جمعه, ۲۰ مهر, ۱۴۰۳ / 11 October, 2024
مجله ویستا

قبول داشته باشی یا نه، فرقی نمی‌کند!


یکی از افسران امپراطور در معیت تعدادی سرباز از میدان دهکده عبور می‌کردند. افسر، شیوانا را شناخت از اسب پیاده شد و شلاق به‌دست نزدیک شیوانا رفت و با تمسخر گفت: ”استاد! شما همیشه می‌گوئید انسان نباید به دیگران ظلم کند. نباید این کار را انجام دهد و یا باید آن کار را انجام دهد. من این باید و نباید را قبول ندارم. می‌گوئید نه به‌دست من نگاه کنید!؟“
سپس افسر نزدیک مرد دست‌فروش ضعیف‌الجثه‌ای رفت و تمام اثاثیه‌اش را به اطراف پخش کرد و با شلاقی که در دست داشت به سر و صورت مرد دست‌فروش کوبید. آن‌گاه نزدیک شیوانا آمد و گفت: ”دیدید که من یک نباید را انجام دادم و هیچ اتفاق نیفتاد!! پس اعتراف کنید که درس‌های معرفت شما پشیزی نمی‌ارزند!“
هیچ‌کس از ترس افسر و سربازان امپراطور جرأت اعتراض نداشت. شیوانا چند لحظه ساکت و بی‌حرکت به افسر نگاه کرد و سپس نگاهش را به سمت مرد دست‌فروش برگرداند و با اشاره چشم از او خواست تا آرام باشد. اما مرد دست‌فروش بی‌اعتنا به حرکت افسر به سمت او رفت و آهسته طوری که فقط افسر و شیوانا شنیدند به افسر گفت: ”همیشه افسر نیستی و همیشه سربازان کنارت نیستند و همیشه شلاقی در دستانت نیست. تا آخر دنیا منتظر می‌مانم و آن روز که وقتش شد، حتی اگر یک تماشاچی هم شاهد صحنه نباشد، پاسخت را می‌دهم.“ مرد دست‌فروش این را گفت و به سرعت در ازدحام جمعیت گم شد.
افسر مات و مبهوب چند لحظه‌ای سر جایش میخکوب شد و بعد مثل برق‌گرفته‌ها دور خود چرخید و به دنبال دست‌فروش رفت و چون او را پیدا نکرد وحشت‌زده به سمت شیوانا آمد و با لحنی که ترس و وحشت در آن موج می‌زد گفت: ”استاد شنیدید چه گفت؟ او افسر امپراطور را تهدید کرد! شما باید آن‌چه شنیدید را به همه بگوئید!“ شیوانا لبخند تلخی زد و گفت: ”من فقط صدای شلاق را شنیدم و به بقیه صداها گوش نکردم. اما این را بدان که وقتی می‌گویند نباید کارهای زشت را انجام داد و نباید آبروئی را بی‌جهت ریخت و نباید ظلم کرد، این ”نبایدها“ کلماتی توخالی و به قول تو نصیحت‌هائی بی‌ارزش نیستند که تو اگر دلت نخواهد به خود حق بدهی آنها را زیر پا بگذاری و هر کاری دلت خواست انجام دهی!
درس‌های معرفت و نصایح اهل دل هشدارهائی هستند برخاسته از تجربه انسان‌های خردمند در طول زمان که اگر به آنها بی‌اعتنائی کنی لاجرم باید منتظر عواقب کار خطایت هم باشی. وقتی بزرگان می‌گویند کارهای درست این‌ها هستند و انجامشان دهید و از کارهای نادرست پرهیز کنید، این درس‌ها برای این است که از مزایای اعمال صواب بهره گیرید و از عواقب عذاب‌آور عمل خلاف و ناصواب دور مانید. این باید و نبایدها دستور نیستند هشدار هستند و این‌که تو بگوئی بایدها و نبایدها را قبول دارم یا قبول ندارم، قبول داشتن یا قبول نداشتن این هشدارها در نتیجه اعمالت هیچ تأثیری ندارند.“
می‌گویند از آن روز به بعد تا آخر عمر، افسر امپراطور همیشه با ترس و لرز در جاده‌ها راه می‌رفت و به چهره‌ هر غریبه‌ای که خیره می‌شد وحشت‌زده گمان می‌کرد با آن مرد دست‌فروش شلاق‌خورده، روبه‌رو شده است.
منبع : مجله موفقیت