چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
مجله ویستا

نگاهی به نظریه‏های انقلاب


مقدمه مطالعه انقلاب‏های سیاسی و اجتماعی از مهم‏ترین حوزه‏های پژوهشی در علوم اجتماعی است. وقوع انقلاب‏ها در جوامع، زمینه مناسبی برای تحقیقات علمی، طرح، آزمون و اصلاح نظریه‏های انقلاب به وجود آورد. تا چند دهه پیش، توجه نظریه‏پردازان انقلاب به مطالعه انقلاب‏های كبیر معطوف بود، اما ظهور انقلاب اسلامی در ایران و در پی آن، وقوع ناآرامی‏ها، شورش‏ها و در نهایت، انقلاب‏ها در كشورهای گوناگون، بویژه جهان سوم، زمینه ارزیابی مجدد نظریه‏های موجود در باب انقلاب را فراهم آورد. بی‏تردید، خیزش گسترده مردمی در سال‏های‏۱۳۵۶-۱۳۵۷ ، كه منجر به شكل‏گیری انقلاب اسلامی و تشكیل جمهوری اسلامی در ایران شد، نظریه‏های موجود در باب انقلاب را در هاله‏ای از ابهام فرو برد. این نوشتار، مروری اجمالی بر رهیافت‏ها و نظریه‏های گوناگون در باب انقلاب دارد.
به اجمال، عمده‏ترین نظریه‏های انقلاب را می‏توان به نظریه‏های جامعه‏شناختی و روان‏شناختی تقسیم نمود. (۱)
پیش‏فرض اساسی همه نظریات موجود در باب انقلاب این است كه آیا اصل در جوامع بشری ثبات است و تغییر، تحول و تضاد امری عارضی است‏یا بعكس، تضاد اصل است و ثبات امری عارضی؟ ماركس از جمله كسانی است كه محرك جوامع بشری را تضاد می‏داند و در نتیجه، از نظر او، ثبات امری است كه بر جوامع بشری عارض می‏شود. عموما دیگر نظریه - پردازان، ثبات را در جوامع بشری اصل می‏دانند و تضاد را خلاف آن. (۲)
از جمله نظریات مطرح شده در زمینه انقلاب نظریه «جامعه توده‏وار» است كه در این مقال به شرح و تفصیل آن می‏پردازیم:
نظریه جامعه توده‏وار
نظریه جامعه توده‏وار (Theory of Mass Society) به وسیله خانم هانا آرنت و آقای ویلیام كورن هاوزر ارائه شده است. این نظریه از نظریه‏های كاركردگرایانه است. به طور كلی، از نگاه نظریه‏پردازان كاركردگرا، ساختارهای معینی در جامعه موجب ثبات دایمی آن می‏شود و تا زمانی كه این ساختارها و به اصطلاح، ترتیبات ساختاری خاصی بر جامعه حاكم است مشكلی در جامعه به وجود نخواهد آمد. اما زمانی كه این ترتیبات ساختاری جامعه از میان برود، احتمال بروز حادثه انقلاب از نوع توده‏ای در جامعه افزایش می‏یابد و در پی آن، احتمال تاسیس حكومت و رژیمی توده‏ای (totaliter) افزایش می‏یابد.
ویلیام كورن هاوزر، نظریه‏پرداز جامعه توده‏وار، در كتاب سیاست جامعه توده‏ای (۳) چنین جامعه‏ای را نظامی اجتماعی می‏داند كه در آن گروه‏های برجسته و نخبگان (elites) به آسانی، در معرض نفوذ توده‏ها قرار می‏گیرند و توده‏ها نیز مستعد بسیج‏به وسیله گروه‏های برجسته اجتماعی هستند. بسیج‏پذیری توده‏ها در گرو این است كه اعضای جامعه فاقد همبستگی و تعلق تا چه حد به گروه‏های مستقل، جماعات محلی، جمعیت‏ها و انجمن‏های آزاد، احزاب و گروه‏های شغلی وابسته‏اند. گسستگی روابط شخصی افراد و نیز گسترش سازمان‏های اداری و دیوانی و گروه‏های واسطه میان فرد و دولت از دیگر ویژگی‏های جامعه توده‏وار است. در چنین شرایطی احتمال وقوع جنبشی توده‏ای افزایش می‏یابد.
طبقات اجتماعی پایین جامعه نیز به شدت از جنبش‏های توده‏ای حمایت می‏كنند. اینها طبقاتی هستند كه دارای كم‏ترین روابط اجتماعی در میان اعضای خود می‏باشند. با این حال، از آنجا كه طبقات اجتماعی موجود در جامعه از هم گسسته‏اند و همبستگی و انسجام اجتماعی خویش را از دست داده‏اند، بنابراین، تقریبا از میان اقشار گوناگون جامعه در میان شركت‏كنندگان در جنبش توده‏ای افرادی یافت می‏شوند، مانند روشنفكران غیر وابسته یا بازرگانان و كشاورزان حاشیه‏ای و كارگران منزوی، كه به هیچ‏یك از طبقات موجود در جامعه وابسته نیستند. اینان در دوران بحران، در جنبش توده‏ای درگیرند. ذره‏گونگی افراد، كه نتیجه از دست دادن وابستگی و تعلق خاطر گروهی و همبستگی اجتماعی افراد است، آنان را برای پذیرش ایدئولوژی‏های جدید، كه جانشین همبستگی گروهی از دست رفته است، آماده می‏كند.
از مفاهیم اساسی این نظریه «توده‏» است. آرنت «توده‏» را جمعیت‏بی‏شكلی می‏داند كه از افراد جدا از هم تشكیل شده و فاقد هویت مشترك، احساس منافع و آگاهی‏های فردی است. آرنت جامعه توده‏ای را جامعه‏ای می‏داند كه در آن توده‏ها حول محور هیچ مصلحت عمومی یا طبقاتی یا گروهی گرد نمی‏آیند; زیرا توده‏ها چیزی بیش از مجموعه‏ای از افراد بی‏هویت و بی‏تفاوت نیستند. به نظر او، آنچه موجب پیدایش جامعه توده‏ای می‏شود فروریختگی مرزهای طبقاتی است. به همین دلیل، آرنت گاه به جای اصطلاح جامعه توده‏ای، از اصطلاح جامعه بی‏طبقه استفاده می‏كند. (۴)
پیشینه نظریه جامعه توده‏وار
نظریه جامعه توده‏وار پس از به قدرت رسیدن نازی‏ها در آلمان به سال‏۱۹۳۳ میلادی به وجود آمد. موفقیت‏سریع و چشمگیر آلمان نازی در عرصه بین‏المللی برای جهانیان، بویژه جهان غرب، اعجاب‏انگیز و غیر قابل تصور بود; زیرا درك این مطلب برای آنان بسیار دشوار بود كه كشوری صنعتی و پیشرفته و به اصطلاح، طرفدار آزادی بتواند خود را تسلیم رهبری توده كند. جنبش توده‏ای - نازی‏ها كه خود را عوام می‏نامید، درمدت زمان كوتاهی، به پیشرفت‏های‏بزرگی درعرصه جهانی نایل آمد.
از دیگر نمونه‏های جنبش توده‏ای، فاشیسم (Fascism) در ایتالیا بود. هورو ویتز معتقد است كه فاشیسم تنها جنبش توده‏ای معتبر و منحصر به فرد در قرن بیستم است كه موفق از كار درآمده است. فاشیسم در سراسر اروپا نمایانگر تركیب بی‏همتایی از احساسات توده‏ها و به بازی گرفتن آنان توسط نخبگان بود كه اگر ساختار اجتماعی سرمایه‏دارانه موجود را برای همیشه شكوفا نساخت، دست‏كم، آن را قادر ساخت كه دوام پیدا كند. (۵)
بنابراین، رگه‏های پیدایش جنبش‏های توده‏ای را باید در میان جنبش‏هایی‏چون نازیسم، فاشیسم و نیز استالینیزم جستجو كرد.
ویژگی‏های نظریه جامعه توده‏وار
به لحاظ اهمیتی كه اندیشه آزادی كثرت‏گرا برای نظریه جامعه توده‏وار دارد، داشتن برخی اندیشه‏ها در مورد ماهیت آزادی كثرت‏گرا حایز اهمیت است و به همین دلیل، نظریه جامعه توده‏وار از الگوی كثرت‏گرایانه جامعه استنتاج گردیده است. بنابراین، از مهم‏ترین ویژگی‏های نظریه توده‏وار تاكید خاصی است كه آنان بر آزادی (دموكراسی) دارند. این نظریه مبتنی بر كثرت‏گرایی (Pluralism) است، به گونه‏ای كه بدون مراجعه به اصول آزادی كثرت‏گرا، درك درست و كامل این نظریه ممكن نیست; بدین بیان كه در جوامع، گروه‏های گوناگونی وجود دارند كه برای كسب موقعیت‏ها و مناصب موجود در جامعه با یكدیگر رقابت می‏كنند. رقابت این گروه‏ها بدین صورت است كه تعدادی از شهروندان، خواه اكثریت و یا اقلیت، به دلیل برخی انگیزه‏های مشترك و یا منفعتی، كه مغایر با حقوق سایر شهروندان و یا منافع دایمی و جمعی جامعه باشد، متحد می‏شوند. علل‏این دسته‏بندی‏ها و صف‏بندی‏ها می‏تواند دو چیز باشد: از بین بردن آزادی و یا قبول این نكته كه همه رای واحد دارند. بنابراین، علل پنهان این دسته‏بندی‏ها در طبیعت‏بشر نهاده شده‏است. این امر از اصول اساسی مكتب كثرت‏گرایی است.در این نظریه، حكومت جمهوری فدرال به عنوان راه حل پیشنهادی مشكل فوق مطرح شده است. بدین ترتیب، تداوم برخوردها، همراه با محدودیت‏های حساب شده‏ای كه مانع از پیروزی همیشگی‏گروهی درمنازعات است، اجازه داده می‏شود; زیرا این حكومت، كه مبتنی بر نمایندگی است، از سویی، رفتار خشن و افراط‏آمیز گروه‏ها را نظارت و از سوی دیگر، امكان مشاركت مردم را در انتخاب نمایندگان فراهم می‏كند. (۶)
در حكومت كثرت‏گرا، اصل بر نفی قدرت مطلقه هیئت‏حاكمه و نیز نفی حكومت مطلق مردم است; یعنی به جای مركز واحد تصمیم‏گیری دارای قدرت مطلقه حاكم، باید مراكز متعدد قدرت وجود داشته باشد كه هیچ‏كدام حاكمیت مطلق و كامل ندارند. بنابراین، هرچند حاكم واقعی و مشروع در این حكومت مردم هستند، اما در چشم‏انداز كثرت‏گرا، حتی مردم نیز هرگز نباید حاكم مطلق باشند. (۷)
از دیگر ویژگی‏های نظریه جامعه‏توده‏وار، ذره‏ای (اتمیزه) شدن اجتماعی است; یعنی هنگامی كه وفاداری‏های گروهی به دلایلی از بین برود جامعه توده‏وار پدید می‏آید. نكاتی چند در ذره‏ای شدن توده‏ها حایز اهمیت است: (۸)
۱- زمانی كه افراد پیوستگی گروهی خود را از دست می‏دهند ذره‏ای شدن افراد یا حس فقدان اجتماع به آنان دست می‏دهد.
۲- ذره‏ای شدن موجب پیدایش حالتی در افراد می‏شود كه آنان را آماده پذیرش ایدئولوژی‏های جدید و نیز جستجوی جامعه‏ای جدید به جای جامعه از دست رفته می‏كند.
۳- توتالیتاریانیزم (۹) یا جامعه كاذب به وجود می‏آید كه در آن گروهی از نخبگان بر جامعه سلطه كامل دارند.
جنبش‏های توده‏ای در جایی به وجود می‏آیند كه توده‏های عظیمی‏ازمردم پدید آمده‏باشند كه‏به‏دلیل بی‏تفاوتی و بی‏تمایلی نتوانند در گروه‏های سنتی و احزاب جذب شوند و تشكیل حزب یا گروه دهند; زیرا تشكل فوق مبتنی بر آگاهی و تمایل در مقاصد معینی است كه آنان فاقد این آگاهی و تمایل هستند.
حاصل آنكه، عمدتا ویژگی جامعه توده‏وار را می‏توان چنین ترسیم نمود:
۱- فقدان و یا تضعیف همبستگی و انسجام اجتماعی اعم از قومی، ملی، محلی، طبقاتی و دینی;
۲- تضعیف پیوند افراد با نهادهای جامعه و سنت‏های اجتماعی;
۳- فقدان و یا تضعیف تشكل‏های متنوع سیاسی و صنفی، كه افراد یك صنف یا طبقه را كنار هم جمع می‏كند;
۴- فقدان و یا تضعیف ساختار اجتماعی و تمایزات اجتماعی و طبقاتی;
۵- احساس سرگشتگی و انزوای افراد جامعه;
۶- دسترسی بی‏واسطه نخبگان و رهبران سیاسی به توده‏ها.
شرط لازم برای بروز جنبش توده‏ای
نكته اساسی در این نظریه این است كه برای تحقق جامعه توده‏وار باید وفاق جمعی و گروه‏بندی‏های اجتماعی و به اصطلاح، وفاداری گروهی از بین برود; یعنی دسته‏ها، گروه‏ها و احزاب در چنین جامعه‏ای عمدتا وجود نداشته باشند و با سقوط گروه‏بندی‏های اجتماعی و طبقاتی، وفاداری‏های سنتی نسبت‏به احزاب از میان برداشته شود و حامیان بی‏تفاوت و خموشی كه هرگز علاقه‏مند به سیاست نبوده‏اند، به نظام موجود و سیاست و حضور در صحنه‏های سیاسی علاقه‏مند شوند. بدین ترتیب، رهبران جنبش توده‏ای (توتالیتر) را افراد حاشیه‏ای و منزوی در رژیم سابق تشكیل می‏دهند. در نگاه این نظریه‏پردازان، شرط لازم بروز جنبشی توده‏ای در جامعه سقوط اقتدار و مرجعیت‏سیاسی و عدم پذیرش آنان توسط مردم است. با آماده شدن گروهی متشكل از میان افراد حاشیه‏ای، برای به دست‏گرفتن رهبری جامعه جدید، زمینه تحقق و به اصطلاح، شرط كافی انقلاب توده‏ای فراهم می‏شود.
در واقع، الگو و مدل نظریه جامعه توده‏وار بدین‏گونه ترسیم می‏شود:
از دست رفتن پذیرش نظام حاكم در اثر فساد هیات حاكمه سقوط اقتدار و مرجعیت‏سیاسی [شرط لازم] + وجود عده‏ای كافی، متفق، آماده و متشكل برای به دست گرفتن رهبری توده‏ها انقلاب و جنبش توده‏ای
ارزیابی نظریه جامعه توده‏وار
هرچند در ظاهر، این نظر از اعتدال نسبی برخوردار است; زیرا این جنبش با شعار طرفداری توده‏های حاشیه‏ای و منزوی و محروم پدیده آمده، اما با كمی دقت و با نگاهی گذرا به تاریخچه و پیشینه آن، در می‏یابیم كه این نظریه مطالعه و تجربه عینی یك یا چند نمونه از جنبش‏هاست. ظهور نازی‏ها در آلمان، استالین در شوروی (سابق) و نیز فاشیسم در ایتالیا از جمله مصادیق عینی این نظریه است. انقلاب‏های مزبور الگوی عینی جنبش توده‏وار است. اما سؤال اساسی این است كه جامعه توده‏وار از كجا مقدم بر ظهور جنبش توده‏ای بوده است؟
چنین احتمال می‏رود كه جامعه توده‏وار حاصل نوعی كثرت‏گرایی لجام‏گسیخته باشد، نه ظهور جنبشی توده‏ای و همان‏گونه كه خواهیم گفت، پس از پیروزی، بر خلاف شعار اولیه، توده‏ها حكومت نمی‏كنند، بلكه یك گروه یا طبقه و یا حزبی از میان توده‏ها - نظیر حزب نازی در آلمان - به تشكیل حكومت اقدام خواهد كرد.
اشكال عمده‏ای كه بر این نظریه و دیگر نظریه‏های مشابه در باب انقلاب وارد می‏باشد این است كه اینها در تحلیل نهایی، در پی تبیین مساله دگرگونی اجتماعی نیستند، بلكه بعكس، توجه‏شان به این مساله معطوف است كه چرا توده‏ها در مقطع زمانی خاصی، علیه نخبگان سیاسی، به ابزارهای خشونت‏بار متوسل می‏شوند؟ این سخن پاسخ آن سؤال را نمی‏دهد كه «چرا انقلاب صورت می‏گیرد؟» (۱۰) این‏گونه نظریه‏ها به بررسی علل بروز انقلاب‏ها و زمینه و بستری اجتماعی، كه موجب پیدایش انقلاب‏ها می‏شود، نمی‏پردازند، بلكه تنها در پی بررسی علل رفتار خشونت‏آمیز توده‏های مردم در زمانی خاص و در محیطی خاص علیه حاكمان و نخبگان سیاسی‏اند.
در نگاه نظریه‏پردازان جنبش توده‏ای، راه جلوگیری از بروز انقلاب در جوامع، جلوگیری از گسستن پیوندهای گروهی و متفرد شدن گروه‏ها و ذره‏ای گشتن توده‏هاست و برای جلوگیری از جنبش، باید وفاداری گروهی را تقویت كرد و از این طریق، اقدام به بسیج مردم نمود و از ذره‏ای شدن آنان جلوگیری نمود.در واقع، این نظریه پیش از آنكه یك نظریه در مورد بیان علل تغییرات اجتماعی و انقلاب‏ها باشد، یك نظریه ثبات است; زیرا اینان معتقدند كه عواملی كه ثبات اجتماعی را در یك جامعه افزایش می‏دهد، می‏تواند در جوامع دیگر نیز مؤثر باشد و ثبات اجتماعی آنجا را نیز افزایش دهد و فقدان عوامل ثبات اجتماعی فوق، موجب بی‏ثباتی جامعه می‏شود.
از سوی دیگر، از جمله اهداف و شعارهای اولیه و اصلی این نظریه‏پردازان، این است كه مشروعیت و حاكمیت مردم و به اصطلاح، توده‏ها را به اثبات برسانند و به جای یك مركز تصمیم‏گیری قدرت، امكان مشاركت همه توده‏ها در سیاست فراهم آید. در نتیجه، پیشنهاد ایجاد مراكز متعدد تصمیم‏گیری را می‏دهند كه هیچ‏یك دارای حاكمیت مطلق نباشند; یعنی از نظر اینها تنها حاكم مشروع، مردم هستند. اما آیا واقعا چنین هدفی جامه عمل می‏پوشد؟ یعنی آیا حاكم واقعی مردم هستند؟! بنابه تعبیر آقای رابرت دال (R.Daul) ، در چشم‏انداز كثرت‏گرایی نوع امریكایی، حتی مردم هم هرگز نباید حاكم مطلق باشند. (۱۱) و این امر با اهداف اولیه آنان منافات دارد.
افراد و توده‏ها به دلیل ناسازگاری با هیات حاكم و بی‏علاقگی به آنان، اقدام به گسستن پیوندهای سنتی می‏كنند و ارتباط خود را با نظام حاكم قطع می‏نمایند و دست‏به اقدام خشونت‏آمیز می‏زنند. این رفتار و عمل خشن موجب انحلال احزاب سیاسی می‏شود. آیا پس از گسستن وفاداری گروهی و ذره‏ای شدن افراد و در نهایت، پس از پیروزی، به ظهور مجدد عده‏ای نخبه نیاز می‏باشد كه اقدام به تشكیل حكومت كنند و به اصطلاح، طبقه‏ای میان توده‏های انقلابی به وجود آید كه به اداره امور سیاسی مردم و توده‏های انقلابی بپردازد؟ و آیا این طبقه نوظهور، پس از انقلاب، باز هم هواخواه و طرفدار توده‏ها خواهد بود یا اینكه خود وابسته و طرفدار گروهی خواهد بود كه بدان تعلق دارد؟ این مطلب با اساس نظریه جامعه توده‏وار و جنبش توده‏ای ناسازگار است.
رهیافت روان‏شناسانه انقلاب
رهیافت روان‏شناسانه نسبت‏به انقلاب، به فرد و برداشت‏های وی از وضعیت اجتماعی یا شخصیت‏خاص یك فرد، كه می‏تواند موجب عصیان او یا موجب تبدیل شدن وی به یك فرد انقلابی و فعال شود، توجه دارد. عمدتا، رهیافت روان‏شناسانه را می‏توان به چهار گروه زیر تقسیم كرد: (۱۲)
۱- مطالعاتی كه به پیشنه آحاد انقلابیان می‏پردازند;
۲- نظریه توقعات فزاینده;
۳- نظریه محرومیت نسبی;
۴- نظریه سركوب غرایز.
شرح‏سه‏نظریه‏ماركس،جانسون،آرنت‏وهاوزرازجمله‏نظریات جامعه‏شناسانه در زمینه انقلاب گذشت. (۱۳) در ادامه، نگاهی گذرا به نظریات روان‏شناسانه در باب انقلاب خواهیم داشت:
الف نظریه توقعات فزاینده
الكسی دوتوكویل (۱۸۰۵-۱۸۵۹)، اندیشمند فرانسوی، این نظریه را در باب انقلاب ارائه كرده است. او می‏پرسد: چرا در شرایطی كه مجموعه نهادهای نظام سنتی و قدیم در اروپا در حال فروپاشی و ویرانی‏اند، در فرانسه انقلاب رخ می‏دهد با توجه به اینكه فرانسه جزوی از اروپاست؟ او در پی تبیین نمودهای اصلی تبیین‏كننده رخدادها در فرانسه برمی‏آید. تحلیل وی از جامعه پیش از انقلاب فرانسه، به عنوان جامعه‏ای فاقد آزادی و عدالت است كه دولت آن به شدت ضعیف شده و فرانسوی‏ها در موقعیتی نبودند كه بتوانند برای حل مشكلات خود چاره‏جویی كنند. نخبگان و كارگزاران جامعه فرانسه نیز در عین آنكه با یكدیگر تفاهم نداشتند، درباره شیوه اداره حكومت در كشور نیز اختلاف نظر داشتند. این امر در پرتو فقدان آزادی سیاسی در جامعه فرانسه، حس همبستگی را از آنان سلب نمود و به دلیل وجود نهادهای سنتی در جامعه فرانسه، آنان قادر به تطبیق خود با شرایط اجتماعی جدید نبودند. بنابراین، وجود جنبش‏های دموكراتیك نوین از یك سو و مقاومت نهادهای سنتی از سوی دیگر و عدم تطبیق آنان با شرایط جدید اجتماعی، فرانسه را با خطر بحران انقلاب مواجه نمود. (۱۴)
در نظریه دوتوكویل، نكته جالب توجه در مورد افزایش گسترده احساس سعادتمندی، وجود قوانین و سنت‏های كهنی بود كه مانع از رشد اقتصادی جامعه جدید فرانسه بودند. بنابراین، دستگاه حكومت غیر كارآمد و قدیمی بود، ولی چون قادر به برآورده ساختن دو وظیفه اساسی خود بود، توانست‏به حیات خود ادامه دهد:
اولا، حكومت در عین حال كه مستبد نبود، باز هم توانایی حفظ نظم در سراسر كشور را داشت.
ثانیا، كشور هم دارای طبقه بالایی بود كه عالی‏ترین و روشن‏ترین طبقه عصر خویش محسوب می‏شد و هم نظمی اجتماعی داشت.
اما علی‏رغم افزایش سعادتمندی و گرایش حكومت‏به تخفیف محدودیت‏های مردم، آنان راضی و یا قانع نبودند و بعكس، به نحو فزاینده‏ای، نسبت‏به رژیم خصومت می‏ورزیدند; زیرا رژیم را قدیمی و قرون وسطایی می‏دانستند. (۱۵) از دیگر زمینه‏های بروز انقلاب در جامعه فرانسه، وضعیت رو به بهبود اقتصادی مردم آن دیار بود; هر قدر وضعیت مادی و اقتصادی مردم به طور نسبی بهبود می‏یافت، آنان به سهم خویش و به این وضعیت راضی نبودند و خواهان وضعیت مطلوب‏تر و بهتری بودند. از سوی دیگر، نهادها و قوانین سنتی و كهن جامعه فرانسه، مانع از رشد و توسعه اقتصادی بیشتر و بهبود وضعیت اقتصادی مردم بود. دستگاه حكومت نیز غیر كارآمد بود و روز به روز بر خصومت مردم نسبت‏به حكومت افزوده می‏شد. در واقع، دلیل اصلی و شرط لازم بروز انقلاب در جامعه فرانسه، درخواست‏بهبود وضعیت اقتصادی از سوی مردم بود.
همراه با بهبود اقتصادی و به طور كلی زندگی مردم، افراد جامعه انتظار دارند كه روند بهبود همچنان ادامه یابد، به گونه‏ای كه اگر مردم احساس كنند حكومت غیر كارآمد می‏تواند روند بهبود مزبور را آهسته‏تر كند یا احتمالا آن را متوقف سازد، در این صورت، برای از بین بردن این مانع بالقوه در راه پیشرفت، دست‏به كار خواهند شد و حتی اگر مانع مزبور حكومت‏باشد، سعی می‏كنند آن را از میان بردارند.
به‏نظر دوتوكویل، این‏چنین‏نیست‏كه انقلاب‏ها همیشه زمانی رخ دهند كه امور از بد بودن به سمت‏بدتر شدن برود، بلكه بعكس‏غالبامردمی كه طی دوره‏ای طولانی، بدون هیچ اعتراضی حكومتی سركوبگر و مستبد را تحمل كرده‏اند، زمانی كه ناگهان احساس كنند حكومت از فشار خود كاسته است، به مخالفت و ضدیت‏باآن برمی‏خیزند.به‏تعبیر كوهن،معمولا مخاطره‏آمیزترین لحظه برای یك حكومت لحظه‏ای است كه آن حكومت در صدد اصلاح شیوه كار خود برآید. آن هنگام كه پادشاهی پس از دوره‏ای طولانی از حكومت‏سركوبگرانه، تصمیم به بهتر كردن سرنوشت اتباع خود بگیرد فقط كمال هنر سیاستمداری است كه می‏تواند وی را قادر به حفظ تاج و تخت‏خود سازد. (۱۶)
از آنجا كه این نظریه به واقع، تجربه‏ای عینی در انقلاب فرانسه است، بجاست زمینه‏ها و بستر اجتماعی پیش از انقلاب فرانسه را بیان كنیم. به اختصار، می‏توان چند عامل را در زمینه بروز انقلاب فرانسه برشمرد: (۱۷)
۱- دهقانان آزاد شده فرانسوی در عمل با دشواری‏های بسیاری مواجه بودند; قدرت قضایی اربابان تا حدی باقی بود و دهقانان مجبور بودند مقادیر بسیاری از تولیدات و حاصل دسترنج‏خود را به مالكان بدهند.
۲- گرچه حكومت‏بر امور تسلط مطلق داشت، ولی هرگز نتوانسته بود روح فرانسویان را درهم بشكند.
۳- در سده‏های پیاپی، اشراف فرانسه به طور رو به تزایدی، فقیر می‏شدند كه این امر ناشی از قطعه‏قطعه شدن مستغلات ملكی آنها بود.
۴- گرچه نابرابری مالیاتی در سراسر اروپا رواج داشت، اما كمتر كشوری بود كه مانند فرانسه در آن چنین آشكارا، نابرابری مورد نفرت باشد.
۵- افكار عصر نوزایی (رنسانس) نیز به تدریج در ادعاهای روستاییان فرانسوی رخنه كرده بود.
۶- كوشش‏های دولت در زمینه افزایش رفاه ملی بر بودجه كشور فشار وارد می‏كرد. از سوی دیگر، درآمدها نیز كافی نبود.
نظریه توقعات فزاینده به وسیله محققان و نظریه‏پردازان پس‏از دوتوكویل نیز ازجمله كرین برینتون دركتاب كالبدشكافی چهار انقلاب مورد تایید قرار گرفت. وی معتقد است كه انقلاب‏ها در جوامعی رخ نمی‏دهند كه از لحاظ اقتصادی دارای سیر قهقرایی باشند، بلكه بعكس انقلاب‏ها در جوامعی پدید می‏آیند كه از لحاظ اقتصادی رو به پیشرفت دارند. (۱۸)
در واقع، زمانی كه مردمی طی دوره‏ای توقعاتشان افزایش می‏یابد، منحنی مربوط به میزان توقع ارضای نیازها همچنان سیر صعودی دارد. به موازات افزایش منحنی تقاضا و در مجاورت آن، منحنی مربوط به میزان واقعی ارضای نیازها قرار دارد. تا زمانی كه مردم دست كم، بخش قابل ملاحظه‏ای از آنچه را انتظار دارند، به دست می‏آورند احتمال وقوع انقلاب كم است. ولی چنانچه میزان واقعی نیازها شروع به تنزل كند و در عین حال، میزان مورد توقع ارضای نیازها همچنان سیر صعودی داشته باشد، در این صورت، بین این دو، (داشته و خواسته) شكاف وسیعی شروع به گسترش می‏كند. وقتی شكاف میان آنچه مردم می‏خواهند و آنچه به دست می‏آورند غیر قابل تحمل شود، آنان برای از میان برداشتن هر آنچه در سر راه خواسته‏هایشان باشد، به قیام و انقلاب متوسل خواهند شد. و هرچه شكاف میان سطح واقعی نیازها و سطح مورد توقع ارضای نیازها وسیع باشد، احتمالا انقلاب عظیم‏تر خواهد بود. (۱۹)حاصل آنكه می‏توان الگوی نظریه «توقعات فزاینده‏» را چنین ترسیم كرد:
وجود دوره‏ای از رفاه و رشد اقتصادی در جامعه شكل‏گیری فزاینده انتظارات شكاف بین داشته و خواسته عدم توان دولت در پاسخ به انتظارات فزاینده انقلاب
ارزیابی نظریه توقعات فزاینده
به‏طوركلی، نظریه‏«توقعات فزاینده‏» رامی‏توان‏چنین ارزیابی كرد:
۱- خلاصه این نظریه آن است كه اگر حكومتی سركوبگر و مستبد طی دوره‏ای طولانی به استبداد و سركوب خود ادامه دهد، جامعه دارای ثبات سیاسی است و بحران انقلاب در آن رخ نخواهد داد، در حالی كه اولا، عوامل ثبات یك جامعه غیر از سركوب است. عواملی از جمله تامین رفاه و نیازهای مردم و پاسخ به موقع به انتظارات آنان از جمله عوامل ثبات یك جامعه است. ثانیا، تجربه تاریخ جوامع بشری بیانگر این نكته است كه معمولا حكومت‏های سركوبگر و مستبد دوام ندارند و دیر یا زود سرنگون خواهند شد.
۲- در پاسخ دیویس كه می‏گوید: «اگر در یك جامعه‏ای ابتدا انتظارات رخ دهد، سپس مردم از آن محروم شوند، این امر موجب بحران انقلاب می‏شود»، به نظر می‏رسد چنین چیزی كلیت ندارد، بلكه صرفا بی‏توجهی به خواست مردم و نیازهای آنان و عدم اهتمام بدان زمینه پیدایش انقلاب است.
۳- اینان معتقدند كه كاهش فشارهای رژیم، در پی دورانی طولانی از سركوب، موجب تضعیف حكومت می‏شود. این قضیه همیشه صادق نیست; زیرا آنچه حكومت را سر پا و پایدار و با ثبات نگه می‏دارد بالا بودن توان آن در مقابله با شورش‏هاست، نه سركوب طولانی. بله، در یك صورت كاهش فشار رژیم اگر ناشی از افزایش توان و قدرت شورشیان باشد، زمینه پیدایش انقلاب به وجود خواهد آمد، ولی بسیاری اوقات كاهش فشار حكومت وابسته به عوامل دیگری غیر از توان بالای شورشیان و یا تضعیف رژیم است كه در این صورت، احتمال بروز انقلاب بعید است. (۲۰)
ب نظریه محرومیت نسبی
این نظریه پس از اغتشاشات مدنی در آمریكا در اوایل و اواسط دهه ۱۹۶۰ به وجود آمد. نظریه‏پردازان بنام این نظریه آقایان: گار، آیوو، فرایند (Fierabend) ، نسولد (Nesvold) هستند كه در پی تبیین عوامل پیدایش كشمكش مدنی و تغییرات اجتماعی برآمده‏اند. این نظریه‏پردازان محرومیت نسبی را، كه علت اصلی پیدایش ستیز و كشمكش و انقلاب خشونت‏بار مدنی است، ناشی از شكاف و اختلاف میان توقعات ارزشی (Expectations Value) با قابلیت‏های ارزشی جمعی (capabilities Value) می‏دانند. بنابر نقل كوهن، گار توقعات ارزشی را آن دسته از كالاها و شرایط زندگی می‏داند كه مردم، خود را به طور موجهی مستحق آن می‏بیند. قابلیت‏های ارزشی نیز اشاره به اموری دارند كه عمدتا در محیط اجتماعی و فیزیكی باید آن را جستجو كرد: شرایطی كه شانس تصوری مردم را در زمینه تحصیل یا حفظ ارزش‏هایی تعیین می‏كنند كه افراد به طور قانونی و مشروع انتظار به دست آوردن آن را دارند. (۲۱)
در واقع، زمانی كه مردمی در یك محیط و بستر اجتماعی خاص قانونا حق استفاده از امكانات خاص را داشته باشند، در عین حال،به هر دلیلی از آن محروم شوند، در این صورت، آنان دست‏به ستیزخشونت‏بار مدنی می‏زنند. بنابراین،این ستیز خشونت‏بار ناشی از شكاف میان خواسته و انتظارات با داشته آنان است.
نظریه «محرومیت نسبی‏» مبتنی بر یك اصل روان‏شناسی است: فرضیه ناكافی - پرخاشجویی. ناكامی فرد از چیزی منجر به پرخاشگری وی می‏شود. بعكس، بروز رفتار پرخاشجویانه فرد همواره مستلزم وجود ناكامی وی است. بنابراین، میزان رفتار پرخاشجویانه مبتنی بر میزان ناكامی است; هر چه میزان ناكامی بیشتر باشد، بروز رفتار پرخاشجویانه بیشتر خواهد بود.
در سطح كلان و در جامعه نیز این اصل ثابت است. همان‏گونه كه مردم هنگام ناكامی دست‏به واكنشی پرخاشجویانه می‏زنند، به همان ترتیب، وقوع خشونت و رفتار خشن مدنی مستلزم وجود محرومیت نسبی در میان جمعیت‏بسیاری از افراد اجتماع است و به همان میزان كه محرومیت نسبی شدیدتر باشد، احتمال شدت خشونت مدنی بیشتر خواهد بود و در مقابل، خشونت مدنی شدید بیانگر وجود محرومیت نسبی زیاد است.
بنابراین، علت اصلی ستیز و كشمكش مدنی از نظر گار محرومیت نسبی است. اما در عین حال، او عواملی نظیر مشروعیت‏سهولت اجتماعی و ساختاری را بی‏تاثیر در فرضیه خود نمی‏داند. (۲۲)
نظریه توقعات فزاینده مصداقی از محرومیت نسبی است. بر اساس این نظریه اگر كسی طالب چیزی باشد و آن را به دست نیاورد، ناكام می‏شود و به واكنش خشونت‏بار متوسل می‏گردد. انقلاب نیز یكی از مصادیق خشونت مدنی است. بنابر این، می‏توان گفت كه نظریه «توقعات فزاینده‏» یكی از مصادیق محرومیت نسبی است; زیرا بر اساس نظریه «توقعات فزاینده‏»، پس از به وجود آمدن شرایط رونق اقتصادی، وضع اقتصادی افراد رو به بهبودی می‏رود و اندك‏اندك در افراد توقع و انتظار وضع بهتر پیدا می‏شود و این فرایند رو به افزایش می‏گذارد. به موازات افزایش توقع و انتظار افراد، اگر رونق اقتصادی با روند ثابتی پیش رود و یا اندكی آهسته‏تر شود و یا با ركود همراه گردد بین سطح انتظار و توقع با سطح برخورداری واقعی، شكاف و فاصله به وجود می‏آید. وقتی شكاف بین (داشته و خواسته) افزایش یابد محرومیت و ناكامی شدت می‏گیرد و منجر به بروز رفتار پرخاشگرانه و خشونت‏بار و در نتیجه، انقلاب می‏شود.
محرومیت دوگونه‏است:نسبی ومستمر (دایمی). محرومیت نسبی محرومیتی است كه از مقایسه در دو مقطع زمانی به دست می‏آید; مانند: افزایش میزان بیكاری سال‏۱۳۷۶ در مقایسه با سال ۱۳۷۵ و یا افزایش میزان تورم در مقطع زمانی فوق. اما محرومیت مستمر و دایمی ناشی از عواملی از جمله: تبعیض اقتصادی،سیاسی،وابستگی‏كشور به سرمایه‏های خارجی، فقدان فرصت‏های شغلی و درگیری‏های مذهبی و مانند آن است. (۲۳)
این نظریه، صرفا تحلیل پدیده‏ای به نام انقلاب نیست، بلكه علاوه بر شمول پدیده فوق، در سطح كلان نیز پدیده‏ای و جنگ داخلی (internal war) را در بر می‏گیرد. آشوب، كه خودانگیخته‏ترین نوع قیام‏ها و شورش‏هاست، می‏تواند شامل حوادثی همچون اعتصابات، شورش‏ها و یا تظاهرات شود. توطئه هرچند خود زمینه انقلاب است، اشاره به فعالیت‏های سازمان یافته‏ای مانند كودتا، ترور، و یا جنگ‏های كوچك چریكی دارد. جنگ داخلی، كه می‏تواند بالقوه موجب انقلاب شود، كشمكش‏های مدنی عظیم سازمان یافته و متمركزی را در بر دارد كه تقریبا با خشونت‏شدید از جمله تروریسم و جنگ‏های عظیم چریكی داخلی و شورش‏های بزرگ همراه است.
بدین ترتیب، از نظر گار برای تعیین عظمت‏یك انقلاب و یا جنگ چریكی پرداختن به سه جنبه مهم كشمكش حایز اهمیت است:
اولا، باید حجم یا فراگیری كشمكش معین و تعداد افرادی را كه در آن شركت دارند مورد بررسی قرار داد.
ثانیا، باید دید كشمكش چه مدت به طول انجامیده است.
ثالثا، باید شدت كشمكش را از نظر میزان ضایعات بشری در نظر داشت.
اجمالا، الگوی نظری این نظریه را می‏توان چنین بیان كرد:
حق استفاده قانونی مردم از امكانات و شرایط زندگی + انتظار استفاده از آن محرومیت نسبی خشونت و ستیز مدنی (انقلاب)
ارزیابی نظریه محرومیت نسبی
به عنوان ارزیابی می‏توان چنین نتیجه گرفت كه پیش‏فرض اساسی ما این است كه خشونت، پیش‏درآمد بروز انقلاب است; البته نه هر نوع خشونتی، بلكه خشونت گسترده و در سطح كلان، زمینه بروز انقلاب در جامعه را فراهم می‏كند. اما آنچه در این نظریه بیان شده شامل رفتار و عكس‏العمل خشن فردی به دلیل محرومیت از چیزی است كه قانونا انتظار رسیدن به آن را داشته; مانند فرزندی كه در منزل حق استفاده یكسان - همچون سایر خواهران و یا برادران - از امكانات را دارد، ولی به دلیل تبعیض والدین ومحرومیت‏از آن‏امكانات،دست‏به رفتاری خشن می‏زند.
نكته قابل توجه دیگر اینكه این نظریه چیزی جز نظریه «توقعات فزاینده‏» نیست. لذا، نظریه جدیدی محسوب نمی‏شود، بلكه به بیان كاركردگرایی، نظریه «محرومیت نسبی‏» بیان دیگری از عدم تعادل ساختی چالمرز جانسون و بیان عدم تعادل نظام ارزشی با شرایط محیطی است كه مردم دست‏به كشمكش خشونت‏بار مدنی می‏زنند و بالاخره، به نظر می‏رسد پدیده‏های اجتماعی كلان همچون انقلاب كه موجبات بحران‏های عظیم اجتماعی را فراهم می‏آورد، نمی‏توان با عامل روانی، فردی و جزئی همچون محرومیت تبیین كرد.
این اشكال نسبت‏به همه نظریات روان‏شناختی مطرح است كه چگونه سرخوردگی افراد ناهماهنگ به تهاجمی جمعی و گسترده علیه صاحبان قدرت تبدیل می‏شود. به بیان دیگر، در همه جوامع، افراد سرخورده فراوانند، اما اینكه چگونه این سرخوردگان دست‏به خشونت دسته جمعی می‏زنند، در این نظریه مبهم است. (۲۴)
پی‏نوشت‏ها
۱- در نگاهی دیگر، می‏توان نظریات موجود در باب انقلاب را به نظریات كلاسیك و جدید و نیز توصیفی و تبیینی تقسیم نمود. نظریه ماركس، توكویل، دوركیم و وبر از جمله نظریات كلاسیك است. اثر كرین برینتون در كالبدشكافی چهار انقلاب شوروی (سابق)، فرانسه، انگلیس و آمریكا ره‏آورد توصیفی در باره انقلاب است. و عمدتا بقیه نظریات، تبیینی است. به طور كلی، نظریات موجود در باره انقلاب به دو سطح خرد و كلان تقسیم می‏شوند كه نظرات روان‏شناختی در سطح خرد و نظریات جامعه‏شناختی در سطح كلان قرار دارد. ر. ك. به: مجموعه مقالات ۱، حمیرا مشیرزاده، «انقلاب اسلامی و ریشه‏های آن‏»، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‏ها، ص ۳۵
۲- ر. ك. به: مجله معرفت، «نگاهی به تئوریهای انقلاب‏»، اثر نگارنده، ش‏۱۰ ، ص‏۵۶
۳- ر. ك. به: حسین بشیریه، انقلاب و بسیج‏سیاسی، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۷۲، ص ۹۵
۴- هانا آرنت، توتالیتاریسم، ترجمه محسن ثلاثی، چ دوم، جاویدان، تهران،۱۳۶۶ ، ص ۴۲-۴۳
۵-۶و۷- ر. ك. به: استانفورد كوهن، تئوریهای انقلاب، ترجمه علیرضا طیب، چ سوم، پیك ایران، تهران، ۱۳۷۰، ص‏۱۵۳; ص ۱۶۰
۸- مصطفی ملكوتیان، سیری در نظریه‏های انقلاب، قومس، تهران، ۱۳۷۲، ص ۱۱۵
۹- این جنبش‏ها در قرن بیستم در انواع سه‏گانه نازیسم، فاشیسم و استالینیزم ظاهر شدند كه توتالیتاریسم - به معنای سیطره مطلق دولت‏بر شهروندان - از طریق خشونت و سركوب و نفی حقوق طبیعی تعریف شده است. نازیسم آلمان بر مبنای «نژاد برتر آلمان‏» و فاشیسم ایتالیا بر مبنای «ادامه ملیت رومی و احیای روم باستان‏» و استالینیزم نیز بر مبنای «دیكتاتوری پرولتاریا» بنا نهاده شده است. (ر. ك. به: مصطفی ملكوتیان، پیشین، ص‏۱۱۳)
۱۰ و ۱۱-۱۲- كوهن، همان، ص ۱۸ و ۱۵۸;۱۸۳
۱۳- برای شرح دو نظریه ماركس و جانسون، به مجله معرفت ۱۰ اثر نگارنده مراجعه كنید.
۱۴- ر. ك. به: مجموعه مقالات ۱، پیشین، ص‏۳۹
۱۵- كوهن، همان، ص ۲۰۰
۱۶- ر. ك. به: كوهن، همان، ص ۲۰۰ و ۲۱۰
۱۷- مصطفی ملكوتیان، همان، ص‏۱۲۹
۱۸- ر.ك.به:كرین‏برینتون، كالبد شكافی چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثی، نشر نو، تهران، ۱۳۷۰
۱۹- ر. ك. به: كوهن، همان
۲۰- ر. ك. به: مصطفی ملكوتیان، همان، ص‏۱۲۹
۲۱ و ۲۲ و۲۳- كوهن، همان، ص ۲۰۵ و۲۰۷
۲۴- مجموعه مقالات ۱، پیشین، ص‏۵۶
فصلنامه معرفت شماره ۲۱
محمد فولادی
منبع : بنياد انديشه اسلامي