چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

تالش از ایران جدا نمی‌شود


تالش از ایران جدا نمی‌شود
قصه‌ی اختلاف‌افكنی‌ها و ایجاد تفرقه‌های قومی در ایران، قصه‌ی جدیدی نیست. داستان جمهوری مستقل كردستان و امثالهم را سالهاست كه می‌شنویم و گوشمان از استدلالهای عجیب و غریبی كه برای به خطر انداختن تمامیت ارضی و یكپارچگی ملی كشور بافته می‌شوند پر است.
با استفاده از همین صغری‌های غیرمعقول كه به كبری‌های باورنكردنی ختم می‌شوند، چه شهرها و شهرستانها كه استان نگشتند و چه تهدیدها كه ایجاد نشدند و چه جریانها كه به راه نیفتادند. حالا هم پس از یك مدت سكوت ناشی از اقتدار اصلاح‌طلبان در هشت سال ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی كه اكیداً حاضر نبود جدایی قطعه‌یی از خاك وطن را بپذیرد، دوباره هیاهوی جدیدی به راه افتاده و خبر از بحرانی جدید می‌دهد.
در سه سال اخیر، پس از اینكه ایران نتوانست به قدرتنمایی در مانور نظامی و عملیات جنگ روانی حول محور جزایر سه‌گانه‌ی ایرانی در استان هرمزگان بپردازد و كوچكترین واكنشی در برابر ادعای مالكیت امارات بر این جزایر نشان دهد و حتی حمایت ضمنی خود از این مالكیت نامشروع را در عوض دریافت امتیازهای نفتی و سیاسی اعلام كرد و نیز به صورت رسمی هیچ واكنشی در مقابل تحریف مجدد نام خلیج فارس در مجامع بین‌المللی نشان نداد، گروهكهای افراطی و تجزیه طلب دوباره به جوش و خروش افتادند.
سكوت منفعلانه‌ی ایران در برابر تحریف نام خلیج فارس به یك واژه‌ی مجعول و بیگانه كه در نشریات، نقشه‌ها و اطلس‌های بین‌المللی به صورت متحد و همزمان اعمال شد، نشان از كاهش نفوذ بین‌المللی ایران برای اثبات حقوق حقه‌ی خود داشت. اتفاقی كه پس از دهها سال از طرح نخستین‌باره‌ی این ادعای واهی، دوباره رخ داد.
اما بحثی كه این‌روزها آتش آن با سوءاستفاده از غفلت و بی‌تجربگی دولت در ساماندهی امور داخلی و برقراری اتحاد و انسجام ملی توسط گروههای جدایی‌طلب افراطی شدیداً افروخته می‌شود، استقلال تالش یعنی یكی از شهرهای غربی استان گیلان است.
این جدایی‌طلبان افراطی كه ادعای معروف آنها مبنی بر استقلال جمهوری "تالش مغان" را مدتهاست می‌شنویم، با سرپوش محرومیتها و عقب‌افتادگی شهر و دیار خود و با بهانه‌ی جداشدن تالش از گیلان به عنوان یكی از استانهای ایران، مقاصد و اهدافی زیرزمینی را دنبال می‌كنند.
اما هیچ نیازی نیست كه از رفاه و طراوت این شهر برایتان بگویم. كافی است یك سفر ساده ترتیب بدهید و به تالش بروید تا پلهای هوایی، خیابانهای شیك و آسفالتهای تازه، میدانهای گلكاری شده و تندیسهای براق و تازه‌ی گوشه‌ی خیابانها، مبلمان شهری، پاركهای مجهز، مراكز خدمات درمانی، مراكز فرهنگی تازه‌ساخت، هتلها و خلاصه مظاهر پیشرفتگی و تمدن ظاهری را حداقل در این شهر ببینید. چیزی كه حتی رشت به عنوان مركز استان، از آن به طور كلی محروم است! فارغ از اینكه هر ساله مسوولان استانی و در راس آنها استاندار و معاونان وی، بخش عمده‌یی از بودجه‌ی ناچیز و غیرقابل محاسبه‌ی استان را برای راضی نگاه داشتن مسوولان محلی، به این شهر تزریق می‌كنند.
خیلی ساده در این رابطه مثال "مورچه چیست كه كله‌پاچه‌اش باشد" صدق می‌كند. استانی كه به واسطه‌ی روشنگریهای سیاسی اوایل مشروطه و مبارزات مردمانش علیه نظام سلطه در تمام طول تاریخ، مورد بی‌مهری رژیمهای مختلف اعم از سران رژیم شاهنشاهی تا مسوولان جمهوری اسلامی قراره گرفته، چه نصیبی از قافله‌ی پیشرفت و تمدن مملكت برده كه حالا در بین شهرستانهای مختلفش پخش كند؟
زمانی كه از ساخت یك تقاطع غیرهمسطح (خیان دوطبقه‌) ساده در مركز شهر رشت، بیش از دو سال می‌گذرد و آزاردهنده‌ترین وضع ترافیكی ممكن در خیابانهای اطراف به وجود آمده، یا زمانی كه شش سال از به زمین خوردن كلنگ كتابخانه‌ی مركزی شهر سپری شده و حتی یك خشت آن نیز بر روی پایه قرار نگرفته، چه انتظاری از سایر شهرهای استان می‌توان داشت؟ آنگاه این چه استدلالی است كه مسوولان شهری و حتی نمایندگان شهرهای مجاور سایر استانها از جمله قزوین و اردبیل در مورد جدا شدن تالش ارایه می‌دهند؟ با این حساب آیا رواست كه تك تك ۱۶ شهرستان گیلان، به بهانه‌ی عقب‌ماندگی و توسعه‌نیافتگی، ادعای استقلال كنند و برای خود استانی جدید تشكیل دهند؟
یك مثال ساده می‌زنم. وقتی در استانی با ۲ میلیون و پانصد هزار نفر جمعیت، تنها ۱۴ هتل وجود دارد كه به اندازه‌ی نیمی از تعداد هتل‌های مركز استان مجاور گیلان هم نیست (و تالش به عنوان دورترین شهر غربی گیلان، از این میان سهمی قابل توجه با دارا بودن ۲ هتل دارد)، آنگاه چه استدلالی هست كه به بهانه‌ی تقسیم ناعادلانه‌ی ثروت، به ایجاد تفرقه‌ی قومی و بومی در میان مردم بپردازیم و آنان را به شورش در ابعاد مختلف دعوت كنیم؟
● جمهوری تالش، خواب یا رویا؟!!
با این حال اگر تمام خواسته‌ها و مطالبات در حد تبدیل شدن این شهرستان به یك استان مستقل باشد، می‌توان هضمش كرد حالی كه اینطور نیست و دم خروس با این بلندی را نمی‌شود پنهان كرد. دقیقاً نیازی نیست اسناد و مدارك ننگینی مانند پرچم، سرود ملی، نقشه، تركیب كادر ریاست جمهوری و كابینه و باقی جزییات این جمهوری كذایی را بازگو كنیم كه تاكیدی دوباره باشد بر خیال‌پردازیهای دشمنان دوست‌نما. اما جست‌وجویی ساده در قفسه‌ی انكارناشدنی اسناد روی اینترنت در مورد جمهوری تالش مغان، همه چیز را برملا خواهد كرد. یك جمهوری خودساخته كه حالا تازه معلوم شده با حمایت مالی دشمنان واقعی ایران، می‌كوشد نیمچه امنیت موجود در مرزهای كشور را نیز از بین ببرد و به آشفته‌بازاری مانند كردستان عراق بدل كند. اگر حمایت رسمی نیروهای امنیتی آمریكا و اسراییل از این گروهكها را كه هر هفته با سفرهای غیرقانونی و پنهانی به ایران، در جلسات محرمانه‌ی جدایی‌طلبان افراطی شركت می‌كنند باور ندارید، می‌توانید به نقشه‌هایی مراجعه كنید كه آژانس جاسوسی آمریكا (سیا) مدتی پیش با عنوان نقشه‌های خاورمیانه‌ی بزرگ ارایه نمود و در آن تالش، آستارا و تبریز را در كنار شهرهایی مثل باكو، لنكران و عنبران به عنوان جمهوری مستقل آذربایجان معرفی نمود!
البته درخواستهای تالشان برای اصطلاحاً جدایی از گیلان و تبدیل شدن به یك استان مستقل كه مدام از طریق نشریه‌ی تالش (منتشره در لنینگراد و معرفی شده به عنوان مجله‌ی بین‌المللی تالش) تنها پیوستن به جمهوری تالش مغان نیست. آنها اهدافی دیگر را در سر می‌پرورانند و همانطور كه از نقشه‌ی پیشنهادی آنها برمی‌آ‌ید، قصد دارند تا با همراه ساختن مردم شهرهای جنوبی و غربی گیلان مانند رودبار و فومن و نیز جدا كردن بخشهایی از اردبیل و آذربایجان شرقی، یك جمهوری كاملاً ایرانی تشكیل بدهند و از این جهت با مقامات سیا اختلاف نظر دارند.
از سوی دیگر، علی عبدلی كه دكترای افتخاری تالش‌شناسی از دانشگاه ارمنستان را همراه دارد و سوابق ارتباطات او با نشریه‌ی قدیمی "Agence Global” به سردبیری هنری شولار نیز بر همگان آشكار است، به عنوان سردمدار جریان جدایی‌طلب تالش شناخته می‌شود و مورد اجماع همه‌ی گروههای افراطی در این شهر است.
از سوی دیگر، الهام محمداوف، "نویسنده و فعال سیاسی" تبعیدی آذربایجانی كه در آلمان به سر می‌برد و از دوستان صمیمی دكتر عبدلی است، یكی از فعالان حوادث سال ۱۹۹۳ برای جداسازی آستاراخان از جمهوری آذربایجان و عضو حزب برابری اقوام این كشور بود كه حالا پس از شكست در طرح جداسازی آستاراخان با استناد به معاهده‌ی ننگین تركمان‌چای، سنگ تالش جمهوری اسلامی ایران را به سینه می‌زند و آماده‌ی هرگونه كمك به این پروسه‌ی غیراخلاقی است.
"هلال محمداوف" را نیز به عنوان یكی دیگر از آتش‌بیاران این معركه می‌توان معرفی كرد. او متولد روستایی در باكو است كه در اواخر سال ۱۹۸۹ رهبری حزب رستاخیز تالش را بر عهده گرفته بود. شكست پروژه‌ی ننگین تالش مغان كه در آن، هدف اصلی جداسازی عنبران و لنكران و آستاراخان بود و تالشهای ایرانی نیز با وعده‌ی رسیدن به رفاه و استقلال وارد بازی شده بودند (حال كه در برنامه‌های پان‌تالشیست‌های آذربایجانی، هیچ اثری از كمك به تالش‌های ایرانی دیده نمی‌شد) باعث شد تا او نیز از صحنه خارج شود و به روسیه گردد، با این حال بهانه‌ی جمهوری تالش ایرانی فرصت خوبی بود تا او و یارانش همچنان به فتنه‌انگیزی در خارج از مرزهای ایران ادامه دهند.
البته سابقه‌ی سوداهای جدایی‌طلبانه‌ی تالشان، به سالهای اخیر محدود نمی‌شود. تالشی‌ها در نیمه‌ی قرن هجدهم، بعد از كشته شدن نادرشاه و آغاز هرج و مرجهای گسترده در داخل مرزها، حكومت خوانین تالشی را با رهبری میرمصطفی خان تالشی (اسم مستعار) راه‌اندازی كردند و لنكران از همان زمان به پایتخت این دولت تبدیل شد حال كه پس از صلح گلستان، بخشی از تالش در ۱۸۱۳ به روسیه پیوست و در ۱۸۲۸ نیز با معاهده‌ی تركمانچای، تالش باقیمانده‌ی ایران با آذربایجان تقسیم گشت اما این جدایی، هیچگاه باعث ایجاد فاصله بین دو قوم نداشت كه همیشه بدون هیچ محدودیتی به راحتی با یكدیگر رفت‌وآمد و ارتباط داشتند و همین ارتباطات نزدیك، فرصتی برای پوشاندن جامه‌ی عمل به مطالبات نامشروع آنها فراهم كرده است.
هرچند از سوی دیگر، انتشار اسناد كمكهای مالی دانشگاه بین‌المللی ریاض، سازمان جاسوسی آمریكا و نهادهای امنیتی آذربایجان به گروههای جدایی‌طلب تالش در رسانه‌های محلی، مایه‌ی رسوایی موقتی این گروهكهای افراطی شد كه برای رسیدن به اهداف خود حتی از حذف فیزیكی مخالفان نیز دریغ نمی‌كنند، اما متاسفانه واقعیتهایی در چند مدت اخیر آشكار گشتند كه جلوگیری از حركتهای آنان را دشوار می‌كند.
چاپ كتاب "تالشی‌ها كیستند" و "اخبارنامه" با حمایت مالی وزارت امور خارجه و با نام انتشاراتی این وزارتخانه به عنوان استراتژیك‌ترین نهاد بین‌المللی داخل كشور سرآغازی برای ایجاد این تردید است كه ایران چه هدفی از پشتیبانی و حمایت این گروهها دارد؟ آیا نیم‌نگاهش به لغو معاهده‌ی گلستان و تركمان‌چای و الحاق آذربایجان به ایران است یا واقعاً از مقاصد شوم این گروههای فالانژیست اطلاعی ندارد؟ آیا تصور می‌كند تالشها واقعاً در پی خدمت به تمامیت ارضی ایران و گسترش دادن حوزه‌ی جغرافیایی كشور هستند؟ آیا تدریس كتابهای موهن و پرسفسطه‌ی تالشی در ایران كه با هواپیماهای بویینگ آمریكایی برای تدریس در دانشگاهها و مدارس به آذربایجان و ارمنستان می‌روند، گواهی بر این مدعا نیست كه فعالیت آزادانه‌ی تالش‌های جدایی‌طلب، تهدیدی بر امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران است؟ آیا در اختیار داشتن رادیوی ۲۴ ساعته‌ی طالشی و برنامه‌های روزانه‌ی تالشی زبان از سیمای مركز گیلان، نشانه‌ی نفوذ و تسلط جدایی‌طلب‌ها بر مراكز استراتژیك امنیتی ایران نیست؟
آیا محكوم شدن ماهنامه‌ی گیله‌وا در یك دادگاه نابرابر به اتهام انتشار اسناد ارتباط تالش‌های جدایی‌طلب با سازمانهای زیرزمینی جاسوسی آمریكا و آسیای میانه، نشان از یك تبانی كثیف برای نابود كردن ایران و خاك پرمهر آن ندارد؟
علی‌ای‌حال، نوروز محمد علی‌اف كه یكی از فعالان جدایی‌طلب تالش شمالی! در سالهای اخیر به شمار می‌رفته و سیاستهای دیكته‌شده‌ی سیا در آذربایجان برای جداساختن تالش و آستاراخان را اجرا می‌كرده، در بازداشت نیروهای امنیتی جلیل‌آباد به سر می‌برد و همسرش نیز شدیداً برای آزادی او تلاش می‌كند. او و آلمان قلی‌اف و امثالهم، نمونه‌های بارزی از خیانتكارانی هستند كه در لباس خدمت به میهن، بدون هیچ كم و كاستی سیاستهای بیگانه‌پرستانه برای تخریب میهن را اجرا می‌كنند و سرانجام نیز به دام می‌افتند.
متاسفانه دولت ایران از عواقب حمایت همه‌جانبه‌ی خود از این گروهها و نیز ارایه‌ی آزادیهای بی‌حدوحصر به آنان باخبر نیست و یا حداقل دارد به شكلی غیرمستقیم، نظر دولت آمریكا برای گرفتن امتیاز در مساله‌ی هسته‌یی را جلب می‌كند اما این گروهكها می‌توانند مطمئن باشند كه تا زمان حیات آخرین رسانه‌های مستقل و آزاد در ایران، كابوس وحشتناك جداسازی تالش از خاك پاك آریایی، در حد یك رویا باقی خواهد ماند.
کوروش ضیابری
سید ایمان ضیابری