جمعه, ۱۳ مهر, ۱۴۰۳ / 4 October, 2024
مجله ویستا
این بار بیل را نکش
● درباره شغال به كارگردانی اصغر نصیری
این یك پیشنهاد كاملاً دوستانه است. اگر شما هم مثل من با دیدن عكسی از «شغال» كه دوسه هفته پیش در صفحه سینما چاپ شده بود و در آن انگار ساسان فرخ نیا داشت به آناهیتا نعمتی ورزش رزمی یاد می داد یاد «بیل رو بكش» افتادید و فكر كردید میان بی مووی های ایرانی هم ممكن است یك اتفاق عجیب و غریب بیفتد یا حداقل همین یك سكانس به دادن پول بلیت كل فیلم بیارزد، بهتر است پیشنهادم را جدی بگیرید. شغال هیچ ربطی به این حرف ها ندارد. می توانم كلی دلیل برایتان ردیف كنم كه به دیدن فیلم بروید و یكی دو ساعتی را تفریح كنید اما برای این تفریح دنبال دلیل منطقی نگردید. مگر برای باقی خوشگذرانی هایمان دلیل منطقی داریم كه برای این یكی داشته باشیم؟ در این سینما امثال همین شغال را عشق است.
بی هیچ تردیدی شغال در میان سیاهه ده فیلم عجیبی كه پس از انقلاب اكران شده اند قرار می گیرد؛ حتی در رتبه های بالای این سیاهه. برای درآوردن دلیل این تفاوت ها لازم نیست خیلی راه دوری برویم. جدا از فهرست بازیگران، آشناترین نام های تیتراژ فیلم اسفندیار شهیدی به عنوان مدیر فیلمبرداری -در واقع تصویربرداری- و اصغر نصیری هستند كه وی جدا از كارگردانی تدوین فیلمش را هم انجام داده است. نصیری قبل از این یك فیلم در كارنامه دارد با نام «مجروح جنگی» كه یكی از آن اكشن های شكست خورده سال های پایانی سینمای جنگ است و یك فیلم ۱۳۰ دقیقه ای كه چند سال پیش ساخته شد و سر كوتاه نكردن فیلمش با تهیه كننده دچار اختلاف شده؛ شباهت ها با «بیل رو بكش» اینجاها بیشتر است تا خود فیلم! حالا هم شغال را با ساسان فرخ نیا ساخته كه اصولاً در هر دو فیلمی كه بازی كرده نقش اش پررنگ تر از عوامل دیگر است چون اساساً فیلم به خاطر او ساخته شده است.
هنگام ساخت «رویای جوانی» كه گفته می شد او بخشی از هزینه های فیلم را تامین كرده، این یكی فیلم را هم كاملاً پشتش بوده. برای خودش فیلمنامه نوشته و نقش اصلی اش را بازی كرده. بدون شك پول این تولید كم هزینه دیجیتال با تولید كوتاه مدت را هم داده است. سینمای ایران است دیگر! در آن هركاری می شود كرد.
از این حاشیه ها اگر بگذریم خود فیلم نمونه كم سابقه ای است از سهل انگاری در تولید و اجرا. بگذارید یكی یكی این موارد را بشمارم تا قضیه دست تان بیاید. شغال داستان پسری است كه با رفقایش كار خلاف می كند، همزمان عاشق یك دختر جنوب شهری ا ست كه سال ها پیش از خانه پدری اش در یك شهرستان فرار كرده و به تهران آمده. بعد او تصمیم می گیرد رفقایش را دور بزند و پول ها را برای خودش بردارد، برای بالاكشیدن طبقه خودش یك زن ثروتمند را هم همراه خود كرده و بعد یك باره متحول می شود و می رود زندان و زن عاشق كتك خورده اش هم منتظر بازگشت او می ماند.
در همین داستان سه چهار خطی كلی اتفاق بامزه هست كه می شود در آنها ریز شد. خود كاراكتر اصلی كه مفهوم مطلق نفهمیدن مفهوم ضدقهرمان است. جدا از این، كاراكتر دختر كه قالب كلیشه ای اش را از سینمای كافه ای وام می گیرد همان رقاصه بدكاره است كه در یك خانه فساد زندگی می كند و حالا پسر قرار است او را از منجلابی كه در آن است بیرون بكشد اما فرار از ممیزی به راحتی این كاراكتر را به دختر معصومی بدل كرده كه در نوجوانی توسط زنی در یك پارك پیدا شده و زن او را لای پر قو -نقل به مضمون- بزرگ كرده و حالا در خانه ای همراه با چند زن با قیافه های عجیب و غریب زندگی می كند كه همه بدمن های محل را هم می شناسند اما همین جوری كنار همدیگر روزگار می گذرانند. بعد هم كه دختر عاشق پیشه داستان دزدیده می شود و چند روزی او را در زیرزمین حبس می كنند بیشترین توهین به او یك سیلی محكم از سوی سردسته خلافكاران است و این جمله حتماً خیلی ترسناك كه «حیف این صورت قشنگ نیست كه این جوری نوازش بشه؟...» ما هم كه فیلم مان را نگاه می كنیم!
فیلم پر از رابطه هایی است كه به صورت فله ای از فیلم های مختلف كنار هم قرار گرفته و آقای فرخ نیا همراه با دوستش كه دو نفری فیلمنامه را نوشته اند هیچ توجهی نداشته اند كه این همه رشته سردرگم یك جایی یك جوری باید به هم وصل شوند. حاصل می شود اینكه آدم ها همه یك رابطه هایی با هم در گذشته داشته اند كه خب ما با اشاراتی گویا مانند «بازم تو» یا «حیف اون گذشته ها» كاملاً می فهمیم قضیه از چه قرار بوده و بعد هم یكهو به جان همدیگر می افتند و می زنند و می كشند با این توهم كه چیزهایی در باب مفاهیم عشق و خیانت و رفاقت می دانند. تا نبینید باور نمی كنید درباره چه چیزهایی و چه آدم هایی حرف می زنم.
ماجرا به داستان و اینها ختم نمی شود. شغال نمونه ای بی نظیر است از توانایی در اجرا. این كه دو پلان پشت سر هم در یك فیلم به لحاظ نورپردازی كاملاً با هم ناهمخوان هستند در این حد كه تصوری از «وایت بالانس» هم برای فیلمبردار -كه در تیتراژ اول نامش جدا از نام مدیر فیلمبرداری می آید- وجود نداشته یا اینكه در تدوین به خاطر نبودن پلان یك اكستریم لانگ شات به نمای درشتی از یك چشم كات می شود اولین مشكلات فنی است.
باور نمی كنید اگر بگویم در یك فیلم اكشن فصل قاچاق اصلی كه همه داستان حول آن شكل می گیرد از هتلی كه محموله به قاچاقچی ها تحویل داده می شود به كوچه ای كات می شود كه دو رفیق از طریقه دور زدن پلیس و فرار از مهلكه حرف می زنند یا مثلاً اینكه هنوز فیلمی در سینمای ایران پیدا می شود كه جدا از شنیدن صدای مشت و لگدها، هر صحنه تاثیرگذاری به شكل اسلوموشن نمایش داده می شود. در این بخش ها همه چیز داریم.
كتك خوری كه به میان شیشه یا لوازم خانه پرت می شود تا معلق زدن اش را روی هوا به شكل آهسته ببینیم، چهره خشمگینی كه با نگاه اش - باز هم در نمایی آهسته- هماورد می طلبد و قطع این صحنه به دخترك حامله ای كه گوشه اسارتگاهش چمباتمه زده و با نگاهی غمزده نگران معشوقش است. اینها را هم اگر باور كنید این یكی را باور نمی كنید كه در یك فیلم سینمایی شوخی رایج درباره شكل اجرای كنسرت یك خواننده لس آنجلسی حدود سه دقیقه جلوی دوربین به شكل زنده اجرا شود. مهدی امینی خواه ستاره محبوب ما در نقش های این چنینی ا ست -چپ دست و نقش آن برادر احمق مشت زن كه الكی در استخر می پرید مثال شاخص است- اما او را هیچ وقت این چنین سرحال و روی فرم ندیده اید.
اینكه چرا شغال در سینمایی كه هر روز برای نحوه اكران فیلم ها در آن جر و بحث به وجود می آید باید اكران شود محل سئوال است اما این كه چرا و چگونه چنین فیلم هایی جلوی دوربین می رود سئوال مهمتری ا ست. این كه یك جوان عشق سینما به صرف داشتن پول می تواند یك محصول بصری را روی پرده سینما بفرستد و عكس اش را در ابعاد چندمتری به منظره تصویری این شهر تبدیل كند بیشتر از سئوال برانگیز بودن دردناك است. اینكه پس از شكست فیلم اول این آدم ها حتی سعی نمی كنند یاد بگیرند هم نكته مهمی است.
حاصل شكست فیلم پرخرج تر می شود كم كردن هزینه های تولید برای فیلم بعدی و فیلمنامه نویسی آقای بازیگر برای پررنگ تر شدن حضورش روی پرده. این بحث را این شكلی ادامه ندهیم بهتر است. از باقی حرف ها بگذریم.
بگذارید برگردیم سر همان صحنه اول. می دانید داستان آن عكسی كه اول نوشته به آن اشاره كردم چیست؟ پسر پس از اولین خلافكاری اش و كمی هم موتورسواری به سراغ دختر مورد علاقه اش می رود. با دوجمله كه «اینجا خوب نیست ما را با هم ببینند» ترانه ای آغاز می شود كه دو دلداده به باغ وحش می روند و از كنار قفس یك شغال - اگر واقعاً شغال باشد- هم عبور می كنند. به حیوانات غذا می دهند و گپ می زنند و روی این صحنه ها ترانه عاشقانه هم پخش می شود. یكی از این صحنه های «موزیك خور» هم پلانی از دختر است كه پسر دارد به او شكل صحیح مشت زدن را یاد می دهد. داستان آن عكس و این «بی مووی» ایرانی و «بیل رو بكش» همین است. همین و همین!
خسرو نقیبی
منبع : روزنامه شرق
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست