون من مرتکب این گناه نمیشوم که اعتقادم را به انسان از دست بدهم و شکست کنونی بشر را شکست نهایی بشمارم. من به آینده مینگرم و زمانی را در نظر میآورم که این فاجعه عظیم به پایان میرسد. تاریخ ورق میخورد و انسان دوباره سبک میگردد و از شهوات تهی میشود... . شاید سپیده این صبح روشن، فردا از افق این سو (افق شرق) برخیزد که خورشید نیز از آنجا میدمد. در آن هنگام، انسان شکست خورده، میراث از دست رفته خود را دوباره به چنگ خواهد آورد.[۷]
هنوز انسان در این آرزو به سر میبرد و میداند که با ترقی روزافزون دانشها، مشکلات زندگی بشری حل نخواهد شد. هنوز انسان، گرسنه، برهنه و بیمسکن بوده و دچار بسیاری از مشکلات روحی و روانی است.
امروزه بشر با تکیه بر پیشرفت علم ، و با اصالت دادن به نظریات علمی، روش علمی را بهترین، مطمئنترین و پذیرفتهترین روش برای اداره زندگی خود برگزیده است. حال چرا به موازات این رشد علمی، انواع جرم و جنایت و مخاطرات و انواع تهدیدها نیز رشد کرده و بشر با اینکه ابزار کافی در اختیار دارد، قادر به از بین بردن این معضلات نیست؟
در نتیجه، بشر به راه و منطق و فرضیه جدیدی نیاز دارد و آن اقرار به عجز خویش در رسیدن به آرمانهای اصیل انسانی و برقراری عدالت و صلح است. صلح، رفاه و سعادت همه جوامع بشری از راهها و الگوهایی که دانشمندان گوناگون عرضه کردهاند، هرگز به دست نمیآید؛ زیرا این آرمان، ایده و هدف مطلوب، بر پیشفرضهایی مبتنی است و تا این پیشفرضها محقق نشود، حکومت جهانی مبتنی بر صلح و عدالت همچنان شعارگونه خواهد ماند.
اعتقاد به آمدن منجی جهانی از نظر روانی برای جامعه بشری ارزشی عظیم و انکارناپذیر دارد؛ زیرا اگر امید به بهبود و رشد و کمال از جامعهای رخت بربندد و جای آن را ناامیدی بگیرد، روح زندگی فردی و اجتماعی و سلامت روح و روان افراد آن جامعه به خطر خواهد افتاد. در تحقیقات گوناگون روانشناسی، علت بسیاری از جرایم و بحرانهای روحی و خودکشیها، یأس و احساس پوچی تشخیص داده شده است.
اگر اندیشه عدالت و نجات از چنگال ستم در جامعهای بمیرد، آن جامعه دیگر نمیتواند زنده بماند. با اینکه این همه تلاشها و تکاپوها برای پیشرفت و غلبه بر ناامنی و مشکلات روحی و مادی صورت میگیرد و همه دانشمندان و مکاتب و ادیان، مدعی برقراری رفاه، امنیت، صلح و زمینهسازی برای رشد و سعادت بشر هستند، چرا همه این رهیافتها و نظریات، نتوانستهاند بشر را به ساحل خوشبختی و امنیت برسانند!
ب) نظریه تکاملگرایی بشر
دومین نظریهای که در مورد آینده مطرح شده، نظریه تکاملگرایی تاریخی بشر است که بسیاری از دانشمندان آن را تأیید کردهاند. بر اساس این نظریه، بشر با تکیه بر علم و عقل میتواند بر تمامی مشکلات خود فائق آید و مدینه فاضله آرمانی را به دست خود محقق سازد.
حکومتها همواره با طرح ارزشهای متعالی و ایدهآل و آرمانی و با شعار کرامت و حقوق انسانی، عدالت، آزادی، امنیت، رفاهگستری و نجات بشر از مصایب، بر سر کار آمده و هر یک بر اصول و مبانی فکری و فلسفی خاصی تکیه کردهاند. به طور مثال، در جامعة ایدهآل فیلسوفان، بر عقلانیت و فضیلتمداری حکومت تأکید میشود و نظام و سازمان این نوع حکومتها بر اساس عقلانیت تکامل یافته و تحت تدبیر و رأی کاملترین افراد از نظر عقل (حکیمان) اداره می شود. در چنین جوامعی، سلیقهها و کششها و منافع و غرایز بشری در پرتو عقل رنگ میبازد و گستره عقل بر عالِم و عامی، زن و مرد و خرد و کلان سایه می افکند. البته چنین جوامعی صرفاً در ذهن فیلسوفان شکل گرفته و ویژگیهای عینی و مشکلات واقعی جوامع گوناگون انسانی را ندارد. چنین آرمانشهرهایی مانند جمهوری افلاطون، رؤیایی است و شوق انگیز، اما چه کسانی و با چه زمینههای فکری، اجتماعی و سیاسی میتوانند چنین جامعه آرمانی را محقق سازند؟ آیا همه آدمیان به احکام عقل پایبندند و همه کسانی که به مرحله عقلانیت و حکمت نظری و عملی رسیدهاند، به فهم و درک واحدی از امور سیاسی و اجتماعی میرسند؟
شوق و پروای ترقی و کمالجویی بعد از عصر روشنگری به آن حد رسید که کوندورسه میگوید:
کمالجویی تواناییهای انسان حد و مرزی ندارد و در واقع، کمالپذیری انسان، بیپایان است.[۸]
انتظاراتی که دانشمندان علوم تجربی در مورد ترقی انسان داشتند، حد و مرزی نمیشناخت. به گمان آنان، علم و پیشرفت مادی خودبهخود خوشبختی و فضیلت به بار میآورد و انسان میتواند بهشت را برای خود روی زمین بسازد. آنان علم را رهاییبخش بزرگ قلمداد میکردند و انتظار داشتند که انسان به اعتلای بیسابقهای دست یابد و افراد با تبعیت از عقل، بتوانند ریشه جهل و شر را از میان ببرند.
استاد مطهری میگوید: در طول تاریخ گذشته و آینده، نبردهای انسانی تدریجاً بیشتر جنبه عقیدتی و مسلکی پیدا کرده و میکند و انسان تدریجاً از لحاظ ارزشهای انسانی به مراحل کمال خود، یعنی به مرحله انسان آرمانی و جامعه آرمانی نزدیکتر میشود تا آنجا که در نهایت امر، حکومت و عدالت، یعنی حکومت ارزشهای انسانی که در تعبیرات اسلامی از آن به عنوان «حکومت مهدی» تعبیر شده است، مستقر خواهد شد و از حکومت و نیروهای باطل و حیوانمآبانه و خودخواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد ماند.[۹]
در بینش مسیحیت نیز اعتقاد به سنت آخرالزمانی و انتظار ظهور دوباره مسیح و منجی آسمانی از کتاب مقدس الهام گرفته شده است. اصولاً از نظر دینی، مفهوم «آخرالزمان»، در واقع به معنای تحقق ملکوت خدا در زمین است که به کمالگرایی بشر و غلبه اراده خدا و حاکمیت خیر تفسیر میشود. «سیر تکاملی بشریت به سوی آزادی از اسارت طبیعت مادی و شرایط اقتصادی و منافع فردی و گروهی و به سوی هدفی و مسلکی بودن و حکومت و اصالت بیشتر ایمان و ایدئولوژی بوده و هست. اراده بشر ابتدایی، بیشتر تحت تأثیر محیط طبیعی و محیط اجتماعی و طبیعت حیوانی خودش شکل گرفته و متأثر شده است، ولی اراده بشر مترقیتر در اثر تکامل فرهنگ و توسعه بینش و گرایش به ایدئولوژیهای مترقی، تدریجاً از اسارت محیط طبیعی و اجتماعی و غرایز حیوانی آزادتر شده و آنها را تحت تأثیر قرار داده است.»[۱۰]
استاد مطهری در مورد فرآیند تکاملی تاریخ و سیر بشر به سوی رشد و کمال مینویسد: هرچند در مجموع، حرکت تاریخ، تکاملی است، ولی سیر تکاملی آن، جبری و لایتخلف نیست و چنین نیست که هر جامعهای در هر مرحله تاریخی، لزوماً نسبت به مرحله قبل از خود، کاملتر بوده باشد، نظریه این که عامل اصلی این حرکت، انسان است که موجودی مختار و آزاد و انتخابگر میباشد، تاریخ در حرکت خود نوسانات دارد، ولی در مجموع خود، یک خط سیر تکاملی را طی کرده و میکند.[۱۱]
ج) نظریات انسانگرایانه مبتنی بر خرد علمی
برخی از متفکران همواره اندیشة آیندهای بهتر را مطرح کردهاند که نوید جهانی یکنواخت و یکپارچه را میداد؛ جهانی که بر اساس عقلانیت و علم اداره شود.
هر یک از تجربهگرایان و دانشمندان عصر روشنگری با شاخص قرار دادن مشخصات و عواملی، بدانها جنبه آیینی و مقدس بخشیدند و عواملی مانند خاک، زبان، مذهب، خون و ملیت را محور حکومت و نظام سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود قرار دادند.
در برابر آرمانهای جهانگرایانه، هر بار که طلیعه یا وعده جامعه آرمانی ـ جهانی پدید میآید، ملیگرایی با خروش و خشم، سربلند میکند. جریانهایی مثل کمونیسم، فاشیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم، فوردیسم، لیبرالیسم، مدرنیسم و... بزرگترین موانع و مراحلی بودهاند که بر سر راه اندیشه و آرمان جمعی بشر مبنی بر شکلگیری حکومت واحد جهانی سر برآوردهاند. البته قبل از آنکه متفکران، جامعهشناسان یا فیلسوفان، بطلان این گفتمان را آشکار کنند، خود در عمل و سرنوشت تاریخی خویش، شکست خوردند.
موضوع اینکه آیا در برابر این آرمانگرایی برای جامعه جهانی واحد و حکومت جهانی صلحگرایانه و انسانی باید ایستاد و آن را نفی کرد و یا میتوان زمینههای فکری و سیاسی چنین حکومت آرمانی را فراهم ساخت، نیازمند مطالعات ژرف و گستردهای است و به نظر نمیرسد در عصرکنونی، زمینه تحقق و حتی طرح آن وجود داشته باشد.
امروز همه جهان در دام جهانیسازی لیبرالیسم و تحمیل تمدن غرب گرفتار شدهاند. روند جهانیسازی در پشت ظاهر مدرنیته فوقصنعتی و رایانهای و جنون اینترنت پنهان شده و ادعای بهبود وضع جهان در فرایند جهانیسازی و یکپارچه کردن مدلهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جهان، ادعای ساده لوحانهای است که هرگز قادر نخواهد بود آیندهای درخشان را برای بشر به ارمغان آورد.[۱۲]
اکنون که به لحظههای احتضار تمدن غرب نزدیکتر میشویم و شاهد افول آن و تولد عصری دیگر هستیم، باید راه صحیح خود را بیابیم. ادگار مورن معتقد است که بشر وارد دورهای میشود که در آن، اطمینان و امید به برقراری صلح عادلانه و برابری از میان رفته و جهان در مرحله ای قرار دارد که مملو از تردید و بیاعتمادی است.[۱۳] او میگوید:
باید این تفکر را که رشد تکنولوژی صنعتی تنها برای ما خیر و خوبی میآورد، ترک کنیم. جوامع ما تصور میکردند در امتداد آزادراه تاریخی، به سوی آیندهای پر از خوشبختی میروند.[۱۴]
زمانی رنسانس با این وعده آغاز شد که علم به تنهایی میتواند خوشبختی، آرامش و رفاه را برای بشر به ارمغان آورد. امروز این تیغ برنده در خدمت قدرت و ثروت و نظامهای سرمایهداری و مردان سیاست افتاده و رنسانس زنگ پایان خود را با به ارمغان آوردن این بحرانها برای همه بشر، به صدا درآورده است.
نبود تفکر و بینشی مشترک درباره اینکه جهان فردا چگونه خواهد بود، مایه دلسردی و نومیدی است. دلایل زیادی برای تردید و اضطراب بشر امروز وجود دارد، مانند: از بین رفتن ارزشهای اصیل اخلاقی، معنوی و دینی، پیچیدگی و عدم ایقان روز افزون جهان، دشواری درک جامعة نوظهور جهانی، یأس مردم جهان از ادعاهای دروغین نظامهای سوسیالیستی، لیبرالیستی و امپریالیسم و راسیونالیسم، وجود مشکلات لاینحل جهانی در زمینه سلاحهای کشتار جمعی، انتشار گازهای گلخانهای، بحرانهای اجتماعی و سیاسی، جهانی شدن اقتصاد و بحرانهای آن، ناامنی بهداشتی مثل ایدز، خطر شیوع بیماریهای ناعلاج، تخریب محیط زیست، برهم خوردن تعادل بیولوژیک (مثل آب شدن بیسابقه یخهای قطب جنوب)، فعالیت شبکههای مخوف مافیایی، فعالیتهای مخرب اقتصادی (مثل قاچاق کالا، انسان، مواد مخدر و کالاهای تقلبی)، تأثیرات گسترده فرهنگ منحط غربی در سراسر جهان و تضعیف روزافزون ارزشهای اخلاقی و مذهبی.تمدن جدید با داعیه انسانمداری، علمگرایی و پیشرفت، مدعی تأمین خوشبختی، نجات، صلح، امنیت و عدالت برای بشر بود، در حالی که امروز نه از شأن و ارزشهای متعالی و کرامت انسانی خبری است و نه از امنیت و صلح و عدالت. در روزگار ما، تار و پود ارزشهای انسانی از هم گسسته و همین تمدن انسانگرا، به تحقیر و نابودی اصالت انسانی دست زده است.[۱۵] مکاتب طرفدار انسانگرایی نیز ضربههای مهلک خود را بر بنیانهای نظری انسانشناسی و مبانی فلسفی آن وارد ساخته و انسان را از محتوای واقعی خود نهی کردهاند.
در تمدن جدید و از عصر رنسانس به بعد، انسان مهمترین آرمان تمدن جدید معرفی گشته، ولی تنها در بعد مادی و چارچوب رفاه و عیش و نوش حیوانی خلاصه شده است. انسان امروز با نفی ارزشهای آسمانی و دینی، به اصیلترین ابعاد وجودی و کمال واقعی خود پشت کرد، و دین را که راه هدایت و کمال و تأمینکننده اخلاق و مبانی صلح و برادری بود، از ساحت زندگی خود دور کرد. انسان امروز، هواهای نفسانی و لذتجویی را مهمترین اهداف زندگی خود ساخته، به پرستش خویش روی آورده و ارتباط معنوی و روحیاش را با خالق خود گسسته است. به همین دلیل، انسان امروز به استدراج و خوداتکایی و طغیان مبتلا شده است. انسان غربی، در طول سه قرن مورد هجوم انواع فرهنگها و افکار بشری سستبنیاد و بیمبنا قرار گرفته و دچار بیتعادلی گردیده است او میخواه به جای خدای آسمانی، خود، در زمین خدایی کند.
به طور کلی، تمدن جدید که داعیه جهانشمولی داشت و خود را بهترین الگوی فرهنگ حکومتی برای تمام بشر میشمرد، هدیههایی تلخ و گزنده و خانمانسوز برای بشر به ارمغان آورده است. این واقعیت، چنان ملموس و مشهود مینماید. که حاجت به بیان و برهان ندارد. با این حال، به فراخور این نوشتار، به تحلیل برخی مبانی فلسفی و نظری مدرنیته میپردازیم تا ثابت کنیم که تمدن غرب نمیتواند داعیه جهانی شدن و حکومت جهانی داشته باشد:
● مدرنیته در بحران
هگل و برخی دیگر از فیلسوفان غربی استدلال میکنند که تمدن مدرن غرب به دلیل ابتنا بر عقلانیت و علممحوری، بهترین تمدن بشری شناخته میشود. این ایده هگل تا امروز طرفداران زیادی داشته، ولی نقدهای جدی به آن شده است.
تمامی فیلسوفان مدرن بعد از دکارت که بر عقل خودبنیاد و روش علمی تأکید می کردند، زمینه گسترش مدرنیته را با بازگذاشتن دست انسان برای سیطره بر طبیعت و جهان، مهیا کردند. در عصر روشنگری، علم به منزله روشی مطمئن و تنها عامل پیشرفت بشر در همه زمینهها شمرده شد و به الگوی کامل برای همه جوامع تبدیل گشت. مشخصههای دیگر این عصر، فقدان ارزشهای اخلاقی و نفی ارزشهای عام و جهانشمول، رواج مصرفگرایی و فریبندگی و شیءگشتگی است.
مدرنیتهگرایان معتقدند تمدن مدرن بیش از هر تمدن شناخته شده دیگر به جایگاه کلیتگرایی و جهانشمولی واقعی و اصیل نزدیک شده و مدرنیته در شرف تبدیل به تمدن جهانی و فراگیر است. افرادی مثل پتراس، گلدینگ، هریس، هانتینگتون و فوکویاما، چنین برداشتی از جهانی شدن دارند. از نظر این دیدگاه، جهانی شدن به معنای حضور فرهنگهای گوناگون در فضای مشترک آفرینش، تولید و تأثیرگذاری نیست، بلکه صحنه رقابت و پیروزی فرهنگهای غالب خواهند بود که ابزار مالی و فنی و فنآوریهای اطلاعاتی و شبکههای ارتباطات جهانی را در اختیار دارند.
برخی از فلاسفه و متفکران غربی، بر ایده برتری تمدن غرب و اینکه مدرنیته بهترین الگوی تفکر برای تمام فرهنگها و جوامع است، تأکید دارند تا آنجا که برخی از متفکران و نظریهپردازان غربی نظیر هانتینگتون و فوکویاما،[۱۶] آشکارا این برتری تمدن غرب را به رخ جهانیان می کشند و فرجام تاریخ را با غلبه و جهانی شدن تمدن غرب مساوی میانگارند.
آیا هیچ مانعی بر سر راه عقلانیت و به کارگیری عقل در همه شئون حیات فردی، اجتماعی و سیاسی وجود ندارند، و آیا انگیزههای نفسانی و منفعتطلبانه بشری، بزرگترین مانع بر سر عقل و عقلگرایی نیست؟
دانیل بل سوسیالیست امریکایی با همین رویکرد در کتاب پایان ایدئولوژی دموکراسی غرب را نماینده جامعه خوب در مرحله عمل میداند. فوکویاما نیز با رویکردی مشابه، به ایدة برتری تمدن غرب در مقالهای با نام «پایان تاریخ و آخرین انسان» اشاره میکند. وی با تفسیری خاص از هگل، فیلسوف آلمانی، میکوشد دنیایی عاری از جنبههای ایدئولوژیک را که به عینیت پیوسته، نشان دهد و سرنوشت انسان را در ساختار دموکراسی لیبرال ترسیم کند.
▪ ادعای اصلی او متکی بر دو فرض است:
اول اینکه علوم طبیعی هم واجد خصلت انباشت دانش و تجربه بشریاند و همجهت دارند. بنابراین، بر تمام جوامع بشری که بخواهند از این دانش بهره بگیرند، تأثیری یکنواخت خواهد. داشت.
دوم، گرایش روزافزون بشر به بهرهمندی از تکنولوژی، موجب همگن شدن فزاینده فرهنگها شده است. به همین دلیل، دانش و ارزش تمدن غربی را همسو و همجهت میبیند و معتقد است جهتگیری جوامع گوناگون برای پیشرفت و نیاز به تکنولوژی غرب، روند همگرایی با غرب را تشدید میکند.
هگل، روند تکامل تاریخ را پیشرفت به سوی عقلانیت کامل علمی میدید که به مرور زمان، از سیطره احساس، تخیل، وهمزدگی، رها میشود و حتی با افسونزدایی و دینزدایی، تنشها و تناقضات اجتماعی خود را فیصله میدهد و با پیشرفت تاریخ، نظم اجتماعی ـ عقلانی به واقعیت تبدیل میشود.
اساس نظریه وی این است که با شکست تجربههای تاریخی، مثل فاشیسم و پایان سیطره مذهب (کلیسا) و نظامهای توتالیته و کمونیسم، گرایش عام برای کل بشر در جهت «دموکراسی لیبرال» ایجاد شده و پایان تاریخ در واقع به معنای پیروزی یک «ایدئولوژی واحد» تفسیر میشود که در عین عقلانی بودن، تجربهای واقعی و بیبدیل نیز است. وی تأکید میکند: «هیچ جانشینی که از جنبه نظری منسجم باشد، برای دموکراسی لیبرال وجود ندارد.»[۱۷]
نظریه پایان تاریخ، بر این فرض استوار است که بشر به آخرین مراحل از کمال و نبوغ عقلانی خود رسیده و به کاملترین تجربه در تنظیم مناسبات و ساختارهای حکومتی، سیاسی، اقتصادی و علمی دست یافته است.
البته واقعیت عینی وضعیت موجود و وجود بحرانهای بیشمار که دقیقاً معلول عصر روشنگری و عقلانیت مدرن یا مرتبط با آن هستند، ابطال این فرضیه را نشان میدهد. افزون بر این، بسیاری از نظریهپردازان و متفکران بزرگ غرب، این نظریه را زیر سؤال بردهاند و با وارد کردن انتقادهای جدی به آن، الگوی مدرنیته غربی و نظام لیبرال سرمایهداری را تجربه کامل و نهایی بشر نمیدانند.
میتوان یک معنای معقول و منطقی برای نظریه پایان تاریخ در نظر گرفت و آن، پایان نظام لیبرال سرمایهداری و هویدا شدن بحرانهای فکری و بنبستهای علمی و عملی آن است. به دیگر سخن، دوران حاضر را میتوان پایان الگوی مدرنیته غربی و شروع لغوی تمدن غرب و پایان دوران ابتذال و خودپرستی بشر و آگاهی به ناتوانی خود در برقراری عدالت، امنیت، عقلانیت و تعادل همه جانبه و سعادت دانست.
این نظریهها به طور مبهم، به نوعی تعیینکننده و اشاعهدهنده فرهنگ خاصی بودهاند. با این حال، باید توجه داشته باشیم که به طور نسبتاً روشنی دارای تمایز و ویژگیهای خاص خود هستند. نظریه علمگرایی پوزیتیویستی، نظریه عقلگرایی، نظریه اومانیستی و اگزیستانسیالیستی، نظریههای سیاسی مثل کمونیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم، نظریه پایان تاریخ، نظریه برخورد تمدنها و نظم نوین جهانی، هر یک رویکردی کلگرایانه و رهیافت ایدهآلیستی برای ساماندهی و مدیریت جهان در قالب یک گفتمان فلسفی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی نظامی بودهاند. البته در مورد غلبه و رجحان جنبههای سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی هر یک از این نظامها به شکل درونگفتمانی، در جای خود باید بحث شود، ولی به هر حال این کشمکش همواره وجود داشته که هر نظریه کلان در مورد مدیریت جهان و هدایت جوامع انسانی، ناگزیر باید در جنبههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، برنامهای نظاممند داشته باشد. به عبارت دیگر، صرفاً نمیتوان بر بعد خاصی مثل بُعد فرهنگی پافشاری کرد و نفی انگارههای معنوی و دینی را وجهه اصلی جهتگیری خود قرار داد و به ناچار در جنبههای سیاسی و اقتصادی نیز باید طرحهایی برای اداره جهان اجرا کرد.
● ضرورت حکومت واحد جهانی
روسو نیز حل مشکلات بزرگ بشری را در نظام اجتماعی و نوع حکومت میدید. وی معتقد بود نفی دین و روند دینزدایی برای پیشرفت و کامیابی بشر کافی نیست. وی در اعترافات خود مینویسد: دریافتم که همه چیز اساساً به علم سیاست وابسته است و معضل «بهترین نوع ممکن حکومت»، مرا به مسئله ایجاد ملتی بافضیلت، روشناندیش و خردمند واداشت. خلاصه به معنای حقیقی کلمه تا آنجا که ممکن است، بشر باید به بهترین شکل حکومت دست یابد تا سعادتمند شود و محور ویژگیهای اصلی چنین حکومتی، اندیشه حق و عدالت است.[۱۸]
به نظر او، جامعه با اصلاح و دگرگونی خود میتواند این دردها را درمان کند. روسو نیز مانند پاسکال و برخی دیگر از متفکران، درخشش خیره کننده تمدن جدید را تنها پندار و زرق و برق آن میبیند و پیوندهای اجتماعی عصر جدید و ارزشهای حاکم بر آن را دروغین و غیرواقعی میداند. وی معتقد است که انسان خیال میکند امنیت و آرامش او در جامعه، با حضور و تشکیل نهادهای اجتماعی تأمین میشود.[۱۹] در واقع، او نیز مانند پاسکال عقیده دارد که وضع کنونی بشر، دچار فساد و تباهی و افراط و تفریط است. به گفته وی، همه چیز تا زمانی که در دست پروردگار قرار دارد، نیکوست، اما همین که به دست انسان میرسد، راه تباهی در پیش میگیرد.
ویل دورانت در تاریخ تمدن مینویسد: مدینه فاضله تحقق یافته است، ولی در عالم خارج از ما... ما قدرت خود را صد برابر کرده و به پیشرفتهای زیادی دست یافتهایم، ولی طرحها و نقشههای ما به پستی و تنگی زمانی است که در جهل و انحطاط به سر میبردیم. ما از لحاظ روحی، کوتهفکرانی هستیم در قالبهای بسیار بزرگ. مدینه فاضله در همه جا وجود دارد به جز در روح انسان. با این همه، این مدینه فاضله کوچکی که اکنون با رؤیای اغماضپذیر میخواهیم بنا کنیم، نمیخواهد طبیعت را از نو بسازد و تسلط انسان را بر طبیعت بگستراند؛ زیرا بهشت مورد نظر «بیکن» تحقق یافته است، بلکه میخواهد خود را از نو بسازیم و نفوس خود را با اراده و دلهای خویش را پاک و با صفا کنیم. معلوم شد که مقصود ما بنای یک مدینه فاضله مکانیکی یا بهشتی برای رهروان پیاده و مسافران هواپیما نیست، بلکه امر اساسیتری در نظر است که همان بالا بردن صفات اخلاقی و جسمی و معنوی مردم باشد. نسلی که محصول و نتیجه این اقدامات به شمار میآید، میتواند مدینه فاضله را بنا کند![۲۰]
د) نظریه مهدویت
انسان سرگشته آخر الزمان که از همه مسلکها و قدرتهای بشری نومید گشته است، در طلب آرمان رهایی میخروشد و در جستوجوی پناهگاهی روحی و معنوی و تکیهگاهی وجدانی و فطری، به هر سو میرود و در اشتیاق دیدار آخرین حجت الهی و بقیةالاولیاء در بیقراری به سر میبرد.
انتظار منجی موعود، انعکاس تعالیم و باورهای همه انبیای الهی یک ضرورت و نیاز است. بشر به یافتن راه نجات از همه مشکلات و مسیر واقعی کمال، نیازمند است. ما ناگزیریم از بین این گزینهها یکی را انتخاب کنیم: تباهی و فساد یا اصلاح و بهروزی؛ ظلم یا عدالت؛ جهل و تیرگی و اختناق یا نور و روشنایی و رهایی؛ شر و شرارت یا امنیت و نجات و سعادت. همه دینها به نجات و سعادت میاندیشند و روزی را وعده دادهاند که همه زمینهسازیها وتلاشهای انبیا و ارشادها و دعوتهای ایشان به ثمر مینشیند و اهداف متعالی و آسمانی دین محقق میشود. باید گفت عصر جدید با همه ادعاها و بحرانهایش و با تمام وجودش، چنین نیاز و اضطرابی را احساس میکند.
حال با توجه به اینکه شرط فاعلی، یعنی اراده قطعی خداوند برای نجات و سعادت بشر با تعیین دین و ارسال هدایتگران و منجیان آسمانی محقق شده، باید دید آیا انتظار که تحقق شرط قابلی این امر است، محقق شده و آیا جهان با این ناکامیها و انحرافات به این نقطه نزدیک شده است که بداند و باور کند بدون دین و بدون رهبری یک انسان آسمانی نمیتواند عدالت، امنیت و صلح واقعی را برقرار و ظلم و فساد را ریشهکن سازد یا نه؟
در تمام ادیان و مذاهب جهان، به مصلحی که در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و آینده جهان و فرجام را اصلاح خواهد کرد، اشاره شده است. بنابراین، انتظار یک مصلح بزرگ آسمانی و غیبی و امید به آیندهای روشن و ملکوتی، امری فطری و منطق با آموزههای همه ادیان و عقل و فطرت بشری است.
ضرورت و فلسفه وجودی منجی و حکومت واحد جهانی الهی، در واقع همان فلسفه بعثت انبیا و ضرورت هدایت و راهنمایی بشر است. فلسفة خلقت، در واقع، رشد هدایت و تکامل بشر در سایه عبودیت به شمار میآید و این فلسفه و هدف شامل همه انسانها و همه اعصار است.
ضرورت قیام و ظهور موعود نیز به منزله تحقق این هدف و اهداف دیگر انبیاست. پس به همان میزان که حقیقت و عدالت به منزله یک فعل، ضرورت و ارزش دارد، وجود برپا کننده (فاعل) آن نیز ضرورت دارد، زیرا:
۱) علم به حقایق دین به طور کامل و آگاهی به ابعاد وجودی انسان و راه کمال و هدایت او به سوی خدا، از ویژگیها و شئون امام معصوم۷ است.
۲) اصل هدایت امری ضروری و حتمی در سنت الهی به شمار میآید و چنانکه گفته شد، فلسفه و هدف اصلی خلقت آدمیان محسوب میشود. این امر به انسانهای خاص و زمان و یا منطقه خاصی اختصاص ندارد، بلکه عام و مطلق است و تعطیلبردار نیست.
۳) عدالت در ابعاد جهانی به زمینهها و پیشفرضهای خاصی نیاز دارد که تنها از عهده دینی کامل و جامع برمیآید که برای همه ابعاد وجود آدمی و همه نیازهای جوامع بشری برنامه داشته باشد و در همه موارد، حکم حق و حد معقول و مشروع را از حد افراط و تفریط و ناصواب آن مشخص سازد.
اجرای عدالت و تحقق آن در همه ابعاد جوامع بشری در حوزه اقتصاد، سیاست، اخلاق، نظام تعلیم و تربیت و ابعاد اجتماعی و فردی از غیرمعصوم ساخته نیست، زیرا:
۱) این فرد، به همه ابعاد عدالت در همه شئون و ابعاد وجودی و ساحتهای بشری علم کافی ندارد.
۲) زمینه اجرای عدالت به مفهوم واقعی آن، مستلزم عصمت و تقوا و علم در حد کامل است و از فردی که این صفات را ندارد، نمیتوان توقع اجرای عدالت داشت. از اینرو، با اینکه همه جوامع انسانی در طول تاریخ، طالب عدالت بودهاند، کمتر به آن دست یافتهاند. پس نتیجه میگیریم که تحقق عدالت به معنای کامل و در ابعاد جهانشمول آن (عدالت تشریعی و تکوینی) از شئون و اموری است که به امام معصوم اختصاص دارد.
دقت در روایات و رهنمودهای معصومان: در مورد، ظهور منجی و برپاکنندة حکومت حق و عدل نشان میدهد که این همه تأکید و اشارات صریح و برجسته در مورد عدالت، چه وجهی دارد. حال این سؤال اساسی مطرح است که آیا امام مهدی(عج) وظایف و برنامههای مهم دیگری بر عهده ندارد که به اندازه عدالت، ضرورت عقلی و دینی داشته باشند؟ آیا وظایفی مانند اجرای حدود الهی، اقامه حق، تعلیم و حفظ دین از بدعت و تحریف، مبارزه با دشمنان دین و نابودی کفار، مشرکان، طاغوتها و... از وظایف امام نیست؟
در پاسخ باید گفت به نظر میرسد تأکید بر عدالت، علت و فلسفه خاصی در عصر ظهور دارد و آن دلیل، هم جنبه تاریخی دارد و هم جنبه فلسفی و کلامی.
میتوان گفت ادله اثبات کنندة ضرورت منجی و فلسفه آن، مبیّن ضرورت عدالت و نیاز بشر به این اصل مهم نیز هست. بنابراین، باید به این حقیقت توجه داشت که تأکید بر عدالت، تأکید بر ضعف و عجز بشر در تأمین و تحقق این اصل مهم و ضروری حیات بشری است؛ تأکید بر عدالت، اثباتکنندة بطلان تمام دکترینهای تاریخی و علمی بشر برای تأمین صلح و عدالت در تمام جوامع و مقاطع تاریخی است؛ تأکید بر عدالت، تأکید بر نیاز بیبدیل انسان به یک منجی و هدایتگر معصوم و آسمانی است. تأکید بر اینکه عدالت تنها به دست موعود و منجی شیعه تحقق خواهد یافت، در واقع، احتجاج و دعوت به تحدّی با همه مکاتب بشری و همه نظریهها و دکترینهایی است که در مورد آینده بشر بیان شده که «ضَعُفَ الطالب و المطلوب» را اثبات میکند.
آینده جهان و انسان از منظر دکترین مهدویت، آیندهای است مبتنی بر خدامحوری، عدالتمحوری، کرامت انسانی، عقلگرایی، حاکمیت ارزشهای معنوی و اخلاقی، رفع هرگونه عامل انحطاط فکری و اخلاقی، زدودن موانع رشد معنوی و عقلانی بشر، رفع سلطه کفار و ظالمان و طاغوتها و رفع هرگونه استثمار و استعمار و تبعیض و بیعدالتی.
نظریه رهاییبخش مهدویت، دربردارنده نظریة تکامل تاریخی و فطری انسان و همچنین به معنای بسط دینداری و هدایت الهی در چارچوب گفتمان عقلانیت بشری و تجلّی نظریة غلبه حق بر باطل و ارادة حکیمانه و رحیمانه خداوند برای هدایت انسانهاست. این نظریه تحقق مشیت و اراده الهی در مورد نصرت دین خود و پیامبران و اولیایی است که از سوی او آمده، به سوی او دعوت کرده و ندای «من الحق الی الحق» سر دادهاند. نظریه مهدویت، نظریه تحقق وعده ( لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی [۲۱]) و نظریه انقضای امهال و اجل است که خداوند فرمود: (لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ[۲۲]). بنابراین، عصر غیبت و دورة انتظار در درون این گفتمان معنا مییابد و به نظر میرسد انتظار به معنای اجل و مهلت بزرگ و اتمام حجت از جانب خدا برای انسان است.
نظریه مهدویت، نظریه خروج از بن بستها و بحرانهایی است که بشر به دست خود به وجود آورده است: (إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)[۲۳].
نظریه مهدویت، نظریه اضطرار و وقوف بشر، به عجز ذاتی خود و ضرورت التجا و استدعا و استمداد از لطف و رحمت خداوند متعال است: (قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ...[۲۴]).
نظریه مهدویت، نظریه هدفمندی خلقت جهان و انسان و باور به این حقیقت است که انسان رها شده به حال خود نیست که هرگونه دخل و تصرفی را در جهان تکوینی و نسبت به دیگر مخلوقات اعمال کند.
نظریه مهدویت، نظریه ضرورت نجات از جانب خداوند است که از برجستهترین مفاهیم و تعالیم مسیحیت به شمار میآید. نظریه نجات در مسیحیت، اعتراف انسان غربی است که استغنا از دین و خدا را ادعا دارد و اینکه نجات، امری بشری نیست، بلکه امری الوهی به شمار میآید و منجی، تمثیل اراده و مشیت خداوند و عامل اصلی تحقق ملکوت خدا در زمین است.
نظریه مهدویت، تحقق نتیجة تحدّی خداوند بر ابطال تمام دعوتها و ایدههای غیرالهی است که (فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ[۲۵]) و در واقع، معنای تحدّی خداوند و اتمام حجت الهی با اهل تمام ادیان و مذاهب در سرتاسر عالم هستی است.
نظریه مهدویت، گرایش به دعوت الهی است که همه انسانها را به «کلمة سواء» و نقطه اشتراک همه ادیان توحیدی فرامیخواند؛ گرایش به مبناییترین و اساسیترین نقطه اشتراک و اصل و تمام ارزشهای متعالی که همان اقرار به عبودیت خداوند است: (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ[۲۶]).
نظریة مهدویت، نظریه دعوت به عدالت و برادری و الغای تمام تمایزات، تبعیضها و ستمهاست. در واقع، به معنای پذیرش و تضمین کرامت ذاتی و حق طبیعی حیات مساوی برای همه انسانهاست. پذیرش معیارهای الهی کرامت انسان، علم، عدالت، عقلانیت، تقوا، معنویت، نیکی و خیرخواهی برای همه بشر است.
نظریه مهدویت، دعوت انسانها به کمال، عقلانیت، معنویت، توسعه، عدالت، امنیت؛ دعوت به دستیابی معرفتی جدید درباره انسان و جهان و هدف و فلسفه خلقت؛ دعوت به مدیریت الهی بر سرنوشت انسانها و دعوت به حکومت صالحان و حکیمان و کامل ترین انسان بر جهان است.
آمادگی برای پذیرش حاکمیت چنین ارزشها و معیارهایی و حکومت چنین انسانی بر روی زمین، علاوه بر اینکه امری فطری و وجدانی برای همه انسانهاست، به نوعی در آثار برخی از حکمای بزرگ یونان و برخی فیلسوفان غربی مثل ارسطو، افلاطون، اگوستین، نیچه نیز منعکس شده و حاکمیت انسانهای غیرحکیم و ناصالح که قادر نیستند بر اساس حکمت و عقل حکومت کنند و بر خلاف امیال و اغراض و هواهای نفسانی و القائات گوناگون شیطانی رفتار میکنند، بدترین نوع حکومت شمرده شدهاند. بنابراین، از این منظر نیز حکومت جهانی مهدوی، حکومتی کاملاً فطری و عقلانی است که همه ادیان و شرایع بزرگ و حکیمان بزرگ بر آن تأکید کردهاند.
● نظریه مهدویت در قرآن
با شناخت امام و مطالعه آموزههای ادیان الهی خصوصاً قرآن کریم، به صراحت بطلان نظریاتی که آینده بشر را پوچ میدانند و سرنوشت فعلی و آینده انسان را به جبر تاریخی و عوامل کنترل ناپذیر و پیشبینی ناشده مستند میکنند، یا نوعی دیالکتیک دایم را در زندگی بشر و تاریخ حاکم میدانند، روشن میشود.
قرآن کریم ثابت میکند که خداوند بر اعمال فردی و اجتماعی انسانها آگاه و شاهد است و عنایت، مشیت، حکمت و تدبیر او همیشه جریان دارد: (وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ[۲۷])، (إِنَّ اللَّهَ لَا یَخْفَی عَلَیْهِ شَیٌْ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ .[۲۸]) همچنین غافل نبودن خداوند از اعمال، عقاید و حیات بشری و نظام تکوین و سنن قوانین طبیعی و ارتباط حکیمانه نظاممند تمام موجودات عالم هستی را یادآوری میکند.
از سوی دیگر، بر اساس سنت قطعیاش که تعطیل و تحویل بردار نیست، و حکمت و عدالت خویش به نسبت کردار و عقاید و افکار بندگان خود بیاعتنا نیست. از همین روست که کافران، مشرکان و ظالمان را به عذاب دردناک مبتلا میکند و نمیگذارد این عوامل گمراهی و کفر، به طور مطلق و همیشگی بر سرنوشت بندگانش تسلط یابند. ممکن است بر اساس سنت امتحان و ابتلا، افراد را به دلیل سستی ایمان یا بیدینی و اعراض از راه او، مجال و مهلت دهد، اما سنت و اراده قطعیاش به هدایت انسانها و نصرت دین خود تعلق گرفته که در تعالیم قرآنی و آموزههای دینی، به صراحت بر این مطلب، تأکید شده است.علاوه بر این، قرآن کریم انسانها را به راه راست، راه رشد و کمال، حق پرستی، تداوم راه انبیا و دوری از کفر، شرک، بتپرستی و ظلم و گناه دعوت میکند. از اینرو، هم اراده تشریعی و هدایت به امر خداوند و هم اراده قطعی و تکوینی او به سیر تکامل معنوی و عقلانی انسان، تعلق گرفته است.
▪ اکنون به برخی از آموزههای قرآنی در این زمینه اشاره میکنیم:
۱) (وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِینَ).[۲۹]
۲) (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ).
۳) (وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ).
۴) (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوْا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ).[۳۰]
۵) (وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ...).[۳۱]
۶) (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ...).[۳۲]
۷) (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنْ اُعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).[۳۳]
۸) (وَقُلْ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَی مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ).[۳۴]
بسیاری از آموزههای قرآنی و معتقدات دینی مبیّن این حقیقت است که خداوند، خیر، فلاح، هدایت، رشد و کمال انسانها را اراده کرده و آنها را به صلح، برادری، قسط، مساوات، عدالت، پاکی، احسان و دوستی فرا خوانده است. قرآن کریم در آیاتی به این آموزهها اشاره کرده است، از جمله:
۱) دعوت به احسان: (وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ).[۳۵]
۲) دعوت به پاکی و صفات اخلاقی: (وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ).[۳۶]
۳) دعوت به رشد و کمال علمی و معنوی و عقلانی؛
۴) دعوت به تفقه و تفکر و بصیرت برای تمیز حق از باطل؛
۵) دعوت به بهرهمندی معقول و مشروع از مواهب طبیعی؛
۶) دعوت به اعتدال و عدالت در همه امور؛
۷) دعوت به قسط و عدل و احسان؛
۸) دعوت به مهرورزی و خیرخواهی؛
۹) دعوت به صلحطلبی و آرامشجویی؛
۱۰) دعوت به ایثار و گذشت؛
۱۱) دعوت به دوری از اسراف و تبذیر؛
۱۲) دعوت به حقطلبی؛
۱۳) دعوت به عقلانیت و تدبّر در اسرار هستی و فلسفه خلقت؛
۱۴) دعوت به صراط مستقیم: (أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَی).[۳۷]
۱۵) تأکید بر وراثت و حکومت صالحان بر زمین؛ (وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ).[۳۸]
۱۶) وعده یاری و نصرت مستضعفان و خلافت آنان؛ (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمْ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ).[۳۹]
۱۷) اشاره به تحقق وعده غلبه حق بر باطل: (لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی)؛[۴۰] (جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا)[۴۱] و (یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ).[۴۲]
۱۸) اشاره به گرایش فطری انسان به سوی کمال و خیر:[۴۳] (إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا).[۴۴]
۱۹) اشاره به هدفدار بودن هستی و بیهوده نبودن نظام تکوین و تشریع؛
۲۰) اشاره به تداوم داشتن یاری همیشگی خداوند در حق مؤمنان؛
۲۱) اشاره به بیاعتنا نبودن خداوند در برابر ظلم و کفر و فساد در زمین و هلاکت حرث و نسل و انحراف مسیر اصلی خلقت؛
۲۲) اشاره به اینکه هر جریان نامعقول و خلاف سنتهای طبیعی و عادی یا خلاف حکمت و مصالح الهی به ضلالت و هلاکت خود انسانها می انجامد: (فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ[۴۵])، (إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا)[۴۶] و (وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ...)[۴۷].
۲۳) اشاره به فلسفه خلقت و هدف زندگی بشر و زیست انسان و نوع صحیح استفاده بشر: (الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً)[۴۸] و (جَعَلَ لَکُمْ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً).[۴۹]
۲۴) اشاره به مسئول بودن انسان در برابر نوع زندگی خود، نوع ارتباط با خدا، نوع ارتباط با دیگران و نوع ارتباط با جهان هستی و اعمال خود؛
۲۵) اشاره به علل انحرافات و نوع نگرش و اعمال امتهای نافرمان و بیدین و نوع برخورد خداوند با آنان؛
۲۶) اشاره به هدف خلقت انسان و نوع وظایف بشر در قبال خداوند و برحذر داشتن انسان از طغیان، کفر، بتپرستی، هواپرستی و عصیان.
همچنانکه از منابع اصیل و متعدد اسلامی برمیآید، امام مهدی(عج) با تشکیل حکومت فراگیر و جهانی، به بسط علم و عقلانیت، رفاه و توسعه و عمران بلاد و بسط ارزشهای اصیل دینی، مکارم اخلاقی، و عدالت فراگیر، همت خواهد گمارد. آن حضرت همه این آرمانهای بزرگ را با تشکیل حکومت واحد جهانی که سیاست و فرهنگ و ارزشها و الگوهای مدیریتی آن همآهنگ، ولی متفاوت با نظام موجود است، آغاز خواهد کرد. در گستره حکومت الهی و جهانی مهدی(عج)، بساط همه تضادها برچیده میشود و مردم، مفهوم واقعی آزادی و سعادت را به خوبی درک خواهند کرد.
بشر تنها در پرتو حکومت واحد جهانی که بر پایه عدل و ارزشهای الهی و انسانی و مبتنی بر جهانبینی الهی و انسانشناسی دینی باشد، میتواند از بحرانهای بزرگ رهایی یابد. امروز بحرانهای بیشماری زندگی بشر را احاطه کرده و تعادل زیست محیطی، اجتماعی و فکری او را دچار دگردیسی و تحول نموده است و تنها حکومت الهی که کرامت و حقوق واقعی انسانها را به رسمیت بشناسد، میتواند بشر را از این همه بحران و بنبست نجات دهد و ریشه تمامی ظلمها، تبعیضها، خونریزیها و استثمارگریها را بخشکاند. نیاز به وجود حکومت جهانی واحد در تمام جوامع بسیار احساس میشود.
انسان ستمدیده در طول تاریخ، روزی از این بدبختیها و ظلمها نجات مییابد که به تعالیم نجات بخش ادیان الهی روی آورد و به ارزشهای دینی پایبند باشد. تا زمانی که بعضی از انسانها، ارباب و برخی دیگر، بنده باشند و به جای برابری و برادری، امتیازات و ملاکهای قومی و نژادی، حاکم باشد، همة تلاشها برای تحقق عدالت، صلح و برابری، محکوم به شکست خواهد بود.
● نظریه مهدویت در حدیث
▪ در این زمینه، احادیث بسیاری نیز وجود دارد که همان حقایق و تعالیم گفته شده را تبیین کردهاند از جمله:
۱) امام محمد باقر۷ به هشام فرمود:
لیس بعد ملکنا ملک، لأنّا أهل العاقبة، یقول الله عزّوجلّ (وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ)؛[۵۰]
بعد از فرمانروایی ما، سلطنتی نیست؛ زیرا ما همان «اهل عاقبت» هستیم که خداوند عزوجل میفرماید: «و عاقبت از آن پرهیزگاران است».
۲) در حدیث دیگری، امام باقر۷ در مقام تعلیل و بیان فلسفه آخرین دولت به امامان شیعه میفرماید:
... لئلا یقولوا إذا رأو سیرتنا، إذا ملکنا، سیرتنا مثل سیرة هؤلاء ؛[۵۱]
... تا هنگامی که سیره و رفتار ما را دیدند، نگویند: اگر ما هم زمامدار میشدیم، سیره ما هم مانند آنان بود.
۳) امام صادق۷ نیز در اینباره میفرماید که: پیش از برقراری دولت ما، همه گروهها به حکومت می رسند، «حتّی لایقول قائل: إنّا لو ولّینا لعدلنا؛ تا کسی و گروهی نگوید: اگر ما حاکم میشدیم، عدالت را برقرار میکردیم».[۵۲]
بنابراین، یکی از فلسفهها و حکمتهای تأخیر حکومت جهانی و آسمانی مهدی(عج) این است که بشر همه راهها را امتحان کند و همه ادعاها و نظریات بشری، عجز و ضعف خود را نمایان سازند. آنگاه پس از شکست همه ایدههای بشری، انسانها به اضطرار، ضعف عقل و ناکارآمدی الگوهای علمی خود پیببرند و کلید نجات و سعادت خود را در دست اَبَرمرد الهی و منجی آسمانی ببینند. امام میفرماید: «دولتنا آخر الدول؛ دولت ما آخرین دولت است.»
۴) امام باقر۷ میفرماید:
... ولم یبق أهل بیت لهم دولة إلّا ملکوا قبلنا؛[۵۳]
هیچ خاندانی نمیماند که مدعی دولت و زمامداری باشد مگر اینکه قبل از ما به حکومت میرسد.
۵) امام صادق۷ نیز فرموده است:
ما یکون هذا الأمر حتّی لایبقی صنف من الناس إلّا و قد ولّوا علی الناس... ثمّ یقوم القائمُ بالحقّ والعدل؛[۵۴]
درباره امر حکومت، هیچ دستهای از مردم باقی نمیماند مگر اینکه بر مردم حکمرانی میکند. سپس قائم بر حق و عدل قیام میکند.
طبق این دو حدیث، همه گروهها و صاحبنظرانی که درباره حکومت، ایده و ادعایی دارند، به حکومت میرسند، تا آنجا که روزگاری میآید که فکر بشر به بنبست میرسد و آنگاه نظریه امامت و حکومت امام مهدی(عج) بر افق جانها و عقول بشری طلوع میکند و حکومت حق و عدل بر اساس ارزشها و تعالیم وحی بنیان نهاده میشود.
نظریه آخرین دولت، هم بیانگر آخرین شکل و الگوی حکومت فراگیر بشری از نظر زمانی و تاریخی است و هم بیانگر شکل ماهوی و دربردارنده کمال نهایی و نهایت عقلانیت و موفقیت در تحقق آرمانهای اصیل و دیرینه انسانی. به همین دلیل، از هر نظر، برترین و کاملترین حکومت است.
● ویژگی حکومت جهانی مهدی(عج)
با توجه به اهداف کلی اسلام و آرمانهای شیعی که از متن آیات قرآنی و روایات معصومان: به دست میآید، میتوان گفت حکومت جهانی امام مهدی(عج)، این اهداف متعالی قرآنی را سرلوحه برنامهها و اهداف خود قرار خواهد داد:
۱) زمینهسازی برای پرستش حق و توحید باوری: (یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا)؛[۵۵]
۲) استقرار عدل و قسط و برابری؛
۳) حکومت مستضعفان و نابودی مستکبران: (وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی...)؛[۵۶]
۴) اقامه نماز و دادن زکات؛
۵) احیای دین واقعی خدا (اسلام محمدی)؛
۶) استقرار همه جانبه دین و اجرای حدود و دستورهای الهی؛
۷) نفی سلطه کفار، مشرکان و طاغوتها؛
۸) از بین بردن زمینههای فساد و تباهی در روی زمین؛
۹) نابود ساختن مظاهر کفر، شرک، نفاق و ارزشهای مادی و شیطانی؛
۱۰) ظلمستیزی و نفی استثمار، تبعیض و بردگی؛
۱۱) تمکن و استخلاف مؤمنان در زمین؛
۱۲) روشن ساختن معیارهای شناخت حق؛
۱۳) ایجاد امنیت در همه ابعاد حیات بشری؛
۱۴) ایجاد زمینههای رشد علمی، اخلاقی و عقلانی؛
۱۵) آماده ساختن زمینه رفاه همگانی و وفور نعمت؛
۱۶) تقسیم عادلانه ثروت؛
۱۷) ایجاد صلح جهانی؛
۱۸) حکم بر اساس دستور خداوند:
(مَا کَانَ لِبَشَر أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ).[۵۷]
(إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدی وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن کِتَابِ اللّهِ وَکَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَمَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ).[۵۸]
(فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنَ الحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلکِن لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ).[۵۹]
(إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ سَمِیعاً بَصِیراً).[۶۰]
۱۹) نفی سلطه کفار از مسلمانان: (الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قَالُوا أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصیبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً)؛[۶۱]
۲۰) نفی سلطه اهل اتراف و اسراف: (وَلَا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ)؛[۶۲]
۲۱) نفی سلطه هواپرستان و بیدینان: (وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً)؛[۶۳]
۲۲) نفی سلطه ظالمان: (وَلَا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا ).[۶۴]
امام با برپایی حکومت خویش، به اهداف اسلام و وعدههای قرآن جامعه عمل میپوشاند. هدف اسلام، آزاد کردن انسانها از بندگی و خواری، خاتمه دادن به بتپرستی، از بین بردن زمینههای فسق، برچیدن بساط ظلم و استثمار، مبارزه با خرافات و عقاید پوچ، برداشتن امتیازهای مادی، مبارزه با نادانی، برقراری عدالت و امنیت، اجرای احکام خدا، حفظ حقوق و کرامت انسانی و آماده کردن زمینة رشد و تکامل انسانهاست.
دعوت به یکتاپرستی و تقرب به خداوند و جلب رحمت و مغفرت الهی نیز در رأس همه دعوتهای الهی انبیاست که همه این اهداف الهی و قرآنی به دست آن ذخیره الهی محقق خواهد شد.
با ظهور امام عصر(عج)، تشکیل حکومت فراگیر آن حضرت و اداره همه جوامع با یک سیاست واحد و برنامه و هدف الهی به دست آن حضرت، آرمان والای تشکیل جامعه بزرگ و عادلانه بشری تحقق می پذیرد و آرزوی دیرینه همه پاکان برآورده میگردد. در آن، دوران تضادها، جنگها و خونریزیها بر سر منافع مادی و جاهطلبیها از بین میرود و کژیها، پرخاشگریها، تحقیرها و بیعدالتیها جای خود را به صلح، برادری، برابری و عدالت می دهد و کانون شرک، کفر، فساد، جنگ، استثمار و استعمار و عوامل اصلی آنها برچیده می شود.[۶۵]
حکومت جهانی مهدی، مدینه فاضله اسلامی و در واقع، تحقق وعده قطعی الهی است که زمینه تجلی واقعی مقام خلیفةاللهی انسان و اتمام نعمت پروردگار عالمیان و روز غلبه دین حق بر ادیان ساختگی و مکاتب بشری مدعی نجات و سعادت بشر خواهد بود. همچنین روز تجلی انوار الهی و اشراق ارض به نور رب است: (وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[۶۶]) و روزی است که انوار حکومت ولی و حجت خدا زمین را روشن خواهد ساخت. در این روز، خلافت زمین به دست صالحان و اولیای الهی خواهد افتاد و همه در برابر قدرت و هیبت «ولی الله اعظم» خضوع خواهند کرد. آسمان و زمین، برکات و گنجها و اسرار خود را برای او آشکار خواهد ساخت و همه چیز زیر فرمان آن حجت حق خواهد بود و هیچ چیز میان او و حکمش فاصله نخواهد انداخت: (إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۶۷]).
او جهانی خواهد ساخت بر اساس وعدهها، برنامهها و خواستهای الهی و انسانی، آنگونه که پیامبر اعظم۶ فرمود:
سوگند به آن کس که مرا مژدهآور راستین قرار داد! اگر از عمر جهان، جز یک روز نماند، خداوند همان یک روز را بس دراز کند تا فرزندم مهدی خروج نماید. پس از خروج او، عیسی، روح الله، فرود آید و در پشت وی نماز گزارد. آنگاه زمین با فروغ پروردگار خویش روشن شود[۶۸] و حکومت مهدی به شرق و غرب گیتی برسد.[۶۹]
در فضای حکومت جهانی مهدوی، جهان عاری از ظلم و تبعیض و خالی از جداییها و عقلگریزی و دینستیزی خواهد بود و از عدالت و خداپرستی و مهرورزی و اخوت مالامال خواهد شد.
چشم انداز حکومت «عدالتمحور مهدوی» بر اساس آرمانشهر مهدوی است که بر پایه عدالت، پاکی، تقوا، صلاح و صلح و صفا پایهریزی شده؛ شهری که در آن امور به دست صالحان و پاکانی میافتد که فقط به رضای خدا میاندیشند. آن روزگار، روزگار عدالت و دادگری، مساوات و برابری، قانون و نظاممندی، خداپرستی و خردورزی و جهانی عاری از کفر و بتپرستی و بیعدالتی است. در آن روزگار عطر ایمان و بندگی در سرتاسر گیتی خواهد پیچید و ملکوتیان، نغمه توحید را خواهند سرود.
در آن زمان، نیرنگ ستمگران و طاغوتیان در برابر اراده حق رنگ میبازد و شهری با هزار آرمان انسانی و هزار وعده خدایی ساخته خواهد شد. شهری که در آن، گنجهای معرفت و فیوضات معنوی، جانهای تشنه را سیراب و از سراب رها خواهد ساخت. شهری که از زمین و آسمانش برکات الهی خواهد جوشید.[۷۰] شهری که نظام تعلیم و تربیت و مدیریت و حکومت آن بر اساس تعلیمات حیاتبخش قرآن و سیره و سنت پیامبر اکرم۶ و امیر مؤمنان علی۷ خواهد بود.
● مبانی جهانی بودن حکومت مهدوی(عج)
▪ ویژگیهای حکومت حضرت مهدی(عج) بدین شرح است:
۱) جهانی بودن دین اسلام؛
۲) جهانی بودن رسالت پیامبر اعظم۶؛
۳) اعتقاد به امامت و رسالت جهانی امام عصر(عج)؛
۴) اعتقاد به جاودانگی دین اسلام و فرازمانی و مکانی و ابدی بودن قرآن و تغییرناپذیر بودن احکام دین؛ «حلال محمّد حلال إلی یوم القیامة»؛
۵) مشترک بودن همه انسانها در تکلیف؛
۶) مشترک بودن بحرانهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جهان کنونی برای همه انسانها؛
۷) امکان نداشتن تحقق صلح و عدالت جهانی با تحقق آن در نقطه ای خاص؛ زیرا وجود مقتضی و مانع با هم به تضاد می انجامد و شرط فاعلی و قابلی هر دو با هم باید وجود داشته باشند؛
۸) معقول نبودن تداوم حیات نظامهای کفر و ظلم؛ زیرا بر اساس آموزههای دین، وجود کفر و شرک مستلزم نقض غرض خواهد بود. خداوند اراده کرده که دین اسلام در همه جهان فراگیر شود و بر همه ادیان غلبه یابد. پس بودن ادیان غیرتوحیدی با این غرض و وعده الهی منافات دارد. بنابراین، لازمه غلبه دین توحیدی اسلام، نابودی کفر و شرک است؛
۹) مقتضای حکمت الهی، ایجاد زمینههای نجات و هدایت و کمال همه افراد بشر است؛
۱۰) مقتضای عدالت خدای متعال، جهانی بودن رسالت امام عصر است. خدا، عدالت و نجات را مخصوص قوم و گروه خاص قرار نداده؛ چون منع خیر بر خدا، محال و مستلزم خلف وعده است؛
۱۱) مقتضای لطف و رحمت عام خداوند، عمومیت لطف و رحمت است؛
«امروز دنیا تشنه عدالت و معنویت و عقلانیت و نجات است. این دنیای سرشار از عدالت، پاکی، راستی، معرفت، محبت دنیای دوران امام زمان است و زندگی حقیقی انسان در این عالم مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان(عج) است که خدا میداند بشر در آنجا به چه عظمتهایی نائل خواهد شد.»[۷۱]
انتظار اسلامی، یعنی انتظار دنیایی سرشار از عدالت و راستی، صمیمیت، انسانیت، معنویت، فضیلت و اخلاق انسانی که در آن حاکمیت زر و زور و تبلیغات مزورانه و خبیثانه رسانههای جمعی شرق و غرب راهی ندارد. حکومت الهی حضرت بقیةالله، حکومت عدالت، مواسات، مساوات، معنویت و فضیلت است.
● محورهای توسعه در حکومت جهانی مهدی(عج)
▪ محورهای توسعه را در حکومت جهانی بقیةالله(عج) را میتوان چنین برشمرد:
۱) رشد علمی مردم و بالا رفتن قدرت عقل و تشخیص آنان؛
۲) رشد دینی و معنوی؛
۳) رشد اخلاقی و فضیلتها، روحیه ایثار، تعادل، جهاد، محبت، امانتداری و برادری و صداقت و تمام آموزههای اخلاقی دین؛
۴) عدالتمحوری در فرهنگ، سیاست، اقتصاد و قضاوت، ظلمستیزی و مبارزه با هرگونه فساد و طغیان؛
۵) تأمین امنیت در همه ابعاد روانی، فردی و اجتماعی در جامعه؛
۶) بهرهمندی از تکنولوژیهای پیشرفته و استفاده از وسایل ارتباطاتی و اطلاعاتی قوی؛
۷) توسعه رفاه و فراوانی امکانات و نعمتهای مادی؛
۸) جلوگیری از آلودگی و تخریب محیط زیست.
در منابع اسلامی، از این نوع جهانی شدن بر پایه حق و عدالت و ارزشهای دینی که بر اساس اصول و اهداف متعالی اسلام شکل خواهد گرفت، فراوان یافت میشود که ما به همین مقدار بسنده میکنیم.
تنها مهدی(عج) که موعود تمام ادیان و آرمان تمام مستضعفان و نجاتبخش آسمانی است، میتواند بشر را نجات دهد، نه کسانی که چشم بر روی واقعیتها بستهاند و خوشبختی بشر را در مکاتب اومانیستی و سکولاریستی میبینند، مانند پوپر که به صراحت میگوید:
مذاهب الهی که به انسانها وعده خوشبختی میدهند و آنها را برای رسیدن به آرمانهای بزرگ تجهیز میکنند و فلاسفهای که خواستار تحول در جهان هستند و میخواهند جهانی عادلانه و خوشبخت بیافرینند، ناعقلگرا هستند.[۷۲]
وقتی دانشمندان عصر علم و تمدن پیشرفته هنوز با این نظریههای منحط و پوچ، بشر را با انواع مشکلات فکری و بحرانهای روحی، اجتماعی، سیاسی و... روبهرو ساختهاند، آیا ضرورت ظهور منجی الهی احساس نمیشود؟ به راستی که بشر امروز به منجی آسمانی نیاز دارد: (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۷۳]).
اکبر همتی
http://poroge.parsiblog.com
پی نوشت ها:
[۱]. آلن داگلاس گالووی، الهیات تاریخی، ترجمه مراد فرهاد پور، ص۶۷، مؤسسه فرهنگی صراط، تهران ۱۳۷۶.
[۲]. مرتضی مطهری، تکامل اجتماعی انسان، ص ۵۸، انتشارات صدرا، قم ۱۳۶۳.
[۳]. همان.
[۴]. همان، ص۳۵۲.
[۵]. نک: ناصر مکارم شیرازی، حکومت جهانی مهدی، ص۵۸، مدرسه امام علی(ع)، قم ۱۳۷۵.
[۶]. محمد حکیمی، در فجر ساحل، ص ۸۸، نشر آفاق، تهران ۱۳۸۲.
[۷]. همان.
[۸]. ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص۷۹، مرکز نشر دانشگاهی، تهران ۱۳۶۲.
[۹]. مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص۴۴، انتشارات صدرا، تهران۱۳۷۳.
[۱۰]. همان، ص۴۸ ـ ۴۹.
[۱۱]. همان، ص۴۷.
[۱۲]. همان، ص۶۱.
[۱۳]. اگناسیورامونه، آیا جهان به سوی هرج و مرج میرود، ترجمه پریچهر شاهسوند، ص۱۳۹، بیجا، بیتا.
[۱۴]. همان، ص۱۴۰.
[۱۵]. روژه دوپاسکیه، اسلام و بحران عصر ما، ترجمه حسن حبیبی، ص۱۸ – ۲۱، اطلاعات، تهران ۱۳۷۱.
[۱۶]. گفتنی است، فوکویاما با اینکه گرایشهای پستمدرنیستی دارد، بر خلاف دیگر پستمدرنها، به تکثر فرهنگی و تعامل فرهنگها معتقد نیست و ایده غلبه فرهنگ لیبرال سرمایهداری غرب را مطرح کرده است.
[۱۷]. Fukuyama, The End of History, and therast man, p. ۴۸.
[۱۸]. ارنست کاسیرر، عصر روشنگری، ص۲۳۳، بیجا، بیتا.
[۱۹]. همان، ص۲۳۴.
[۲۰]. ویلیام جیمز دورانت، لذات فلسفه، ترجمه زریاب خویی، ص ۳۶۴ – ۳۶۵، علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۷۴.
[۲۱]. سوره مجادله، آیه ۲۱.
[۲۲]. سوره اعراف، آیه ۳۴.
[۲۳]. سوره رعد، آیه ۱۱.
[۲۴]. سوره فرقان، آیه ۷۷.
[۲۵] سوره یونس، آیه ۳۲.
[۲۶] سوره آل عمران، آیه ۶۴.
[۲۷] سوره انعام، آیه ۵۹.
[۲۸] سوره آل عمرا ن، آیه ۵.
[۲۹] . سوره قصص، آیه ۵.
[۳۰] . سوره حج، آیه ۴۱.
[۳۱] . سوره اعراف، آیه ۱۳۷.
[۳۲] . سوره انبیاء، آیه ۱۸.
[۳۳] . سوره نحل، آیه ۳۶.
[۳۴] . سوره هود، آیه ۱۲۱.
[۳۵]. سوره بقره، آیه ۱۹۵.
[۳۶]. سوره مائده، آیه ۲.
[۳۷]. سوره یونس، آیه ۳۵.
[۳۸] . سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
[۳۹] . سوره نور، آیه ۵۵.
[۴۰] . سوره مجادله، آیه۲۱.
[۴۱] . سوره اسراء، آیه۸۱.
[۴۲] . سوره توبه، آیه۳۲.
[۴۳] . سوره روم، آیه۳۰؛ سوره شمس، آیه ۷ ـ ۸.
[۴۴] . سوره دهر، آیه۳.
[۴۵] . سوره یونس، آیه ۳۲.
[۴۶] . سوره اسراء، آیه۷.
[۴۷] . سوره شوری، آیه ۳۰.
[۴۸] . سوره بقره، آیه ۲۲.
[۴۹] . سوره غافر، آیه۶۳؛ نک: سوره لقمان، آیه۲۰؛ سوره جاثیه، آیه ۱۳؛ سوره هود، آیه۶۱؛ سوره ص، آیه۲۷؛ سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
[۵۰] . شیخ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۴۷۱.
[۵۱] . همان، ج۱، ص۴۰۷.
[۵۲]. طوسی، الغیبة، ص۴۷۲.
[۵۳]. همان.
[۵۴]. نعمانی، الغیبه، ص۲۷۴.
[۵۵]. سوره نور، آیه ۵۵.
[۵۶]. سوره قصص، آیه ۵.
[۵۷]. سوره آل عمران، آیه ۷۹.
[۵۸]. سوره مائده، آیه ۴۴.
[۵۹]. سوره مائده، آیه ۴۸.
[۶۰]. سوره نساء، آیه ۵۸.
[۶۱]. سوره نساء، آیه ۱۴۱.
[۶۲] . سوره شعراء، آیه ۱۵۱.
[۶۳]. سوره کهف، آیه ۲۸.
[۶۴]. سوره هود، آیه ۱۱۳.
[۶۵]. نک: محمد حکیمی، عصر زندگی، ص ۱۷۷، با اندکی تخلیص، بوستان کتاب، قم ۱۳۸۰.
[۶۶] . سوره زمر، آیه ۷۰.
[۶۷] . سوره یس، آیه ۸۲.
[۶۸]. این کلام به آیه (وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا ) اشاره دارد. در روایت آمده که روز آمدن مهدی۴، روز اشراق زمین به نور الهی است.
[۶۹]. همان، ص۳۶.
[۷۰]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۵۱، ص۸۸.
[۷۱]. از سخنان رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه تهران.
[۷۲]. کارل ریموند پوپر، جامعه باز و دشمنانش، ترجمه علی اصغر مهاجر، انتشار، تهران ۱۳۷۸.
[۷۳] . سوره انبیاء، آیه ۷۳.
http://poroge.parsiblog.com
پی نوشت ها:
[۱]. آلن داگلاس گالووی، الهیات تاریخی، ترجمه مراد فرهاد پور، ص۶۷، مؤسسه فرهنگی صراط، تهران ۱۳۷۶.
[۲]. مرتضی مطهری، تکامل اجتماعی انسان، ص ۵۸، انتشارات صدرا، قم ۱۳۶۳.
[۳]. همان.
[۴]. همان، ص۳۵۲.
[۵]. نک: ناصر مکارم شیرازی، حکومت جهانی مهدی، ص۵۸، مدرسه امام علی(ع)، قم ۱۳۷۵.
[۶]. محمد حکیمی، در فجر ساحل، ص ۸۸، نشر آفاق، تهران ۱۳۸۲.
[۷]. همان.
[۸]. ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص۷۹، مرکز نشر دانشگاهی، تهران ۱۳۶۲.
[۹]. مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص۴۴، انتشارات صدرا، تهران۱۳۷۳.
[۱۰]. همان، ص۴۸ ـ ۴۹.
[۱۱]. همان، ص۴۷.
[۱۲]. همان، ص۶۱.
[۱۳]. اگناسیورامونه، آیا جهان به سوی هرج و مرج میرود، ترجمه پریچهر شاهسوند، ص۱۳۹، بیجا، بیتا.
[۱۴]. همان، ص۱۴۰.
[۱۵]. روژه دوپاسکیه، اسلام و بحران عصر ما، ترجمه حسن حبیبی، ص۱۸ – ۲۱، اطلاعات، تهران ۱۳۷۱.
[۱۶]. گفتنی است، فوکویاما با اینکه گرایشهای پستمدرنیستی دارد، بر خلاف دیگر پستمدرنها، به تکثر فرهنگی و تعامل فرهنگها معتقد نیست و ایده غلبه فرهنگ لیبرال سرمایهداری غرب را مطرح کرده است.
[۱۷]. Fukuyama, The End of History, and therast man, p. ۴۸.
[۱۸]. ارنست کاسیرر، عصر روشنگری، ص۲۳۳، بیجا، بیتا.
[۱۹]. همان، ص۲۳۴.
[۲۰]. ویلیام جیمز دورانت، لذات فلسفه، ترجمه زریاب خویی، ص ۳۶۴ – ۳۶۵، علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۷۴.
[۲۱]. سوره مجادله، آیه ۲۱.
[۲۲]. سوره اعراف، آیه ۳۴.
[۲۳]. سوره رعد، آیه ۱۱.
[۲۴]. سوره فرقان، آیه ۷۷.
[۲۵] سوره یونس، آیه ۳۲.
[۲۶] سوره آل عمران، آیه ۶۴.
[۲۷] سوره انعام، آیه ۵۹.
[۲۸] سوره آل عمرا ن، آیه ۵.
[۲۹] . سوره قصص، آیه ۵.
[۳۰] . سوره حج، آیه ۴۱.
[۳۱] . سوره اعراف، آیه ۱۳۷.
[۳۲] . سوره انبیاء، آیه ۱۸.
[۳۳] . سوره نحل، آیه ۳۶.
[۳۴] . سوره هود، آیه ۱۲۱.
[۳۵]. سوره بقره، آیه ۱۹۵.
[۳۶]. سوره مائده، آیه ۲.
[۳۷]. سوره یونس، آیه ۳۵.
[۳۸] . سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
[۳۹] . سوره نور، آیه ۵۵.
[۴۰] . سوره مجادله، آیه۲۱.
[۴۱] . سوره اسراء، آیه۸۱.
[۴۲] . سوره توبه، آیه۳۲.
[۴۳] . سوره روم، آیه۳۰؛ سوره شمس، آیه ۷ ـ ۸.
[۴۴] . سوره دهر، آیه۳.
[۴۵] . سوره یونس، آیه ۳۲.
[۴۶] . سوره اسراء، آیه۷.
[۴۷] . سوره شوری، آیه ۳۰.
[۴۸] . سوره بقره، آیه ۲۲.
[۴۹] . سوره غافر، آیه۶۳؛ نک: سوره لقمان، آیه۲۰؛ سوره جاثیه، آیه ۱۳؛ سوره هود، آیه۶۱؛ سوره ص، آیه۲۷؛ سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
[۵۰] . شیخ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۴۷۱.
[۵۱] . همان، ج۱، ص۴۰۷.
[۵۲]. طوسی، الغیبة، ص۴۷۲.
[۵۳]. همان.
[۵۴]. نعمانی، الغیبه، ص۲۷۴.
[۵۵]. سوره نور، آیه ۵۵.
[۵۶]. سوره قصص، آیه ۵.
[۵۷]. سوره آل عمران، آیه ۷۹.
[۵۸]. سوره مائده، آیه ۴۴.
[۵۹]. سوره مائده، آیه ۴۸.
[۶۰]. سوره نساء، آیه ۵۸.
[۶۱]. سوره نساء، آیه ۱۴۱.
[۶۲] . سوره شعراء، آیه ۱۵۱.
[۶۳]. سوره کهف، آیه ۲۸.
[۶۴]. سوره هود، آیه ۱۱۳.
[۶۵]. نک: محمد حکیمی، عصر زندگی، ص ۱۷۷، با اندکی تخلیص، بوستان کتاب، قم ۱۳۸۰.
[۶۶] . سوره زمر، آیه ۷۰.
[۶۷] . سوره یس، آیه ۸۲.
[۶۸]. این کلام به آیه (وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا ) اشاره دارد. در روایت آمده که روز آمدن مهدی۴، روز اشراق زمین به نور الهی است.
[۶۹]. همان، ص۳۶.
[۷۰]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۵۱، ص۸۸.
[۷۱]. از سخنان رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه تهران.
[۷۲]. کارل ریموند پوپر، جامعه باز و دشمنانش، ترجمه علی اصغر مهاجر، انتشار، تهران ۱۳۷۸.
[۷۳] . سوره انبیاء، آیه ۷۳.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست