چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
زنی که همنام مادر من بود...
طاهره نام مادر من است. این را «طاهره صفارزاده» نیز میدانست و میداند.اولین بار در کرمان دیدمش. از آن جمع عبدالملکیان هست و احمد زارعی نیست. حاجی فتحالله اسلامی با آن شلوار مشکی پاچه گشاد لری نیست و دکتر عبدالکریم سروش هست. نصرالله مردانی نیست و من تا هنوز هستم. صفارزاده امر و نهی میکرد به عبدالملکیان و من آن روزها شاعری جوان بودم و تازه دانشجو شده بودم و شهریار هنوز بود و بچههای جهاد دانشگاهی کرمان رفته بودند پیش شهریار و با پافشاری از او شعری گرفته بودند و شهریار سروده بود:
درود ما به دانشگاه کرمان و جهاد او
که از شعر و ادب داده چهارم کنگره تشکیل
و قافیه کرده بود با چرچیل و اوضاع هردمبیل!
من ناراحت بودم که نکند لابد بچههای جهاد دانشگاهی، اصرار زیادی کردهاند و شهریار در یک مقاومت منفی و سرکاری، جهاد دانشگاهی را شعرداغ کرده است، وگرنه آن شعر کجا و شعرهای حافظانه شهریار کجا!
حاجی فتح الله با آن کلاه نمدی و قیافه روستاییاش به صفارزاده گفته بود، به من شعر نو یاد بده و همه خندیده بودند و من فیالبداهه سروده بودم:
از چه رو وزن عروضی را تو بر هم میزنی
با لباس سنتی از شعر نو دم میزنی...
و فردای آن روز حاجی فتحالله، پاسخ بیتم را با قصیدهای داده بود، به طنز و همین سبب آشنایی من با پیرمرد شده بود.
به یادگار از آن سفر نواری از دکتر سروش مانده؛ سخنرانی که سالهای بعد در آمریکا داشت با نام «عید فردی و عید جمعی» و در آن اشارهای هم به جوانی دارد که در سفر کرمان شعری خوانده و بعد آن شعر را میخواند و سخنان دیگر که بماند که آن جوانک حالا دیگر جوان هم نیست.
بعدها صفارزاده من را به یاد میآورد و گاه دلم را خوش میکرد که تو هم شاگرد خوبی هستی. این عادت صفارزاده بود که به هر کس که میخواست بگوید شاعر خوبی هستی، میگفت شاگرد خوبی هستی؛ من اما شاگرد خوبی نبودم.
در هشت سالی که صفحه بشنو از نی روزنامه اطلاعات را سردبیری کردم، بارها و بارها شعرهای ایشان را چاپ کردم و سید دعایی چه با احترام از این شیرزن یاد میکرد.
این سه چهار سال آخر اما حضور ایشان را بیشتر احساس میکردیم. گاه تلفن میزدم و ساعتها شعرهایم را برایش میخواندم و حرف میزد. یادداشت مینوشت و اصلاح میکرد و نظر میداد. بعد زنگ میزد که فلان سطر نباشد یا این کلمه را عوض کن و من یکی دو بار با همسرم و دو دخترم به خانهشان رفته بودم و بارها به ایشان گفته بودم که من از فرزندان مکتب ادبی صفارزادهام.
من که حضور بسیاری از شاعران بزرگ را درک کرده بودم، با اوستا و مشفق و سید حسن و قیصر و بسیاری دیگر دمخور بودم، اما با افتخار همه جا گفتم که من از صفارزاده متأثر بودم. صفارزاده از یک شاعر جوان دیگر نیز همیشه با احترام یاد میکرد و میگفت مؤدب هم شاعر خوبی است و بعد متوجه شده بودم که مؤدب نیز فرزند دیگر این مکتب بود.
بارها او را دعوت کرده بودیم و آمده بود و حتی کرایه تاکسی را خودش داده بود و هیچ چیز نگرفته بود و رفته بود. در نخستین دوره جایزه شعر فجر هم جایزهاش را تا دقیقه نود میخواست بدهد به من که گفتم نمیخواهم و گفت آدم به استادش دستور نمیدهد و خواست بدهد به مؤدب که گفتم سلمان و قانع شد و جایزه را داد به خانواده مرحوم سلمان هراتی.
در ماجرای حمله عراق به آمریکا در فرهنگسرای هنر برنامهای گذاشتیم و ساعتها نشست و شعری به زبان انگلیسی گفت و آورد خواند و در روزنامههای آمریکا هم چاپ شد و خودش میگفت که بخشی از شعرش را در تظاهرات بر پوستر نصب کرده بودند و ضد دولت بوش شعار دادند. آن روز من هم شعری خواندم با نام «حق با شعر است نه با بمبها». صفارزاده گفت: فردا شعرت را میآوری ترجمه کنم. مطابق معمول بدقولی کردم و شاید هم نخواستم زحمتش بدهم که درگیر کارهای بزرگتری بود. بعد یک هفته تلفن زدم که حالش را بپرسم. با ناراحتی گفت: چرا شعرت را نیاوردی؟
گفت: همین حالا فاکس کن. فردا بعد از نماز ظهر زنگ زد که امروز از اذان صبح تا اذان ظهر وقت گذاشتم و ترجمه شعرت تمام شد، بیا ببر.
شعر را با هادی محمدزاده برای دو سایت مهم شعری آمریکا فرستادیم. یکی در سایت شاعران ضد جنگ و یکی در سایت POETRY.COM که هر دو چاپ شد و در سایت شاعران ضد جنگ حتی شعر ماه نیز شد. و این به برکت ترجمه ارزشمند صفارزاده بود، نه شعر ناقابل من. شاید در فرصتی آن شعر را با ترجمه چاپ کردم.
کتاب سوره انگور که درآمد ـ یعنی همین دو ماه پیش که به ایران آمده بودم ـ نخستین جلدش را برداشتم و رفتم خانه صفارزاده و کتاب را تقدیمش کردم. آقای سالاری و مدیر بخش حقوقی وزارت ارشاد هم بودند، گویا آمده بودند مشکلات حقوقی خانم صفارزاده را حل کنند. از هند پرسید و گفت: بهترین جای دنیاست، اگر قدرش را بدانی. گفت که این روزها خیلی اذیت شده است و میخواهد بگذارد از این مملکت برود و خلاصه حسابی ناراحت بود. گفت که بخشی از آثار ارزشمند تاریخی آن مرحوم را با جرثقیل منتقل کردهاند و گاوصندوق را شکستهاند.
حسابی کلافه بود و من آرامش میکردم که انشاءالله حل میشود و بعد شماره وکیلش را داد که نامش فروغی بود و میگفت آدم بدی نیست، اما نمیتواند کاری کند. میگفت باغبان خانه شیراز گناه دارد و دارند حقش را میخورند. اینها عین سخنان زنی بود که همیشه گفتهاند منتخب زنان آفریقا و آسیا و اندیشمند نمونه و مفسر قرآن است، اما کسی نپرسید که این زن تنها و رنج کشیده که هیچ چیز برای خودش نمیخواست، چرا باید از دست ارباب عدالت این گونه ناراحت باشد که بماند... همیشه مانده است و همیشه ما خفقان گرفتهایم برای مصلحتها. همین یکی دو هفته پیش، دختر خانمی که من او را نمیشناسم، در وبلاگم پیغام گذاشت که حال صفارزاده خوب نیست و کسی هم به فکر او نیست و او با این وضعیت رفتنی خواهد بود و از من خواسته بود کاری کنم.
می دانستم که میرود. من هیچ وقت صفارزاده را آنقدر ناراحت ندیده بودم. هیچ گاه از عدالت آنقدر ناامید نشده بودم.
باید چه کار کنم؟ تسلیت بنویسم. دروغ بگویم. به بچههای فارس قول دادهام مطلبم را آنها بزنند. نمیدانم این حرفها را میتوانند چاپ کنند یا نه. آن زن میتوانست در محافل روشنفکری آمریکا برود و با بهترین شرایط زندگی کند اما ماند و مترجم قرآن شد و دل به دعا بست و شعر آزادگی سرود. در همان دیدار آخر، باز با معصومیت تمام از خوابش میگفت که در خواب نوشتههای قرآنی برایش با نور ظاهر شده بود؛ خوابی که چند بار برایم تعریف کرده بود و حالا دارم به تعبیر خوابهایش میاندیشم.
من و ما از طاهره صفارزاده همین صراحتها و همین جسارتها را آموختهایم. همین که نترسیم از این ناقاضیان و ناعادلان. من خود قاضی بودم که به شعر روی آوردم و او شاعری بود که قضاوت میکرد درباره خوبیها و بدیها و نمیهراسید از گفتن حق.
و باز یادم آمد که در دیدار آخر از قیصر و حسینی گفته بود و این که چرا قیصر را زیادتر از حسینی تحویل میگیرند و این اشتباه است و حرفهایی که بماند. حالا سال قیصر است و داغ سید حسن هم تا هنوز تازه است.
از آن جمع حالا سید حسن نیست و قیصر نیست و صفارزاده هم نیست.
علیرضا قزوه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست