سه شنبه, ۲۰ آذر, ۱۴۰۳ / 10 December, 2024
مجله ویستا


رمان‌محوری


رمان‌محوری
در یكصد سال گذشته شعر فارسی جایگاه محوری یا مركزی خود را در ادب و فرهنگ ایرانی از دست داده و این فقدان یا شكست را قبل از هر چیز باید در ناتوانی شعر در برابر الزامات زندگی معاصر جست‌وجو كرد.
واقعیت این است كه نگاه شاعران ما به جهان، الزاما به طرز برداشت آن شاعران از جهان - آنچه انسان در این جهان می‌بیند یا تجربه می‌كند - مربوط نمی‌شود، یا دست بالا، به بخشی از تجربه‌های كلی - تجربه‌های ازلی و ابدی و انسانی - مربوط می‌شود. درحقیقت، شاعر كلاسیك آن‌قدر كه به خود شعر، مغازله و معركه‌گیری با زبان و كاوش در مقدورات ذاتی آن، به عنوان یك بینش غیر متعارف توجه نشان می‌دهد، به هستی انسانی و به زندگی خود شاعر نمی‌پردازد.
البته این معنا در شعر امروز، به‌ویژه در شعر پاره‌ای از شاعران ما كه خود را به سنت‌های شعری گذشته وابسته می‌دانند، كم و بیش دیده می‌شود، اما شاعران دیگری هم هستند كه دریافت جدیدی از شعر در آثار خود به دست می‌دهند، ‌یعنی مبنای شعر آنان نه صرفا تركیب و نحوه ترتیب كلمات و طلاقت كلام، بلكه ارایه تصویری مبتنی بر تجربه‌های عاطفی یا بینش فردی خود شاعر است.
به گمان من شعر این دسته از شاعران، نه با قلمرو شعر كلاسیك، بلكه به مقدار فراوان با بینش حاكم بر ادبیات داستانی هماهنگی نشان می‌دهد. منظور من از این هماهنگی تمایل یا گرایش شاعران به جریان ادبیات داستانی، از یك طرف شورش در برابر انحطاط و ابتذال شعر گذشته و از طرف دیگر ضبط تجربه انسانی به زلال‌ترین و طبیعی‌ترین زبان ممكن است؛ امری كه در نوشتن رمان كاملا به چشم می‌خورد یا باید به چشم بخورد.
البته منظور این نیست كه شعر ما به این قاعده كلی وابسته شده یا همه شاعران از آن تبعیت می‌كنند، بلكه منظور این است كه جهت شعر ما به این سمت گرایش پیدا كرده است.
ادب رسمی ما كه به زبان دری است، در دو رشته یا دو ژانر اصلی شعر و نثر فعال بوده است. ژانر شعر، در طول بیش از هزار سال حیات ادب و فرهنگ فارسی وجه غالب یا محوری را داشته است. این ظاهرا به آن معناست كه قابلیت‌ها و ظرفیت‌های زبان فارسی عموما در شعر تجلی یافته است.
اما به گمان من، به رغم آنچه اغلب گفته می‌شود این قابلیت‌ها و ظرفیت‌ها با وجود جنبه‌های خیره‌كننده بسیار آن، فقط بخشی از توانایی‌های ذاتی زبان فارسی را نشان می‌دهد. درواقع زبان فارسی، به‌ویژه زبان زنده گفتاری ما، در طول سده‌های بسیار، عموما بیرون از قلمرو شعر و حتا نثر گذشتگان به شكوفایی و تحول وقفه‌ناپذیر و رنگین خود ادامه داده است و آنچه به صورت مكتوب، خواه شعر و خواه نثر درآمده است، ‌برش ناچیزی از دریای پهناور و بی‌كرانه زبان زنده را، زبانی كه توده‌های مردم با آن تكلم می‌كنند، تشكیل می‌دهد.
چنان‌كه می‌دانیم زبان توده مردم و زبان اقوام ایرانی، دری نبوده است؛ یا شاید مناسب‌تر و محتاطانه‌تر این باشد كه بگوییم منحصر به زبان رسمی دری نبوده است. این موضوع شاید به خودی خود چندان اهمیتی نداشته باشد، اما از لحاظ نشان دادن تفاوتها و امتیازهای «نثر رسمی» و «نثر عوام» واجد اهمیت است كه بیان كردن این تفاوتها و امتیازها گریز مختصری را لازم می‌آورد.
آن‌چه در اصطلاح ادب فارسی نثر نامیده می‌شود، با آنچه اروپاییان، به‌ویژه فرانسویان به‌عنوان نثر می‌شناسند، تفاوت دارد. وقتی ما از نثر سخن می‌گوییم، درواقع هرگونه نوشته غیر شعری را از آن اراده می‌كنیم؛ خواه این نثر گلستان سعدی باشد یا تاریخ بیهقی و خواه سفرنامه ناصرالدین شاه باشد یا روزنامه خاطرات اعتماد‌السلطنه یا حتا متنی درباره نجوم و پزشكی و جز اینها. به این معنا ما هیچ مرزی برای نثر جز رعایت نكردن وزن و قافیه در آن قایل نیستیم؛ حال آنكه منظور اروپاییان از نثر، نثر محض یا نثر ادبی است كه صرفا برای آفرینش هنری - نوشتن رمان یا داستان یا نمایشنامه ـ به كار می‌رود. درحقیقت نثرنویس از نظر آنها مترادف نویسنده و داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس است.
اما تفاوت آشكاری میان نثر رسمی یا همان نثر گذشتگان با نثر توده مردم یا نثر عوام وجود دارد. منظور از نثر عوام به طور مشخص آن چیزی است كه قصه‌های عامیانه و شفاهی ما را می‌سازد و چنانكه می‌دانیم، جنبه عاطفی و تخیلی آنها اغلب خیره‌كننده است. اما در نثر گذشته ما جنبه هنری صرفا به صنایع بدیعی و لفظی محدود می‌ماند و مقاصد اخلاقی، تربیتی و تاریخی معمولا جایی برای ذوق‌ورزیهای عاطفی و تخیلی باقی نمی‌گذارد.
چنان‌كه اشاره كردم، نثر عوام بیش از همه در خلق قصه تجلی پیدا می‌كند كه هدف از آن به هیجان درآوردن و به شگفت واداشتن مخاطب است. در كهن‌ترین نمونه‌های این نثر از جمله سمك عیار و ترجمه تاریخ طبری و سپس در‌ آثاری نظیر هزار و یكشب و امیر ارسلان نامدار، به‌رغم پاره‌ای از ناتراشیدگی‌ها و ناپروردگی‌های ساختاری،‌ هدف برانگیختن و تحت تاثیر قراردان عواطف درونی خوانندگان است. این كیفیتی است كه در نثرهای رسمی ما دیده نمی‌شود یا به‌ندرت دیده می‌شود.
درواقع نثر جدید ما، یعنی نثر داستانی یا نثر رمانی، بیش از هر چیز از توانایی‌های نثر عوام‌ ما - یعنی همان قصه‌ها - تاثیر پذیرفته است، نه از نثر رسمی - نثر خشك و عقیم - گذشتگان. به گمان من شعر گذشته ما را هم به‌رغم آنچه گاه گفته می‌شود، نمی‌توان به عنوان منبع الهام اصلی نثر جدید برشمرد؛ اگرچه به هیچ وجه نمی‌توان دینی را كه زبان فارسی و به طریق اولی نویسندگان و شاعران با قریحه و نام‌آور ما در یكصد سال اخیر از شعر كهن فارسی به گردن دارند، نادیده گرفت یا ناچیز شمرد.
‌این واقعیت یا حقیقت را كه شعر كهن ما نماینده اصلی و اعلای زبان فارسی به حساب می‌آید و به مقدار فراوان معین‌كننده هویت ایرانی ماست، نباید به این معنا گرفت كه هر آنچه به زبان فارسی مربوط می‌شود - از جمله نثر داستانی - صرفا یا الزاما مدیون شعر كهن ماست.
محمد بهارلو
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دیباچه