چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
تعطیلات در ایران: در ستایش بطالت
در روزهای آخر اسفند سال ۱۳۵۸، در میان غریو درودها و مرگبرها، در جاهائی دستههای دانشآموزان هنگام خروج از مدرسه داد میزدند: ”تعطیلی پنجروزه ـ توطئه آمریکاست.“ این شعار در پاسخ به تصمیم شورای انقلاب بود که تعطیلات عیدانه مدارس به پنج روز کاهش یابد. در عمل، محصلها تا روز چهاردهم فروردین سر کلاس حاضر نشدند و دیگر کسی درباره آن مصوبه حرفی نزد.
از جمله نکاتی که در چند سال گذشته موضوع بحث شده تعطیلات است. کسانی میگویند تقویم هیچکشوری تا این اندازه پر از تعطیلات نیست. چنانچه چهارشنبه در ایران تعطیل باشد، طی نزدیک به دو هفته کاری، ارتباط ایران با جهان سیاست و بازرگانی به یکدوشنبه و سهشنبه محدود خواهد شد زیرا شنبه و یکشنبهها در سراسر غرب و شرق تعطیل است. تعداد روزهای تعطیل ایران، سوای جمعهها، به ۲۵ روز میرسد و اگر یکی از اینها نزدیک جمعه قرار گیرد بهمنی از تعطیلات سه و چهارروزه فرو خواهد ریخت (اصطلاح ”بینالتعطیلین“ حاصل همین تقارن فرخنده است). منتقدان میگویند باید به این وضع پایان داد و فقط چند روز تعطیلات ملی و همزمان و سراسری، ترجیحاً در گرمترین روزهای تابستان، در نظر گرفت.
اما بحث که به تجدیدنظر در روزهای تعطیل میرسد، اختلافهای خرده فرهنگها عیان میشود. برخی میگویند تعطیلات نوروز که برای افرادی به بیستروز هم میکشد بیش از حد طولانی است و بین دو تا پنج روز کفایت میکند. در مقابل، کسانی نظر میدهند که باید یا تولد فرد را تعطیل اعلام کرد یا وفات او را، نه هر دو را. از این گذشته، ماهرمضان را که کشور نیمهتعطیل است میتوان دست کم معادل پانزده روز تعطیلات به حساب آورد و قیمتها پس از این ماه ناگهان صعود میکند تا رکود پیشین جبران شود. پس نوروزم به رمضانت در.
یکی از مواردی که بحثی کاملاً فنی خودش را نشان میدهد (یا در واقع خودش را نشان نمیدهد) در تعیین عیدفطر است. از آنجا که در ایران تقریباً هر موضوعی خودبهخود حاوی جنبههائی سیاسی و اسرارآمیز است، این نکته بدیهی اغلب نادیده میماند که در نخستین روز هر ماهقمری، هلال ماهنو در نیمه شمالی ایران مدتی بسیار کوتاهتر از آن دیده میشود که بتوان اسم آن را یک روز کامل گذاشت. همچنان که صبح هر روز در دهلی زودتر از تهران، و در تهران زودتر از پاریس شروع میشود، شروع ماهقمری در آستارا نسبت به بندرعباس تأخیر دارد.
با توجه به اینکه تقویم قمری (با ۱۱ روز اختلاف در سال) با تقویم خورشیدی هماهنگیپذیر نیست (و کسی که بنا به تقویم قمری ۹۱ سال سن دارد عرفاً ۸۸ ساله است) برای رفع مشکل تعطیل عیدفطر و بگومگوئی که هر سال کسالتآورتر از پیش میشود فقط یک راه وجود دارد: تعیین دو روز در تقویم رسمی به این مناسبت.
از دهه ۱۳۰۰ که ایران دارای تقویم اداری شد عیدفطر همواره روز دوم بود زیرا جایگاه قدرت و حکومت در نیمه شمالی ایران قرار دارد و میگذاشتند مردم نیمه جنوبی هر طور که دوست دارند در اینباره عمل کنند. امروز که صدای بندرعباس هم به اندازه صدای آستارا شنیده میشود، در میان خلق اختلاف افتاده که عیدفطر کدام روز است. اما روز واحدی وجود ندارد و مدارها و موقعیت زمین و ماه اجازه نمیدهد چنین روزی وجود داشته باشد. میبینیم که برای تنظیم مناسبات در جهت برابری اجتماعی، در مواردی باید شمار تعطیلات را افزایش داد.
جامعه از تعطیلات استقبال میکند اما نه از نوع تعطیلی برای هر کس. در سال ۱۳۴۲ برنامه دبیرستانها به اینصورت درآمد که هر صبح بهجای سه درس، چهار درس باشد و دو بعدازظهر به فوق برنامه اختصاص یابد. در عمل، چون فوق برنامهای وجود نداشت آن دو بعدازظهر دبیرستانها تعطیل بود. و پدر و مادرها دوست ندارند بچهها ول بگردند. مدرسه مسئول است چراغ علم و دانش را فروزان نگهدارد اما، پیش از اینکار، موظف است بچهها را در گوشهکناری جمع کند تا به خودشان و به دیگران و به اموال خصوصی و عمومی آسیب نرسانند. برنامه آزمایشی در سال تحصیلی بعد رها شد. سی سال بعد وقتی برنامه ترمی واحدی راه انداختند باز هم فکر نکردند که بچهها در ساعتهای تعطیل بین دروس باید کجا بروند و چه بکنند.
چه کسی از تعطیلی بیزار است و این سروصداهای مخالف از کجاست؟ در ایران چندین گروه بزرگ و مؤثر، کاری به تعطیلات ندارند و راه خودشان را میروند. اول، کشاورزان، دوم کسانیکه در کار ساخت و سازند. سوم، صنعت نفت که همه تعطیلات و بطالت و غیره ما از برکت آن است. یک رشته پولساز دیگر، صنعت خودروسازی، اگر لازم ببیند و بازار داشته باشد نصف شب هم خط تولیدش را روشن نگه خواهد داشت.
بسته بودن مغازهها و تعطیل بودن ادارههای دولتی نه تنها زیانی به جامعه نمیرساند بلکه ممکن است جزء الطاف خفیه باشد زیرا رفتوآمد در شهرهای بزرگ ایران بیش از آنکه سودی همگانی به همراه بیاورد باعث صدمه به جسم و جان افراد و به محیط زیست است. از معدود کسانی که شاید از کاهش رفتوآمد زیان ببینند دارندگان وسایل مسافرکشاند. خدمات این چهارچرخههای مستهلک امور بسیاری از شهروندان را راه میاندازد اما جای تردید است که، در مجموع و با توجه به هزینه بنزین وارداتی، برای اقتصاد ملی سودی دربرداشته باشد.کاهش شمار تعطیلات رسمی (اگر واقعاً لازم باشد) به توافقی ۵۰ـ۵۰ میان خردهفرهنگها نیاز دارد اما چنین بحثی در میهن آریائی ـ اسلامی لاجرم با داد و فریادهای خشماگین همراه خواهد بود. کسانی اعتقاد دارند شمار تعطیلات مذهبی هنوز برای بزرگداشت شعائر کفایت نمیکند. چند سال پیش که مؤمنان در مجلس شورای اسلامی تصمیم گرفتد روز وفات امام هشتم را جانشین سالروز تولدش کنند، ناظران بدبین استنباز کردند هدف از این اقدام بههم ریختن کاسه کوزه مرفهان بیدردی که از هر فرصتی برای گردش و تفریح و پیتزاخواری سوءاستفاده میکنند.
از سوی دیگر، کسانیکه اعتقاد دارند که، از جمله، بهجاست روز مهرگان و فردای شب یلدا هم تعطیل باشد تا بتوان استراحت کرد و عنعنات ملی را بیشتر گرامی داشت (بیسبب نیست که از اول صبح همه آرزو میکنند مخاطبشان خسته نباشد). در صفآرائیِ عاشقان شعائر و هواداران عنعنات، تعطیل ۲۹ اسفند هم مانند چراغی در باد پتپت میکند و سرنوشت آن به قیام و قعود دیگری بسته است تا از صفحهٔ تقویم حذف شود. در هر حال، چنین روزی، بدون مصوبه یا با مصوبه، تعطیل خدائی است، حتی اگر سال کبیسه باشد.
مضمون مقالهای از برتراند راسل با عنوان ”در ستایش بطالت“ (۱۹۳۲) بسط این نظر است که در شرایط کنونی و با دستگاههای امروزی، چهار ساعت کار در روز برای تأمین نیازهای مردم در جوامع صنعتی کفایت میکند. راسل، همانند بسیاری از روشنفکران هموطنش و نیز در سراسر غرب، در آن دهه ستایشگر پیشرفتهای اتحاد شوروی بود. با اینهمه، در مقالهاش میپرسد چرا در نخستین جامعه سوسیالیست و مترقی جهان، همچون جوامع سنتی طی قرون، مردم را به خرکاری وا میدارند؟
مینویسد اغنیا طی تاریخ اصرار داشتهاند به فقرا بقبولانند که کار ذاتاً برای آدمیزاد خوب است و اوقات فراغت و تعطیل به درد خلایق نمیخورد، در حالیکه ذرهای به این حرف اعتقاد نداشتهاند چون طعم شیرین زندگی در بطالت و برخورداری مداوم از فراغت را چشیدهاند. بهنظر نویسنده انگلیسی، کار کردن ضرورتی است ناخوشایند، نه فضیلتی مطبوع، و چه بهتر که فقط در حد نیاز انجام گیرد.
راسل، مانند بسیاری از مردم خوشبین آن عهد، گمان میکرد مسائل اقتصادی چنان یکی پس از دیگری حل و رفع شدهاند که جای تعجب دارد چرا در جوامع سرمایهداری یکی اضافهکاری میکند و برای یک کار نیست. گذشته از این نوع سادهبینی که در آن روزگار رایج بود، روی نکتهای انگشت میگذارد که همچنان قابل دفاع است: خلاقیت انسان زمانی شکوفا میشود که اوقات فراغت کافی برای تأمل داشته باشد، وگرنه پس از روزی چهاده ساعت بیل زدن تنها کاری که از قربانی برمیآید این است که بیفتد و به خوابی سنگین فرو رود. مینویسد حتی آزادی کارگران از بردگی را کسانی پی ریختهاند که از فراغت و فرصت فکر کردن برخوردار بودهاند.
در اوضاع و احوال ایران جای تأمل دارد که چرا ناخرسندی از شمار تعطیلات هم به فهرست دور و دراز نارضاییها افزوده شده است. شاکیان قاعدتاً باید کسانی باشند که دنبال کار میگردند (اشاره کردیم که تعطیلات لزوماً به معنی رکود فعالیتهای واقعاً اقتصادی نیست) اما میبینیم برخی اهل اداره و مدرسه و دانشگاه هم در شمار منتقدانند. در ادارهها برای انجام چه کارهائی وقت کم دارند و با افزایش روزهای کاری چه تحولی ممکن است روی دهد؟ تقریباً از همه میشنویم که محل کارشان آکنده از علافی است، اما همان گوینده مدعی است که شخصاً و استثنائاً مثل خر کار میکند. در فقدان چوب و فلکهای قدیم و در عصر فرزندسالاری، واداشتن محصل و دانشجو به حضور در سر کلاس درس در روز پنجم فروردین به یقین ناممکن است، هر چند که تعطیلات عیدنوروز برای بسیاری از آنها ـ و بسیاری از خلایق ـ روزهائی است سراسر بیهودگی، خمیازه، کسالت، تخمه شکستن و انتظار برای پایان آن.
با اینهمه، شاید نیازی واقعی به کاستن از شمار تعطیلات وجود داشته باشد، یا شاید چنین احساسی رفتهرفته شکل میگیرد. یکطرف بحث، میل به دستکاری در روشهای جاری به امید تحولی نجاتبخش است. طرف دیگر، موضوع وقت و مفهوم زمان است. در اردیبهشت سال ۱۳۸۰، فیدل کاسترو که برای دیداری رسمی به تهران آمده بود برای دریافت دکترای افتخاری در دانشگاه تربیت مدرس حضور یافت. هنوز بیش از ۴۵ دقیقه صحبت نکرده بود که میزبانان نگران شدند مبادا کاسترو، مثل کاری که در کوبا میکند، بخواهد هفت هشت ساعت به سخنرانی ادامه بدهد. از اینرو، یادداشتی برای او فرستادند. کاسترو که مرد صریحی است پشت میکرفن گفت: ”در ایران همه چیز هست، تنها چیزی که پیدا نمیشود وقت است، چون کاغذ میفرستند که زود تمام کن.“ کاسترو احتمالاً از این معنی غافل بود که مخاطبان فاضلش وقت بسیار دارند اما حوصله بیش این سخنرانی شنیدن ندارند و مایلند در اسرع وقت ناهار اداره را خورده، با سرویس به منزل رفته و به استراحت بپردازند.
هر چیزی را میتوان به تدریج اندکی بهتر کرد. اما در شرایطی که میلیونها احتمال ناشی از یک تغییر اجتماعی را نمیتوان پیشبینی کرد، حداقل کاری که از صاحبنظران برمیآید این است که احساس خویش را نادیده نگیرند. فرد اگر حرفی را صادقانه و از روی احساس قلبی بزند و حتی اشتباه کند (مثل راسل که حرفش را سراسر درست نمیدانیم اما همچنان از خواندن نوشتهاش لذت میبریم) بهتر است تا پیچیدن نسخههائی بخشنامهوار بنا به مصلحت و موج و مد. ایران در صدسال آینده ممکن است شبیه دوبی و مالزی بشود یا نشود. در هر حال، اندکی خلوتتر و انسانیتر شدن خیابانهای ایران موهبتی است با صرفه که باید خوشایند مدیران و اقتصاددانان باشد.
محمد قائد
از جمله نکاتی که در چند سال گذشته موضوع بحث شده تعطیلات است. کسانی میگویند تقویم هیچکشوری تا این اندازه پر از تعطیلات نیست. چنانچه چهارشنبه در ایران تعطیل باشد، طی نزدیک به دو هفته کاری، ارتباط ایران با جهان سیاست و بازرگانی به یکدوشنبه و سهشنبه محدود خواهد شد زیرا شنبه و یکشنبهها در سراسر غرب و شرق تعطیل است. تعداد روزهای تعطیل ایران، سوای جمعهها، به ۲۵ روز میرسد و اگر یکی از اینها نزدیک جمعه قرار گیرد بهمنی از تعطیلات سه و چهارروزه فرو خواهد ریخت (اصطلاح ”بینالتعطیلین“ حاصل همین تقارن فرخنده است). منتقدان میگویند باید به این وضع پایان داد و فقط چند روز تعطیلات ملی و همزمان و سراسری، ترجیحاً در گرمترین روزهای تابستان، در نظر گرفت.
اما بحث که به تجدیدنظر در روزهای تعطیل میرسد، اختلافهای خرده فرهنگها عیان میشود. برخی میگویند تعطیلات نوروز که برای افرادی به بیستروز هم میکشد بیش از حد طولانی است و بین دو تا پنج روز کفایت میکند. در مقابل، کسانی نظر میدهند که باید یا تولد فرد را تعطیل اعلام کرد یا وفات او را، نه هر دو را. از این گذشته، ماهرمضان را که کشور نیمهتعطیل است میتوان دست کم معادل پانزده روز تعطیلات به حساب آورد و قیمتها پس از این ماه ناگهان صعود میکند تا رکود پیشین جبران شود. پس نوروزم به رمضانت در.
یکی از مواردی که بحثی کاملاً فنی خودش را نشان میدهد (یا در واقع خودش را نشان نمیدهد) در تعیین عیدفطر است. از آنجا که در ایران تقریباً هر موضوعی خودبهخود حاوی جنبههائی سیاسی و اسرارآمیز است، این نکته بدیهی اغلب نادیده میماند که در نخستین روز هر ماهقمری، هلال ماهنو در نیمه شمالی ایران مدتی بسیار کوتاهتر از آن دیده میشود که بتوان اسم آن را یک روز کامل گذاشت. همچنان که صبح هر روز در دهلی زودتر از تهران، و در تهران زودتر از پاریس شروع میشود، شروع ماهقمری در آستارا نسبت به بندرعباس تأخیر دارد.
با توجه به اینکه تقویم قمری (با ۱۱ روز اختلاف در سال) با تقویم خورشیدی هماهنگیپذیر نیست (و کسی که بنا به تقویم قمری ۹۱ سال سن دارد عرفاً ۸۸ ساله است) برای رفع مشکل تعطیل عیدفطر و بگومگوئی که هر سال کسالتآورتر از پیش میشود فقط یک راه وجود دارد: تعیین دو روز در تقویم رسمی به این مناسبت.
از دهه ۱۳۰۰ که ایران دارای تقویم اداری شد عیدفطر همواره روز دوم بود زیرا جایگاه قدرت و حکومت در نیمه شمالی ایران قرار دارد و میگذاشتند مردم نیمه جنوبی هر طور که دوست دارند در اینباره عمل کنند. امروز که صدای بندرعباس هم به اندازه صدای آستارا شنیده میشود، در میان خلق اختلاف افتاده که عیدفطر کدام روز است. اما روز واحدی وجود ندارد و مدارها و موقعیت زمین و ماه اجازه نمیدهد چنین روزی وجود داشته باشد. میبینیم که برای تنظیم مناسبات در جهت برابری اجتماعی، در مواردی باید شمار تعطیلات را افزایش داد.
جامعه از تعطیلات استقبال میکند اما نه از نوع تعطیلی برای هر کس. در سال ۱۳۴۲ برنامه دبیرستانها به اینصورت درآمد که هر صبح بهجای سه درس، چهار درس باشد و دو بعدازظهر به فوق برنامه اختصاص یابد. در عمل، چون فوق برنامهای وجود نداشت آن دو بعدازظهر دبیرستانها تعطیل بود. و پدر و مادرها دوست ندارند بچهها ول بگردند. مدرسه مسئول است چراغ علم و دانش را فروزان نگهدارد اما، پیش از اینکار، موظف است بچهها را در گوشهکناری جمع کند تا به خودشان و به دیگران و به اموال خصوصی و عمومی آسیب نرسانند. برنامه آزمایشی در سال تحصیلی بعد رها شد. سی سال بعد وقتی برنامه ترمی واحدی راه انداختند باز هم فکر نکردند که بچهها در ساعتهای تعطیل بین دروس باید کجا بروند و چه بکنند.
چه کسی از تعطیلی بیزار است و این سروصداهای مخالف از کجاست؟ در ایران چندین گروه بزرگ و مؤثر، کاری به تعطیلات ندارند و راه خودشان را میروند. اول، کشاورزان، دوم کسانیکه در کار ساخت و سازند. سوم، صنعت نفت که همه تعطیلات و بطالت و غیره ما از برکت آن است. یک رشته پولساز دیگر، صنعت خودروسازی، اگر لازم ببیند و بازار داشته باشد نصف شب هم خط تولیدش را روشن نگه خواهد داشت.
بسته بودن مغازهها و تعطیل بودن ادارههای دولتی نه تنها زیانی به جامعه نمیرساند بلکه ممکن است جزء الطاف خفیه باشد زیرا رفتوآمد در شهرهای بزرگ ایران بیش از آنکه سودی همگانی به همراه بیاورد باعث صدمه به جسم و جان افراد و به محیط زیست است. از معدود کسانی که شاید از کاهش رفتوآمد زیان ببینند دارندگان وسایل مسافرکشاند. خدمات این چهارچرخههای مستهلک امور بسیاری از شهروندان را راه میاندازد اما جای تردید است که، در مجموع و با توجه به هزینه بنزین وارداتی، برای اقتصاد ملی سودی دربرداشته باشد.کاهش شمار تعطیلات رسمی (اگر واقعاً لازم باشد) به توافقی ۵۰ـ۵۰ میان خردهفرهنگها نیاز دارد اما چنین بحثی در میهن آریائی ـ اسلامی لاجرم با داد و فریادهای خشماگین همراه خواهد بود. کسانی اعتقاد دارند شمار تعطیلات مذهبی هنوز برای بزرگداشت شعائر کفایت نمیکند. چند سال پیش که مؤمنان در مجلس شورای اسلامی تصمیم گرفتد روز وفات امام هشتم را جانشین سالروز تولدش کنند، ناظران بدبین استنباز کردند هدف از این اقدام بههم ریختن کاسه کوزه مرفهان بیدردی که از هر فرصتی برای گردش و تفریح و پیتزاخواری سوءاستفاده میکنند.
از سوی دیگر، کسانیکه اعتقاد دارند که، از جمله، بهجاست روز مهرگان و فردای شب یلدا هم تعطیل باشد تا بتوان استراحت کرد و عنعنات ملی را بیشتر گرامی داشت (بیسبب نیست که از اول صبح همه آرزو میکنند مخاطبشان خسته نباشد). در صفآرائیِ عاشقان شعائر و هواداران عنعنات، تعطیل ۲۹ اسفند هم مانند چراغی در باد پتپت میکند و سرنوشت آن به قیام و قعود دیگری بسته است تا از صفحهٔ تقویم حذف شود. در هر حال، چنین روزی، بدون مصوبه یا با مصوبه، تعطیل خدائی است، حتی اگر سال کبیسه باشد.
مضمون مقالهای از برتراند راسل با عنوان ”در ستایش بطالت“ (۱۹۳۲) بسط این نظر است که در شرایط کنونی و با دستگاههای امروزی، چهار ساعت کار در روز برای تأمین نیازهای مردم در جوامع صنعتی کفایت میکند. راسل، همانند بسیاری از روشنفکران هموطنش و نیز در سراسر غرب، در آن دهه ستایشگر پیشرفتهای اتحاد شوروی بود. با اینهمه، در مقالهاش میپرسد چرا در نخستین جامعه سوسیالیست و مترقی جهان، همچون جوامع سنتی طی قرون، مردم را به خرکاری وا میدارند؟
مینویسد اغنیا طی تاریخ اصرار داشتهاند به فقرا بقبولانند که کار ذاتاً برای آدمیزاد خوب است و اوقات فراغت و تعطیل به درد خلایق نمیخورد، در حالیکه ذرهای به این حرف اعتقاد نداشتهاند چون طعم شیرین زندگی در بطالت و برخورداری مداوم از فراغت را چشیدهاند. بهنظر نویسنده انگلیسی، کار کردن ضرورتی است ناخوشایند، نه فضیلتی مطبوع، و چه بهتر که فقط در حد نیاز انجام گیرد.
راسل، مانند بسیاری از مردم خوشبین آن عهد، گمان میکرد مسائل اقتصادی چنان یکی پس از دیگری حل و رفع شدهاند که جای تعجب دارد چرا در جوامع سرمایهداری یکی اضافهکاری میکند و برای یک کار نیست. گذشته از این نوع سادهبینی که در آن روزگار رایج بود، روی نکتهای انگشت میگذارد که همچنان قابل دفاع است: خلاقیت انسان زمانی شکوفا میشود که اوقات فراغت کافی برای تأمل داشته باشد، وگرنه پس از روزی چهاده ساعت بیل زدن تنها کاری که از قربانی برمیآید این است که بیفتد و به خوابی سنگین فرو رود. مینویسد حتی آزادی کارگران از بردگی را کسانی پی ریختهاند که از فراغت و فرصت فکر کردن برخوردار بودهاند.
در اوضاع و احوال ایران جای تأمل دارد که چرا ناخرسندی از شمار تعطیلات هم به فهرست دور و دراز نارضاییها افزوده شده است. شاکیان قاعدتاً باید کسانی باشند که دنبال کار میگردند (اشاره کردیم که تعطیلات لزوماً به معنی رکود فعالیتهای واقعاً اقتصادی نیست) اما میبینیم برخی اهل اداره و مدرسه و دانشگاه هم در شمار منتقدانند. در ادارهها برای انجام چه کارهائی وقت کم دارند و با افزایش روزهای کاری چه تحولی ممکن است روی دهد؟ تقریباً از همه میشنویم که محل کارشان آکنده از علافی است، اما همان گوینده مدعی است که شخصاً و استثنائاً مثل خر کار میکند. در فقدان چوب و فلکهای قدیم و در عصر فرزندسالاری، واداشتن محصل و دانشجو به حضور در سر کلاس درس در روز پنجم فروردین به یقین ناممکن است، هر چند که تعطیلات عیدنوروز برای بسیاری از آنها ـ و بسیاری از خلایق ـ روزهائی است سراسر بیهودگی، خمیازه، کسالت، تخمه شکستن و انتظار برای پایان آن.
با اینهمه، شاید نیازی واقعی به کاستن از شمار تعطیلات وجود داشته باشد، یا شاید چنین احساسی رفتهرفته شکل میگیرد. یکطرف بحث، میل به دستکاری در روشهای جاری به امید تحولی نجاتبخش است. طرف دیگر، موضوع وقت و مفهوم زمان است. در اردیبهشت سال ۱۳۸۰، فیدل کاسترو که برای دیداری رسمی به تهران آمده بود برای دریافت دکترای افتخاری در دانشگاه تربیت مدرس حضور یافت. هنوز بیش از ۴۵ دقیقه صحبت نکرده بود که میزبانان نگران شدند مبادا کاسترو، مثل کاری که در کوبا میکند، بخواهد هفت هشت ساعت به سخنرانی ادامه بدهد. از اینرو، یادداشتی برای او فرستادند. کاسترو که مرد صریحی است پشت میکرفن گفت: ”در ایران همه چیز هست، تنها چیزی که پیدا نمیشود وقت است، چون کاغذ میفرستند که زود تمام کن.“ کاسترو احتمالاً از این معنی غافل بود که مخاطبان فاضلش وقت بسیار دارند اما حوصله بیش این سخنرانی شنیدن ندارند و مایلند در اسرع وقت ناهار اداره را خورده، با سرویس به منزل رفته و به استراحت بپردازند.
هر چیزی را میتوان به تدریج اندکی بهتر کرد. اما در شرایطی که میلیونها احتمال ناشی از یک تغییر اجتماعی را نمیتوان پیشبینی کرد، حداقل کاری که از صاحبنظران برمیآید این است که احساس خویش را نادیده نگیرند. فرد اگر حرفی را صادقانه و از روی احساس قلبی بزند و حتی اشتباه کند (مثل راسل که حرفش را سراسر درست نمیدانیم اما همچنان از خواندن نوشتهاش لذت میبریم) بهتر است تا پیچیدن نسخههائی بخشنامهوار بنا به مصلحت و موج و مد. ایران در صدسال آینده ممکن است شبیه دوبی و مالزی بشود یا نشود. در هر حال، اندکی خلوتتر و انسانیتر شدن خیابانهای ایران موهبتی است با صرفه که باید خوشایند مدیران و اقتصاددانان باشد.
محمد قائد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست