پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
دم «معنوی» رقص آفرینش
«باراکا» به معنی «برکت»، نوعی جهانشناسی و معناشناسی در هستی است. برخی از اهالی هندوستان در جهانبینی دینی و هستیشناسی خود، به چیزی که «برکت» مینامند، اعتقاد دارند. در ملانزی به آن «مانا» میگویند. سرخپوستان ایروکوا و همچنین ساکنان شمالی قارهی آمریکا، آن را تحت عنوان «اورندا» میشناسند. هورونها، «اکی» و پیگمهها، «مگبه» مینامند. استرالیاییها، آن را «آرونگ ـ کیلتا»، الگون کوئینها، «مانیتو» و سیوها، آن را «واکاندا» خطاب میکنند و دراویش با لفظ «هو» و عرفا آن را به معنای «او» میشناسند. برکت، مانا، واکاندا، او و... به جوهری در هستی اشاره دارد که در همهجاست و هیچ چیز و هیچ کجا خالی از آن نیست. تنها در پارهای از موجودات، بیش از بقیه وجود دارد. برکت همان اقیانوسی از انرژی نهفته در هستی است که به آن روح میبخشد. آن هستی ابتدایی که همهچیز از او پدید آمده و از او نشأت میگیرد و به پارهای ماده، حیات میبخشد، برکت است. وجه روحانی و معنوی هستی که در کالبد ماده طنینانداز است. باراکا، جستجویی است برای رجعت به آن هستی ابتدایی و اصالت بخشیدن به آن خود گمشده درون هر انسان. آن که در هر دینی و آئینی با نمودی و صورتی خود را مینمایاند، اما از ذاتی مشترک برخوردار است. باراکا سرود آفرینش را زمزمه میکند و داستان پیدایش را معنا میبخشد.
نخستین ادراک از زمین، آسمان و دنیای پیرامون، از جهانی حکایت دارد که نگاه ناظر بر آن، همهجا را یخزده مییابد! نگاه یکی از اجداد بشر به زمین و آسمان، نیاز به یافتن معنایی در هستی را متجلی میسازد. انگار بر مادهی هستی، روحی حاکم است!؟ معنایی که در جایجای هستی هست، ولی از دیدگان ما به دور مانده است، به مانند همان خورشیدی که در کسوف از دیدگان پنهان میماند، اما بارقههای آن را از پشت کسوف میتوان به تماشا نشست!؟ این نخستین تصاویری در «باراکا»ست که جلوهافشانی میکند.
پس جستجوی انسان به دیانت مینشیند و کوشش انسان در یافتن مأمنی که چنان آشکار پنهانی را به خود بدمد، به پیدایش معابدی منجر میشود که برای نزدیکی استعاری انسان به مکانهایی شکل میگیرد که چنان جستجویی را به وصال برسانند. در باراکا نگاهی را میبینیم که بر دیوارههای معبدی نقش بسته است، تا کنایهای بر آن جستجو در عبادتگاهها باشد. معابد، مرجع و نقطهی پایان آن وصال نیستند (برخلاف پندار بسیاری از ایمان آورندگان)، بلکه تنها بهانهای برای آغاز آن راهاند!؟ آنگاه آنچه در همهجا دیدگان در جستجویش بود، وجود انسان درصدد حسش برمیآید، همانگونه که عابدی، اشیاء مقدس را لمس میکند.گام بعدی برای آن وصال، شکستن سکوت و به معنا کشیدن آن چیزی است که احساس بدان نزدیک میشود، ولی قادر به بیانش نیست! پس کتب مقدس پدید میآیند تا چنان «تماس در سکوتی» را به «تماس با معنا» تبدیل کنند!؟ آنگاه باراکا خوانده میشود و تکرارش به «ذکر» بدل میگردد. کوششی که هر رهرویی آغاز میکند، ولی کیست که به پایان برد؟! اما هنوز آنچه گفته میشود، تنها به زبان کشیده شده است و با درون عجین نگردیده است. پس انسان باید آتشی بیافروزد که از درون برخیزد، همچون آتشی که در باراکا افروخته میگردد و از شمع وجود انسان زبانه کشد تا او را فراگیرد. اما بارقههای آن آتش خواهد سوزاند، پس آب حیاتی ضروری است، تا آن سوختن را به نیستی نکشد، بل حیات بخشد. آنگاه نیروهای متضادند که زندگی را میآفرینند، همچون همان نماهای دوگانهی آب و آتش در باراکا.
آنگاه موج زندگی، انسان را فرامیگیرد، به مانند مناسک مواجی که با نمایش و اذکار ریتمیک در باراکا شکل میگیرد، که در هر مرحله، نیمی خاموش و نیمی دیگر بیدار میشود! تا به آتشفشانی در درون انسان بدل میگردد و از آنجا نگاه معطوف به آسمان میشود، و آنگاه تأملی در ابرها، ستارگان، گیاهان، جانوران، شب و روز و تمامی پدیدههای هستی و وجد و تغییری مداوم که حیاتشان را معنا میبخشد. حیاتی به مانند همان روزنهی صخرهای که امواج را به بیرون میدمد و استعارهای از تنفس و حیات جهان را به تصویر میکشد. پس نوامیس طبیعت اولین نیروهایی هستند که آن دم و بازدم را منعکس میسازند و نگاه معطوف به آنها، ادیان نخستین را پدید میآورد. اما آن تنها جلوهای از رقص آفرینش برکت است!؟ او همچون آن الوان نهفته در رنگینکمان باراکا، هزاران راز نهفته در خود را آبستن است. نگاه انسان با عطف به هرسو میبیند زندگی در همهجا جوانه زده و به بار مینشیند، اما آن تنها یک سوی پدیدارهاست. مرگ و نابودی چهره دیگری است که انسان میتواند با دستان خویش، خالق فرو ریختن نهال زندگی دنیای خود گردد.نگاه نگران انسان را نمیتوان به فراموشی سپرد! زندگی هرچه بیشتر مدرن میشود.اولین نشانههای خطر از آن به گوش میرسد؛ همانند زنگی که زاهدی در باراکا به صدا در میآورد. باراکا نشان میدهد انسان با شهری شدن، رفته رفته تنهاتر میشود. به تنهایی همان اتاقهای کپسولی در باراکا. انسانها در خیابانها، کارخانهها، معابر و گذرگاهها و هرسو درهم میپیچند، ولی به یکدیگر نمیرسند، از هم میگذرند و یکدیگر را قطع میکنند، اما به هم نمیپیوندند!! پیشرفت تاوان خویش را همچون هدیهاش به انسان تقدیم کرده است و زندگی مدرن، انسان را در بسیاری از موارد ناگزیر به اطاعت از خویش ساخته است، و انسانی ماشینی را پدید آورده که همچون ساعتی، برای کاری مشخص و تکراری کوک شده باشد. همانگونه که در سیمای ماشینها و کارخانهها در باراکا میتوان یافت و حتا تولد، زندگی و مرگ انسان نیز مانند همان جوجههای ماشینی بی هویت شده است! ولی این جنون سریع بی هویت، به مرحلهی تهوع میرسد و سرسام آن در انسان به فریاد منتهی میشود. به نظر میرسد همچون همان الاغی که در باراکا به زور بار سنگین خویش را میکشد، انسان نیز توان ادامهی کشش زندگی ماشینی خود را از کف داده است. فقر، کارهای سیاه، زاغهنشینی، فحشا و بیخانمانی، چهرهی دیگر این زندگی مدرن است که با جنگ و آلوده ساختن محیط زیست عجین شده است. اما کورهی زندگی مدرن همچنان روشن نگاه داشته میشود. آتشدانی که به نظر میرسد هیزم آن، قربانیای به جز انسان ندارد! در ازای هر گلوله، جمجمه و استخوانی فرو میریزد. زندگیای که با جنگ و خونریزی خود را روشن نگاه میدارد! تمدنهای بسیاری میآیند و میروند و در فیلم باراکا تنها خاطرهی مسخشدهی آنها در تاریخ به جای میماند، که حاکی از تکرار متناوب فرجام انقراضی است که پیش روی انسان امروز مینهد!؟ اما مگر باراکا به روح هستیبخش و معنوی همه چیز در جهان و زندگی نظر ندارد و هیچ چیز را خالی از آن نمیبیند؟ پس به چه سبب دنیای مدرن و توسعهیافته را از این قاعده مستثنا میسازد!؟ با تأویلی که او از باراکا در هستی دارد، مگر هرگز هستی میتواند از وجودش تهی شده و هیچ موجود یا پدیدهای در آن هرگز میتواند از خواست «او» تخطی کند!؟ حتا در هستی و تجلی دنیای مدرن با تمامی کاستیهایش!؟ پس باراکا در هستی پیدا شده بود، اما هنوز نسبت به آنچه کشف شده بود، «خودآگاهی» پدید نیامده بود!؟فیلم باراکا چون بسیاری از آثار نسبت به هر آنچه که مدعی آن است، خودآگاهی ندارد. اما مخاطبانش باید مراقب باشند که تحجر، سکون یا بازگشت را با گزینش روحانی هستی اشتباه نگیرند و گزینش، تأویل و آفرینش باراکای امروز و فردا را قربانی آفرینش، تأویل و تجلی باراکای دیروز نسازند! پس انسان و گزینشهای او در هستی و زندگی است که دیگر تجلی آن دم معنویت است. چرا که آن سوی خودآگاهی فیلم باراکا، تجارب و تلاشهایی در باراکای هستی قرار دارند که بقای انسان را مقدور ساخته و بسیاری از کاستیهایش را نسبت به گذشته مرتفع میسازند. فقر، بیخانمانی، جنگ، فحشا و کشت و کشتار، پیش و بیش از دنیای مدرن به زندگی انسان تجویز میشد و اتفاقاً دنیای مدرن با عقلانیت از خشونت و کمیت همهی آنها کاسته است!؟ همانگونه که با تفکر از جبرهای بیرونی و تسخیرکنندهی انسان کاسته است، و انسان هیچگاه آزادتر از زمانی نیست که عقلایی برمیگزیند!؟ پس در ابتدا انسان برای این که در آن منجلاب رکود باراکا مسخ نگردد، باید از کودکی تا کهنسالی دست به هر کوششی زند تا زنده بماند. انسانها همچون همان آلونکها و کارگاههای تودرتو در باراکا، درهم میلولند تا زندگی به سوگ ننشیند. دنیای ساختهی بشر از هر سو اوج میگیرد، زندگی رو به پیشرفت میگذارد و آنگاه اندک فرصتی را به اندیشه ارزانی میدارد تا بسیاری از کاستیهای گذشته را جبران کند.پس در تأویل فیلم باراکا، هنگامهی بازگشت به گذشته فرا رسیده است. گذشتهای که میبایست همهی زوائد و آلودگیهای زندگی مدرن را در آن بشوئیم. به مانند همان شستشویی در باراکا که کنار رودخانه به خود و تمامی چیزهای زندگی خویش میدهیم و سوزاندن تمامی چیزهایی که دوری از جوهر معنوی «او» میدانیم. اما با تأویل فیلم باراکا، بدون چنان جوهری، چگونه آفرینشی مقدور خواهد بود!؟
پس با تأویلی از باراکا در هستی، زمان رجعت انسان، نه به گذشته، بلکه به خودآگاهی جدیدی از آفریدههای خود فرا رسیده است؛ بازگشت به معنویتی که چون جویباری در درون جاری است، همچون جویبار تأویلی که خود و نگاه کهنهی خویش را در باراکا شستشو میدهیم، تا شاید معنایی جدید را بیابیم که در آن به خودآگاهی نرسیدهایم و از این روی مرتب قربانیاش میسازیم!؟ نه تنها زوائد و آلودگی را باید از زندگی زدود، بلکه میبایست «خود»، «نگاه» و «اندیشه» را نیز در آن غوطهور ساخت، که آن نیز آفرینشی دیگر با دو بازوی «عقل» و «احساس» در باراکا خواهد بود. تنها آن هنگام است که با باراکا در هستی همراه خواهیم شد و آن موقع است که خورشید معنویت از پشت ماه زندگیمان طلوع خواهد نمود تا شاید به رقص بنشیند (رقصی که عارفان در باراکا به نمایش میگذارند) در وجودمان، به سکوت یا نیایشمان دل بندد (به مانند همان عابدی که در معبدی آرام نشسته است و عابدی دیگر به نیایش مشغول است) و در جوششمان موج زند (موازی با مراسم حج و حرکات مواج زائران) و «تمامی هستی را معنایی دگر بخشد»!؟!
دگرآفرینی از فیلم «باراکا» (برکت)
كاوه احمدی علیآبادی
آثار دیگری از این نویسنده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست