یکشنبه, ۱۸ آذر, ۱۴۰۳ / 8 December, 2024
مجله ویستا
دغدغههای متوسط
«مسائل زنان ایران» ازجمله محورهایی است كه بخش فرهنگ و اندیشه در شمارههای پیشین مجله و در قالب مقاله، مصاحبه یا میزگرد بدان پرداخته است. اما پرداختن دوباره به این موضوع، به جهاتی، ضروری مینماید: از سویی، آنچه سالیانی پیش با نام «مسائل زنان» مطرح بوده ضرورتاً مسائل امروز زنان ایران نخواهد بود و ممكن است با تغییر شرایط جای خود را به مسائلی دیگر سپرده باشد. از سوی دیگر، شاید بجا باشد اصلِ تلاش برای دستیابی به فهرست مشخصی از «مسائل زنان ایران» از نو كاویده شود؛ یعنی بررسی شود كه ارائهٔ این فهرست یا اولویتبندی در حوزهٔ مسائل زنان تا چه حد ضروری است.
این گفتوگو بر محور نكات فوق شكل گرفته است. نوشین احمدی، با تأكید بر اینكه بهدلیل جایگاه خود صرفاً خواستها و مسائل زنان طبقهٔ متوسط جامعه را در نظر دارد و بر آن نیست كه نمایندهٔ گروهها و طبقات دیگر نیز باشد، از منظر یك فعال اجتماعی، به «مسائل زنان طبقهٔ متوسط ایران امروز» میپردازد.
●طبقات مختلف اجتماعی، گروهها و گرایشهای گوناگون، هریك، مسائل خاص خود را دارند. با وجود این، چگونه میتوانیم از «مسائل زنان ایران» سخن بگوییم؟
▪گروههای مختلف زنان در جامعهٔ ما خواستها و مشكلات متنوعی دارند. ولی در مقاطع تاریخی و در جغرافیاهای گوناگون بعضی از خواستها پررنگتر میشود و این بستگی به توان آن گروههایی دارد كه امكاناتشان را بهكار بردهاند و تلاش كردهاند تا بتوانند برای خود صدایی در جامعه ایجاد كنند و مسئلهٔ خودشان را مطرح كنند. درحالحاضر، صداهای كمی از زنان میشنویم. البته گروههایی از زنان توانستهاند مسائل خود را مطرح كنند كه با توجه به این مسائل میتوان فهرستی از آنها بهدست آورد ولی این خواستها مسلماً مجموعهٔ كاملی از خواستهای همهٔ زنان نیست؛ چرا كه اصولا ً چارچوب ازپیشتعیینشدهای برای درخواستهای زنان وجود ندارد و بیان این خواستها به زمان و مكان و میزان توان نیروها و گروههای زنان بستگی دارد كه معمولا ًدر جریان حركتشان گسترش پیدا میكند و به گروههای دیگر تسرّی مییابد و، به تبع آن، مسائل و خواستهای جدیدتری هم مطرح میشود.
در ایران، طبقهٔ متوسط، بهدلیل امكاناتی كه در اختیار دارد، توانسته برخی از مسائل خود را مطرح كند. برای زنان طبقهٔ متوسط، در مقایسه با دیگر گروههای فرودستتر زنان، همواره فرصت و امكان دسترسی به اطلاعات بیشتر فراهم بوده است. به همین دلیل این گروه توانسته برای خود صدایی ایجاد كند و، افزون بر این، توانسته به خواستهایش عمومیت بیشتری بدهد.
در واقع، آنچه اكنون در ایران به نام خواستهای زنان مطرح میشود بیشتر خواستهای طبقهٔ متوسط زنان است كه البته این خواستها لزوماً برای دیگر گروههای زنان كماهمیت نیست، چرا كه خواستهایی ابتدایی و بهنوعی فراطبقاتی است، هرچند شاید برخی از آنها خواستهای مبرم و بیواسطهٔ زنان فرودست نباشد.
●فكر میكنید میتوان به فهرستی از مسائل مشترك میان همهٔ گروهها و طبقات دست یافت و در تهیهٔ این فهرست اولویتبندی خاصی را در نظر داشت؟
▪ باید بگویم كه من اصولا ً زیاد با اولویتبندی موافق نیستم، چون همیشه در تاریخ معاصر اینطور بوده كه احزاب یا گروهها مینشستند اولویت تعیین میكردند و بقیه را با این اولویتبندیها سركوب میكردند. بنابراین، اگر الان هم بخواهیم در حوزهٔ زنان همین كار را بكنیم، دوباره همان تجربههای گذشته را تكرار خواهیم كرد. البته اولویتبندی همیشه بهنوعی وجود دارد، یعنی گروههای زنان در مسیر حركتشان بههرحال ناچار به انتخاب مسائلی میشوند، چون نمیتوان همزمان به همهچیز پرداخت. در هر مقطعی هم، بسته به شرایط مكانی و زمانی، ضرورتاً از چند گزینه یكی انتخاب میشود. در برابر هر حركت یا هر گروه یا سازمانی گزینههایی وجود دارد كه آنها براساس ظرفیت و توان خود دست به انتخاب خواهند زد.
پس، در نتیجهٔ اولویتبندی گروههای مختلف، مجموعهٔ متنوع و هماهنگی بهوجود میآید و از آن میان نیز در یك مقطع خاص، بحرانی ممكن است با توجه به شرایط باز هم انتخاب صورت گیرد. ولی من با تعیین اولویتهای صوری و تهیهٔ فهرستی از آنها، برای اینكه مثلا ً بگوییم جنبش زنان باید این اولویتها را در نظر داشته باشد، مخالفم؛ به این دلیل كه در آن نوعی اقتدارگرایی و سركوبگری وجود دارد. بهنظرم، نیازی به این كار نیست، چون در برخی شرایط خاص، شكاف جنسیتی فعال میشود و گروههای مختلف و فعال را به هم نزدیك میكند و آنها بهعنوان گروههای اجتماعی مجبور به انتخاب از میان گزینههای موجود میشوند. این انتخاب، هم بهنوعی تحت تأثیر عوامل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جامعه صورت میگیرد و هم به میزان تلاشی بستگی دارد كه گروههای فعال، از پیش، انجام دادهاند.
●بدین ترتیب، چارچوب گفتوگوی ما نیز مشخصتر شده است. در واقع، شما وقتی از «مسائل امروز زنان ایران» سخن میگویید به مسائل زنان طبقهٔ متوسط اشاره میكنید. درست است؟
▪بله، مسلماً، چون من یك زن از طبقهٔ متوسط هستم و خواستهایی هم كه مطرح میكنم خیلی از جایگاه اجتماعیام دور نیست. ما زنان باید یاد بگیریم كه نمایندگی كردن را كنار بگذاریم. البته، بهنظرم، ما طوری بار آمدهایم كه بهراحتی نمیتوانیم این را لحاظ كنیم اما حداقل میتوانیم آن را محدود كنیم. بهنظرم، اگر بتوانیم موقعیت خودمان را خوب بشناسیم و مسائل زنان را با توجه به جایگاه و توان و ظرفیت محدود خودمان مطرح كنیم، احتمالا موفقیتها و دستاوردهای ما بهطور غیرمستقیم به بقیهٔ گروههای زنان كمك میكند، البته اگر حركتمان را با روشهایی تنظیم كنیم كه بتواند به جامعهٔ زنان قدرت بیشتری بدهد.
با فعال شدن شكاف جنسیتی در جامعه، این شكاف به گروههای مختلف زنان تعمیم پیدا میكند و آنها میتوانند خواستهای خودشان را مطرح كنند. اینكه ما بهعنوان یك زن طبقهٔ متوسط مثلا ً بیاییم نمایندهٔ همهٔ گروههای مختلف قومی، مذهبی و طبقاتی باشیم، درست نیست. شاید تنها كمكی كه میتوانیم بكنیم این است كه صداهای ضعیف را سركوب نكنیم و اگر امكاناتی داریم آن را تقسیم كنیم تا فضایی برای دیگران ایجاد شود، یعنی فكر نكنیم خواستهای ما خواستهای همهٔ زنان است. اما اینكه خواست ما خواست همهٔ زنان نیست، لزوماً به معنی ندیدن خواستهای آنان و تلاش نكردن برای تحقق این خواستها نیست.
●جامعهٔ امروز ما دوران گذار را طی میكند و در این دوران طبقهٔ متوسط البته جایگاه ویژهای دارد و دغدغهها و خواستهایی را میتوان بهعنوان مطالبات این طبقه در هر مقطع زمانی مشخص كرد. نسبت خواستهای زنان طبقهٔ متوسط با كل خواستهای این طبقه، فارغ از دستهبندی جنسیتی، چیست؟
▪اصولا ً، تغییر در هر جامعهای از طریق درخواستهای كلی و انتزاعی صورت نمیگیرد. برای طبقهٔ متوسط، دموكراسی مهم است، آزادی بیان مهم است، ولی اینها بدون حضور نیروهای فعال و مستقل اجتماعی مقولاتی انتزاعی هستند. وقتی این خواستهای كلی به خواستهای انضمامی و موقعیتی بدل میشوند واقعیت و مفهومشان آشكار میشود و میتوانند به تحول بینجامند. همه میتوانند بیایند و از دموكراسی بهصورت كلی حرف بزنند؛ اما تحقق دموكراسی به نیروهای مختلف اجتماعی بستگی دارد. دموكراسی از درون نیازهای آنان مفهوم پیدا میكند؛ یعنی در جریان حركتهای آنان است كه تغییر برای دموكراسی شروع میشود. دموكراسی در زندگی روزمره و در مسیر تجربههای اجتماعی ملموس میشود. گروههای مختلفی كه در درون طبقهٔ متوسط جای میگیرند در بسیاری از دغدغهها و خواستها، فارغ از تفكیك جنسیتی، اشتراكاتی دارند، البته بهصورت كلی و انتزاعی. این انتزاعیها نمیتواند جامعه را متحول كند. فرق فمینیسم و اندیشههای سنتی و مردانه این است كه معمولا ً اندیشههای مردانه میخواهند خواستهای نیروهای اجتماعی مختلف را در دغدغههای انتزاعی و كلی حل كنند ولی با این كار روند دموكراسیخواهی را از نیروهای اجتماعی آن تهی میكنند و تحولی هم نمیتوانند ایجاد كنند.
در واقع، بحث بر سر چگونگی تحقق دموكراسی است. دموكراسی، نه تنها برای طبقهٔ متوسط، بلكه برای طبقات دیگر هم مهم است، اما مفهوم آن برای هر گروهی ممكن است متفاوت باشد. توافق بر سر آنچه دموكراسی نامیده میشود، اگر از دل این نیروهای اجتماعی بیرون نیاید، مشكلساز میشود. مفهوم دموكراسی در هر جامعهای و در هر مقطع زمانی باید از برایند خواستههای نیروهای مختلف اجتماعی حاصل شود؛ یعنی باید گروههای اجتماعی فعال شوند تا بتوان بر سر آن به توافق رسید و مفهوم آن عینیتی اجتماعی پیدا كند و محقق شود. تجربهٔ صدساله نشان داده است كه باید گروههای اجتماعی گوناگون مانند زنان بهطور مستقل فعال شوند تا بتوان به توافقی در مورد دموكراسی و تحقق آن رسید. بههرحال، بحث ما زنان این است كه اگر این روند را طی نكنیم و تجربهٔ گروههای گوناگون زنان معنادهندهٔ خواست مشترك ما نباشد، تحول ماندگاری صورت نمیگیرد؛ یعنی اگر قرار نباشد دموكراسی در خانهٔ من بهعنوان یك زن حاكم شود، در جامعه اتفاق چندانی نخواهد افتاد. پس تفاوت در روش اتخاذشده برای تغییر است.
ببینید، مردها دارند از یكسری مشكلات رنج میبرند، زنان هم یكجور رنج میبرند، اما تجربههایشان متفاوت است. در نهایت، ممكن است همه یك چیز بخواهند ولی تجربههایشان از موضوعی مثل دموكراسی یكی نباشد. گروههای مختلف زنان میتوانند براساس منافع و تجربههای گوناگون خواستههایشان را، كه در مواردی با مردان مشترك است، پیگیری كنند. در واقع، وقتی دموكراسی با در نظر گرفتن خواست گروههای مختلف متبلور میشود، آن موقع است كه واقعاً معنا مییابد.
●اگر موافق باشید، برویم سراغ مسائل زنان طبقهٔ متوسط ایران امروز.
▪ بله، اینطور بهتر است، چون فكر میكنم ما باید یاد بگیریم كه در جای خودمان بایستیم و نمایندهٔ خودمان باشیم. اگر ظرفیت و توان و منافع خودمان را بشناسیم و كار خود را خوب انجام دهیم و بتوانیم در حد توان فضا را باز كنیم، مسلماً جای بیشتری برای گروههای دیگر زنان از طبقات دیگر فراهم میشود. البته هزینهٔ تحولات را معمولا ً طبقهٔ متوسط میپردازد. با وجود این، همیشه این طبقه مورد طعن بوده، شاید بهدلیل رمانتیسیسم حاكم بر مبارزات اجتماعی در ایران.
جامعهٔ ما معمولا ً به قیمسالاری عادت دارد. ما هیچوقت یاد نگرفتهایم و نمیتوانیم قیم خودمان باشیم و برای سرپوش گذاشتن بر این ناتوانی هم به دنبال قیمومت دیگرانیم. دولتهای ما هم معمولا ً همینطور هستند. اینكه گروهی بخواهند مشكلات دیگران را حل كنند، درحالیكه هنوز یاد نگرفتهاند مشكل خودشان را حل كنند، مسئلهساز میشود. طبقهٔ متوسط نمیتواند مشكلات سادهٔ خودش را حل كند، بعد میخواهد برود نمایندگی طبقهٔ كارگر را هم بر عهده بگیرد. این همیشه مشكل ما بوده است.
البته منظورم آن نیست كه خواست گروههای مختلف زنان را نادیده بگیریم بلكه معتقدم این خواستها وقتی قابل شناسایی است كه از دل جنبشهای اجتماعی گروههای متفاوت زنان بیرون بیاید. درحالیكه ما میبینیم یك محفل كوچك میآید مثلا ً یك زن ترك، كُرد یا كارگر را به نمایندگی از زنان ترك، كُرد یا كارگر میآورد كنار خود، بعد فكر میكند كه گروهش میتواند نمایندگی همهٔ زنان را بكند و بهاصطلاح گروهی چند قومیتی شده و در نتیجه حقانیتش ثابت شده است! شاید فكر میكنند با حضور یك زن كُرد، ترك یا یك زن كارگر مسئله به همهٔ زنان تعمیم داده میشود و نمایندگیشان كامل میشود و دیگر همهٔ حقیقت را بهدست میآورند؛ درصورتیكه، برای دستیابی به چنین توافقی بر سر خواستهها و چندصدایی شدن جنبش زنان، باید ابتدا گروههای مختلف فعال شده باشند و پس از آن بحث ارتباط بین این جنبشها مطرح میشود. در واقع، این بحث بحثِ ارتباط بین جنبشهای مختلف زنان است نه ارتباط بین افراد و اشخاص از قومها، طبقات و مذاهب گوناگون. با حضور و ورود چند زن ترك، كُرد و... جنبش زنان چندصدایی نمیشود. یك فرد، اگر پشت سرش، گروه فعالی نباشد، طبعاً نمیتواند نمایندهٔ گروه قومی و طبقاتی خود باشد و دعوی آن داشته باشد كه خواستههای آن گروه قومی یا طبقاتی را نمایندگی و شناسایی میكند؛ او میتواند نمایندهٔ خود بهعنوان یك زن از آن طبقه یا قوم باشد.●میان مطالبات زنان طبقهٔ متوسط و دیگر گروهها و طبقات، چه ارتباطی وجود دارد؟
▪بهنظرم، هرچقدر كه گروههای زیردستتر جامعهٔ زنان بتوانند خواستههایشان را مطرح كنند و آنها را تحقق بخشند مسلماً گروههای طبقهٔ متوسط هم از آن نصیب خواهند برد. ولی مهم این است كه آنها خودشان بتوانند این كار را بكنند، من نمیتوانم به نمایندگی از آنها بروم خواستههایشان را طرح كنم. معتقدم كه اگر زنان كارگر خواستههای خود را مطرح كنند مسلماً خیلی از خواستههای مرا هم دربرمیگیرد؛ همینطور گروههای دیگر. اما من بهعنوان یك زن طبقهٔ متوسط حداقل كاری كه در این زمینه میتوانم بكنم این است كه به تعمیق خواستههای گروهی كه به آن تعلق دارم كمك كنم. اگر این دیدگاه را بپذیریم، بعد نوبت به انتخاب راه و ابزار و شیوهها میرسد. باید شیوههایی را انتخاب كنیم كه برای گروههای دیگر زنان هم تاحدودی یاریدهنده باشد، مثلا ً در تلاشمان برای تغییر قوانین باید ببینیم كه تغییر كدامیك از قوانین كمك بیشتری به زنان میكند، یا اینكه با كدامیك از روشها كه در جامعه در برابرمان قرار گرفته میتوانیم به تقویت مستقل جامعهٔ زنان كمك بیشتری بكنیم.
●اینكه بگوییم مثلا ً مسائل زنان طبقهٔ متوسط شهری عبارت از اینهاست، باز ممكن است این سؤال را در پی داشته باشد كه چگونه به این جمعبندی رسیدهاید؟ زنان این طبقه هم طیفی از خواستهها را دارند و آنچه شما بهعنوان مسائل زنان برمیشمرید، در واقع، مسائل گروه یا گرایشی است كه بدان تعلق دارید؛ یعنی بخشی از مسائل زنان طبقهٔ متوسط است.
▪ این مسائل حین حركت زنان بهوجود میآید؛ لازم نیست هر گروه فهرست بدهد. در مسیر حركت، فرصتهایی پیش میآید كه در آن فرصتها گروهها بهناچار حول یك موضوع جمع میشوند. ولی اینكه این موضوع چه باشد بستگی به شرایط دارد. ما تجربهٔ كوچكی در این زمینه داشتیم، هرچند هنوز نتوانستهایم تدوینش كنیم. بهنظرم این تجربه در حركتهای بعدی زنان نیز تأثیر میگذارد. در مقطع زمانی قبل از انتخابات، كه معمولا ً فضا بازتر میشود و همهٔ نیروهای اجتماعی بهنوعی كاری انجام میدهند، ما هم فكر كردیم كه چه چیزی میتواند به هم نزدیكمان كند. ما ضمن انجام آن حركت تجربههای خیلی زیادی آموختیم، بحثهای زیادی در مورد آن صورت گرفت و هنوز هم ادامه دارد، بدون اینكه خواستههایمان را فهرست كنیم. در آن فرصت ناچار بودیم همان نقطهٔ مشترك را پیدا كنیم. بهنظرم، در حوزهٔ مسائل زنان شناختها و تئوریها از دل عمل اجتماعی بیرون میآید، برخلاف دیگر گروههای اجتماعی كه یك نفر یا گروه در بالا فعالیتها را تنظیم و مشكلات را شناسایی میكند و بعد بهعنوان دستور كار مطرح میكند. در مسیر حركت و فعالیت برای تغییر است كه زنان درگیر متوجه میشوند مردسالاری چگونه عمل میكند و یاد میگیرند با چه روش و حركتی میتوانند با سلطه مبارزه كنند و با عمل خود دست به تدوین تئوری میزنند.
●منظورم این نبود كه گروهها فهرستی ارائه میكنند. ممكن است به آن نحوی كه شما گفتید، یا هر نحو دیگری، به مسائل خودشان بپردازند. شاید من برای بیانش قدری سادهسازی كردم.
▪ببینید، الان در مورد خیلی از مسائل، از خشونت علیه زنان گرفته تا بحث قوانین و بسیاری چیزهای دیگر، در میان زنان بحث میشود. البته در مورد بسیاری هم بحث نمیشود، چون امكان آن نیست و فقط در آن موارد، زنان عمل میكنند. اما اینكه كدامیك میتواند نقطهٔ مشترك گروههای مختلف باشد و چه چیزی درحالحاضر ظرفیت ایجاد تغییر در شرایط زنان را دارد، واقعاً نمیدانم. بهنظرم، بستگی دارد به اینكه حركت چطور باشد، وضعیت اجتماعی و سیاسی چگونه باشد و چه گروههایی از زنان در هر مقطعی فعالیت داشته باشند.
●اینكه ما به دامن پراگماتیسم میغلتیم، گاه ممكن است ناشی از آن باشد كه به لحاظ تئوریك تا حدودی ضعف داریم. در واقع، مسائل را به سطحی پایینتر تنزل میدهیم و سراغ عمل میرویم تا ببینیم در عمل چه میشود. البته نمیگویم كه الزاماً اینگونه است.
▪آخر بحث شما بحث اولویتبندی برای جنبش زنان است كه در حوزهٔ عمل است. من معتقدم فمینیسم اصولا ً شناختش را از دل تغییر بهدست میآورد. یعنی ما وقتی كه قصد تغییر نظم مردسالارانه را داریم، میتوانیم ابعاد آن را بشناسیم. من بهعنوان یك زن، تا وقتی كلیشههای جنسیتی را پذیرفتهام و زندگیام را میكنم، نمیفهمم این كلیشههای مرسوم چه جایگاه و تأثیری دارند و چگونه عمل میكنند. اما، به محض اینكه شروع میكنم به شكستن آنها، تازه میفهمم پشت این كلیشهها چه قدرتی نهفته است و چه پیچیدگیهایی زنان را زمینگیر میكند. به همین دلیل است كه برای برخی از زنان مسئلهٔ مردسالاری وجود ندارد، چون وقتی زنی نمیخواهد موقعیتش را تغییر بدهد و در همین موقعیت سنتی امتیاز میگیرد طبیعتاً مردسالاری را نمیشناسد چون نخواسته است تغییرش بدهد. اما وقتی بخواهد تغییر بدهد، میبیند چقدر خشن است. برای همین هم در دورههایی كه تغییراتی در جامعه ایجاد میشود و همهٔ گروههای اجتماعی به تكاپو میافتند زنان هم به تكاپو میافتند و در همین مواقع است كه بخش وسیعی از زنان متوجه موانع پیش روی خود میشوند. بنابراین، شناخت مباحث نظری در جنبش زنان نیز از دل این حركتهای اجتماعی بیرون آمده است و این دو را نمیتوان از هم جدا كرد. برای همین هم، به آن معنایی كه شما میگویید، پراگماتیستی نیست بلكه تئوریاش همین است و این تئوری و برنامه از دل حركت اجتماعی برای تغییر بیرون میآید. حتی در غرب هم تئوریهایی كه فمینیستها در دانشگاهها تدوین كردهاند همه از دل مبارزه و حركت برای تغییر نظام دانشگاهی و منزوی كردن تئوریهای مسلطی بیرون آمده است كه زنان در آن نادیده انگاشته میشدند. منظور من از عمل اجتماعی هر نوع كنش معطوف به تغییر است كه این كنش در حوزهٔ نظری هم میتواند اتفاق بیفتد.
●البته این نكته نیز درخور تأمل است كه گاه ما مسائلمان را، نه با توجه و نگاه به خودمان، كه از بیرون از كشور بهدست آوردهایم.
▪نه، من فكر نمیكنم این اتفاق افتاده باشد. درست است كه برخی تئوریها از خارج آمده ولی آنها شناختهای ما را تشكیل نمیدهند، آنها دانستههای ما هستند كه ما آن دانستهها را در عمل اجتماعی ممكن است به شناخت تبدیل كنیم و ممكن است هم نكنیم. آن چیزهایی كه از بیرون آمده، وقتی از آنها برای شناخت جامعهٔ خودمان استفاده كنیم، متعلق به ما میشود و اگر استفاده نكنیم، هیچوقت مال ما نمیشود.
● آشفتگی غریبی در تئوریهای فمینیستی واردشده به ایران وجود دارد، بهدلیل اینكه این تئوریها در دل اندیشههای پستمدرن معنا مییابند. از سویی، ما برنامهای برای مواجهه با این تئوریها نداشتهایم، بهطوریكه گاه حتی یك مترجم یا مؤلف علاقهمند به این حوزهها در تألیف یا ترجمهٔ خود برنامهٔ مشخصی ندارد. آشفتگی ذهن ما مجال نمیدهد كه بیاییم مسئلهیابی كنیم. وقتی میخواهیم مسئلهیابی كنیم مسئلهٔ خودمان یا یك طبقه یا گروه آن طرف را از پشت شیشهٔ تئوری میبینیم. این تئوریها واجد آشفتگی است و ما هم نسبت به فضای پیرامون خود دچار آشفتگی میشویم.
▪شما چطور این آشفتگی را میبینید؟ اتفاقاً، بهنظر من، تنها جنبشی كه دقیقاً میداند چه كار دارد میكند همین جنبش زنان است. جنبشهای دیگر ممكن است این آشفتگیها را داشته باشند، ولی ما آنچنان نداریم. درست است كه این تئوریها وارد شده ولی بههرحال، چون خیلی از خواستههای امروز زنان كاملا ً عملی و روزمره و ابتدایی است، این تئوریها كمتر میتوانند آشفتگی ایجاد كنند. شرایط ما چنان است كه پایمان را همیشه روی زمین نگه میدارد. نمیدانم، شاید در آینده این آشفتگی غلبه كند، و شاید هم آن زمان دیگر آشفتگی نامیده نشود بلكه تفاوت تلقی شود. درحالحاضر، من این آشفتگی را خیلی احساس نمیكنم. این تئوریهایی كه میآید تا حدودی دایرهٔ نگاه و دانش ما را گستردهتر میكند و تا حدود زیادی قدرت انتخابمان را برای بهتر حركت كردن افزایش میدهد. شاید بعد از ورود رشتهٔ مطالعات زنان به دانشگاهها تا حدودی بهنظر میآید آشفتگی بروز كرده، چون بههرحال اگر این تئوریها تزئینی باشند و نخواهید برای تغییر از آنها استفاده كنید مسلماً آشفتگی ایجاد میشود. در دانشگاهها هم كه همیشه محافظهكاری وجود داشته چنین فضایی حاكم است و دانشجویانی كه نمیدانند این تئوریها به چه دردی میخورد سردرگم میشوند و البته برخی از مردها هم كه فقط میخواهند فمینیسم را بشناسند تا به آن جواب بدهند، یا به هر منظور دیگر، ممكن است دچار آشفتگی شوند. بههرحال، درست است كه اگر نخواهید از این تئوریها برای تغییر استفاده كنید، چیزهای عجیب و غریبی بهنظر میرسند. اما، بهنظرم، چون ما زنان با مردسالاریای روبهرو هستیم كه با ابزارهای مدرن خواستههای ما را مرتب تقلیل میدهد، خیلی نمیتوانیم از این چارچوب فراروی كنیم، یعنی شرایط سخت عینی ما را از این آشفتگی دور میكند.
الان میبینیم كه گروههای مختلف زنان هركدام میدانند كجا ایستادهاند و چه كار دارند میكنند. البته طبقهٔ متوسط بهدلیل شرایطش همیشه امكان و ظرفیت فراروی از شرایط و انتزاعی كردن قضایا را دارد ولی بهنظرم بهدلیل خشونت زیادی كه در زندگی زنان وجود دارد این اتفاق كمتر میافتد چون ما زنان، هرچقدر هم كه با این تئوریها از زمین كنده شویم، نهایتاً وقتی خشونتهای روزمره نسبت به ما اعمال میشود ـ مثلا ًمیبینیم كه هنوز در خانه كتك میخوریم، هنوز مورد خشونتهای جنسی در خیابان قرار میگیریم ـ دوباره به زمین برمیگردیم. واقعاً مردها در میدان این تئوریها بیشتر آشفته شدهاند. در شرایط حاضر، ما زنان میدانیم كه در این میدان چه كار داریم میكنیم. در واقع، این تئوریهای رنگارنگ به ما كمك میكند كه بیشتر آیندهنگری كنیم و در روشهایمان انعطاف به خرج دهیم. فكر میكنم آشفتگی یا ندانمكاری بیشتر در روشها و ابزار تغییر است كه در بین زنان وجود دارد، یعنی بیشتر روششناسی است تا شناختشناسی.
●شما، یا هر زن دیگری، میتوانید مسئلهای را مسئلهٔ خود بدانید. انتقال از این مسئله به آن مسئله كه طیفی را شامل میشود چگونه صورت میگیرد؟
▪ این هم درون جنبش اجتماعی صورت میگیرد. هرجا كه خواستهها طرح میشود، تحولی هم اگر بخواهد صورت گیرد همانجا اتفاق میافتد؛ پشت میز و در اتاقهای دربسته بهوجود نمیآید. تغییر و تحول لزوماً نباید نمود خیلی پررنگی داشته باشد، مثلا ً در درگیریهای انتخاباتی یا درگیریهای جناحی باشد. در زندگی روزمره، زنها هر روز دارند مبارزه میكنند، روشهای مختلفی برای تغییر زندگی خودشان دارند، حالا یا بهصورت شخصی یا جمعی. ما وقتی مینویسیم، وقتی وبلاگ شخصی راه میاندازیم و...، به قصد تأثیرگذاری بر سیستم مردسالاری است. منظور از عمل اجتماعی فقط اعتراضات خیابانی نیست بلكه هر عمل معطوف به تغییر به نفع زنان است.● آیا پرداختن به این دغدغه مهم نیست كه خواستهٔ مطرحشده، به مشكلات شمار بیشتری از زنان بپردازد؟
▪من فكر نمیكنم هیچ خواستهای بتواند همهٔ زنان را دربرگیرد. اصلا ً قرار نیست كه همهٔ زنان بر سر یك موضوع واحد جمع شوند. بهنظر من، تغییر اینطوری اتفاق نمیافتد كه همهٔ سر یك موضوع به اجماع برسند و فقط مشكل این باشد كه دنبال آن موضوع واحد بگردیم. اگر دنبال این باشیم، هیچوقت هیچ تحول ماندگاری صورت نمیگیرد. هر نوع خواستی بههرحال بعضی از گروهها را درگیر میكند؛ این خیلی واضح است. لزومی ندارد ما قضیهٔ زنان را رمانتیك كنیم، یعنی همه بیاییم با هم سر یك موضوع جمع بشویم. این اصلا ً امكانپذیر نیست. هر خواستی خواست یك قشر خاص است. ولی سؤالِ بهتر میتواند این باشد كه این خواستها چه موقع روی زندگی بخش بزرگتری از زنان تأثیر میگذارد، و این بهنظر من بستگی دارد به روشهایی كه انتخاب میكنیم. وقتی كه ما مثلا ً بخواهیم قانون را پشت درهای بسته و از بالا تغییر بدهیم، حتی اگر بهترین قانون هم با این روش ایجاد شود، باز ممكن است به نفع عدهٔ محدودی باشد. اما اگر ما برای تحقق خواستهای كمتر از این خواسته ـ مثلا ً فقط چند بند و تبصرهٔ قانونی ـ روشی انتخاب كنیم كه به زنان یا گروههایی از زنان توان بدهد خودشان بتوانند تغییرات را ادامه بدهند مطمئناً به نفع عدهٔ بیشتری از زنان خواهد بود و ریشهدار میشود.
در واقع، بهنظر من، روش دستیابی به خواستهها خیلی مهم است. اگر برای تحقق یك خواسته مكانیسمی را انتخاب كنیم كه مجاری گستردهتری برای اظهار نظر و قدرتیابی زنان و وسایل و ابزارهایی برای تأثیرگذاری آنان بر جامعهٔ مردسالار ایجاد كند، خود این مكانیسم به گروههای مختلف زنان تعمیم مییابد. ولی اگر فراگیرترین خواسته را هم از بالا و از طریق لابی كردن صرف پی بگیریم، فقط یك مجرا، یعنی اقدام از بالا را پیش روی جامعهٔ زنان گذاشتهایم كه این مجرا هم همیشه در دست یك عدهٔ خاص است. اگر بتوانیم راهها و مجاری جدیدتری كشف كنیم كه در دسترس عدهٔ بیشتری از زنان باشد، حتی اگر خواستهای كه برای تحققش تلاش كردهایم به نفع تعداد كمی از زنان باشد، اما راهی كه گشودهایم برای همهٔ زنان مورد استفاده خواهد بود.
همهٔ خواستهها بههرحال، بهنوعی، متعلق به بخشی از زنان است و همه را دربرنمیگیرد. زمان شاه، یكسری قوانین خانواده عوض شد. اگر زنان در آن زمان یكدهم آنچه را در تغییر قوانین از بالا بهدست آوردند در بطن مبارزهٔ مستقلشان در جنبش زنان بهدست میآوردند، احتمالا ً مجاری و راههایی را در جامعه باز میكردند كه امروز هم برای ما كارساز میبود. بنابراین، باید بهدنبال مكانیسمهایی بگردیم كه قدرت لازم را برای زنان به منظور تغییر فراهم كند. قدرت دادن به زنان در جامعه كار خیلی دشواری است. مسائل زنان آنقدر وسیع و پرمانع و پیچیده است كه با چند سال كار و چند حركت و تحقق چند خواسته، لزوماً، تغییر قوانین میسر نخواهد شد؛ باید كار مداوم و تلاش درازمدتی در این زمینه بكنیم. بنابراین، بهتر است روش و مكانیسمی پیدا كنیم كه قدرت تغییر و تداوم آن را به خود زنان بدهد، نه اینكه مثلا ً قدرت تغییر را به حاكمان، به مردان یا به هر گروه دیگر تفویض كند. این تضمینكنندهٔ حركت و تعمیم آن به گروههای مختلف زنان است و كاری است كه زنان فعال در طبقهٔ متوسط میتوانند برای دیگر گروههای زنان انجام بدهند.
● آیا روشهای زنان برای رسیدن به خواستههایشان ویژگی یا خصلت زنانه دارد یا اینكه از دیگر فعالیتها ـ مردانه ـ الگوبرداری شده است؟ پذیرفتیم كه زنان در مسئلهشناسی زنانه عمل كردند. آیا در روش حل مسئله هم زنانه عمل میكنند؟
▪ ببینید، من اصلا ً این بحث را قبول ندارم كه اصولا ً فرهنگی واحد و مشخص و تعریفشده در جامعهٔ ما وجود دارد. اینطور نیست كه جامعهٔ ایرانی را دارای فرهنگ خیلی خاصی بدانیم و همهچیز را با آن محك بزنیم. جامعهٔ ایران هم مثل بسیاری از جوامع دیگر چندفرهنگی است و درعینحال تحت تأثیر فرهنگ جهانی قرار دارد. وقتی از فرهنگ بحث میكنیم منظور چه چیزهایی است؟ این بحث البته خیلی گسترده است و من الان وارد آن نمیشوم. اما بحث دربارهٔ روشها، بحث انتخاب در موقعیتهاست. در ۲۲ خرداد، كه زنان جلو دانشگاه جمع شدند، بحث انتخابات ریاستجمهوری مطرح بود. ما چند گزینه پیش رو داشتیم: یكی اینكه میتوانستیم از جناحی حمایت كنیم كه دموكراتتر تلقی میشد. این كار بهنظرم منطقی بود چون هرچه فضای سیاسی بازتر شود معلوم است كه برای حركت زنان وضعیت بهتری فراهم میشود. من معتقد نیستم كه با خرابتر شدن وضعیت لزوماً تحولات كلان بهتری صورت میگیرد. گزینهٔ دیگر این بود كه فرصتشناسی بكنیم و از فضای بازتری كه همیشه در بحبوحهٔ انتخابات فراهم میشود، استفاده كنیم و حرف مستقل خودمان را بزنیم. گزینهٔ سوم هم این بود كه اصلا ً كل این فضا را نادیده بگیریم و همهچیز را به آینده موكول كنیم. بههرحال، همیشه عدهای هستند كه با توهم تحقق آرمانی بزرگ، دست روی دست میگذارند و هیچ كاری نمیكنند. معلوم هم نیست این تغییر عظیمی كه قرار است در جامعه صورت بگیرد چطور و كجا و از طریق چه كسانی رخ میدهد. بهنظر آنها، ما باید اصلاحات كوچك را رها كنیم و به امید تغییرات بزرگ بنشینیم.
ما بهعنوان بخشی از زنان جامعه باید میسنجیدیم كه در آن مقطع چه كاری و كدام حركت به زنها توانمندی بیشتری میدهد تا یاد بگیریم به نیروی خودمان متكی باشیم. بنابراین، گرچه مسئلهٔ حمایت از جناح دموكراتتر مطرح بود، ولی این راهی نبود كه در آن مقطع خاص به زنان و حركت مستقلشان قدرت بدهد، چون همان دیدگاه سنتی را تقویت میكرد كه یك عده بیایند و برای ما كاری انجام دهند؛ هرچند معمولا ً وقتی میآیند كاری انجام نمیدهند و شاید، در بهترین حالت، وضع را خرابتر نمیكنند و فضای قصدناشدهای در برابر زنان میگشایند.
اما در فضای خاص پیش از انتخابات واقعاً فرصتی پیش آمده بود كه میتوانستیم كاری مستقل انجام دهیم. درثانی، اگر قرار بود بعدها هم از فضای باز قصدناشدهٔ برخی از جناحها استفاده كنیم، چرا باید از فضای بهدستآمده در بحبوحهٔ انتخابات به بهانهٔ آینده چشمپوشی میكردیم؟ یك كار دیگر هم این بود كه مثل برخی گروهها ببینیم در این دعواها چه كسی زمین میخورد و چه كسی بلند میشود، و اصلا ً منكر وجود فرصت باشیم و مثل همیشه فضاها را، به بهانهٔ یك فرصت بهاصطلاح بزرگ و طلایی در آینده، از دست بدهیم. اما ما این گزینه را انتخاب كردیم كه حرف خودمان را بزنیم.
آن حركت توانست به بعضی از زنان، حداقل به تعداد محدود زنان فعال اجتماعی، اعتمادبهنفس و تجربهٔ زیادی بدهد. ما توانستیم یك كار مشترك را با هم تجربه كنیم. در میان آن كار ما با هم درگیریهای تئوریك پیدا كردیم، روی روشها بحث كردیم، در مورد اینكه چطور میتوان خواستهای مختلف را بر هم منطبق كرد، به گفتوگو پرداختیم؛ یعنی همان اولویتبندی را كه شما میگویید در عمل تجربه كردیم. مقاومت مردان در زمانی كه زنان كار جدی و مستقل میكنند هم مشخص شد و دیدیم كه برخی از آنها هنوز تحمل استقلال واقعی ما را ندارند. شاید آنها هم تجربه كردند كه باید بپذیرند وضع واقعاً عوض شده. بنابراین، از آن فرصت و فضای انتخاباتی برای این حركت استفاده شد. برای همین، بهنظر من، آن حركت انتخاب خوبی بود. اما آن دو انتخاب دیگر برای زنان یا دستكم برای فعالان زن دستاورد چندانی نداشت. همیشه در هر مقطع زمان و مكانی چند گزینه وجود دارد كه لزوماً هیچكدام ایدهآل نیست. اما، بههرحال، مشاركت حتی در حداقلیترین فضاها به رشد ما زنان كمك میكند و این قضیهٔ مهمی است.
●اگر مسئولان بخواهند با حركت اصلاحی شما مواجههٔ مثبتی هم داشته باشند، باز موانع تاریخی پرقدرت و سهمگینی را بر سر راه خود دارند. آیا این مسئله سادهانگاری نیست كه با یك تجمع هزار یا دو هزار نفره...
▪ ۵، ۶ هزار نفره...
من اصلا ً قصد جسارت نداشتم. فرق نمیكند، صد هزار نفره هم كه باشد باز سادهانگاری است كه انتظار تغییر در عملكردها را داشته باشید درحالیكه در ذهن مسئولان و نیز در شرایط پیرامونی برای همراهی آنان با خواستههای شما موانع و مقاومتهایی وجود دارد.
▪من اصلا ً انتظار نداشتم با آن حركت مسئولان به ما توجه كنند. اینكه دولتها به فكر بیفتند كه خواستهای یك گروه اجتماعی را بررسی كنند فقط به آن خواست ربط ندارد بلكه بیشتر مربوط به برایند توان و نیروی آن گروه اجتماعی و تأثیرگذاری آن است. از طرف دیگر، وقتی برای اصلاح قوانین تلاش میكنیم، صرفاً مخاطب ما حاكمیت نیست، مردم هم هستند. برخی از قوانین موجود، علاوه بر آنكه در زندگی زنان تأثیر بسیار دارد، عامل تحقیر زنان هم هست. وجود این قوانین حتی در زندگی كسانی مثل زنان طبقهٔ متوسط مدرن، كه میتوانند تاحدودی این قوانین را دور بزنند، هم تأثیر میگذارد. بنابراین، وقتی ما برای تغییر قوانین مبارزه میكنیم لزوماً به این معنا نیست كه فقط میخواهیم خود قانون را عوض بكنیم بلكه با تحقیر و فرودستی ناشی از وجود این قوانین هم مبارزه میكنیم، یعنی رشد آگاهی در میان زنان نسبت به این قوانین مسلماً اولین هدف ماست و همچنین یافتن محوری برای گرد آمدن حول آن. این محور مشترك را میتوان با پرداختن به تغییر برخی قوانین بهدست آورد و این محوریت در آن زمان با طرح مسئلهٔ نقد برخی از قوانین ایجاد شد.
این بحثها و حركتها تا حدود زیادی آگاهیدهنده است. وقتی شما شروع به اعتراض میكنید در واقع شروع به بحث با جامعه و نیز حكومت میكنید و در واقع وارد مذاكره با جامعه هم میشوید. تا یكی دو هفته بعد از آن حركت در تاكسی، خیابان و فضاهای عمومی دیگر بحث مسائل زنان مطرح بود. نمیگویم دایرهٔ تأثیرگذاری آن زیاد بود، چون معلوم است كه شعاع تأثیرگذاریاش خیلی زیاد نیست. برای همین در حركتی كه انجام دادیم بحث بر سر این بود كه آن پروسه را چگونه طی كنیم. زنانه بودنش همین است. برای ما این مهم بود كه این پروسه چطور اتفاق میافتد، لزوماً خود حركت مهم نبود. البته تبعات بعدیاش هم مهم بود، یعنی مهم بود كه در آن پروسه چطور و چگونه عمل كنیم، چه مطالبی را طرح كنیم، و چطور زنان درگیر این بحث شوند. در واقع، بیشتر آن چیزهایی كه برای خیلی از گروهها و سازمانها فرعی است برای ما اصل بود. بنابراین، درست است كه شكل ظاهری آن حركت بهصورت تجمع بود و مثلا ً به حركتهای دانشجویی شباهت داشت اما دستكم در باور ما فرقهایی هم داشت.
ببینید، مسائل زنان پیچیده است، چون مخاطبان اعتراض ما فقط حاكمان نیستند، شوهرانمان هم هستند، برادرهایمان هم هستند، پسرهایمان هم هستند. بنابراین، مسئله خیلی پیچیده میشود و با زندگی ما عجین میشود. مخاطب ما هم زنان هستند و هم مردانی كه خود ما به وجودشان آوردهایم یا كنارشان زندگی میكنیم. مسئله این نیست كه ما بیاییم تظاهراتی بكنیم كه مثلا ًحكومت بلافاصله قانون را عوض كند.● این هم مسئلهای است كه روشنفكر، كمتر تلاش كرده با حكومت و حاكمان دیالوگی برقرار كند. در واقع، دیالوگی برقرار نشده است بین كسانی كه حامی دیدگاه مستقر هستند و كسانی كه دغدغههای مدرن دارند یا جایگاه دیگری برای زن آرزو میكنند.
● فكر میكنم این بحث بهنوعی بحث در چارچوب قدرت است، نه صرفاً بحث دین یا روشنفكری. در تمام جهان، مردسالاری از ابزارهای مختلف استفاده كرده؛ یكجا از مسیحیت استفاده كرده و جای دیگر از ابزارهای مدرن و یكجا هم از سنت. در ایران هم در این زمینه بیشتر بحث را در حیطهٔ قدرت میبینم، نه صرفاً در حیطهٔ مكتب یا سنت. فكر میكنم اگر معادلات قدرت تغییر كند این معادلات در قوانین هم تغییر خواهد كرد، همینطور كه تا حالا كرده است. بنابراین، شاید آن چیزی كه باید ایجاد شود صرفاً این دیالوگ نیست بلكه باید جامعهٔ مدنی و بهطور مشخص جامعهٔ زنان توانمند شود تا قدرتش در معادلات و سطوح بالاتر قدرت تأثیر بگذارد.
میخواهم بگویم چیزی كه ما میتوانیم انجام بدهیم این است كه زنان را آنقدر توانمند كنیم كه معادلات را به نفع خود تغییر بدهند، هرچند كه این توانمند كردن به این سادگی نیست و برای آن نیاز است كه به همان سنت هم پرداخته شود. بههرحال، نقد آنها هم، همانطور كه شما میگویید، لازم است. البته این كار هم دارد صورت میگیرد و شاید لزومی نداشته باشد همهٔ گروههای مختلف زنان از مدرن و مذهبی و غیره بیایند روی یك موضوع واحد كار كنند. الان در میان زنانی كه دغدغههای مذهبی دارند این كار بهخوبی صورت میگیرد. درست است كه وقتی در ساختار قدرت از ابزار سنتی استفاده میشود نقد خود این ابزار هم مهم است و برای همین است كه بهنظرم زنان روشنفكر دینی نقش مهمی دارند. اما این همهٔ قضیه نیست. باید معادلات نابرابر بین زن و مرد هم در جامعه تغییر كند، وگرنه تلاش زنان روشنفكر دینی به جایی نمیرسد و تعمیق پیدا نمیكند. شما به پشتوانهٔ وجود حركت و خواستههای زنان و تأثیرگذاری آنان است كه میتوانید قدرت چانهزنی داشته باشید. بنابراین، هر گروهی از زنان، اگر در جای خودشان درست كار كنند، مجموعه فعالیتشان تغییراتی را به نفع زنان ایجاد میكند. من فكر میكنم زنان دینباور هم دارند كارشان را خوب انجام میدهند.
● شما و كسانی كه در دغدغه و جایگاه اجتماعی با شما اشتراك دارند مسائل خاصی را پیگیری میكنید. از میان این مسائل، اگر ممكن است، مهمترینشان را بازگو كنید.
▪چون نظام مردسالاری به پهنای زندگی حضور دارد، مسائل زنان هم به پهنای زندگی وجود دارد. اینكه ما به كدام مسئله بپردازیم به موقعیت جنبش زنان و ضعف و قوت آن بستگی دارد؛ به این بستگی دارد كه چه چیزی را میتوانیم مثلا ً درحالحاضر بهطور گستردهتر مطرح كنیم. اما، بهنظر من، بحث تغییر قوانین مسئلهٔ مهمی است، بهدلیل آنكه یك سنت مبارزاتی صدساله پشت آن وجود دارد و از گذشته هم در میان جنبش زنان وجود داشته و بهدلیل اینكه ملموستر است و هركسی كه در این جامعه زندگی میكند ضوابط و مقررات حاكم بر این قوانین را در زندگیاش كم و بیش لمس میكند.
بحث خشونت علیه زنان نیز بسیار فراگیر و حیاتی است. اگر آمارها را نگاه كنیم، متوجه میشویم كه جنگی تمامعیار در جهان علیه زنان وجود دارد. وقتی اخبار مربوط به عراق را میشنویم، مثلا ًمیبینیم در یك بمبگذاری سی نفر كشته میشوند. اما اگر خشونتهایی را كه هر روز در كشورهای جهان بر سر زنان میرود با آن مقایسه كنیم، فكر میكنم به این نتیجه برسیم كه جنگ و خشونت علیه زنان بیش از بمبگذاری در عراق قربانی میگیرد. بهنظرم، در هزارتوی زندگی مردم دنیا جنگی علیه زنان در جریان است كه هنوز آن را جدی نمیگیریم. خشونتهایی كه علیه زنان صورت میگیرد جنگ به معنای واقعی كلمه است. حالا اگر خیلی بخواهیم دنبال اولویت بگردیم، بهنظر من، بحث خشونت علیه زنان و تغییر قوانین و ایجاد قوانین حمایتكننده از زنان در برابر خشونت خواستههای خیلی مهمی هستند.
●ببینید. بسیاری از زنان از حقوق و قوانین موجود نیز كمترین اطلاعی ندارند و از ظرفیتهای موجود در زندگیشان بهره نمیگیرند. آیا فكر نمیكنید بیشتر نیازمند كار فرهنگی هستیم؟
▪ فكر میكنم مبارزه برای تغییر قوانین به تغییرات فرهنگی هم میانجامد، یعنی این دو از هم جدا نیستند. پرسش این است كه وقتی برای تغییرات حقوقی تلاش میكنیم مخاطب ما كیست؟ روشی كه برای تغییر قوانین انتخاب میكنیم، اگر معطوف به خود زنان باشد، در واقع داریم آگاهی زنان را همراه با قوانین تغییر میدهیم. این دو كه از هم جدا نیستند. فرهنگ را چه چیزهایی شكل میدهد؟ فرهنگ شامل قوانین، زبان، سنت و جز اینهاست. آن روش تغییر قوانین كه آگاهی بیشتری در میان جامعهٔ زنان ایجاد كند طبعاً بهترین روش است كه فرهنگ را هم دربرمیگیرد. بنابراین، با تغییر قوانین میتوانیم برای تغییر فرهنگ هم اقدام كنیم.
در واقع، همهٔ بحث این است كه زنان باید خودشان آگاه شوند وگرنه هیچ اتفاقی نمیافتد. به قول شما، هزار قانون خوب هم كه وجود داشته باشد، تا وقتی زنان آگاه نباشند، لزوماً به زندگی بهتری برایشان نمیانجامد.
●گویا، در حوزهٔ مسائل زنان، كافی است فعالان، هرجا كه هستند، گامی به پیش بگذارند؛ بدون پرداختن به بحث اولویتها. در واقع، اولویتبندی یا باور به آرمانی كلی اولا ً برای خود انسان دغدغه ایجاد میكند؛ اینكه بتواند آن را به دیگران بقبولاند و متقاعدشان كند كه اولویت این مسئله را بپذیرند. دیگر اینكه باعث میشود آنكس كه قدرت دارد، بكوبد بر سر دیگران تا اولویت مورد نظرش را بپذیرند.
▪درست است. یك نكتهٔ دیگر هم وجود دارد و آن این است كه ما در جنبش زنان واقعاً به كجا میخواهیم برسیم؟ آیا آرمان كلی برای زنان با تمام جزئیات و چگونگی رسیدن به آن كاملا ً مشخص است؟ بهنظرم چنین نیست، چون هرچه جلوتر میرویم مردسالاری هم شكل عوض میكند. هر دستاوردی حاصل میشود ممكن است تا دورهای مطلوب باشد اما بعد، با تغییر شكل نظام مردسالاری، از آن دستاورد هم به نفع این نظام استفاده میشود؛ حالا با سركوب كمتر و دادن امتیازهای بیشتر به زنان. همانطور كه ما كوتاه نمیآییم نظام مردسالاری هم كوتاه نمیآید. ولی، بههرحال، در هر دورهای به توافقاتی براساس میزان توان و ظرفیتمان میرسیم كه زندگیمان را كمی بهبود میبخشد.
بنابراین، اگر مثلا ً جنبشهای سیاسی مسئلهشان این است كه به جای مشخص و واضحی برسند، یعنی به كسب قدرت سیاسی، جنبش زنان هدف خیلی روشنی ندارد و اهداف آن مقطعی هستند. هدف بهاصطلاح نهایی هنوز خیلی مشخص نیست و به آن بستگی دارد كه تا كجا پیش برویم. مبارزهٔ زنان در بطن زندگی آنان جریان دارد و كاری در كنار كارهای دیگرشان نیست. در اندیشههای فمینیستی كه رسیدن به قدرت سیاسی وجود ندارد. من از اول هم گفتم كه بین ساختار قدرت ـ كه گروهی از زنان هم میتوانند جزئی از آن باشند ـ و جامعه و جنبش زنان تفكیك قائل هستم و جنبش زنان را جدا از قدرت میدانم. گروههایی از زنان، مثل مردان، در قدرت هستند كه میخواهند به مقاماتی برسند و البته حقشان هم هست برای رسیدن به آن چانهزنی كنند، اما این حركتها جزو جنبش زنان نیست. جنبش زنان خواهان تحول در رابطهٔ زنان با جهان پیرامون است و این خیلی كلی و مبهم است و معنای آن در فرایند حركت زنان آرامآرام بهدست میآید.
محمدحسین صبوری
منبع : ماهنامه زنان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست