چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
آرزوهای دارسی؛ طعم کنسرسیوم
اولین امتیازات نفتی ایران به دوران ماقبل مشروطه بازمیگردد؛ اما سرنوشت پریشان نظام مشروطه باعث شد كه این امتیازات پس از استقرار مجلس نیز كموبیش ادامه یابد و گرچه تلاشها و مجاهدتهای بسیاری توسط رجال وطندوست برای استیفای حقوق ملت ایران در زمینه نفت انجام شد، ولی مشكلات عدیده صدساله اخیر ایرانیان را به مسامحه و مماشات با كشورهای قدرتمند مجبور كرد تا شاید از این رهگذر بتوانند بقای كشور را از مخاطره نجات دهند. لذا نفت نیز به یكی از ابزارهای مسامحه و مماشات تبدیل گردید. اما به هر حال، در این میان، دادن و گرفتن امتیازهای نفتی به شركتهای خارجی توسط دولتمردان ایران همیشه هم از سر حسن نیت انجام نمیگرفت بلكه گاه از خیانت و خودفروختگی و گاه از كیاست و دیپلماسی حكایت داشت.
امتیازنامه شركت نفت انگلیس و ایران و قرارداد خوشتاریا در مورد نفت شمال مهمترین فصول تاریخ نفت ایران بعد از قرارداد دارسی به شمار میآیند كه سالهای پرماجرایی را برای ایرانیان بهوجود آوردند، تااینكه پس از جنگ جهانی دوم شركتهای امریكایی نیز كمكم به عرصه نفتخواری از ایران پا گذاشتند. نهضت ایرانیان برای ملیشدن نفت از میان همین رقابتها جوانه زد و رقابت انگلیس و امریكا بر سر تصاحب نفت ایران موقعیت خوبی را برای ملت ما فراهم كرد تا با حمایت از دولت مصدق حقوق حقه خود را استیفا كنند. اما آن دو استعمارگر پیر و جوان دست از رقابت برداشتند و در یك اتحاد پنهانی برای ریشهكن ساختن دولت ملی و نهضت ملی نتایج حسرتباری را برای ما رقم زدند. بیشك غفلتهایی كه از این جانب نیز صورت گرفت، بیتاثیر نبود و بسا كه قدری هوشیاری بیشتر از سوی ما میتوانست از وقایع تاسفباری چون كودتای بیستوهشتم مرداد و ماجراهای بعد از آن جلوگیری كند.
گوشههایی از این حدیث مفصل را در گفتوگویی با محقق ارجمند دكتر محمدباقر حشمتزاده میخوانیم.
دكتر حشمتزاده پس از اخذ مدرك لیسانس و فوقلیسانس (موضوع پایاننامه: قدرت سیاسی نفت ایران) در رشته علوم سیاسی از دانشگاه علامهطباطبایی تهران، دكترای علوم سیاسی خود را نیز با گرایش جامعهشناسی سیاسی (موضوع تز دكتری: جامعهشناسی سیاسی نفت ایران) از دانشگاه تربیت مدرس اخذ نمودند. ایشان هماكنون عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و نیز عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی مركز گفتوگوی تمدنها هستند. علاوهبراین، كتابهای متعددی از سوی ایشان در زمینههای مربوط به علوم سیاسی، انقلاب اسلامی و بهویژه نفت منتشر شده كه ازاینمیان خوانندگان گرامی را جهت مطالعات بیشتر در زمینه نفت به كتابهای زیر ارجاع میدهیم: ایران و نفت، نفت و تاریخ معاصر ایران.
آقای دكتر حشمتزاده ضمن تشكر از شما كه دعوت ما را پذیرفتید، موضوع گفتوگوی ما نفت، تاریخچه و ملیشدن آن میباشد. بهعنوان سوال نخست، لطفا در مورد جایگاه نفت و اهمیت آن در كشورمان توضیح بفرمایید.
* ابتدا میخواهم رویكردی را درخصوص تاریخ تبیین كنم تا مشخص شود پدیدهای مثل نفت در زمان حال چه نقشی دارد و در آینده چه فرصتها و تهدیدهایی را ممكن است برای كشور در پی داشته باشد؛ بهایندلیلكه مدیریت حال و آینده كشور و انجام هرگونه اصلاح، تغییر و بهینهسازی، نیازمند شناخت عمیق، وسیع و دقیق از گذشته و تحولاتی است كه از ناحیه نفت در زندگی ملت رخ داده است. امروز رادیو و روزنامهها مرتبا اخباری را درخصوص نفت بهویژه در چند ماه اخیر كه قیمت آن افزایش یافته است اعلام میكنند و این درواقع اثر نفت را در زندگی مردم نشان میدهد. یكی از این آثار نیز انتظاری است كه به تبع چنین اخباری در مردم شكل میگیرد. بههرحال مردم با شنیدن افزایش قیمت نفت كه در حدود دو برابر نسبت به سال گذشته شدهاست، حساب میكنند كه درآمد ملی نیز دوبرابر شده و طبعا تاثیر آن را در زندگی روزمره نیز جویا میشوند؛ یعنی بهتبع افزایش قیمت نفت انتظارات مردم هم بالا میرود و بهقول جامعهشناسان ممكن است شكاف و فاصلهای بین انتظارات مردم و خدماتی كه به جامعه ارائه میشود، ایجاد گردد؛ بدینمعناكه این مساله منجر به نارضایتی و ایجاد تصور ناكارآمدی دولت گردد؛ پیامد آن هم كاملا واضح است و نیاز به توضیح ندارد.
آنچه گفته شد، تبیینی خلاصهگونه از نقش كوتاهمدت و فوری نفت در وضعیت فعلی بود. اما اگر با یك نگاه دقیق اقتصادی و آماری در وضعیت فعلی كشور به نقش نفت توجه كنیم، باید گفت شاید بیش از هشتاددرصد ارزی كه به كشور تزریق و وارد میشود، از طریق صادرات نفت تامین میگردد و ازآنجاكه ما كشوری هستیم كه در چند دهه گذشته شدیدا به واردات وابسته شدهایم، این درآمد صادراتیِ حاصل از نفت صرفا هزینهٔ واردات فزاینده و بالنسبه كلان ما را تامین میكند؛ یعنی اگر درآمد نفت نباشد، میان صادرات غیرنفتی و واردات ما یك تراز منفی بازرگانی بسیار بالایی مشاهده خواهد شد. علاوهبراین، چهل تا پنجاهدرصد كل درآمد دولت وابسته به ارزی است كه از نفت بهدست میآورد؛ همچنین مشاغل و اشتغال در كشور چه بهطور مستقیم و یا غیرمستقیم به درآمد نفت وابسته هستند كه به شكل ارز به كارخانجات و بسیاری از بخشهای دیگر تزریق میشود و تولید و اشتغال كشور از این راه سامان میگیرد. همینطور، تولید ناخالص ملی كه بعضا اقتصاددانان از آن با عناوین مختلفی چون شاخص كلان تولید GNP یا GDP، تولید داخلی و یا تولید ناخالص ملی اسم میبرند، رقمی نزدیك به سیدرصد از تولید ملی را نفت تشكیل میدهد؛ یعنی مادهای بهنام نفت بهتنهایی چیزی در حدود سیدرصد تولید ملی را پوشش میدهد و دهها و صدها فعالیت اقتصادی، صنعتی، خدماتی و كشاورزی دیگری كه داریم هفتاددرصد بقیه را تامین میكنند. به همین صورت، نیروی شاغل در نفت، یعنی آنهایی كه مستقیما در وزارت نفت و سازمانها و شركتهای تابعه مشغول به فعالیت هستند، حدود صدوپنجاه تا صدوهفتادهزار نفر میباشند، درحالیكه جمع نیروی كار كشور در حدود هفدهمیلیون نفر است؛ بهعبارتدیگر، درصد كوچكی از نیروی كار كه به تولید و صادرات یك مادهٔ معدنی اشتغال دارد، بهتنهایی نزدیك سی تا چهلدرصد تولید ملی را به خود اختصاص داده است. خود این آمار و ارقام نشاندهنده شدت فرصتها و تهدیدهایی است كه نفت برای ما دارد. نفت از این جهت كه بهعنوان یك ماده میتواند به اینهمه نیازهای ما جواب دهد یك فرصت است، ولی وابستگی زیاد ما به آن، یك تهدید به حساب میآید. بههمینخاطر، بسیاری از تحلیلگران تاریخ معاصر، ایران را مثل یك كشتی درنظر میگیرند كه روی دریای نفت شناور است و همراه با بالا و پایین رفتن تولید و قیمت نفت، وضعیت و سرنوشت آن نیز بالا و پایین میرود؛ یعنی سرنوشت كشور به تابعی از مساله نفت تبدیل شده است. البته لازم به ذكر است كه درآمد نفت مضروب میزان صادرات در قیمت یك بشكه نفت میباشد (قیمت × میزان صادرات = درآمد نفت) و هردوی این پارامترها عملا در فراسوی مرزها شكل میگیرد؛ بدینمعناكه قیمت تابع بازار جهانی نفت است و تولید و سهم صادراتی هر كشور نیز بیش از هرچیز از تقاضا و سایر ملاحظات سیاسی مصرفكنندگان تاثیر میپذیرد. بنابراین وابستگی زیاد ما به درآمد نفت، بودن نفت بهعنوان فرصتی برای سازندگی ما، در كنار اینكه درآمد حاصله از نفت مضروب دو متغیر بهنام قیمت و حجم صادرات است و هردوی این متغیرها در بازار جهانی و تحت ملاحظات اقتصادی، سیاسی و امنیتی مصرفكنندگان بزرگ شكل میگیرد و لذا فراز و فرود و بالا و پایینرفتن نظام ما بهصورت تابعی از این قضیه درمیآید و طبعا این مساله شدت شكنندگی و وابستگی ما را نشان میدهد، همگی دلایلی هستند كه الزام میدارند باید برای آینده كاری كرد؛ این در حالی است كه چشمانداز آینده نشان میدهد كه ما در قرن بیستویكم نیز به نفت وابسته خواهیم بود؛ ضمنآنكه نظام جهانی هم این نیاز به نفت را خواهد داشت و لذا نفت برای ما همچنان توامان فرصت و تهدید خواهد بود.
اگر بخواهیم میان نفت و نظام كشور رابطهای منطقی برقرار كنیم و بازمهندسی جدیدی در این راستا انجام دهیم، حتما یكی از متغیرهایی كه در مدیریت آینده، مثلا در سند چشمانداز بیستساله، باید آن را درنظر بگیریم مدیریت نفت است و رابطه نفت با نظام را باید حتما بازخوانی، بازنگری و بازسازی كنیم و از آنجا كه این وابستگی محصول یكصد سال گذشته است، بدون شناخت ریشهها بههیچوجه مهندسی یا طبابت بهینه در این زمینه میسر نخواهد بود. هر مدیر و بازیگری اگر بخواهد بدون توجه به این ریشههای تاریخی بگوید كه من میخواهم حال و آینده را اصلاح كنم، قطعا نخواهد توانست مدیریت بهینهای را سامان دهد؛ چنانكه اتفاقا این قضیه در ماجرای نهضت ملی نفت هم رخ داد. یعنی پنجاهوچهار سال پیش كه گذشتگان ما میخواستند رابطه نفت و نظام را بازسازی كنند، چون توجه نكرده بودند كه ریشههای وابستگی ما چقدر عمیق است و نظام جهانی چقدر به نفت اهمیت میدهد و لذا خیلی راحت از آن نخواهد گذشت، به علت بیتوجهی به گذشته و حال و آینده، علیرغم آن همه تكاپو و تلاشی كه اكثرا هم از روی حسن نیت بود متاسفانه عملا ناكام ماندند. بنابراین اگر ما به گذشته رجوع میكنیم، بهتر است با این رویكرد باشد كه حال و آینده ایران را در رابطه با نفت ببینیم و چون با این راهبرد روبرو هستیم كه باید آینده این رابطه را اصلاح و مهندسی كنیم، میگوییم پس باید به گذشته برگردیم. در این گذشته هم یكی از مهمترین فرازها در یكصد سال گذشته، نهضت ملیشدن نفت است كه ریشهها و نیز قرارگرفتن آن بهعنوان خاستگاهی برای جریانهای بعد، هر دو قابل بررسی خواهد بود. فرصت یك نگاه توصیفی و تشریحی به یكصد سال نفت ایران نیست اما اگر نخواهیم از رابطه میان نفت و تاریخ معاصر گذرا عبور كنیم، لازم است كه قدری بر مساله نهضت ملی شدن نفت تمركز داشته باشیم و مسائل پنجاه سال قبل از آن، یعنی ریشهها و زمینههای نهضت و نیز آثار و پیامدهایی را كه تا امروز از نهضت ملی نفت حاصل شده، مشاهده كنیم.
به لزوم توجه به مباحث تاریخی اشاره كردید. پس لطفا پیش از ورود به بحث اصلی، درخصوص تاریخچه اكتشاف نفت و نیز اولین قراردادهای نفتی در ایران توضیحاتی بفرمایید.* نگاهی به تاریخچه تمدن صنعتی غرب نشان میدهد كه وقتی تولید صنعتی و انقلاب صنعتی شروع شد، دو عنصر، اساس تمدن جدید و اقتصاد صنعتی غرب را تشكیل میداد: یكی ماشین و دیگری انرژی. این دو، اساس صنعت جدید غرب به شمار میآیند و سیر تحول اقتصادی، سیاسی و فرهنگی غرب را از یك نظر میتوان سیر تحول ماشین و انرژی دانست. اولین ماشین، ماشین بخار بود كه بعدا در راهآهن و جاهای دیگر بهكار رفت و اولین انرژی زغالسنگ بود. بعداً ماشین بخار در ناوگان تجاری و جنگی غرب از جایگاه بالایی برخوردار شد و آنها با استفاده از این كشتیها كه با ماشین بخار و زغال كار میكردند، به استثمار و استعمار جهان سوم، آسیا، آفریقا و امریكا پرداختند. در مرحله دوم انقلاب صنعتی ماشینهای درونسوز اختراع گردید كه با انرژی نفت كار میكردند. این مساله به نیمه دوم قرن نوزدهم ــ از۱۸۵۰ به بعد ــ برمیگردد كه گسترش شهرهای اروپا و امریكا در موج اول انقلاب صنعتی، نیاز به یك وسیله درونشهری را بهوجود آورد و همین مساله انگیزهای شد تا ماشینهای درونسوز را اختراع كنند. ماشین بخار برونسوز است، یعنی از بیرون به آن حرارت میدهند و همین مساله مخترعان را برانگیخت تا در پی اختراع یك موتور كوچكتر با یك انرژی مایع و با راندمان بسیار بالا برآیند كه توجه آنها به نفت جلب شد. البته خود نفت بهعنوان یك ماده معدنی از هزاران سال قبل شناخته شده بود اما به شكل سنتی تولید و مصرف میشد؛ در طول قرون گذشته نفت از چشمههایی تراوش میكرد و مردم با ظرف آن را برمیداشتند و مصرف سنتی آن در مومیایی، پزشكی، ساختمان، عایقكاری و. . . بود. ولی در انقلاب صنعتی نفت مورد توجه شیمیدانان و آزمایشگاهها قرارگرفت و آنها متوجه شدند كه فرآوردههای عدیدهای در درون این ماده وجود دارد و بهتدریج در موتورهای دورنسوز كاربرد پیدا كرد. بنابراین میتوان گفت اساس دوره دوم انقلاب صنعتی، اتومبیل و ماشینهای درونسوز و انرژی آن هم نفت است. این مساله، تحول و دگرگونی عمیقی را در همهچیز بهوجود آورد و ازجمله توجه مهندسان در زمینه كشتیها ــ كه از نوع بادبانی به كشتی زغالی بخاری و سپس به كشتیهای بخاری زغالسوز تبدیل شده بودند ــ اینبار به كشتیهای نفتسوز جلب شد. بنابراین بهتدریج از نیمه دوم قرن نوزدهم نفت بهعنوان جایگزین زغالسنگ به الگوی مصرف انرژی وارد شد.در این دوره، آلمان بهعنوان یك قدرت صنعتی نوخاسته بهسرعت در حال سازندگی بود و در راستای بالابردن ظرفیتهای صنعتی خود شدیدا فعالیت میكرد. آلمانیها عقیده داشتند كه در قرن نوزدهم در غیاب یك آلمان متحد مقتدر، فرانسه و انگلیس تمام بازارهای جهانی را قبضه كرده و جغرافیای سیاسی دنیا را مطابق منافع خودشان شكل دادهاند، بنابراین شدیدا احساس میكردند كه آلمان به یك فضا و بازار و ازجمله به مواد سوختی و نفتی احتیاج دارد. البته آنها همزمان در زمینه نظامی بهسرعت در حال رشد بودند و از همین نقطه، انگلیس كه یك قدرت دریایی بود، احساس كرد كه به لحاظ توازن نظامی بهتدریج از آلمان عقب میافتد؛ بهویژه در زمینه ناوگان جنگی كه اساس قدرت امپراتوری انگلیس را شكل میداد، مهندسان انگلیسی به این نتیجه رسیدند كه اگر ناوگان جنگی و نیز كشتیهای تجاری خود را نفتسوز كنند، سرعت، ظرفیت و قدرت این ادوات بهیكباره دوبرابر خواهند شد. بنابراین توجه فنی و اقتصادی بر این قرار گرفت كه كشتیها نفتسوز شوند، ولی از لحاظ امنیتی مساله قدری بلاتوجیه بود؛ چون به گفته انگلیسیها در این صورت اساس ثروت و قدرتشان به مادهای وابسته میشد كه در خاكشان وجود نداشت و این مساله میتوانست به لحاظ امنیتی مشكلساز باشد. اما از آنجا كه آلمان بهسرعت پیشرفت میكرد و نفتسوزشدن كشتیها نیز بهحدكافی وسوسهانگیز بود، دولت بریتانیا نتوانست از آن صرفنظر كند و لذا چرچیل بهعنوان لرد اول دریاداری انگلیس مامور شد كه بهسرعت این مساله را پیگیری كند. پس از این مساله بود كه برخی مستعمرات مد نظر قرار گرفتند؛ چون نظر به حساسیت امنیتی مساله، انگلیسیها میگفتند اگر این ماده در خاك مستعمرات هم باشد میتوان از آن استفاده كرد؛ ضمنآنكه چون اساس امنیت اروپا و جهان در آن زمان بر پایه موازنه قوا بود و آلمان با رشد صنعتی و تقویت ناوگان خود كمكم این موازنه را بر هم میزد، سریعترین راهبرد حفظ موازنه، نفتسوزكردن كشتیها بود. در نتیجه، اطلاعات و گزارشهایی كه از مستعمرات میرسید مورد توجه قرار گرفت. گزارشهای باستانشناسی فرانسوی به نام دومورگان، از حفریاتش در ایران توجهها را به خود جلب كرد كه اعلام میداشت انواع چشمهها یا بقایای نفتی در ایران وجود دارد و حتی آتشكدههایی هست كه روی منابع گاز و چشمههای نفت قرار گرفتهاند. این گزارشها در نمایشگاههای پاریس ارائه شده بود. بهتبع این مساله، ایران در دستور كار كسانی كه تشنه نفت بودند، قرار گرفت؛ چون آنها مطمئن شده بودند كه در خاك ایران، اقلا در جنوب آنكه در حوزه نفوذ انگلیس بود، نفت وجود دارد. بهاینترتیب ایران كه تا قبل از این بهدلیل دو جاذبه در مدار مداخلات غرب قرار داشت و در رقابتهای جهانی مطرح بود، جاذبه سومی بهنام نفت نیز به آن اضافه شد. تا پیش از مساله نفت، ایران برای مداخله و حضور بازیگران بزرگ جهانی، یكی به دلیل موقعیت استراتژیكش كه بر سر راه شرق، غرب، شمال و جنوب قرار داشت و دوم بهخاطر مزایای تجاریاش مورد توجه بود و اینك جاذبه سومی بهنام نفت نیز به میان آمد. درواقع به قرارداد دارسی باید با این زمینهها نگاه كرد. البته سابقه اكتشاف نفت در خاك ایران بزرگ به اوایل قرن نوزدهم برمیگردد. اتفاقا در دوره فتحعلیشاه كه هنوز باكو و آذربایجان از دست نرفته بودند و تولید صنعتی نفت مراحل اولیه خود را طی میكرد، در باكو یك معدن نفتی كشف شد كه امتیاز آن بهطور انحصاری واگذار گردید. در روند همین مسائل بود كه در حاشیه قرارداد رویتر اول(۱۸۷۳) و قرارداد رویتر دوم(۱۸۸۹) موادی به استخراج نفت اختصاص داده شد، اما عملا هیچكدام از امتیازاتی كه مستقلا برای استخراج نفت چه به تجار ایرانی و یا به تجار خارجی داده شده بود، به استخراج نفت در ایران منجر نشد؛ بلكه مجموعه این زمینهها، بحث موازنه قوا و نفتسوزشدن كشتیها، همگی نهایتا در قرارداد دارسی منعقده سال۱۹۰۱.م برآیند خود را نشان داد. قرارداد دارسی میان دولت ایران و یك فرد استرالیایی انگلیسیتبار بسته شد و این شخص ظاهرا به بخش خصوصی تعلق داشت، اما در تمام مدت فعالیت نمایندگان دارسی، در بریتانیا، وزارتخارجه آن كشور و در ایران، سفارت انگلیس آنها را مورد حمایت قرار میداد؛ چون اصولا آنها تز اقتصاد آزاد را پیگیری میكردند و میخواستند این كارها را بخش خصوصی انجام دهد و رابطه دولت و بخش خصوصی و دولت و سرمایه در اقتصاد آزاد كلاسیك قرن نوزدهم نیز بر همگان مشخص است؛ ضمناینكه انگلیسیها بهخاطر مساله نفت و ایران و رقابتی كه با روسیه داشتند، ترجیح میدادند این امتیازات و قراردادهای اولیه در پوشش بخش خصوصی انجام شود تا هم حساسیت امنیتی كمتری برانگیزد و هم ریسك سرمایهگذاری و سوختشدن سرمایه را نیز درواقع بخش خصوصی تحمل كند. قرارداد دارسی مبتنی بر یكچنین سوابق و زمینههایی بود كه شكل گرفت.به قرارداد دارسی اشاره فرمودید. دو نكته درخصوص این قرارداد به نظر میرسد: یكیاینكه چرا دایره شمول و محدوده این قرارداد ایالتهای شمالی آن موقع كشور را دربرنمیگرفت و دوم، اینكه چرا پس از استقرار نظام مشروطیت و براساس ماده بیستوچهارم قانون اساسی نظام مشروطه كه تمام قراردادهای خارجی باید به تصویب مجلس میرسید، نسبت به این قرارداد موضعگیری خاصی صورت نگرفت؟
* ببینید، قرارداد دارسی در سه صفحه منعقد شده و هیجده ماده دارد، یعنی خیلی مختصر و مفید ــ البته مفید برای طرف انگلیسی ــ تنظیم شده است. اولا قرارداد در سال۱۹۰۱ منعقد شده است و ثانیا امتیاز بهرهبرداری از نفت در سراسر ایران منهای پنج ولایت شمالی را به مدت شصتسال به طرف خارجی میدهد. بنابراین خود زمان و مكان را اگر ملاحظه كنید با معیارهای امروز عجیب بهنظر میآید. مزایای ایران سالی شانزدهدرصد از سود خالص شركت و توابع آن میباشد؛ ضمنآنكه بهرهبرداری انحصاری از گاز، نفت، قیر و. . . نیز ضمیمه قرارداد مذكور است. اما درخصوص علت استثنای پنج استان شمالی، باید گفت: چون صادرات نفت باید از طریق لوله صورت میگرفت و لولهگذاری از سمت خلیج فارس انجام میشد، یعنی بازارها باید از سمت خلیجفارس شكل میگرفت، ولو در استانهای شمالی چاه نفتی بهثمر میرسید، باتوجه به محل صادرات و نظر به وجود كوههای البرز، استخراج نفت در این استانها با تكنولوژی و سرمایه آن روز از لحاظ فنی و اقتصادی خیلی جوابگو نبود؛ ضمنآنكه از لحاظ سیاسی نیز ــ در یك توافق نانوشته كه تحلیلگران به آن اعتقاد دارند ــ آن منطقه جزء حوزه نفوذ روسیه واقع میشد. جالب است كه از این قرارداد میرزا علیاصغرخان امینالسلطان، اتابك اعظم، سود میبرد كه خود روسوفیل بود؛ اما گفته میشود كه وی آخرین مراحل انعقاد قرارداد را طوری انجام داده كه سفارت روس خیلی از آن مطلع نباشد. در كل باید گفت روسیه به دلیل قرارداد تركمانچای، مساله همسایگی و نیز قضایایی كه جنگ ایران و روس در پی داشت، در دربار قاجار از یك دست بالا برخوردار بود و حتی ضمانت تداوم سلطنت قاجاریه را برعهده گرفته بود. ازاینسو، انگلیس نیز در جنوب ایران برای خودش حوزه نفوذ داشت. بنابراین ایران بهصورت غیرمستقیم عملا از زمان ناصرالدینشاه به دو حوزه شمال و جنوب تقسیم شده بود. لذا امینالسلطان ضمناینكه برای نفع شخصی زمینه انعقاد قرارداد را فراهم میسازد، انعقاد نهایی آن را از سفارت روسیه پنهان میكند تا آنها را در مقابل عمل انجامشده قرار دهد. البته ازیكطرفهم این مساله متاسفانه از وضعیت ما در آن دوره ناشی میشد كه اگر امتیازی به یكی از طرفین واگذار میگردید، برای اینكه هیچكدام از آنها در ایران زیاد پیش نیفتند كه همه ایران را درنوردند، رجال ایران سعی میكردند به رقیب دیگر نیز یك امتیاز بدهند تا با استفاده از موازنه مثبت بین این دو قوا، نیمچه استقلال ایران را حفظ كنند؛ كه درواقع یكجور فرار به جلو تلقی میشد. بنابراین در چارچوب آن موازنه مثبت قطعا روسیه به این امتیاز بیتفاوت نبودهاست؛ چراكه طرفین روس و انگلیس مرتبا سعی میكردند در چارچوب این امتیازات نفوذ خودشان را در این نقطه استراتژیك تحكیم و تثبیت كنند؛ كماآنكه هر امتیازی كه هركدام از طرفین یا اتباع آنها میگرفتند، از سوی دولتهای مطبوع میتوانست به بهانه حفاظت از منافع این اتباع مورد استناد قرار گیرد. لذا علیاصغرخان اتابك سعی میكرد قرارداد را از سفارت روس پوشیده دارد ولی درعینحال با مستثناكردن آن پنج ایالت درواقع به حوزه نفوذ روسیه احترام گذاشت تا از حساسیت آنها به مساله بكاهد.
انقلاب مشروطیت ایران در سال۱۹۰۶ اتفاق افتاد. جالبآنكه اولینبار در مجلس دوم بود كه بعضی از نمایندگان راجع به این امتیازات از دولت سوال كردند. اما شاید دلیل عمده بیتوجهی به این قضیه، این بود كه اولا قرارداد۱۹۰۱ از پیش منعقد شده بود و ثانیا ابتدا در غرب كشور حفاری انجام شد اما پس از یكی دو سال كه به نتیجه نرسیدند، در شرق شوشتر و در ناحیه مسجدسلیمان امروز این كار را انجام دادند و سالهای سال این كارها بیآنكه نتیجهای در برداشته باشد، دنبال میشد. ثالثا در آن سوز و گداز اولیه مشروطیت و ضعیفشدن دولت مركزی و آشوبهای موجود، وقایعی كه در یك گوشه دورافتاده خوزستان اتفاق میافتاد، طبعا توجهی را به خود جلب نمیكرد. بنابراین آنچه از ظاهر تاریخ برمیآید، این است كه مجلس به این مساله توجه داشته، ولی بهقدری با مساله محمدعلیشاه درگیر بود و ماجراهای استبداد صغیر و كبیر محمدعلیشاه و سپس بهتوپبستن مجلس و. . . فضایی را بهوجود آورده بود كه چنین مسائلی اصلا قابلیت طرح نداشت. بنابراین عمدتا بیشتر همان درگیریهای مربوط به استقرار نظام مشروطه و نیز عدم بهرهوری تلاشها برای استخراج نفت، این مساله را از مركز توجه مجلس خارج ساخته بود. اما همینكه در آن زمان این مساله در مجلس دوم طرح گردید، نشان میدهد كه بههرحال نمایندگان مشروطه به همهچیز حساس بودند و راجعبه این مساله هم بحث نموده و از دولت سوال كردهاند.چگونگی شكلگیری شركت نفت انگلیس و ایران، جایگاه دولت انگلیس در شركت، میزان تعلق سهام به دولت بریتانیا و نیز تاثیر جنگ جهانی اول بر تحولات نفتی این دوره به چه نحوی بود؟* در سال۱۹۰۱ وقتی دارسی امتیاز معروفش را بهدست آورد، برای بهرهبرداری از این امتیاز شركت بهرهبرداری اولیه را تاسیس كرد و سهام آن را در بازار بورس لندن به فروش گذاشت تا با جذب سرمایه، حفاری در ایران را آغاز كند. ریشه شركت نفت انگلیس و ایران نیز درواقع به آن شركت بهرهبرداری اولیه كه دارسی آن را تاسیس كرد برمیگردد. در ژوئن۱۹۰۸.م/۱۲۹۲.ش بود كه چاه نفت مسجد سلیمان به بهرهبرداری رسید و لولهكشی آن نیز انجام شد. این چاه در حوزه نفوذ ایل بختیاری واقع شده بود. انگلیسیها در سال۱۹۰۸ همزمان ساختن پالایشگاه آبادان را نیز شروع كردند كه در حوزه شیخ خزعل و قبایل عرب قرار داشت. چون در آن زمان دولت مركزی ضعیف بود، شركت نفت انگلیس و ایران با حمایت مستقیم كنسولگری انگلیس در جنوب و سفارت بریتانیا در تهران، همواره سعی میكرد برای فعالیتهای خود ــ در تمامی مراحل حفاری، تولید و یا پالایشگاه و لوله ــ پوششهای حفاظتی و امنیتی فراهم كند و لذا دولت در دولت بهوجود آمد؛ یعنی علیرغم وجود دولت ایران، دولت و شركت نفت انگلیس مستقلا برای حفاظت از این منافع و به بهانه ضعف دولت مركزی مستقیما با خوانین بختیاری و شیوخ عرب از جمله شیخ خزعل قراردادهایی را منعقد كردند. پالایشگاه در سال۱۹۱۲ آماده بهرهبرداری شد و در اروند نیز اسكلههایی برای صدور نفت تعبیه گردید. اینك كه قرارداد پس از ده دوازده سال كاملا به بهرهبرداری رسیده بود، دولت انگلیس پنجاهویك درصد سهام شركت را خریداری كرد؛ ولی با این قید كه شركت به شكل بخش خصوصی اداره شود و فقط چند نفر از سوی دولت انگلیس در هیات مدیره حضور داشته باشند. از این زمان به بعد بود كه شركت نفت انگلیس و ایران بیشتر معنا پیدا كرد و به این نام خوانده شد. طبق قرارداد شركت با دریاداری انگلیس، شركت موظف بود نفت دریاداری را برای سالهای طولانی با تخفیف تامین كند؛ كه همین مساله درواقع نقش دولت انگلیس را در مساله آشكار میكند و از اینجا است كه قرارداد كاملا سیاسی میشود. گرچه امتیازدهنده دولت ایران بود، اما شركت طرف قرارداد انگلیسی، پنجاهویك درصد سهام از آنِ دولت انگلیس و چهلونهدرصد از آنِ بخش خصوصی بود؛ بنابراین همهكاره قرارداد درواقع خود دولت انگلیس بود. از این به بعد نفت كه یك مقوله اقتصادی به شمار میرفت، در ایران به یك مقوله سیاسی مبدل شد؛ چون گرچه امتیازدهنده دولت ایران بود و یك شركت خصوصی كار بهرهبرداری را انجام میداد، اما عمده سهام به دولت انگلیس تعلق داشت و ضمنا شركت تامین نفت نیروهای دریایی انگلیس را با تخفیف تضمین كرده بود. درواقع با این كار، دولت انگلیس رسما اساس ثروت و قدرت خودش را كه ناوگان آن باشد به نفت ایران وابسته كرد و تز نفتسوزشدن كشتیها برپایه نفت ایران شكل گرفت. بنابراین ثروت، قدرت و امنیت بریتانیای كبیر با آن عظمت به نفت تولیدی ایران وابسته شد و از آن پس بود كه دولت انگلیس، چنانكه از گفتوگوها، اسناد، مدارك و شواهد بهدست میآید، بسیار بیشتر از گذشته برای خودش در ایران حق مداخله قائل شد و لذا تمام تاریخ ایران پس از این ماجرا، رویكارآمدن دولت پهلوی و سقوط قاجار را درواقع باید تحت تاثیر این قضیه تفسیر كرد.
شركت نفت انگلیس و ایران، تحت مدیریت یك هیات مدیره هفتنفره اداره میشد كه چهار نفر از آنها را دولت تعیین میكرد و سه نفر از سوی بخش خصوصی در آن حضور داشتند ولی دولت به هیچوجه مستقیما در امور شركت دخالت نمیكرد؛ اما پس از انعقاد قرارداد كه عنوان Angl* Persian C*mpany (شركت نفت انگلیس و ایران) رایج شد، شركت عملا وجهه سیاسی پیدا كرد؛ چنانكه چند هفته بعد نیز جنگ جهانی اول شروع شد و در این جنگ نفت نقش بسیار تعیینكنندهای در تعیین طرف پیروز و شكستخورده پیدا كرد. نفت ایران و پالایشگاه آبادان كاملا در تامین قوای نظامی و دریایی انگلیس نقش استراتژیك خودش را نشان داد و پس از جنگ نیز در دنیا نفت به یك ماده كاملا سیاسی، استراتژیك و بینالمللی تبدیل شد و همه این مسائل نشان داد كه نفت ایران چقدر حیاتی است. بدبختانه یا خوشبختانه در خلال ایام جنگ، تزار روس بر اثر وقوع انقلاب كمونیستی واژگون گردید و یك رقیب قدرتمند از صحنهٔ سیاسی ایران خارج شد. لذا استراتژی انگلیس درخصوص ایران كه تا قبل از جنگ بر مبنای تضعیف حكومت مركزی بود و سعی میكرد خودش مستقلا با كمك خانهای بختیاری و شیوخ عرب امنیت نفتی را تامین كند، اینك با ازبینرفتن روسیه و انزوای دولت جدید كمونیستی، به استراتژی مبتنی بر شكلگیری یك دولت متمركز و شبهناسیونالیستی در ایران تبدیل شد و برایآنكه بهانه مداخله از دولت جدید شوروی نیز گرفته شود، دولت انگلیس درصدد برآمد در ایران نوسازی كند تا از جاذبههای كمونیسم بكاهد و هم یك ظاهر ناسیونالیستی به مساله میداد تا شوروی نتواند متقاضی تقسیم امتیازات شود. بنابراین سقوط قاجار و رویكارآمدن رضاخان بهعنوان یك نظامی مقتدر در راس یك دولت مركزی، چنانكه ملاحظه میشود كاملا از این زاویه قابل تفسیر است.
در تداوم این سیر تاریخی، مساله قرارداد خوشتاریا و امتیاز نفت شمال مطرح میشود. ماهیت این قرارداد و نیز موضعگیری دولت بریتانیا و شركت نفت انگلیس و ایران در قبال این قرارداد چگونه بود؟ ضمنا بهنظر میرسد برای نخستینبار ــ البته بهطور جدی ــ در پی مساله قرارداد خوشتاریا بود كه پای ایالاتمتحده نیز به مسائل نفتی ایران باز میشد. به نظر شما انگیزه امریكا از این كار و علت موضعگیری همسان شوروی و بریتانیا علیه توافق میان ایران و شركت امریكایی استاندارد نیوجرسی چه بود؟ البته در نهایت به جای شركت استاندارد نیوجرسی، قرارداد میان دولت ایران و شركت امریكایی سینكلر منعقد میگشت؛ اما چه شد كه سرانجام این توافق نیز هیچگاه به نتیجه نرسید؟
* در تاریخ معاصر ایران، پس از قضیه نفت دارسی، قضیه امتیاز یا شبهامتیاز خوشتاریا مطرح میگردد كه بعدا همین مساله منشا شكلگیری ماجرای نفت شمال میشود و قضیه نفت شمال نیز بهنوبهخود به یكی از زمینههای ملیشدن صنعت نفت تبدیل میگردد. خوشتاریا یك ماجراجوی گرجستانی تبعه دولت روس بود كه قبل از انقلاب كمونیستی نیز به ایران رفت و آمد داشت و توانسته بود در دوره ناصرالدینشاه در حوزههایی مثل كجور و شمال و یا در حوزه شاهرود برخی امتیازات نفتی را كه در قالب همان برداشت سنتی نفت به تجار ایرانی داده شده بود، به دست آورد. وی در جنگ جهانی اول، یعنی در زمانیكه ایران اشغال شده بود و دوران مشكلات پس از مشروطیت را میگذراند، از محمدولیخان سپهدار اعظم تنكابنی كه در آن زمان نخستوزیر وقت ایران بود و خودش املاك زیادی در شمال داشت و فئودال بزرگ این خطه به حساب میآمد، قول و قرارها و دستخطی مبنی بر امتیاز پنج استان شمالی كشور گرفته بود. این دوران، زمانی بود كه مجلس كاملا در فترت به سر میبرد. پسازآنكه جنگ تمام شد، خوشتاریا ادعاهای خودش را مطرح نمود و اتفاقا دولت جدید كمونیستی هم از او حمایت كرد. این اوضاع با شروع زوال دولت قاجار و رویكارآمدن احمدشاه صغیر و قدرتیابی رضاخان پس از كودتای۱۲۹۹ مصادف شد. بنابراین مجلس وقت برای ایجاد توازن جدیدی در سیاست ایران در مقابل مداخلات انگلیس كه اینك در غیاب روسیه تزاری یكطرفه شده بود، از شركتهای امریكایی برای گرفتن امتیاز نفت شمال دعوت كرد تا از این طریق خلأ روسها را در موازنه مثبت پر كند. یعنی قرارداد دارسی كه سیاسی شد، ماجراهای پس از خود را نیز سیاسی كرد. قوامالسلطنه كه نخستوزیر بود، به حسین علا، سفیر ایران در واشنگتن، دستور داد كه با شركتهای نفتی امریكایی وارد مذاكره شود. او هم با شركت استاندارد اویل كالیفرنیا كه بزرگترین شركت به حساب میآمد و بنیانگذار آن هم راكفلر بود وارد مذاكره گردید و آنها هم علاقمند شدند. اما از این طرف خوشتاریا پس از آنكه اعتبار قانونی اسناد او پذیرفته نشد، اسناد و كاغذهایی را كه در دست داشت، برای فروش به شركت نفت انگلیس و ایران عرضه كرد و شركت نیز آنها را به قیمت صدهزار لیره از او خریداری كرد و با بهانه قراردادن اینكه چنین امتیازی را خریدهاست، شركت امریكایی را تحت فشار گذاشت. اما وقتی این ادعای انگلیس به جایی نرسید، آنها با خود شركت استاندارد اویل وارد مذاكره شده و به آنها پیشنهاد شراكت دادند. مجلس ایران كه متوجه این مساله شد، اعلام كرد كه ما یك شركت صددرصد امریكایی میخواهیم و شركت مختلط انگلیسی ــ امریكایی را قبول نداریم. پس از آن، دولت ایران با كمپانی جدیدالتاسیس اما بزرگ سینكلر وارد مذاكره شد كه شركت ماجراجویی بود. مذاكراتی هم انجام شد اما دراینحین، حادثه بسیار پیچیده سقاخانه پیش آمد كه با سال۱۳۰۳ یعنی با سال ترقی تدریجی رضاخان همزمان بود. در این دوران، ملّیون و مذهبیون ــ امثال مدرس و قوامالسلطنه ــ میخواستند مانع از قدرت رضاخان و درواقع انگلیس شوند. در این میان، ماجرای سقاخانه رخ داد كه هر روز هیاتها جمع میشدند و میگفتند در سقاخانه شیخهادی معجزه رخ دادهاست. آنها میگفتند یك فرد بهایی قصد داشته با ریختن سم در سقاخانه مسلمانان را بكشد اما شیخ هادی دستش را گرفته و آن شخص بهایی كور شده است و لذا هر روز دستههای متعددی برای تكریم سقاخانه شیخهادی میرفتند؛ كه درواقع یك نوع صفبندی و لشكركشی از سوی ملیون و مذهبیون بود كه میخواستند قدرت اجتماعی خودشان را به رخ رضاخان بكشند. در این قضیه كاردار سفارت امریكا كه به این مباحث مردمشناسی علاقمند بود، سعی میكرد از وقایع عكسبرداری كند كه بهخاطر اجنبیبودن مورد حمله مردم واقع میشود و هنوز هم دقیقا معلوم نشدهاست كه آیا این حمله تصادفی بوده و یا تعمدی در كار بودهاست. بههرحال مردم او را مضروب میكنند و كاردار در بیمارستان شهرداری بستری میشود. اما در آنجا نیز برخی افراد به او حمله میكنند و او را روی تخت بیمارستان میكشند و همین مساله زمینه قطع رابطه ایران و امریكا را فراهم میكند و لذا شركت سینكلر هم كه به منظور جبران برخی مشكلات و زیانهایش در امریكا قصد داشت در شمال ایران سرمایهگذاری كند، پس از اخطار و هشدار امریكا مجبور به عقبنشینی شد و لذا امتیاز پنج استان شمالی در تاریخ معاصر بلاتكلیف باقی ماند. بعدا در جنگ جهانی دوم موقعی كه شمال ایران به اشغال روسها درآمد، آنها (روسها) خواهان كسب این امتیاز شدند و همین مساله شكلگیری یكی از جرقههای ملیشدن نفت را در پی داشت.
به ماجرای سقاخانه اشاره كردید. برخی مورخان عقیده دارند كه در این جریان عوامل رضاخان نیز نقش داشتند؛ چنانكه رضاخان در سال۱۳۱۲ و تقریبا در اوج قدرت خودش مباحثی را پیرامون قرارداد دارسی مطرح میكند و نهایتا این امر به عقد قرارداد جدیدی در سال۱۹۳۳.م/۱۳۱۲.ش منجر میشود. لطفا بفرمایید علت اینكه در آن سالها عدهای این كار رضاخان را یكی از ابتكارات و افتخارات او قلمداد میكردند چه بود؟* دومین فراز در تاریخ قرارداد نفتی ایران، قرارداد۱۹۳۳ (خرداد۱۳۱۲) است كه تقریبا سیودو سال بعد از امتیاز دارسی اتفاق افتاد. علل، عوامل، ماهیت و نتایج این قرارداد نیز بسیار مورد توجه تحلیلگران تاریخ قرارگرفته و لذا بهتر است شرح ماجرا را از همان آغاز پیبگیریم، بهخصوص از زمانیكه نفت مسجد سلیمان به تولید رسید و بالاخص با فعالشدن پالایشگاه آبادان بر سر نحوه تفسیر قرارداد و اجرای آن، بین دولت ایران و كمپانی نفت انگلیس اختلاف افتاد. پس از آن همواره این اختلاف وجود داشت و مذاكراتی بین طرفین در جریان بود. در جریان جنگ جهانی اول، عوامل آلمانی و عثمانی با كمك نارضایتیهای جنوب خرابكاریهایی را در خطوط نفت انگلیس انجام دادند و خسارتهایی نیز وارد شد. ایران همواره بر سر نحوه محاسبه شانزدهدرصد و بیستهزار لیره سهام بحث داشت و بهخصوص بر سر اینكه این شانزدهدرصد از سهام كدام قضیه است، بین ایران و شركت بحث و درگیری بود. شركت نفت میگفت شانزدهدرصد از سهام همان شركت بهرهبرداری اولیه است و از این طریق سعی میكرد سایر شركتهای تابعهای را كه تشكیل داده بود، از احتساب این درصد كنار گذارد و لذا جنگ جهانی اول كه تمام شد، شركت تا مدتها آن حق سهم را هم نمیداد و ادعا میكرد كه چون ایران در انجام وظایفش مبنی بر حفاظت از قرارداد كوتاهی كرده، آسیبهایی به شركت رسیده كه باید بابت آن آسیبها از سود ایران كم شود. مذاكراتی انجام شد و مستشارانی در چارچوب قرارداد وثوقالدوله به ایران آمدند و سپس قرارداد بر اثر مخالفتهای ملیون و مذهبیون كلا از سوی ایران ملغی اعلام گردید. اما مستشاری كه برای رسیدگی به امور مالیه به ایران آمد، فردی بهنام آرمیتاژ اسمیت، مهردار خزانهدار سلطنتی انگلیس و خود نیز اصالتا انگلیسی بود. وی درخصوص مطالبات طرفین قضاوت نموده و اعلام كرد كه منظور از شركت، همان شركت اولیه است. پس از آن، شركت خسارتهای مورد ادعای خود را بخشید و نهایتا یكمیلیون لیره برای مجموع مطالبات ایران برآورد گردید. جالبآنكه انگلیسیها در دادن این مبلغ تا زمان تثبیت جایگاه رضاخان تعلل كردند و سرانجام این یكمیلیون لیره را در اختیار رضاخان قرار دادند و رضاخان نیز این مبلغ را بهعنوان مهمترین سرمایه در راستای تشكیل ارتش نوین خود بهكار برد. چنانكه ملاحظه میشود، پابهپای پیشروی در تاریخ معاصر ایران، نفت نیز هرچهبیشتر در ساختار سیاسی و نظامی ایران وارد گردیده و نقش آن بیشازپیش تعیینكننده میشود. بهاینترتیب، دولت شبهنظامی رضاخانی سر كار آمد كه اساسیترین پایه استقرار آن، یعنی ارتش، با همان یكمیلیون لیره تجهیز و توسعه یافت و تداوم آن ارتش هم تا آخر رژیم پهلوی به پول نفت متكی بود. نفت ایران منافع انگلیس را و انگلیس هم متقابلا تداوم حكومت پهلوی را تضمین میكرد و بدینسان، نفت بهعنوان منبع ثروت و قدرت حكومت پهلوی و بهعنوان منبع امنیت به ساختار اجتماعی و سیاسی ما وارد شد. مذاكرات دولت ایران و شركت نفت تا زمان سركارآمدن رضاخان همچنان ادامه داشت و وقتی رضاخان هم آمد، وزیر قدرتمند او، تیمورتاش، بر این مذاكرات اشراف داشت. حتی تقیزاده كه از بازیگران معروف این ماجرا و در آن موقع سفیر ایران در لندن بود، در یادداشتها و خاطراتش مینویسد كه از این مذاكرات بیاطلاع بوده، چون رضاخان این مذاكرات را مستقیما زیر نظر تیمورتاش انجام میداد. انگلیسیها در سال۱۳۰۵ كه رضاشاه رسما تاجگذاری كرد، به قول ما ایرانیها روغن ریخته را نذر امامزاده كردند و بهعنوان هدیه به سلطنت رضاشاه، گفتند كه ما از مطالباتمان از نفت شمال گذشتیم؛ چون هنوز گاهگاهی روی آنچه از خوشتاریا بهدست آورده بودند، مانور میدادند. اما مذاكرات و اختلافات بر سر دیگر مسائل همچنان ادامه داشت. دولت رضاشاه هر روز بیشازپیش به آن شانزدهدرصد وابسته میشد. تاسیس ارتش، تامین بودجه ارزی مورد نیاز برای ایجاد راهآهن، كارخانجات و ساختن ایران نوینی كه بهعنوان یك ایران مستقل و ملی بتواند در مقابل كمونیستها ایستادگی كند، همگی مستقیما به ارز نفت وابسته بود؛ چون اقتصاد و صنعتی در كار نبود كه از آن پولی به شكل مالیات و تامین هزینهها استحصال گردد. لذا كارشناسان ایران سعی میكردند در مذاكراتشان با كمپانی سهم شراكت خود را تا بیستوپنجدرصد سهام بالا ببرند. البته رئیس شركت هم در مذاكرات ابراز علاقه كرده بود كه چنین چیزی صورت بگیرد اما در سال۱۳۱۱ انگلیسیها همین شانزدهدرصد سود خالص را هم كه بایستی به دولت ایران میدادند و به سالی بالای یك میلیون لیره بالغ میشد، بهیكباره به سیصدهزار لیره تقلیل دادند و در پاسخ به اعتراض ایران، اعلام كردند كه این مساله از ركود اقتصادی بزرگ مابین سالهای۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳ در غرب ناشی میشود كه باعث شده اقتصاد غرب بهكلی سقوط كند و لذا تقاضا برای نفت كم شده و قیمت آن پایین آمدهاست. این مساله بهانهای به دست رضاخان داد تا در ششم آذر۱۳۱۱ به تقیزاده كه از سفارت لندن برگشته و وزیر مالیه شده بود، دستور دهد كه به بهانه اعتراض به بینتیجهماندن مذاكرات و عدم پرداخت حق سهام ایران، بهطوریكطرفه امتیاز را لغو كند. نقل شده كه رضاخان در عصر روز پنجم یا ششم آذر از هیات دولت درخصوص مذاكرات نفت سوال كرد و به او گفتند كه هنوز مذاكرات ادامه دارد. رضاخان پرونده را داخل بخاری انداخت و دستور داد كه تقیزاده قرارداد را لغو كند. البته از همان یكی دو روز قبل روزنامه اطلاعات كه ارگان دربار بود، سلسله مقالاتی را شروع كرد مبنیبرآنكه چه خواهد شد و چه میشود اگر قرارداد لغو گردد و لذا با لغو قرارداد، در سراسر ایران از سوی دولت وقت جشن اعلام شد. بنابراین، این مسائل و نهایتا نتایجی كه قرارداد بهبار آورد را میتوان محصول چند چیز دانست: یكیاینكه بههرحال قرار بود پس از جنگ جهانی اول یك دولت ملی مستقل در ایران برپا شود كه با سرباز و هزینه خودش نفت جنوب را كه در انحصار انگلیس بود برای آنها حفظ كند؛ ضمنآنكه سعی میشد حساسیت ملیون، امریكا، شوروی ــ البته امریكا خیلی مداخله نمیكرد اما شوروی ادعاهایی را مطرح میكرد ــ و حتی حساسیت فرانسه برانگیخته نشود. عامل دوم، خصلت استبدادی رضاخان بود كه فوقالعاده مستبدانه برخورد میكرد. لذا درواقع لغو قرارداد قبلی و انعقاد قرارداد جدید را باید محصول این دو عامل دانست.
پس از آنكه مذاكرات لغو شد، انگلیس به شورای جامعه ملل در ژنو شكایت كرد و سپس ایران تهدید نظامی شد اما وزیر امور خارجه چكسلواكی كه بعدا رئیسجمهور چك شد، پادرمیانی كرد و ادامه مذاكرات را خواستار شد. بنابراین دوباره مذاكرات در ایران شروع شد. طرفین بر سر چند چیز اختلاف داشتند: یكی این بود كه ایران میگفت باید نحوه محاسبه حق امتیاز كاملا كارشناسی و روشن باشد، دوم اینكه ایرانیها از ترس گرفتارشدن مجدد در ركود اقتصادی خواهان حقالسهم ثابت بودند و برای هر تن نفت، شش شیلینگ طلا درخواست میكردند اما انگلیسیها با دو شیلینگ موافق بودند. در قرارداد دارسی تقسیم سهم براساس شانزدهدرصد كل سود بود و همین به ایران قانونا حق بررسی دفاتر شركت انگلیس را میداد؛ ولوآنكه عملا ایران توان آن را نداشت و هرچه محاسبه میكردند نمیتوانستند چیزی از آن بفهمند؛ اما بههرحال همواره این بهانه همچون شمشیری در دست ایران بود كه به خود حق میداد به پروندهها و دفاتر شركت سرك بكشد. اما با پیشآمدن بحران اقتصادی غرب، ایرانیها خواهان حقالسهم ثابت بودند؛ ضمنآنكه انگلیسیها هم از مدتها قبل به تعیین حقالسهم ثابت مایل بودند اما بر سر مبلغ اختلاف داشتند. خلاصه یك روز رضاخان به جلسه مذاكرات آمده و علت اختلاف را جویا میشود. میگویند كه ایران خواهان شش شیلینگ طلا است اما انگلیس بیشتر از دو شیلینگ موافقت نمیكند. رضاخان میگوید: نه حرف شما و نه حرف آنها، من میگویم چهار شیلینگ، لذا بر سر چهار شیلینگ توافق صورت میگیرد و تقیزاده هم قرارداد۱۹۳۳ (۱۳۱۲) را جایگزین قرارداد قبلی (۱۹۰۱) میكند. در این زمان از آنجاكه دارسی سهامش را بهطوركامل به دولت انگلیس فروخته بود، دولت انگلیس قدرت زیادی در شركت به دست آورد. البته شركت همچنان كاملا خصوصی اداره میشد. پس از آنكه جلسات اختلافانگیز چندماهه با ابراز نظر رضاخان به جلسه آشتیكنان تبدیل میشود، هیات انگلیسی با بهكارگیری روشهای ظریف مذاكره و دیپلماسی و چانهزنی، هدف اصلی خود را بر تمدید امتیاز متمركز میكند و از نگرانی ایرانیها درخصوص وضعیت اقتصادی دنیا و اتمام مدت قرارداد بهرهبرداری كرده، آن را شصتساله منعقد مینماید. همانموقع بسیاری افراد معتقد بودند كه انگلیس خود نیز درواقع علاقمند بوده كه قرارداد دارسی لغو شود؛ چون اولا به امضای پارلمان نرسیده بود و نیز انگلیسیها قصد داشتند بهنوعی مدت قرارداد را تمدید كنند. اما از طرف ایران نیز این نگرانی وجود داشت كه اولا توان محاسبه شانزدهدرصد را ندارند و از طرفی نیز درآمد ایران بر مبنائی قرار گرفته كه بازار چندان معلومی ندارد و لذا میخواستند با یك تصمیم سود قطعی خودشان را از شر سود و زیان كار راحت كنند. بنابراین مجموع این منافعی كه دو طرف برای خود قائل بودند، به شكل قرارداد۱۹۳۳ درآمد كه با بهراهانداختن تبلیغات از سوی دولت ایران بهعنوان یك پیروزی جشن گرفته شد. اینبار مجلس فرمالیته رضاخان هم قرارداد را تایید كرد؛ یعنی انگلیس به قراردادی دست یافت كه به امضای مجلس رسیده بود و شصتسال هم تمدید داشت، ضمنا ایرانیان هم دیگر نمیتوانستند دفاتر آنها را نگاه كنند. بهتبع این مسائل بود كه از سال۱۳۱۲ دیگر هیچ اختلافی در كار نبود و شركت تا زمان جنگ جهانی دوم بهسرعت گسترش كار استخراج و افزایش تولید نفت را ادامه داد.مسائلی كه در بحبوحه جنگ جهانی دوم در ارتباط با ایران بهوقوع پیوست، ورود متفقین به ایران و نیز عقبنشینینكردن روسیه پس از جنگ، آیا میتوان گفت همه این مسائل هركدام بهنحوی با مساله نفت در ارتباط بودند؟ بهعلاوه، از آنجا كه درواقع در خلال این مسائل و مباحث بود كه مجالس پانزدهم و شانزدهم شواری ملی شكل گرفتند، لطفا بفرمایید علل و زمینههای شكلگیری اعتراضات علیه قرارداد۱۳۱۲ در این مجالس چه بود و چهرههای شاخص این جریان چه كسانی بودند.
*جنگ جهانی دوم یكی از نقاط عطف تاریخمعاصر جهان به شمار میآید كه پیامدهای آن ایران را نیز در برگرفت. در سوم شهریور۱۳۲۰ قوای روس و انگلیس ایران را اشغال كردند و سپس امریكاییها نیز برای رساندن كمك به شوروی به این جمع ملحق شدند. اشغال ایران در جنگ جهانی دوم چند علت داشت و از این میان قطعا تامین نفت از جمله عوامل اساسی و عمده به شمار میرفت. تامین نفت برای متفقین و جلوگیری از دسترسی قوای نیروهای محور یعنی آلمان و ژاپن به این ماده سرنوشتساز، یكی از دلایل عمده و اصلی اشغال ایران بود. چنانكه ملاحظه میشود، هرچه پیشتر میآییم، مساله نفت نیز در تاریخ معاصر ما هرچه بیشتر خودنمایی میكند. اشغال ایران به سرنگونی دیكتاتوری بیستساله رضاخان منجر شد و همین امر احساسات متعارضی را در مردم ایران ایجاد كرد؛ بهاینمعناكه مردم ازیكطرف از سقوط دیكتاتور خوشحال شدند اما ازطرفدیگر از اشغال ایران بسیار ناراحت بودند چون مردم ایران براثر این اشغال شدیدا احساس میكردند كه تحقیر شدهاند؛ اما از آنجا كه این امر باعث سقوط دیكتاتور شده بود، از این جهت هم نمیتوانستند خوشحال نباشند. درواقع این وضعیت دوگانه سوال بزرگی را در اذهان تودهها و نخبگان در آن ایام ایجاد كرده بود و همه بهنوعی در جستجوی جواب قانعكنندهای برای توجیه علت یا علل منتهی به اشغال كشور بودند؛ پس از تجزیه و تحلیلهای بسیار، درواقع یكی از دلایل عمدهای كه بر این مساله مترتب شمرده میشد، مساله نفت بود. البته نباید از نظر دور داشته باشیم كه یكی از پیامدهای اشغال ایران و سقوط رضاشاه، ایجاد نوعی آزادی نسبی مكانیكی در كشور بود. میگویم آزادی مكانیكی، چون این آزادی یك آزادی درونزا و ناشی از تاریخ طبیعی ما نبود، بلكه دیكتاتور مسلط برجامعه، یك دفعه با ضربهای كه از بیرون وارد گردید، متلاشی شد و بنابراین یك آزادی نسبی و مكانیكی در جامعه رخ داد كه پیامد آن ایجاد انواع دستهجات، احزاب، گروهها و مطبوعات بالنسبه آزاد بود؛ بهگونهایكه گرچه مشروطیت در زمان رضاشاه تعطیل گردیده و پارلمان به یك مهره بیاراده برای تصویب مطامع وی تبدیل شده بود، در فضایی كه بهیكباره بهوجود آمد حتی مجلس سیزدهم نیز ژست آزادیطلبانهای به خود گرفت. در این فضا بود كه مطبوعات، گروهها و احزاب این سوال مهم را مطرح میكردند كه چرا ایران اشغال شد و پس از تحلیلهای متعدد به مساله نفت رسیدند و همه متفقالقول اعلام كردند كه نفت علت این قضیه بودهاست؛ بهاینمعناكه میگفتند نفت به دیكتاتوری رضاخان شكل داد و الان كه تاریخ مصرفش تمام شده بود، با برداشتن او درواقع خواستند كارهای خودشان را سریعتر و بهتر پیش ببرند. انگلیسیها قبل از جنگ جهانی دوم در ایران صاحب برخی منافع انحصاری بودند، اما اینك بهواسطه بروز یك دشمن مشترك فاشیستی ــ هیتلرــ میان دو جبهه شوروی و انگلیس وحدت برقرار گردید و لذا انگلیس ناچار شد برای دفع این دشمن و خطر بسیار جدی نازیسم و فاشیسم، اتحاد با روسیه را بپذیرد و همچنین امریكا را نیز وارد معادله جنگ كند؛ و بهویژه حضور این دو رقیب دیرینه را كه هم در سطح جهان و هم از مدتها پیش بر سر نفت ایران رقابت داشتند، در حوزه انحصاری خود بپذیرد. امریكاییها از این فرصت استفاده كردند و گروهها و كمپانیهای نفتیشان را فعال نموده و در حوزه خارج از قرارداد دارسی خواهان امتیازات نفت شدند. این امتیازخواهی امریكاییها و این فرصتطلبیها اتفاقا حساسیت ملیون و مذهبیون و مطبوعاتی كه در آن فضای مكانیكی بالنسبه آزاد رشد كرده بودند را برانگیخت و در این خصوص سوالاتی از دولت كردند كه اتفاقا در مجلس نیز كه پس از رفتن رضاخان سعی داشت واقعیت پارلمانسالاری و اراده عمومی و مردمسالاری را به نمایش گذارد، از سوی نمایندگان درخصوص این آمدورفتهای كمپانیهای امریكایی و امتیازطلبیهایشان سوالاتی مطرح گردید. قضیه زمانی حاد شد كه روسها نیز این فرصت تاریخی را غنیمت شمرده و در شهریور۱۳۲۳ هیاتی را به ریاست كافتارادزه، معاون وزارت خارجه، به ایران فرستادند و درواقع امتیاز تقریبا ناچیزی را در منطقه سمنان مدنظر داشتند؛ اما به محض ورود به ایران، گفتند كه ما آمدهایم راجعبه قرارداد نفت شمال ــ یعنی درخصوص همان قرارداد مربوط به قضیه خوشتاریا ــ صحبت كنیم. جالبآنكه حزب توده، كه اصلا در این شرایط اشغال كشور و با پشتوانه ارتش سرخ بهوجود آمده بود و قبلا در برابر امتیازطلبی امریكاییها و دادن هرگونه امتیاز در زمان جنگ و اشغال مخالفت میكرد، بهمحضاینكه شورویها خواهان امتیاز نفت شمال شدند، با بهراهانداختن میتینگها و از طریق روزنامههایش از این امتیازطلبی شورویها حمایت كرد و همین مساله به یكی از زمینههای شكلگیری ارزش منفی نسبت به حزب و حزببازی در ذهنیت تاریخی مردم ایران تبدیل شد؛ بهویژه آنكه حزب توده از این پس مسیری را طی كرد كه انگ عامل بیگانه و ابزار بیگانه بر پیشانی آن حك گردید. اما نقش مجلس چهاردهم در این میان خیلی مهم است. انتخابات مجلس سیزدهم عملا در زمان رضاخان اتفاق افتاده بود اما برپایی و تشكیل آن پس از سقوط رضاخان تحقق یافت و جالبآنكه آنها هم در همان فضای پس از رضاخان ژست آزادیخواهی و مردمسالاری را بهخود میگرفتند. در آن زمان، دورههای مجلس دوساله بود. اما اولین انتخاباتی كه در فضای باز برگزار شد، انتخابات مجلس چهاردهم بود كه حضور احزاب و مطبوعات بالنسبه آزاد باعث شد نمایندگانی مثل دكتر مصدق كه در زمان رضاخان مطرود و منزوی بودند به مجلس چهاردهم راه یایند. در این مجلس كه بههرحال بخشی از اراده ملی و نمایندگانی واقعی را دربرمیگرفت، در آبانماه سال۱۳۲۳، یعنی زمانی كه روسها تقاضای امتیاز كردند، مصدق طی نطقی مفصل معایب و مضرات امتیاز۱۹۳۳ را برشمرد و با این كار خود بهنوعی منافع انگلیس را زیر سوال برد؛ چون قرارداد۱۹۳۳ هنوز موجود بود و انگلیس از آن بهرهبرداری میكرد و نفت هم در جنگ جهانی دوم برای انگلیسیها و متفقین حتی اهمیتی حیاتیتر از پیش یافته بود. اتفاقا این نطق را میتوان آغاز دوره سیاستی برشمرد كه تحت عنوان سیاست موازنه منفی از آن یاد میشود؛ چون قرارداد دارسی در عصر موازنه مثبت بود كه منعقد شد. لذا در اینجا بود كه امتیاز انگلیسیها زیر سوال رفت. پسازآنكه فشار روسها بیشتر شد، مصدق در آذرماه همان سال، یعنی درست یك ماه پس از نطق قبلی، قانونی را مطرح كرده و به تصویب مجلس رساند كه دولت را از هرگونه مذاكره و واگذاری امتیاز نفت به خارجیها در زمان اشغال منع نموده و هر وزیر یا نخستوزیر متخطی از این قانون را تهدید به مجازات میكرد و مجازات آن هم تعیین شد. این اقدام درواقع نوعی مقابله با سیاست و امتیازطلبی روسها بود. بنابراین درواقع در ظرف یك ماه، با این دو اقدامی كه مجلس انجام داد، تز موازنه منفی شكل گرفت؛ یعنی هم به انگلیس و قرارداد برقرار آن و هم به روس و امتیازطلبیهایش مشتركانه «نه» گفته شد. معاون وزارتخارجه روسیه بهشدت ناراحت شده و ایران را به تلافی این اقدام و حتی به انجام عمل خصمانه تهدید كرد؛ چراكه آنها میگفتند درحالی كه امتیاز نفت جنوب برقرار و دایر است، این كار ایران نوعی عمل خصمانه و مخالفت علیه شوروی تلقی میگردد و لذا ضروری است كه بهزودی تلافی شود. زمان تلافی بهزودی فرا رسید و آن همانا سال۱۳۲۴ بود كه جنگ در اروپا تمام شد و طبق كنفرانس سران متفقین كه سال قبل در تهران برگزار شده بود و چرچیل، روزولت و استالین تعهد كرده بودند كه ضمن حفظ استقلال ایران شش ماه پس از خاتمه جنگ ایران را تخلیه كنند، اینك زمان انجام این تعهد فرارسیده بود. لذا پسازآنكه جنگ تمام شد، امریكا و انگلیس تخلیه قوا را شروع كردند؛ اما شوروی از این قضیه طفره رفت و حتی به نیروهایی كه در قزوین و در اطراف تهران داشت، دستور مانور داد؛ كه بهنوعی تهدید پایتخت و تهران تلقی میشد. بنابراین همه به دست و پا افتادند؛ ضمناینكه احزاب دموكرات كردستان و آذربایجان نیز معروف بودند كه از حمایت شوروی برخوردارند و نیز حزب توده با مانورهایش در تهران و در آن مناطق درواقع بهنوعی از امتیازطلبی شورویها و از اقدامات ارتش سرخ حمایت میكرد. این اقدامات شوروی دولت و مردم ایران را شدیدا نگران كرد. برای مقابله با این قضیه مجلس به نخستوزیری قوامالسلطنه ــ بهخاطر سوابقی كه داشت ــ ابراز تمایل كرد. قوام به نخستوزیری برگزیده شد و از حزب توده افرادی را وارد كابینه كرد و در مقابل روسها یك ژست دوستانه به خود گرفت و حتی بلافاصله در زمستان آن سال به مسكو رفته و با استالین ملاقات نمود. استالین هم بدون هیچ پردهپوشی مطامع خود را نسبت به نفت شمال ابراز داشت؛ یعنی همان چیزی كه كافتارادزه تحت عنوان امتیاز نفت شمال خواستار شده بود. قوامالسلطنه نیز ــ آنطوركه تحلیلگران تاریخی معتقدند ــ به یك مانور و تاكتیك سیاسی دست زد و در ظاهر به این مطالبات استالین و شوروی روی خوش نشان داد و سپس به ایران بازگشت. پس از آن بود كه موقتا فشار ارتش سرخ كم شد. در ادامه این مذاكرات، در فروردین۱۳۲۵ قوامالسلطنه و سادچیكوف ــ سفیر وقت روسیه در تهران ــ توافقنامهای را امضا كردند كه در آن از تاسیس شركت مختلط نفت شوروی و نفت ایران به مدت پنجاه سال با سهام چهلونهدرصد و پنجاهویكدرصد سخن رفت.ظاهرا این شركت برای بهرهبرداری از نفت حوزه شمال و همان پنج ایالتی كه از قرارداد دارسی استثناء شده بود، تاسیس میگردید؛ كه نشان میدهد قرارداد دارسی درواقع حقی را برای همسایه شمالی ایجاد كرده بودهاست. در بندهای دیگر، شوروی متعهد میگردد كه ارتش خود را بهزودی از ایران تخلیه كند. بهدنبال این توافقنامه ارتش شوروی از كشور خارج میشود و ایران نیز با بقایای حزب دموكرات آذربایجان و كردستان برخورد میكند و آن مسائل و آشوبهای آذربایجان پس از فرار سران حزب دموكرات تمام میشود. اما در بیانیه قوام ــ سادچیكوف شرط شده بود كه این قرارداد باید در مجلس نیز به تصویب برسد. لذا مقدمات مجلس پانزدهم بهتدریج شكل میگرفت؛ اما قوام به دو دلیل در برپایی مجلس پانزدهم تعلل میكرد و شوروی نیز مرتب به دولت ایران برای بردن توافقنامه به مجلس و گرفتن تایید آن فشار میآورد. درواقع علت اصلی تعلل قوام این بود كه او یك حزب دموكرات با الگوی امریكایی و غربی تاسیس كرده بود و با به تعویق انداختن انتخابات درواقع سعی میكرد ابتدا جایگاه خود را با كمك این حزب در كشور استوار سازد تا سپس بتواند افراد طرفدار خودش را در سراسر كشور به مجلس بفرستد. همچنین گفته میشود كه او قصد داشت یك فاصله زمانی ایجاد كند تا آتش روسها سرد شود و در این مدت به امریكا نزدیك شود تا از آنها برای مقابله با شوروی كمك بگیرد؛ چنانكه حتی گفته میشود امریكاییها به روسها برای تخلیه ایران اولتیماتوم داده بودند. بالاخره مجلس پانزدهم در مهرماه سال۱۳۲۶، یعنی پس از یكسالونیم تاخیر، تشكیل شد و طبعا روسها منتظر بودند كه موافقتنامه قوام ــ سادچیكوف در آنجا بررسی و تایید شود. رجال و ملیون و مردم نیز نگران بودند كه بالاخره مجلس چه كار خواهد كرد؛ تااینكه سرانجام مجلسی كه بههرحال میرفت تا بهنوعی اراده ملی را متجلی سازد و دوباره واقعیت مشروطیت را زنده كند و درواقع قصد داشت علیرغم وجود بافت فئودالی و كهنه جامعه، تحت فضای آزاد نسبی و مطبوعات و احزاب بالنسبه آزاد عصر پارلمانسالاری را در ایران احیا كند، در بیستوششم مهرماه موافقتنامه مذكور را رد كرد. البته قابل ذكر است كه چند روز پیش از اعلام این نتیجه، سفارت امریكا در تهران بیانیهای در پشتیبانی از ملت ایران و مسائل نفت صادر كرد و این قبیل مانورهای پس از جنگ جهانی دوم، این زمینه را در برخی افراد و گروهها ایجاد كرده بود كه امریكا طرفدار حقوق ایران میباشد. درواقع امریكا پس از جنگ جهانی دوم بهعنوان نماد آزادیبخش از فاشیسم، وجهه بینالمللی یافته بود و همین مساله به تثبیت و گسترش نفوذ امریكا كمك بسیاری كرد. امریكاییها آن موقع اینطور استدلال میكردند كه ملت ایران صاحب خانه خودشان هستند و حق دارند هرطور كه منافعشان ایجاب میكند تصمیم بگیرند. با این پشتوانه و نیز پشتوانه مردم، بالاخره مجلس آن قرارداد را رد كرد و شوروی هم عملا هیچكاری نتوانست انجام دهد. لذا به نظر بسیاری از مورخان، این رویداد یكی از خدمات قوام به ایران به شمار میرود كه توانست با یك مانور مناسب و با هزینهای كم چنین بحرانی را از سر ایران بگذراند؛ بهگونهایكه نه امتیازی داد و نه كشور تجزیه شد. درواقع این اقدام قوامالسلطنه از نظر بسیاری افراد بهعنوان یك مورد تاكتیكی سیاسی مطرح شدهاست. در همین مجلس پانزدهم، بههنگام رد قرارداد قوام ــ سادچیكوف مادهواحدهای در چند بند به تصویب میرسد كه مطابق آن اعلام میگردد كه دولت باید خود ترتیباتی را برای بهرهبرداری از نفت و استیفای حقوق ملت ایران از نفت جنوب اتخاذ كند. درواقع از این به بعد هر دولتی كه در ایران بر سر كار میآید، یكی از وظایفش اجرای این ماده واحده است؛ یعنی ملزم میشود كه در راستای استیفای حقوق ملت ایران در مورد نفت جنوب تلاش كند. بنابراین باید گفت: پس از چند سال بحث و اقدامات مصدق و صحبتهایی كه آیتالله كاشانی در زمینه نفت داشت، از همان آغاز اشغال ایران با این قانون مجلس، یك قدم خیلی ملموستر بهسوی ملیشدن نفت برداشته شده بود و ملیشدن نفت كمكم به یك آرمان ملی تبدیل میشد. درواقع از همینجا بود كه این احساس شكل گرفت كه پس علت اینكه دیكتاتوری رضاخان بر ما حاكم شد، مطامع نفتی انگلیس بوده است و علت اینكه استعمار انگلیس از استبداد حمایت میكرده نیز نفت بوده؛ و لذا این نتیجه گرفته شد كه اگر نفت ملی شود و در دست دولت قرار گیرد، استبداد و استعمار در ایران ضعیف خواهند شد و ضمنا تمام درآمد واقعی نفت نصیب خود مردم ایران خواهد شد و با كمك پول آن خواهیم توانست از فقر رهایی یافته و به پیشرفت دست یابیم. با این استدلالها بود كه اراده ملی بهتدریج به سمت ملیكردن نفت تمایل یافت. یعنی مردم ایران در این دوره با بحثهایی كه در پارلمان و احزاب و مطبوعات شكل گرفت، كمكم به این فكر افتادند كه نفت اكسیر همه چیز است؛ هم بسیاری از شرور و آفاتی چون استعمار و استبداد را از ما دور خواهد كرد و هم فقر را دور كرده و هم باعث آزادی، استقلال و پیشرفت ما خواهد شد. بنابراین مردم ایران تمام آرمانها و ایدههای سلبی و ایجابی خودشان را به قطع دست بیگانه و ملیشدن نفت بسته بودند.
موضوع قرارداد الحاقی گس ــ گلشائیان در این میان چه نقشی داشت؟ ضمنا به مخالفتهایی كه در اواخر دوره پانزدهم و سپس در مجلس شانزدهم در قالب كمیسیون هیجدهنفره علیه این قرارداد الحاقی شكل گرفت، اشاره كنید.
* در این گیرودار بود كه قوامالسلطنه هم سقوط كرد. دولت بعدی در راستای قانون مصوب مجلس در مهرماه۱۳۲۶، مذاكره با كمپانی نفت را شروع كرد. دو سال مذاكره سرانجام به انعقاد قرارداد الحاقی گس ــ گلشائیان منجر شد. گس نماینده كمپانی و گلشائیان وزیر دارایی ایران بود. انعقاد قرارداد الحاقی گس ــ گلشائیان، یعنی لغونكردن قرارداد۱۹۳۳؛ درحالیكه قانون مصوب مهر۱۳۲۶ این انتظار را ایجاد كرده بود كه قرارداد۱۹۳۳ لغو شود. اما دولت هنوز از كشش و قدرت كافی برای اعمال این اراده ملی برخوردار نبود. قرارداد الحاقی درواقع بیشتر حقالامتیاز را زیاد میكرد و درآمد ایران از نفت را بالا میبرد. بنابراین وقتیكه در اواخر عمر مجلس پانزدهم، دولت این قرارداد الحاقی را به مجلس آورد تا تایید شود، ملیونی كه در مجلس بودند وقتی دیدند كه این قرارداد در آخرین روزهای مجلس پانزدهم (در تابستان۱۳۲۸) و در شرایطی كه برای استیفای حقوق ملت ایران كافی نیست به مجلس میآید، آنهم به اصطلاح امروز ما در دقیقه نود، و لذا امكان دارد كه نمایندگان دانسته و ندانسته با یك قیام و قعود آن را تایید كنند و به تبع آن همه آرمانها برباد برود، برای جلوگیری از رویدادن چنین اتفاقی و نیز كنارهگیری مجلس از واردشدن به اصل این مطلب، این نمایندگان نطقی را تهیه كردند كه ظاهرا توسط حسین مكی خوانده شد و پس از آن تا چند روز آخر عمر مجلس، نمایندگان شروع كردند به بحث درباره قرارداد ۱۹۳۳ و مضار آن و با طولدادن به این نطقها اجازه ندادند كه تصویب طرح در دستور كار مجلس قرار گیرد، تا اینكه عمر مجلس پانزدهم نیز تمام شد و لایحه الحاقی به تصویب نرسید؛ چراكه بههرحال نمایندگان ملیون و نیز احزاب و مطبوعات اصلا این قرارداد را قبول نداشتند. پس از این مسائل، دولت مقدمات انتخابات مجلس شانزدهم را فراهم و آن را برگزار كرد اما وقتی نتایج انتخابات اعلام میشد، تعدادی از افراد و كاندیداها، از جمله دكتر مصدق، در اعتراض به نتایج آن در دربار بسط نشستند؛ كه بعدها همین گروه هسته جبهه ملی را تشكیل دادند. براثر این اعتراض و تحصن، انتخابات لغو و مجددا برگزار شد و اینبار معترضان به مجلس راه یافتند. پس از شكلگیری مجلس شانزدهم، حكیمی یا منصورالملك سر كار آمد؛ چون در این دورهها بعضی از دولتها سه یا چهار ماه بیشتر دوام نمیآوردند. به هر حال دولت زرنگی كرد و بررسی لایحهای را كه به دولت مربوط بود، بهعهده مجلس گذاشت و گفت كه مجلس خودش درخصوص لایحه نظر بدهد. مجلس در آن زمان مطابق حوزههای كاری اجرایی دولت شش كمیسیون تخصصی داشت كه قرار شد از میان آنها یك كمیسیون مشترك تشكیل شود. لذا از هر كمیسیون سه نفر (جمعا هیجده نفر) انتخاب گردید كه به كمیسیون نفت معروف شد. از این هیجده نفر، پنج نفر اعضاء جبهه ملی و از جمله دكتر مصدق بودند كه قرار شد مساله لایحه الحاقی را بررسی كنند. درواقع نخستوزیر وقت با زرنگی به قول معروف توپ را در میدان مجلس انداخت تا دولت را از این مخمصه رها كند. پس از آن مجلس شانزدهم و كمیسیون مذكور بررسی لایحه را شروع كردند تا اینكه در تیرماه۱۳۲۹رزمآرا بر سر كار آمد. او یك نظامی مقتدر و با وجهه در میان نظامیها بود و جالب آنكه تمام نیروهای مختلف آن روز به نخستوزیری او ابراز تمایل كردند؛ شاید هم بهاین خاطر كه همه میخواستند ایران از این بحران خارج شود و رزمآرا با آن شخصیت و سابقهای كه داشت، چنانكه او را یك رضاخان كوچك میدانستند، مستقلا یكسری مانورها را در مقابل مجلس شروع كرد؛ چنانكه از یك طرف بهعنوان نخستوزیر با كمپانی نیز مذاكره میكرد و از طرف دیگر نیز با مجلس وارد صحبت میشد.
در آن زمان امریكاییها كه پارهای امتیازات نفتی در كشورهای حوزه خلیجفارس از جمله در عربستان داشتند، به فرمول جدیدی در قراردادهای امتیاز دست یافته بودند كه به اصل پنجاه ــ پنجاه معروف بود و سابقه آن از ونزوئلا شروع میشد كه حقالامتیاز را به این صورت محاسبه میكردند: یعنی اصل قرارداد امتیاز لغو نمیشد، اما بالاترین امتیازی بود كه گیرنده امتیاز به دولتهای نفتی میداد؛ بهاینصورتكه درآمد فروش منهای هزینه تولید تقسیم بر دو میشد.
سودسهم امتیازدهنده= هزینه های تولید ـــ درآمد فروش
كه از آن باعنوان سود خالص یاد میكردند اما فروش نفت بحث بسیار پیچیدهای بود. این، درواقع بالاترین حدی بود كه گیرندگان امتیاز برای امتیازدهندگان قائل بودند. كمپانی هم احساس میكرد كه چون این قرارداد در عربستان بسته شده، پس مطمئنا ایرانیها به كمتر از این راضی نخواهند شد و لذا به رزمآرا اعلام كرد كه ما حاضریم این شرط را بپذیریم. البته رزمآرا ظاهرا چون احساس میكرد سقف مطالبات مجلس بر ملیكردن نفت و خلع ید از انگلیس قرار گرفته و لذا هر پیشنهادی كه پایینتر از این سطح آرمانی باشد رد خواهد شد، سعی میكرد بهنوعی زمینهسازی كند؛ بهاینمعناكه با اقدام به برخی مانورها بین مجلس و كمپانی نفت، ازیكطرف سعی میكرد انگلیسیها را به دادن امتیازات بیشتری وادار كند و از طرفی نیز تلاش میكرد مجلس را از این سطح آرمانی بسیار رادیكال منصرف كند. ولی همین مانورها و موضعگیریهای پیچیده او باعث شد كه در میان مردم نخستوزیر بهعنوان بزرگترین مانع ملیشدن نفت مطرح شود. ضمنآنكه كمیسیون نفت نیز سرانجام در آذر۱۳۲۹ اعلام كرد كه قرارداد الحاقی گس ـ گلشائیان كه از سوی دولت اعلام شده، برای استیفای حقوق ملت ایران از نفت جنوب كافی نیست. اما قانون ملیشدن صنعت نفت هم درواقع حاصل كار این كمیسیون بود؛ یعنی مسلما باید كمیسیون اقداماتی فراتر از این انجام داده باشد. لذا ضمن تبیین این مساله، بفرمایید گروههای موثر در تصویب قانون ملیشدن نفت به لحاظ جریانشناختی چگونه بودند؟* درواقع ماموریت كمیسیون در اینجا تمام میشد اما خود مجلس اینجا دوباره از كمیسیون نظر خواست كه خوب اگر این قرارداد برای استیفا كافی نیست، شما چه راهكاری دارید؟ یعنی با این كار درواقع به كمیسیون مشترك ماموریت جدیدی محول گردید. پس از این، كمیسیون همه جا اعلام كرد كه هركس برای استیفای حقوق ملت ایران نظر و پیشنهادی دارد آن را در اختیار كمیسیون قرار دهد؛ كه از قرار معلوم چهارهزار پیشنهاد از سوی افراد، احزاب و گروههای مختلف به كمیسیون ابلاغ شد و كمیسیون نیز پس از یك ماه، پیشنهاد فراكسیون وطن را پذیرفت. فراكسیون وطن همان گروهی بودند كه از جبهه ملی وارد مجلس شده بودند. در آنهنگام هركدام از جناحها و احزاب برای خودشان در مجلس فراكسیون خاصی درست كرده بودند كه از این میان فراكسیون وطن نیز به جبهه ملی تعلق داشت كه پنج نفر از آنها هم عضو كمیسیون مشترك بودند. پیشنهاد آنها در دو خط بسیار مختصر بود: «بهنام سعادت ملت ایران و بهمنظور حفظ صلح جهانی پیشنهاد میشود كه صنعت نفت در سراسر ایران ملی شده و كنترل آن در دست ملت یا دولت قرارگیرد.» این پیشنهاد عملا به معنای آن بود كه نفت در دست دولت قرارگیرد. جالبآنكه هر وقت از ملیشدن صنعت نفت صحبت میشود، هیچ تعریف و حدودی بیشتر از این تعریف كه در آن زمان گفته شده برای ملیشدن ارائه نمیگردد؛ یعنی گفته نمیشود كه اگر نفت ملی شود و كمپانی خارجی برود، بعد از آن چه كار باید كرد؛ چون بههرحال اداره نفت، سرمایه و تكنولوژی و فنآوری میخواست. اگر صنعت نفت را ملی كنیم و خارجی را نفی كنیم، خوب حالا این نفت باید دست چه كسی باشد؟ آیا ما این قابلیتها را داریم یا نه؟ اما در دیماه كمیسیون اعلام كرد كه در راستای ماموریت جدیدی كه مجلس به ما داده، ما پیشنهادهای مختلف را بررسی كردیم و پیشنهاد فراكسیون وطن مبنی بر ملیشدن نفت را پذیرفتیم. این در حالیبود كه در بیرون از مجلس احزاب و مردم حتی از مجلس هم جلوتر زده بودند؛ یعنی مردم و گروههای مختلف بهخصوص آیتالله كاشانی در سخنرانیها و نطقهای خود میگفتند كه نفت باید ملی شود. یعنی وضعیت بهگونهای شده بود كه دیگر حتی مجلس و دولت هم نمیتوانستند مطالبات مردم را نمایندگی كنند. مردم خودشان و رهبرانشان راه افتاده بودند و رسما ملیشدن نفت را میخواستند و به كمتر از این هم رضایت نمیدادند. لذا در این شرایط بود كه رزمآرا بهعنوان سد ملیشدن نفت مطرح شد؛ بهویژه با این كاری كه كمیسیون مشترك انجام داد، دیگر همه بیچون و چرا میخواستند كه این قضیه عملی شود؛ لذا دولت و نخستوزیر بهعنوان تنها مانع ملیشدن نفت شناخته شدند؛ تااینكه در شانزدهم اسفند، رزمآرا در مسجد سپهسالار در حالی كه به مجلس ختمی رفته بود توسط فدائیان اسلام ترور شد. فردای همان روز، یعنی هفدهم اسفند، مجلس نشستند و پیشنهاد كمیسیون نفت را بهصورتكلی تصویب كرده و بعد آن را به سنا فرستادند و سنا هم در بیستونهم اسفند۱۳۲۹ آن را تصویب و نفت در سراسر كشور ملی اعلام شد؛ یعنی قرار شد اداره نفت در تمام مراحل آن در دست ملت یا دولت قرار گیرد.
آقای دكتر، پس از اینهمه تلاشها و مشقتها كه سرانجام نفت ملی اعلام شد، چه اتفاقاتی افتاد كه درنهایت به وقایع سیام تیر و كودتای آژاكس بیستوهشتم مرداد منتهی شد؟ به نظر شما آیا عامل یا شخص خاصی در رسیدن مساله به اینجا بهعبارتی نقش داشتند یا این مساله صرفا از عامل موثر خارجی نشات میگرفت؟
* در اردیبهشت۱۳۳۰، مجلس قانون طرز اجرای ملیشدن صنعت نفت را تصویب كرد. این قانون كلیتی بود كه با عجله در نهم اردیبهشت تصویب گردید و در دهم اردیبهشت هم مجلس شورای ملی به نخستوزیری مصدق اظهار تمایل كرد و این مساله درس جالبی در تاریخ معاصر ما به شمار میرود؛ یعنی اینك به كسی كه در داخل مجلس بود و با استفاده از نیروهای ملی و مذهبی خارج از مجلس و پشتیبانی شخصی مثل مرحوم كاشانی كه در مردم و بازار خیلی وجهه داشت و خود نیز در ملیشدن نفت در چارچوب قوای مقننه نقش فعالی را بازی كرده بود، گفته میشد كه خودت همین چیزی را كه ادعا كردی و تصویب هم شد، اجرا كن؛ یعنی به مصدقی كه در حین پیگیری بحثهای ملیشدن نفت همیشه از آزادی، دموكراسی و پارلمانسالاری و مشروطیت صحبت میكرد و ملیشدن را در ذیل این عناوین میدانست، اینك گفته میشد كه خودت بیا و این را اجرا كن. البته دولت انگلیس تهدیدهایی هم انجام داد؛ یعنی با اینكه این قرارداد ظاهرا بین ایران و یك كمپانی انگلیسی بود، اما دولت انگلیس به شورای امنیت و نیز به دیوان دادگستری بینالمللی شكایت كرد و مذاكراتی نیز صورت گرفت. اما بههرحال در چارچوب قانون اجرای ملیشدن نفت، هیاتی تشكیل و به جنوب اعزام شد كه از اعضای موثر این هیات، یكی نیز مهندس بازرگان بود. این گروه در بیستونهم خرداد۱۳۳۰ دفتر كمپانی را كه در خرمشهر بود خلع ید كردند كه از این روز بهعنوان خلع ید از شركت انگلیس یاد میشود. پس از این واقعه، عوامل انگلیسی و مدیر عامل نفت انگلیس دفترشان را به بصره منتقل كردند. درواقع هیجانات عظیمی در جامعه شكل گرفته بود و هر روز میتینگها و پشتیبانیها برگزار میگردید. نهضت ملیشدن نفت با این مقدمات كه گفته شد واقعا رخداد مهمی بود و اوج آن نیز یعنی روز بیستونهم اسفند نقطه عطفی در تاریخ ایران به حساب میآید كه هر وقت به آن مراجعه شود بسیاری از ریشههای گذشته تاریخ ما دیده میشود كه باعث شكلگیری آن گردیدهاند و خود آن نیز بسیاری از جریانات بعدی پس از خود را شكل میدهد. لذا مطالعه نهضت ملی نفت بهعنوان یك نقطه عطف بدون شك در تاریخ معاصر ایران موضوعیت و اهمیت خاصی دارد. این نهضت، مرحلهای است كه تمام میراثها و جریانهای گذشته را به جریانها و میراثهای آینده تبدیل میكند كه تا امروز هم ادامه دارد؛ چنانكه بهعنوان مثال بحث مهندس بازرگان، نهضت آزادی، خاستگاه جبهه ملی و همه این چیزهایی كه تا انقلاب و بعد از انقلاب مطرح است و هنوز هم ادامه دارد، همگی به همان جریان ملیشدن نفت بازمیگردد. بههرحال، سرانجام در بیستونهم خرداد۱۳۳۰ از كمپانی خلع ید میشود و عوامل ایرانی خودشان تصدی پالایشگاه آبادان را كه بزرگترین مركز نفتی بود، بهعهده میگیرند. اما از آن طرف انگلیس صادرات نفت ایران را تحریم میكند بهگونهایكه در تمام طول دو سال و چند ماهی كه مصدق بر سر كار بود، فقط موفق شد صدهزار تن نفت بهفروش برساند، درحالی كه میزان تولید نفت انگلیسیها در آخرین روزهای ملیشدن نفت، سالی سیوسهمیلیون تن بود و اگر مانعتراشی نمیشد برای فروش نفت ملیشده در این دو سال و چند ماه، ایران باید صدمیلیون تن نفت میفروخت. اما با تمهیدات دولت انگلیس و كمپانی نفت و انحصاری كه كارتل بینالمللی نفت و كمپانی هفتخواهران نفتی ــ كه بر همه نفت دنیا مسلط بودند و شركت نفت انگلیس نیز درواقع یكی از آن هفتخواهران بود و نمیخواستند در جایی شكافی در امتیازات نفت رخ دهد ــ تماما در حمایت از منافع كمپانی نفت انگلیس بسیج اقتصادی ــ سیاسی شدند تا از پیشرفت نهضت ملی جلوگیری كنند. بنابراین از صدمیلیون تن نفت كه باید به فروش میرفت، فقط صدهزار تن فروخته شد؛ یعنی یكهزارم. این در حالی بود كه دولت در طی دوران رضاخان و ده سال پس از جنگ جهانی دوم، بهشدت به درآمد نفت وابسته شده بود؛ اما در شرایطی این نفت قطع گردید كه پرداخت تمام مخارج و دستمزدهای كاركنان، یعنی هزینههایی كه قبلا از طریق درآمد حاصل از نفت تامین و پرداخت میگردید، نیز به گردن دولت افتاد. بنابراین در اولین قدم، ملیشدن نفت هزینه مضاعفی را برای دولت ایجاد كرد كه در طول چند سال دولت مصدق به یكی از موانع پیشرفت كار و یكی از عوامل ناكامی نهضت ملیشدن نفت تبدیل شد. این مساله درواقع درسی است در تاریخ معاصر ما كه وقتی میخواهیم یك هدف سیاسی را تحقق ببخشیم، لازم است به هزینههای اقتصادی آن نیز توجه كنیم؛ چون ملیشدن نفت را اگر یك آرمان و هدف سیاسی بدانیم، یكی از هزینههایش محرومشدن دولت و ملت از درآمد نفت بهخاطر آن اقدامات و اضافهشدن مخارج این حركت بود؛ چون قبلا تمامی هزینهها و دستمزدها را كمپانی پرداخت میكرد اما الان دولت مجبور بود به این كارگران صنعت نفت كه در پیشاپیش نهضت نفت بودند، حقوق بدهد وگرنه پیش از همه همین گروه پیشتازان ملیشدن تحت فشار قرار میگرفتند.
در مجموع در چندسالی كه دولت مصدق بر سر كار بود، مجموعا پنج پیشنهاد از طرف مجامع بینالمللی و امریكا و انگلیس ارائه شد تا شاید این بحران فروكش كند اما دولت مصدق همه این پیشنهادها را بهخاطر مغایرت با اصل ملیشدن نفت رد كرد. باز هم در اینجا درس مهمی پیش میآید و آن بحث از رئالیسم تا ایدهآلیسم و یا بحث بازی صد یا صفر است. یعنی ایدهآلهای ما میگوید نفت باید ملی شود ولی وجود یك قدرت قاهرهای چون انگلیس و امریكا و وجود كمپانیهای مسلط نفتی بهعنوان یك واقعیت مانع از تحقق این مساله میشود. حال در چنین شرایطی آیا ما باید بازی صد یا صفر را انجام دهیم یا یك بازی میانه را در پیش بگیریم؛ لذا همواره تضادی بین رئالیسم و ایدهآلیسم بهعنوان یك آفت گریبانگیر ما بوده؛ بهاینمعناكه ما معمولا میخواستیم صد را به دست بیاوریم اما به لوازم و موانع آن فكر نكردیم و اصرار كردیم و وقتی شرایط از دست رفت، عملا آنچه نصیب ما شد، صفر بود. لذا بعضیها آن پیشنهاد آخر امریكا و انگلیس را كه در زمان چرچیل و آیزنهاور ارائه شد، بسیار به حقیقت ملیشدن نفت و به مصالح و منافع ملت ایران نزدیك میدانستند كه اگر انجام میشد و دولت مصدق آن را میپذیرفت، هزینههای بعدی مثل كودتا و سلطه امریكا به آن شكل اتفاق نمیافتاد. منتها مصدق در تحلیلهایی كه انجام میداد و در سفرش به نیویورك و شورای امنیت، صحبتهایی میكرد و بعدها در پارلمان نیز میگفت كه بعضیها فقط به چند لیره بیشتر افزایش درآمد نفت فكر میكنند و فقط اهداف اقتصادی دارند درحالیكه ما هدف سیاسی داریم و آن قطع نفوذ اجانب و قطع استعمار انگلیس است و این برای ما مهمتر است؛ درحالیكه در این حرف فرصتها و تهدیدهای زیادی نهفته است؛ بله از یك طرف گاه برای یك آرمان سیاسی مثل استقلال خیلی از چیزهای اقتصادی را باید هزینه كرد ولی اگر هزینه شد و هزینه اقتصادی هم بلاتوجیه بود و آن اهداف سیاسی هم برآورده نگردید، در اینجا مساله جای تامل و بررسی دارد. لذا این تحلیل هم میتواند مطرح شود كه آرمانگرایی شدیدی برای ملیشدن كه بهویژه در شخص دكتر مصدق وجود داشت، مانع از شكلگیری یك نوع واقعنگری شد و لذا اهداف اقتصادی قربانی اهداف سیاسی گردید و اهداف سیاسی هم نهایتا محقق نشد و سرانجام كودتای بیستوهشتم مرداد شكل گرفت.پس ما برای تحقق ملیشدن نفت بعضا آن شروط لازم را نداشتیم. علاوهبرآنكه موانعی نیز از سوی سلطه كمپانیها و منافع غربیها ناشی میشد كه مثلا امریكاییها نگران بودند اگر مدل ملیشدن در ایران عملی شود و جواب بدهد تمام امتیازات آنها در منطقه پس از آن باید براساس ملیشدن شكل بگیرد. جالبآنكه ملیون اصرار داشتند اگر ما مقاومت كنیم، غربیها و انگلیسیها سرانجام تسلیم ما میشوند؛ چراكه دنیای تشنه نفت بهزودی نمیتواند سالی سیوسهمیلیون نفت ایران را جبران كند و لذا سرانجام تسلیم شرایط ما خواهد شد. در حالیكه براساس همان آرماننگری، از آمار و واقعیات غفلت میشد؛ چون كمپانیهای صاحب امتیاز نفت خاورمیانه با همكاری دولتهای خاورمیانه و عربی بهسرعت تولید را بالا بردند و تقریبا با افزایش تولید در سایر حوزههای نفتی خاورمیانه جای نفت ایران را پر كردند؛ كه این مساله همواره در ذهنیت ایرانیها یك نوع خیانت شیخنشینها تلقی میشد. البته آنها هم به دنبال سود خود بودند، چون افزایش تولید بهمعنای افزایش درآمد بود. اتفاقا بعدها همیشه شاه در مذاكراتش با كنسرسیوم وقتی افزایش تولید نفت ایران را خواستار میشد، مستقیم یا غیرمستقیم به این مساله اشاره میكرد كه ما قدیمیترین تولیدكننده نفت هستیم و سهم تاریخی ما چهل درصد از تولید بوده است. شاید یكی از دلایلی هم كه شاه در تحریم نفتی اعراب علیه اسرائیل شركت نكرد، احتمالا همین مساله بود و به نوعی تلافی صورت میگرفت؛ چون خود شاه در قضیه ملیشدن اصلا مطرح نبود؛ ولی بههرحال آن موقع گفته میشد كه عربها رقیب نفتی ما هستند و در مقاطع مختلف آنها علیه منافع ما اقدام كردهاند. حالا كه آنها نفت اسرائیل را تحریم كردند، ما هم باید از این فرصت تاریخی استفاده كنیم و از نفت نه بهعنوان سلاح سیاسی بلكه بهعنوان سلاح اقتصادی استفاده كرده و خلأ نفتی اعراب را پر كنیم و از این قضیه سود ببریم. لذا میبینیم نفت چنین نقشی را هم در معادلات منطقهای و در تصمیمگیریهای سیاسی و در ذهنیت و تاریخ معاصر ما ایفا كرده است. بههرحال، علیرغمآنكه من واقعا نهضت ملی نفت را مساله با عظمتی میدانم، اما باید گفت شاید بعضی از احزاب و رجال تحت تاثیر احساسات یا عوامزدگی به مطالعه عمیق تن نمیدادند تا ببینند مثلا تحقق چنین اهدافی چه لوازمی را میخواهد. البته واقعا در اداره صنعت نفت همین كارگران و متخصصان ایرانی بهخوبی پالایشگاه را سرویس میدادند و حفظ میكردند چنانكه بعدها كه كودتا شد و دشمنان ملیشدن پیروز شدند، خود آنها هم این مساله را دیدند. ولی مشكل ما بیشتر بازاریابی و فروش بود كه در آن قسمتها ما دستی نداشتیم و كمپانیها مسلط بودند؛ اما از لحاظ فنی ایران امیدوار بود كه بتواند بخشی از نیازهای خودش را با استفاده از بازار جهانی سرمایه و تكنیك فراهم كند منتها آن موقع بازار سرمایه و تكنیك مثل الان باز نبود. امروزه گرچه ما در تحریم هستیم اما مثلا قطعه بویینگ را كه لازم داشته باشیم، بهقدری بازار گسترده است كه هزار راه برای دسترسی به آن وجود دارد. اما ایران آن موقع روی كمپانیهای امریكایی حساب میكرد و پیش خود میگفت كه اگر نفت ملی شود، اگر ضعفی هم در تكنیك و سرمایه داشته باشیم، با پول آن را از امریكاییها میخریم. ولی مسائلی كه پیش آمد، بیاساسبودن این انتظارات ایران را ثابت كرد و معلوم شد امریكاییها آنطوركه ایران روی كمك آنها حساب میكرد، بهعنوان خریدار نفت یا بهعنوان تامینكننده بخشی از سرمایه و تكنیك و كارشناس مورد نیاز جلو نیامدند. درواقع امریكاییها بر سر مسائل درازمدت حاضر شدند با ابرقدرتها سازش كنند و این درس بزرگی است برای ما كه روی رقابت بازیگران بزرگ جهانی فقط در حد تاكتیك ــ و نه در حد استراتژی ــ میتوان حساب كرد و حتی امروز هم این مساله برای ما درس بزرگی است. بازیگران بزرگ نشان دادند كه چنان به هم وابسته هستند كه حاضر نیستند سر منافع بالنسبه مهم ولی كوچكی كه در جهان سوم دارند كاملا رویاروی هم قرار بگیرند؛ بلكه بهگونهای به تقسیم منافع تن میدهند و آن كشور جهان سوم را رها میكنند. ایران آن موقع روی رقابت امریكا و انگلیس حساب میكرد ولی در نهایت دیدیم كه این رقابت در حد استراتژی قابل اتكاء نبوده و حداكثر در حد یك بهرهبرداری تاكتیكی جواب میداد. لذا این مسائل و ضعفها سرانجام به كودتای بیستوهشتم مرداد۱۳۳۲ منجر شد و شاهی كه فرار كرده بود، پس از كودتا دوباره به حكومت بازگشت.
پس از ماجرای كودتا و بازگشت شاه به كشور، ماجرای كنسرسیوم پیشآمد. لطفا بفرمایید باتوجه به آنكه پس از كودتا عملا نقش امریكا در معادلات ایران پررنگ شد، این جابجایی قدرت موثر خارجی چه تاثیری در معادلات داخلی ایران داشت؟
* پس از كودتای ۲۸ مرداد و بازگشت شاه به كشور، زاهدی به نخستوزیری رسید و علی امینی بهعنوان وزیر دارایی مامور شد كه به قضیه نفت فیصله دهد. علی امینی دو گروه تشكیل داد: یك گروه برای مذاكره با شركت انگلیسی و پرداخت غرامت و ادعای ایران و یك گروه نیز برای مذاكره بر سر تاسیس كنسرسیوم؛ یعنی انگلیس پس از این همه مدت كه حاضر نمیشد ملیشدن نفت را بپذیرد، شرایطی پیش میآید كه حاضر میشود نفت را با سایر رقبا تقسیم كند. بنابراین كنسرسیومی از چند شركت بهوجود میآید كه مامور میشود نفت ایران را مورد بهرهبرداری قرار دهد و چهلدرصد سهام به كمپانی انگلیسی، چهلدرصد به شركتهای امریكایی، چهاردهدرصد به شل و ششدرصد هم به شركت نفت فرانسه داده میشود و مجلس دستنشاندهای هم كه محمدرضا بعد از كودتا درست میكند، این كنسرسیوم را در مهر ماه۱۳۳۳ تصویب میكند و اسمش را هم میگذارد قرارداد فروش نفت و گاز؛ یعنی فقط اسم آن را عوض میكند؛ در حالی كه عملا یك نوع تجدید امتیاز بود ولی اسمش را میگذارند قرارداد تا با اصل ملیشدن مغایر نباشد؛ یعنی اینطور جلوه داده شود كه ما خودمان نفت و گاز را تولید میكنیم و كنسرسیوم درواقع نفت را از ما میخرد؛ آن هم به مدت چهل سال كه درواقع ادامه همان مدت امتیاز قرارداد۱۹۳۳ بود؛ یعنی یك دوره بیستوپنجساله و سه دوره پنجساله كه جمعا چهل سال میشود. عملا درآمد ایران هم براساس همان امتیاز پنجاه ــ پنجاه تعیین گردید؛ یعنی درآمد حاصله از فروش منهای هزینه تولید تقسیم بر دو. لذا مكانیزم امتیاز عملا برداشته نمیشود. كنسرسیوم یك شركت عامل را برای اكتشاف و یك شركت عامل را برای تولید در نظر گرفت و از آن به بعد كنسرسیوم اداره امور را تحت كنترل خود درآورد. بهاضافهاینكه با كودتای بیستوهشتم مرداد عملا امریكا جایگزین اصلی قدرت سیاسی ــ نظامی انگلیس در ایران میشود و ازآنبهبعد حضور و نفوذ امریكاییها در ایران روزبهروز بیشتر میگردد؛ چنان كه به محمدرضا برای انقلاب سفید كه در ششم بهمن اجرا میشود خط میدهند. اما آن كودتا بهعنوان یك كودتای امریكایی و انگلیسی در ذهنیت و ذائقه مردم ایران تلخی شدید و یك نفرت عمومی ایجاد كرد، منتها این بار جهتگیری آن بیشتر به سوی امریكا بود.
همانطوركه میدانیم، پس از این ماجراها، بهویژه پس از تحریم نفتی غرب از سوی اعراب، درآمدهای نفتی شاه نیز رو به افزایش گذاشت و محمدرضا به پشتوانه این درآمد اقداماتی را شروع كرد. این مسائل تاچهحد در تحكیم و یا تزلزل پایههای قدرت او موثر بودند؟* پس از كودتا روزبهروز مشروعیت پهلوی و محمدرضا نیز زیر سوال میرود و با كشتار پانزدهم خرداد و سركوب نهضت ملی از سال۱۳۳۹ تا۱۳۴۲ و انقلاب سفیدی كه همه میدانستند فرمولی ساخته دست امریكا است، روزبهروز محمدرضا مقبولیت و مشروعیت خودش را هرچه بیشتر از دست میداد. درحالیكه از سویی از طریق قرارداد كنسرسیوم و بهدلیل تشنهبودن جهان به نفت و بالارفتن مرتب سطح تولید ایران، یك درآمد مستمری نصیب محمدرضا میشد كه با این پول ارتش را مرتباً تقویت میكرد و لذا نفت به مهمترین منبع قدرت، ثروت و امنیت شاه تبدیل شد و هر روز با افزایش تولید درآمد زیادی را نیز برای او ایجاد میكرد.
درآمد نفت در یك دورهای از سال۱۳۳۰ كاملا قطع شد كه مصدق تحت عنوان اقتصاد بدون نفت كارهایی را انجام داد كه در تاریخ ایران یك الگو بود و همواره از آن بهعنوان یك دوره آرمانی در زمینه تعادل بودجه و در موازنه بازرگانی خارجی و واردات و صادارت یاد میشود. در آن زمان مردم و دولت تلاشهایی را برای پركردن خلأ نفت انجام میدهند كه خیلی ارزنده و شایسته بوده است اما متاسفانه نهضت ملی بهدلیل برخی از كاستیها در شروط لازم و نیز سختیها و فشارهای خارجی موفق نشد اما همین نهضت بر نهضتهای آزادیبخش شمال آفریقا، بهویژه مصر و الجزایر اثر گذاشت و هم در سراسر امریكای لاتین مثل ونزوئلا و مكزیك كه خودشان نفتخیز بودند و سابقه مبارزات نفتی داشتند این مبارزات ایران برایشان در زمینه ملیشدن نفت به الگویی تبدیل شده بود. این نهضت گرچه در خود ایران شكست خورد و به اهداف اولیهاش نرسید ولی یك چنین جریانسازیهایی را برای آینده انجام داد. بنابراین از سال۱۳۳۴ كه درآمدهای نفتی مجددا به خزانه برگشت، به دلیل افزایش تولید، یك منبع مستمر و فزاینده درآمد برای دولت شاه ایجاد شد كه همین مساله به بزرگترین فرصت و تهدید برای حكومت پهلوی تبدیل شد؛ فرصت بود، چون به دولت كمك میكرد مستقل از مالیات و بدون نیاز به بگیر و ببند مردم یك درآمد مستمر و فزایندهای داشته باشد كه نظام را تقویت میكرد تا به اهداف خودش جامه عمل بپوشاند؛ اما تهدید بود، چون نفت به تنها منبع درآمد دولت و كشور تبدیل شد و دولت را بهصورت تكمحصولی و تكپایهای درآورد و شاه با اتكاء به این درآمد مستمر و فزاینده برنامههای عمرانی پنج ساله را با یك بلندپروازی و محاسبات سرانگشتی انجام میداد كه باعث شد كشور هرچه بیشتر به نفت وابسته گردد؛ علاوه بر آن، پولی كه بهعنوان موتور اصلی برنامههای اصلی پنجساله ایفای نقش میكرد، مورد سوء طراحی، سوء اجرا و سوءاستفاده قرار گرفت و لذا به این مساله باید در تاریخ آن دوره كاملا توجه كرد كه یكی از عوامل اصلی سقوط پهلوی نیز درواقع سوء طراحی بود. كاملا اشتباه است كه یك نظام یا كشور به یك عنصر وابسته گردد، آن هم عنصری كه وابسته به بازار جهانی است. گذشته از آنكه این برنامهها بهدلیل فقدان نیروی متخصص، بسیار بد به اجرا گذاشته شد و لذا شدیدا مورد سوءاستفاده قرار گرفت؛ یعنی درآمد نفت از سوی دربار مورد انواع سوءاستفادهها قرار گرفت و این چنین درآمد مستمر و فزایندهای كه میتوانست فرصتی برای سازندگی و ابزاری برای برونرفت از عقبماندگی و رفع فقر باشد، بهدلیل سوءطراحی و سوءاجرا و سوءاستفاده به بزرگترین تهدید برای نظام شاه تبدیل شد و در نهایت یك اقتصاد مصرفی و مونتاژ وابسته به خارج روی دست كشور گذاشت. برنامههایی كه تحت عنوان تمدن بزرگ صورت میگرفت، در دهه۱۳۵۰ عملا بسیاری از طرحهای آن در برنامه پنجم توسعه از زمانبندی عقب افتاد و حتی بودجه آن هم نمیرسید و بودجههای تمام این طرحها چند برابر شد. شوك نفتی كه در سال۱۹۷۳ بهدنبال جنگ چهارم اعراب و اسرائیل پیش آمد و اعراب، اسرائیل و حامی او امریكا را تحریم كرده و تولید نفت را كاهش دادند و نیز سایر اقداماتی كه در اوپك انجام شد، همگی باعث گردید كه قیمت نفت كه از زمان جنگ جهانی دوم ثابت مانده و حتی روبهكاهش بود و بشكهای زیر دو دلار به فروش میرفت، در آغاز دهه۱۳۵۰ بر اثر اقدامات اوپك و بحران منطقه خاورمیانه، تولید و عرضه نفت را برای غرب به صورت یك تهدید درآورد و لذا بهتدریج بعد از بیستوپنج سال كه از جنگ دوم میگذشت، قیمتها رو به افزایش گذاشت؛ چنانكه از سال۱۳۴۹ تا۱۳۵۲ این قیمت از زیر دو دلار به نزدیك دو و نیم دلار رسید كه خود این، رقم بالایی بود؛ چراكه بیستوپنج سال این قیمت ثابت و بلكه روبهكاهش بود اما با آغاز جنگ چهارم اعراب و اسرائیل به هفتونیم دلار و سپس به یازدهونیم دلار رسید؛ یعنی در فاصله۱۳۵۰ تا۱۳۵۳ قیمت نفت عملا ششبرابر شد؛ كه در تاریخ جهانی نفت بیسابقه بود. لذا درآمد نفتی شاه كه از قراداد۱۳۳۳ در سال۱۳۴۹ به سالی یكمیلیارد دلار رسیده بود، و مجموع درآمد نفتی شاه كه در دهه چهل، هفت یا هشت میلیارد دلار بود، یكدفعه به پنجمیلیارد در سال رسید و تا آنجا پیش رفت كه در سال۱۳۵۳ به بیستمیلیارد دلار بالغ شد؛ یعنی در ظرف دوسهسال درآمد نفتی شاه بیست برابر شد. لذا مجموع درآمد نفتی شاه در هفت سال دهه۱۳۵۰ و آخرین سالهایش به صدودهمیلیارد بالغ گردید؛ درحالیكه در دهه۱۳۴۰ رویهمرفته این رقم كمتر از دهمیلیارد بود. بنابراین درآمد نفتی شاه ده یازدهبرابر شد و لذا شاه تصورش این بود كه هرچه این پول به اقتصاد ایران تزریق گردد باعث رشد آن خواهد شد. منتها سوءطراحی، سوءاجرا و سوءاستفاده درست نتیجه عكس داد و این نحوه برخورد با نفت و درآمد نفتی و درآمد افسانهای كه در طول اقتصاد بینالملل بیسابقه بود و چنین انباشت سرمایهای برای اوپك و كشورهای عضو اوپك هیچوقت در تاریخ اتفاق نیفتاده بود، به دلیل وجود یك دولت متمركز دیكتاتور فرصت بهوجود آمده را به یك تهدید مبدل ساخت. شاه بلندپروازی كرد و حتی اتفاقا این بلندپروازیها به مذاق اربابانش هم خوش نیامد؛ چون شاه میگفت من از سلاح سیاسی نفت در این تحریمها استفاده نمیكنم ولی موضعگیریهایی كه میكرد خوشایند نبود؛ برایاینكه میگفت نفت باید به بشكهای صد دلار برسد. حالا بعضیها و خودش هم در كتاب پاسخ به تاریخ این را امتیازی برای خودشان میدانند، در حالیكه شاه یك تصور ساده و سرانگشتی از اقتصاد توسعه داشت و افزایش تزریق درآمد نفت به جامعه را با تبدیل ایران به ژاپن خاورمیانه مساوی قرار میداد؛ درحالیكه برای توسعه اقتصادی، هم باید زیرساختهای سیاسی آماده شود و هم زیرساختهای آموزشی و فنی و حرفهای را باید آماده كرد و سپس پول را تزریق كرد. اگر این شرایط آماده نباشد و شما دلار را تزریق كنید، آنهم دلاری كه اینهمه مورد سوءاستفاده قرار میگرفت، نتیجهاش این میشود كه میگفتند هشتصدهزار نیروی خارجی در ایران وجود دارد اما ما با پدیدهای بهنام دیپلم بیكار مواجه هستیم و بعدا همین دیپلمههای بیكار و نسل جوانی كه شاهد ورود اینهمه درآمد نفتی و آن برنامههای اقتصادی عملا ناكارآمد بودند، مطالباتشان بیپاسخ ماند و لذا به مهمترین نیروهای انقلاب تبدیل شدند. درواقع توجه به این سوابق نشان میدهد كه مدیریت بهینه نفت چقدر اهمیت دارد.
مجموعه صنعت نفت و بهویژه كاركنان آن، همچنین مساله اعتصاب كاركنان و خودداری آنان از صادرات نفت به تبعیت از فرمان حضرت امام(ره) در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب، تاچهحد در سقوط شاه و پیروزی انقلاب موثر بود؟
* عملكردهای نادرست شاه باعث شد در جریان شكلگیری انقلاب آنچه محور و پایه اقتصاد و نظام او به شمار میرفت، به دلیل سوءطراحی شدیدا آسیبپذیر شود. تكستونی و تكپایهای بودن نظام او، پس از چند سال دیگر جوابگوی حفظ آن نبود. ضمنآنكه وقتی انقلاب با رهبری حضرت امام(ره) و با حركتهای مردم شكل گرفت، امام و انقلابیون اعتصاب و انقلاب را به این عرصه، یعنی به عرصه نفت كشاندند. امام در لحظه حساسی در سالهای۱۳۵۷ اعتصاب را به تحریم كامل صادرات نفت رساند و كاركنان به تبعیت از ایشان، صادرات نفت را كاملا تحریم كردند. اینجا بود كه دنیا پی برد كه واقعا انقلابی در ایران اتفاق افتاده است. اهمیت نفت به قدری زیاد بود كه وقتی كه در هشتم دیماه بهدنبال اطلاعیه امامخمینی(ره)، صادرات نفت به غرب كاملا قطع شد و تقریبا با شبهای ژانویه مصادف بود، در هوای سرد زمستانی اروپا ایران كه روزانه پنج میلیون بشكه نفت به جهان صادر میكرد و تقریبا همطراز عربستان بود، درست در شبهایی كه خیلی از رجال غربی و روزنامهنگاران به طنز میگفتند هدیه شب كریسمس انقلاب ایران، دومین شوك نفتی را به جهان وارد كرد. این قضیه بهقدری مهم بود كه تلویزیون سوئد برنامه عادی خود را قطع میكند و بهعنوان یك خبر فوری اعلام كرد كه انقلابیون صادرات نفت ایران را تحریم كردند و خود این مساله به دنیا نشان داد كه شاهی كه مامور حفظ امنیت غرب و ژاندارم خلیج فارس است عملا دیگر از ادامه ماموریتش عاجز است. چنانكه رئیس انجمن نفت امریكا بعد از این قضیه گفت: دیگر كار شاه از نظر ما تمام است؛ و سرانجام بیستوششم دیماه هم شاه رفت. البته این مساله بهدنبال سایر وقایع انقلاب رخ داد و ما نمیخواهیم تكعاملی به انقلاب نگاه كنیم، بلكه ضمن پذیرش همه عواملی كه در پیروزی انقلاب نقش داشتند، میخواهیم نقش كلیدی نفت را مورد توجه قرار دهیم كه از یك طرف شاه بهدلیل سوءمدیریت طوری نفت را در ساختار نظام جا داد كه بهدلیل سوءطراحی، سوءاستفاده و سوءاجرا، محور و پایه نظام را فاسد كرد؛ چنانكه این محور و پایه دیگر نتوانست این نظام را حفظ كند و امام نیز در لحظه آخر موج اعتصاب و تحریم را دقیقا به همان پایه كوبید و نظام شاهنشاهی بهطوركامل فرو ریخت.پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاچهحد از این مساله در ارتباط با مدیریت و نیز تعیین جایگاه واقعی نفت در ساختار كشور بهعنوان یك تجربه استفاده شده است؟* پس از انقلاب همواره استراتژی مهم ما این بوده كه نفت را در كجا جایگزین كنیم و آن را در ساختار نظام در كجا جای دهیم؛ چون یكی از آرمانهای انقلاب درواقع بر قطع وابستگی به نفت استوار میباشد و سعی میشود از ایجاد یك نظام تكپایهای و تكمحصولی جلوگیری شود؛ چون بسیار خطرناك است كه اقتصاد دولتی كشور به درآمدی وابسته شود كه این درآمد محصول میزان صادرات ضربدر قیمت یك بشكه نفت باشد. بنابراین پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام جدید، براساس تجربه یكصد سال نفت ایران، همواره در استراتژی جمهوری اسلامی و استراتژی انقلاب به این درس بهعنوان یكی از اولویتهای استراتژی امنیت ملی توجه شده و تلاش میشود یك استراتژی روشن، جامع و كارآمد و مرتبط با سایر بخشهای نظام برای نفت تدوین گردد.
بهطور واضح، تغییراتی كه به لحاظ ساختاری، كمی و كیفی پس از انقلاب اسلامی در زمینه صنعت نفت شكل گرفت و نیز چالشهایی كه در این راستا دامنگیر نظام جمهوری اسلامی شد، دقیقا چه چیزهایی بودند؟
* در سال۱۳۵۲ بهدنبال یك سری مذاكراتی كه شاه با كنسرسیوم داشت و به دنبال آن جو شوك اول نفتی و بحران اول انرژی و دوازده سال اقدامات اوپك، یك قانون نفت و قرارداد جدیدی جایگزین قرارداد كنسرسیوم شد و ازآنجاكه این مذاكرات در ویلای زمستانی شاه واقع در سوئیس بهنام سن موریس شكل گرفت، این قرارداد در تاریخ به سن موریس معروف گشت. اتفاقا این قرارداد در مرداد۱۳۵۲ و درست چند ماه قبل از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل منعقد گردید و لذا دستگاه رژیم پهلوی تبلیغات وسیعی را به راه انداخت و روابط عمومی شركت نفت بر پشت تمام تانكرها نوشت كه امروز نفت بهطور واقعی ملی شد. این گفته آنها یك اعتراف ضمنی بود به اینكه قرارداد۱۳۳۳ كنسرسیوم درواقع ملی نبوده؛ درحالیكه شاه همواره بعد از كودتای بیستوهشتم مرداد میخواست بگوید كه نفت ملی شده است. قرارداد معروف به سنموریس به این شكل بود كه شركتهای عامل، تولید نفت ایران را از ششمیلیون بشكه به هشت میلیون بشكه در روز برسانند و كمكم در چند مرحله مقداری از نفت را در اختیار شركت ملی نفت ایران قرار دهند تا خودش این نفتها را به فروش برساند و همین نشان میدهد كه قرارداد كنسرسیوم عملا تمامی مراحل تولید، بازاریابی و اكتشاف را در دست داشته و شركت ملی نفت، بهعنوان یادگار دوران ملیشدن نفت و همان شركتی كه برای خلع ید بهوجود آمد، صرفا عملیات غیرصنعتی قرارداد را برعهده داشته است. پس از قرارداد سن موریس، یك شركت خدمات نفت در سال۱۳۵۲ تاسیس شد و اسم كنسرسیوم را به SC* تغییر دادند؛ S مخفف Service و C* مخفف C*mpany است؛ یعنی كمپانی خدمات نفتی به ایران. یكی از علل این مساله آن بود كه كلمه كنسرسیوم همواره كودتای بیستوهشتم مرداد را به اذهان متبادر میكرد و شاید به لحاظ روانشناختی میخواستند با این تغییر نام از این به بعد شركت ملی نفت كارفرما باشد و كنسرسیوم بهعنوان یك پیمانكار عمل كند؛ منتها تا زمانیكه نفت به دست ما میرسید، از چند مرحله عبور میكرد و قرار بود كه نهایتا یكونیممیلیون بشكه نفت را طی چند سال به ایران بدهند تا ایران خودش بازاریابی كند. باید دانست بعد از كودتای بیستوهشتم مرداد در خارج از حوزه قرارداد كنسرسیوم بهخصوص در فلات قاره خلیج فارس در حوزههای كوچكتری بهشكل مشاركت و پیمانكاری پارهای اكتشافات نفتی به كمپانیهای دیگر بینالمللی مثل ایتالیاییها و حتی امریكاییها و ژاپنیها سپرده شد و این كمپانیها در خلیجفارس چاههایی زدند و چاههایی كه عراقیها پس از پیروزی انقلاب اسلامی آنها را مورد هدف قرار دادند، همین چاهها بودند. نفت حاصل از این چاهها كاملا در اختیار شركت ملی نفت و شركت نفت فلات قاره بود و حجم تولید آن تا نزدیكی انقلاب اسلامی به حدود پانصدهزار بشكه در روز میرسید. ولی قرارداد اصلی كه در اختیار SC* ــ همان كنسرسیوم ــ بود به حدود پنجونیممیلیون بشكه یعنی به ده برابر نفت تولیدی در فلات قاره میرسید كه دست ایران بود و اكثرا هم آنها خودشان این نفت را میخریدند. اما پس از پیروزی انقلاب، شورای انقلاب قانونی را وضع كرد و تمام قراردادهای مغایر ملیشدن، ازجمله قرارداد اسكو یا سنموریس را ملغی كرد. به تبع این قانون شورای انقلاب نیز در زمستان ۱۳۵۸ قانون دیگری را تصویب كرد و شركت نفت فلات قاره را تاسیس نمود تا تصدی نفتهای تولیدی در دریا را برعهده گیرد و همه آن كمپانیها را عملا خلع ید كرد. لذا باید گفت درواقع پس از انقلاب اسلامی بود كه با تاسیس شركت ملی نفت و سپس وزارت نفت در مهرماه سال۱۳۵۸ بهطور واقعی دولت ایران تصدی نفت را برعهده گرفت و صنعت نفت از تولید تا اكتشاف و حتی بازاریابی توسط خود ایرانیها انجام گرفت.
پس از این، شركتهای خارجی ادعاهایشان را در بیانیه الجزایر اعلام كردند كه بیشترشان نیز درواقع به قراردادهای شركتهای نفتی و از جمله شركتهای امریكایی مربوط میشد كه منافعشان در جریان قوانین شورای انقلاب به مخاطره افتاده بود. آنها شكایت كردند و بخشی از این شكایتها در دیوان بینالمللی لاهه و در چارچوب بیانیه الجزایر اعلام گردید. درواقع هدف دولت موقت از تاسیس وزارت نفت در شورای انقلاب این بود كه نفت را به كل حاكمیت پیوند دهد؛ چون در دوره شاه عملا شركت ملی نفت این كار را برعهده داشت و ریاست هیات مدیره را نیز شاه تعیین میكرد و این بدان معنا بود كه نفت مستقیما در دست شاه قرار دارد. اما با تجربه تاسیس وزارت نفت، تصدی حاكمیت دولت و قوای مجریه از طریق وزارتخانه بر نفت اعمال شد و این مساله كاملا با دولت و قوه مجریه پیوند خورد. در جریان جنگ نیز درواقع بیشترین صدمات به شركت نفت وارد شد؛ چه، در جریان پیروزی انقلاب تولید نفت ایران به سهونیممیلیون بشكه تنزل یافت؛ چراكه پس از انقلاب ما دیگر نه میخواستیم و نه میتوانستیم شش میلیون بشكه تولید كنیم. آخرین ارقام دوره شاه در سال۱۳۵۶ به ششمیلیون بشكه رسیده بود و در سالهای۱۳۵۵ و۱۳۵۶ معدل تولید حدود ششمیلیون بشكه بود كه پنجونیم میلیون بشكه در روز صادر میشد. اما پس از پیروزی انقلاب علت اینكه ما نمیخواستیم این سقف تولید را داشته باشیم، بهخاطر آن بود كه اصلا یكی از اتهامات شاه این بود كه چرا اینهمه نفت تولید میكنی، باید نفت برای نسلهای آینده بماند و ما صرفا در حد نیاز آن را به فروش برسانیم، نه به حدی كه غرب نیاز دارد. از طرفی هم نمیتوانستیم این تولید را داشته باشیم چون چند ماه اعتصاب باعث برهمخوردن مدیریتها و رفتن بخشی از كارشناسان و نیز تحریمها شده بود و لذا ما دیگر نمیتوانستیم بیش از سهونیممیلیون بشكه تولید كنیم؛ علاوه بر این، یكی از آرمانهای انقلاب قطع وابستگی به نفت بود؛ ضمنآنكه به دلایل فنی، اداری، سیاسی و تحریمهای بینالمللی بیشتر از این حد تولید مقدور نبود. جنگ هم كه شروع شد، یكی از اولین هدفهای صدام مراكز نفتی ما بود كه ظرفیت نفتی ما را به روزانه دوونیممیلیون بشكه تقلیل داد. بسیاری از چاهها و تاسیسات نفتی ما مستقیما در خط حمله قرار گرفته بود؛ ضمن آنكه بسیاری از مشتریها دیگر با نفت ملیشده ما قرارداد نمیبستند، چون میگفتند معلوم نیست كه دیگر ایران صاحب نفت باشد و احتمال دارد عراق خوزستان را بگیرد. درواقع پس از عملیات بستان و فتح خرمشهر بود كه وقتی تسلط ایران بر خوزستان تضمین شد، دوباره مشتریها آمدند. منتها صدام همچنان لاینقطع تاسیسات نفتی را میكوبید و هیچ وقت ما در طول جنگ نتوانستیم بیشتر از دوونیممیلیون بشكه در روز نفت تولید كنیم.
درخصوص عملكرد اوپك از بدو تشكیل تاكنون چه ارزیابی دارید؟ آیا عملكرد این سازمان با مقتضیات امروز جهان مطابقت دارد؟*سازمان اوپك در سپتامبر۱۹۶۰ در بغداد تشكیل شد و پنج كشور موسس آن بودند: عراق، ایران، عربستان، ونزوئلا و كویت. این سازمان درواقع با هدف مخالفت با كاهش قیمت نفت توسط كمپانیهای اروپایی و امریكایی صاحب امتیاز در خاورمیانه كه به دولتهای نفتخیز صرفا حقالامتیاز میدادند، شكل گرفت. از آنجا كه حقالامتیاز براساس قیمتهای اعلانشده محاسبه میگردید، لذا وقتی قیمتهای اعلانشده نفت از سوی كمپانیها كم میشد، بهتبع آن حقالامتیاز دولتهای صاحب نفت نیز پایین میآمد. لذا این كشورها در اعتراض به كاهش مستمر قیمتهای اعلانشده توسط كمپانیها و درواقع در اعتراض به كاهش درآمد دولتهایشان، تصمیم گرفتند سازمان اوپك را تاسیس كنند. امروزه تقریبا حدود چهلوپنج سال از تشكیل این سازمان میگذرد و در حال حاضر این سازمان یازده عضو دارد. جالبآنكه حداقل نه كشور عضو این مجموعه، كشورهای اسلامی هستند و نیجریه هم كه كشور دهم باشد، اكثریت جمعیت آن مسلمان هستند و تنها كشور غیرمسلمان ونزوئلا است. عملكرد اوپك در مدت این چهلوپنجسال را میتوان به چند دوره تقسیم كرد: دوره دهساله اول بیشتر صرف اثبات موجودیت اوپك گردید. در این دوره سازمان تلاش میكرد موجودیت خود را به كمپانیهای بزرگ غربی و كمپانیهای صاحب امتیاز بقبولاند، برپایی جلسات مستمر اجلاس اوپك و اجلاس وزیران این كشورها را به اطلاعات خوبی درباره دنیای نفت مجهز كرد و لذا كشورهای رادیكالی مثل عراق، الجزایر و لیبی كه آن موقع با شوروی همپیمان بودند به این فكر افتادند كه در راه تحقق اهدافشان و افزایش درآمدشان باید صنعت نفتشان را ملیكنند. اما كشورهای محافظهكاری مثل ایران دوره شاه و عربستان و كویت كه در مدار غرب بودند بیشتر ترجیح دادند كه با كمپانیهای صاحبامتیاز شریك شوند و بر میزان سهام خود بیفزایند؛ یا بهعبارتی نسبت به قبل بخش بیشتری از نفت تولیدی را بهدست آورند. در این ده سال اول چنین اندیشههایی بر فضای اوپك حاكم بود؛ اما در مجموع باعث شد برای دوره بعد، یعنی دهه۱۹۷۰ كه دوره دیگری از عصر اوپك را تشكیل میدهد، عملا تا سال۱۹۷۵ اكثر شركتهای نفت در كشورهای نفتخیز ملی شوند و صنعت نفت توسط مدیریت داخلی اداره شود. درواقع در دوره دوم، اوپك اختیار تولید نفت و بازاریابی را عملا به دست گرفت و كمپانیهای بزرگ به سطح خریداران عمده نفت تنزل پیدا كردند. ارزش اوپك نیز درواقع از همین تاثیرگذاری آن معلوم و ناشی میگردد. منتها نكتهای كه در دوره دوم اوپك قابل توجه است، همزمانشدن این دوران با دوران بحران انرژی است. درواقع برخی اندیشمندان و اقتصادانان غرب كه چشمانداز غرب را تا سال۲۰۰۰ بررسی میكردند، متوجه شدند كه اگر روند مصرف و تقاضای نفت در كشورهای غربی به همان شكل پیش رود، ممكن است تا مثلا سال۲۰۰۰ دیگر نفتی در چاهها باقی نماند و دنیا با بحران انرژی روبرو شده، اقتصاد و صنعت نیز فلج گردد و بهتبع آن پیامدهای شدید سیاسی و اجتماعی در سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی بروز كند. بنابراین به فكر چاره افتادند تا در صورت امكان، تقاضا و مصرف را در كشورهای غربی مهار كنند. اما ازطرفدیگر امریكا در این زمان درگیر جنگ ویتنام بود و نیز بر سر رقابت بسیار نزدیك با شوروی، هزینههای زیادی را از جمله به لحاظ اقتصادی تحمل میكرد و بهویژه چشمانداز انرژی تیرهای را پیشرو داشت. لذا وقتی نیكسون به ریاستجمهوری امریكا برگزیده شد، از آنجا كه شخصا سابقه نفتی داشت و وكیل یك كمپانی بزرگ نفتی بود، به مساله نفت كاملا حساس شد. مطالعات كمیسیونهایی كه نیكسون آنها را در این زمینه مامور كرده بود، درمجموع به این نتیجه رسید كه روزبهروز بر مصرف نفت امریكا افزوده میشود و برآورد كردند كه مصرف روزانه آن زمان امریكا كه چیزی در حدود چهاردهمیلیون بشكه بود، با روند رشد هفتدرصد در سال بهزودی به رقم هنگفتی بالغ خواهد شد؛ ضمن آنكه چاههای امریكا دیگر جوابگو نبوده و بیشتر این نفت مصرفی باید از خاورمیانه تامین گردد و خاورمیانه نیز نقطهای است كه از یك طرف همیشه درگیر جنگ اعراب و اسرائیل است و چند بار تجربه شده بود كه بهخاطر مسائل جنگ در عرضه و تولید نفت خاورمیانه و كشورهای عربی اختلال پیش آمده بود و غرب و اروپا با بحران روبرو شده بودند، از طرف دیگر نفت خاورمیانه و خلیج فارس در یك قدمی شوروی بود كه بزرگترین رقیب غرب به حساب میآمد و هر لحظه امكان داشت كه با درنوردیدن یك فاصله كوتاه مكانی خودش را به خلیجفارس برساند و رگ حیاتی غرب را قطع كند. بنابراین كمیسیونهای مامور نیكسون نهایتا به این نتیجه رسیدند كه باید در مصرف نفت صرفهجویی شود و تنها راه موثر آن هم افزایش قیمت نفت است. لذا پس از چند دهه كه استراتژی نفت ارزان در دستور كار امنیت ملی غرب و امریكا قرار داشت، اینك با لحاظ توجیه امنیت ملی، استراتژی نفت گران در دستور كار قرار گرفت. اینجا بود كه نقش سیاسی نفت بسیار بارز شد و نفت از حد یك كالای اقتصادی فراتر رفت و به یك كالای سیاسی، بینالمللی و استراتژیك تبدیل شد. بنابراین در این مقطع اوپك و امریكا درواقع دانسته یا ندانسته همسو شدند و منافع هر دو بر گرانشدن نفت قرار گرفت. از این پس بود كه امریكا استراتژی نفت گران را ترویج و تبلیغ میكرد. با لحاظ این مسائل بود كه در كنار بحران خاورمیانه و جنگ چهارم اعراب و اسرائیل در سال۱۹۷۳.م كه اعراب حامیان غربی اسرائیل را تحریم نفتی كردند و عرضه نفت كم شد، اقدامات اوپك و استراتژی امریكا نیز تواما باعث شد كه قیمت نفت از زیر دو دلار در سال۱۹۶۹ بهتدریج در مدت دو سه سال به دوونیمدلار برسد. در جریان این مساله بود كه طی اجلاسی برای اولینبار در اكتبر۱۹۷۳ قیمت نفت را اوپك تعیین كرد. قیمت نفت هفتونیمدلار اعلام شد و تا سال بعد به یازدهونیمدلار رسید كه به شوك اول نفتی معروف شد و ثروت عظیمی را در اختیار كشورهای اوپك قرار داد. پس از این مسائل بود كه ساختار قدرت اوپك كامل شد. ازآنسو، غرب نیز آژانس بینالمللی انرژی را به رهبری امریكا و با طراحی كیسینجر تاسیس كرد و اهدافی را از این طریق پیگیری كردند تا برای صرفجویی در مصرف نفت بتوانند در موارد اضطراری سایر عاملهای انرژی مثل گاز، برق و حتی مجددا زغالسنگ و. . . را وارد عرصه مصرف انرژی كنند. یعنی گرانشدن نفت، به سایر عوامل انرژی ارزش اقتصادی داد و باعث شد كه حتی نفت دریای شمال كه بین انگلستان و نروژ واقع است و تولید آن گران بود و یا همچنین تولید نفت آلاسكا اقتصادی شود. بنابراین از این طریق، هم مصرف نفت امریكا مهار و كنترل گردید و هم سایر عوامل انرژی و یا مناطق نفتی كه در حوزه خود غرب قرار داشتند اما تولید آنها گران بود اقتصادی شدند. این اقدامات آژانس بینالمللی انرژی باعث شد قیمت نفت در حدود یازده تا دوازده دلار باقی بماند و این روند تا زمان وقوع انقلاب ایران همچنان تداوم داشت. در جریان انقلاب، امامخمینی(ره) و انقلابیون صادرات نفت ایران را تحریم كردند كه به شوك دوم نفتی در دنیا معروف شد و بهتبع آن قیمت نفت تقریبا به سه برابر قیمت اعلامشده از سوی اوپك، یعنی به سیونهدلار رسید.
پس از وقوع انقلاب اسلامی، از آنجاكه عربستان و دیگر كشورها از این انقلاب وحشت داشتند، در دهه۱۹۸۰ اوپك تاحدودی تحتالشعاع این اختلافات و جنگ ایران و عراق و جبههبندیهایی از این سنخ بود تااینكه جنگ ایران و عراق خاتمه یافت و اوپك مجددا به هماهنگی و وحدت قبلی خود دست یافت. بهتدریج چشمانداز خوبی برای اوپك پیدا میشد كه صدام به كویت حمله كرد و این مساله حضور و مداخله امریكا در خلیجفارس و كویت را در پی داشت كه باعث شد در دهه۱۹۹۰ تا۲۰۰۰ اوپك در یك وضعیت خلأ بهسر برد. البته فروپاشی شوروی هم در این قضایا بیاثر نبود. لذا اوپك در یك وضعیت منفعل قرار گرفت. اما بااینهمه ارزشی كه اوپك پس از چهل سال كسب كرده بود، باعث میشد تا این سازمان علیرغم تمامی فرازها و فرودها، همچنان بهعنوان عامل تعادلبخش بازار عمل كند؛ یعنی تصمیماتی كه این سازمان درباره قیمت و سقف تولید اتخاذ میكرد، علیرغم تبلیغات سوئی كه علیه آن صورت میگرفت، نقش تعادلبخش خود را در بازار ایفا میكرد؛ چون یازده كشور نفتی كه هفتاد تا هشتاددرصد ذخایر جهان را در اختیار دارند و نزدیك به پنجاهدرصد تولید و نیز هفتاددرصد كل صادرات جهان را به خود اختصاص دادهاند، با یك تصمیم هماهنگ تعادل را در بازار ایجاد میكردند و این نقش مهم امروزه نیز مورد نیاز است؛ یعنی این تعادلبخشی باید وجود داشته باشد و لذا در آغاز هزاره جدید لازم است كه در نقش اوپك نوعی بازنگری به عمل آید. دوره تعادلبخشی نقش اوپك با دومین اجلاس سران اوپك در ونزوئلا كه در سطح سران برگزار شد، شكل گرفت. اولین اجلاس سران در سال۱۹۷۵ برگزار گردید اما علیرغم تمایل اعضاء اوپك به برگزاری دوباره اجلاس سران، این مساله یك بار بهخاطر جنگ ایران و عراق و بار دیگر بهدلیل جنگ عراق و كویت عقب افتاد، تااینكه در سال۲۰۰۰ دومین اجلاس سران اوپك پس از بیستوپنج سال تشكیل شد.
امروز اوپك كولهباری از تجربه و اطلاعات عمیقی را در این چهلوپنج سال عمر خود در اختیار دارد و لذا قادر است بهعنوان یك هماهنگكننده در قرن جدید نقشآفرینی كند و مطالعات اقتصادی هم نشان میدهد كه این سازمان تا سه دهه آینده در تعیین الگوی مصرف انرژی نفت همچنان سهم ارزندهای خواهد داشت؛ چراكه حداقل چهل درصد مصرف انرژی جهان به نفت وابسته است. لذا همچنانكه مطالعات نیز نشان میدهد، تا چند دهه آتی نفت همچنان این نقش را خواهد داشت و امروز بااینكه روزانه هشتادمیلیون بشكه نفت در روز تولید و مصرف میشود، پیشبینی میشود كه در چند دهه آتی این میزان به رقمی در حدود بین صدوبیست تا صدوچهلمیلیون بشكه برسد و تنها منبع جوابگوی این روند افزایشی مصرف، خاورمیانه است كه نزدیك به هفتاددرصد ذخایر جهان را در اختیار دارد. بنابراین چنانچه یك نگاه همگرا و انساندوستانه بر روابط تامینكننده و مصرفكننده حاكم باشد، این مساله به یك فرصت برای همگرایی منطقه با كل جهان تبدیل خواهد شد و خاورمیانه نیز خواهد توانست با یك قیمت مناسب و تولید مطمئن، نفت جهان و غرب را تامین كند اما اگر نگاه خصمانهای حاكم شود، ممكن است برخی بازیگران ــ بهویژه امریكا ــ سعیكنند از این نیاز جهان به نفت و یا از نیاز كشورهای نفتی به پول نفت كه برای توسعه و امنیت كشورشان لازم است سوءاستفاده كنند و این نیاز متقابل كه میتواند زمینه همگرایی و همكاری باشد، زمینه تنش و درگیری را فراهم كند.
آقای دكتر، به نظر شما نفت در معادلات سیاسی و اقتصادی جهان بهویژه در چهار دهه اخیر چه جایگاهی داشته است؟ ضمنا اگر نقش نفت را در تحلیلهایمان از حوادث عراق و نیز طرح امریكایی خاورمیانه بزرگ در نظر بگیریم، چه نتیجهای حاصل خواهد شد؟* عملا من به بخشی از این سوال پاسخ دادم. ببینید نفت در معادلات سیاسی و اقتصادی جهان بهگونهای نقشآفرینی میكند كه میتوان از آن یك خط زنجیر فرمولهای ترسیم كرد؛ بهاین صورت كه نفت و انرژی از منابع اصلی تولید ثروت بهشمار میروند و ثروت نیز امروزه شرط لازم برای دستیابی به قدرت است و قدرت نیز بهنوبه خود مهمترین عنصر برای دسترسی به امنیت به شمار میرود. بنابراین باید گفت بین این متغیرها یك نوع رابطه زنجیرهای وجود دارد: نفت صنعت ثروت قدرت امنیت. بنابراین از آنجا كه امنیت درواقع روی نفت استوار است، پس خود نفت بهعنوان یك پارامترِ حائزِ نقشِ ریشهای در این زنجیره، باید امن و ایمن باشد. لذا هر اخلال و تغییری در نفت موجب اخلال در تولید ثروت میشود، تغییر و اخلال در تولید ثروت موجب خلل در قدرت و بههمین ترتیب نوسانات در قدرت نیز موجب ایجاد نوسانات در امنیت میشود. این درحالی است كه امنیت یك مطلوب سیاسی ــ اجتماعی غایی و نهایی برای همه دولتها و ملتها به شمار میرود. بنابراین نفت كه در طی این چند سال در كنار گاز همواره نزدیك به هفتاددرصد انرژی جهان را تامین كرده است، نقش عظیمی را در تولید ثروت و اقتصاد بازی میكند. همین اعداد و ارقام خود گویای نقش نفت در معادلات سیاسی و اقتصادی جهان در چند دهه اخیر است. به همین دلیل، از آنجا كه خاورمیانه یكی از بزرگترین مراكز ذخایر نفت و گاز جهان به شمار میرود، بنابراین تمام كشورهایی كه دغدغه ثروت، قدرت و امنیت دارند میخواهند بهنوعی بر تولید و توزیع و عرضه نفت این منطقه و بر تعیین قیمت آن كنترل داشته باشند.
قضیه زمانی مهمتر میشود كه میبینیم پس از فروپاشی شوروی حوزه نفتی اطراف خزر نیز از آن دیوار آهنین آزاد شده و برای ایران یك موقعیت استثنایی را ایجاد كرده است. ایران تنها پل میان خزر و خلیجفارس است. این در حالی است كه در این فاصله میان خزر و خلیج فارس كه امروزه در كانون انرژی جهان قرار گرفته، میتوان گفت بیش از هشتاددرصد نفت و بیش از پنجاهدرصد ذخایر گاز جهان قرار دارد. بنابراین در چند دهه آینده كسانی كه برای تولید ثروت به انرژی و نفت و گاز احتیاج دارند حتما به منابع این منطقه چشم خواهند داشت و ایران استثناییترین موقعیت را دارد و درست در نقطه اتصال میان این دو نقطه قرار گرفته و هیچ كشور دیگری چنین وضعیتی را ندارد. بنابراین ایران قلب انرژی جهان است و این مساله برای ما بزرگترین فرصت و تهدید به شمار میرود. اگر از این موقعیت بهخوبی بهرهبرداری كنیم، در معادلات سیاسی منطقه و جهان میتوانیم برای نسلهای آینده ثروت، قدرت و امنیت را تضمین كنیم و اگر بد استفاده كنیم و در بین جناحها و ساختار حاكمیتمان تنش و اختلاف وجود داشته باشد و نتوانیم از این فرصت بهخوبی استفاده كنیم، رقبا سعی خواهند كرد به شكلهای مختلف این مایه حیاتی را به ثمن بخس از ما بگیرند. درواقع طرح خاورمیانه بزرگ امریكا نیز بدونشك یكی از محورهای مورد نظر جهت دسترسی و كنترل بر نفت این منطقه است و نفت موجود در حوزه خلیجفارس و خزر در این طرح، برای امریكا هم از جنبه استراتژیك و هم به لحاظ استفاده و كاربرد تاكتیكی میتواند حائز اهمیت باشد. اهمیت استراتژیك آن از این لحاظ است كه امریكا علیرغم تمام تمهیداتی كه در چارچوب آژانس بینالمللی انرژی به عمل آورده، روزبهروز بر مصرف نفتش افزوده میشود و از تولید داخلی آن نیز كم میشود. هماكنون مصرف نفت امریكا روزانه به بیستمیلیون بشكه رسیده است، درحالیكه از این میزان، حداكثر ششمیلیون بشكه آن از چاههای داخلی تولید میشود و این وضعیت برای یك ابرقدرت بسیار خطرناك است كه چهاردهمیلیون بشكه نفت خود را از خارج وارد كند. امریكا با پنجدرصد جمعیت جهان، بیستوپنجدرصد نفت و انرژی جهان را مصرف میكند و بزرگترین تولید ناخالص جهان را به ارزش دوازدههزارمیلیارد دلار ارائه میدهد و هر دلار از این تولید ثروت كه منبع قدرت امریكا به شمار میرود به كاربرد نفت و انرژی وابسته است. لذا وقتی نزدیك به هفتاددرصد نفت امریكا باید از خارج وارد شود و این رقم بسیار زیادی است، آنهم از منطقهای مثل خاورمیانه كه از نظر امریكا بالقوه محمل بحرانهای مختلفی به حساب میآید، مسلما یكی از محورها در طرح امریكا مساله نفت خواهد بود. البته مطامع و اهداف امریكا در منطقه متعدد هستند اما نفت ــ باتوجه به آنچه گفته شد ــ حتما یكی از اولویتهای طرح امریكا برای خاورمیانه بزرگ را تشكیل میدهد؛ چون علیرغم تمام برنامههای امریكا برای كنترل مصرف و تقاضا، میزان مصرف نفت و وابستگی آن به این ماده بیشتر شده و اگر با همین روند ادامه پیدا كند، طی چند سال آینده میزان مصرف ایالاتمتحده به بیستوپنجمیلیون بشكه خواهد رسید و لابد باید بیستمیلیون بشكه در روز واردات نفتی داشته باشد. با این شرایط، نیاز امریكا به ذخایر عظیم خاورمیانه امری حتمی است و امنیت ملی امریكا اقتضا میكند برای چند دهه آینده به بسترسازی برای تعیین یك قیمت مناسب با میزان تولید مطمئن برای نفت نظر داشته باشد.
اما اهمیت تاكتیكی نفت برای امریكا چگونه خواهد بود؟ با فروپاشی شوروی، همكاران قبلی ایالاتمتحده، یعنی اروپا و ژاپن، الان به صورت رقبای جدید اقتصادی ایالاتمتحده درآمدهاند و هر دو كشور به نفت خاورمیانه شدیدا نیازمند هستند. بنابراین اگر امریكا بر نفت این منطقه به شكلهای مختلف كنترل و تسلط داشته باشد، میتواند در رقابت بینالمللی با این رقبا نیز از اهرم نفت استفاده كند و از این طریق رقبای بزرگ خود را كنترل كند.
بهنظر شما چه طرح و ساختاری برای صنعت نفت كشور میتواند آیندهای بهمراتببهتر برای كشور و مردم به همراه داشته باشد؟ رئوس طرح پیشنهادی شما چیست؟
* همانطور كه عرض كردم، در قرن بیستم نفت با ساختار اقتصاد، سیاست و امنیت ایران عجین شده و علیرغم اهداف انقلاب مبنی بر كاهشدادن وابستگی به نفت ــ كه البته تا حدی هم موفق بوده ــ این وابستگی به شكلهای مختلف تداوم یافته و در دهههای آینده نیز ادامه خواهد داشت و نفت همچنان یكی از فرصتها و تهدیدهای مهم به حساب میآید و حتما در استراتژی توسعه كشور و نیز در چشمانداز بیستساله و مدیریت بحران، یكی از متغیرهای مهمی است كه باید مورد طراحی قرار گیرد و جایگاه شایستهای در ساختار نظام به مساله نفت و گاز كشور اختصاص داده شود. درواقع لازم است كه ما از یك نگاه خشك فنی و صنعتی به نفت بیرون بیاییم؛ چراكه بعضا دیده میشود برخی تصمیمگیریها درباره نفت صرفا با این دیدگاه كه نفت یك ماده معدنی و یك كالای صنعتی است، انجام میشود، درحالیكه باید متوجه باشیم كه نفت یك كالای اقتصادی و استراتژیك برای ایران و جهان به شمار میرود و از آن مهمتر، نفت یك كالای سیاسی و امنیتی است. لذا حتما لازم است كه در تصمیمگیریهای كلان نفتی در دولت و مجلس این نگاه كلاننگر نیز وجود داشته باشد. اعم از اینكه ما در آینده همچنان در اقتصادمان از نفت استفاده كنیم و یا بخواهیم اقتصاد را بدون نفت اداره كنیم، درهرحال باید به نقش تاریخی نفت توجه خاص داشته باشیم. بنابراین تصمیمگیری كلان ملی درباره نفت و دادن یك جایگاه مناسب و شایسته به آن در ساختار كل كشور به اتخاذ یك نگاه تاریخی، سیاسی و امنیتی نیاز دارد؛ ضمنآنكه نگاه فنی، صنعتی و اقتصادی نیز در جای خود حائز اهمیت است. به این معنا كه اگر ما بخواهیم به جایگاه و سهم شایسته و واقعی خود در زمینه تولید نفت در جهان دست بیابیم، یعنی بخواهیم ظرفیت فعلی تولید خودمان را كه در حدود چهارمیلیون بشكه در روز است به تناسب ذخایر موجودمان افزایش دهیم، به سرمایه و تكنولوژی خارجی نیاز داریم كه اگر صورت بگیرد، آنوقت در دو سه دهه آینده احتمالا ما به دویستمیلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی نیاز خواهیم داشت. چنین جذب سرمایهای حقیقتا و جداً به بازنگری كامل در ساختار سیاسی و اقتصادی كشور بستگی دارد. ضرورت جذب این سرمایه و تكنولوژی از كجا ناشی میشود؟ كاملا واضح است؛ اگر این جذب سرمایه و تكنولوژی صورت نگیرد، ذخایر زیرزمینی ما بلااستفاده خواهد ماند و تبدیل به سرمایه و ثروت نخواهد شد، درنتیجه بسیاری از مطالبات مردم در زمینه اشتغال و رفاه نیز بیپاسخ خواهد ماند. مابقی مساله هم كه كاملا روشن است. ضمنآنكه اگر بدون مطالعه كافی به جذب یكچنین سرمایهگذاری دست بزنیم، ممكن است دوباره به انواع وابستگیهای اقتصادی و سیاسی دچار شویم. پس میبینیم اگر این سرمایه جذب نشود ما با یك سری بحرانهایی روبرو خواهیم شد و اگر با مطالعه كم این جذب را صورت بدهیم، باز هم با یكسری بحرانهای دیگر روبرو میشویم. لذا واقعا شایسته است كه در تصمیمگیریهای كلان ملی چه در مجلس، چه در دولت و چه در وزارت نفت مطالعات بسیار جامع و همهجانبهٔ تاریخی، سیاسی، اقتصادی، بینالمللی، صنعتی، فنی و استراتژیك درباره نفت انجام گیرد. ما الان در آستانه صدمین سال استخراج نفت از مسجد سلیمان هستیم؛ یعنی از سال۱۹۰۸ كه شروع شد تا الان كه۲۰۰۵ میلادی است، سهسال دیگر یكصدمین سال استخراج نفت در ایران خواهد بود. در ابتدای قرن بیستم بود كه امتیاز نفت به دارسی واگذار شد و آن موقع نیاكان ما، حكومت قاجار و رجال عصر مقداری از روی بیخبری و مقداری هم از روی سوءاستفاده این امتیاز را واگذار كردند و ندانستند كه این مساله دقیقا چه فرصتها و تهدیدهایی را برای كشور ایجاد میكند؛ كه البته عمدتا هم تهدید بود. اما امروز مسئولیت ما سنگینتر شده؛ چراكه به این مسائل وقوف پیدا كردهایم، ضمنآنكه تجربهای صدساله را پشتسر گذاشتهایم كه تاحدودی راه معذوریت را بر ما بسته است و حتی اگر اشتباهات آن دوره قابل اغماض باشد، مسلما امروز انتظار میرود كه تصمیمگیریها با تحقیق، بررسی و مطالعه دقیق صورت گیرد تا به تكرار و یا ارتكاب اشتباهات جدید و در نتیجه به لعن و نفرین آیندگان دچار نگردیم. لذا در جذب سرمایه و تكنولوژی هم لازم است در ساختار نوینی كه برای نفت طراحی و عمل میكنیم با دقت عمل شود.
آقای دكترحشمتزاده توضیحات مفصل و مبسوط شما را در مورد مسائل مربوط به نفت شنیدیم كه البته جای تشكر فراوانی دارد.
* خواهش میكنم. من هم لازم میدانم متقابلا از شما و همكارانتان تشكر كنم. امیدوارم مسائل ارائه شده در این بحث مورد استفاده خوانندگان ماهنامه زمانه قرار گرفته باشد.
منبع: ماهنامه زمانه
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست