چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
چهره های مطرح در سال ۸۵
سال ۸۵ با تمام فراز و فرودهایش به پایان رسید، در این سال كسانی بیش از كسان دیگر چهره شدند و نام آنان بر صفحه نخست روزنامهها نشست و از رسانههای داخلی و خارجی به گوش رسید و دیده شد. این نوشتار نگاهی از دریچه طنز به چهرههایی است كه اتفاقا خیلی هم جدی هستند.
● محمود احمدینژاد
رییسجمهور، متولد ۱۳۳۵ در روستای ارادان گرمسار، دكترای مهندسی و برنامهریزی حمل و نقل ترافیك، مردی كه بیش از هر كسی در موردش صحبت شد، شجاعتش آدم را میترساند، كلی لباس محلی دارد، وبلاگ هم دارد، دوستان زیادی دارد و طبعا مخالفان بسیاری! حسین پناهی میگوید: <من قانون را دوست دارم ولی از پاسبانها میترسم.>
من هم تلاشهای احمدینژاد را دوست دارم ولی از دوستانش میترسم! بیآنكه بخواهد و بداند <معجزه هزاره سوم> نام گرفت، به چهار قاره مسافرت كرد (خوش به حالش!) یكی از این خارجیها كه معلوم است - نه شنوایی و نه بینایی خوبی دارد، گفته است: <آقای احمدینژاد و آقای لاریجانی انگار از دو كشور متفاوت هستند>! آقای احمدینژاد در حالی كه دانشجویان عكس او را سوزاندند و علیهاش شعار دادند، میخندید و از بیاثری توپ، تانك مسلسل سخن میگفت! مردی كه مثل همه ایرانیها مشكلش دیگران هستند، بر عدم تعلیق و توقیف غنیسازی حتی برای ثانیهای پافشاری میكند ولی امیدواریم آینده همان طوری باشد كه او میگوید، در غیر این صورت ممكن است جنگ بشود و چشم كسی در جنگ در بیاید!
● شهرام جزایری
<شهرام جزایری> مردی كه میشناسید و به او اعتماد ندارید، از زندان فرار كرد. او كه بزرگترین مهره اخلالگر و مفسد اقتصادی در هزاره اخیر معرفی شده بود به دنبال تلاش دولت برای مبارزه با دیگر اخلالگران و ریشهكنی فساد اقتصادی از بند گریخت. توی یكی از پلانهای فیلم مارمولك، آقا رضا دزد محترم كه یك جورهایی شبیه شهرام خودمان دوستداشتنی بود، گفت: <آقاجان! شما اینقدر فشار مییارید این بچه بره بهشت كه از اونور جهنم میزنه بیرون!> به هر حال سخنگوی قوه قضاییه اعلام كرد كه شهرام جزایری هنگام انتقال به دادگاه، ماموران بدرقه را غافلگیر كرد و گریخت. غافلگیر كرد یعنی چی؟! انتظار داشتید ایشان بگوید: <خیلی عذر میخواهم، ببخشید، من قصد فرار دارم!!> بدتر از آن اینكه یا بدتر از این، آن كه، شهرام پس از فرار مبلغ یك میلیارد تومان از دوستانش قرض گرفته و در حالی كه زیر لب میخوانده: <فراریام، فراری... هیهیهوهو!> به فرار موفقش ادامه داده است، جدا مفسد اقتصادی به این اعتبار توی عمرتان دیده بودید؟ فعلا باید امیدوار بود كه او نرود سراغ دایركردن قهوهخانهای كه قولش را داده بود، چون ممكن است گرفتار دوست ناباب و زغال خوب شود.
● علی لاریجانی
متولد ۱۳۳۶، داماد استاد شهید مرتضی مطهری، نویسنده سه كتاب در زمینه فلسفه كانت، به طرز مشكوكی بسیار باسواد و خونسرد است از بس سفر خارجی میرود و دیدار و مصاحبه میكند كه آدم پاك یادش میرود <منوچهر متكی> وزیر امور خارجه است. به نظر من بهتر است آقای لاریجانی برود نارمك و در خانه رییسجمهور را بزند و رك و پوست كنده بگوید: <من میخوام وزیر امور خارجه باشم>! او بیش از هر كس دیگری در این سال سوار هواپیما شد و به مهماندارها سلام كرد، برای تغییر نگاه غربیها واقعا جان كند اما وقتی كاندولیزا رایس، دختر آتشپاره آمریكایی، كمی نرمش (منظورم حركات ورزشی نیست) نشان داد، گفت: <آمریكا پا پیش بگذارد.> آگاهان بیاطلاع گفتند: <ای بابا! آمریكا مثل كینگ كونگ است، هر جا پا پیش میگذارد سی چهل نفر لت و پار میشوند>! ولی آقای لاریجانی در این مورد تنها گفت: و سكوت كرد!با تلاشهای او روابط ایران و آمریكا وارد فاز جدیدی شد، اصولا سیاست <با دست پس میزنی با پا پیش میكشی> بجز در مورد لیلی و مجنون در همه موردها شاید نتیجه داده است! به هر حال بعد از اینكه خانم <رایس> كه قرار بود عروسمان بشود (به دفتر خاطراتی خانم ع.ش مراجعه شود) و حالا شده بلای جانمان از خر شیطان پیاده شده، حالا آقای<لاریجانی> كوتاه نمیآید و میخواهد گربه را دم حجله مقتول كند! با این همه آقای <لاریجانی> تلاش خودش را كرده است، حالا اینكه جنگ بشود یا صلح، این دیگر در حیطه اختیارات <تولستوی> است و به ایشان ربطی ندارد، مهم تلاش است، بالاخره عشق راه خودش را باز میكند!
● غلامحسین الهام
سخنگوی اسبق شورای نگهبان، سخنگوی سابق قوه قضاییه سخنگوی قبلی دولت، وزیر دادگستری، متولد ۱۳۳۸ دارای مدرك دكترای حقوق جزا و جرمشناسی از دانشگاه تربیت مدرس، لاغراندام و خندهرو اما مخالفانش او را فردی با مواضع تند و یك سویه میدانند و با ۱۰۱ رای مخالف در مقابل ۱۳۰ رای موافق و ۲۳ رای ممتنع كوشیدند مانع از تصدی پست وزارت دادگستری توسط او شوند.
او جانشین مرحوم كریمیراد وزیر پیشین شد كه طی یك تصادف رانندگی جان به جان آفرین تسلیم كرد. مراسم تودیع <الهام> و وداع او با <احمدینژاد> یكی از رمانتیكترین تصاویر پخش شده در سال ۸۵ از تلویزیون بود.
نیمی از شهرتش را مدیون نوشتههای افشاگرانه همسرش، فاطمه رجبی است كه البته تا این لحظه چیزی علیه آقای الهام ننوشته است! از مهمترین شاخصههای دكتر الهام در زمان سخنگویی دولت این بود كه چیزهایی را میگفت كه قبلا از طریق روزنامهها و تلویزیون اعلام شده بود، البته او هنوز سخنگو است و به نظر میرسد دكتر الهام، سخنگو به دنیا آمد، سخنگو زندگی كرد و سخنگو زندگی خواهد كرد!
● عزتا... ضرغامی
عملكرد آقای ضرغامی در صدا و سیما به خصوص در دهه فجر تحسینبرانگیز بود، به طور كلی تلویزیون و رادیو در سال ۸۵ تلاش كردند علاوه بر انعكاس جزییات فعالیتهای هیئت دولت به كاملترین نحو ممكن در پیش و پس از اختراع این رسانهها، ارتباط مناسبی را با مخاطبان برقرار كند، با این همه پخش مصاحبههای غیركلیشهای، شكستن قفل اتاق آرشیو تصاویر راهپیماییهای دوران انقلاب و... آقای ضرغامی را دوستداشتنی كرد ولی نمیدانم چرا از هر كس كه ما خوشمان میآید خانم رجبی بدش میآید.
نمیدانم آیا این اتفاق در مورد آقای الهام هم صدق میكند؟ به هر حال خانم <رجبی> در وبلاگش در تایید اظهارات ما نوشت: <ضرغامی، بدترین، زشتترین و خطرناكترین شیوهها را در مدیریت صدا و سیما پیشه كرده است.> خدا به دادت برسد آقای ضرغامی!
● مصطفی دنیزلی
حتما میفرمایید این بنده خدا كه سیاسی نیست، خوب نباشد، آدمی كه یك میلیارد تومان برای یك سال پول میگیرد به نظرتان شخصیت علمی است؟! حقوق تمام سیاستمداران هیئت دولت نصف این مربی تركتبار نیست، به هر حال او با هزار بگیر و ببند و كور شوید و دور شوید، مربی پرسپولیس شد، هفتههای اول نتیجههای خیلی بدی گرفت ولی مدام میخندید، هواداران پرسپولیس مثل مادرهایی كه فكر میكنند اگر بچهشان بزرگ شود خوشگل میشود هی بیخودی امیدوار شدند اما پرسپولیس نه تنها خوشگلتر نشد بلكه ترشیده و كور و كچل هم شد اما آقای <دنیزلی> كه اعتقاد داشت پول، چرك كف دست است و جیفه بیارزش دنیا برای <علی پروین> هم نمانده باز به كارش ادامه داد.قرمزپوشان كه ورزشگاه آزادی را دوست دارند و معمولا تهران را تنها با هدف شكست خوردن از حریفان ترك میكنند در ادامه موفقیتهایشان هر بازی را با گلهای فراوان به اتمام میرساندند. تا اینجای كار مشكلی نبود ولی بدبختی آنجا بود كه سهم حریفان گلهای بیشتری بود و در نتیجه به طرز مشكوكی پرسپولیس در شمارش گلها بازنده بازی میشد.
آقا مصطفی كه مثل رییسجمهور <نگران هیچ چیز> نیست، همچنان تیم را با اقتدار از صدر جدول به زیر راهنمایی میكرد، یكی از هواداران خشمگین بعد از شكست تیم به خبرنگار ما چیزی نگفت ولی به خبرنگار صدا و سیما گفت: <تیم میبازد به جهنم، چرا دنیزلی میخندد؟!> اصولا این تماشاگران فوتبال توقعهای بیجایی دارند، مثلا وسط بازی سایپا و در حالی كه بازی از تلویزیون پخش مستقیم است از <علی دایی> میخواهند حركات موزون انجام دهد! حالا هم ایراد میگیرند كه چرا <دنیزلی> میخندد. یعنی وجدانا توقع دارید <دنیزلی> بعد از شكست بیاید وسط زمین و شیون كند و صورتش را چنگ بزند؟!
● فرهاد رهبر
رییس سازمان مدیریت سابق یا رییس سابق سازمان مدیریت، مردی كه در پی اعلام <انقلاب بوروكراتیك> از سوی رییسجمهور از سازمان مدیریت رفت یا رفتانده شد! او مانند عماد افروغ و خوشچهره از دوست به دوست و منتقد رییسجمهور تغییر ماهیت دادند. رهبر با ارسال نامهای به رییسجمهور به طرح او برای تغییر ساختار سازمان مدیریتی اعتراض كرد و گفت: <من كه نجفنژاد، مدیرعامل باشگاه استقلال نیستم كه حق امضا ندارد ولی همه جا میگوید مدیرعامل هستم، من حق امضا میخوام، من حق امضا میخوام...( >البته این را از خودمان درآوردیم.) ولی وقتی قرار شد استاندارها كار سازمان مدیریت را انجام دهند، آقای <رهبر> شاكی شد، حتی آقای <باهنر> كه آدم خیال میكند وزیر آقای <احمدینژاد> در مجلس است در خصوص تغییر و تحولهای به عمل آمده و اینكه <احمدینژاد> بدون كسب نظر از مجلس دست به چنین اقدامی زده، ابراز نارضایتی كرد و گفت: <فكر میكنم این تحول كار خطیری است و باید در این خصوص بحث دقیق و كارشناسی شود.> البته ما هر چه گشتیم در این جمله چیزی از نارضایتی ندیدیم، رضایت هم تویش نبود!
البته شاید شما فراموش كرده باشید ولی رفتن <فرهاد رهبر> از سازمان مدیریت در زمان خودش كلی جار و جنجال به راه انداخت، نشان به این نشانی كه روزنامه مرحوم <شرق> در خصوص تاثیر رنگ خودكار در شكلگیری نظریات <هگل> و الگوبرداری <میكلآنژ> از مدل موهای <پائولو مالدینی> چیزی ننوشت و عكس و تفصیلاتی از استعفا، بركناری، بازنشستگی و... <فرهاد رهبر> منتشر كرد.
● فاطمه رجبی
بیتردید فاطمه رجبی، همسر آقای الهام <زن سیاسی سال> بود. او كه یادداشتنویس نشریه <یالثارات> است طی چند نامه حسابی به خاتمی و هاشمی تاخت، البته جز درخواست <خلع لباس خاتمی> حرف خاصی نزد اما هاشمی را به <عشق مفرط به قدرت>، <ابراز عقاید و افكار نسنجیده>، <خاطرهسازی توهمی> و <عدم اطمینان حضرت امام(ره) به او> و... متهم كرد و در جایی نوشت <توطئه بازگرداندن هاشمی به صحنه انجام گرفته است.> به نظر میرسد آقای <هاشمی> از این جمله آخری خیلی ناراحت شده باشد چون او همیشه در صحنه بوده است، اگر باور ندارید تمام عكسهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، ورزشی، علمی و هنری ربع قرن اخیر را مشاهده كنید. خانم رجبی كه فكر كرده بود شیخ مهدی كروبی و حجتالاسلام هادی خامنهای نان برای خوردن ندارند، نوشت كه <شهرام جزایری> به اولی سیصد میلیون و به دومی پانصد میلیون تومان هدیه داده است، این <شهرام> بیانصاف كاش سراغ ما هم میآمد!
دكتر <الهام> در حالی كه میخندید و به نظر میرسید خوشحال است از اینكه همسرش حرف دل او را میزند این گفتهها را <حق همسرش> و ناشی از <وجود آزادی بیان در كشور> دانست اما سایت نوسازی كه به عنوان سایت الهام و خانواده اقدام به انتشار نامههای این خانواده میكرد، نامه <حسن رجبی>، برادر خانم <رجبی> را منتشر كرد كه به نوعی از هاشمی و خاتمی عذرخواهی كرده بود اما <صادق الهام>، پسر دكتر <الهام> برای آنكه نشان دهد <خواهرزاده به داییاش میرود>، به دفاع از مادرش پرداخت و كمی هم داییاش را مورد محبت قلمی قرار داد، البته گرمای این كانون گرم خانواده به همه جا رسید.
حجتالاسلام <علی دوانی> پدر خانم <رجبی> دخترش را به واسطه <احساسات فوقالعاده> و <تعصب بسیار شدید> به صبوری دعوت كرد و حتی تذكر داد كه در صورت ادامه این روند <رابطه پدری و فرزندی قطع خواهد شد.> به هر حال با درگذشت مرحوم <علی دوانی> هم این قصه به سامان نرسید و خانم <رجبی> همچنان به پیش میتازد، به نظر میرسد رییسجمهور رویش نمیشود به او بگوید خواهش میكنم از من حمایت نكن!
● مانا نیستانی
كاریكاتوریست، فارغالتحصیل رشته معماری از دانشكده هنرهای زیبای تهران ۱۳۷۷، همكار روزنامههای مرده و زنده <زن>، <نشاط>، <عصر آزادگان>، <جهان فوتبال> و... از آنجایی كه هر چه دود است از قلم این كاریكاتوریستها بلند میشود، با هنرمندی <مانا> شوخی شوخی چیزی نمانده بود كشور با یك بحران روبهرو شود، ما ایرانیها علاوه بر اینكه آدمهای ماه و گل و باحالی هستیم، خیلی هم عجیب و غریب هستیم، مثلا چند سال است دانشمندان حنجرهشان را پاره كردهاند و میگویند تهران روی گسل زلزله است و اگر زلزله پنج ریشتری بیاید، فاجعه انسانی به بار میآید ولی ما میگوییم برو ببینیم بابا حال داری! بیخیالشو! یا به ما میگویند جنگ دارد شروع میشود، میگوییم شوخی نكن داداش!! اما وقتی كسی چیزی به شوخی میگوید عصبانی میشویم، روزنامهها پر است از قتلهای مختلف كه فقط بر اثر یك شوخی لفظی پیش آمده است.
در خرداد ۸۵ روزنامه ایران در ضمیمه كودكش مجموعه كاریكاتوری چاپ كرد كه شهر را كه چه عرض كنم، كشور را به هم ریخت، هموطنان آذریزبان كه این كاریكاتور و نوشتههای حاشیه آن را توهین به خود قلمداد كرده بودند اعتراضات دامنهداری را با تظاهرات در شهرهای مختلف آغاز كردند، روزنامه ایران تعطیل شد و <مانا> در حالی كه باورش نمیشد شوخی شوخی چه برداشت جدیای از كارش شده است رفت زندان! البته خودش كه نرفت، او را بردند!
از همه بدتر اینكه آذریهای بسیاری، فارسها را مقصر دانستند و در حالی كه تهران بزرگترین شهر آذرینشین است و بهترین ستارههای ورزش كشور آذری هستند (سه نفر از چهار مدالآور المپیك آتن)، بسیاری از مسئولان درجه اول آذری هستند و جامعه پیوسته و در هم تنیدهای از اقوام ایرانی ایجاد شده است، به نظر میرسید ریشه نارضایتیها فقط كاریكاتور نیستانی نبود. (خیلی جدی شدم) با این همه به خیر گذشت و به جز آتش گرفتن چند موتور و ماشین و شكستن شیشههای چند بانك و زخمی شدن چند نفر اتفاق قابل ذكری رخ نداد!
منبع : خانواده سبز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست