پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا

قصه آدم و تحلیل های انسان شناختی


قصه آدم و تحلیل های انسان شناختی
● قصه آدم و تحلیل های انسان شناختی
تحلیل قصه آدم با استناد به ظواهر قرآن و سنت كه كهن ترین روش به حساب می آید, به دلیل اختلاف روایات, تفاوت توان علمی مفسران, تفاوت میزان تسلط پژوهشگران بر آیات مربوطه و اختلافات عمیقی كه از این رهگذر پدید آمده است; آن چنان گرداب فكری ـ فرهنگی را گزارش می نماید كه نه تنها عامه مردم كه حتی خواص نیز, توان هدفیابی در آن را ندارند. بنابراین چاره ای جز این نیست كه با گزینش عناوین مورد عنایت در قرآن و ارائه گزارش دیدگاه های مختلف درباره آنها, جهت الهام گیری هر چه دقیق تر, به مطالعه جدی خود قرآن روی آوریم.
● آفرینش آدم و پیش زمینه های آن
(و إذ قال ربّك للملائكهٔ إنّی جاعل فی الأرض خلیفهٔ قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدماء و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك… و إذ قلنا للملائكهٔ اسجدوا لآدم)
بقره / ۳۴ ـ ۳۰
(و إذ قال ربّك للملائكهٔ إنّی خالق بشراً من صلصال من حمإ مسنون. فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین) حجر / ۲۹ ـ ۲۸
(و إذ قال ربّك للملائكهٔ إنّی خالق بشراً من طین. فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین) ص / ۷۲
خلافت آدم, حقیقتی بود كه بایستی در روی زمین پس از هبوط, به نمایش گذارده می شد, ولی خبر آن, قبل ازخلقت آدم با ملائكه در میان گذاشته شد و این در آیاتی كه خواندیم به روشنی قابل مطالعه است.
مفسران (به جز سلفی ها و محمد عبده كه آیات مربوط به این مسائل را جزء متشابهات می دانند و علم بدانها را به خدا واگذار می نمایند ۱) درصددند كه بدانند آدم خلیفه چه كسی بوده است.
برخی با مراجعه به دسته ای از روایات, معتقد شده اند كه پیش از آدم موجودی از جنس خود انسان ۲ و یا از جنس جن ۳ بر پهنه زمین می زیسته است كه در اثر فساد, هلاك شده و یا از زمین رانده شده است.
بسیاری از مفسران نیز آدم را خلیفه خدا در زمین دانسته اند۴, البته با دو تلقی متفاوت:
الف) برخی خلافت را تعبیر دیگری از نبوت دانسته و انبیاء(ع) را كه آدم سرسلسله و پدر آنهاست, خلفای خدا می دانند كه به آبادانی زمین, اداره و هدایت جامعه و اجرای اوامر الهی در زمین می پردازند,۵ اینان معتقدند كه آیه (بعضكم لبعض عدوّ) (بقره / ۳۶) دلیل لزوم وجود خ لیفه می باشد, با این توضیح كه آدمیان در آب و خاك مشاركت دارند و مشاركت نیز معامله را در پی دارد و معامله خاستگاه خصومتها و عداوتها است كه جلوگیری از آنها عدالت گستری را می طلبد كه با معجزه از سوی خدا تعیین شده باشد و گر نه عداوتها به فساد, خونریزی و هرج ومرج كشیده خواهد شد. ۶
درخور یادآوری است كه استدلال به این آیه با غفلت از سیاق صورت گرفته است كه حكایت از عداوت بین آدم و حوا از یك سو و شیطان از سوی دیگر دارد.
ب) نظر دیگر این است كه مقصود از خلیفه, آدم به عنوان پیامبر نیست ۷ كه به یقین فساد در مورد او تهمتی است نابخشودنی, بلكه مراد نوع انسان است كه به رغم كششهای حیوانی در او (كه عامل در جاماندن است), در بین زندگان, تنها موجودی است كه ازنظر استعداد, آگاهی و عمل , محدودیت ندارد و در مسیر تكامل, تا بی نهایت پیش می رود و به همین دلیل خلیفه خداوند (كه برای علم, اراده, احكام, سنتها و تصرفات او محدودیتی وجود ندارد) معرفی شده است تا تعالیم او را بر پا دارد, شگفتیهای آفریده هایش را برملا و منافع احكامش را آشكار سازد و نشانه روشنی باشد برای وجود او. ۸
تردیدی نیست در این كه قرآن انسانها را به عنوان خلفا و جانشینان در زمین می شناسد. در آیات قرآن گاهی خلافت انسانها به صورت مطلق مطرح است و در مواردی كلمه (من بعد قوم نوح) و مانند آن نیز به چشم می خورد.
از باب نمونه به آیاتی كه قوم ثمود, قوم صالح و مردم عصر پیامبر(ص) را خلیفه معرفی می كنند, نگاهی می اندازیم:
(واذكروا إذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح و زادكم فی الخلق بصطهٔ فاذكروا آلاء الله لعلّكم تفلحون) اعراف / ۶۹
و به یاد آورید هنگامی كه شما را جانشین قرار داد, پس از قوم نوح, و شما را از جهت خلقت گسترش داد, پس نعمتهای خداوند را به یاد آورید, شاید رستگار شوید.
(واذكروا إذ جعلكم خلفاء من بعد عاد و بوّأكم فی الارض تتّخذون من سهولها قصوراً و تنحتون الجبال بیوتا فاذكروا آلاء الله و لاتعثوا فی الارض مفسدین)
اعراف / ۷۴
و به خاطر آورید كه شما را جانشین قرار داد, پس از قوم عاد, و در زمین مستقر ساخت كه در دشتهایش قصرها برای خود بنا می كنید و در كوه ها برای خود خانه می تراشید, پس نعمتهای خدا را به یادآورید و در زمین به فساد نكوشید.
(… و یجعلكم خلفاء الأرض) نمل / ۶۲
و شما را خلفای زمین قرار می دهد.
(هو الذی جعلكم خلائف فی الأرض فمن كفر فعلیه كفره) فاطر / ۳۹
اوست كه شما را جانشین در زمین قرارداد, هر كس كافر شود كفر او به زیانش است.
(هو الذی جعلكم خلائف الأرض و رفع بعضكم فوق بعض درجات لیبلوكم فی ما آتاكم) انعام / ۱۶۵
او كسی است كه شما را جانشینان در زمین ساخت و درجات بعضی از شما را بالاتر از بعضی قرار داد, تا شما را به وسیله آنچه در اختیارتان قرارداده بیازماید.
برای مفسران این سخن ملائكه شگفت آور است كه با شنیدن طرح خلافت آدم گفتند:
(أ تجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدماء) بقره / ۳۳
آیا قرار می دهی در زمین كسی را كه فساد و خونریزی به راه می اندازد؟
مفسران همیشه جویای این نكته بوده اند كه منشأ این پیشگویی دقیق چه بوده است! نتیجه این جستار, نظریات و احتمالات ذیل شده است:
۱) فرشتگان بر اساس مقایسه آدمیان با جن و یا انسانهای قبلی كه به فساد كشیده شده بودند, ۹ به این داوری رو آورده اند.
۲) فلسفه وجود خلافت, از میان برداشتن خصومت است, ۱۰ و آنان از تعبیر (خلافت) به وجود خصومت پی برده اند.
۳) زندگی زمینی كه همراه با شهوت, غضب, مشاركت در آب و خاك و تعامل در زندگی اجتماعی است, خصومت آفرین می باشد. ۱۱
۴) صلصال (گل سفال شده) , (إنّی خالق بشراً من صلصال من حماء مسنون) (حجر / ۲۸) بهره ای از آتش دارد و آتش, سركشی و رفعت طلبی دارد… و خاصیت خاك, دنائت و پستی است… و از صفت آتش, همه ظلم خیزد و از صفت خاكی همه جهل خیزد و چون هر دو به غایت رسد, ظلومی و جهولی با شد. ۱۲
۵) چون قالب آدم را از چهار عنصر خاك و باد و آب و آتش دیدند ساخته, در صفات آن نظر كردند, خاك را صفت سكونت و باد را صفت حركت دیدند, خاك را ضد باد یافتند و آب را سفلی دیدند و آتش را علوی یافتند و هر دو ضد یكدیگر بودند… خاك را به طبع خشك… و باد را تر… و آب ر ا سرد… و آتش را گرم و همه را ضد یكدیگر دیدند و گفتند هر كجا دو ضد جمع شود از ایشان جز فساد و ظلم نیاید… ) ۱۳
آیاتی كه در آغاز بحث خلافت آدم خواندیم, دو بعد زمینی و ملكوتی بشر را به وضوح مطرح می نمایند. همان گونه كه برای خود بشر تنارع این دو بعد وجودی قابل درك است ملائكه نیز بدان پی بردند و انتخاب و اراده را كه در متن این نزاع درونی معنی پیدا می كند و بیش تر به خواسته های حیوانی و زمینی بدین دلیل كه فوائد ملموس تر دارند منجر می گردد; در وجود او مطالعه نمودند و بر اساس چنین تحلیل و دریافتی فساد پیشگی و خون ریزی را سرنوشت محتوم او شمردند, ولی خداوند از آگاهی گسترده و تماس عمیق انسان با ملكوت و غیب سخن گفت كه در ا ثر آن نه تنها انسان به فساد و خونریزی دست نمی آلاید كه علاقمند می شود تا در راه خداوند, اصلاح جامعه و گسترش عدالت جان فشانی كند.
در رابطه با اظهارات ملائكه سخن ابن عباس و ابن مسعود نیز درخور توجه است كه معتقدند: خداوند این را هم با فرشتگان مطرح كرده بود كه (برخی از اولاد این خلیفه من فساد پیشه خواهند بود) ۱۴ و با تكیه به همین سخن خداوند, فرشتگان آن پرسش را مطرح نمودند.
● ماده آفرینش آدم و حوا
(انّ مثل عیسی عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فیكون) آل عمران/ ۵۹
(و بدأ خلق الانسان من طین. ثم جعل نسله من سلالهٔ من ماء مهین) سجده/ ۷
(قال أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین) اعراف/ ۱۲ و ص / ۷۱
(قال أ أسجد لمن خلقت طیناً) اسراء/ ۶۱
(قال لم أكن لأسجد لبشر خلقته من صلصال من حماء مسنون) حجر/ ۳۳
(و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون) حجر / ۶
(و اذ قال ربّك للملائكهٔ إنّی خالق بشراً من صلصال من حماء مسنون. فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین) حجر / ۲۸ و ۲۹
(خلق الانسان من صلصال كالفخّار) رحمن / ۱۴
(و لقد خلقنا كم ثم صوّرناكم ثم قلنا للملائكهٔ اسجدوا لآدم) اعراف / ۱۱
برخی معتقدند كه دلالت این آیات بر آفرینش مستقیم و معجزه آسای نخستین انسان از خاك ابهامی ندارد و تصریح بر این كه در آفرینش, نسل انسان اول از (ماء مهین) به وجود می آیند تأكیدی است بر خلقت اعجازآمیز آدم و كلمه (سوّیته) از اعضای گلی و انعطاف پذیر حكایت دارد ۱۵ و این كه گل ماده آفرینش آدم مراحلی را پیموده است كه تعابیر (تراب) , (طین), (صلصال) و (حماء مسنون) بدان اشاره دارند. ۱۶
مفسران ذیل آیه (یا ایها الناس اتقوا ربّكم الذی خلقكم من نفس واحدهٔ و خلق منها زوجها) (نساء/ ۱) ازخلقت (حوا) سخن گفته و بسیاری از آنان, با استناد به حدیثی, ماده آفرینش او را دنده چپ آدم می دانند كه با عمل جراحی, در حال خواب برداشته شده و مقداری گوشت به جای آن گذاشته شده, ۱۷ ولی برخی از مفسران گذشته و بیش تر متأخران و محدثان شیعه با توجیه روایت یاده شده و با تكیه بر روایات دیگری كه باقی مانده گل آدم را ماده آفرینش حوا می دانند; بر همجنس بودن آدم و حوا و آفرینش هر دو از گل, پای می فشارند. ۱۸
مطالعه آیات مربوط به ماده آفرینش آدم, به خصوص آیه هفت سوره سجده (و بدأ خلق الانسان من طین. ثم جعل نسله من سلالهٔ من ماء مهین) كه به صورت روشن از تفاوت ماده آفرینش نخستین انسان و نسل او سخن می گوید, این قضاوت تردید ناپذیر را در پی خواهد داشت كه قرآن بی پرد ه از آفرینش مستقیم نخستین انسان از خاك و ثبات نوع انسان سخن می گوید!
مفسران علاوه بر آفرینش اعجازآمیز آدم و حوا از مكان و زمان خلقت آن دو نیز سخن گفته اند, ۱۹ كه نیازی به بازگویی آن نیست.
● دانش آدم
خداوند, به جای تأكید بر پیراستگی خلیفه خود از فساد, برتری مقام علمی او را آشكار ساخت:
(وعلّم آدم الأسماء كلّها ثمّ عرضهم علی الملائكهٔ فقال أنبئونی بأسماء هولاء ان كنتم صادقین. قالوا سبحانك لاعلم لنا الا ما علّمتنا إنّك أنت العلیم الحكیم. قال یا آدم أنبئهم بأسمائهم فلما أنبئهم بأسمائهم قال ألم أقل لكم إنّی أعلم غیب السموات و الأرض و أعلم م ا تبدون و ما كنتم تكتمون) بقره / ۳۳ - ۳۱
و تمامی اسم ها را به آدم آموخت, بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید, اسم های اینها را به من خبر دهید. فرشتگان عرض كردند: منزهی تو! ما چیزی جز آنچه به ما آموخته ای نمی دانیم, تو دانا و حكیمی, فرمود ای آدم! آنان را از اسم های اینها آگاه نما, هنگامی كه آنان را آگاه كرد, خداوند فرمود: آیا به شما نگفتم كه من غیب آسمانها و زمین را می دانم, و می دانم آنچه را آشكار كرده و آنچه را پنهان می دارید.
این كه خداوند دانش آدم(ع) را به رخ فرشتگان كشیده است, برای آن است كه دلیل تصمیم و انتخاب الهی و خلافت آدم را بفهمند و قانع شوند. اما در باره ماهیت این علم و چگونگی آن نظریه های مختلفی ابراز شده كه بر اساس دو مبنای خلافت آدم (و پیامبران) و خلافت انسان قا بل دسته بندی هستند, مثلاً كسی كه معتقد است منظور از (اسماء) اسامی اشراف فرزندان آدم می باشد, كه پس از عرضه این انوار مقدسه و اظهار عجز ملائكه از درك اسماء و صفات آنها آدم به معرفی آنان پرداخت, ۲۰ بی تردید معتقد به خلافت پیامبران است, ولی سخن مستند به ابن عباس, مجاهد و سعیدبن جبیر ـ كه به گفته طبرسی مورد قبول بیش تر متأخران است ـ با خلافت انسان سازگاری دارد در آن آمده است: خدا تمامی نام ها, حرفه ها, غذاها, دواها, آباد سازی زمین, استخراج معادن, نشاندن درختان و منابع آنها و تمام آنچه را كه به آبادانی دنیا و دین مربوط می شود; به آدم آموزش داد.۲۱
علامه محمد تقی جعفری نیز تصریح دارد كه حقایق عالم هستی و بذر همه دانستنی ها با الهام و كاشتن در نهاد آدم و فرزندان او آموزش داده شده است, ۲۲ محمد عبده نیز بر انسانی بودن و عمومی بودن این آموزش تأكید دارد و می گوید: تعلیم همه اشیاء در مورد آدم به صورت آنی یا تدریجی فعلیت یافت, ولی در دیگر انسانها با كاوش و استدلال تحقق می یابد. ۲۳
علامه طباطبایی نیز بر عمومیت خلافت و این آموزش پافشاری دارد, با افزودن این توضیح كه مقصود, تفهیم واژه ها و معانی, آن گونه كه بین ما متداول است, نیست و گرنه ملائكه پس از شاگردی در نزد آدم, با او همسان می شدند, بلكه مقصود, حقیقت علم به اسماء است كه در نهاد انسان به ودیعت گذاشته شده به گونه ای كه پیوسته آثار آن به صورت تدریجی ظاهر می گردد و اگر انسان به راه هدایت دسترسی پیدا نماید, می تواند آن را به فعلیت برساند. ۲۴
بین سخن علامه طباطبایی و دیدگاه (المنار) كه دانش آدم را تمام آگاهی های مقدور می شمارند ۲۵ و برداشت سید قطب كه (تعلیم اسماء) را آموزش هنر اسم گذاری می داند, تفاوتی آشكار و درخور تأمل است.۲۶ از آیه (إنّی أعلم غیب السموات و الارض) (بقره / ۳۳), استفاده می شو د كه در این آموزش, ارتباط و تماس روشن با غیب مطلق, ۲۷ و موجودات عالم ملكوت كه همه خردمند می باشند, ۲۸ نهفته بوده است و چنین آگاهی از راه استدلال و تجربه به دست نمی آید.
به تعبیر دیگر مقصود از تعلیم اسماء, تنها آموزشهای تجربی وكاوشهای عقلی ـ فلسفی نیست, بلكه آگاهی های شهودی را نیز در بر می گیرد كه ارتباط تنگاتنگ با صفای فطرت دارد. از آن نظر كه فطرت آدم و حوا در اوج پاكیزگی و صفا قرار داشت و هنوز غبار زندگی مادی, گرد و غب ار وراثت, آلایشهای محیط فاسد خانوادگی و اجتماعی و… , به سراغ آن دو نرفته بود, آگاهی های فطری و شهودی آنان نیز در اوج خود بود.
بدین ترتیب ظرف آموزش اسماء ظرف آفرینش آدم بوده است و حقیقت آموزش اسماء را واگذاری فطرت الهی در نهاد آدم به عنوان فردی از افراد بشر, تشكیل می دهد و فطرت هدیه الهی به تمام انسانهاست و جزء ذات آنها می باشد.
بنابراین سخن بعضی از مفسران قابل مناقشه است كه می گوید: (تعلیم اسماء پس از سجده فرشتگان بر آدم بوده است)۲۹ و نظم و سیاق آیات سوره بقره (۳۴ ـ ۳۰) نیز این برداشت را بر نمی تابد.
● سجده بر آدم
(فسجدوا إلا إبلیس أبی و استكبر و كان من الكافرین) بقره/ ۳۴
(ثم قلنا للملائكهٔ اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس لم یكن من الساجدین) اعراف / ۱۱
(و اذ قال ربّك للملائكهٔ إنّی خالق بشراً من طین. فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین. فسجد الملائكهٔ كلّهم أجمعون. إلا إبلیس أبی أن یكون مع الساجدین) حجر / ۲۸ ـ ۳۱
(وإذ قلنا للملائكهٔ اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس أبی…) اسراء / ۶۱
(و إذ قلنا للملائكهٔ اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس كان من الجنّ ففسق عن أمر ربه) كهف / ۵۰
(إذ قال ربّك للملائكهٔ إنّی خالق بشراً من طین. فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین. فسجد الملائكهٔ كلّهم أجمعون. إلا إبلیس استكبر و كان من الكافرین) ص / ۷۱ ـ ۷۴
(و إذ قلنا للملائكهٔ اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس أبی. فقلنا یا آدم ان هذا عدو لك و لزوجك فلایخرجنّكما من الجنهٔ فتشقی) طه / ۱۱۷ ـ ۱۱۶
بعضی بر این باورند كه خداوند, قبل از خلقت آدم, از ملائكه خواسته بود كه وقتی روح در كالبد آدم دمیده شد و مقام علمی او به اثبات رسید همگان به سجده افتند. ۳۰
بعضی سجده را به مفهوم شرعی آن و آدم را قبله تلقی كرده اند, و برخی می گویند مراد حركت ظاهری سجده است كه به قصد تحیت و سلام یا فروتنی و انقیاد در برابر آدم جامه عمل پوشید. ۳۱
احتمال وجیه و قانع كننده تر این است كه سجده فرشتگان, سجده شرعی نبوده است, بلكه تواضع و كرنش آنان در برابر پدیده ای الهی بوده است كه برتری وی بر آنان اثبات گشته است. ۳۲
و بازتاب خارجی و همیشگی آن به گفته (بیان السعادهٔ) و (المیزان) و تفسیر ملاصدرا, این است كه فرشتگان برای همیشه در جهت رستگاری انسان تلاش می كند و ملائكه ارزاق, فرشته وحی, كاتبان اعمال و… , كه در آیات قرآن بدانها اشاره شده است, همه انسان را در مسیر سعادت و كمال او مدد می رسانند. ۳۳
بر پایه این فهم, سجده فرشتگان, اختصاص به آدم نداشته و به تمام انسانها تعلق دارد, ۳۴ همان گونه كه خودداری ابلیس از سجده و نیز خصومت او تنها به آدم مربوط نمی شده, بلكه تمام انسانها را هدف گرفته است.
استفاده از عنوان بشر به جای آدم (كه مفهوم كلی و عام دارد) در سوره حجر آیه ۲۹ ـ ۲۸ و ص / ۷۲ و نیز مخاطب قرار گرفتن عموم انسانها در آیه: (ولقد خلقناكم ثم صوّرناكم ثم قلنا للملائكهٔ اسجدوا لآدم… ) (اعراف/ ۱۱), به عنوان مقدمه طرح سجده بر آدم, گویای این است كه آدم به عنوان فردی از انسانها و نخستین فرد آنها مسجود ملائكه قرار گرفت, نه به لحاظ برخورداری اش از ویژگی هایی كه در دیگر افراد بشر وجود ندارد.
بر پایه این باور, تمام انسانها در نهاد خود شایسته گرامی داشت ملائكه هستند, فرشتگان با دیدن لیاقت نخستین انسان, كمر همت جهت تأمین سعادت و رفاه او و نسلش بسته و به خدمت گزاری برای صالح و فاسد آدمیان مشغولند و بر اساس دیدگاه انسان شناسانه كه از داستان آدم ب ه دست آورده اند, همه را خلفای خداوند می شناسند و در خور تعظیم!
● خودداری شیطان از سجده بر آدم
شیطان پیش از آفرینش آدم, مقام و موقعیت فرشتگان را داشت و فرمان سجده بر آدم كه متوجه ملائكه بود, شامل او نیز می شد, ولی او با مخالفت خود, منزلتش را از دست داد.
(قال یا ابلیس ما منعك أن تسجد لما خلقت بیدیّ أستكبرت أم كنت من العالین) ص / ۷۵
گفت: ای ابلیس چه چیز مانع تو شد كه بر مخلوقی كه با قدرت خود او را آفریدم سجده كنی, آیا تكبر ورزیدی یا از برترین ها بودی؟
(قال أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین) اعراف / ۱۲ و ص / ۷۶
گفت: من از او بهترم, مرا از آتش آفریده ای و او را از گل.
(قال أ أسجد لمن خلقت طیناً) اسراء / ۶۱
آیا بر كسی سجده كنم كه او را از گِل آفریده ای!
(قال لم أكن لأسجد لبشر خلقته من صلصال من حماء مسنون) حجر / ۳۳
گفت: من هرگز برای بشری كه او را از گل خشكیده ای كه از گل بد بویی گرفته شده,آفریده ای, سجده نخواهم كرد.
ابلیس, در پی سرپیچی آگاهانه از فرمان الهی و آشكار شدن شخصیت غیرتوحیدی او, از مقام و مرتبه ای كه داشت محروم گردید و در عمل از صف فرشتگان كه اینك به دستور خدا در خدمت آدم درآمده بودند طرد گردید, طردی كه برگشت ناپذیر بود, این نكته واقعیت هبوط را در این بخش از داستان تشكیل می دهد. ۳۵ زیرا از بهشت و آسمان سخن به میان نیامده است تا مقصود از (فاهبط منها) و (فاخرج منها) رانده شدن شیطان از آنها باشد, آن گونه كه بعضی ازمفسران گفته اند!
به هر حال ابلیس پس از سرپیچی, بی درنگ محكوم به هبوط گردید:
(قال فاهبط منها فمایكون لك أن تتكبّر فیها فاخرج إنّك من الصاغرین) اعراف/ ۱۳
گفت: از آن (مقام و مرتبه ات) فرود آی, تو حق نداری در آن (مقام) تكبر كنی! بیرون رو, تو در گروه افراد پست قرارداری.
(قال فاخرج منها فانّك رجیم. و إنّ علیك اللعنهٔ الی یوم الدین)
حجر / ۳۵ ـ ۳۴
فرمود: از صف آن [فرشتگان] بیرون رو كه رانده شده ای و لعنت ((و لعنت من) ص / ۷۸) تا روز قیامت بر تو خواهد بود.
از آیات قرآن (اعراف / ۱۸ ـ ۱۱ و حجر / ۴۴ ـ ۳۰ و ص / ۷۳) چنین استفاده می شود كه شیطان از افزایش نسل بشر, وجود راه مستقیم خدا (= دین و برنامه هدایتی) بین آنها, فلسفه آفرینش انسان یعنی شكرگزاری ۳۶ و بندگی در برابر پروردگار, زمینه های قابل استفاده جهت گمراه كردن آنها, مرگ و حیات برزخی بشر و معاد و قیامت; آگاهی داشته و آرزوی گمراه ساختن تمامی اولاد آدم را در سر می پرورانده است, و چه بسا چون سجده بر آدم را سجده بر همه بشر به معنای تلاش در جهت كمال آنها می دانست, تصمیم گرفت كه با چنین فرمانی نه تنها مخالفت نم اید كه برای گمراهی و سقوط ایشان نیز تلاش ورزد, به همین دلیل تقاضای زنده ماندن تا قیامت را كرد كه با پاسخ مثبت الهی روبه رو گردید, یعنی خداوند از همان لحظه به تقاضای او جواب مثبت داده, تداوم حیات او را تا روز معین و نه تا قیامت, مقدر فرمود, ۳۷ یا این كه خ داوند خبر داد كه تو از كسانی هستی كه تا زمانی معین (تا روزی كه با اصطلاح آسمانی, گناه ریشه كن شود) ۳۸ زنده می مانی, به عبارت دیگر تداوم حیات ابلیس چون فرشتگان خدمت گزار, از قبل مقدر شده بود, ولی شیطان از آن آگاهی نداشت, به هر حال این برد
اشت با جمله خبری (فانّك من المنظرین) سازگاری روشن تری دارد.
پس از اطمینان به زنده ماندن تا زمان معین, شیطان به زمینه ها و روشهای مورد استفاده خود جهت گمراهی نسل آدم در روی زمین اشاره می كند, ولی از خصومت و وسوسه خود جهت اضلال شخص آدم سخن نمی گوید, بدین دلیل كه در بهشت, زمینه گناه شرعی و اصطلاحی وجود نداشت و در زن دگی زمینی, آدم, هم تجربه كسب كرده بود و هم در پناه مقام پیامبری و عصمت می زیست؟ یا این كه این برخورد او نیز نوعی شیطنت بود و می خواست با این ادعا كه وی فقط با ذریه آدم دشمن است, خود او و حوا را غافلگیر كند! ولی خداوند آن دو را از خصومت و عداوت شیطان آگاه كرد:
(فقلنا یا آدم ان هذا عدو لك و لزوجك فلایخرجنكما من الجنهٔ) طه / ۱۱۷
● بهشت آدم و حوا
(وقلنا یا آدم اسكن أنت و زوجك الجنّهٔ و كلا منها رغداً حیث شئتما و لاتقربا هذه الشجرهٔ فتكونا من الظالمین) بقره / ۳۵
(و یا آدم اسكن أنت و زوجك الجنّهٔ فكلا من حیث شئتما و لاتقربا هذه الشجرهٔ فتكونا من الظالمین) اعراف / ۱۹
(فقلنا یا آدم إنّ هذا عدوّ لك و لزوجك فلایخرجنّكما من الجنّهٔ فتشقی. إنّ لك ألاّ تجوع فیها و لاتعری. و أنّك لاتظمؤا فیها و لاتضحی) طه / ۱۱۹ ـ ۱۱۷
آدم و حوا در مسیر انتقال به زمین, به طور موقت در بهشت سكنی گزیدند!
مفسران در پی این بوده و هستند كه بدانند, آیا آدم وحوا از جایی به بهشت منتقل شدند؟ آیا آنها ملزم شدند, یا اجازه سكونت در بهشت را یافتند؟ ۳۹ آیا مقصود بهشت جاودان است, یا بوستانی از نوع مادی یا معنوی؟
قرطبی زمینی بودن بهشت آدم را بدعت معتزله و قدریه می داند, ۴۰ (المنار) این را از باورهای اهل سنت می شمارد, ۴۱ علامه عسكری به دلایلی كه یكی از آنها سخن نویسنده (قاموس كتاب مقدس) است, می گوید: (بهشت آدم در عراق, محل هبوطش بابل و محل دفنش مغاره كوه ابوقبیس و سرانجام پس از طوفان نوح, نجف می باشد.) ۴۲
همه اهل سنت, به گفته قرطبی ۴۳ و زحیلی ۴۴ و همه مفسران به گفته مؤلف روح البیان ۴۵, براین باورند كه بهشت آدم همان بهشت جاودان است. در ادبیات دینی نیز, شاعری چون حافظ, همین معنی را ترسیم كرده است:
من ملك بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
> پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
فخررازی ادعا دارد كه جمهور اصحاب ما (بهشت خلد) را بهشت آدم می دانند, ۴۶ و نویسنده تفسیر (الفرقان) احتمال می دهد كه بهشت آدم, همان بهشت مسیح باشد.۴۷ جبائی, بهشتی را در آسمان هفتم ۴۸ و علامه طباطبایی بهشت برزخی در آسمان را ۴۹ منزل موقت آدم دانسته اند.
بعضی معتقدند كه واژه (اسكن) در آیه (یا آدم اسكن أنت و زوجك الجنّهٔ) (بقره/ ۳۵ و اعراف / ۱۹), به معنای (سكنی گزین) و (قرارگیر) است و نه به معنای: (به درنگت ادامه بده) بنابراین, ظاهر قرآن, گویای این است كه آدم در بهشت آفریده نشده, بلكه پس از آفرینش, بدانجا انتقال یافت. ۵۰
قرآن اوصاف بهشت آدم را این گونه توضیح می دهد:
(فقلنا یا آدم إنّ هذا عدوّ لك و لزوجك فلایخرجنّكما من الجنّهٔ فتشقی. إنّ لك ألاّ تجوع فیها و لاتعری و أنّك لاتظمؤا فیها و لاتضحی) طه / ۱۱۹ ـ ۱۱۷
پس گفتم: ای آدم ابلیس دشمن توست مبادا شما را از بهشت بیرون كند كه به زحمت و رنج خواهی افتاد. حق تو این است كه در بهشت نه گرسنه شوی و نه برهنه و تشنه و گرما زده شوی.
نبود مشقت و مصونیت ازگرسنگی, برهنگی, تشنگی و گزند آفتاب, با زندگی زمینی سازگاری ندارد. ۵۱
همانند چنین صفاتی برای بهشت خلد و زندگی در آن نیز ذكر شده است:
(متكئین فیها علی الأرائك لایرون فیها شمساً و لازمهریراً) انسان / ۳
آنان در بهشت بر تختهای زیبا تكیه كرده اند, نه آفتاب را می بینند و نه سرما را.
حضرت علی(ع) در دو مورد, با تعبیری از بهشت آدم یاد می كند كه صراحت در بهشت جاودان دارد:
(فاغترّه عدوّه نفاسهٔ علیه بدار المقام و مرافقهٔ الابرار.)
دشمن آدم را او را فریب داد چرا كه بر او حسادت می ورزید كه در سرای پایدار و همنشین نیكان (فرشتگان) است.
(ثم بسط الله له توبته و لقّاه كلمهٔ رحمته و وعده المردّ الی جنّته.) ۵۲
سپس توبه را برای او گسترد و كلمه رحمتش را به او آموخت و وعده بازگشت به بهشتش را به او داد.
در روایتی از ابن عباس نیز آمده است كه آدم عرض می كند: پروردگارا اگر توبه كنم و راه صلاح پیش گیرم مرا به بهشت بر می گردانی؟ خداوند می فرماید: آری. ۵۳
اقامت موقت آدم در بهشت را همه پژوهشگران, اقامت آزمایش و امتحانی دانسته و هر كسی حقیقت این آزمون را به گونه ای توضیح داده است, از قبیل این كه:
۱) (لازم بود آدم دورانی از آزمایش الهی راتجربه كند و به مفاهیمی همچون امر و نهی و تكلیف و اطاعت و عصیان و پشیمانی و توبه آشنا گردد و دشمن خود را به خوبی در عمل بشناسد.) ۵۴
۲) (اثبات این كه نوع انسانی بایستی با كوشش و اختیار و اراده درجات كمال را طی كند; می طلبید كه آدم به اراده و اختیار خود كه محور مسؤولیتهاست, پی ببرد و این آگاهی با اغوای شیطان به دست آمد.) ۵۵
۳) (آدم وحوا را در بهشت جای داد, تا آنان را امتحان نموده و زشتی های شان را بدانان بنمایاند.) ۵۶
۴) از نگاه شهید صدر, آدم همچون كودكان, نیاز به پرستاری و حضانت داشت, با این تفاوت كه كودكان, آمادگی برای ورود به زندگی را در آغوش پدر و مادر فرا می گیرند و آدم و حوا در دامن محیط استثنایی بهشتی با آگاهی هایی كه آنها را شایسته پذیرش مسئولیت خلیفهٔ اللهی در زمین ساخت, آشنا شده و تجربه هایی به دست آوردند. ۵۷● عصیان آدم
عصیان, در قصه آدم زمینه اظهارنظرهای گوناگونی درباره آدم شده است, از آن جمله: ـ حرص, آدم را به خوردن از درخت ممنوعه واداشت. ۵۸
۱) شهوت, شكم آدم و حوا را از دار قرار بیرون آورد. ۵۹
۲) حوا, به آدم شراب خوراند و به هنگام مستی دست به گناه آلود. ۶۰
۳) گناه آدم, حسادتی به پیامبر(ص) وخاندانش بود. ۶۱
۴) حشویه می گویند: او مرتكب كبیره شد. ۶۲
۵) معتزله گناه آدم را گناه صغیره می داند.۶۳
۶) عامل ترك بهشت, تخلف آدم از تكلیف و مسئولیت بود كه با فریبكاری و سوگند یادكردن شیطان آغاز شد. ۶۴
۷) شیطان می دانست كه آدم با خوردن گندم نیاز به تخلی پیدا می كند و شایستگی خلود در بهشت را از دست می دهد. ۶۵
۸) از نگاه رشیدرضا خوردن از درخت ممنوعه, غریزه جنسی را در آدم و حوا تحریك نمود و پوشش طبیعی كه مو(ی عورت) بود نتوانست نقش پوششی خود را بازی كند! ۶۶
سخنی كه با ظاهر قرآن و منزلت آدم ـ مسجود ملائكه ـ مطابقت دارد, سخن مفسرانی چون طبرسی ۶۷, ملاصدرا و علامه طباطبایی است كه نهی از خوردن درخت ممنوعه را نهی مولوی, تكلیفی و تحریمی نمی دانند تا مخالفت با آن باعث خروج آدم از مسیر بندگی و عبودیت باشد, بلكه این نهی را تنزیهی و ارشادی می دانند كه در مقام خیرخواهی, صلاح مكلف را به او گوشزد می نماید, زیرا:
جایگاه تشریع و تكلیف در قالب امر و نهی كه ملاك طاعت و عصیان, پای بندی و مخالفت و سپاس و كفران است, زندگی در عالم طبیعت است و نه عالم ارواح و نفوس, معصیت در دنیا به معنای مخالفت امر شرعی است كه با عصمت پیامبران ناسازگار است, و معصیت در عالم غیب, همان امكا نی است كه به تناسب نزدیكی و دوری از خدا, فزونی و كاستی پیدا می كند… . ۶۸
ستم و ظلمی كه به عنوان پیامد خوردن از درخت ممنوعه در آیه: (ولاتقربا هذه الشجرهٔ فتكونا من الظالمین) (بقره / ۳۵ و اعراف / ۱۹), مطرح است, در آیه (فلایخرجنّكما من الجنّهٔ فتشقی. إنّ لك ألاّ تجوع فیها و لاتعری. و انك لاتظمؤا فیها و لاتضحی) (طه / ۱۱۹ ـ ۱۱۸), جا ی خود را به كلمه (فتشقی) داده است كه به معنای خستگی می باشد و با مصون بودن از گرسنگی, برهنگی و گرمازدگی توضیح داده شده است.
بنابراین, حقیقت این ظلم عبارت است از گرفتار شدن به خستگی ناشی از گرسنگی, تشنگی و برهنگی در دنیا كه ستم برخود به حساب می آید و نه ظلم به خدا و معصیت شرعی.
سخن دیگر این كه در مخالفت تكالیف مولوی, توبه سبب تغییر كیفر می شود, به عكس مخالفت تكلیف ارشادی كه فقط پیامد تكوینی دارد كه با توبه زایل نمی شود, از اینكه توبه آدم و حوا باعث بازگشت آنان به بهشت و مقام قرب نشد, پی می بریم كه تكلیف آن دو ارشادی بوده است. ۶ ۹
از سوی دیگر خداوند با صراحت اعلان می نماید كه هدایت و شریعت پس ازهبوط به سراغ آدم و حوا خواهد رفت: (فإمّا یأتینّكم منی هدی فمن تبع هدای فلاخوف علیهم… ) (بقره/ ۳۸), این آیه می رساند كه موقع خوردن از درخت ممنوعه, تكلیف مولوی و تشریعی در كار نبوده است. ۷۰ به هر حال شیطان كه پیش تر سوگند یاد كرده بود كه در زندگی زمینی, انسانها را (از جمله آدم و وحوا را)۷۱ از پیمودن راه خدا بازدارد در صدد برآمد كه زمینه هبوط آدم و حوّا را فراهم سازد تا در زمین به گمراه كردن آنها و فرزندان شان بپردازد. ۷۲
باید بپذیریم كه آدم و حوا پیش از هبوط, از مقامی برخوردار بودند كه به بركت آن از لباس بهشتی, قرب به خدا, تماس با فرشتگان ۷۳ و نداشتن غم و اندوه بهره می بردند, شیطان نسبت به این مقام حسادت داشت و می خواست آن دو موقعیت شان را از دست بدهند ۷۴ و ظاهر آیه: (فأ خرجهما ممّا كانا فیه و قلنا اهبطوا… ) (بقره/ ۳۶) نیز به دو نوع هبوط اشاره دارد كه اولی هبوط معنوی است و دومی خروج از بهشت.
شیطان هبوط مقامی آدم را كه خروج از بهشت را در پی داشت در گرو خوردن از درخت ممنوعه می دانست, به همین دلیل آدم و حوا را وادار كرد كه از آن بخورند:
(فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ما ووری عنهما من سوآتهما و قال ما نهاكما ربّكما عن هذه الشجرهٔ إلا أن تكونا ملكین أو تكونا من الخالدین. و قاسمهما إنّی لكما لمن الناصحین. فدلاّهما بغرور فلمّا ذاقا الشجرهٔ بدت لهما سوآتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنّهٔ) اعراف / ۲۲ ـ۲۰
سپس شیطان آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از اندام شان پنهان بود آشكار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نكرده مگر بخاطر اینكه (اگر از آن بخورید) فرشته خواهید شد یا جاودانه می مانید. و برای آنها سوگند یاد كرد كه من برای شما از خیرخواهانم. بدین ترتیب آنها را با فریب (از مقام شان) فرود آورد و هنگامی كه از آن درخت چشیدند, اندام شان (عورت شان) بر آنها آشكار شد و تلاش كردند تا با قراردادن برگهای بهشتی خود را بپوشانند.
(فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل أدلّك علی شجرهٔ الخلد و ملك لایبلی. فأكلا منها فبدت لهما سوآتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنّهٔ… ) طه / ۲۱ ـ ۲۰
پس شیطان او را وسوسه كرد و گفت: ای آدم, آیا می خواهی تو را به درخت زندگی جاوید و ملكی بی زوال راهنمایی كنم. سرانجام هر دو از آن خوردند و عورت شان آشكار گشت و برای پوشاندن خود از برگهای بهشتی جامه دوختند.
آدم و حوا در سرشت شان گرایش به جاودانگی و عمر بی پایان وجود داشت. ۷۵ و میل به كمال و فرشته گونه بودن, نیز در وجودشان موج می زد, و از جانبی شیطان در كنار وعده رسیدن به این دو موهبت با خوردن از درخت ممنوعه, به خداوند سوگند یاد نمود كه قصدی جز خیرخواهی ندار د, در حالی كه طبق روایتی از امام صادق(ع) آدم گمان نمی كرد كه كسی سوگند دروغ بخورد, ۷۶ در نتیجه كششهای مشروع فطری و سوگند شیطان, آدم وحوا عهد الهی را كه فرموده بود (إنّ الشیطان لكما عدوّ مبین) (اعراف / ۲۲), فراموش كرده ۷۷ و با یاد خدا فریب ابلیس را خوردند و به درخت ممنوعه نزدیك شدند.
اینكه درخت ممنوعه چه درختی بوده است, سؤالی است كه جز احتمالات چندی درباره آن مطرح نشده است, از جمله: درخت انگور, درخت انجیر, درختی كه باعث صدور حدث می شد,۷۸ درخت كافور, درخت علم به خیر و شر, درخت جاودانگی ۷۹ و…
ولی در این تردیدی نیست كه خوردن از آن باعث فرو ریختن لباس بهشتی آدم و حوا و برهنگی زشتی های آنان شد و بدین وسیله غم و اندوه ۸۰ كه حكایت از هبوط معنوی آنان داشت چهره آنان را فراگرفت, چه آن كه هر فطرت سالمی از آشكار شدن عورتش در انظار دیگران ناراحت می شود. ۸۱
در اثر هبوط معنوی آدم و حوا, نحوه خطاب خداوند نیز عوض شد. اگر پیش از آن با جمله (لاتقربا هذه الشجرهٔ) با آنان سخن می گفت كه حكایت از قرب به خدا دارد, اینك با جمله (و ناداهما ربّهما ألم أنهكما عن تلكما الشجرهٔ) و واژه (ندا) و (تلكما) كه صدا زدن از دور و اشا ره به دور را می رساند, با آنان حرف می زند. ۸۲
مخالفت با ارشاد الهی غمها و غصه های متراكمی در پی آورد, از قبیل غصه از دست دادن پوشش بهشتی, غصه دوری از مقام قرب الهی, غصه ناشی از شكست در مقابل شیطان, غصه ناشی از سرزنش الهی (ألم أنهكما عن تلكما الشجرهٔ) وندانستن پایان این هبوط و…, هر یك اذیت و آزار روحی وصف ناپذیری را بر روان آدم و حوا بر جا می گذاشت, ولی نمی توانست توجه آنان را تسخیر كند و به سوی حالت واماندگی بكشاند, بلكه در عوض, حالت روی آوردن به خدا و احساس نیاز به رحمت حق را در آنها تشدید می نمود و جوشش احساس مددگیری ازخدا وقتی كه به اوج خود رسید, آدم و حوّا نحوه انابه و فریاد كشیدن از درد در پیشگاه الهی را از سوی پروردگار, با ندای فطرت خدادادی یا اشاره مستقیم خداوند دریافتند و هم صدا فریاد زدند:
(ربّنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرین) اعراف / ۲۳
گفتند: پروردگارا ما به خویشتن ستم كردیم! و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نكنی از زیانكاران خواهیم بود.
(فتاب علیه انّه هو التواب الرحیم) بقره/
خداوند توبه او را پذیرفت, چرا كه خداوند توبه پذیر مهربان است.
(ثم اجتباه ربّه فتاب علیه و هدی) طه / ۱۲۲
سپس پروردگارش او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و هدایتش كرد.
(ان الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین) آل عمران / ۳۳
خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برتری داد.
بنابراین آدم از توبه به عنوان نردبان تكامل سود برده و خود را به مقام برگزیدگی رساند و بر اساس این تحلیل, صاحب گلشن راز, شاه داعی الله شیرازی می گوید:
دگر از معصیت نور و صفا دید چه توبت كرد نور اصطفا دید
به گفته لاهیجی در پی توبه از گناه, كمال جامعیت كه مقتضی ذاتی آدم بود به ظهور پیوست. ۸۳
● هبوط در قصه آدم
در قصه آدم ازهبوط و اخراج شیطان و نیز از هبوط آدم و حوا سخن رفته است, و به دلیل نادیده انگاشته شدن مطالعه مجموعه آیات مربوط به هبوط و سیاق آنها, تصور این دو نوع هبوط, مبهم به نظر آمده است!
در حالی كه وقتی مجموعه آیات و سیاق آنها مورد توجه قرار می گیرد, تصور هر دو نوع هبوط واضح می نماید, زیرا در چهار مورد (اعراف / ۱۳ و ۱۸ و حجر / ۳۴ و ص / ۷۷) كه هبوط و اخراج شیطان پس از مخالفت وی با فرمان خدا, مطرح است, نه از جنت سخن رفته است تا ضمیر (منها) به آن برگردد و نه از زمین, تا بگوییم مقصود تبعید به زمین است, تنها احتمال سازگار با ظواهر آیات این است كه شیطان در اثر مخالفت با امر خداوند, مقام و موقعیتش را از دست داد و این حقیقت هبوط ابلیس بوده است.
شیطان در انتظار بیرون رانده شدن آدم و حوا و استقرار آنان در زمین بود, تا در آنجا انتقامش را بگیرد, بر این اساس توطئه كرد و آدم و حوا را گمراه كرد. در چنین شرایطی مسأله هبوط دستجمعی شیطان و آدم وحوا به زمین مطرح شد و از این رو در تمامی آیات (بقره / ۳۶ و ا عراف / ۲۴ و طه / ۱۲۳) كلمه (الجنهٔ) یا (الارض) و یا هر دو مطرح است و ضمیر جمع خطاب نیز وجود دارد كه همه به كمك هم, مسأله هبوط آدم و حوا و شیطان را به زمین تداعی می نماید و تكرار واژه (بعضكم لبعض عدوّ) در هر سه آیه, شاهد روشنی است بر این كه یكی از افراد ای ن قافله سه نفری مسافران زمین را شیطان تشكیل می دهد.
● نگاه مقایسه ای به شخصیت آدم و حوا در كتب آسمانی
تورات بر آفرینش مستقل و معجزه آسای آدم و حوا تأكید می كند وماده آفرینش آدم را گل, و ماده آفرینش حوا را دنده آدم می داند و بر دمیده شدن روح حیات بر آدم نیز تصریح می نماید. (سفر پیدایش, باب ۲, آیات ۸ و ۲۳) پس از آفرینش, آدم در بهشت مستقر می گردد و برای رهایی او از وحشت تنهایی, خداوند, حوا را از دنده او می آفریند تا مونس و معاون او باشد و هر دو را ازخوردن درخت معرفت بر حذر می دارد. (سفر پیدایش, باب ۲, آیات ۹, ۱۷, ۲۲, ۲۳)
تورات به حاكمیت و اقتدارآدم در زمین اشاره دارد و غرض ازخلقت آدم را به صورت خود, حكومت او بر ماهیان دریا, پرندگان آسمان, چهارپایان, حشرات و زمین می داند. (سفر پیدایش, باب اول, آیات ۲۹ ـ ۲۷)
آدم وحوا از نگاه كتاب مقدس در آغاز جاهلند, با این كه لباس بر تن ندارند احساس خجلت نمی نمایند, تا آن زمان كه از درخت معرفت می خورند. پس از گناه, به آگاهی و خودیابی نایل می گردند و از برهنه بودن خود احساس شرم می نمایند. (سفر پیدایش, باب اول, آیه ۲۵, و با ب ۲, آیات ۱۱ ـ ۶)
در قضاوت تورات, حوا در برابر اغوای شیطان صدمه پذیرتر است, از این رو شیطان, اول به سراغ او می آید و او را ترغیب به خوردن از درخت معرفت می نماید و حوا پس از ارتكاب گناه, آدم را نیز به خوردن از درخت معرفت وادار می كند, و خداوند نیز بر مقصر بودن حوا تصریح می نماید. (سفر پیدایش, باب سوم, آیات ۷ ـ ۱ و ۱۶)
بر اساس شناختی كه كتاب مقدس از آدم ارائه می دهد نه تنها گناه آدم وحوا و سرزنش خداوند, نمی تواند احساس ندامت و پشیمانی پدید آورد و راه توبه و بازگشت به سوی خدا را بر روی آنان باز نماید, كه میل به گناه در آنها زنده تر می شود, به همین دلیل خداوند, برای جلوگ یری از یورش آدم وحوا به درخت زندگانی, نگهبانی را با شمشیر آتشبار, مأمور حراست و پاسداری از آن درخت می نماید. (سفر پیدایش, باب ۳, آیات ۱۴ ـ ۷ و ۲۴ ـ ۲۲)
نویسنده قاموس كتاب مقدس درباره گناه آدم می نویسد:
(خداوند انسان را در عدالت و تقدس به صورت خود آفریده و شریعتی برای او قرار داد كه بر اساس آن عمل نماید, ولی هوای نفس و تجربیات شیطانی او را به تجاوز از شریعت الهی واداشت, و بدین وسیله فرح دائمی خود را از دست داد و مشمول غضب خداوندی گردید و لباس تقدس و عدا لت او به تاریكی گناه آلوده گشت و از خالق خود دور افتاده و به تدریج طبایع او به شرارت و شیطنت مایل گردید, این میل, نسلاً بعد نسل در اولاد و اعقاب او نیز سرایت نمود, و بدین واسطه همگی انسانها جز دو نفر سزاوار مرگ گردیدند.) ۸۴
بدین ترتیب به رغم این كه خداوند, حكومت زمین و فرمانروایی بر آنچه در زمین است و قدرت بهره گیری از آنها را به آدم داد… رابطه معنوی و پیوند عبودیت بین او و خداوند در كتاب مقدس به چشم نمی آید.
بلكه در ملاقات كوتاهی كه پس از گناه آدم, بین آن دو رخ می دهد خداوند ناراضی است, ناراضی از این كه آدم چون او از آگاهی برخود دار شده است و برای جلوگیری از نزدیك شدن آدم به درخت (حیات) نیروی مسلح تدارك می بیند!قصه آدم در قرآن گر چه در نگاه نخستین با همانندی بسیاری با قصه آدم در سفر پیدایش, خودنمایی می كند, ولی با اندك تأملی این همانندی فرو می ریزد و تنها تشابه واقعی كه باقی می ماند در زمینه خلقت آدم از گل و دمیدن روح حیات در اوست كه هر دو كتاب بر آن تأكید دارن د, اما سایر گزاره های قصه در قرآن, با آنچه در آیات تورات به چشم می آید تفاوت اساسی دارد.
اساس این تفاوت بر دیدگاه قرآن در مورد فطرت انسان استوار است كه بر اساس آن برای تمام انسانها زیربنای شخصیتی مشترك قائل است, و این زیربنا ممكن است نادیده گرفته شود و ع قل عملی, خیال پردازی ها و گمان مداری ها, انسان را در جهت مخالف آن هدایت نمایند, تا آنجا كه در سطح وسیعی از مردم گرد فراموشی روی آن بنشیند, ولی قابل تغییر و تعویض نیست.
(فأقم وجهك للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلك الدین القیم و لكن اكثر الناس لایعلمون)
پس روی خود را متوجه آیین پروردگار كن! این فطرتی است كه خداوند, انسانها را بر آن آفرید; دگرگونی در آفرینش الهی نیست; این است آیین استوار, ولی بیش تر مردم نمی دانند.
درك فطری را نباید به درك گناه و ثواب خلاصه كرد و درك حقایق هستی و اسماء و صفات الهی را, از دایره آن خارج دانست, بلكه با همان معنی كه عالم ملكوت را نیز در بر می گیرد باید پذیرفت.
آموزش (اسماء) به آدم نیز در پرتو (فطرت) قابل تبیین است و نه بر اساس ذهنیت انسانها از آموزش كه بسیاری از تحلیلها بر آن استوار است و اساس و منشأ قرآنی آن, آیات سوره بقره است كه در آن نخست ازخلافت انسان و سپس از آموزش آدم و در نهایت از سجده ملائكه و مخالفت ابلیس, سخن می رود, ولی واقعیت این است كه چنین تفصیلی حكایت از اتفاقاتی چند در زمانهای گوناگون ندارد و تنها در پی انعكاس و تفهیم مطالبی می باشد كه برخی از آنها در یك زمان به وقوع پیوسته است, مانند آفرینش و آموزش كه بایستی همزمان اتفاق افتاده باشد. شاهد بر این مطلب این سخن خداوند است كه می فرماید:
(و اذ قال ربّك للملائكهٔ إنّی خالق بشراً من صلصال من حماء مسنون. فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین) حجر / ۲۹ ـ ۲۸
و (به خاطر بیاور) هنگامی كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل خشیده ای كه از گل بدبویی گرفته شده می آفرینم. هنگامی كه كار را به پایان رساندم و در او از روح خود دمیدم همگی برای او سجده كنید.
از ظاهر روشن این آیات, ترتب بدون درنگ سجده ملائكه بر آدم و بشر پس از دمیده شدن روح بر او, به دست می آید. ۸۵ و در آنها به فاصله زمانی كه ظرف آموزش اسماء به شمار می آید, اشاره نمی شود و در آیه بعدی, نیز از سجده بدون درنگ ملائكه پس از تكمیل آفرینش آدم خبر د اده شده است: (فسجد الملائكهٔ كلّهم) (حجر / ۳۰) استفاده از كلمه (فاء) كه حرف عطف و برای افاده ترتیب پیوسته است قابل توجه است.
تمامی كسانی كه آموزش اسماء را متعلق به انسان می دانند و نه خصوص آدم, چاره ای جز پذیرش آموزش فطری ندارند و گرنه تعمیم آن محل تردید خواهد بود.
اینكه قرآن در مقام یادآوری آموزش فطری, فقط از آدم یاد كرده است, به دلیل آن است كه او نخست لباس وجود وحیات را پوشید و با مشاهده برتری علمی او, فرشتگان سرتسلیم و خدمت گزاری فرود آوردند, و گرنه دانش فطری موهبتی بود كه آثارش در حوا نیز دیده می شد و تقدم آفر ینش آدم بر خلقت (حوا) از قرآن كه می گوید (و خلق منها زوجها) (نساء/ ۱) و روایت نبوی كه پیش از این مورد مطالعه قرار گرفت۸۶ و روایات همانند آن, به روشنی قابل استفاده است.
از نشانه های برخورداری مشترك آدم و حوا ازدانش فطری, همانندی آن دو در استقرار در بهشت, بهره مندی از نعمتهای بهشتی, و داشتن دشمن مشترك, هبوط معنوی مشترك و توبه مشترك است كه همه در روایات قرآن مطرح هستند.
البته به این تفاوت بین دو انسان نخستین و اولاد و اعقاب آنها باید اشاره داشت كه فرزندان آدم به دلیل گذر از گذرگاه وراثت, تغذیه های نادرست, محیط انسانی آلوده و سرانجام, ارتكاب كارهایی ناهمساز با گرایشهای فطری, آینه فطرت شان, صفای خود را از دست می دهد و یاف تن كارایی دوباره بستگی به مجاهدت, ریاضت و خودسازی خود اشخاص دارد كه اگر چنین تصمیم گرفتند مدد غیبی نیز دست شان را می گیرد و به تناسب مجاهدت شان (شهود) كسب می كنند, ولی آدم و حوا كه در تنگناهای چنین گذرگاهی گرفتار نیامده بودند, در صفحه آینه فطرت شان اسماء متجلی بود و (فرقان) موج می زد. شهود اسماء و صفات از باب (چون كه صد آمد, نود هم پیش ماست) شهود تمام حقایق را همراه داشت. چنین شهودی, مراد و مقصود كسانی است كه می گویند: (آدم كامل آفریده شد) ۸۷ و از آثار آن مجذوبیتی است كه بعضی درباره آن می نویسند:
(اما هر وقت كه از ذوق قربت و انس حق براندیشیده و فراخنای فضای عالم ارواح و ذوقهایی كه بی واسطه بود یادكردی, خواستی تا قفص قالب بشكند و لباس آب و گل بر خود پاره كند… همچنان كه اطفال را به چیزهایی رنگین و آواز زنگله و نقل و میوه مشغول كنند آدم را به معلمی ملائكه و سجودشان… مشغول كردند تا باشد كه قدری نایره آتش اشتیاق او به جمال حضرت (حق) تسكین پذیرد و با چیز دیگر انس گیرد و آن وحشت از وی زایل شود… ) ۸۸
بر اساس چنین تصوری از شخصیت انسان فطری, هم سانی آدم و حوا در شایستگی درنگ در مقام قرب, هم سخنی با خداوند, هم سنگر بودن در مقابل شیطان, همگون بودن در دهشت ناشی از احساس گناه, هم صدا بودن در توبه و انابه, هم سفر شدن به سوی مكان تبارز خلافت و تربیت انسانهای ی خلیفهٔ الله و زندگی در پرتو هدایت الهی و… , قابل تحلیل است و نیز امكان دست رسی به مقام فطرت را برای هر انسانی ممكن می نماید. ازنظر قرآن تمامی انسانها از چنین خمیرمایه و امكانی بهره مندند و می توانند چون آدم و حوا, در عین برخورداری از لذتهای مادی بر صفای فطرت شان تحفظ نمایند. با اندرزگیری از آدم وحوا كه رنج مخالفت با ارشاد الهی را با توبه زایل نمودند; ازمخالفت با تكالیف شرعی كه پیامدی به مراتب سنگین تر از پیامد مخالفت تكالیف ارشادی را همراه دارد, دوری نمایند و در صورت لغزش, بی درنگ به توبه روی آورده و ت ا مقام والای (اصطفا) صعود نمایند.
● تأثیر كتاب مقدس در تحلیل های مفسران
تحلیل قصه آدم در سایه ظواهر قرآن و سنت, به رغم پیشینه تاریخی, جاافتادگی و ویژگی های شایسته پذیرش, نقطه ضعف هایی دارد كه راهیافت اندیشه كتاب مقدس و روایات اهل كتاب در لابه لای آن یكی از آنها می باشد. این واقعیت تلخ برخی را بر این وا داشته است كه بگ ویند:
(بیش تر روایاتی كه قصه آدم را به تفسیرگرفته اند نادرست و برگرفته از اندیشه یهودیان است كه پس از جاری شدن بر زبان صحابه و یا تابعی, بدون اشاره به منبع و مأخذ آنها, به عنوان احادیث مرفوع, جا افتاده اند.) ۸۹
صحابه در شنیدن روایات اهل كتاب, مانع و سانسوری نمی دیده اند, و گویا سخن پیامبر را: (نه تصدیق كنید آنها را و نه تكذیب) ۹۰ نوعی اجازه تلقی كرده بودند. به همین دلیل ابن عباس از طریق نامه نگاری در پی این برآمده بود كه نظر اهل كتاب را درباره آنچه در قرآن آمده است بداند,۹۱ ولی نقل این روایات, آن هم بدون هیچ توضیحی, زمینه مطرح شدن آنها را به عنوان احادیث نبوی فراهم آورد و همانندی ظاهری آنها با عناوین و ظواهر آیات قرآن, میزان پذیرش آنها را فزونی بخشید.
بررسی آلایش قصه آدم در تفاسیر و راه یافتن آمیزه هایی از اندیشه اهل كتاب در تحلیل این قصه بر اساس ظواهر قرآن و سنت, تحقیق جداگانه ای را می طلبد, ناگزیر دراین نوشته به نمونه هایی چند بسنده می شود:
الف) نمونه اول:
كتاب مقدس درباره آفرینش حوا می نویسد:
(خداوند خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت, و یكی از دنده هایش را گرفت و گوشت در جایش پر كرده و خداوند آن دنده را كه از آدم گرفته بود زنی بنا كرد و وی را نزد آدم آورد.) ۹۲
همین مطلب را مؤلف روح المعانی این گونه نقل می كند:
(سدّی ازابن مسعود و ابن عباس و عده ای از صحابه نقل می كند كه خداوند ابلیس را از بهشت بیرون نموده و آدم را در آن جای داد, در حالی كه انیسی همراه نداشت. سپس خوابی بر او مستولی گردانید. سپس دنده جانب چپش را برداشت وجای آن گوشت گذاشت و از آن (حوا) را آفرید.) ۹۳
صاحب كشف الاسرار می نویسد:
(آدم مونسی نداشت, به خواب رفت و حوا را از استخوان پهلوی چپ او آفرید.) ۹۴
نامبرده این روایت را به عنوان دیدگاه تفسیری خود برمی گزیند.
این روایت, بیش تر در كتب تفسیری اهل سنت مطرح است و مفسران شیعی غالباً به روایت امام باقر(ع) كه از پیامبر(ص) نقل كرده اند, تكیه دارند كه در آن آمده است:
(ان الله قبض قبضهٔ من طین فخلطها بیمینه, و كلتا یدیه یمین, فخلق منها آدم و فضلت فضلهٔ من الطین فخلق منها حواء.) ۹۵
همانا خداوند مشتی از گل را برگرفته, پس آن را به هم آمیخت با دست راستش ـ و هر دو دستش راست است ـ و از آن گل آدم را آفرید و از باقی مانده آن گل حوا را پدید آورد.
همانند این روایت از علی(ع) نیز نقل شده است. ۹۶
علامه مجلسی پس از اشاره به روایت مربوط به آفرینش حوا, می نویسد:
(بایستی روایاتی را كه منشأ آفرینش حوا را دنده آدم می شمارند, حمل بر تقیه كنیم و یا بگوییم كه گل باقی مانده از دنده آدم, ماده آفرینش حوا را تشكیل می دهد.) ۹۷
این سخن ایشان اشاره به این دارد كه در یك مقطع زمانی, خلقت حوا از دنده آدم, اندیشه رایج و مورد حمایت مفسران اهل سنت بوده است.
ب) نمونه دوم:
از دیدگاه كتاب مقدس, شیطان از طریق مار, نخست به وسوسه حوا می پردازد و او را وادار به خوردن از درخت ممنوعه می كند و آن گاه حوا آدم را تشویق به استفاده از آن درخت می نماید:
(مار به زن گفت هر آینه نخواهید مرد, بلكه خدا می داند در روزی كه از آن بخورید چشمان شما باز می شود و مانند خدا عارف نیك و بد خواهید بود. و چون زن دید كه آن درخت برای خوراك نیكوست و به نظر خوش نما و درختی دلپذیر دانش افزا, پس از میوه اش گرفته بخورد و به شو هر خود نیز داد و او خورد… . ۹۸ و (خدا) به زن گفت الم و حمل تو را بسیار افزون گردانم, با الم, فرزندان خواهی زایید… )
باور اهل كتاب درباره نقش مار و حوا از طریق وهب بن منبّه ـ كه او و كعب الاحبار از اهل كتاب بوده و به مسلمانان پیوستند و بیش تر روایات خرافی و دروغ ازاین دو نفر نقل شده است ۹۹ ـ در قالب روایتی بدین صورت در تفاسیر راه یافته است:
(شیطان توسط مار وارد بهشت شد و… به حوا گفت به این درخت نگاه كن, چه قدر خوش رنگ و خوش مزه است, پیوسته او را وسوسه كرد تا از آن خورد… حوا به آدم گفت, بخور, چون من خوردم و زیانی به من نرسید… پروردگار به حوا گفت: تو بودی كه بنده ام را فریب دادی!؟ پس همانا تو بار دار نمی شوی مگر همراه با سختی و وقتی كه زایمان می كنی به مرگ نزدیك می شوی.) ۱۰۰
ج) نمونه سوم:
در تورات صورت آدم را همانند صورت خدا دانسته است:
(و خدا گفت آدم را به صورت ما و موافق شبیه ما بسازیم… پس خدا آدم را به صورت خود آفرید, او را به صورت خدا آفرید.) ۱۰۱
روایت آفرینش آدم به صورت خداوند ۱۰۲ در تفسیر داستان آدم در قرآن راه یافته و توجیه آن به گونه ای كه با اندیشه یكتاپرستی و توحید سازگار باشد, دقت و تلاش بسیاری را ازمفسران به خود اختصاص داده است.
این روایت كه در پیدایش اعتقاد به جسم داشتن خدا نقش داشته و مسلمانان را براین واداشته است كه تأویلی پذیرفتنی برای آن تهیه ببینند ۱۰۳ ریشه در تورات دارد, و علاوه بر این, طبق تحقیق سید بن طاوس صورت تحریف شده روایتی در صحائف ادریس می باشد كه اصل آن عبارت است از:
(فخلق الله آدم علی صورته التی صورتها فی اللوح المحفوظ.)
و بعضی قسمت اخیر روایت را انداخته و گفته اند:
(ان الله خلق آدم علی صورته.) ۱۰۴
همانا خداوند, آدم را به صورت خویش آفرید.
طبق روایت حسین بن خالد, امام رضا(ع) این روایت را صورت تحریف شده روایتی می داند كه چندان ربطی به قصه آدم ندارد. امام می فرماید:
(خدا بكشد ایشان را, اول حدیث را انداخته اند. بدرستی كه رسول خدا بر دو شخص گذشت كه یكدیگر را دشنام می دادند, پس شنید كه یكی به دیگری می گوید: خدا زشت گرداند روی تو را و روی هر كه را به تو می ماند, پس حضرت فرمود: ای بنده خدا مگو این را به برادرت كه همانا ح ق تعالی آدم را بر صورت او آفریده است.) ۱۰۵
مشابه سخن امام رضا(ع) از امام علی(ع) نیز نقل شده است. ۱۰۶
چ)نمونه چهارم:
كتاب مقدس درخت ممنوعه را, درخت معرفت نیك و بد و خیر و شر دانسته, می گوید:
(خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت: از همه درختان باغ بی ممانعت بخور, اما از درخت معرفت نیك و بد زنهار نخوری, زیرا روزی كه از آن خوردی هر آینه خواهی مرد.) ۱۰۷
محمد بن سائب كلبی كه یكی از متهمان به نقل روایات اهل كتاب در تفسیر قرآن است, ۱۰۸ می گوید:
(شجره ممنوعه درخت معرفت نیك و بد است.) ۱۰۹
در صورتی كه خود قرآن بر عكس تورات كه آدم و حوا را پیش از گناه غرق در نادانی می داند; با طرح آموزش اسماء, معرفت خدا دادی آدم را به عنوان مزیت استثنایی او به رخ ملائكه می كشد و…
به هر حال ارائه این چند نمونه می تواند ضرورت پیرایش قصه آدم را از آمیزه های وام گرفته شده از كتاب مقدس به اثبات رسانده و برای دستیابی به یك تحلیل قرآنی ناب, پژوهش ویژه ای را پیشنهاد نماید.
۱. محمد رشید رضا, المنار, دارالمعرفهٔ, بیروت, ۱ / ۷۸.
۲. همان, ۱/ ۲۵۷; صادقی, محمد, الفرقان فی تفسیرالقرآن, انتشارات فرهنگ اسلامی, تهران, ۱۴۰۶ , ۱/ ۳۸۳.
۳. طبرسی, فضل بن حسن, مجمع البیان, داراحیاء التراث العربی, بیروت, ۱۳۷۹ , ۱/ ۷۴.
۴. طبـاطبـایی, محمـدحسین, المیـزان فی تفسیرالقرآن, مؤسسه اعلمی, بیـروت, ۱۵ / ۱۵۱, ۱۹/ ۱۵۱ و قمی, علی ابراهیم, تفسیر قمی, دارالكتاب, قم, ۱۳۶۷ , ۱/ ۳۷.
۵. آلوسی, محمود, روح المعانی, داراحیاء التراث العربی, بیروت , ۱/ ۲۲۲; بروسوی حقی, اسماعیل, روح البیان, دار احیاء التراث العربی, بیروت, ۱۴۰۵ , ۱/ ۹۳.
۶. شیرازی, ملاصدرا, تفسیرالقرآن الكریم, انتشارات بیدار, قم, ۳/ ۱۲۶.
۷. صدر, محمد باقر, خلافت انسان و گواهی انبیاء, ترجمه سید جمال موسوی / ۹; فضل الله, محمد حسین, من وحی القرآن, دارالزهراء, ۱۴۰۲, ۱/ ۱۵۷; شنقیطی, محمد امین, اضواء البیان, عالم الكتاب , بیروت, ۱/ ۵۷.
۸. رشید رضا,المنار, ۱/ ۲۵۸ و جعفری, محمد تقی, ترجمه و شرح نهج البلاغه, ۲/ ۱۶۳.
۹. رشید رضا, تفسیر المنار, ۱/ ۲۵۷; فرید وجدی, دائرهٔ المعارف القرن العشرین, دارالمعرفهٔ, بیروت, ۱/ ۱۲۵.
۱۰. فصلنامه (نامه مفید), سال ۳, شماره اول, مقاله تعارض علم و دین در خلقت انسان / ۱۰.
۱۱. طباطبایی, محمد حسین, المیزان فی تفسیرالقرآن الكریم, ۱/ ۱۱۵; ملاصدرا, تفسیر القرآن الكریم. ۳/ ۱۲۶.
۱۲. اصفهانی, فلسفه آفرینش انسان, ترجمه زین العابدین قربانی / ۲۵; رازی, نجم الدین, مرصاد العباد, شركت انتشارات علمی فرهنگی, ۱۳۷۱ / ۴۰.
۱۳. رازی, نجم الدین, مرصاد العباد / ۸۰
۱۴. طبرسی, فضل بن حسن, مجمع البیان, ۱ / ۷۴.
۱۵. طباطبایی, محمد حسین, المیزان فی تفسیر القرآن, ۱۲/ ۱۵۴.
۱۶. راغب اصفهانی, فلسفه آفرینش انسان / ۲۵; فخر رازی, تفسیر كبیر, ۸/ ۸۰; طبرسی, فضل بن حسن, مجمع البیان, ۱/ ۳۳۵.
۱۷. رازی, حسین بن علی, روض الجنان فی تفسیرالقرآن, بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی, ۱۳۷۲ , ۵/ ۲۳۴; میبدی, رشید الدین, كشف الاسرار و عدهٔ الابرار, ۱۳۶۱ , مؤسسه امیركبیر, تهران, ۲/ ۴۰۵.
۱۸. طبرسی, فضل بن حسن, مجمع البیان, ۲/۲; مجلسی, محمد باقر, حیات القلوب, ترجمه علی امامیان, انتشارات سرور, ۱۳۷۶, ۱/۱۰۴; مجلسی محمد باقر, بحارالانوار, مؤسسه الوفاء , ۱۱/ ۱۱۶.
۱۹. جهت اطلاع مراجعه شود به: روض الجنان ۱/ ۸۵; روح المعانی ۱/ ۲۳۴; الفرقان فی تفسیر القرآن ۱/ ۳۱۳.
۲۰. مجلسی, محمد باقر, حیات القلوب, ۱/ ۱۱۱.
۲۱. طبرسی, فضل بن حسن, مجمع البیان, ۱/ ۷۶.
۲۲. جعفری, محمد تقی, ترجمه و شرح نهج البلاغه, ۱/ ۱۷۷.
۲۳. رشید رضا , محمد, المنار, ۱/ ۳۶۳.
۲۴. طباطبایی, محمد حسین, المیزان فی تفسیر القرآن, ۱/ ۱۱۶ و ۱۱۷.
۲۵. رشید رضا, محمد, المنار, ۹/ ۲۵۸ و ۳۶۳.
۲۶. قطب, سید, فی ظلال القرآن, دارالشروق, ۱/ ۵۷.
۲۷. طباطبایی, محمد حسین, المیزان فی تفسیر القرآن, ۱/ ۱۱۸.
۲۸. كاشانی, فیض, تفسیر صافی, مؤسسه اعلمی, بیروت, ۱/ ۱۱۳.
۲۹. فخررازی, تفسیر كبیر, ۲/ ۲۱۲; صادقی, محمد, تفسیر الفرقان, ۱۱/ ۴۳.
۳۰. فخررازی, تفسیر كبیر, ۲/ ۲۱۲; ملاصدرا, تفسیر القرآن الكریم, ۳/ ۴
۳۱. ملاصدرا, تفسیر القرآن الكریم, ۳/۸; وهبهٔ الزحیلی, التفسیر المنیر, دارالفكر, دمشق, ۱۴۱۱ , ۱/ ۱۳۴.
۳۲. فرید وجدی, دائرهٔ المعارف القرن العشرین, ۱/ ۱۲۹.
۳۳. جنـابذی, سلطان محمد, بیان السعادهٔ فی مقامات العبادهٔ, مؤسسه اعلمی, بیروت, ۱۴۰۸ , ۱/ ۷۸; طباطبایی, محمد حسین, المیزان فی تفسیر القرآن, ۱۲/ ۵۸; ملاصدرا, تفسیر القرآن الكریم, ۳/ ۵
۳۴. طباطبایی, محمد حسین, المیزان فی تفسیر القرآن, ۸ / ۳۹ و ۱۲/ ۱۵۸; صادقی, محمد, الفرقان فی تفسیر القرآن, ۱۱/ ۴۳.
۳۵. طباطبایی, محمد حسین, المیزان فی تفسیر القرآن, ۸/ ۳۰.
۳۶. همان, ۸/ ۳۹.
۳۷. گویا تمام مفسران چنین تلقی دارند.
۳۸. طباطبایی, محمد حسین, المیزان فی تفسیر القرآن, ترجمه محمد باقر موسوی, دفترانتشارات اسلامی, ۱۳۶۶, ۱۲/ ۸.
۳۹. فخررازی, تفسیر كبیر, ۳/ ۲.
۴۰. قرطبی, محمد بن احمد, الجـامع لاحكام القرآن, داراحیاء التراث العربی, بیروت, ۱۴۰۵ , ۱/ ۳۰۳ ـ ۳۰۲.
۴۱. رشید رضا, محمد, المنار, ۱/ ۲۷۶.
۴۲. عسكری, مرتضی, عقائد الاسلام من القرآن الكریم, شركهٔ التوحید للنشر, ۱۴۱۴ , ۱/ ۱۲۱.
۴۳. قرطبی, محمد بن احمد, الجامع لاحكام القرآن, ۱/ ۳۰۲.
۴۴. زحیلی, وهبه, التفسیر المنیر, ۱/ ۱۴۰.
۴۵. بروسوی حقی, روح البیان, ۱/ ۱۰۶.
۴۶. فخررازی, التفسیر الكبیر, ۳/ ۲.
۴۷. صادقی, محمد, الفرقان فی تفسیر القرآن, ۱/ ۳۱۳.
۴۸. فخررازی, التفسیر الكبیر, ۳/ ۳.
۴۹. طباطبایی, محمد حسین, المیزان فی تفسیر القرآن, ۸/ ۳۹.
۵۰. صادقی, محمد, الفرقان فی التفسیر القرآن, ۱/ ۳۱۳.
۵۱. همان ۱/ ۳۱۲ ; طباطبایی, محمد حسین, المیزان فی تفسیر القرآن, ۱/ ۱۳۷.
۵۲. سید رضی, نهج البلاغه, خطبه اول.
۵۳. طوسی, محمد بن حسن, التبیان, ۱/ ۱۶۹ ; فخر رازی, تفسیر كبیر, ۳/ ۱۹.
۵۴. شیرازی, ناصر مكارم, پیام امام, دارالكتب الاسلامیهٔ, ۱/ ۱۹۸.
۵۵. جعفری, محمد تقی, آفرینش و انسان, دارالتبلیغ اسلامی, ۱۰۸ ـ ۱۰۷.
۵۶. طباطبایی, محمد حسین, المیزان, ۱/ ۱۲۸.
۵۷. صدر, محمد باقر, خلافت انسان و گواهی انبیاء, ترجمه جمال موسوی, روزبه, ۱۳۵۹ / ۲۶.
۵۸. كلینی, محمد بن یعقوب, اصول كافی, ۲/ ۴۱۹.
۵۹. غزالی, محمد بن محمد, احیاء العلوم, دارالمعرفهٔ, بیروت, ۳/ ۸۰.
۶۰. فخررازی, تفسیر كبیر, ۳/۱۳.
۶۱. حویزی, عبد علی, تفسیر نورالثقلین, مطبعهٔ العلمیهٔ قم, ۱/ ۶۰ و ۲/ ۱۲.
۶۲ و ۶۳. فخررازی, تفسیر كبیر, ۳/۶.
۶۴. جعفری, محمدتقی, ترجمه و شرح نهج البلاغه, ۱/ ۱۶۸.
۶۵. فخررازی, تفسیر كبیر, ۳/ ۵.
۶۶. رشید رضا, محمد, المنار, ۸/ ۳۵۰.
۶۷. طبرسی, فضل بن حسن, مجمع البیان, ۱/ ۸۵.
۶۸. ملاصدرا, تفسیر القرآن الكریم, ۳/ ۹۰.
۶۹. طباطبایی, محمد حسین, المیزان, ۱/ ۱۳۲ و ۱۳۷.
۷۰. همان, ۱/ ۱۳۸.
۷۱. طباطبایی, محمد حسین, ترجمه المیزان, ۱۲ / ۲۴۲.
۷۲. طباطبایی, محمد حسین, المیزان, ۱۲/ ۱۶۴.
۷۳. سید رضی, نهج البلاغه, خطبه اول.
۷۴. قرطبی, محمدبن احمد, الجامع لاحكام القرآن, ۱/ ۳۱۲.
۷۵. قطب, سید, فی ظلال القرآن, ۳/ ۶۹ ـ ۱۲۶۸.
۷۶. تفسیر قمی, ۱/ ۳۲۵; عیاشی سمرقندی, محمد بن مسعود, التفسیر, مكتبهٔ العلمیهٔ الاسلامیهٔ, تهران ۱/ ۱۰.
۷۷. مكارم, ناصر, پیام امام, ۱/ ۲۰۰ , در این كتاب به مطلب یادشده اشاره دارد.
۷۸. فخررازی, تفسیر كبیر, ۳/ ۵.
۷۹. طبرسی, مجمع البیان, ۱/ ۸۵.
۸۰. طوسی, محمد بن حسن, التبیان, داراحیاء التراث, بیروت ۴/ ۳۸۰.
۸۱. قطب, سید, فی ظلال القرآن, ۳/ ۱۳۷۵.
۸۲. طباطبایی, محمد حسین, ترجمه المیزان, ۸/ ۴۰.
۸۳. لاهیجی, شمس الدین محمد, مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز, انتشارات زوار, ۱۳۷۱ / ۳۶۸.
۸۴. مستر هاكس, قاموس كتاب مقدس, انتشارات اساطیر, ۱۳۷۷ / ۱۱۴.
۸۵. فخررازی, تفسیر كبیر, ۲/ ۲۱۲.
۸۶. مجلسی, محمد باقر, بحارالانوار, ۱۱/ ۱۱۶.
۸۷. محی الدین عربی, رحمهٔ من الرحمن, جمع و تألیف محمود محمود الغراب, ۱/ ۹۶.
۸۸. رازی, نجم الدین, مرصاد العباد / ۹۰.
۸۹. رشید رضا, محمد المنار, ۸/ ۳۵۶.
۹۰. همان.
۹۱. همان.
۹۲. كتاب مقدس, سفر پیدایش, باب ۲ آیه ۲۲ و ۲۳.
۹۳. آلوسی, محمود, روح المعانی, ۱/ ۲۳۴.
۹۴. میبدی, كشف الاسرار, ۱/ ۱۴۶.
۹۵. مجلسی, محمد باقر, بحارالانوار, ۱۱ / ۱۱۶.
۹۶. صدوق, محمدبن علی ابن بابویه, علل الشرایع, ۱/ ۵۱۲.
۹۷. مجلسی, محمد باقر, بحارالانوار, ۱۱/ ۱۱۶.
۹۸. كتاب مقدس, سفر پیدایش, باب ۳/ ۷ ـ ۵ و ۱۷.
۹۹. رشید رضا, محمد, المنار, ۸ / ۳۵۶.
۱۰۰. قرطبی, محمد بن احمد, الجامع لاحكام القرآن, ۱/ ۳۱۲; طبری, محمد بن جریر, جامع البیان, ۱/ ۷۳; فخررازی, تفسیر كبیر, ۳/ ۱۵.
۱۰۱. كتاب مقدس, سفر پیدایش, باب اول, آیه ۲۷ و ۲۸.
۱۰۲. محی الدین بن عربی, رحمهٔ من الرحمن, ۱/ ۹۶.
۱۰۳. علی بن طاوس, سعد السعود, ۳۴ ـ ۴۳. به نقل از بحار, ۱۱/ ۱۲۱
۱۰۴. همان.
۱۰۵. مجلسی, محمد باقر, حیاهٔ القلوب, ۱/ ۱۰۴.
۱۰۶. صدوق, محمد بن علی ابن بابویه, التوحید, انتشارات اسلامی / ۱۵۲.
۱۰۷. كتاب مقدس, سفر پیدایش, باب ۲/ ۱۷ ـ ۱۶.
۱۰۸. ذهبی, محمد حسین, الاسرائیلیات فی التفسیر الحدیث / ۱۱۵ ـ ۷۲.
۱۰۹. طبرسی, فضل بن حسن, مجمع البیان, ۱/ ۸۵.
منبع:فصلنامه پژوهش‌های قرآنی ، شماره ۱۵
منبع : خبرگزاری فارس