پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کافه علم


کافه علم
قهوه خانه های قدیم در اصل جایی برای اجتماعات کوچک مردم بودند. در قرن شانزدهم بیشتر کشورهای خاورمیانه دارای قهوه خانه های پر رونقی بودند. در این میان مصر، ایران و عثمانی جایگاه خاصی داشتند. در آن زمان در اروپا چنین مکانهایی وجود نداشت. اما چیزی که قهوه خانه ها را از غذاخوری های مرسوم و رستورانهای اروپایی متمایز می کرد محیط اجتماعی آنها ، کتاب خواندن، گفتگو های روزمره و دید و بازدید در کنار صرف قهوه بود. فرهنگ شاهنامه خوانی و حتی بازی هایی مثل شطرنج و نرد یادگار قهوه خانه های قزوین و تهران و قاهره و استانبول است.
قهوه خانه های ایرانی بیشتر به خاطر علاقه دربار صفوی به این محیط رواج یافتند. طعم قهوه به ذائقه دربار صفوی خوش آمده بود و آن سالها مقامی به عنوان قهوه چی در دربار شکل گرفت. شاه تهماسب شیفته محیط اجتماعی قهوه خانه ها شد و اولین قهوه خانه ایران به روایتی در قزوین توسط وی به راه افتاد. شاه عباس در ادامه احداث بازار ها و مدرسه ها و مساجد و شاهکار آن زمان ، میدان نقش جهان اقدام به توسعه قهوه خانه های اصفهان نمود که هنوز برخی در اطراف بازار قیصریه اصفهان مشغول به کارند. تا مدتها قهوه خانه ها محل رفت و آمد طبقه بالای جامعه از جمله شعرا، درس خوانده ها و تجار بود. وقتی در اوایل سلطنت پهلوی رضاخان شیره کش خانه های قدیم را رسما تعطیل کرد کم کم پای اهالی این مکانهای تعطیل شده به قهوه خانه ها باز شد. پس از آن دیگر قهوه خانه ها رونق اجتماعی خود را کم کم از دست دادند.
در میانه قرن هجدهم و نوزدهم میلادی که اروپاییان با شکست امپراطوری عثمانی تازه با نوشیدنی های تلخ مورد علاقه ترک ها آشنا می شدند، شیفته طعم قهوه و محیط قهوه خانه ها شدند. اولین قهوه خانه های اروپایی در ونیز از روی الگوی ترک آن راه اندازی شد. چارلز دوم شخصا دستور احداث قهوه خانه ها را در بریتانیا صادر کرد و فرانسوی ها کافه های معروف پاریسی را طبق آنچه در مصر عثمانی و ایران دیده بودند افتتاح کردند. بوی قهوه ترک در قرن نوزده به سرعت اروپا را گرفت. دانه های قهوه کم کم طور دیگری مصرف می شدند و قهوه فرانسه در میان قهوه خانه های اروپایی مد شد! این تمام ماجرا نبود؛ کافه های جوان پاریس دیگر مثل پدربزرگ های استانبولی خود محیط های چندان اجتماعی نبودند. اما هنوز بسیاری از آنها پاتوق غیر رسمی روشنفکران ، هنرمندان ، دانشمندان و نویسندگان بود. جوانهایی که در زمان انقلاب فرانسه روی میز کافه ایستاده و سخنرانی می کردند ، نقاشانی که توی کافه های ونیز پرتره می کشیدند، گروههای محلی که در کافه های آکسفورد کتابهای شکسپیر را روخوانی می کردند، دانشمندانی که بعد ها در برکلی دانشحویانشان را در کافه های مشرف به خیابان درس می دادند همه الگوهای رشد یافته قهوه خانه های خاور میانه بودند. سالها بعد که ایرانیان اروپا را دیدند شیفته کافه های اروپایی شدند و در میان سالهای سلطنت پهلوی این بار ما کافه ها را از اروپا به ایران آوردیم. روشنفکران ما بار دیگر این بار با خاطرات شیرینی که از کافه های غرب با خود آورده بودند در کافه های مدرن جمع شدند. مثال بارز آن اتفاقی بود که در دهه سی و چهل در کافه نادری شکل گرفت. کافه نادری توسط یک جهانگرد روسی در تهران در طبقه زیرین هتل نادری (۱۳۰۶) افتتاح شد. کافه نادری تنها یک کافه مدرن نبود. به واسطه رفت و آمد قشر خاصی در یک دوره زمانی، کافه نادری نقش به سزایی در پیوند میان روشنفکران ایفا کرد. شخصیتهای بسیاری از میان ارتباطات شکل گرفته در کافه نادری رشد کردند که از آن جمله می توان به صادق هدایت، سیمین دانشور، نیما، پرویز خانلری، بزرگ علوی ، براهنی ، سپانلو، گلسرخی و شاملو اشاره کرد.
کافه ها کم کم در ایران و سایر نقاط دنیا بیشتر از حالت خانه به فروشگاه تبدیل شدند. در اروپا کافی هاوس ها (!) جای خود را به کافی شاپ ها دادند. میزهای ردیفی قهوه خانه های اصفهان که باعث می شد آدم ها در ردیفهای روبروی هم به راحتی با یکدیگر گفتگو کنند و راهی که در میان قهوه خانه جایی برای کتابخوانی و سخنرانی فراهم کرده بود به میزهای گرد متعدد تبدیل شدند. سالها گذشت. آدمها روی صندلی های لهستانی دور میزهای گرد طرح ایتالیایی، حرف زدن و کتاب خواندن را در میان بوی قهوه و سیگار گم کردند. چای وارد ایران شد. ایرانی ها از طعم چای دم کرده خوششان آمد. برگهای چای جای دانه های قهوه را گرفت. چایخانه های سنتی پسر عمو های از فرنگ برگشته خود را به شکل کافی شاپ های مدرن مجددا در کنار خود می دیدند . اما چیزی که در این میان در راه رفت و برگشت فرنگ جا مانده بود فرهنگ اجتماعی قهوه خانه ها بود.
در اواخر دهه نود کسانی در اروپا سعی کردند رونق اجتماعی علم و فرهنگ را از طریق استعداد ذاتی کافه ها احیا کنند. اروپاییان که قهوه خانه ها (coffee House) ی زمان شکوفایی علم در اروپا را تجربه کرده بودند سعی کردند علم، فلسفه، ریاضیات و هنر را به میان کافه ها باز گردانند. در حوالی سالهای آخر دهه نود جاهایی با عنوان "café scientifique، café philos ، math café و Art café در اروپا و آمریکا رواج یافت. Café scientific که ما می خواهیم آن را « کافه-علم» بنامیم در سال ۱۹۹۸ در انگلستان به راه افتاد و پس از آن در فرانسه و آمریکا گسترش یافت. در عرض کمتر از ۱۰ سال ۱۸۰ کافه علم در دنیا راه اندازی شد. کافه علم جایی که مردم حین نوشیدن یک فنجان چای یا قهوه یا هر چیز دیگری که مقتضای فرهنگشان باشد (!) در گفتگوهای علمی شرکت می کنند. دانشمندان در کافه علم مستقیم با مردم و یکدیگر حرف می زنند. شکل ساده و اجرای غیر رسمی آن باعث شده این برنامه بدون پشتیبانی مادی خاص و بدون وجود یک سازمان حمایت کننده از انگلستان ، فرانسه و امریکا تا ژاپن و سنگاپور گسترش بیابد.
مدیر کافه ممکن است یک دانشمند یا یک نفر از مردم عادی باشد. علاقمندان معمولا به صورت ماهیانه در یکی از کافه های شهر دور هم جمع می شوند. سخنران معمولا دانشمندی از دانشگاه همان شهر است و در مورد یک موضوع علمی روز که شخصا در مورد آن پژوهش می کند یا موضوع کتابی که نوشته است صحبت می کند. پس از آن شرکت کنندگان حین صرف قهوه، چای یا هر چیز دیگری که مقتضای فرهنگشان است (!) به گفتگو در مورد موضوع می پردازند. کافه پول اضافه ای برای محل نمی گیرد چون هر کس پول چیزی را که می خورد می پردازد. برای سخنران هم کار چندان عجیبی نیست در مورد موضوع کار خود یا کتابی که نوشته است حرف بزند. اگرچه این برنامه معمولا در یک کافه برگزار می شود ممکن است به راحتی آن را در یک کتاب فروشی، رستوران یا حتی در میان طبیعت اجرا کرد.
مهم این است که تغییر محل بحث از میان محیط رسمی دانشگاه به یک پاتوق غیر رسمی در شهر نوع گفتگو را تغییر میدهد. وجود رابطه های غیر رسمی و گفتگوهای خارج از چارچوب سخنرانی در جامعه علمی خلاقیت و پویایی را در میان اعضا تشدید می کند. در کلاسها و تالار ها شما سخنرانی می کنید اما در کافه شما بحث می کنید. شما باید بتوانید نظریه های علمی خود را برای دیگران بازگو کنید و فرصت داشته باشید که آنها با سوالات کلی یا جزیی آنها را نقد کنند. هدف گسترش دانش یا آموزش آن نیست بلکه کافه علم جایی برای آشنایی با فرایند علم و قرار گرفتن در جریان بحث و گفتگوی علمی است. در جامعه ما که اصولا چیزی به عنوان جامعه علمی کمتر شکل می گیرد و گفتگوهای علمی بندرت از چارچوب دانشگاهی آن خارج می شود؛ کافه علم فرصت مناسبی برای تجربه این موارد است. مردم جرات میکنند سوال بپرسند و در محیط صمیمانه یک بعد از ظهر آرام علم را تجربه کنند. علم خود فرهنگ است و جایگاه فرهنگ در میان جامعه است نه کلاسهای دربسته دانشگاه .
نمونه دیگری از ساده کردن گفتگوهای علمی در جریان زندگی روزمره آدمها junior café هاست. در اینجا دانشجویان به میان دانش آموزان دبیرستانی می روند و از یافته ها و جریانهای علم روز حرف می زنند. برنامه مشابه این را مدارس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان تحت عنوان « کارسوق » تجربه کرده است. کارسوق ها تجربه خوبی در به راه انداختن جریانهای علمی در قالبی غیر رسمی و اثربخش هستند. تجربه ای که می تواند در کافه علم تکرار شود.
قاف با همکاری کمیته پژوهشهای دانشجویان دانشکده پزشکی اصفهان قصد دارد شاخه scientific café در ایران را تحت عنوان کافه-علم به راه بیاندازد. کافه علم در شروع کار شاید بیشتر محلی برای دور هم جمع شدن دانشجویان و دانشگاهیان باشد تا مردم عادی. این رویکرد به این خاطر است که شاید تقویت جامعه علمی کشور بیشتر از تقویت علم در جامعه کنونی ما در اولویت باشد. به نظر می رسد دانشگاهیان ما هنوز نیاز به جایی دارند که در آن گفتگوی علمی را بیاموزند و تا این تجربه در میان آنان رواج پیدا نکند نیروی کافی برای اشاعه آن بین مردم عادی وجود نخواهد داشت. آنچه در میان کتابها و سخنرانی ها آموزش داده می شود دانستنی هاست نه علم. علم یک روند کلی است . فرایندی که به جز در جریان خود آن انتقال نمی یابد. در عین حال توسعه علم نمی تواند صرفا مبتنی بر حمایت دولت ادامه یابد و همانطور که ذکر شد علم یک دستورالعمل دولتی نیست که بفرموده توسعه یابد یا متوقف شود. علم ماهیتا فرهنگ است و نیاز به حمایت جامعه دارد. کافه علم شاید بتواند جایگاه علم به عنوان یک رویه و فرهنگ را اول میان دانشگاهیان و بعد میان مردم عادی احیا کند. اگر خدا بخواهد.
ایمان ادیبی
منبع : نشریه قاف