جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا
سال سوم (جنگ احد) و سال چهارم هجرت و سال پنجم (غزوه خندق)
● جنگ احد
قرشیان تصمیم گرفتند با تمام قوا و تجهیزات خود به مسلمانان حمله کنند . صفوان بن امیه به ابوسفیان پیشنهاد کرد تمام اموال تجارتی را که پیش از جنگ بدر به مکه آمده بود ، صرف خرید اسلحه و تجهیزات جنگی کنند و این پیشنهاد پذیرفته شد از سوی دیگر برای تهیهٔ افراد و سربازان جنگی از تمام قبایل اطراف مکه مانند بنی کنانه و مردم تهامه نیز کمک گرفتند . بدین ترتیب روزی که لشکر قریش از مکه حرکت کرد سه هزار مرد شمشیرزن که دویست اسب و سه هزار شتر و هفتصد مرد زره پوش با خود داشتند . در نقل دیگر با سه هزار سوار و دو هزار پیاده نظام حرکت کردند .
عباس بن عبدالمطب عموی پیغمبر که در مکه به سر می برد و در سلک بت پرستان زندگی می کرد ، حضرت را از تصمیم آنها را مطلع ساخت .
برای مقابلهٔ با آنها و تدبیرِ کار ، پیغمبر ( ص ) دستور داد مردم مدینه در مسجد اجتماع کنند و آرا و پیشنهادهای خود را بیان کنند . خود آن حضرت و جمعی از بزرگان و سالمندان و از آن جمله عبدالله اُبی طرفدارِ ماندن در شهر و قلعه داری بودند و معتقد بودند که جنگ در داخل برج و باروی شهر و در پیش روی زن و فرزند شکست ناپذیر است و مردان و سربازان در چنین موقعیتی تا پای جان و با تمام نیرو و توان می جنگند ، اما گروهی از جوانان پرشور که در جنگ بدر حاضر نبودند و می خواستند غیبت خود را در آن روز تلافی کنند و برخی دیگر از آنها که منظرهٔ بدر را دیده بودند و خیال می کردند هیچ نیرویی بر آنها چیره نخواهد شد و از طرفی ماندن در خانه و حصار را برای خود نوعی سرشکستگی و زبونی و خواری محسوب می کردند، به خارج شدن از شهر و جنگ در میدان باز اصرار و پافشاری داشتند .
هنگامی که پیغمبر ( ص ) از شهر خارج شد هزار نفر مرد جنگجو همراه آن حضرت بود ، ولی مقداری که راه رفتند عبدالله بن اُبی با سیصد تن از همراهان خودبه بهانهٔ اینکه با نظر او مخالفت شده از بین راه برگشتند و پیغمبر خدا با هفتصد نفر به سوی احد پیش رفتند .
« احد » نام جایی است که در یک فرسنگی مدینه که یک رشته کوه ، آن قسمت از بیابان را با بیابانهای دیگر از هم جدا می سازد . لشکریان قریش قبل از آمدن مسلمانان در آنجا موضع گرفته و آمادهٔ جنگ انتقامی خود شده بودند ، هنگامی که رسول خدا ( ص ) بدانجا رسید لشکریان خود را طوری ترتیب داد که کوه احد را پشت سر خود و دشمن را پیش رو قرار دادند و هر دو لشکر آمادهٔ جنگ گردیدند .
در کوه احد درّه و شکافی قرار داشت که دشمن می توانست از آنجا خود را به مسلمانان رسانده و از آن سو حمله کنند . پیغمبر ( ص ) عبدالله بن جبیر را با پنجاه نفر تیرانداز در آنجا گماشت و بدانها دستور داد از آن دره نگهبانی کنند و مراقب باشند از آنجا حمله نکند ، و چون می دانست نگهبانی آن دره برای پیروزی لشکریان بسیار مؤثر است سفارش وتأکید زیادی به آنها کرد .
ابوسفیان متوجّه اهمیت آن تنگه شد . خالدبن ولید را با دویست نفر شمشیر زن مأمور کرد تا در کمین آن پنجاه نفر باشند و بدو دستور دارد وقتی دیدید دو لشکر به هم ریختند ، اگر توانستید از این تنگه سرازیر شده و شمشیر در آنها بگذارید .
حمزه بن عبدالمطلب عموی پیغمبر چون شیری غران به راست و چپ لشکر دشمن حمله می افکند و هر که سر راهش می آمد او را از پای درمی آورد .
علی بن ابی طالب نیز از یک سو و سایر مسلمانان جانباز و فداکار از مهاجر و انصار نیز سر غیرت آمده و بسختی مشرکین را شکست دادند و هزیمت آنان به سوی مکه شروع شد .
سربازان مسلمان پس از اینکه مقداری آنها را تعقیب کردند مغرورانه به سوی میدان جنگ بازگشته و با خیالی آسوده به جمع آوری غنایم پرداختند و با سابقه ای که از جنگ بدر و آن پیروزی بیرون از انتظار داشتند اطمینان یافتند که اینجا هم دیگر شکست نخواهند خورد و مشرکین از راهی که رفته اند باز نخواهند گشت .
وقتی تیراندازان از بالای دره مشاهده کردند که مسلمانان به جمع آوری غنایم مشغول شده و مشرکین هزیمت کردند ، یکی یکی به منظور به دست آوردن غنیمت و برای آنکه از یکدیگر عقب نمانند به سوی دره سرازیر شدند و هر چه عبدالله بن جبیر فریاد زد : نروید و از دستور رسول خدا ( ص ) سرپیچی نکنید ! کسی به حرف او گوش نداد .
خالدبن ولید که با دویست نفر از جنگجویان قریش در کمین تیراندازان بود و تا آن وقت نتوانسته بود از آن تنگه و شکاف عبور کند و از پشت سر خود را به مسلمانان برساند و در هر بار که می خواست منظور خود را عملی سازد با رگبار تیرهای آنان مواجه می شد ، وقتی متوجه شد ده نفر تیرانداز بیشتر نمانده با همراهان خود بدانها حمله کرد و آنان را کشته و شمشیر در میان مسلمانانی که با خیالی آسوده برای جمع آوری غنایم خم شده بودند گذاردند و آنان را غافلگیر ساختند .
تدریجاً صحنهٔ جنگ به سود قرشیان عوض شد و مسلمانان گروه گروه رو به هزیمت و فرار نهادند . چیزی که به این هزیمت و پریشانی جنگجویان مسلمان کمک کرد فریادی بود که به گوش آنها رسید که کسی می گوید :
▪ « محمد کشته شد ! »
در گیرودار حملهٔ مشرکین سنگی به سوی رسول خدا ( ص ) پرتاب شد و آن سنگ دندان آن حضرت را شکست و قسمتی از لب و صورت را نیز شکافت و دیگر آنکه همچنان که آن حضرت مشغول دفاع و حمله بود یک بار در گودالی که مشرکین سر راه مسلمانان حفر کرده بودند افتاد که علی ( ع ) و طلحه آن حضرت را از جا بلند کردند . برخی که صورت خون آلود و مجروح و نیز افتادن آن حضرت را بر زمین دیده بودند یقین به صحت این خبر و درستی آن شایعه کردند و آنچه را دیده بودند به دیگران نیز می گفتند .
حمزه که همچون شیری غران در برابر دشمنان اسلام به یمین و یسار حمله می کرد و قریش را متفرق می ساخت و مرد و مرکب را بر زمین می افکند باحربه ای که « وحشی » از کمین به تهیگاه او پرتاب کرد از پای درآمد و به شهادت رسید .
وحشی از بردگان مکه و قریش بود که در جنگ احد حاضر گشته و هند همسر ابوسفیان به او گفته بود : اگر بتوانی یکی از سه نفر یعنی محمد ، علی ، و حمزه را به قتل برسانی آنچه بخواهی به تو می دهم .
وحشی پس از قتل حمزه شکم آن جناب را درید و جگرش را بیرون آورد و برای هند دختر عتبه برد , و هند قطعه ای از آن جگر را برید و در دهان گذارد ، ولی نتوانست بخورد و آن را بیرون انداخت و به شکرانهٔ این مژده و طبق وعده ای که داده بود طلا و جواهرات خود را بیرون آورد و به وحشی داد . شهدای جنگ ، به طوری که معروف است جمعاً هفتاد نفر بودند که میان آنها مردان بزرگ و رؤسای قبایل و شخصیتهای گرامی اسلام نیز بودند مانند : حمزه ، مصعب بن عمیر ، عبدالله بن حجش از مهاجرین عبدالله بن جبیر ، سعد بن ربیع , و دیگران از انصار .
از حوادث سال سوم هجری ولادت سبط اکبر رسول خدا ( ص ) حضرت امام حسن مجتبی ( ع ) است به گفتهٔ مشهور در شب نیمهٔ ماه مبارک رمضان در مدینه به دنیا آمد . (۱)
● سال چهارم هجرت
رسول خدا ( ص ) در این سال به منظور سرپرستی از زنان بیوهٔ مسلمان و مهاجرینی که شوهران مهاجر خود را در جنگها از دست داده و در شهر مدینه – دور از وطن و قوم و خویشان خود – در وضع اندوهباری زندگی می کردند دو زن دیگر را به عقد خود درآورد . یکی زینب دختر خزیمه و دیگری ام سلمه دختر أبی امیه مخزومی بود و نام ام سلمه هند بود . بدین ترتیب رسول خدا ( ص ) آن دو را نیز جزء همسران خود قرار داده و ضمن سرپرستی از آنها ، آن دو را از غم و اندوه و غربت و نداری و عوارض دیگری که شهادت شوهرانشان به دنبال داشت نجات بخشید .
ام سلمه از زنان بزرگی است که صرفنظر از افتخار همسری با رسول خدا ( ص ) در ایمان به خدا و روز جزا و پیروی از دستورهای پیغمبر بزرگوار اسلام به مرتبهٔ والایی رسید و پس از خدیجهٔ کبری ( س ) در میان همسران پیغمبر از همگان گوی سبقت را در فضل و کمال ربود . پس از رحلت آن حضرت نیز با اینکه عمری طولانی کرد و آخرین همسر رسول خدا ( ص ) بود که از دنیا رفت ، تا زنده بود حرمت خود و پیغمبر را نگاه داشته و کاری که مخالف شأن بانوی بزرگی چون او بود از وی دیده نشد و به حق اُم المؤمنین بود .
در ماه شعبان سال چهارم مطابق قول مشهور خدای تعالی مولود جدیدی از فاطمهٔ زهرا ( س ) به رسول خدا ( ص ) و علی ابی طالب ( ع ) عنایت فرمود و نام او را حسین گذاردند .
در همین سال فاطمهٔ بنت اسد مادر امیرالمؤمنین علی ( ع ) از دنیا رفت ، و گذشته از امیرالمؤمنین ، رسول خدا نیز در مرگ او بسیار متأثر و غمگین شد . (۱)
● غزوهٔ خندق
از حوادث مهم سال پنجم هجرت که به قول معروف در ماه شوال آن سال اتفاق افتاد ، جنگ خندق بود . با توجه به کثرت سپاه و تجهیز لشکریان قریش ، محاصره طولانی و نبودن آذوقه کافی در شهر مدینه ، دشواری وضع اقتصادی و کارشکنی های داخلی که از ناحیهٔ یهود بنی قریظه و منافقین شد و به سختی مسلمانان را تهدید می کرد ، برای پیغمبر اسلام و پیروان آن بزرگوار یکی از سخت ترین جنگها و دشوارترین درگیریهایی بود که با دشمن داشتند .
قرشیان که در اثر مبارزات طولانی با مسلمانان تا حدودی خسته به نظر می رسیدند و از طرفی تدریجاً عقایدشان نسبت به مراسم دینی قریش و آیین بت پرستی سست شده و به حال تردید درآمده بودند ، برای اطمینان خاطر نسبت به مرام و آیین خود ، از بزرگان یهود و اهل کتاب سؤال کردند : « راستی ! شما که اهل کتاب هستید و از آیین ما و محمد اطلاعات کافی دارید به ما بگویید : آیا آیین ما بهتر است یا دین محمد ؟ »
یهودیان روی دشمنی با پیغمبر اسلام و عناد با آن بزرگوار پاسخ دادند : « مطمئن باشید که شما بر حق هستید و آیین شما از دین او بهتر است . »
یهودیان برای اطمینان قریش به مسجدالحرام آمده و در برابر بتهای مشرکین سجده کرده و خواستند با این رفتار در عمل نیز حقانیت آیین آنها را ثابت کنند .
قریش مکه با این جریان از نصرت یهود مطمئن شده و با سخنان آنها به آیین باطل خود دلگرم گشته و آمادگی خود را برای جنگ با مسلمانان اعلام کردند .
خبر حرکت لشکر قریش به رسول خدا ( ص ) رسید و برای مقابله با این لشکر جرّار در فکر فرو رفتند . چاره ای جز آنکه در مدینه بمانند و حالت دفاعی به خود گیرند ندیدند ، اما باز هم برای حفظ شهر از حملهٔ دشمن تدبیری لازم بود . از این جهت پیغمبر اسلام با اصحاب خود در این باره مشورت کرد و سلمان فارسی که در آن وقت از قید بردگی آزاد شده بود ، پیشنهاد داد که مورد تصویب قرار گرفت و قرار شد که بدان عمل کنند . سلمان گفت : آن قسمت از شهر مدینه را که سر راه دشمن می باشد خندقی حفر کنند . رسول خدا ( ص ) این نظریه را پسندید و قرار شد قسمت زیادی از شمال و بخصوص شمال غربی مدینه را به صورت هلالی خندق بکنند . قسمتی را که پیغمبر دستور حفر خندق در آن قسمت داد ، قسمت شمالی مدینه بود که شامل ناحیهٔ احد می شد و تا نقطه ای به نام راتج را می گرفت ، چون در قسمت جنوب غربی و جنوب ، محله قبا و باغستانهای آنجا بود و در ناحیهٔ شرقی نیز یهود بنی قریظه ، سکونت داشتند و لشکر دشمن ناچار بود از همان ناحیهٔ شمال و قسمتی از شمال غربی به مدینه بتازد ، از این رو فقط همان قسمت را برای حفر خندق انتخاب کردند .
به دنبال خبر حرکت لشکر احزاب وحشت سر تا سر مدینه را فرا گرفت ، با این تفاوت که افراد با ایمان با علم به اینکه آزمایش سختی در پیش دارند از این وحشت داشتند که آیا بتوانند به خوبی از عهدهٔ آزمایش برآیند یا نه ؟ و افراد سست عقیده و منافق از سرنوشت خود و زن و بچه و اموال و داراییشان وحشت داشتند .
کار حفر خندق شش روزه به پایان رسید و علت عمدهٔ این سرعت عمل و پیشرفت کار هم آن بود که خود پیغمبر اسلام نیز مانند یکی از افراد معمولی کار می کرد . مسلمانان که می دیدند رهبر عالی قدرشان نیز با آن همه گرفتاری و مشکلات کلنگ می زند و سنگ و خاک به دوش می کشد ، به فعالیت و کار تشویق می شدند و موجب سرعت عمل آنها می گردید .
عمر بن عوف گوید : سهم من ، سلمان ، حذیفه ، نعمان و شش تن دیگر از انصار چهل ذراع شده بود و مشغول کندن آن قسمت بودیم که ناگهان سنگ سختی بیرون آمد که کلنگ در آن کارگر نبود و چند کلنگ را هم شکست ، ولی خود آن سنگ شکسته نشد . ما که چنان دیدیم به سلمان گفتیم : « پیش رسول خدا برو و ماجرای این سنگ را به آن حضرت بگو تا اگر اجازه می دهد از پشت سنگ حفر نموده و راه خندق را کج کنیم . »
سلمان خود را به آن حضرت رسانده و جریان را معروض داشت . پیغمبر از جا برخاست و در حالی که همهٔ آن نه نفر کنار خندق ایستاده بودند تا سلمان دستوری بیاورد پیش آنها آمد و کلنگ سلمان را گرفت و وارد خندق شد و با دست خود کلنگی به آن سنگ زد و قسمتی از آن سنگ شکسته شد و برقی خیره کننده جستن کرد که شعاع زیادی را روشن نمود ، همچون چراغی که در دل شب فضای مدینه را روشن سازد . پیغمبر بانگ به تکبیر ( الله اکبر ) بلند کرد و مسلمانان دیگر نیز بانگ الله اکبر برداشتند ، سپس رسول خدا ( ص ) کلنگ دوم را زد و قسمت دیگری از سنگ شکسته شد و مانند بار اول برق زیادی جستن کرد و دوباره پیغمبر تکبیر گفت و مسلمانان نیز تکبیر گفتند و برای سومین بار کلنگ زد و برق جستن نمود و همگی تکبیر گفتند .
سلمان ماجرای آن برقهای زیاد و خیره کننده و تکبیر آن حضرت را به دنبال آنها پرسید ؟، پیغمبر در حالی که دیگران نیز می شنیدند فرمود :
« کلنگ نخست را که زدم و آن برق جهید ، در آن برق قصرهای حیره و مداین را که همچون دندانهای نیش سگان می نمود مشاهده کردم و جبرئیل به من خبر داد که امت من آن کاخها را فتح خواهند کرد . در دومین برق کاخهای سرخ سرزمین روم برایم آشکار شد و جبرئیل به من خبر داد که امت من بر آنها چیره می شوند و در سومین برق قصرهای صنعا را دیدم و جبرئیل مرا خبر داد که امتم آن قصرها را می گشایند ، پس بشارت باد شما را ! »
در این خلال سپاه انبوه قریش و سایر احزاب هم پیمانشان دسته دسته با تجهیزات جنگی که داشتند از راه رسیدند و در دامنهٔ کوه احد اردو زدند و چون به لشکر مسلمانان برنخوردند به سوی مدینه حرکت کرده ، تا کنار خندق پیش آمدند ، به ناچار چون نمی توانستند جلوتر بروند در همان سوی خندق اردو زدند .
در این میان خبر پیمان شکنی یهود بنی قریظه نیز به رسول خدا ( ص ) رسید و فکر آن حضرت را نگران ساخت . راستی هم کار سختی بود ، زیرا با این ترتیب دشمن از هر طرف مسلمانان را محاصره کرده بود و این خطر بود که بنی قریظه در این حالی که مردان مسلمانان رو به روی لشکر احزاب در کنار خندق موضع گرفته اند آنها از فرصت استفاده کرده ، به داخل شهر حمله کنند و زنان و کودکان و خانه های مردم را مورد هجوم و دستبرد قرار دهند .
این خبر پنهان نماند و تدریجاً همهٔ مسلمانان از پیمان شکنی بنی قریظه مطلع شدند و بر ترس و اضطرابشان افزوده شد .
برای پهلوانان و سلحشورانی مانند عمر بن عبدود و عکرمه بن ابی جهل که به همراه این سپاه گران به مدینه آمده بودند تا انتقام کشتگان بدر و احد را از سربازان جانباز اسلام بگیرند ، بسیار دشوار و ننگین بود که بدون هیچ گونه زد و خورد و کشت و کشتار و کارزاری به مکه بازگردند .
هیچ یک از آنان در شجاعت ، شهرت عمر بن عبدود را نداشت و سالخورده تر و با تجربه تر از وی در جنگها نبود ، و بلکه به گفتهٔ اهل تاریخ در آن روزگار هیج شجاعی در میان عرب شهرت عمر بن عبدود را نداشت . او را « فارس یلیل » می نامیدند و با هزار سوار او را برابر می دانستند . از این رو مسلمانان نیز تنها از جنگ با او واهمه داشتند وگرنه همراهان او چندان ابهتی برای آنها نداشتند .
عمر بن عبدود که توانسته بود خود را به این سوی خندق برساند و آرزوی خود را که جنگ در میدان باز با مسلمانان باشد برآورده سازد ، با نخوت و غروری خاص اسب خود را به جولان درآورده و مبارز طلبید .
علی ( ع ) اجازه خواست به جنگ او برود . پیغمبر فرمود : « او عمرو است ؟ » . علی ( ع ) عرض کرد : « اگرچه عمرو باشد ! »
رسول خدا ( ص ) که چنان دید رخصت جنگ بدو داده فرمود : « پیش بیا ! » و چون علی ( ع ) پیش رفت . حضرت زره خود را بر او پوشانید و دستار خویش بر سر او بست و شمشیر مخصوص خود را به دست او داد آنگاه بدو فرمود : « پیش برو » .
وقتی علی دور شد ، پیغمبر فرمود :
« براستی همهٔ ایمان با همهٔ شرک رو به رو شد ! »
عمرو از اسب پیاده شد و اسب را پی کرده به علی حمله کرد ، و شمشیری به جانب سر آن حضرت حواله نمود که علی ( ع ) سپر کشید و آن ضربت را رد کرد . با این حال شمشیر عمرو سپر را شکافت و جلوی سرِ علی ( ع ) را نیز زخمدار کرد . اما علی ( ع ) در همان حال مهلتش نداده و شمشیر را از پشت سر حواله گردن عمرو کرد و چنان ضربتی زد که گردنش را قطع نمود و او را بر زمین انداخت .
و در روایت حذیفه است که علی ( ع ) شمشیر را حوالهٔ پاهای عمرو کرد و هر دو پای او را از بیخ قطع نمود .
در نقل دیگری است که جابر گوید : « من در آن وقت به همراه علی ( ع ) رفتم تا جنگ و کارزار آن دو را تماشا کنم و چون به یکدیگر حمله کردند غباری بلند شد که دیگر کسی آن دو را نمی دید و در میان آن غبار ناگاه صدا تکبیر علی ( ع ) بلند شد و همه دانستند که عمرو به دست علی (ع ) به قتل رسیده و کشته شده است . »
جنگ خندق با تمام مشکلاتی که برای مسلمانان ایجاد کرده بود و فشار دشواری که برای آنها داشت با نصرت الهی به سود مسلمانان پایان یافت و احزاب به سرعت به سوی مکه کوچ کردند . مسلمانان اثاثیه و خیمه و خرگاه دشمن را برداشته و پبروزمندانه به شهر بازگشتند .
پیغمبر خدا برای شستشوی سر و بدن و رفع خستگی به خانه آمد و به درون خیمه ای که دخترش فاطمه ( ع ) به همین منظور در خانه زده بود درآمد . پس از اینکه بدن را شستشو داده و بیرون آمد جبرئیل بر او نازل شد و دستور حرکت به سوی قلعه های بنی قریظه را داده و پیغمبر دانست که مأمور است بدون توقف به جنگ بنی قریظه برود .
پیغمبر خدا نماز ظهر را در مدینه خواند و بی درنگ لباس جنگ پوشید و به بلال دستور داد در مدینه جار زند که هر کس فرمانبر و مطیع خدا و رسول اوست باید نماز عصر را در محله بنی قریظه بخواند .
بنی قریظه که از ماجرا مطلع شدند ، وارد قلعه های خود شده و به استحکام برج و باروی آنها پرداختند و چون علی ( ع ) و همراهان او به پای قلعه های ایشان رسیدند آنان بالای دیوار آمده و شروع به دشنام دادن به آن حضرت و رسول خدا ( ص ) کردند .
محاصرهٔ یهود بنی قریظه شروع شد و تا روزی که تسلیم شدند و به وسیله مسلمانان از پای درآمدند بیست و پنج روز طول کشید .
یهود بنی قریظه که از محاصره به تنگ آمدند و حاضر به پذیرفتن اسلام و جزیه هم نشدند چاره ای جز تسلیم نداشتند ، اما از سرنوشت خود بیمناک بودند . از این رو برای سران قبیلهٔ اوس که همپیمانان آنها بودند پیغام دادند که ما چاره ای جز تسلیم نداریم ، اما شما باید به ما کمک کنید و با محمد مذاکره کنید تا دربارهٔ ما ارفاق کند . با این پیغام چند تن از افراد قبیلهٔ مزبور به نزد رسول خدا ( ص ) رفته و در این باره با آن حضرت مذاکره کردند پیغمبر فرمود : « آیا حاضرید حکمیت آنها را به یک نفر از شما واگذار کنم ؟ » گفتند : « آری . »
فرمود : « سعد بن معاذ دربارهٔ ایشان حکم کند . » آنها پذیرفتند و سعدبن معاذ را به خاطر زخمی که داشت و نمی توانست به پای خود راه برود بر الاغی سوار کرده و بالشی برای او ترتیب دادند و به سوی قلعه های بنی قریظه حرکت دادند .
سعد گفت : « حکم من آن است که مردانشان کشته شوند و اموالشان قسمت شود و زنان و کودکانشان به اسارت درآیند . » و مسلمانان نیز به دستور رسول خدا ( ص ) بر طبق حکم او عمل کردند .(۱)
(۱) به نقل از کتاب خلاصه زندگانی حضرت محمد(ص)
تالیف:سید هاشم رسولی محلاتی
تلخیص:محمدرضا جوادی
تالیف:سید هاشم رسولی محلاتی
تلخیص:محمدرضا جوادی
منبع : به سوی نور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست