چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا
این آتش بی رنگ
اكنون نزدیك دو دهه از آن روزی میگذرد كه ناباورانه غزلیات بیدل۱، چاپ نشر بینالملل و با مقدمهٔ منصور منتظر (شما بخوانید یوسفعلی میرشكاك) را پشت شیشهٔ یكی از كتابفروشیهای مشهد دیدم و جلد اولش را خریدم و جلد دومش را به خودم وعدهٔ خرید دادم ـ كه دانشآموزی مهاجر بودم و كتابی دوجلدی در آن عرض و طول را در یك نوبت خریدن، برایم كاری اشرافی بود. باری، بیدل در این دیار غربت ـ كه بعدها دیگر در آن احساس غربت نمیكردم، به لطف دوستان شاعر و دیگر همدلان ـ نوعی احساس تفاخر را در خود داشت؛ كه «ببینید، ما اینگونه شاعرانی را هم میشناسیم كه شما نمیشناسید.» و این احساس، خودش را در خواندن و حفظ كردن شعرهای بیدل تبارز میداد و سرودن غزلهایی بیدلی. آن روزها سرآغاز آشنایی جدّی اهل ادب ایران با عبدالقادر بیدل بود و هر روز، نشانی از بیدل در جایی دیده میشد، گاه در آن شعر، گاه در آن سخنرانی، گاه در آن روزنامه، گاه در آن نوار موسیقی؛ و من چشمم به روی هر چه دربارهٔ بیدل بود میلغزید و آن را چون شیر تازه مینوشیدم. در این میان، خبر تألیف كتابی را از شادروان حسن حسینی دربارهٔ بیدل شنیده بودم و سخت منتظرش بودم. این كتاب، یعنی «بیدل، سپهری، سبك هندی»۲ بسیار دیرتر از آنچه انتظارش را داشتیم، یعنی در ۱۳۶۷ به بازار آمد و البته چاپ دومی هم داشت كه من اینك در دست ندارم. شاید نام فصلهای این كتاب، بتواند دوستانی كه آن را ندیدهاند نخواندهاند، تا حدی به محتوایش رهنمون شود: «بیدل كیست؟»، «سواد سبك هندی»، «تمثیل»، «مكانیسم عنصر خیال در سبك هندی»، «تشخیص یا تجسیم»، «بازی با كلمه یا كاریكلماتور»، «سپهری و سبك هندی»، «سوررئالیسم، سرپناه سپهری و بیدل»، «صور عواطف در شعر بیدل»، «علل پیچیدگی شعر بیدل»، «معنی یك بیت بیمعنی!»، «اندیشههای بیدل در مثنوی و رباعی»، «دری به خانهٔ خورشید»، «ابتسام صبح فطرت»، «خاتمه».¨
تألیف این كتاب، گویا مقدّم بود بر تألیف «شاعر آینهها»۳ اثر جناب دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی، و البته كتاب دكتر شفیعی، در انتشار، بر این سبقت گرفت و در افتخار نیز، كه نخستین كتاب مستقل منتشره دربارهٔ بیدل در ایران بود و خود میدانیم در آن روزگاری كه همه به بیدل به چشم یك گنج مكشوفه مینگریستند، كاشف یا كاشفان این گنج، تا چه مایه حق داشتند به خود ببالند. به هر حال، با وجود تقدّم انتشار «شاعر آینهها»، هیچ نمیتوان ارزش تلاشهای مرحوم حسن حسینی را در معرفی بیدل به جامعهٔ ادبی ایران نادیده انگاشت. البته فراموش نكنیم كه این گنج، كاشفان فروتن دیگری هم داشت، همچون علی معلّم و سهراب سپهری، كه بحث آشنایی سپهری با بیدل، یكی از مباحث اصلی «بیدل، سپهری، سبك هندی» است. ولی برای امروز، دیگر نه این تقدم و تأخیرها مهم است و نه مباحث و مسائل جنبی آنها. ما دو كتاب در پیش رو داریم دربارهٔ بیدل، كه بهنوعی كاملكنندهٔ همدیگرند، یعنی هر یك، زاویهای از این خانهٔ تاریك را روشن كردهاند، تا مردمان، در این پیل دمان، گمان ناودان و بادبزن نبرند. و ما به همین ملاحظه، گاه به مقایسهٔ این دو كتاب با هم نیز ناچار خواهیم شد، هر چند بحث اصلی ما، دربارهٔ «بیدل، سپهری، سبك هندی» است. البته كتابهایی چون «عبدالقادر بیدل دهلوی»۴ نوشتهٔ پروفسور نبیهادی دانشمند هندی و با ترجمهٔ دكتر توفیق سبحانی و «بوطیقای بیدل»۵ و «خوشههایی از جهانبینی بیدل»۶ از آقای عبدالغفور آرزو شاعر مهاجر افغانستان در ایران هم در این سالها به بازار آمده است، كه البته اینها، با همهٔ ارزش خود، نمیتوانند آن گرههایی را از شعر بیدل بگشایند كه آن دو كتاب میگشایند. «بیدل، سپهری، سبك هندی» كتابی است كاملاً هدفمند، با اهداف و اغراضی خاص كه نویسنده، به طرزی هوشمندانه كوشیده است آنها را تعقیب كند. او كه خود در متن مباحث جاری دربارهٔ بیدل قرار داشته است، به خوبی میدانسته است كه مشكلات و مبهمات اصلی اهل ادب ایران دربارهٔ بیدل چیست؛ و به همین اعتبار، كوشیده است به هر یك از این مشكلات حسابرسی كند. پس غریب نیست اگر آن را نه كتابی صرفاً برای آشنایی با بیدل، بلكه بیشتر تلاشی برای برداشتن موانع آشنایی و ایجاد جاذبه در چشم مخاطب امروز. به گمان من، تأكید بسیار بر رابطه میان سپهری و بیدل ـ كه حتی در نام كتاب نیز رسوخ كرده است ـ در راستای این هدف است، كه خود بر علاقهٔ جوانان شاعر آن سالها به سپهری و ترویج شعر این شاعر توسط نسل انقلاب، واقفایم و میدانیم كه در آن ایام، سپهری تنها شجرهٔ غیر ممنوعهٔ شعر قبل از انقلاب به شمار میآمد. هر چند اكنون و بعد از نزدیك به دو دهه به نظر میرسد كه در پیچیدن به بسیاری از مباحثی كه در این كتاب مطرح شدهاند، چندان هم ضرورت ندارد و ما اكنون در مرحلهای دیگر هستیم؛ در آن روزگار، مباحث كتاب «بیدل، سپهری...» بسیار جاندار، زنده و به تعبیری «بحث روز» به حساب میآمد و این، از ویژگیهای مهم این كتاب است. اما دیگر ویژگی كتاب «بیدل، سپهری، سبك هندی» بهویژه در مقایسه با «شاعر آینهها»، توجه شاعر به زمینههای عاطفی و معنوی شعر بیدل است. و همین را، میتوان نقص مهم كتاب «شاعر آینهها» دانست. دكتر شفیعی بنا بر طبیعت صورتگرایانهشان كمتر به عوالم معنوی بیدل اشاره كردهاند، مگر در مطالبی كه از پژوهشگران روسی در این كتاب نقل شده است و غالباً نیز غرضآلود است. مرحوم حسینی در كتابش بهنوعی این نقص را جبران میكند و به درونمایهٔ شعر بیدل اشاراتی دارد. این اشارتها بهویژه آنجاهایی اهمیت مییابد كه گرهخوردگیای میان درونمایه و صورت شعر بیدل حس میشود. به هر حال، بیدل شاعری است متفكر با احساساتی عمیق و راستین، و همین شاخصه است كه او را بهطور جدی از دیگر هندیسرایان جدا میكند. شعر بیدل، به طرز عجیبی با عواطف اصیل بشری گرهخورده است و بسیاری از حالاتی را كه بهراستی برای همهٔ ما اتفاق میافتد، میتوانیم در شعر بیدل سراغ بگیریم. دیگر هندیسرایان، همچون صائب و كلیم و اقمار آنها، غالباً در لحن بیان و استفاده از عناصر زندگی مردم، سخت مردمی مینمایند، ولی حاصل سخنشان از لحاظ معنوی و عاطفی، چندان سنخیتی با احساسات واقعی مردم ندارد. به واقع این عناصر زندگی، فقط ابزاریاند برای مضمونسازی و بیان سخنانی كه در آنها فقط رنگینی مضمون اهمیت دارد، نه تطابق با روحیات مردم و كاربردی بودنشان در جامعه. بسیار اندك است بیتهایی از قبیل «دست طمع كه پیش كسان میكنی دراز...» صائب یا «بدنامی حیات دو روزی نبود بیش...» كلیم. بیشتر شعرهای این دو تن و دیگر اقرانشان، تصویرهای رنگینی است بیشتر برای دیدن و كمتر برای رسوخ در عواطف و افكار. این عمق عاطفی و اندیشگی، راه بیدل را از دیگر هندیسرایان جدا میكند و این افتراق ظریف، چیزی است كه از چشم ریزبین مؤلف «بیدل، سپهری، سبك هندی» پنهان نمانده است: «..شعر هندی از مضامین كوچه و بازاری اشباع شده است. و بیدل كه روح ناآرامی دارد، تنیده بر فلسفه و عرفان، بایسته است سبك هندی را كه وجه غالبش تعلق به مضامین زمینی و نیمهخاكی دارد، به خدمت مفاهیم عمیقتر و بالطبع پیچیدهتر درآورد.»۷ شاید از همین روی است كه مؤلف كتاب، خود در جایی سبك بیدل را «هندی مضاعف» میداند. به گمان من، چنین تبصرهای بهراستی ضرورت دارد، چون اگر بیدل را بدون هیچ تبصرهای و تمایزی در كنار دیگر هندیسرایان بنشانیم و شعرش را مشمول همان داوریای بدانیم كه شعر دیگران را میدانیم، به این شاعر جفا كردهایم. با این ملاحظات، به باور من، مرحوم حسن حسینی بسیار با صائب مدارا كرده است، آنجا كه گفته است «باید بگوییم كه در كل، شعر بیدل آن «موفقیت» همهجانبه یعنی رواج شعر صائب را ندارد. همانگونه كه شعر مولوی نیز به موفقیت پردامنهٔ شعر حافظ دست نیافته است.»۸ من كه حدود بیست سال است با جامعهٔ ادبی و نیز عامهٔ مردم ایران حشر و نشر دارم، اثر بسیاری از رواج شعر صائب نیافتهام، مگر در حد چند بیت و یكی دو غزل. دیگر اشارت دقیق مرحوم حسینی بر وجوه افتراق بیدل و دیگر هندیسرایان، در باب تمثیل است؛ آنجا كه یادآور میشود كه بیدل به تمثیل (رایجترین هنرنمایی هندیسرایان) چندان عنایتی ندارد و به واقع نیز چنین است. البته در تعریفی كه ایشان برای تمثیل به دست میدهد و در آن، بر مقارنهٔ محسوس و نامحسوس تكیه میكند، من با ایشان همداستان نیستم و گمان میكنم كه تمثیل را بیشتر با ساختار صوریاش میتوان مشخص كرد، یعنی موازنه و مقارنهٔ دو مصراع، خواه طرفین محسوس باشند و خواه غیر محسوس. این همان ساختاری است كه جناب دكتر شفیعی آن را «اسلوب معادله» نامیدهاند و قدما به آن مدعاالمثل یا مدعا مثل هم میگفتند. یعنی یك مصراع مدعاست و مصراعی دیگر، مثل؛ به گونهای كه هر دو مصراع از لحاظ جملهبندی كاملاً مستقل هستند، نظیر این بیت بیدل:
مفلسان را مایهٔ شهرت همان دست تهی است
تا به قید برگ بود، از نی نوایی برنخاست۹
و به راستی بیدل به این شگرد ـ كه در آغاز آشنایی برای همه سخت جذاب است و بعد به زودی كسالتبار میشود ـ چندان رغبتی ندارد. در فصلهای «سپهری و سبك هندی» و «سوررئالیسم، سرپناه بیدل و سپهری» حضور ذهن و احاطهٔ مرحوم حسینی بر شعر این شاعران رخ مینماید، با مثالهای بسیاری كه از قرابت میان سپهری و هندیسرایان ـ بهویژه بیدل ـ بیان میكند. هر چند هر یك از این تشابهها آنقدر شدید نیست كه بهتنهایی ما را به وجود این رابطه مجاب كند، وفور آنها به قوتشان میافزاید و این وفور، رخ نداده است، مگر با دقت نظر و تفحص ستودنی مرحوم حسینی، هم در شعر بیدل، هم در شعر سپهری و هم در شعر دیگر هندیسرایان.ولی وفور مثالها فقط وقتی كارساز و مفید است كه به درد اثبات تشابهی از این دست بخورد. از اینكه بگذریم، برای بیشتر مباحث این كتاب، آنقدر مثال لازم نبود كه مرحوم حسینی آورده است. در این كتاب، برای سه ویژگی سبكی شاعران مكتب هندی یعنی تمثیل، تشخیص و كاریكلماتور، روی هم رفته حدود سی صفحه اختصاص داده شده است، با حدود یكصد بیت مثال شعری، و به نظر من این مباحث جای اینهمه تفصیل و شاهد مثال را نداشت. در كتاب «شاعر آینهها» همهٔ فصل «سبكشناسی شعر بیدل» ۳۵ صفحه است، با شرح هشت ویژگی سبكی و بعضی مباحث فرعی دیگر. البته در آن كتاب هم عدم توازنی میان ویژگیهای سبكی مختلف به چشم میخورد، از نظر اجمال و تفصیل و تعدد مثالها.حال كه باب انتقاد را گشودهایم، این را نیز ناگفته نگذاریم كه لحن و نثر این كتاب، آن مایه وزانتی را ندارد كه محتوایش طلب میكند. پیشتر گفتیم كه مرحوم حسینی در این كتاب، كوششهایی دارد برای رفع بعضی ذهنیتهای نادرست دربارهٔ بیدل و سپهری. نویسنده در این كتاب، به واقع با چند دسته آدم طرف است و با آنها مواجهه میكند؛ یكی استادان كهنگرای خراسانیپسند؛ دیگر روشنفكرمآبان غربگرا؛ دیگر كسانی كه منكر رابطهای میان سپهری و بیدل هستند و دیگر كسانی كه بیدل را متهم به پیچیدهسرایی بیجا میكنند. گاه نیز تعریضهایی مستقیم یا غیر مستقیم، نسبت به مؤلف كتاب «شاعر آینهها» دیده میشود. نویسنده غالباً میكوشد كه با متانت تمام با این طرفهای واقعی یا فرضی بحث كند، ولی گاه این مباحث، لحنی جدلآمیز به خود میگیرد: «آنها كه دلهایشان با اسلام است و ریگی به كفش ندارند، عاشقانه در روشنسازی وجوه الهی و عارفانهٔ شعر سپهری قدم زدهاند و در مقابل این دسته، آنها كه نسبت به متافیزیك حساسیت دارند و تمایلات ماورای خاكی را بهنوعی تمرد و ارتداد از مذهب روشنفكریسم! معاصر میدانند به طرق مختلف كوشیدهاند و میكوشند تا این بُعد آشكار شعر سپهری را نادیده بگیرند و یا در زیر رگبار انتقادات شبه جامعهشناسانه، آن را به ضدّ ارزش بدل سازند و از حیّز انتفاع ساقط كنند.»۱۰ و یا «این شباهتها را به هر علت كه باشد، باید به فال نیك گرفت و بر دهان كسانی كوبید كه ادعا میكنند سپهری هرچه دارد از غرب و شاعران غربی و اقمار آنها دارد.»۱۱ در مجموع، باید اعتراف كرد كه گاه، دقت علمی و ارزش آموزشی كتاب، فدای این لحن و این نثر شده است، نثری كه البته زیباست و همراه با تمثیلهای شاعرانه، ولی گاه این شاعرانگی، شفافیت و صراحت علمی را از آن میگیرد: «شاعران این سبك با نوعی ریاضت ذوقی و روحی در معبد كلمات، عبارات بلندپایه، اصطلاحات، داستانهای مشهور و امثال و حكم رایج، به نیروانای مضمون نایاب و معنی بیگانه میرسند و عطش روحی خویش را با زلال سیال خیال و با جرعهای از خنكای چشمهٔ ابداع و آفرینش، تسكینی هنرمندانه میدهند.»۱۲ بهطور كلی، «بیدل، سپهری، سبك هندی» بیشتر لحن جدلی دارد تا لحن آموزشی. در بسیاری از مباحث نظری به نظر میرسد كه مؤلف آنقدرها كه لازم است به شرح و بسط موضوع نمیپردازد و به آوردن مثالهای متعدد و بیش از حد لزوم بسنده میكند. در فصل «سوررئالیسم، سرپناه سپهری و بیدل» این حالت را بیشتر میتوان حس كرد، كه حدود سه صفحه از كتاب به نقل شعرهایی از ادونیس شاعر عرب اختصاص یافته است. از همین روی «شاعر آینهها» در بعضی فصلهای خود، از «بیدل، سپهری...» آموزندهتر به نظر میرسد، بهویژه در فصل «سبكشناسی شعر بیدل» كه جان آن كتاب به حساب میآید. این روش كار دكتر شفیعی است كه غالباً به جای كلّیگویی، ابزارهای ارزیابی را به دست خواننده میدهد و او را هم منتقد بار میآورد. البته «شاعر آینهها» نیز كتابی یكدست نیست، هم پست و بلند دارد و هم گاه تضادهایی ظریف میان بعضی داوریهای مؤلف در آن میتوان یافت. استاد خود نیز یادآور شده است كه «اگر بعضی مطالب این مقدمه، گاه، تكراری مینماید نتیجهٔ همین پیشامد است كه مجموعهای پراكنده است و كتابی منسجم نیست.»۱۳
¨گفتیم كه مرحوم حسن حسینی در كتابش میكوشد بعضی ذهنیتهای منفی در مورد بیدل را اصلاح كند و به بعضی اعتراضها پاسخ دهد، و این شبیه كاری است كه مرحوم اخوان ثالث با كتاب «عطا و لقای نیما یوشیج» نسبت به نیما كرد. فصلی كه بهطور مشخص چنین رویكردی را میرساند، «معنی یك بیت بیمعنی» است. ایشان در اینجا كوشیده است این بیت بیدل را كه به بیمعنایی شهرت یافته است ـ و این اشتهار هم از سخن جناب دكتر شفیعی دربارهٔ این بیت ناشی شده است ـ معنی كند:
حیرتدمیدهام، گل داغم بهانهای است
طاووس جلوهزار تو آیینهخانهای است
باری دیگر هم جناب علی معلم در مقالهای مفصل در مجلهٔ شعر كوشیده بودند این بیت را شرح كنند. ولی من گمان میكنم كه این بیت، نه چنان ادعایی را مبنی بر بیمعنایی خود برمیتابد و نه چنین شرحهای مفصلی را برای رد این ادّعا. من به گمان خود، دریافتی بسیار ساده از آن دارم، دریافتی كه هیچگاه شرح روابط میان اجزای بیت و نیز مراجعه به متون عرفانی را طلب نمی كند:
پر طاووس، در انتهای خویش، لكههایی سیاه دارد كه میتوان آنها را داغهایی تصوّر كرد (داغ هجران). شاعر میگوید «این داغها كه در من میبینی، بهانه است. من به واقع محو دیدار تو هستم. در جلوهزار تو، طاووس نیز با همهٔ داغهای خویش، آیینهخانه خواهد بود.» اگر این دریافت من درست باشد ـ كه دلیلی برای نادرستیاش ندارم ـ باید حیرت كرد كه چگونه استادی چون دكتر شفیعی این بیت را بیمعنی خواندهاند و بزرگانی چون زندهیاد حسینی و علی معلم، چنین جهد بلیغی در معنی كردنش به خرج دادهاند. شاید این حقیقت كه «حتی دكتر شفیعی نیز از این بیت چیزی دریافت نكردهاند.» بسیار دیگر كسان را نیز مرعوب این بیت كرده است و نیز محتاج چنان شرحهای عریض و طویلی. یك وجه تشابه دیگر میان كار مرحوم حسینی و كار مرحوم اخوان ثالث، استفاده از سلاح طرف مقابل برای مقابله با خود اوست. اخوان در آنجا، برای اثبات ارزشمندی و قانونمندی ابتكارهای نیما یوشیج به كهنگرایان، نمونههای آن بدعتها را در ادب كهن پیدا میكند و حسینی در اینجا برعكس، برای اثبات مدرن بودن شعر بیدل، ویژگیهای سبكی او را با معیارهای نوین میسنجد. پیدا كردن تشابه و تقارن میان بیدل و سپهری و یا ایجاد رابطه میان ایهامهای شعر بیدل و دیگر هندیسرایان با كاریكلماتورهای امروز، و یا نشان دادن سوررئالیسم شعر بیدل، تلاشهایی از همانگونه است. این روش، البته برای جلب توجه به این شاعر و اثبات موقعیت ارجمند او بسیار سودمند است، ولی كلیدهای كارگشایی برای درك بهتر شعر او به دیگران نمیدهد. به واقع كار بعدی باید گرهگشایی در شعر بیدل میبود و شناخت دقیق ویژگیهای سبكی او، كه با درگذشت مرحوم حسینی، حداقل از جانب ایشان ناتمام ماند. او با ریزبینیها و نكتهسنجیهایش در این كتاب نشان داده بود كه توان این كار را دارد و تا جایی كه من باخبرم جلساتی نیز برای این گرهگشایی برگزار كرده بود، ولی دریغ كه حاصل این پژوهشها بهعنوان كتابی كه مكمّل «بیدل، سپهری، سبك هندی» باشد اكنون در دست ما نیست. و حال كه سخن به ناتمامی این راه كشید، چه شایسته است كه واپسین جملات كتاب «بیدل، سپهری...» را پایانهٔ سخن خویش سازیم: «امیدم همه این است كه این صفحات نیمگامی باشد برای آغاز راهی كه دیگرانش با توش و توان بیشتری بپیمایند و از رگ این تاك گمناممانده در این دیار به فراخور حال خویش بادههای جانسوز و بارقههای روانافروز برای عاشقان ادبیات عمیق و ناپیداكرانهٔ عرفان اسلامی، ارمغان آورند. و شرط نیل به این مهم، این نكته است كه با بیدل، همدلی كنیم و به معشوق او (عز و جل) عشق بورزیم و از درگاهش برای دلهایمان لیاقت درك محبت بخواهیم، كه بیدل خود فرمود:
هر دل نبرد چاشنی داغ محبت
این آتش بیرنگ، نسوزد همه كس را»
پینوشتها:
۱ـ دیوان مولانا عبدالقادر بیدل دهلوی: غزلیات، جلد اول و دوم؛ به تصحیح استاد خلیلالله خلیلی، با مقدمهٔ منصور منتظر؛ چاپ اول، تهران: نشر بینالملل، بیتا.
۲ـ بیدل، سپهری، سبك هندی؛ حسن حسینی؛ چاپ اول، تهران: سروش، ۱۳۶۷.
۳ـ شاعر آینهها: بررسی سبك هندی و شعر بیدل؛ دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی؛ چاپ سوم، تهران: آگاه، ۱۳۷۱.
۴ـ عبدالقادر بیدل دهلوی؛ پروفسور نبی هادی، ترجمهٔ دكتر توفیق ه . سبحانی؛ چاپ اول، تهران: نشر قطره، ۱۳۷۶.
۵ـ بوطیقای بیدل؛ عبدالغفور آرزو؛ چاپ اول، مشهد: ترانه، ۱۳۷۸.
۶ـ خوشههایی از جهانبینی بیدل؛ عبدالغفور آرزو؛ چاپ اول، مشهد: ترانه، ۱۳۸۱.
۷ـ بیدل، سپهری، سبك هندی، صفحهٔ ۲۵.
۸ـ همان، صفحهٔ ۱۴۲.
۹ـ دیوان مولانا عبدالقادر بیدل دهلوی، غزلیات، جلد اول، صفحهٔ ۲۸۶.
۱۰ـ همان، صفحهٔ ۷۱.
۱۱ـ همان، صفحهٔ ۱۳۸.
۱۲ـ همان، صفحهٔ ۴۱.
۱۳ـ شاعر آینهها، صفحهٔ ۱۴ (البته مراد ایشان از كلمهٔ «مقدمه» مقالاتی است كه برای این گزینه شعر، حكم مقدمه یافتهاند. به واقع «شاعر آینهها» خود یك گزیدهٔ شعر بیدل است با مقدمهای مشتمل بر چند بخش.)
محمّدکاظم کاظمی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست